پزشک احمدی کیست ؟
احمد احمدی مشهور به «پزشک احمدی» فرزند محمدعلی در سال 1266 هجری در شهر تبریز دیده به جهان گشود . در سنین نوجوانی به کار فروش دارو سرگرم بود. در 1307 به تهران آمد و در بیمارستان سپه به کار پرستاری سرگرم شد. در 1310راهی مشهد شد و در شمال این شهر دواخانه کوچکی دایر کرد و کار داروفروشی را از سر گرفت . تجربه این کار وی را با انواع داروها و خواص آنها آشنا کرد به طوری که با همین تجربه در اینجا و آنجا به کار مداوای بیماران نیز می پرداخت . احمدی اندک زمانی بعد به تهران آمد و در یکی از ادارات دولتی مشغول کار شد . به غیر از رئیس این اداره که وی را به درستی می شناخت سایرین وی را به عنوان «طبیب» می شناختند و از هویت و سوابق وی اطلاعی نداشتند . احمدی با همین روابط توانست چندی بعد به شهربانی منتقل شود و در درمانگاه زندان قصر به کار مشغول گردد .
کار مداوم و نوع خاص روابط احمدی با رئیس و مرئوس ، وی را رفته رفته به شکل و هیات نهائیش نزدیک تر کرد و او را مورد اعتماد رئیس شهربانی و سایر سردمداران رژیم رضاشاهی ساخت . احمدی به تدریج تبدیل شد به کسی که قادر است مغضوبین رژیم را با دارو از میان ببرد . او در شهربانی کم کم به این ویژگی شهرت یافت .
نام پزشک احمدی برای رجال سیاسی معاصر ایران، نامی آشنا و البته بسیار وحشت انگیز است. پزشک احمدی «طبیب مخصوص زندان قصر» شد و قتلهای بسیاری به دست او و با تزریق آمپول هوا صورت گرفت.
در کتاب « پلیس سیاسی » در مورد پزشک احمدی چنین آمده است: «پزشک احمدی را می توان؛ همانند هیملر یا لاورنتی بریا، رئیس پلیس مخفی سیاسی و امنیتی کشورهای آلمان و روسیه شوروی، قبل و بعد از جنگ جهانی دوم، یک قاتل حرفه ای انگاشت با این تفاوت که هیلمر (معروف به قصاب) و بریا (معروف به آدمکش) هیچکدام پزشک نبودند».
پزشک احمدی خود به شهرت دلهره آور و هراسانگیز خودش واقف بود که چنین گفته است: «افراد باهوش در این مملکت سرشان زیر سنگ گور کوبیده میشود. همه مرا آدم نفهم و ابله و مطیع و گوش به فرمانی میدانند؛ در حالی که من عمدا خودم را به حماقت میزنم و چارهای هم ندارم. ببینید به سر نصرتالله فیروز و تیمورتاش که اعجوبه هوش و زرنگی و پشتکار و پشت هم اندازی بودند، چه آمد. اما من روز به روز بیشتر مقرب دستگاه میشوم و...».
وی متهم به قتل جعفر قلیخان بختیاری (سردار اسعد)، خان باباخان اسعد (برادر سردار اسعد)، محمد فرخی یزدی (شاعر و مدیر روزنامه طوفان)، دکتر تقی ارانی (رهبر گروه کمونیستی 53 نفر) و تیمورتاش (وزیر دربار رضا شاه) بود. پزشک احمدی تحت فرمان دو رئیس شهربانی، آیرم و بعد مختاری خدمت کرده است و این دو رئیس شهربانی از مهمترین عوامل کشتار، اختناق و سرکوب مخالفین رضاشاه بودهاند. بخشی از جنایات آنان مربوط به زندانیانی بود که از طریق قانونی نمیتوانستند، اقدام به نابودی آنان کنند، بنابراین ناچار بودند با شیوههای بسیار محرمانه در زندان توسط پزشک احمدی آنان را به قتل برسانند.
پس از شهریور 1320که نیروهای متفقین خاک ایران را اشغال کردند و رضاشاه پس از استعفاء، از ایران تبعید شد؛ موقتا آزادیهای سیاسی در ایران دوباره طلوع کرد و در اثر فشار افکار عمومی و شجاعت برخی از دست اندرکاران قضایی؛ از جمله دکتر عباس عبده، دادستان وقت دیوان کیفر، عاملین کشتار زمان رضاخان از قبیل پزشک احمدی، سرپاس مختاری، مصطفی راسخ و حسین نیرومند به پای میز محاکمه کشیده شدند و پزشک احمدی که پس از شهریور 1320(ه.ش) به عراق گریخته بود، پس از مدتی دستگیر و با لباس عربی جهت محاکمه به ایران آورده شد. در رابطه با قتل جعفر قلیخان بختیاری(سردار اسعد)، دادستان دلایل مختلفی به دادگاه ارائه شد که یکی از آنها دلالت بر دست داشتن پزشک احمدی در قتل وی دارد. تعدادی از دلایل عبارت بودند از:
1- نامههایی به خط سردار اسعد که در زندان مخفیانه نوشته و در جعبه اصلاح خود جاسازی کرده بود که پس از مرگ او و تحویل جعبه اصلاح به خانواده وی، یادداشتها کشف و پس از شهریور 1320(ه.ش) همراه با شکوائیهای تحویل مقامات قضایی شده است. متن این نامهها نشان میدهد که مقامات زندان از اواخر اسفند 1312(ه.ش) تصمیم به قتل سردار اسعد در زندان گرفتهاند و غذای او را آلوده به سم مینمایند. وی در یکی از یادداشتها چنین نوشته است: «دوم فروردین 1313 امشب در حال سلامت خوابیدم، صبح بیدار شدم با اسهال سخت، قی، گیج و خسته. علی حسین گماشته من با چند نفر از رفقای او که از شام من خوردند، قی و اسهال همه را از پا افکند. ناهار نخوردم. امشب شام که آوردند، بطری آب به قدر یک صد دانه چیزهای کبود رنگ خاکی توی آب بوده معلوم بود، سم ریختهاند؛ ولی حل نشده است. یاور عمادی صاحب منصب کشیک را خواستم به او نشان دادم که شما نظامی هستید، من خدمات فوق تصور به ایران نمودهام و همچنین در طلوع اعلیحضرت پهلوی. چرا مخالف شرافت رفتار میکنید؟...»
2- گواهی و اطلاعات «محمد ابراهیم بیک» سرپاسبان زندان، که مراقب زندان شماره یک تامینات و اطاق سردار اسعد بوده است، به این قرار: «روزی که میخواستند سردار اسعد را به زندان شهر بیاورند تمام روزنهها و سوراخهای اطاق او را به دستور رئیس زندان گرفته و کوچکترین منفذی در و دیوار و سقف زندان سردار باقی نگذاشته، دستور اکید داده شد که کسی جز دکتر احمدی اگر به اطاق سردار برود کمترین مجازاتش اعدام است و او صریحا اقرار میکند که در زمان نگهبانی وی دکتر احمدی چندین بار به اطاق سردار اسعد رفته است . دفعه اخیر که بعد از نصف شب بوده است، دنبال دکتر احمدی به اطاق میرود و به محض اینکه احمدی درب را باز میکند سردار نگاهی به احمدی کرده، میگوید: آمدی آقا! اناللهواناالیه راجعون. وی مشاهده کرده که دکتر احمدی گردی از کیف خود بیرون آورده، در آب ریخته و به وسیله انژکسیون به دست سردار اسعد تزریق کرده و خارج میشود».
دادستان در پرونده فوقالذکر بیست و شش دلیل بر قتل عمدی «سردار اسعد» توسط پزشک احمدی اقامه میکند، که به دوتای از آنها اشاره شد. در مورد قتل «فرخی یزدی» شاعر آزاده و وطنخواه نیز دادستان شش دلیل بر قتل عمد فرخی توسط احمدی ارائه مینماید. همچنین پزشک احمدی را عامل قتل «دکتر تقی ارانی» به دادگاه معرفی میکند.
دادگاه عالی جنایی به ریاست آقای عبدالعطوف ریاحی تشکیل یافت و تحقیقات از پزشک احمدی آغاز شد، پزشک احمدی همه اتهامات به خود را نفی میکرد و همه را به دلیل طمع و حسد افراد به شخصیت خود میدانست. سید احمد کسروی با اشاره به تناقضات بسیار زیاد در پرونده از موکل خویش دفاع نمود و همچنین پزشک احمدی هم در دفاع از خود سخنان بسیار گفت.
ارسلان خلعتبری وکیل ورثه سردار اسعد نیز در دادگاه، اتهاماتی را به پزشک احمدی وارد کرد. قسمتهایی از سخنان خلعتبری چنین است : «این احمدی قبل از آمدن به تهران، در مشهد دوا فروش بود و هنوز هم برادرش دوافروش است. آن موقع به واسطه دوار فروشی اطلاعاتی هم از طبابت داشت؛ ولی در شناختن ادویه و استعمال آن ید طولایی داشت مخصوصا در قسمت ادویه سمی. اما وقتی که به خدمت شهربانی مشرف شد، به جای عمل به طبابت و شفا دادن اشخاص از بیماری و مرگ، با عزرائیل شریک شد».
در زندان موضوع آمپول احمدی به قدری رواج داشت که اگر یک زندانی میخواست درباره زندانی دیگری نفرین کند، میگفت: خدا به آمپول احمدی گرفتارت کند. یا اگر یک زندانی درباره دیگری میخواست، دعا کند میگفت: خدا به آمپول احمدی گرفتارت نکند».
«احمدی برای هر قتلی انعامی میگرفت. اگر مقتول از کله گندهها مثل سردار اسعد و تیمورتاش بود، انعامش صد تومان و همین حدودها بود. و اگر از خرده پاها و اشخاص غیر معروف در تهران و زندان بود، نفری ده الی پانزده تومان میگرفت. همان طوری که پاسبانان و مامورین شهرداری برای سگ کشی از قرار سگی پنج قران یا یک تومان میگرفتند، این احمدی هم مقاطعه برای آدمکشی داشت... احمدی هم آدم میکشت؛ اما با نرخ بیشتری و این اضافه نرخ خون انسان بر سگ نه از این جهت است که در نظر احمدی و دستگاهی که او در پناه آن کار میکرد، انسان با سگ فرق داشت بلکه اضافه را برای دادن تصدیق میگرفت».
احمدی، یک پسربچه مازندرانی را که اصلا تقصیرش معلوم نبود، آمپول زد و بیچاره تا 24 ساعت دائم فریاد العطش میزد و سر خود را به دیوار میکوبید و آب میخواست ولی احمدی کمک به وی را ممنوع کرده بود وی تاکید کرده بود کسی نزدیک او نرود تا بمیرد و بالاخره بعد از 24 ساعت که بدنش از تشنگی آتش گرفته بود، مرد».
طرح اول سرهنگ راسخ، برای از بین بردن سردار اسعد، چنین بود که به وسیله مسموم نمودن غذای او بدون سر و صدا او را مریض کنند. سپس برای معالجه دکتر احمدی بر بالین او برود و کار را به وسیله یک تزریق قویتری خاتمه دهد. اما طرح او عقیم میماند.
اتهام قتل دکتر ارانی به پزشک احمدی
دکتر تقی ارانی که تحصیلات خود را در آلمان به پایان رسانده بود در هنگام تحصیلات همراه عدهای دیگر فرقه جمهوری انقلابی ایران را تاسیس کردند. در بازگشت به ایران به گروههای طرفدار کمونیست پیوست و با همکاری دو تن از همکارانش ماهنامه دنیا را منتشر کرد. اما بعد از مدتی از انتشار آن ممانعت نمودند. پس از گذشت 18 ماه از توقیف ماهنامه دنیا، ارانی دستگیر شد و به دفعات زیر شکنجه مورد بازجویی قرار گرفت. بر پایه قانون ضد سوسیالیستی، ارانی به سنگینترین حکم، یعنی ده سال زندان محکوم شد. وی در چهارده بهمن 1318 در نتیجه شکنجهها و زجر و عذابی که در سیاه چال پیش و پس از دادگاه متحمل شد، در زندان درگذشت. دلایل گوناگونی برای مرگ او برشمردهاند. بنابر کیفر خواستی که پس از استعفای رضا شاه در سال 1320، علیه مختاری، رئیس پلیس رضاشاه، سرهنگ نیرومند رئیس زندان و احمدی، پزشک زندان به دادگاه ارائه شد، ارانی پس از بیماریهای شدید در زندان جان سپرده بود که ناشی از وضعیت غیر انسانی وی در آن جا بود.
قتل تیمورتاش
پزشک احمدی در نظر داشت برای کشتن تیمورتاش از سم استفاده کند، به این ترتیب که به جوجه بریان او که از خانه تیمورتاش آورده میشد، مقداری سم تزریق کند. پزشک احمدی هر روز به بهانه بازرسی ظرف غذا، غذای تیمورتاش را در اتاق رئیس زندان مشاهده میکرد و با سرنگ مقداری زهر به جوجههای بریان تزریق مینمود.
تیمورتاش هم که از طریق خانوادهاش که مبالغی به زندانبانان رشوه داده و آنها را به سوی خود متمایل ساخته بودند از ماجرای کشتن خود مطلع شده بود، از خوردن غذای مسموم خودداری میکرد، او فقط نان و آب میخورد و آب را هم در بطریهای سربسته و مهر و موم شده از خانه برایش میآوردند.
نقشه بعدی مسموم کردن قرصهای دارویی تیمورتاش بود که آن هم با شکست روبرو شد. تا این که بالاخره داروی مسموم را به زور به وی نوشاندند، پزشک احمدی مرتبا به دخمه محل زندان تیمورتاش سرکشی میکرد و میخواست بداند کی میمیرد، او میخواست هر چه زودتر از مرگ تیمورتاش مطمئن شده، گزارش تمام کردن او را به روسای خود بدهد. برای همین بالش تیمورتاش را روی دهان او قرار داده و محکم فشار میدهد و در همان حالت نگه میدارد. تقلای تیمورتاش هم بیفایده بود تا این که بیحرکت شده و برای همیشه چشمانش را میبندد.
قتل فرخی یزدی
فرخی یزدی شاعر و مبارز آزادی خواه و مدیر روزنامه طوفان، که به خاطر مبارزات سیاسی اش و به خاطر اشعار حماسی و انقلابی اش در زندان به سر برد بعد از شنیدن خبر ازدواج ولیعهد با فوزیه مصری و قانون مجلس در ایرانی کردن فوزیه به دستور رضاشاه در اشعاری عروسی ولیعهد را دارای عواقب ناگواری دانست. چند بیت از این اشعار چنین است:
دلم از این خرابیها بود خوش زانکه میدانم خرابی چونکه از حد بگذرد آباد میگردد
دلم از این عروسی سخت میلرزد که قاسم هم چنانکه نینوا نزدیک شد، داماد میگردد
به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن زآن رو که بنیان جفا و جور بی بنیاد میگردد
رضا شاه پس از شنیدن این ابیات به شدت عصبانی شده و دستور قتل او را صادر کرد. ابتدا قصد بر این بود که فرخی یزدی را مسوم نمایند و دستور این کار نیز صادر شد، اما هر بار پیش از مسموم کردن، زندانیان دیگر او را از موضوع باخبر میکردند و فرخی از خوردن غدا خودداری میکرد. پس از آن تصمیم جدید در مورد وی این بود: فرستادن به بیمارستان زندان به بهانه معالجه، آن هم شبانگاه به بهانه این که وی به بیماری تیفوس مبتلا است و این بیماری جان زندانیان را تهدید میکند و بایستی واکسن ضد بیماری به وی تزریق کنند. فرخی یزدی را در تاریخ 21/7/1318 شبانه از زندان به مریضخانه بردند . چند روز بعد او را به اطاق مخصوصی که در بیمارستان معروف به حمام بود و در واقع قتلگاه وی بود، منتقل کردند. پزشک احمدی تنها کسی بود که به اتاق فرخی یزدی رفت و آمد داشت.
روز 25/7/1318 پزشک احمدی و سرهنگ نیرومند رئیس زندان و جلادهای دیگر در اتاق فرخی حضور داشتند . چند نفراو را روی تختخواب خواباندند و دست و پایش را محکم گرفتند تا مقاومت نکند . محل این فاجعه در اتاق دستشویی مریضخانه زندان پایین بود . پزشک احمدی آستین هایش را بالا زد . فرخی می خواست نعره بکشد ولی چند نفر دست ها را روی دهان او گذاشتند . احمدی تزریق خالی پر از هوا را به رگ او زد و هوا را در رگش خالی کرد . کم کم در حال آن شاعر خفقان پیدا شد به خرخر افتاد ورنگش مثل قیر سیاه شد و پس از مدتی تشنج و خفقان بیجان شد.
در کتاب خاطرات علی آوانسیان هم از پزشک احمدی به عنوان قاتل عدهای از زندانیان سیاسی یاد میشود.
سرانجام پزشک احمدی
سرانجام دادگاه دیوان عالی جنایی، در 30 بهمن 1322پزشک احمدی را قاتل عمدی «فرخی یزدی» و «سردار اسعد» شناخت و به اعدام محکوم نمود که این حکم در مورد نامبرده اجرا گردید. پیکر نامبرده در میدان توپخانه و درکنار مجسمه رضاشاه ، کسی که وی سالها برای او و به دستور او کار میکرده است بر بالای دار رفت .
منابع :
روزنامه اطلاعات،
سایت پژوهشکده باقرالعلوم
سایت مشاهیر و چهره های ماندگار
ماهنامه الکترونیکی «دوران» ، شماره 73 آذر ماه 1390
نظرات