سینمای ایران با واکنش منفی مردم مسلمان در اواخر قاجاریه متولد شد. در ابتدا این شکلگیری به صورت نمایش فیلمهای کوتاه در سالنی ابتدایی صورت پذیرفت. برای اولین بار میرزا ابراهیم صحافباشی با کسب اجازه از شاه در سال 1283ه . ش با تأسیس سالنی در خیابان چراغ گاز (امیرکبیر کنونی) به نمایش فیلم روی آورد ولی به علت شیطانی خواندن آن از سوی مذهبیون با اقبال مواجه نشد و پس از مدت کوتاهی (یک ماه) تعطیل شد. تا این تاریخ، سینما جنبه خصوصی داشت. پس از سفر مظفرالدینشاه به فرانسه، میرزا ابراهیم عکاسباشی به دستور شاه دوربینی میخرد و فیلمهایی را برای دربار به نمایش میگذارد. البته بعدها هم بیشتر طبقه مرفه شهرنشین از آن استفاده می کردند. صحافباشی و عکاسباشی هردو قبلاً برای مدتی طولانی ساکن اروپا بودند. تاریخنگاران سینمای ایران جملگی معترفاند که سینما را برای اولین بار مظفرالدینشاه در سال 1279ق (1900م) به ایران آورد.1
عدم استقبال مسلمانان از این صنعت به کارگیری آن را عملاً به دست اقلیتهای مذهبی سپرد. ایوانف معروف به روسیخان چهار سال بعد سالن دیگری برای این امر تأسیس کرد. او، که دارای گرایشهای روسی بود، فیلم «جنگ روس و ژاپن» را به «زنده باد روسیه» تغییر نام داد و به نمایش گذارد. آقایف روسی، انگلوفیل معروف به تاجرباشی، با او به رقابت پرداخت. به تدریج سینماهای متعددی به توسط غیرمسلمانانی دیگر مانند آرتاشس پاتماگریان و ژرژ اسماعیلف پا به عرصه وجود گذاشتند.2 سینمایی که مظفرالدینشاه به ایران آورد پس از گذشت بیست سال مورد استفاده عموم قرار گرفت و در سالهای نخستین حکومت رضاشاه به تعداد قابل توجهی (هشت باب) افزایش یافت.
سینما در ابتدای دوره حکومت پهلوی در میان قشر متجدد جامعه جای خود را باز کرد. علی وکیلی از آشنایان علی اکبر داور در 1303ه . ش «گراند سینما» را ساخت. بعدها اگرچه رضاشاه اهل ذوق و هنر نبود ولی مانند شاهان پایان دوره قاجاری آن را به عنوان ابزار تجدد مورد توجه واستقبال قرار داد. به تدریج سینما برای او وسیله ای جهت انعکاس آمال مدرنیستی و حفظ بنیه نظام حکومتی تلقی گردید و مورد استفاده قرار گرفت. از آن پس فیلمهایی که ساخته میشد گرچه صورتی غربی داشتند ولی مواد خام آنها و مضامین به کار گرفته شده در آن فیلمها عمدتا در خدمت آراء ناسیونالیستی هیئت حاکمه و اقتدار حکومت بود؛ خاصه آنکه از اوائل دهه دوم حکومت رضاشاه طرحهای مدرنیزهسازی مرتبط با الگوهای غربی از طریق تشکیلات سیاسی ـ فرهنگی حکومت اجرا می شد و سیاستهای سینمایی نیز در راستای همان اهداف کلان تعریف میگردید.
در آذر 1306ه . ش فیلمی با نام «سیروس کبیر و فتح بابل» در «گراند سینما» روی پرده رفت و برخی روزنامهها با شور غریبی آن را به تاریخ ایران نسبت دادند و به ستایش از نظام سلطنتی و شرایط حاکم پرداختند... «کسانی که تاریخ ایران را خواندهاند میدانند کورش کبیر مؤسس سلسله هخامنشی و احیاکننده ایران، چه خدمات مهمی به ملت ایران کرده و در دنیا چه مقام ارجمندی دارد؛ برای اینکه این شاه را ببینید به گراند سینما مراجعه کنید.» «در این فیلم فتوحات کوروش کبیر... عظمت بابل و تمدن دولت کلده و زندگانی اجتماعی آن روز را خواهید دید.» عنوان فیلم و همه آن جملهها، تبلیغاتی در خدمت رضاشاه و مقایسه او با کوروش به عنوان احیاکننده پارس (ایران) بود.3
در طول دهه اول حکومت رضاشاه فیلمهای مستند جزئی و تبلیغاتی به هنگام سفرهای شاه به نقاط مختلف کشور و یا افتتاح پروژههای صنعتی و یا تبیین مناسبات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران از سوی مستندسازان غربی ساخته میشد؛ البته برخی از این فیلمسازان به علت سیاهنمایی این مناسبات از سوی دستگاه حاکم و در رأس آن شاه، محکوم و مغضوب میشدند و لاجرم فیلمهای آنها به روی پرده نمیآمدند که از آن جمله باید از فیلم «علف» ساخته دو نفر آمریکایی در 1303ه . ش راجع به کوچ ایل بابااحمدی نام برد که نمایش آن در ایران ممنوع شد؛ گرچه بهانه اعمال نظر مستقیم شاه نسبت به این فیلم، ارائه تصویر منفی و نادرست از ایران وایرانی و زیر سؤال رفتن دولت و حکومت بود. ولی دلیل اصلی آن را میتوان به طرح چهرهای آزادانه و مقتدر از ایلیاتیها در فیلم دانست، چهره آزادمردانی که در این مقطع زمانی در چارچوبه خلع سلاح ایلات و عشایر باید اسلحه به زمین میگذاشتند و تابعیت بیچون و چرای دولت ملی مقتدر و در رأس آن رضاشاه را میپذیرفتند.
در یکی سالهای پایانی دهه اول حکومت رضاشاه (1309ه . ش) «آبی و رابی» اولین فیلم سینمایی ایرانی توسط آوانس اوگانیانس (اوهانیان) ساخته شد و بر روی پرده رفت. این فیلم کمدی و صامت نیز در دفاع از تجدد و برخورد با آداب و سنتهای رایج به عنوان خرافات ساخته شده و از سوی دیگر تأکیدی برناسیونالیسم ایرانی داشت.
در فضای رویارویی دو قطب تجدد و سنت، آوانس اوگانیانس مهاجر ارمنی ــ روسی فیلم کمدی «حاجی آقا، آکتورسینما» را در سال 1311ه . ش ساخت. «حاجی آقا» که ادامه «حاجی بابای اصفهانی» و احتمالاً الهام گرفته از نام اوست نماد سنت و خرافهپرستی است. در این فیلم حاجی آقا با دامادش که کارگردان سینما بود به جدال برمیخیزد و در این جدال نهایتا داماد پیروز میگردد. داماد که مخالفت پدرزنش ، حاجی آقا را با صنعت فیلم مشاهده میکند گام به گام او را تعقیب کرده از اعمالش تصویربرداری میکند. سپس آن تصاویر را در مقابل دیدگانش میگذارد. حاجی آقا از دیدن خود ذوقزده شده و آنگاه طلسم خرافهپرستی را پاره کرده پذیرای سینما میشود و بدینگونه از مخاطب میخواهد که، همچون او، از لاک تحجر [!] بیرون آید.
«حاجی آقا آکتور سینما» به توسط فیلمسازی با گرایشهای مارکسیستی و دینستیزانه در راستای شکستن حریمهای دینی و پذیرش و مقبولیت عمومی سینما و بقیه عناصر تجدد در جامعه دینی ساخته میشود و روی پرده میرود. فیلم فوق در مقطعی که هیئت حاکمه در پی خلع ید از روحانیان از جمله در مدارس دینی و نظام قضائی کشور بود و در پی آن نهادهای مدرن آموزشی ، قضائی و بوروکراتیک را پیریزی میکرد، ساخته شد.
...دختر او (منظور حاجی آقا) با بازی آسیا قسطانیان از ارامنه گرجستان ، بدون حجاب و به عنوان زن متجددی معرفی شد که غمزهکنان دلربایی می کرد و همراه با موسیقی گرامافون (سوغات دیگری از فرنگ با عملکردی مشابه سینما) میرقصید. شمایل و حرکات او نیز دیدگاه سنتی پدر را زیر سؤال میبرد و خاطرنشان می کرد نسل جوان می تواند (و میخواهد) برخلاف راه و روش سنتی گام بردارد. حاجی آقا در صحنه دیگری به خیابان میرفت و کنار زنی که چادر مشکی به سر داشت میایستاد تا تفاوت شمایل دختر او با مردم عادی کوچه و خیابان عیان شود. در جریان پرسههای مرد در شهر، کشمکش درونی او به مدد سینما زیر ذرهبین میرفت، رسانهای که هم به تخیل چنگ میزند هم به واقعیت، هم به سنت هم به تجدد. این تب و تاب در صحنه سالن انتظار مطب پزشکی اوج میگرفت. او روی صندلی نشسته بود و کارگردان مخفیانه از حرکاتش فیلمبرداری میکرد. در گوشه اطاق مجسمه برهنه زنی وجود داشت. «حاجی آقا» ابتدا با شرم چشمانش را با دست میپوشاند و سپس از لای انگشتانش نظری به مجسمه میانداخت. مجسمه تکان میخورد. «حاجی آقا»، «آکتور سینما» با نمایش مجسمه برهنه زن و طرح کشش جنسی و واکنش آمیخته به شرم و حیای مرد، به مقولهای اشاره کرد که سه سال بعد سیاسیترین مسئله روز ایران شد. یعنی کشف اجباری حجاب.4
همچنین در چارچوبه فرایند تجدد، اوگانیانس در سال 1309ه . ش دست به تأسیس مدرسه آرتیستی سینما زد و در آن به تعلیم موسیقی، فیلمبرداری و رقص به مردان و زنان مشغول شد؛ البته در ابتدای امر از سوی زنان هیچ پاسخ مثبتی دریافت نکرد.
فیلم «دختر لر» اولین فیلم ناطق سینمای ایران است که به توسط عبدالحسین سپنتا و اردشیر ایرانی در سال 1312ه . ش در هندوستان ساخته شد. سپنتا خود نقش اول فیلم را بازی کرد و اردشیر ایرانی آن را کارگردانی نمود. قبل از پرداختن به این فیلم، لازم است که تهیهکنندگان آن و قصدشان از ساخت این فیلم را بشناسیم. عبدالحسین ملقب به شیرازی در سال 1286ه . ش در تهران متولد شد. پس از جدایی پدر و مادرش تحت سرپرستی و تربیت دایی خود میرزا محمدحسین شیرازی از فضلای وقت قرار گرفت. تحصیلات خود را در مدرسه سن لویی تهران و پس از آن مدرسه زرتشتیان (جمشید جم بعدی) ادامه داد. بعدها به «استوارت مموریال کالج» اصفهان رفت و سپس در کالج آمریکایی تهران ادامه تحصیل داد. تحت تأثیر آموزشهای زرتشتیان به تاریخ و ادب ایران باستان علاقهمند شد. اولین مقالهاش را در همین زمینه در شانزده سالگی (1302ه . ش) در روزنامه فروهر منتشر کرد.5 وی به واسطه داییاش با اردشیر ایدلجی (عامل معرفی رضاخان میرپنج به انگلیسیها) ارتباط پیدا کرد و سپس با عنوان ادامه تحقیق در تاریخ و ادب ایران به دینشاه ایرانی سلیستر رئیس «انجمن زرتشتیان» در هند معرفی شد. او در سال 1306ه . ش فامیل سپنتا را برای خود برگزید و به هند مسافرت کرد.
سپنتا پس از دو ماه به ایران بازگشت و سال بعد به همراه دایی و مادرش به هند مراجعت نمود. او به تألیف و ترجمه آثاری از قبیل اخلاق ایران باستان، زرتشت که بود و چه کرد؟ نوآموز مزدیسنا، پرتوی از فلسفه ایران باستان، منتخبات اشعار میرزا عبدالوهاب گلشن ایرانپور، مجموعه اشعار عارف، ایران و اهمیت آن در ترقی و تمدن بشر دست زد.6
سپنتا با اردشیر ایرانی صاحب کمپانی فیلمبرداری «امپریال فیلم» در بمبئی، که از دوستان دینشاه ایرانی بود آشنا می شود. چنانکه از گفتههای سپنتا برمیآید، سبب این آشنایی دینشاه و جهت ورود سپنتا به مقوله فیلم ایرانی بوده است. خود سپنتا میگوید تمایل خود را به این امر با بهرام گور انکلساریا در میان گذاشتم. پرفسور انکلساریا تشویقم کرد این کار را دنبال کنم. عقیده وی این بود که با آشناییای که من با فرهنگ وعلوم ایران باستان دارم از طریق زبان سینما، بیشتر از نوشته میتوانم نافع باشم... موضوع را با دینشاه ایرانی نیز در میان گذاردم و دینشاه با اصرار من پذیرفت که موضوع تهیه فیلم ایرانی را با اردشیر ایرانی در میان بگذارد.7
در فیلم «دختر لر» یا «ایران دیروز و ایران امروز»، سپنتا، در نقش جعفر، مأمور نظامی دولتی برای مبارزه با راهزنان محلی به یکی از مناطق لرستان میرود و پس از درگیری و مغلوب ساختن راهزنان، گلنار را که در اسارت سرکرده آنان خانی ستمگر به نام قلیخان بوده است آزاد ساخته دلباخته او میشود. سپس این قهرمان ملی که نماد شاه و دولت میباشد با گلنار به تهران مراجعت میکند. چنانکه از نام فیلم برمیآید، «ایران دیروز و ایران امروز»، فیلم کاملاً با جهتگیری سیاسی تهیه شده است و در پی مقایسه ایران امروز (: زمان رضاشاه) با ایران دیروز (قاجاریه) است. قبلاً اشاره کردیم که یکی از مسائل و معضلات مهم سالهای پایانی عصر قاجاریه، علاوه بر فقر اقتصادی و معیشتی مردم، شیوع بیماریها و فقدان بهداشت کافی، مسئله اختلافات طایفهای و جنگهای قومی ـ قبیلهای، وجود دستههای حیدری و نعمتی، بینظمی عمومی و فقدان امنیت سراسری است که همین امر به ضرورت روی کار آمدن دولتی قدرتمند و حاکمیتی ملی در بین نخبگان و حتی عوام منجر میشود، خواستهای که نهایتا به روی کار آمدن دولت کودتا و سپس حاکمیت رضاشاه مدد میرساند. فیلم فوق پاسخگوی نیاز به مشروعیت نظام کودتا و، به تعبیر درستتر، بیانکننده ضرورت حاکمیت مرد قدرتمندی است که به عنوان قهرمان ملی و ناجی ملت نیاز واقعی آنان (: تأمین امنیت ملی و یکپارچگی ایران) را با قلع و قمع خانها و قدرتهای محلی خود سر به ارمغان میآورد. فیلم مورد نظر در چارچوبه تبلیغ وضع موجود و شاه مورد نظر انگلیس ساخته میشود. این فیلم به عنوان پشتوانه تبلیغی دولت کودتا از شاه فردی قدرتمند و علاقهمند به ایران میسازد و دورنمایی از ترقیخواهی ایرانی را که از عناصر مهم گفتمان سیاسی وقت بود به دست میدهد. چنانکه در داستان متن اعلام فیلم چنین آمده است: «اولین فیلم ناطق و موزیکال فارسی که در کمپانی فیلمبرداری فارسی در (امپریال فیلم کمپانی بمبئی ) در تحت ریاست و رژیست خان بهادر اردشیر ایرانی و با اشتراک آرتیستهای ایرانی تهیه شده است، در تهران به زودی خواهد رسید. در این فیلم اوضاع ایران سابق و ترقیات سریع ایران را در تحت سلطنت شاهنشاه دادگر و توانا (اعلیحضرت پهلوی) مشاهده و مقایسه خواهید نمود.»8 در این بیانیه «ایرانپرستان»، «اوضاع سابق»، «ترقیات سریع ایران» نشاندهنده گفتمان ناسیونالیسم ایرانی و ترقی و تجدد است.
با توفیق تجاری «دختر لر»، امپریال فیلم اعلام کرد اثر دیگری را با عنوان «نور جهان» روی پرده خواهد برد. فیلمی ایرانی با چنین عنوانی هرگز روی پرده نرفت. اما در جملههای تبلیغاتی چاپ شده به شرق پرراز و رمزی اشاره شد که از دریچه چشم غرب نگاه شده بود:
... نمایش دومین فیلم ناطق امپریال کمپانی بمبئی سازنده فیلم دختر لر، فیلم صددرصد ناطق تاریخی و شرقی، محتوای اسرار و عجایب مشرق زمین، ایران و هند... نور جهان، موضوع ایران، رقص و آواز و موزیک شرقی توسط آرتیستهای ایرانی. آوردن نام ایران کنار هند و تأکید بر واژههای «تاریخ» و «شرق» کنایی نبود. چند فیلم بعدی سینمای ایران که به توسط سپنتا ساخته شد با تاریخ و ادبیات کهن ایران گره میخورد، آثاری مبتنی بر ستایش از تاریخ ایران از یک سو و تشویق وطنپرستی از سوی دیگر.9
پس از «دختر لر»، سپنتا چهار فیلم دیگر ساخت؛ اما هیچکدام به موفقیت «دختر لر» نبود. در چارچوبه برنامهریزیهای فرهنگی رژیم شاه، وی در سال 1313ه . ش فیلمی را با عنوان فردوسی درباره زندگی این شاعر نامدار به روی پرده برد.10 سپس سپنتا فیلم «شیرین و فرهاد» را بر اساس اشعار فارسی در سال 1313ه . ش، «چشمهای سیاه» را درباره ماجراهای دو مأمور ایرانی نادرشاه افشار به هنگام لشکرکشی به هند در سال 1315ه . ش و «لیلی و مجنون» را بر اساس منظومه نظامی در 1316ه . ش ساخت. پس از اینکه ابراهیم مرادی، فیلم «بوالهوس» را درباره تضاد بین شهر و روستا در سال 1313ه . ش به تصویر کشید، سینمای ایران وارد دوران رکود و فترت شد و تا سال 1326ه . ش که کوشان دست به کار ساخت فیلم خود شد سندی از وجود فیلم ایرانی در دست نیست. تألیفاتی که در زمینه تاریخنگاری سینمای ایران نوشته شده است، از جمله تلاشهای فرخ غفاری و محمد تهامینژاد، در دورههای بعد یعنی سالهای میانی دهه چهل شمسی که قابل تأمل است و سپس سایر ادوار خود نیاز به وارسی مستقل دارد.
مروری، هرچند کوتاه، بر تاریخ سینمای ایران مقطع مورد نظر حکایت از جعلی و عاریتی بودن آن دسته از فیلمها دارد. آن آثار تناسبی با متن زندگی عمومی مردم ندارد و هیچکدام از عناوین، مسئله روز مردم نیست. گرچه بازیگران ایرانیالاصلاند؛ ولی هویتی ایرانی از خود به جای نمیگذارند. علاوه بر این، هویت و درونمایه فیلمها نیز هیچ سنخیتی با فضای فرهنگ بومی ندارد و حتی در تعارض با آن نیز هست. آنچه که در صحنههای متعدد فیلم میگذرد در نظر مخاطب ایرانی چنان غریب مینماید که او را مجبور میسازد به آن تن در دهد و آن را توجیه درونی کند و، به گونهای غیرطبیعی و واقعی، پذیرا شود. شاید در ابتدای امر محرکهای فنی و تخصصی انگیزه واقعی استقبال نه چندان زیاد از این هنر بوده باشد؛ کما اینکه ایرانی در همان ابتدای رویارویی با پدیدههای مدرن نیز دست رد به سینه آنها نزد. به خصوص برای آن دسته از اقشاری که سعی میکردند خود را با تجدد پیوند زنند. این گروه در پی جذب محتوای مدرن فیلم نیز بود. در اینکه پدیده سینما یک امر غیربومی بود بحثی نیست و به همین سبب پذیرش آن با عکسالعملهایی روبهرو میشد؛ ولی نه تنها محتوای آن از متن جامعه نمیجوشید؛ بلکه بیان آن محتوا نیز از دریچه دوربین مورد استقبال مردمی واقع نمیشد.
شاید بتوان گفت در بین عوامل و ابزارهای فرهنگساز این دوره، کمتر از همه، سینما مورد توجه جدی مردم واقع شد وحتی عکسالعملهایی را در مقابل خود به همراه برانگیخت. نه تنها به دلائل فوق بلکه، از همه مهمتر، حفظ روحیه دینی و احساس تقابل پدیده سینما با این روحیه موجب چنین برخوردی بود. به طوری که گفته شد، اجرای برخی از فیلمها به جهت مشروعیت بخشیدن به خود پدیده سینما بود، با این وصف، سینما خود را موظف به پدیدار ساختن فرهنگی جدید و طرد سنتها و ارزشهای بومی و در خدمت نیات مدرنیستی دستگاه حکومتی میدید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نک: حمیدرضا صدر. تاریخ سیاسی سینمای ایران. تهران، نشر نی، 1381. بخش اول؛ و تاریخ تحلیلی صدسال سینمای ایران. تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1379 .
2. ر.ک: به حمیدرضا صدر، همان، بخش اول.
3. همان، ص 26 .
4. حمیدرضا صدر، همان، ص 39 .
5. جمال شیرمحمدی. سیاستگذاران یا سیاستبازان سینمای بعد از انقلاب. تهران، ناوک، 1376. ص 38 .
6. همان، ص 41 .
7.همان، ص 44 .
8. جمال شیرمحمدی ، همان، ص 46 .
9. حمیدرضا صدر، همان، ص 48 .
10. نخستین اقدام انجمن آثار ملی یافتن قبر حکیم ابوالقاسم فردوسی بود که به عهده ارباب کیخسرو شاهرخ زرتشتی گذاشته شد. آنگاه جشنهای هزاره فردوسی در سال 1313ه . ش 1934م برگزار گردید. همزمان فیلم فردوسی نیز به نمایش در آمد.
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
نظرات