آلمان بهانه بود
«در برابر این پرسش که آیا اشغال نظامی ایران توسط متفقین موجه بود یا خیر، هیچ پاسخ قطعی و نهایی نمیتوان داد.»(1)
عبارت فوق بخشی از خاطرات «سر ریدر بولارد» وزیرمختار انگلستان در ایران در سالهای جنگ دوم جهانی است. بولارد از طراحان عملیات اشغال ایران بوده و به تصریح برخی مورخین نقش مهمی در راضی کردن روسها به همراهی آنان در این عملیات و همزمان ساختن اقدام نظامی دو کشور علیه ایران بر عهده داشته است. او از جمله کسانی بود که هر بار در برابر پرسش یکی از مسئولان ایرانی که علت این حمله را جویا میشدند موضوع حضور مستشاران و تکنسینهای آلمانی در ایران و خودداری دولت ایران از اخراج آنها را مطرح میکرد. در حالی که در سالهای 1319 و نیمه اول 1320 تعداد کارشناسان و متخصصان آلمانی در ایران و همچنین تعداد پرسنل سفارت آن کشور در تهران، همواره کمتر از تعداد مستشاران و دیپلماتهای انگلیسی و یا روسی بوده است.
علاوه بر این آلمانیهای مقیم ایران مهندسان و افرادی فنی بودند که در صنایع و مؤسسات اقتصادی ایران سرگرم کار بودند و وجود آنان نمیتوانست یک خطر سیاسی به حساب آید. این نکتهای است در همان زمان دولتهای انگلیس و روسیه به آن واقف بودهاند.
از این رو سادهلوحانهترین باور آن است که تصور کنیم ایران به خاطر وجود کارشناسان آلمانی بود که به اشغال انگلیس و روسیه درآمد.
واقعیت این است که موضوع آلمان یک بهانه بود و ایران از دید انگلیسیها باید اشغال میشد تا راه تدارکاتی متفقین بیخطر شود. این اشغالگری با توجه به کودتایی که رشید عالی گیلانی هوادار آلمان به تازگی در عراق به راه انداخته(2) و رژیم انگلیسی حاکم بر این کشور را برانداخته بود، و با وجود آنکه سوریه در اختیار قوای ویشی مطیع آلمان بود، از نظر انگلیسیها اهمیت داشت.(3)
دو ماه قبل از اشغال ایران، شوروی در اول تیر 1320 مورد حمله غافلگیرانه آلمانیها قرار گرفته و به کمک انگلیس نیاز داشت. اواخر همان ماه دو کشور بهترین راه کمکرسانی را در ایران دیدند و دقیقاً از 27 تیر بهانههای خود را در قالب حضور مستشاران و تکنیسینهای آلمانی در ایران مطرح کردند(4)، در ماه مرداد بر طبل این اتهام کوبیدند و در سوم شهریور، طرح از پیش برنامهریزی شده خود را به اجرا درآوردند. بدیهی است همانگونه که اعلام بیطرفی ایران در جنگ اول جهانی نتوانست مانع تعرض و جنایت انگلیسیها و روسها در ایران گردد، اعلام بیطرفی در جنگ دوم نیز چنین خاصیتی نداشت. و همانگونه که مسکو و لندن در 1907 و 1915 نیز ابائی از دریدن مرزهای ایران و یا تقسیم کشور میان حوزههای نفوذ خویش نداشتند، این بار نیز بدون ملاحظه سیاست خود را پیش بردند. بدینگونه بود که دیکتاتوری 20 ساله رضاشاه در ساعات اولیه یک تعرض خارجی فروپاشید و قوای مسلحی که در طول این مدت هر مقاومتی را در داخل کشور سرکوب کرده بود، در روز اول حمله مضمحل و متلاشی شدند.
پینویسها:
1- در آخرین روزهای رضاشاه، ریچارد استوارت، نشر نو، ص 4.
2- کودتای رشید عالی گیلانی در 14 فروردین 1320 شکل گرفت و در 10 خرداد همان سال با فرار رشید گیلانی به ایران ساقط شد.
3- نصرالله انتظام رئیس تشریفات دربار رضاشاه در خاطراتش مینویسد انگلیسیها از وضع عراق و سوریه نگران بودند و به اشغال ایران به عنوان تنها راه حفظ هندوستان مینگریستند.
4- سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، ص 69.
مجله الکترونیکی « دوران » شماره 46 ، شهریور 1388
نظرات