سند شناسی و تاریخ شفاهی
2934 بازدید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم حضور یکایک حضار محترم و خداوند را شاکرم که توفیق زیارت آستان قدس رضوی حضرت علی ابن موسی الرضا سلام الله علیه و دیدار شما را برای بنده مقرر فرمود. عنوان بحث من «درآمد یا مقدمهای بر شناخت مناسبات میان اسناد تاریخی با یادگزارهها، خاصّه خاطرات، در مطالعات تاریخی و تاریخشناختی» است. برای آشکارترشدن موضوع لازم است کلیدواژگان همین عنوان بهاختصار خدمت شما توضیح داده شود، گرچه اهل نظر و دانش هستید و بینیاز از پارهای توضیحات اما از آنجا که مقولات مفهومی، به خلاف موضوعات علمی تجربی و برهانی، تأویلبردار و تفسیرپذیرند میباید مراد و مقصود گوینده از کاربرد کلمات و اصطلاحات در ابتدای بحث معلوم شود.
1/ سند ـ که جمع آن میشود اسناد ـ در واژه به معنای تکیهگاه است و در مطالعات تاریخی اساساً و غالباً به نوشتهای اطلاق میشود که حاوی و حامل اطلاعات باشد، در تلقی غالب و سنتی از سند، نوشته بر کاغذ مدّ نظرست و نه مطلق هر نوشتهای، به این ترتیب کتیبهها (نوشته بر سنگ و چوب و مانند آن) گرچه از زمرهی منابع تاریخی محسوب میشوند اما ذیل سند یا اسناد جای نمیگیرند.
2/ بنا بر تعریفی که اجمالاً از سند به عرض رسید، دو سه ویژگی در اسناد تاریخی قابل توجه و نظرست: یکی اینکه اسناد تاریخی جایگاه آرشیوی دارند، دوم اینکه عمدتاً ناظر بر مناسبات گوناگون دولتی/ حکومتی یا خاندانهای قدرتمند مرتبط با حکومت و اقتدارند، و سوم اینکه متن و مفاد آنها، مثل جسم و مادیّت آنها، همگانی و همهجایی نیست و به این ملاحظات اسناد تاریخی افزار و راهکار مطالعاتِ تاریخی اهل تحقیق بهشمار میآیند و اهل تحقیق از اینرو پیجوی یافت و شناخت اسناد هستند.
3/ نتیجهای که از این سه مشخصه بعاجلالحال میشود گرفت این است که، حرف و حدیث مردم، طبقات و لایههای اجتماعی پاییندست، در قبال وقایع تاریخی و آنچه بدان باور داشتهاند و به آن عمل کردهاند در این اسناد تقریباً ناموجود است و اگر چیزی یا چیزهایی در اسناد بتوان یافت که نشانگر نقش و کنش مردم در ماجراهای تاریخی باشد متأثر از نگاه بالادستانه و بالادستان است؛ و نه آنچه فیالواقع در ذهن و فعل مردمان گذشته است. به عبارت واضحتر ما در کنار و شمار سه نوع اسناد دیوانیّات/ سلطانیات/ اخوانیات، اجتماعیات نداریم. قبلاً در جایی گفتهام این نوع اخوانیات در واقع بیانگر رابطههای خانوادگی اعیان است نه به اصطلاح امروز اقشار و تودهی مردم. مجموعهی تلویزیونی دلیران تنگستان ـ که براساس کتاب مرحوم آدمیّت ساخته شد ـ در قبل از انقلاب وقتی که آخرین قسمت آن نشان داده و تمام شد مرا در همان ایام نوجوانی به این فکر فرو بُرد که وقتی کار به مُصالحه و قرارداد ختم میشود و تنگستانیها سلاح خود را تحویل میدهند و در افق دور دست از دید دوربین گم میشوند، چرا وارد این مبارزه شدند چگونه میاندیشیدند و بعد از آن بر آنان چه گذشت؛ به شرح ایضاً این پُرسش در همهی خیزشها و نهضتها و اتفاقات قابل طرح است، اینکه یاران میرزا کوچک خان و باقرخان و ستارخان چرا وارد میدان مبارزه شدند، چگونه عمل کردند و سرانجام ایشان چه شد سؤالهایی است که در اسناد تاریخی پاسخشان را نمیتوان یافت یا این پاسخها کدر و ناکافی است. این پرسش به نحوی دیگر در ماجراهایی چند در چهار و پنج دههی گذشته قابل طرح است. از آن جمله است پذیرش قطعنامهی 598 و متارکهی جنگ هشتسالهی ایران و عراق، چون برای اهل جبهه و جنگ ـ نه بالادستیها ـ تا آن روز آخر، قبول قطعنامه و پایان جنگ بدان نحو که رخ نمود متصور نبود و موضوعیت نداشت؛ آن بهت و حیرت، بلکه شوک از دید اهل جبهه، خصوصاً باورمندان به وجه دفاعی قدسانی جنگ، چنانکه باید و شاید واگو نشده و اسناد چندان چیزی از این واقعه را به ما نشان نمیدهند.
4/ در تقسیمبندی و نوعشناسی کلان منابع تاریخی، براساس دیدگاه مرحوم جهانگیر قائم مقامی، منابع تاریخی در پنج نوع شناسا میشوند: مدارک آرشیوی (اسناد) ـ منابع کتبی ـ منابع تصویری و ترسیمی ـ منابع باستانشناختی ـ منابع ذهنی و نقلی.
پیداست در این نوعشناسی نگرش کلاسیک و سنتی به تاریخ ـ که در ایران سابقهای تقریباً یکصد ساله دارد ـ غالب است. معالوصف دانستنی است خود اندیشهی تاریخشناسی و تاریخپژوهی/ تفکر تاریخی، بالذاته ماهیت تاریخی دارد، یعنی تابع و متأثر از جریانهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اندیشگانی و فرهنگی است، در واقع نظریه تابع و برآمده از متن است و نه غالب بر آن. اینجاست که به جهشها و تکاپوهای اجتماعی بهعنوان عوامل متغیر در اندیشهی تاریخشناختی و مآلاً روشهای تاریخنگری و تاریخنگاری باید توجه کرد. توجه به «تاریخ اجتماعی» و «تاریخ از پایین ـ نه از بالا»، «مردمانهنگاری/ تاریخمردمی» در قرن اخیر بدین جهات روی نموده و از اینرو این نحوهی نِگر اقتضائات خاص خود را پدید میآورد و طلب میکند. همین جاست که «یادگزارهها» در شناخت وقایع، خاصه آنجا که بستر اجتماعی و مردمانه دارند موضوعیّت توجه پیدا میکند.
5/ مقصود از «یادگزارهها» همهی گزارهها/ اظهارات و دالّهایی است که ذهنیت/ باورها/ برداشتهای یک قوم؛ جمعیت، طبقه اجتماعی یا جامعه را در قبال کردوکارشان نشان میدهد. دامنه و انواع این گزارههای مبتنی بر یاد بسیار گسترده است و تمام سنخهای روایی تصویری/ صوتی/ گفتاری/ شعارها/ سرودهها/ شایعات/ سزا و ناسزاگفتهها/ ...) را دربرمیگیرد. مع هذا در این میان توجه و تمرکز من در اینجا به «یادگزارههایِ به اراده» است؛ خاطرهگفتهها/ خاطرهگفتههای نوشتهشده/ خاطرهپرسیدههای مکتوبشده/ خاطرهنگاریها و خاطرهنویسیها و آنچه غالباً به «تاریخ شفاهی» شهرت یافته است. مسئله این است که این از یادبرآمدههای ذهنی زبانی/ خاطرات، ـ و آنچه تاریخ شفاهی فرض میشود ـ در ترازوی تاریخسنجی چگونه و تا کجا اعتبار دارند و در تطابق و مقارنه با اسناد چه وضعیتی را فراروی محقق میگشایند و به وجود میآورند.
6/ «تاریخ» به معنای رویداد و گزارش رویدادی است که در زمان و مکانی این جهانی رخ داده و معمولاً «از» و «تا»ی زمانی و جغرافیای وقوع آن معلوم است و به جهاتی چند حیث و اعتبار تاریخی پیدا کرده است. زیرا الزاماً هر رخدادی تاریخی نیست. تاریخ در معنی رخداد/ رویداد در زمان و شرایط وقوع پایان مییابد، گرچه ممکن است این پایان ذهنی نباشد. اما مورخ با «بازیابی و بازشناسیِ منابع و مدارک، اسناد و آثار، شواهد و ادلّه» به «بازسازی رخداد» اهتمام میکند. بدیهی است تاریخ در معنای متن/ گزارش چگونگی و چرایی رخداد، بازیافتهی بازسازی شدهی مورخ است و این متن که روایت رویداد است، عین تام و تمام ماجرا نیست، گزارهای «از آن» یا «دربارهی آن» است. این گزاره ـ رویداد روایت ـ از جهان ذهن مورخ و زمینهی زیستهی او مبرّا نیست. به این سبب گزارههای تاریخی قطعی و یقینی و اقناعی و اِسکاتی تام و تمام مثل گزارههای علمی تجربی یا برهانی و استدلالی نیستند. نتیجه آنکه پژوهش تاریخی یک جریان مستمر پویاست و هر تاریخی به این اعتبار تاریخ اکنون است.
7/ بنا بر آنچه به عرض رسید تاریخ در معنای متن بهمثابه یک سازه یا «بنا» است که بر مبنای منابع و مدارک ساخته میشود. اینجا بحث از نوع رابطه و نسبت همنشینی یا جانشینی میان اسناد با «شواهد شفاهی» مدّ نظرست. ناچار باید بازگردم به مقولهی سندشناسی و بعد بر سر موضوع اصلی بازشوم. سند به معنای نوشته دارای انواع و اقسام متنوع است و مرا با آن کاری نیست اما در اینجا گفتنی است که: سند آن نوشتهای است که به قصد سندبودن یا سندشدن نوشته نشده باشد ـ مثل مکاتبات اداری روزمره. سند به حسب میزان اعتبار و وثاقت بر سه قسم است: سند محرز و صحیح النسب ـ سند ساختگی ـ سند مجهول و مبهم. به حیث محتوا و مدعا نیز اسناد را میتوان بر سه نوع از یکدیگر متمایز دانست: سند مورد وثوق و راست، سند دروغ و نادرست ( به این معنا که فرضاً معلوم میشود سند ـ سند محرز و صحیح النسب است، اما در محتوا و مدعا نادرست است) و سند مبهم و نامعلوم در متن و مدعا.
من توسعاً همهی این انواع را به حیث اینکه سند خوانده میشوند سند میدانم، حتی سند ساختگی و ساختهشده و سندی که در متن و مدعا دروغ و نادرست است. چون همهی اینها دلالت دارند بر یک امر ثانوی ـ اینکه چرا سند ساخته شده یا محتوای آن نادرست است خود کاشف از امری است برای محقق؛ حداقل حرفی که در اینجا میشود مطرح کرد این است که سند در محتوا دروغ، در دروغبودنش راست است!
علیالعجاله نتیجهای که از این بحث میتوان گرفت این است که احراز میزان وثاقت سند در وهلهی اول به حیث سندبودن و آنگاه احراز مقدار درستی مدعا و مندرجات در سند مقدم بر استناد به سند است. به تعبیر دیگر، لامحاله کار مورخ نقد و ایضاح سند است آنگاه استناد به سند و استفاده از آن. البته در اینجا هم مورخ با داشتن پیشفرضهای دانسته ندانسته/ خواسته نخواسته دست به گریبان است و هیچگاه نمیتوان متن/ گزارهی تاریخی را بدون مورخ تصور و ترسیم کرد. این هم قابل توجه است که فزون بر اسناد تاریخی سایر منابع تاریخشناسی را در مطالعهی موضوع از نظر نباید و نمیتوان دور داشت. بلکه به دیدی فراگستر ـ آنگونه که بنده در کتابچهی «اثرنشان» به اشارت و اجمال آوردهام همهی دالّها (آثار و نشانههای بازمانده از یک رویداد) یاریگر بازسازی و شناخت رویداد محسوب میشوند. ...
8/ اما «خاطره» در شقوق گوناگونش چگونه در زمرهی معدات و مدللات تاریخی/ تاریخشناختی قرار میتواند گرفت، چراکه خاطره از نظر تاریخپژوهان به مانند سند وثاقت و اعتبار ندارد و در مظانّ تردید است. این سخنی است که مرحوم جهانگیر قائم مقامی در کتاب «مقدمهیی بر شناخت اسناد تاریخی» بر آن تأکید کرده و خاطره را در ردهی منابع نقلی و ذهنی جای داده است. مرحوم دکتر زرینکوب هم در مقدمهی تاریخ ایران بعد از اسلام، بهنحوی دیگر، بر این تردید و درنگ تأکید ورزیده است. به شرح ایضاً دیگران هم به این نکته متذکر شدهاند.
حتی در تاریخ شفاهی کم نیستند صاحباننظر که تاریخ شفاهی را مکمل تاریخپژوهی مبتنی بر اسناد میدانند. بدین معنا که از تاریخ شفاهی، شواهد شفاهی را مراد و منظور کردهاند، چه رسد به خاطرهها. این جمله آقای دکتر نورایی است که: «تاریخ شفاهی تنها برآورندهی بخشی از انتظارات برای گذشتهنمایی است»، ر.ک به کتاب «سویههای تاریخ نگاری انقلاب اسلامی. اینجا ناگزیریم به اشاراتی چند در خاطرهشناسی؛ خاطره، ( در اینجا خاطرهگفته و خاطرهنوشته مدّ نظر است) چنانچه از سوی خود صاحبخاطره/ خاطرهدار و خاطرهمند، گفته یا نوشته شود در واقع «بازنمود و بازنمایِ ذهنیت صاحبخاطره در مواجهه با موضوع/ رخداد یا واقعه، در ریختار روایت مختار او، و به اقتضایِ زمان و زمینهی اظهار خاطره است»، بنابراین حتی در آنجا که خاطره به صورت خالص و سرراست از سوی صاحبخاطره اظهار میشود در وهلهی نخست دلالت دارد بر ذهنیّت خاطرهمند/ صاحبخاطره در مواجهه با موضوع/ رخداد یا واقعه. سپس دلالت دارد بر زمینه و زمانه و اقتضائاتی که او را بر اظهار خاطره برانگیخته است. ذهنیت خاطرهدار در مواجهه با موضوع و اقتضائات زمینهای در بستر نظام اندیشگانی/ گفتمان و زبان به روایت تبدیل میشود، و هر روایتی سرشار از نشانههاست. ترکیب و تلفیق این ذهنیت و زبان در بستر گفتمان البته در تکوین متن و ایفای معنا نقشآفرین است. اما در نهایت، یعنی در مرتبت سوم خاطره اشارت و دلالت دارد بر مُدعا و مندرجات روایتِ اظهار شده و رخداد یا ماجرا.
به این ترتیب و بر این مبنا ما میتوانیم از طریق حصول و تحلیل خاطرهها بهمثابهی دادهها، ذهنیت کنشگران (شاهدان و مطلعان و نقشآفرینان) رویدادها را بهعنوان یک پدیدار تاریخی مطالعه کنیم، این دادهها در وهلهی نخست شناسای آن رخداد ذهنی زبانی هستند نه الزاماً رویداد عینی و بیرونی؛ کانّه خاطره واقعه است (توجه بفرمایید که فرق واقع با واقعه در چیست) که بر فرد وارد شده و از او برآمده است. این روایت فردیت میتواند رویاها، مکاشفات و خیالات گوینده و گزارنده را هم دربربگیرد، «تاریخ فرهنگی» که مبتنی است بر شناخت چرایی و چگونگی آرمان و عمل کنشگران وقایع از طریق استحصال همین دادهها و یافتهها ترسیم و تدوین میشود. بنابراین خاطرهها ما را با دنیای باور و کنش عوامل آشنا میکنند، آنگاه بر عینیّت رخدادها روشنی میاندازند. این یکی از دلایل ربط، و در عین حال تفاوت، خاطره با تاریخ است.
امّا، آنجا که خاطرهی خاطرهدار از طریق نهادها و مجموعههای خاطرهستان و خاطرهکار، ستانده و نوشته و پردازش و منتشر میشود، دلالتهای سهگانهی پیشگفته به هم میریزد و ماهیّت تاریخشناختی متن در معرض تردید و تعلیق قرار میگیرد. در این فرایند که اکنون در خاطرهنویسی غلبه پیدا کرده است ما با غنیسازی و فتوشاپ خاطرهها و خاطرات تراریختهای سروکار داریم که وجه ادبی آنها بارز و شایان توجه است؛ و میدانید که متن ادبی ـ البته به تمامه ادبی ـ به حیث ادبیّت ارزش و کارکرد خود ارجاعی دارد و این وضعیت وجه تاریخشناختی این نوع از یادگزارهها را مخدوش میکند. در این وضعیت گذار و تعلیق، خاطره به نوع/ ژانر نیمهادبی و حتی ادبی سوق داده میشود و در حد فاصل میان شعر و داستان قرار میگیرد. نقد وضع موجود در اینجا مبتنی بر انگارههای تاریخشناختی و استناد در خاطرهها و در معنای شاملتر یادگزارههاست، نه نفی و خوارداشت خاطره در ریختار ادبی و البته نقد و بازجُست در این نوع از خاطرات و خاطرهها معیارهای خاص خود را میطلبد و موضوع بحث در اینجا معطوف به این مسئله نیست. در عین حال همین یادگزارههای غنیشدهی ادبی در فرایند خاطرهنویسیهای متعارف، در شناسایی و تحلیل روایت نه بهعنوان سند یا شهادتِ شهود، بلکه قرائن و ادلهی ضمنی محل توجه و رجوع مورخ قرار میگیرند، بدیهی است در جایی که شعر و داستان از طریق تحلیل متن پژوهندهی تاریخ را به کار میآید، اینگونه یادگزارهها و روایتها در جایگاه خود قابلیت رجوع مییابند.
9/ بر این منوال تاریخپژوهان سنتی کلاسیک که اَسناد را دستمایهی پایه و اصلی در تحقیقات تاریخی میدانند، اساساً به برآمدههای ذهنی و نقلی اعتنای چندانی ندارند و غالباً فراموشی گویندهی خاطره یا اقتضای منافع حال گزارنده و صاحب خاطره را دلیل بر عدم اتقان آن در برابر سند میشمرند، اینان غالباً بهدرستی اشکال کردهاند که خاطرات «مننامه» و «دفاعیه»ی صاحبخاطرهاند. مع هذا میتوان تشکیک در اتقان خاطره، در برابر سند، را دقیقتر کاوید؛ آنگاه به این پرسش پاسخ داد که چه میتوان کرد تا یادگزارهها، خاصه خاطرهها شأن/ منزلت اَسنادی و اِسنادی بیابند، بلکه منزلت آنها از این حیث شناسا و دانسته شود. به این سؤال پس از طرح تشکیکهای دیگر در اتقان خاطرات پاسخ خواهم داد.
الف: نظام اندیشگانی/ فرهنگی ما، به نقل/ حکایت/ افسانه/ اسطوره/ قصه ـ یا آنچه در تاریخنگاری به آن روایتهای عصر ماقبل مدرن نام نهادهاند ـ بسیار اتکا دارد. در این تلقی از تاریخ History با story هم ساخت و هم ریشه است. این مسئله اخیراً در بحثهای مربوط به روایتشناسی مجدداً مطرح شده است، ب: در علوم شناختی این موضوع مورد توجه قرار گرفته است که حافظه را میشود در زمانی کوتاه ـ کوتاهتر از یک ساعت ـ تغییر داد، مسئلهی سیاست حافظه و گفتمان یاد و حافظه سبب بحثهای متعددی شده است، ج: سرشت زبان فارسی، روایی و ادبی است، این پرسش و اختلاف قول هنوز محل بحث است که فیالمثل تاریخ بیهقی، بهویژه ماجرای حسنک وزیر تاریخ است یا ادبیات، و من سالها قبل در جلسهای که در دفتر میراث مکتوب برگزار شد این جمله را از سوی یکی از استادان بنام مشهد شنیدم که او از قول مرحوم عبدالهادی حائری نقل کرد که تاریخ ادبیات تعلق دارد به ادبیات تا تاریخ. توجه بفرمایید در عرصهی تاریخنگاری تاریخ اسلام در همین دوران ما چه مقدار تفاوت روش و روایت بین مرحوم رهنما (در تاریخ پیامبر)، مرحوم آیتی (در تاریخ اسلام)، و دکتر زرینکوب (در کارنامه اسلام ـ بامداد اسلام) و مرحوم دکتر شهیدی (در تاریخ تحلیلی اسلام) و در جایی دیگر مرحوم دکتر زیاب خویی مشهود است. در همین عرصهی روایی در تاریخ شما فاصله بین مرحوم ذبیحالله منصوری و خسرو معتضد را با مرحوم عبدالهادی حائری نمیتوانید نادیده بگیرید، د: به این امر توجه کنید که هر جا ما نتوانستهایم یا نخواستهایم امر واقع تاریخی را به روشنی و وضوح ملاحظه و مطالعه کنیم چگونه اندیشهی تقدیرگرایی و ادبیات راه نجات را بر ما گشوده است. وضع ما در پایان دورهی ساسانی به اشارتی در مقدمهی برزویهی طبیب در کلیله و دمنه آمده است، آن را مقایسه کنید با آنچه فردوسی بدان پرداخته است. در همین جنگهای ایران و روس، سرانجام فتحعلیخان صبا شاهنشاهنامهای سروده که جای توجه و تأمل دارد. در عملیات والفجر مقدماتی و ماقبل آن عملیات رمضان که پس از عملیاتهای پیروزمند بیتالمقدس و فتحالمبین انجام گرفت، گفته شد ناکامی ما در عملیات والفجر مقدماتی به سبب غرور ما، ناشی از پیروزی در عملیاتهای قبلی بود. در همین حوادث ماههای اخیر شما نشانههایی از توجه به عوالم فراواقع میبینید که اینها در کسوت زبان ادبی خودشان را به ما نشان میدهند، هـ : مدخلیّت ذهن در شکلدهی به خاطره را من بارها در نوشتهها و گفتههای خود توضیح دادهام و این که رخدادها درعبور از ذهن و زبان به روایتها بدل میشوند و بدین طریق رویدادها را روایتها میسازند، اما اینجا لازم است به نسبت بین تروما (ضربه) و ذهن و خاطره اشاره کنم، همان طور که جسم در اثر اصابت و ضربه یک شی و حتی خونریزی، خود را ترمیم میکند (ترمیم جسم و بدن انسانی در عمل جراحی کاملاً مشهود است ـ گرچه ترمیم تدریجی است) ذهن هم ترومای خاطره را ترمیم میکند، مقصود از خاطره اینجا الزاماً خاطرههای دوستداشتنی نیست، چیزهایی که نمیخواهیم در یادمان بماند، آنها را دگرگون میسازد، یا حتی به فراموشی احاله میدهد. بحث از خاطرهکُشی هنوز در خاطرهشناسی مورد توجه واقع نشده است. مسئله تروما و خاطره و ذهن ورای توهمِ خاطره است. من مواجه بودهام با کسانی که زیاد در معرض خاطره قرار دارند و به تعبیر من دچار خاطرهزدگی شدهاند. شنیدهام از اینها نقلها و خاطراتی که از آنِ خودشان نبوده است و نیست، نه اینکه خواستهاند عامدانه دروغ بگویند، بلکه دچار توهم خاطرهاند این افراد. این عارضه شبیه همان حکایت ملانصرالدین است که شایع کرد جایی آش نذری میدهند و پس از دیدن مردم قابلمه به دست، خودش هم روانه جایی شد که به مردم نشانی داده بود! این حکایت و تمثیل و امثال آن ارزش بررسیِ تحلیلی و نمادین دارند، و: اخیراً بحث شده است از کاربرد تکنیک دیپ فیک، یعنی تکنولوژی جعل تصویر براساس هوش مصنوعی و جایگزینسازی رفتار و گفتار مجازی، که مرز بین راست و دروغ، امر واقعی و مجازی را به هم ریخته و اِسناد تصاویر و اصوات را به مخاطرهی جدّی انداخته است، این ورای ماجرای دستکاری حافظه است که بدان اشارتی کردم و گذشتم. به تعبیر طلبگی حالا با قویشدن شبهه به این جملهی ادوارد سعید (که نمونهای است از اظهار نظر بعض نقادان دلالت خاطره) توجه بفرمایید که در کتاب «تاریخ ـ تروما ـ خاطره» گفته است: «هنر خاطره [توجه کنید از خاطره بهعنوان هنر یاد کرده است] بیش از آنکه به معنای ابژهای باشد که در جهان بیرون به شکل خنثی منتظر است تا فردی آن را به تملک خود درآورد ودر حافظهی خود حفظ کند ملعبهای است در دست مورخان، شهروندان عادی و نهادها که آن را مورد بهرهبرداری، سوءاستفاده و استثمار قرار دهند.»
10/ با توجه به شُبهات مطرحشده، حالا به این سؤال باید پاسخ داد که چگونه میتوان از خاطره بهعنوان/ بهمثابه سند مبنا یا مُکمل و مؤید و مُفسر اسناد در مطالعات تاریخی استفاده کرد و به هر روی کیفیّت ربط و رابطهای اسناد و شواهد شفاهی و یادگزارهها در تولیدات متنی/ تاریخی چگونه امکانپذیر میشود. این امر در صورتی محقق میشود که یادگزارهها در فرایند استحصال تاریخشناختیِ محقق فراهم شوند و به دست آیند. در این صورت خاطره از ماهیت یادگزارهی فردی و منعندی به «شهادت شاهد» ارتقاء مییابد. از اینروست که در شناخت ماوقع ماجراها، آنجا که عاملان و کنشگران حیّ و حاضرند، از گفتهها و اظهارات آنان در طریق تحقیق و استحصال اطلاعات بهعنوان «شهادت شهود» استفاده میشود. اهمیت یادگزارهها در ریختار شهادت شاهد یا شهود تا بدانجاست که بهعنوان روایت مرکزی از آن یاد میشود و اسناد و مدارک بهمنزلهی مکمّل و مؤید و مُفسر متن مورد رجوع و استفاده قرار میگیرد. در تاریخ شفاهی و خاطره در ریختار تاریخ، متن پایه و مبنا روایتِ یادگزار و اظهارکننده است؛ چرا که مورخ شفاهی در مواجهه با مرجع روایت/ مصاحبهشونده، به روند تکوین خاطره در ذهن و زبان خاطرهدار توجه دارد ـ یا باید داشته باشد. از اینروست که مورخ شفاهی در گفتوگو با خاطرهمند و مرجع روایت پیش از و همزمان با خاطرهی/ خاطرات راوی با «خاطر» گزارنده و گوینده کار خود را آغاز میکند و پیش میبَرَد. به همین دلیل گفتوگو یا مصاحبه در تاریخ شفاهی صِرف پرسیدن و پاسخ گرفتن متعارف نیست، این سنخ از گفتوگو فیالواقع از لایهبرداری/ باستانشناسی حافظهی مصاحبهشونده آغاز میشود و قصد از آن استحصال اطلاعات، استکشاف و لامحاله طریق آن استنطاق است. اما این کلمهی استنطاق معالاسف در عرف فضای سیاسی قضایی تداعیگر خشونت و حرفکشیدن با زجر و به هر قیمت تلقی شده است، در حالیکه غرض از استنطاق به نطقآوردن است از طریق محادثه و مباحثه. معلوم است که این روش نیازمند فهم درست از ماهیت تاریخ و تسلط به روش گفتوگو و مُلازمات آن است. از باب تقریب به ذهن توجه بفرمایید که قاضی در مقام احراز صدق و کشف واقعه، نه به منزلت و موقعیت اجتماعی شخص ـ و شهرت و جایگاه او توجه منفعلانه میکند و نه از عبارتهای احساسی و عاطفهبرانگیز و زیبای متهم یا حتی وکیل او تأثیر میپذیرد. زیبایی گفتار راوی در اینجا نهتنها وجهی ندارد بلکه ممکن است رهزن حقیقت ماجرا تلقی شود، قاضی میخواهد در عبارتهای صریحِ غیراستعاری مُصرّح و تکمعنایی ـ و بی ابهام ـ شرح ماوقع را از شاهد یا عامل ماجرا بشنود. بُردن متهم یا شاهد بر سر صحنهی جرم و بازسازی/ شبیهسازی ماجرا برای رسیدن به حداکثر دسترسی به واقعیت وقوع واقعی ماجراست. یادتان بیاید ماجرای آقای نجفی (شهردار سابق تهران ـ و یکی از وزرای پیشین آموزش و پرورش) را در ماجرای قتل همسرش و اینکه قاضی و دادگاه برای کشف ماجرا چه کرد.
اصل خدشهناپذیر در مطالعات تاریخی احراز درجهی اعتبار و وثاقت و کفایت سند و اظهارات و گفتهی شاهد است. آنچه به عرض رسید به این معنا نیست که در روند و روال خاطرهپژوهی و استحصال اطلاعات/ شواهد شفاهی، مصاحبهشوندگان متهماند و لابد و ملزم به اقرار در محضر قاضی و دادگاه هستند، بلکه بر این مهم تأکید و توجه باید داشت که خاطرهها در فرایند استحصال از منِ فردی گزارنده تا شهادت مطلوب و مستند تاریخی و تاریخشناختی و ارتقاء به سطح همتراز یا همشأنی با اسناد نیازمند این نوع واکاویها و تأملات هستند و دانستنی است که سنخ زبان و جنس روایت در تاریخ از مقولهی «خبر» است و نه «انشا» و خبر، محتمل صدق و کذب، صراحت و ابهام است. درایت در روایت از همین جا شروع میشود تا میرسد به اعتبارسنجیِ وثاقت و میزان کفایت راوی و اظهارات او. عرایض خودم را با طرح یک پرسش/ مسئله برای اندیشیدن به آن به پایان میبرم و آن اینکه: چرا ضرورتِ اِحراز صدق و سندیت در یادگزارهها، یادگزارههای مربوط به انقلاب و خصوصاً جنگ/ دفاع مقدس، تدریجاً موضوعیت پیدا کرده و اندک اندک اهمیت اعتنا و اهتمام به آن محل توجه واقع شده است و تأخیر نهادهای تولیدکننده متن به این مهم چه تبعاتی در پی خواهد داشت؛ والسلام علیکم و رحمه الله.
سخنرانی آقای کمری به تاریخ 16 بهمن 1398 در مرکز پژوهشهای آستان قدس رضوی است.
سایت تاریخ شفاهی ایران
نظرات