آخرین وصیت دیکتاتور: به ایرانیان بنویسید از آمریکاییها بیشتر از روسها و انگلیسها بترسند
دیکتاتور در واژه به معنی «کسی که دیکته میکند» و در اصطلاح، در ابتدا با رویکردی نامنفی در اشاره به مجری یک ساز و کار خاصّ حکومتی در روم باستان که دیکتاتوری نام داشت اطلاق می شد و در معنای جدید و در اشارهای منفی به دیکتاتوریهای نوین به معنی "خود رای" و "مطلقالعنان" است.
دیکتاتورهای معاصر اغلب یا به عنوان رهبر یک حزب یا به کمک پیروان خود از طریق شورش یا کودتا حکومت را بدست میگیرند و یا از طریق قانون اساسی بر سر کار میآیند و به تدریج حکومت دیکتاتوری به وجود میآورند. دیکتاتورها نوعاً به اتکاء یک حزب رسمی و کمک پلیس مخفی و تبلیغات شدید به حکومت ادامه میدهند.
در مفهوم سیاسی و بنا بر تعریف و ضوابط نوین جوامع انسانی، دیکتاتوری را به رژیمی نسبت می دهند که تمامی قدرت در دست یک نفر یا یک گروه و یا یک حزب متمرکز بوده و سرشتهای گوناگون زیر را دارا باشد: سرشت نخست رژیمهای دیکتاتوری، عدم نظارت دموکراتیک شهروندان و نهادهای اجتماعی و سیاسی بر قدرت یعنی عدم انتخابات آزاد است که نتیجههای آن در جامعه عبارتند از: اختناق، زندان، شکنجه و اعدام مخالفین و اقلیتها. دیگر سرشت یک رژیم دیکتاتوری قدرت مطلقه است که بوسیله عدم رعایت حکومت قانون یعنی تجاوز به قانون اساسی و برقراری قوانین اضطراری اعمال می شود. سرشت سوم رژیم دیکتاتوری عدم رعایت جدایی قوای سهگانه (قانونگذاری، قضائی و اجرایی) می باشد.
دیکتاتور کسی یا نهادی است که ارکستر دیکتاتوری را رهبری می کند. دیکتاتوری نیز خود انواع و اقسام دارد. یکی همچون دیکتاتوری در جمهوری رُم باستان است که در موارد بحرانی، ویژه و ضروری، به یک نفر از اعضای عالیرتبه پارلمان برای مدت حداکثر شش ماه « قدرت دیکته کردن » داده می شد و همه باید آنرا اجرا می کردند و اصولاً واژه دیکتاتوری از همین جا ست. واژه "دیکته کردن" از نظر "Etymology" که از کلمه "Dictate" لاتین می آید که معنای تکرار کردن دارد و به مرور، در زبانهای انگلیسی و فرانسه به معنای اجبارکردن، دستوردادن و فرماندادن تبدیل شده است. دیگر اینکه دیکتاتوری می تواند نظامی باشد: موریتانی، بولیوی، اروگوئه، گواتمالا، حکومت سرهنگها در یونان... . همینطور، دیکتاتوری می تواند بوسیله حزب و ایدئولوژی واحد تحمیل شود: اتحاد شوروی، دیکتاتوری پرولتاریا، آلمان هیتلر... . نوع دیگر آن، قدرت مطلقه می باشد کوبا به هنگام باتیستا، مکزیک به هنگام دیاز و ...
اما آنچه نگارنده را بر آن داشت تا از دیکتاتور و دیکتاتوری سخن به میان آورد، نه بررسی این موضوع از دریچه علوم سیاسی و واژه شناسی آن است بلکه مقصود نگاهی گذرا به یکی از بزرگترین دیکتاتورهای تاریخ معاصر ایران به بهانه سالگرد مرگ او است: رضاشاه پهلوی
زندگی دیکتاتور ایرانی
رضا پهلوی ملقب به رضا خان یا رضا شاه، شاه ایران از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ و بنیانگذار دودمان پهلوی بوده است. سلطنت رضا شاه پایان فرمانروایی قاجاریان و آغاز دوران حکومت پهلوی بود که با انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به پایان رسید.
رضاشاه دوران خردسالی را در فقر گذراند. از نوجوانی به نظام پیوست و مدارج ترقی را طی نمود. در کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان تهران را اشغال نمودند. رضاخان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامیها و راهزنیها را از بین برد. در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخستوزیری منصوب شد و ابتدا تلاشی در جهت جمهوریخواهی نمود. ولی در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید. وی سرانجام در سال ۱۳۲۰، پس از اشغالشدن ایران بر دست متفقین، تحت فشار بریتانیا مجبور به ترک سلطنت گردید و سه سال بعد در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی به مرگ طبیعی درگذشت.
سلطنت رضا شاه شاهد ایجاد نظم نوین بود. او برای تضمین قدرت مطلق خود، روزنامههای مستقل را بست، مصونیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و مهمتر از آن، احزاب سیاسی را از بین برد. حزب تجدد که صادقانه از رضاشاه حمایت کرده بود، نخست جای خود را به حزب ایران نو و سپس حزب ترقی (سازمانی به تقلید از حزب فاشیست موسولینی و حزب جمهوریخواه آتاترک) داد. ولی همین حزب ترقی نیز به زودی به گمان اینکه اندیشههای خطرناک جمهوریخواهانه دارد برچیده شد.
او با بدست آوردن قدرت بلامنازع، اصلاحاتی اجتماعی را آغاز کرد. رضاشاه در دوران قدرت، اصلاحاتی انجام داد که هرچند قاعدهمند نبود، نشان میدهد که وی خواهان ایرانی بود که از یکسو رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی، و از سوی دیگر دارای موسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانههای دولتی، شبکههای ارتباطی، بانکهای سرمایهگذار، و فروشگاههای زنجیرهای باشد. او برای رسیدن به هدفش (بازسازی ایران طبق تصویر غرب) دست به مذهبزدایی، برانداختن قبیلهگرایی، ناسیونالیسم، توسعه آموزشی و سرمایهداری دولتی زد.
تغییر از دوره مشروطه به دوره استبدادی
تنها سفر خارجی رضاشاه، سفر به ترکیه در سال ۱۳۱۳ بود. او در این سفر سخت تحت تاثیر همپای ترکش کمال آتاتورک قرار گرفت و کوشید تا مانند او، کشور را با قدرت اداره نماید.
محمدرضا پهلوی معتقد بود رضاشاه در دوره پادشاهی خود تمام امور مملکتی را در دست خود داشت و کشور را مانند یک نظامی اداره میکرد. بسیاری از مورخان عقیده دارند که تغییر حکومت ایران از مشروطه به استبدادی و دیکتاتوری از حدود سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۰ یعنی نیمه دوم حکومت رضا شاه، صورت پذیرفتهاست.
اولین نشانههای تغییر رویه رضا شاه، در سال ۱۳۰۵ و با ترور ناکام مدرس مشاهده شد. در اردیبهشت ۱۳۰۶ خودکامگی وی به حدی رسید که مستوفیالممالک دیگر ادامه کار را مفید ندانست و در گزارشی به مهدیقلی هدایت (نخست وزیر بعدی) خود را تحقیر شده خواند و استعفا کرد.
آزادیهایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در این دوره از بین رفت. بسیاری از رقبا و مخالفان شاه زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری و نصرتالدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولتالدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو نیز دیده میشوند برخی از وزرا و نزدیکان شاه نیز مانند علیاکبر داور وزیر عدلیه از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند. علاوه بر این افراد، کشتارهای دست جمعی عشایر کهگیلویه، قشقایی و بختیاری را نیز که عمدتا با خانواده صورت میپذیرفت باید افزود.
مجلس شورای ملی در این دوره جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرستهایی از نمایندگان مورد تائید او انجام میشد. حتی مصونیت پارلمانی نمایندگان مجلس مانند جواد امامی، اسماعیل عراقی و رضا رفیع که همگی از هواداران قبلی رضا شاه بودند سلب شد و آنان نیز دستگیر و زندانی شدند. به همین منظور زندان قصر طراحی و ساخته شد و اولین زندانی آن، سازنده آن یعنی سرتیپ درگاهی بود.
در این دوران نه تنها همه گونه فعالیت سیاسی گروههای چپ مانند حزب کمونیست ایران و گروه ۵۳ نفر که حتی فعالیتهای اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و جراید و روزنامهها تحت انقیاد کامل درآمده و یا تعطیل شدند.
مقابله با دین مردم
رضاخان، که به نام جمهوریت، دیکتاتوری خود را آغاز کرده بود، تنها مانع در شکل گیری استبداد انگلیسی را روحانیت و دین مداران می دانست که بر مبنای اصل خدشه ناپذیر امر به معروف و نهی از منکر در مقابل حرکت های بی دینانه و وطن فروشانه ایستادگی می کردند . از این رو، بر آن شد تا در بخشنامه ای ضمن متهم کردن روحانیت و مردم دین مدار به استفاده ابزاری از اصل امر به معروف و نهی از منکر، آخرین سنگر و خاکریز مقابله با دیکتاتوری را از پیش روی خود بر دارد . رضا خان در این بخشنامه، امر به معروف و نهی از منکر را اخلال و شکاف در جامعه، خارج از دایره قانون و در راستای منافع شخصی و حرکت را در ممنوعیت امر به معروف و نهی از منکر در راستای اختیارات دولت و منافع ملی! به تصویر می کشید.
حسین مکی در تاریخ بیست ساله، قبل از بیان محتویان متن بخشنامه علیه روحانیت، این حرکت رضا خان را گام پایانی وی در دستیابی به دیکتاتوری به تحلیل می نشیند و می نویسد: «حکومت «تمرکز قدرت» و دیکتاتوری روز به روز ریشه خود را محکم تر می نمود. برای این استحکام، می بایستی تمام موانع و قدرت های محلی و روحانی و عشایری و غیره از پیش پای برداشته شود. قدرت های مهم محلی را تقریبا مضمحل کرده بود و اگر بقایایی داشت به مرور برداشته و نابود می شد. تنها قدرت روحانیت باقی مانده بود که می بایست از بین برود. در راس این قدرت، مدرس بود که برای از بین بردنش نخست به وی سوء قصد شد، ولی جان سالم به در برد . لذا رضا شاه در نظر داشت که پس از خاتمه دوره ششم مجلس و سلب مصونیت سیاسی، مدرس را توقیف و زندانی کند که هم این سد را از پیش پای خود بردارد و هم دیگران حساب کار خود را بکنند. به طور کلی، مبارزه با روحانیت بدون مقدم چینی و ناگهانی مشکل به نظر می رسید و می بایست به آنها اخطار نمود که دست و پای خود را جمع نموده، دخالتی در امور ننمایند. بنابراین، روز دهم شهریور ماه 1306 بخش نامه مذکور را صادر کرد.»
حرکت ممنوعیت امر به معروف و نهی از منکر، که با جنگ روانی «استفاده ابزاری از دین » آغاز شده بود، زمینه را برای اجرای کشف حجاب و لباس های متحد الشکل و ... حاکمیت فرهنگ غرب مهیا ساخت .
کنارهگیری از سلطنت
پایگاه اطلاع رسانی اسناد انقلاب اسلامی در ادامه درباره نحوه کناره گیری رضا شاه نوشت: با وقوع جنگ جهانی دوم، رضا شاه که محو پیروزیهای متحدین شده بود، روابط خود را با آلمان و ژاپن گسترش داد. ولی انگلستان که به نفت رایگان ایران برای پیشبرد ماشین جنگی خود نیاز مبرم داشت و روسیه که گشایش احتمالی جبههای دیگر در جنوب را تاب نداشت با کمک نیروهای آمریکایی در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ ایران را اشغال نمودند. این اقدام علیرغم بیطرفی دولت ایران در جنگ، رخ داد.
پس از اشغال ایران، بریتانیا پیامی به این مضمون به رضاشاه ارسال کرد: «ممکن است اعلیحضرت لطفا از سلطنت کنارهگیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راهحل دیگری وجود دارد.»
رضاشاه سپس تحت نظر نیروهای بریتانیایی از بندرعباس با کشتی از ایران خارج شد. ابتدا او را به سمت هند بردند. بعد به جزیره موریس منتقل شد.
او در دوران تبعید بسیار کم سخن میگفت. یکی از آخرین وصیتهای او به ایرانیان این جملهاست که: «به ایرانیان بنویسید که از آمریکاییها بیشتر بترسند تا از روسها و انگلیسها. اینست حرف آخر رضا شاه و این حرف رضا شاه را هم تاریخ، مدلل خواهد داشت که آیا درست است یا نادرست.»
جزیره موریس جای مناسبی برای رضا شاه نبود، به همین دلیل، پس ازمدتی در نتیجه اقدامات فراوان پسرش به ژوهانسبورگ که موقعیت و آب و هوای مناسبتری داشت، انتقال داده شد و سرانجام در روز 4 مرداد ماه 1323 خسته و شکسته، خود را به دست مرگ سپرد و به آنچه کرده بود، گرفتار گشت.
آنچه درباره زندگی رضاخان و سبک حکومت او بر ایران خواندید به مناسبت چهارم مرداد است که سالروز مرگ او در "ژوهانسبورگ" است.
برنا
نظرات