معاهده پاریس، جدایی کامل افغانستان از ایران
سرزمینی که بعدها افغانستان نامیده شد بخشی از ایالت بزرگ خراسان بود که اقوام افغانی در آن ساکن و جزیی از قلمرو تاریخی و فرهنگی ایران بودند. پس از تاسیس سلسله صفوی به دست شاه اسماعیل اول در 907 ه.ق و استقرار اولیه آن حکومت، شاه اسماعیل صفوی در سال 916 ه.ق برای سرکوب ازبکان، به خراسان رفت و قشون ازبک به رهبری شیبک خان را شکست داد، هرات، مرو و بلخ را تصرف کرد و حاکمیت خود را در هرات و قندهار تثبیت کرد.
در دو دوره کوتاه مدت یعنی از سال1000تا 1031 ه.ق و 1047تا 1059 ه.ق قندهار به طور موقت از حاکمیت ایران خارج شد که این مسئله آغازی بر جریاناتی شد که سرانجام به جدایی افغانستان از ایران به دلایل سیاست های بین المللی قدرت های بزرگ در 1857م/ 1273 ه.ق منجر شد. در999ه.ق ازبک ها با استفاده از درگیری های دولت صفویه با عثمانی، قندهار را مورد حمله قرار دادند و رستم میرزا، شاهزاده صفوی، حکمران آن شهر، که امیدی به حمایت دولت مرکزی نداشت از ترس به دربار اکبر شاه گورکانی پناهنده شد و قندهار را به اکبر شاه سپرد. با وجود نارضایتی شاه طهماسب، او و شاهان بعدی صفوی نتوانستند اقدامی در این مورد انجام دهند.
با قدرت گیری شاه عباس اول در 966ه.ق اوضاع تغییر پیدا کرد و شاه عباس اول پس از شکست دادن عثمانی ها و ازبک ها نمی توانست این مسئله را بپذیرد و بارها دوستانه طی نامه هایی از دولت گورکانی هند خواسته بود تا قندهار را باز پس دهند اما گورکانیان از این مسئله سرباز زدند اما وی پس از در کوفتن ازبکان و درهم شکستن ترکان عثمانی بر آن شد که قندهار را به قهر و غلبة نظامی از گورکانیان باز پس بگیرد و مرگ اکبرشاه این فرصت را بوجود آورد با این حال محاصرة یکماهه قندهار سودی دربر نداشت.
در دوران شاه صفی، در سال1047 ه.ق قندهار بار دیگر به تصرف گورکانیان هند درآمد. با به تخت نشستن شاه عباس دوم در سال 1052ه.ق و اقدامات موثری که این پادشاه برای تحکیم قدرت دولت صفوی انجام داد بار دیگر مسئله قندهار مطرح شد.
حاکم قندهار به تحریک دربار هند از پرداخت خراج به ایران شانه خالی کرد و خود را تحت حمایت شاه جهان گورکانی قرار داد و اندکی بعد سپاهیان هندی قندهار را تصرف کردند.
شاه عباس دوم در 1059 ه.ق در راس سپاهیانی عازم قندهار شد و سپاه هند را که شاه جهان و پسرش اورنگ زیب فرماندهی آن را بر عهده داشتند شکست داد و قندهار را تصرف کرد.
در عصر صفویه این منطقه با تغییرات عمده ای مواجه شد: در این دوران با توجه به سیاست های سختگیرانه مذهبی، تضاد بین شیعه و سنی شدت یافت. با این وجود اقوام افغان غلزایی در قندهار و ابدالی در هرات با دولت ایران همکاری میکردند ولی افزایش سخت گیریهای مذهبی در زمان شاه سلطان حسین و نیز تعدیات حاکمان گرجی قندهار که مردم منطقه آنها را غیر مسلمان می دانستند، موجب طغیان غلزایی ها شد. ابدالی ها در هرات که ابتدا به علت خصومت قومی با غلزایی ها، از دولت صفویه حمایت می کردند با مشاهده ضعف صفویه، اطراف هرات تا مشهد را مورد تاخت و تاز قرار دادند. این موضوع در دوره صفویه و ادوار بعدی از عوامل تجزیه سرزمین هایی مهمی از خراسان باستانی ایران گردید.
مسئله دیگر مطرح شدن افغانها در معادلات سیاسی ایران مسئله قندهار بود. در تمام این دوران قندهار برای گورکانیان اهمیت خاصی داشت و اهالی قندهار با حمایت مادی و معنوی هندیها تحرکاتی را ایجاد کردند که سرانجام منجر به قیام افغانهای غلزایی به رهبری میرویس در 1121 ه.ق شد که با بی کفایتی شاه صفوی و درباریان، این فتنه چند سال بعد اوج گرفت و محمود افغان پسر میرویس در 1135ه.ق در اصفهان قدرت را در دست گرفت.
در سال 1135ه.ق اصفهان سقوط کرد و افغان ها وارد دوران جدیدی از تاریخ خود شدند، بر سرزمین ایران حاکمیت پیدا کردند و از گمنامی خارج شدند، البته حاکمیت افغان ها بر ایران در این دوره یکپارچه نبود و دوام چندانی نیز نداشت. مقاومتهایی از سوی ملک محمود سیستانی و فتحعلی خان قاجار و قدرت گیری تهماسب دوم و ظهور نادر، به حاکمیت کوتاه مدت افغان ها بر ایران خاتمه داد.
پس از قدرت گیری نادر در سال 1148ه.ق و اعاده حاکمیت ایران بر قلمرو تاریخی خویش اوضاع تا حدی دگرگون شد. نادر سیاست مذهبی ایران را تغییر داد و تمام اقوام درون شاهنشاهی ایران از قزلباشهای شیعه تا افغانهای سنی در ساختار اداری و نظامی ایران به کار گرفته شدند.
نادر از عنصر قومی افغانی به ویژه تیره ابدالی بهره فراوان برد و گارد مخصوص سلطنتی وی از سربازان افغانی تشکیل شده بود و احمد خان ابدالی یکی از فرماندهان عالیمقام نادر بود.
پس از قتل نادر و درگیری های خونین جانشینان او عادلشاه و ابراهیم شاه، احمد خان ابدالی نیز در صدد کسب قدرت برآمد و با بخشی از جواهرات سلطنتی به سوی هرات رفت و پس از مدتی هرات را فتح کرد آنگاه به مشهد حمله کرد و شاهرخ افشار را مجبور کرد حاکمیت او را بپذیرد.
احمد شاه دهلی را تصرف کرد و بر قلمروی شامل کشورهای کنونی پاکستان، افغانستان، کشمیر و قسمتی از پنجاب مسلط شد .
او توانست افغان ها را به قدرت بی سابقه ای در آسیای مرکزی برساند و بنابر شواهد تاریخی نام حکومت او «خراسان» بوده است.
پس از نادر تا زمان روی کار آمدن آقامحمدخان قاجار، این مناطق عرصة تاخت و تاز گروهها و حاکمان مختلف بود حاکمان این مناطق هر زمان که با لشکرکشی شاهان قاجار(آقامحمد خان و فتحعلیشاه) مواجه می شدند اظهار اطاعت می کردند و زمانی که آنان در منطقه نبودند، شورش میکردند. اما مسئله مهم دیگری که در دوران قاجاریه آشکار شد قدرت گیری و تسلط روزافزون انگلستان بر شرق و جنوب هندوستان بود که در معادلات سیاسی این منطقه بسیار اثر گذار بود، چرا که این کشور برای حفظ منافع سیاسی و اقتصادی بیشمار خود در هند که کم کم آنرا جزوی از مستعرات خود درآورده بود دست به هر کاری میزد.
همزمان با قدرت گیری فتحعلیشاه، زمان شاه ابدالی قدرت را به دست گرفت و برای حکومت انگلیسی در هند مشکلات زیادی را ایجاد کرد و انگلیسها در صدد برآمدند تا از شاه قاجار علیه زمان شاه استفاده کنند، فتحعلیشاه نیز که در صدد اعاده حاکمیت ایران بر قلمرو زمان شاه بود با حمایت از رقیب او، شاهزاده محمود، زمینه را برای خلع زمان شاه فراهم ساخت. در زمان ناپلئون، دولت فرانسه که درصدد حمله نظامی از مسیر خشکی به هندوستان بود متوجه ایران شد و این آغاز ارتباطی بود که با ضعف و سقوط ناپلئون به سرانجامی نرسید اما انگلیسی ها که خطر را بسیار جدی می دانستند در صدد برآمدند تا برای دفاع از هند با ایجاد آشوب در منطقه، حاکمیت ایران را نیز از میان ببرند.
پس از شکست ایران در دو جنگ اول 1228و دوم 1243ه.ق از روسیه و بسته شدن عهدنامه های گلستان و ترکمانچای نفوذ سیاسی و اقتصادی روسیه در ایران افزایش قابل ملاحظه ای یافت که این مسئله باعث اهمیت روزافزون منطقه افغانستان در معادلات سیاسی دولت انگلستان شد و به همراه خراسان عرصة تاخت و تاز مهاجمان شد. هرات حکومت مستقلی ایجاد کرده بود، ترکمان ها به غارت و چپاول مشغول بودند که دست عُمّال انگلیسی در این شورش ها کاملا آشکار بود زیرا نفوذ روسیه در ایران افزایش یافته بود و لازم بود هرچه زودتر افغانستان به صورت حدفاصل و حریم امنیت هند و منابع سرشار آن درآید.
دولت انگلیس همچنین در صدد توسعه نفوذ استعماری خود در کابل، قندهار، هرات، بخارا، پنجاب، سند و بلوچستان بود که با منافع دولت روسیه و ایران هماهنگی نداشت.
اوضاع به حدی در این مناطق بحرانی شده بود که فتحعلیشاه به امید تسلط دوباره ایران در این مناطق، عباس میرزا، شاهزاده باکفایت قاجار را به حکومت خراسان منصوب کرد. نایب السلطنه توانست علیرغم کارشکنی انگلیسیها امنیت و آرامش را در منطقه برای اولین بار پس از نادرشاه برقرار سازد و برای کامل کردن اقدامات خود درصدد تصرف هرات برآمد.
این مسئله برای دولت استعمارگر انگلیس قابل تحمل نبود و علیرغم آنکه در سال 1229ه.ق طی قراردادی با دولت ایران بر عدم دخالت انگلیس در مناسبات بین ایران و افغان ها تاکید کرده بودند اما با توجه به شرایط تازه جهانی و منطقه، رویه ای جدید در پیش گرفتند.
روس ها که در این زمان نفوذ فراوانی در دربار ایران پیدا کرده بودند از پیروزی های عباس میرزا حمایت می کردند و برای برقراری نظم در خراسان آمادگی خود را اعلام کرده بودند زیرا با اعاده حاکمیت ایران بر این مناطق، مانع توسعه طلبی انگلیس در آسیای مرکزی و افغانستان میشدند که این مسئله برای امنیت انگلیسی ها در هند تهدیدی جدی تلقی می شد، مطابق این امیال بود که ژنرال پروسکیف افسر روسی، در اردوی عباس میرزا خدمت می کرد.
دولت انگلیس که این حمله ایران را مقدمه ای برای نفوذ روسها در این مناطق و تهدید هند تلقی می کرد به شدت واکنش نشان داد. با فوت ناگهانی عباس میرزا در 1249 ه.ق و فتحعلی شاه در1250ه.ق محاصره هرات با توجه به اینکه افغانها از حکومت کمپانی هند شرقی انگلیس در هند استمداد طلبیدند، از سوی دولت ایران دنبال نشد و محمد میرزا دست از محاصره هرات کشید و این شهر را به کامران میرزا بازگذاشت.
تلاش برای تثبیت حاکمیت
محمد شاه، پسر عباس میرزا، پس از آن که به سلطنت رسید با حمایت دولت روسیه بار دیگر درصدد تصرف هرات و گوشمالی دادن کامران میرزا، حاکم آن جا برآمد و در سال 1253 ه.ق در راس سپاهیانی عازم هرات شد. در این زمان حاکم کابل دوست محمدخان به دربار ایران متمایل بود و محمدشاه می توانست به دستیاری او بر افغانستان شمالی دست یابد و نفوذ انگلستان را از این منطقه ریشه کن سازد.
هرات در آستانه سقوط قرار گرفت و عُمال دولت انگلیس، مخفیانه افغانها را به دفاع و مقاومت تشویق می کردند. مساله هرات که یک ولایت داخلی ایران به حساب میآمد، به صحنة رقابت سیاسی و استعماری بین روسیه و انگلیس تبدیل گردید. زمانی که محمد شاه از اقدامات هیئت انگلیسی ها که به هرات رفته بودند و بجای واداشتن افغانها به صلح، آنها را به ادامه جنگ و کمک خویش به آنها وعده می دادند، آگاه شد به این مسئله اعتراض کرد، جان مک نیل وزیر مختار انگلیس نیز که در اردوی شاه بود ضمن تهدید کردن، تسخیر هرات را به منزله قطع روابط سیاسی بین دو کشور و اعلان جنگ تلقی نمود و روانه تهران شد.
در همین زمان ناوگان انگلستان وارد آبهای ساحلی ایران شد و جزیره خارک را تصرف کرد و بدین صورت انگلیس وارد جنگ با ایران شد و دولت ایران همزمان در دو جبهه شرق و جنوب در حال نبرد بود.
روسها حاضر به مقابله با انگلستان نبودند، محمدشاه که تنها مانده بود و قادر نبود در برابر انگلیسیها مقاومت کند، در 1254 ه.ق دست از محاصره یکساله هرات بر داشت. پس از آن شاه شجاع با کمک انگلیسی ها، کابل و قندهار را تصرف کرد و هرات را تحت نفوذ خود گرفت اما نفوذ انگلیسی ها با مخالفت هایی مواجه شد و برخی از افغان ها به رهبری خاندان محمدزایی علیه نیروهای انگلیسی جنگیدند و آن ها را قتل عام کردند و شاه شجاع نیز در 1258 ه.ق کشته شد.
این مسئله باعث افزایش نفوذ ایران در افغانستان شد و انگلیس که سرگرم مسائل داخلی هند و تصرف کامل آن کشور بود اقدام خاصی انجام نداد و هرات و قندهار حاکمیت ایران را پذیرفتند.
اما بطور کلی انگلستان می خواست به هر صورت ممکن یک حکومت پوشالی دست نشانده در افغانستان، که سنگر طبیعی هندوستان به شمار می آمد، بوجود آورد و راه نفوذ دیگر دولت استعماری یعنی روسیه را بطرف هندوستان مسدود کند.
این امر باعث شد تا دولت انگلستان به بهانه جلوگیری از برده فروشی و در لباس بشردوستی و انسان پرستی، نفوذ نظامی خود را در خلیج فارس بسط و گسترش داده و ایران را از جنوب در محاصره نظامی و اقتصادی قرار دهد. در افغانستان نیز عُمّال انگلیسی و کمپانی هند شرقی این کشور به تدریج نفوذ خود را گسترس دادند و کوشیدند تا نفوذ و قدرت حکام و امرای قندهار و کابل را، که غالباً متمایل به دربار ایران بودند و حاکمیت دیرپا و تاریخی یک کشور هم نژاد و همزبان و همکیش خود، یعنی ایران، را بر استقرار نفوذ استعماری بیگانه ترجیح می دادند، از میان بردارند.
پس از شکست در افغانستان، شاه ایران همواره مترصّد تسخیر کامل هرات و افغانستان بود اما از آن پس دولت ایران با شورشهای متعددی همچون آقاخان محلاتی رهبر فرقه اسماعیلیه، علیمحمد باب و حسن خان مشهور به سالار بوده است و در اغلب این ناآرامیها دست پنهان و علنی انگلیس و حمایت این کشور نیز آشکار بود تا مبادا دولت ایران با فارغ شدن از این مسایل دوباره آهنگ هرات و افغانستان کند.
محمد شاه در سال 1264 ه.ق درگذشت و ناصرالدین شاه به سلطنت رسید. در سال 1268 ه.ق امیر جدید هرات، صید(سعید) محمدخان نسبت به پادشاه ایران اظهار اطاعت و فرمانبرداری کرد. دولت انگلستان که از روابط نزدیک صید محمد خان و دولت ایران ناراضی بود درصدد برانداختن صید محمد خان برآمد.
پایان حاکمیت ایران بر افغانستان
اعاده حاکمیت ایران بر هرات برای دولت انگلیس قابل پذیرش نبود در نتیجه با فشار به میرزا آقاخان نوری صدراعظم ناصرالدین شاه از وی خواستند تا دولت ایران متعهد شود که به هرات نظری ندارد، دولت ایران در سال 1269ه.ق متعهد شد تنها در صورتی که نیروهایی از قندهار به هرات حمله کنند از این شهر دفاع کند و سپاه بفرستد و دولت انگلیس هم متعهد شد تا در امور هرات دخالت نکند.
اما دولت انگلستان به تعهدات خود پایبند نماند و دوست محمدخان حاکم قندهار که روابط نزدیکی با انگلیسی ها داشت را برای حمله به هرات تشویق کردند. دولت ایران نیز در صدد دفاع از هرات بر آمد و در سال 1272 ه.ق سپاهیانی به فرماندهی شاهزاده حسام السلطنه به هرات گسیل داشت.
حسام السلطنه هرات را محاصره کرد و علی الرغم کارشکنی های انگلیسی ها توانست آنجا را فتح کند. دولت انگلستان حالت جنگ بین دوکشور را اعلام کرد و ناوگان انگلیس به آب های ایران وارد شدند و جزیره خارک را تصرف کردند و بخشی از نیروهای انگلیس از بوشهر به سوی شیراز حرکت کرد و بخشی دیگر از نیروهای انگلیسی به خرمشهر وارد شد و اهواز را تصرف کردند.
نیروهای نظامی دولت ایران در مقابل اسلحه های جدید سربازان انگلیسی اعم از توپ و تفنگ نتوانستند مقاومت کنند اگرچه بیشترین مقابله از سوی مردم تنگستان صورت گرفته بود. از ناکارآمدی دولت ایران این دوره میتوان این مورد را نیز ذکر کرد که همزمان با تحولات هرات و جنوب ایران ، دولت بریتانیا درگیر شورش سپوی هندیان در 1857م بود که نتوانست از ضعف پیش آمده در قوای بریتانیا استفاده نماید.
دولت های فرانسه و روسیه که در صدد تداوم سیاست توازن قوا در اروپا و سایر نقاط جهان بودند مایل به شکست ایران و قدرتگیری روزافزون انگلستان در این منطقه از جهان نبودند و به ناصرالدین شاه پیشنهاد میانجی گری دادند، شاه نیز تقاضای صلح کرد. ابتدا، ناصرالدین شاه برای مذاکره با انگلیسی ها، فرخ خان را روانه دربار عثمانی کرد اما درخواست های آنان مبنی بر تخلیه هرات و تعهد رسمی بر عدم دخالت در امور آن ایالت، تحویل بندرعباس به امام مسقط، عزل صدراعظم میرزا آقاخان نوری و اجازه افتتاح کنسولگری های انگلیس در شهرهای مهم ایران، مورد قبول ناصرالدین شاه قرار نگرفت. شاه برای برون رفت از این بحران از سفیر آمریکا در استانبول درخواست میانجی گری کرد که دولت آمریکا (بر اساس دکترین مونرو و سیاست انزوا طلبی خود) این امر را نپذیرفت. از سوی دیگر روزنامه تایمز در سرمقاله ای با عنوان " نه می دانیم و نه علاقه ای داریم که بدانیم که هرات کجاست" ، نظریات بسیاری از مردم انگلستان را منعکس کرد که دلیلی برای جنگ با ایران نمی دیدند.18 اما پالمرستون، نخست وزیر بریتانیا برای کسب حداکثر منافع در قبال توسعة نفوذ روسیه به ایران، افغانستان و بلاخره هندوستان، به ادامه جنگ و بعد رسیدن به صلحی با حداکثری کسب این منافع تلاش کرد در عوض ایران بدلیل ضعف ممتد و فسادی درباری و ساختاری دولت قاجاری طرفی از این امر نبست.
سرانجام با میانجیگری ناپلئون سوم، معاهده پاریس در 4 مارس1857م، مطابق با 7رجب1273ه.ق و برابر با 14اسفند1235خورشیدی مابین سفیر ایران در پاریس فرخ خان امین الملک و سفیر انگلیس در فرانسه لرد کاولی در پانزده فصل بسته شد.
تنها دستورالعملی که از تهران از طرف آقاخان نوری به فرخ خان رسید این بود:« شما اختیار دارید در هر مسئله ای که مورد تقاضای انگلیسی ها است موافقت کنید مگر در دو مورد: یکی سلطنت ناصرالدین شاه و دیگری صدارت من» چرا که در اوان گفتگوی دو طرف جهت دستیابی به صلح، انگلیسیها خواستار برکناری این صدراعظم روس مآب بودند. طی این عهدنامه که صلح بین دو دولت برقرار گردید انگلیسی ها متعهد شدند قوایشان را در مدت کوتاهی از خاک ایران خارج سازند در مقابل دولت ایران با خروج نیروهایش از منطقة مورد مناقشه، از هرگونه حق حاکمیت بر هرات و افغانستان صرفنظر کرده و متعهد شد تا در منازعات با افغان ها به دولت انگلیس بعنوان میانجیگر و قاضی رجوع نماید، دولت انگلیس هم تعهد داد تا از هر تشویشی از ناحیه افغانستان برای دولت ایران جلوگیری کرده و مناسبات ایران با افغان ها، شان و حیثیت دولت ایران را رعایت نمایند. همچنین انگلیس حق داشت در هر نقطه از خاک ایران که صلاح دانست به ایجاد کنسولگری بپردازد. اینگونه ایران استقلال افغانستان را برسمیت شناخت و بدین شکل خاطر انگلیسی ها برای دفاع از هندوستان خیالشان راحت شد.
معاهده پاریس همانند دو عهدنامة گلستان و ترکمانچای محدودیت ارضی کشور ما را در این دوره از تاریخ ایران افزایش داد و ضربتی مهلک بر پیکر استقلال سیاسی و اقتصادی ایران وارد آورد.
فارس
نظرات