محاصره بنی صدر توسط گردان دژ ارتش
ستوان زارعیان به بنیصدر گفت که نیروهای تحت امر من دارند از بین میروند شما هواپیما بفرستید، تانک بفرستید. بنیصدر دست در جیب کرد و گفت مگر هواپیما و تانک مثل نخود و لوبیا هستند که بریزم به جیبم و برای شما بیاورم.
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، نیروهای ارتش در دوران جنگ تحمیلی علی رغم خیانتهای فروان بنی صدر در ندادن امکانات نظامی؛ فداکاریهای فراوانی از خود نشان دادند. خاطره زیر از خیانت بنی صدر به رزمندگان اسلام روایت می کند.
***
بعد از سقوط خرمشهر گردان ما را بردند ماهشهر برای استراحت. گردان دژ 65 کیلومتر را پوشش میدهد. از دژ 1 تا دژ 24؛ دژ مرکزی شلمچه در مزار مرکزی شلمچه در مزار جدید است و از روبروی گمرک دژ شماره 1 شروع میشود و دژ 24 هم در طلاییه قدیم. فاصله دژها هر کدام سه کیلومتر است. در دژهای مرکزی فرمانده گردان مستقر بود و دفتر گروهان داشت. آشپزخانه داشت. هر دژ 14 نفر پرسنل، 2 قبضه 106 و 2 دستگاه تانک روی سکو داشتند ولی تانکها قادر به حرکت نبودند. دژ 17 و 18 تانک نداشت. دژ شلمچه تانک داشت و از دژ 1 تا دژ 14 تانک نداشتند.
بعثیها تانکهای ما را برداشتند و به عراق برد و در نمایشگاه به نمایش گذاشتند. شاه اردن در نمایشگاه شرکت کرد و گفت: ما این تانکها را از ایران به غنیمت گرفتهایم. ما در سازمان نیازمندیها همه چیز داشتیم ولی فکر میکنم که پیشبینی شده بود که به ارتش رسیدگی نشود. من خودم دو دستگاه جیپ 106 داشتم که هر دو خراب بود.
اردیبهشت 61 گردان نصر را به دارخوین بردند. در سال 60 به تنگ چزابه رفتیم و در عملیات طریقالقدس شرکت کردیم. در سال 61 خطشکن بودیم. چون گردان ما راه خرمشهر را بلد بود و قرار بود ما از پل به این طرف بیاییم. ما از سال 59 به دارخوین رفتیم.
در آزادسازی خرمشهر از گردان 151 دژ در نیروی زمینی تجلیل به عمل آمد. این گردان دهها بار بازسازی شده از هر نظر که بخواهید این گردان متلاشی شده است. ما شهدایی چون ناصری، سردسیری، دراهکی، کوهبر، بیژن مقید، زارعیان و کربلایی دادیم و ابراهیم دخت (قطع نخاعی) است. ما شهید دادیم، اسیر دادیم، سرباز، افسر، درجهدار وظیفه، کادر. متأسفانه کسی حرفی نمیزند.
از نهرخین (پل نو) تا طلاییه قدیم؛ در روزهای اول جنگ مردم خیلی به ما کمک کردند. ما از کمکهای مردمی تغذیه میشدیم. من در کوشک با دشمن جنگیدم. ستوان اسماعیل زارعیان بچه آبادان خیلی شجاع و زرنگ بود. ستوان یکم بود و یک مالک اشتر تمام عیار.
واقعاً شیردل بود و هر کس از نیروهای ما او را در کنار خود میدید قوت قلب میگرفت. او فارغالتحصیل دانشکده افسری در سال 57 بود جنگ را خوب بلد بود.
ما در دژ کوشک 14 نفر بودیم؛ چطور میتوانستیم با یک لشکر عراق مقابله کنیم و با این حال ما 3 تا 4 روز مقابله کردیم. بنیصدر با فلاحی و فکوری به منطقه آمدند. فلاحی جلو نشسته بود، بنیصدر پشت صندلی سیمرغ. ما تازه از آموزشی به منطقه آمده بودیم ولی میدانستیم که جواب هواپیما را با هواپیما و جواب تانک را با تانک باید داد.
ستوان زارعیان به بنیصدر گفت که نیروهای تحت امر من دارند از بین میروند شما هواپیما بفرستید، تانک بفرستید. بنیصدر دست در جیب کرد و گفت مگر هواپیما و تانک مثل نخود و لوبیا هستند که بریزم به جیبم و برای شما بیاورم. زارعیان معترضانه گفت آقا نیروهای من دارند از بین میروند، دژها سقوط کردهاند و شما درمقام یک رئیس جمهور باید به این امر رسیدگی کنی که بنیصدر اعتنایی نکرد و وقتی خودش را در محاصره سربازان و درجهداران دژ دید، به رانندهاش دستور داد حرکت کند و آمد به طرف خرمشهر.
فارس
نظرات