ماجرای آزاد کردن دختر و همسر بنی‌صدر از زندان به دستور بهشتی


2462 بازدید

حجت‌الاسلام والمسلمین مسیح مهاجری، مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی و عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی که در فاجعه تروریستی هفتم تیر، یکی از چشمان خود را از دست داد، به بیان خاطرات شنیدنی از منش کم‌نظیر شهید آیت‌الله بهشتی پرداخته است.

 

وی با اشاره به اتفاقات پیش از شهادت آیت‌الله بهشتی می‌گوید: زمانی که زن و دختر بنی‌صدر در شورش خیابانی منافقین در سال ۶۰ دستگیر شدند، شهید بهشتی به آیت‌الله موسوی اردبیلی که آن زمان دادستان کل کشور بودند تلفن کردند و دستور دادند آن‌ها را آزاد کنند، وقتی پرسیدیم چرا آقای موسوی اردبیلی را مجبور به این کار کردید؟ پاسخ دادند: چون ما در جدال هستیم با آقای بنی‌صدر، بنابراین دستگیری زن و دختر او به عنوان انتقام شخصی است و ما نباید این کار را بکنیم.

 

این عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی که از سابقون انقلاب به شمار می‌رود، در بخش دیگری می‌گوید: وقتی کسی از نزدیک با آقای بهشتی مواجه می‌شد می‌دید که آقای بهشتی مجسمه تواضع و فروتنی است. بعضی از افراد که آن ذهنیت را بر اثر تبلیغات منافقین داشتند وقتی با آقای بهشتی مواجه شدند از این رو به آن رو شد. مرید آقای بهشتی شدند و تا آخر به آقای بهشتی عشق ورزیدند.

 

حجت‌الاسلام والمسلمین مهاجری با اشاره به نظرات شهید بهشتی در مورد حجاب تصریح می‌کند: حجاب حکم ضروری اسلام است و باید هم اجرا بشود ولی اینکه موفق نیستیم راز و رمز آن این است که - ما در عمل و گفتار دوگانگی نشان داده‌ایم به مردم.

 

متن کامل مصاحبه وی با «روزنامه جمهوری اسلامی» در پی می‌آید:

 

با توجه به اینکه جنابعالی از همراهان شهید مظلوم بهشتی بودید، می‌خواهیم که صفات و ویژگی‌های مربوط به اعمال و رفتار این شهید مظلوم را به طور فشرده بیان کنید. قطعاً خاطرات تلخ و شیرین بسیار است، به نظر شما نمونه‌های بارزی که جوان‌ها بتوانند از رفتارهای شهید بهشتی یاد بگیرند و به آن عمل بکند چه چیزهایی هستند؟

 

الان به دلیل شرایط زمان، ترجیح می‌دهم آن دسته از ویژگی‌های اخلاقی شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی را بگویم که به درد امروز بخورد. ما در این سال‌های اخیر گرفتار دو بلای بزرگ ضد اخلاق شده‌ایم که در جامعه ما رواج پیدا کرده و متاسفانه حمایت می‌شود.

 

یکی از این‌ها بداخلاقی سیاسی است و یکی دیگر افراطی‌گری. این‌ها هر دو آفت‌های بزرگی هستند که هم به جان اخلاق اسلامی و هم دولت اسلامی افتاده‌اند. ما اگر یک جامعه منهای دولت اسلامی و نظام جمهوری اسلامی بودیم کمتر غصه می‌خوردیم که دچار بداخلاقی سیاسی و افراطی‌گری هستیم ولی چون یک جامعه اسلامی هستیم و نظام جمهوری اسلامی هستیم و در این نظام کار می‌کنیم و تنفس می‌کنیم در این نظام مواجه بودن با بداخلاقی سیاسی و رواج بداخلاقی سیاسی در سطوح مختلف و همین‌طور افراطی‌گری سیاسی خیلی خطرناک است و واقعا نگرانی دارد.

 

برای اینکه از نظام اسلامی باید دنیا الگو بگیرد، ملت‌ها باید الگو بگیرند. نگاه می‌کنند یک دنیا، به یک کشوری به نام اسلام، به عنوان نظام جمهوری اسلامی است که با حکومت دینی وجود دارد و تاسیس شده، با انقلاب با آن همه فداکاری با آن همه خون دادن، حالا این چطور عمل می‌کند؟ اگر عملش خوب بود، یاد بگیرند و پیروی کنند و اگر عملش خوب نبود این را به حساب دین و اسلام می‌گذارند و منفی به آن نگاه می‌کنند.

 

بنابراین تلاش ما باید این باشد که در چارچوب نظام جمهوری اسلامی اخلاق پیامبر را داشته باشیم. باید اخلاق اهل بیت را داشته باشیم و با مروت و جوانمردی با هم رفتار بکنیم. بداخلاقی سیاسی را کنار بگذاریم و متعادل هم عمل کنیم، اهل افراط و تفریط نباشیم. اعتدال و همین‌طور اخلاق خوب سیاسی، این‌ها هر دو در آقای بهشتی بودند.

 

بنابراین ما باید این دو را از آقای بهشتی در این شرایط یاد بگیریم. من برای این‌ها نمونه می‌گویم که کلی‌گویی نکرده باشم. در خصوص اخلاق یا ضدیت با بداخلاقی، آقای بهشتی خیلی مورد تهاجم صاحبان قدرت و در واقع رقبای سیاسی در‌‌ همان زمان، قرار می‌گرفتند و قوی‌ترین رقیب سیاسی در آن زمان کسی بود که به نوعی اسطوره شده بود. وقتی که ایشان با بنی‌صدر مواجه می‌شدند حتی خصوصی در جلسات، خیلی محترمانه صحبت می‌کردند، هرگز از مدار و محور احترام و ادب خارج نمی‌شدند. در همین حال حرف خود را هم می‌زدند. ایراد و اعتراض به بنی‌صدر را بیان می‌کردند. در جایی که بنی‌صدر حضور نداشت، مثلا ما در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی که بودیم و آن موقع زمانی که حرف بنی‌صدر می‌شد، افرادی بودند از جمله خود من که تند صحبت می‌کردیم و یا مطالباتی داشتیم از آقای بهشتی که چرا شما در مقابل بنی‌صدر و این خرابکاری‌های او و تخلفات او نمی‌ایستید؟ چرا حرف نمی‌زنید و کاری نمی‌کنید؟ آقای بهشتی اولاً اسمی که از بنی‌صدر می‌بردند می‌گفتند «آقای بنی‌صدر» و من هیچ وقت نشنیدم که آقای بهشتی در خفا و در پشت سر یا جایی که خود بنی‌صدر حضور نداشت بدون آقا از او اسم ببرند. هیچ وقت به بنی‌صدر اهانت نکردند، هیچ کلمه‌ای و هیچ تعبیری که بویی از اهانت در آن باشد نسبت به بنی‌صدر از دهان ایشان در نیامد. در همین حال و در همین جلسات انتقاد می‌کرد، کار او را رد می‌‌کرد و خلاف می‌دانست، چه از لحاظ اخلاق و چه از لحاظ قانون می‌گفتند؛ اما خیلی محترمانه و متین و مؤدب. و همین‌طور در عمل.

 

وقتی آن ماجراهای سی و یک خرداد در تهران پیش آمد، در‌‌ همان سال ۶۰ منافقین در تهران شورش کردند و علیه نظام شعار دادند و بچه‌های حزب‌الله که رفته بودند با آن‌ها مقابله کنند با کارد موکت‌بری شکم آن‌ها را پاره کردند و جنایت کردند در خیابان‌ها، آقای بهشتی آن وقت رئیس قوه قضائیه بودند و من با آقای بهشتی در اتاق کار ایشان نشسته بودیم در‌‌ همان حزب جمهوری اسلامی مرکز. ایشان در عین حال که دبیرکل حزب بودند، رئیس قوه قضائیه هم بودند. تلفن شد و گفتنند که به آقای بهشتی بگویید دختر آقای بنی‌صدر و زن بنی‌صدر در جمع شورشیان خیابان بودند و آن‌ها را دستگیر کردیم، چه بکنیم؟ در همین تلفن گفتند که آقای موسوی اردبیلی دستور بازداشت آن‌ها را داده‌اند. آقای بهشتی گفتند که آن‌ها را باید آزاد کنند. با اینکه آقای موسوی اردبیلی دادستان کل بودند و گفته بودند که این‌ها را باید دستگیر کنند، آقای بهشتی مخالفت کردند و به آقای موسوی اردبیلی تلفن زدند و گفتند که آقای موسوی اردبیلی! دختر و زن بنی‌صدر را آزاد کنید. آقای موسوی اردبیلی تعجب کردند و تعجب هم داشت و از نظر قانونی حق با آقای موسوی اردبیلی بود. آقای بهشتی دیدند که آقای موسوی اردبیلی زیر بار نمی‌روند گفتند من به عنوان رئیس قوه قضاییه به شما دستور می‌دهم که این‌ها را آزاد کنید و آقای موسوی اردبیلی تمکین کردند و دستور آزادی آن‌ها را دادند. ما از آقای بهشتی پرسیدیم که چرا آقای موسوی اردبیلی را مجبور کردید که آن‌ها را آزاد بکند. ایشان گفتند چون ما در جدال هستیم با آقای بنی‌صدر، دستگیری زن و دختر او به عنوان انتقام شخصی است و ما نباید این کار را بکنیم.

 

این ماجرا ما را به یاد ماجرای عمرو بن عبدود انداخت و جنگ خندق و ماجرای امیرالمؤمنین(ع) زمانی که روی سینه عمرو بن عبدود نشستند و او آب دهان به صورت حضرت انداختند و حضرت صبر کردند و مجازات نکردند. وقتی که پرسیدند ایشان گفتند من در حال خشم بودم و در حالت خشم نباید مجازات کرد.

 

این صحنه‌ای که ما از آقای بهشتی دیدیم اخلاق کریمه است و خودداری نفس است، این مسلط بودن به خود است. درست نقطه مقابلش را ما در جامعه داریم. هر کسی هر چه که در زبانش هست به رقیب سیاسی خود می‌گوید. هیچ رحمی هم نمی‌کنند. در طبقه پایین‌تر و جوان‌ها، نسل بعدی و این‌ها که تازه آمده‌اند به صحنه، این‌ها یاد بگیرند. این‌ها طبیعی است. یاد بگیرند از بزرگتر‌ها. به همدیگر نسبت‌هایی می‌دهند و برای همدیگر توپ آتش راه می‌اندازند و بداخلاقی‌هایی می‌کنند. کوچکتر‌ها از بزرگتر‌ها یاد می‌گیرند. اینکه از قدیم گفته‌اند الناس علی دین ملوکهم یعنی همین. یعنی بزرگتر‌ها وقتی بزرگتر شدند و در مصدر امر قرار گرفتند با دانش و محترمانه حرف بزنند. حرف بزنند، انتقاد بکنند اما خارج از ادب نباشد.

 

خوب همین خصلت خوش اخلاقی و رفتار جوانمردانه و با فتوت و محترمانه و مؤدبانه در چارچوب اخلاق اسلامی این به طور طبیعی باعث می‌شود که انسان‌ها معتدل باشند. این خودش اعتدال است و اعتدال از اینجا شروع می‌شود و در برخورد با رقیب، با مخالف، حتی با دشمن غیرمعتدل عمل نکند.

 

افراط خصلت دوم و دیگری است که در کشور ما وجود دارد و منفی هم هست. من به مناسبت عرض می‌کنم که آقای بهشتی یکی از خصوصیاتش این بود که اهل افراط و تندروی نبودند و معتدل بودند. من بار‌ها درباره اعتدال درباره آقای بهشتی صحبت کرده‌ام. درباره اعتدال آقای بهشتی مقاله نوشتم و معتقد هستم که اگر بخواهیم از آقای بهشتی الگو بگیریم، از اعتدال ایشان باید الگو بگیریم. اخلاق درست و اعتدال آقای بهشتی در همه امور. بنده خودم یک وقتی به آقای بهشتی گفتم که آقا (در‌‌ همان شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی) شما چرا از امام مطلبی، نوشته‌ای چیزی نمی‌گیرید علیه این‌ها که با شما این‌طور رفتار می‌کنند؟‌‌ همان زمانی که علیه سه نفر از بنیانگذاران حزب جمهوری اسلامی تبلیغات شدیدی بود توسط رقبای سیاسی. از دشمن هم نه از طرف دوستان اما رقیب و رقبای اسلامی. آقای بهشتی، آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی آماج حملات دشمن بودند و زیر فشار دوستانی بودند که از رقبای سیاسی به شمار می‌رفتند.

 

در جواب من آقای بهشتی گفتند: «بگذارید امام خرج ما نشوند. ما خودمان باید با اعمال و رفتارمان به مردم ثابت کنیم که این چیزی که می‌گویند درست نیست، مردم ببینند که ما درست عمل می‌کنیم. با همین عملکرد درست ما و رفتار ما، این‌گونه اعمال و رفتار‌ها و آن تبلیغات خنثی می‌شود، چرا ما باید از امام خرج کنیم؟ باید امام را برای کارهای بالا‌تر و بزرگتر نگه داریم.» و همین‌طور هم عمل می‌کردند. آقای بهشتی، فقط صحبت نمی‌کردند و در میدان عمل هم همیشه همین کار را می‌کردند. با عمل خودش، اعتدال را به مردم نشان می‌دادند و هرگز افراطی عمل نمی‌کردند. این چیزی است که یکی از پایه‌های عملی اخلاق آقای بهشتی بود و آقای بهشتی را بهشتی کرد. یعنی بهشتی اگر بهشتی شد با این اخلاق و عمل شد و اگر این‌ها نبود که آقای بهشتی هم مثل کسان دیگری در این مملکت همین جور بود.

 

اینکه بهشتی، بهشتی شد و الگو شد، اسوه شد و این همه محبوب شد و این همه امام از ایشان تعریف کردند و مردم در داغ فراق او گریه کردند و به سر و سینه زدند و الان سی و چهار سال از آن ماجرا گذشته هنوز هم مردم این داغ ‌را، آن‌هایی که او را دیده بودند و آن صحنه‌ها را دیدند هر سال تازه می‌کنند. این به دلیل‌‌ همان اخلاق و رفتار آقای بهشتی است و این اعتدال آقای بهشتی است. این را باید الان ترویج کنیم تا جامعه الگو بگیرد.

 

 

شما فرمودید که شهید بهشتی حتی در خفا هم حرمت افراد و رقبای سیاسی خود را نگه می‌داشت. فکر می‌کنید امروز چه اتفاقی افتاده که متاسفانه در تریبون‌های رسمی کشور هم حرمت افراد نگه داشته نمی‌شود و در واقع بداخلاقی سیاسی که شما فرمودید دارد ترویج می‌شود؟

 

ما هر قدر از روزهای اول انقلاب و سال‌های اول انقلاب فاصله می‌گیریم طبیعی است که از آن معیار‌ها و اساس انقلاب هم فاصله گرفته شود. البته نباید این‌گونه باشیم، اما طبع انسان این است. اینکه قرآن مرتب تذکر را محور قرار می‌دهد و می‌فرماید: «فذکر» و به پیامبر می‌گوید که «ان الذکری تنفع المؤمنین» این برای همین است. یا در مورد نعمت در سوره انشراح در آخرین آیه بعد از اینکه درباره پیغمبر صحبت می‌کند قرآن می‌فرماید: «و اما بنعمة ربک فحدث» یعنی اگر نعمت‌های خدا را نگوییم فراموش می‌کنیم و اگر به مردم تذکر ندهیم فراموش می‌کنند، مرتب باید تذکر باشد. امام خمینی هم که تزکیه نفس را یادآوری می‌کردند و می‌گفتند خودتان را مواظب باشید، از بدی‌ها و از شرارت‌ها خودتان را دور نگه دارید به همین دلیل بود.

 

اگر این‌ها نبود و اگر این گفته‌ها نباشد انسان غفلت می‌کند، فراموش می‌کند و دور می‌شود از ارزش‌ها، از اصول و از معیار‌ها، این است که همیشه باید این‌ها گفته شود و مطرح شود تا فراموش نشود.

 

یکی از کارهایی که در انقلاب باید صورت می‌گرفت این بود که باید متولیان امور وظیفه خود می‌دانستند که مرتب این مطالب را بیان کنند و الان این موضوع را نداریم. انقلاب نعمت خداست و نظام جمهوری اسلامی نعمت خداست، معیارهای انقلاب نعمت‌های خدا هستند. مثل امام خمینی و آقای بهشتی نعمت‌های الهی هستند، این نعمت‌ها را باید گفت، خصلت‌ها را باید بیان کرد. معیارهایی که این‌ها بر اساس آن معیار‌ها قیام کردند و انقلاب کردند، این‌ها را باید گفت و این‌ها گفته‌ نمی‌شود و اگر نگوییم فاصله می‌گیریم از این‌ها.

 

الان این گروه‌های وهابی، سلفی و طالبان و داعش، چرا یک آلودگی و کثافت بزرگی را به عنوان «جهاد نکاح» را افتخار خود می‌دانند؟ الان در عراق وقتی که بعضی از این شهر‌ها و موصل را گرفتند، اعلامیه رسمی دادند و به مردم خطاب کردند که هر کسی که زن‌ها را به ما بدهد و ما جهاد نکاح بکنیم، ثواب زیادی دارد و اگر کسی این کار را نکند ما آن‌ها را طبق قوانین شرع مجازات می‌کنیم و این قانون شرع آن‌ها است!؟ دسته‌جمعی آدم‌ها را تیرباران می‌کنند بدون اینکه محاکمه‌ای تشکیل شود. وقتی که حکومتی وجود نداشته باشد اصلا امکان چنین چیزی نیست. چرا این کار را می‌کنند؟ این جنایت‌هایی که قلب افراد را می‌شکافند و دل افراد را می‌خورند، مثل مشرکین در صدر اسلام، چرا؟ این‌ها همه به این دلیل است که از ارزش‌ها فاصله گرفته‌اند. زمانی انحرافات وهابیت و سلفی‌ها به وجود می‌آید که کسی نمی‌آید از آن حرف بزند.

 

ما بر عکس وهابیون صحبت می‌کنیم، البته اهل سنت هم همین‌طور برعکس وهابی‌ها حرف می‌زنند یعنی مذاهب اهل سنت وهابیت و این‌گونه افراد را قبول ندارند. ما می‌گوییم که بزرگان را همواره یاد کنیم، برای آن‌ها سالگرد و مراسم بگیریم. خصلت‌های خوب آن‌ها را ترویج کنیم. چرا باید این کار را بکنیم؟ چون باید نسل‌های بعدی یاد بگیرند. مثل پهلوانی، پهلوان‌ها، چرا می‌گویند که پهلوانی پهلوانان را شما ذکر کنید و مرتب هم ذکر می‌کنید.

 

برای اینکه پهلوانی و فتوت و جوانمردی یاد بگیریم. ولی آن‌ها، نیروهای سلفی و داعشی که از زاییده آن‌ها هستند این کار‌ها را نمی‌کنند دور می‌شوند از خصلت‌های پیغمبر. حتی می‌گویند جشن ولادت پیغمبر هم نگیرید. ما مراسم جشن ولادت پیغمبر که می‌گیریم می‌گوییم پیغمبر این خصوصیات را داشت، مروت داشت، مهربانی داشت، اعتدال داشت. وقتی این‌ها را نمی‌گویند دور می‌شوند از این‌ چیز‌ها. اینکه دور شدند و الان به این روز افتاده‌اند به این دلیل است. بنابراین ما مرتب باید بگوییم که امام خمینی که بود؟ چه اخلاقی داشت؟ چه روشی داشت، معیارهایی که امام خمینی آورده چه بود؟

 

معیارهایی که آقای بهشتی با آن زندگی کرد، بزرگ شد و عمل کرد در دوران قدرتش این‌ها چه بودند؟ این‌ها را که بگویید روی مردم تأثیر می‌گذارد. مردم با این معیار‌ها زندگی می‌کنند، وقتی با این معیار‌ها زندگی کردند این برخورد‌ها که الان وجود دارد دیگر وجود نخواهد داشت. این برخورد‌ها که شما می‌گویید چرا الان این کار‌ها را می‌کنند و چرا با هم این‌گونه رفتار می‌کنند به دلیل فاصله گرفتن از این معیارهاست. متأسفانه در سطوح قدرت و مسئولان که در جایگاه هستند - البته همگی این‌گونه نیستند - ولی خیلی‌ها دچار این مشکل شده‌اند، چون فاصله گرفتند از معیارهایی که با آن معیار‌ها ما انقلاب کردیم.

 

 

یکی از صفات نیک و گسترش‌دهنده تعالیم اسلام و جذب‌کننده مردم این است که خصلت‌ها و روش‌های اسلامی در عمل پیاده شوند. شنیده‌ایم که در جمع‌های مختلف حتی علما وقتی می‌آمدند به حضور شهید بهشتی مثل پروانه دور و بر ایشان می‌چرخیدند. وقتی یک جوان ۱۵ یا ۱۶ ساله‌ای که خواهان گرفتن عکس بود عکس می‌گرفتند. این به نظر بر می‌گردد به تواضع و فروتنی بی‌حد شهید بهشتی که با هر کس با رعایت اخلاق و ادب و رفتار پسندیده برخورد می‌کرد و این‌گونه افراد را به طرف خودش جذب می‌کرد. راجع به تواضع و فروتنی شهید بهشتی چه در خاطرات خودتان و مشاهداتتان و یا شنیده‌ها، چه چیزی به یاد دارید؟

 

تواضع یکی از برجستگی‌های آقای بهشتی بود. همین مورد عکس گرفتن که شما گفتید خود من واسطه‌اش بودم. آن کسانی هم که گفتید شهید شدند و الان نزد خانواده‌شان آن عکس وجود دارد. یکی از آن‌ها برادر خانم خود من بود که آن وقت ۱۳ ساله بود و پیش من در حزب می‌آمد و خیلی هم به آقای بهشتی علاقه داشت و پشت در شورای مرکزی می‌ایستاد وقتی که جلسه تمام می‌شد به من می‌گفت که می‌خواهم یک لحظه آقای بهشتی را ببینم. یک بار او و دوستش گفتند که می‌خواهیم با آقای بهشتی عکس بگیریم، این را من به آقای بهشتی گفتم و گفتند بیایند.

 

حالا شما گفتید که فقط عکس گرفتند ولی من می‌خواهم یک چیزی بالا‌تر برای شما بگویم، وقتی این نوجوان‌های ۱۳ ساله وارد شدند آقای بهشتی ایستاد و آن‌ها را بوسید. نه اینکه آنجا بنشیند و جواب سلامی بدهد و سری تکان بدهد و عکس با آن‌ها بگیرد، نه! ایستاد، آن‌ها را بغل کرد، آن‌ها را بوسید و با خنده و چهره بشاش با آن‌ها عکس گرفت. یعنی این حالت تواضع آقای بهشتی در حد اعلی نسبت به یک نوجوان نشان داده شد. خوب این رفتار آن نوجوان را از دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی با ذوق و شوق می‌فرستد به جبهه.

 

این برخورد‌ها بود که هر دوی این‌ها را قبل از اینکه سن قانونی پیدا کنند راهی جبهه کرد. رفتند و دست بردند توی کپی شناسنامه‌هایشان و سن خود را بالا بردند و خودشان را داخل رزمندگان جا زدند و به جبهه رفتند و شهید شدند. این تواضع خیلی جا‌ها کار کرد. یک نفر را سراغ داریم که تحت تاثیر تبلیغات منافقین، آقای بهشتی را یک انسان متکبر می‌دانست. منافقین آن وقت‌ها به آقای بهشتی می‌گفتند راسپوتین. راسپوتین یکی از کشیش‌های روسی بود که در خاندان تزار‌ها نفوذ کرده بود و قدرت خیلی بالایی داشت. البته سرنوشت خیلی بدی داشت و از‌‌ همان خاندان تزار او را کشتند ولی تا بود قدرت خیلی بالایی داشت و هر کاری که می‌خواست انجام می‌داد و آدم متکبری هم بود. آقای بهشتی را تشبیه کردند به راسپوتین در حالی که وقتی کسی از نزدیک با آقای بهشتی مواجه می‌شد می‌دید که آقای بهشتی مجسمه تواضع و فروتنی است. بعضی از این افراد که آن ذهنیت را بر اثر آن تبلیغات منافقین داشتند وقتی با آقای بهشتی مواجه شدند از این رو به آن رو شدند، مرید آقای بهشتی شدند و بسیار به ایشان علاقه‌مند شدند و تا آخر به آقای بهشتی عشق ورزیدند. الان هم بعضی از این افراد هستند و بسیار آقای بهشتی را دوست دارند. چون درست نقطه مقابل آن چیزی را که در ذهن آن‌ها پر کرده بودند دیدند و احساس کردند.

 

یک نمونه از این خاطرات که گفتید بگویید یک نمونه‌اش این است که ما و دوستان با آقای بهشتی موقعی که به قم می‌آمدند ۱۰ سال کار علمی کرده بودیم. در جلسات علمی با آقای بهشتی وقتی ایشان صحبت می‌کردند، از ما هم می‌خواستند نظر خود را یا هر مطلبی می‌خواستیم بگوییم، بعد از اینکه نظر خود را می‌گفتیم آقای بهشتی آن را نقد می‌کردند و نظر خود را هم می‌گفتند. ما می‌فهمیدیم که حرف درستی نزدیم. برای آقای بهشتی از اول معلوم بود که این حرف، حرف درستی نیست اما هر وقت ما صحبت می‌کردیم ولو در اثنای صحبت ایشان، ایشان سکوت می‌کردند و می‌گذاشتند که ما صحبت کنیم. ایشان سکوت می‌کردند و حرف ما را گوش می‌دادند و تا آخر هم حرف ما را گوش می‌کردند، اصلا وسط حرف نمی‌آمدند که نه آقا این‌طوری نیست و این حرف‌ها چیست!؟ صبر می‌کردند تا آخر حرف خود را بزنیم. بعد می‌گفتند که این حرف شما اینجایش عیب دارد. یعنی ما را تشویق می‌کردند به اظهارنظر با تواضعی که داشتند.

 

خوب آقای بهشتی خیلی سطح بالایی داشتند از نظر علمی، ولی تواضع علمی هم داشتند، تواضع اخلاقی هم داشتند با همه بزرگی. او می‌دانست که ما چقدر به ایشان علاقه داریم و می‌دانست که ما خود را در مقابل ایشان کوچک می‌دانیم هم از نظر علمی و هم از جهات دیگر. ولی با این حال برای ما به اندازه یک فرد مثل خودش حساب باز می‌کرد. صبر می‌کرد حرفمان را می‌زدیم بعد خیلی محترمانه اگر قرار بود رد کنند یا تعریف کنند حرف خود را می‌زدند. مثل همین صحنه‌ها را من در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی دیدم، در آنجا ایشان دبیرکل حزب بود و کسانی که در حزب بودند همه سطحشان از ایشان پایین‌تر بود. ولی خیلی‌ها، خیلی پایین‌تر بودند، یعنی در حد شاگرد و حتی شاگرد شاگردان ایشان در جلسات حضور داشتند و آقای بهشتی هم مدیر و اداره‌کننده جلسه بود.

 

هیچ وقت به هیچ کس بی‌اعتنایی یا بی‌حرمتی نکردند و همیشه در سطح بسیار بالایی برای همه حق اظهارنظر قایل می‌شدند، تواضع می‌کردند در مقابل همه افراد که حرف خود را بزنند و اگر جوابی برای آن حرف داشتند آن جواب را هم بیان می‌کردند با ‌‌نهایت ادب و احترام.

 

البته در مقابل تخلف هم ایشان قاطع بودند. در همین مصاحبه گفتم وقتی که آقای آیت حاضر نشد مقررات حزب را رعایت بکند ایشان را با قاطعیت تهدید کردند به محاکمه حزبی. البته در همین تهدید هم بی‌حرمتی نکردند به آقای آیت. این هم نکته بسیار جالبی است و گفتند: آقای آیت! من «شما» را محاکمه حزبی می‌کنم و از حزب اخراج می‌کنم.

 

این جمله ایشان بود. حتی با کلمه «تو» با وی صحبت نکردند و هیچ کلمه دیگری که بی‌ادبی و بی‌حرمتی یا بی‌احترامی در آن باشد به کار نبردند.‌‌ همان جا هم با اینکه ناراحت شده بودند از این برخورد آقای آیت و این را خلاف مقررات حزب می‌دانستند و خود هم به عنوان دبیرکل حزب حق داشتند این نظم را بدهند و این قاطعیت را به خرج بدهند اما در کمال ادب و احترام صحبت کردند. این تواضع را حتی ایشان در مورد کوچکترین فرد حزب و حتی کسانی که جلوی در به عنوان نگهبان کار می‌کردند و یا بچه‌های بخش دانش‌آموزی حزب ‌با آن‌ها هم که مواجه می‌شدند با تواضع مواجه می‌شدند. با دانش‌آموزان مثل پسران خود صحبت می‌کردند و هیچ وقت در برابر هیچ کس بی‌اعتنایی و تکبر نداشتند. تواضع ایشان واقعا مثال‌زدنی بود.

 

من فکر می‌کنم که این ضرب‌المثل که می‌گوید: «درخت هر چقدر بارش بیشتر باشد میوه‌اش بیشتر است و شاخه‌هایش به سمت زمین می‌آید» آقای بهشتی این‌گونه بود. مثل این درخت پر میوه، علم زیاد داشت، شخصیت بالایی داشت و تواضع بالایی هم داشت. افرادی که سرکشی می‌کنند، تکبر می‌کنند، افرادی که نسبت به دیگران بی‌اعتنایی می‌کنند کمبودهایی دارند، کمبود علم، کمبود شخصیت و هر چیز دیگری، می‌خواهند این‌ها را جبران بکنند وگرنه یک آدمی که کمبود ندارد و برخوردار از علم و معنویت است او هرگز در مقابل هیچ کس تکبر ندارد و تواضع نشان می‌دهد. مثل‌‌ همان درخت پر بار. درخت علم ندارد به جز عمل - با علم اگر عمل نکنی شاخ بی‌بری. کسی که علم داشته باشد عمل می‌کند و عملش هم در درجه اول معنویت و اخلاق است و در مرحله بعد عمل علمی است. معنویت و اخلاق یعنی تواضع. اول از همه خوش اخلاقی، اعتدال بعد هم آنچه که در سینه علم دارد حالا مطالب علمی خود را بگوید. ولی با تکبر، با تغییر، کوچک شمردن دیگران، اینکه ارزش ندارد اول باید آن تواضع و اعتدال و اخلاق خوش را نشان بدهد همزمان یا بعد از آن اعتدال و اخلاق خوش، حرف‌های علمی خود را بزند تا جا بیافتد. آقای بهشتی این گونه بود.

 

 

به عنوان آخرین سؤال، با توجه به خصوصیاتی که از شهید بهشتی سراغ داشته‌اید و دارید، در مورد مسائل اجتماعی به خصوص مسائل مبتلا به امروز، مثل ناهنجاری اجتماعی، مثل حجاب و چیزهای دیگر متاسفانه امروزه وضعیت بدی پیدا کرده، ایشان در این زمینه‌ها چه نظراتی داشتند و در واقع کاربردی کردن این نظرات الان چگونه می‌تواند در موفق‌تر بودن جامعه اثر بگذارد؟

 

آقای بهشتی آدم غیوری بود و نسبت به اجرای احکام هم خیلی پشتکار داشت. معتقد بود که از نظر نگاه حکومتی، احکام اسلامی باید اجرا شود و یک نمونه آن قصاص بود. ایشان خودش لایحه قصاص را تهیه و تنظیم کرده بود که جبهه ملی با آن مخالفت کرد و گفت غیرانسانی است! امام حمایت کردند از آقای بهشتی و گفتند: «این حرف جبهه ملی ارتداد است و یک حکم ضروری اسلام را منکر شدند.» مردم هم حمایت کردند و مساله ختم شد.

 

این نمونه است. یعنی ایشان معتقد بود از نگاه حکومتی، اگر حکومت اسلامی برقرار شده باید احکام اجرا بشوند. خوب بعضی‌ها ممکن است عقیده‌شان این نباشد و می‌گویند حکومت تشکیل شده و احکام را هم به اجرا می‌گذاریم هر کس که خواست اجرا کند و هر کس نخواست اجرا نکند. ولی ایشان معتقد بود که احکام اسلامی باید اجرا بشود و حکومت موظف است که اجرا بکند. البته در اینکه با چه ابزاری و با چه راهی و با چه شیوه‌ای، آقای بهشتی به‌‌ همان دلیل و مشی اعتدال معتقد بودند که باید با شیوه‌های صحیح قانونی و روش‌های اعتدالی کاری کرد که احکام اسلامی اجرا بشود.

 

در مساله حجاب و احکام حجاب هم آقای بهشتی معتقد بودند که به عمل ما مربوط می‌شود. یعنی اگر ما این ادعاهایی را که می‌کنیم از نظر علمی، پایبند بمانیم و عمل کنیم و دروغ به مردم نگوییم و خلف وعده نکنیم، آن نظام اسلامی را نظام در خدمت مردم بدانیم و نشان بدهیم آن را در عمل، آن وقت خود مردم علاقه‌مند می‌شوند به اینکه احکام را اجرا بکنند که یکی از آن‌ها هم حجاب است. یعنی یک خانم وقتی که شما را که ادعای اسلام دارید و هر چه می‌گویید به آن عمل می‌کنید و پایبند هستید، می‌بیند، او خود به خود علاقه‌مند می‌‌شود به اینکه حجاب را رعایت کند. دیگر زوری بالای سر او نیست. اصلا زور هم لازم ندارد. مشکل بزرگ ما این است - من نمی‌خواهم بگویم که ما نباید اهتمام داشته باشیم برای اجرای قانون حجاب، حجاب حکم ضروری اسلام است و باید هم اجرا بشود ولی اینکه موفق نیستیم راز و رمز آن این است که - ما در عمل و گفتار دوگانگی نشان داده‌ایم به مردم. هر وقت این دوگانگی از بین برود، عمل و گفتار با هم یکی بشود بدون اینکه نیازی به فشار و زور باشد خود به خود حجاب هم رعایت خواهد شد. البته موارد استثنا، همیشه در دنیا بوده، هست و خواهد بود، یعنی افرادی هم هستند که بحث آنان، بحث دین و ایمان و چگونگی عملکرد بنده و شما نیست. این‌ها عناد دارند و این بحث دیگری است، با آن‌ها باید برخورد دیگری کرد. اما الان بحث، بحث عموم جامعه است. خیلی‌ها هستند که قبول نمی‌کنند و حاضر نیستند پایبندی نشان بدهند و این را برای خود یک امتیاز می‌دانند در جامعه. ولی وقتی شما درست عمل کنید، آن‌ها عقیده‌شان عوض می‌شود و فکر آن‌ها تغییر می‌کند و می‌آیند به طرف اجرای احکام بدون آنکه بالای سرشان زور و فشاری وجود داشته باشد. بنابراین راه چاره این است و آقای بهشتی به این راه چاره معتقد بودند. ‌

 

بنده بار‌ها این را از خودشان شنیدم و در صحبت‌هایشان هم این را گفتند، در عین حال که معتقد بودند به اینکه حکومت اسلامی باید احکام اسلامی را اجرا بکند، در مورد شیوه اجرا اعتقاد اعتدالی داشتند و محور اصلی این فکر این بود که با کار و عملمان مردم را به طرف اسلام بیاوریم و علاقه‌مند کنیم. این بحث هم که الان مطرح است که باید مردم را به زور به بهشت برد یا نه؟ من خودم یک سرمقاله نوشتم در روزنامه جمهوری اسلامی و چاپ شد و این را کاملا روشن کردم که آن بهشتی که با زور باشد اصلا ارزشی ندارد، بهشت باید با رغبت باشد و اگر شما روش درست داشته باشید مردم با رغبت به طرف بهشت می‌روند و هیچ کس نیست که از بهشت بیزار باشد. ممکن است که عمل ما مردم را از بهشت دور کند به جای اینکه مردم را به زور به بهشت ببریم و زور کردن ‌هم مردم را از بهشت دور می‌کند، ولی با عمل درست می‌توانیم مردم را تشویق کنیم به بهشت یعنی تشویق کارساز است.


روزنامه جمهوری اسلامی