حِـــرمان و خُـــسران، قسمت سوم
مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی
مقاله حاضر، شرح مستند و تبیین برخی مقاطع زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی(1396-1310) است که از بخشهای مختلف دوره دوجلدی کتاب «خط سازش؛ سرشت و سرگذشت نهضت آزادی ایران» به قلم آقای دکتر مجتبی سلطانی، استخراج و اقتباس شده، و در قالب یک مقاله مستقل در هشت قسمت، با تنظیم مجدد ارائه میشود. لازم به ذکر است که آدرس دقیق و مشخصات منابع و مآخذ پرشمار این مقاله را در کتاب مزبور میتوان یافت. این کتاب در آخرین مراحل فنی چاپ و انتشار قرار دارد که از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به زودی نشر و توزیع خواهد شد.
***
پرواز انقلاب، دولت موقت
به رغم آن که طی سه دهه اخیر دکتر یزدی مکرراً در مصاحبهها و نوشتههای خود، کوشیده حضورش در نوفللوشاتو را با فعالیتها و روابط حزبیاش پیوند زند و مهندس بازرگان و نهضت آزادی را درآن دخیل و تأثیرگذار نشان دهد، اما در بهمن 58 طی نامهای رسماً چنین اعلام کرد: «از بدو همسفری و هجرت با امام از نجف به پاریس و طی دوران اقامت چهارماهه در پاریس، بنا به درخواست امام و شروطی که برای سفر به پاریس قائل شدند و به دلیل اهمیت و حساسیت وظایف اسلامی، در آن مرحله کمترین فعالیت سیاسی و گروهی نداشتهام.»
مسبوق به روابط قدیمی و رفت و آمدهای قبلی وی به نجف، رفتار و مواضع انقلابی و اسلامخواهانه دکتر یزدی در دوران اقامت امام در نوفل لوشاتو، نزد امام خمینی خوب جلوه کرد و موجب تقویت حُسن ظن و اعتماد ایشان به آقای یزدی شد. تا آنجا که در آستانه بازگشت به ایران، در پاسخ به پرسش یزدی از رضایت ایشان، امام خمینی در حاشیه یک جلد قرآن متعلق به وی چنین نوشت: «در سفری که ناچار به پاریس منتهی شد جناب آقای دکتر یزدی از لحظه اول همراهی نمودند و مدت چهار ماه و چند روز تحمل زحماتی ارزنده نمودند و خدمات ارزندهای به نهضت مقدس کردند و در این چند ماه با کمال صداقت و امانت، تقبل اموری چند را نمودند. امید است خدای متعال ایشان را اجر و توفیق عنایت فرماید.»
دکتر یزدی با پرواز انقلاب از پاریس به تهران آمد، از طرف امام به عضویت شورای انقلاب منصوب شد و با اعتماد مطلق و حمایت مهندس بازرگان در تصدی مسئولیت معاونت نخست وزیر در امور انقلاب و سپس وزارت امور خارجه دولت موقت، تأیید امام را هم کسب کرد. وی در سال 58 گفت: «شرکت من در دولت، یک تکلیف شرعی از سوی امام است.»
گفتنی است که دکتر یزدی طی مصاحبه ای در ابتدای دهه هشتاد، برای اولین بار و تاکنون تنها فردی است که در مورد نحوه انتخاب مهندس بازرگان به نخست وزیری دولت موقت، گفته است: «اعضای شورای انقلاب، به اتفاق آرا، منهای یک نفر، به مهندس بازرگان رأی دادند.» یزدی در خاطرات خود تصریح کرده که آن یک نفر مخالف، آیت الله خامنهای بود.
همچنین وی گفته است که: «من و آقای مطهری دو نفری نشستیم و حکم نخستوزیری آقای مهندس بازرگان را نوشتیم و برای امام خواندیم. ایشان اصلاح و تصویب و روز بعد امضاء کردند.» البته به گفته حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی متن حکم مزبور پس از تعیین کلیات آن توسط امام، با مشورت آقایان بازرگان، مطهری، هاشمی رفسنجانی، مهدوی کنی، یدالله سحابی، ابراهیم یزدی و چند تن دیگر، تنظیم شد.
با آنکه امام خمینی در حکم انتصاب مهندس بازرگان، دوری از روابط حزبی را شرط کرده بود و مقامات وابسته به نهضت تعهد داده بودند که همزمان با مسئولیت حکومتی از فعالیت های گروهی اجتناب کنند، بنا به اسناد و تصریحات دکتر یزدی، مهندس بازرگان و خود وی و سایر وزرا و مقامات عضو نهضت آزادی بعضاً در جلسات شورای نهضت شرکت می کردند و همه آنان در کنگره تیرماه 58 حضور داشتند و رسماً تعهد خود را نقض کردند.به گفته یزدی: «تقریباً تمام افراد بودند، مهندس بازرگان، دکترسحابی، صدر حاج سیدجوادی، و...»
وی طی نامهای منتشره در 28 بهمن 1358، برخلاف واقع، چنین نوشت: «از بدو ورود به ایران، با قبول مسئولیت در دولت مبعوث امام و به موجب ضوابطی که امام برای کلیه دولتمردان تعیین فرمودند مبنی بر اینکه قبول مسئولیت در دولت نباید با فعالیتهای گروهی و حزبی همراه باشد، در تمام مدتی که مسئولیت دولتی داشتهام هیچگونه فعالیت حزبی و گروهی نداشتهام.»
دکتر یزدی غالباً با تأکید و اغراق زیاد در باره نقش ویژه و محوری خود در تمهید نخست وزیری مهندس بازرگان، سخن میگفت. البته نه فقط در این مورد، بلکه در موارد دیگر نیز به گونه ای از جایگاهش در وقایع و تصمیمگیری های رهبری انقلاب از پاریس تا تهران یاد میکرد که بعضاً خود را در صدر حلقه اول و تأثیرگذار مشاوران و یاران امام، قرار میداد.
به رغم عدم تأثیر حیاتی و تعیین کننده هیچ گروه سیاسی در فرایند نضج و پیروزی انقلاب اسلامی 1357 و اجماع قریب به اتفاق مبارزین و جریان های مختلف سیاسی در تبعیت از رهبری امام خمینی، و با وجود آنکه گروه هایی مانند نهضت آزادی در آن زمان فاقد تشکیلات منسجم و نفوذ اجتماعی بودند، مع الوصف دکتر یزدی همچون مهندس بازرگان بارها با بزرگنمایی همکاری های فردی و محدود خود با امام و شورای انقلاب، سهم و جایگاه اصلی و ویژه ای برای گروه کوچک خود در انقلاب بزرگ ملت ایران، قائل می شد. از جمله آقای یزدی تأکید داشت که: «در دوران انقلاب، نهضت آزادی یکی از ارکان اصلی انقلاب بود.»
چنین ادعایی عطف به ویژگیها و سوابق فکری و سیاسی او و برخی دیگر از سران گروه مزبور، بارها در تحلیلهای برخی پژوهشگران خارجی و داخلی مبنای کج فهمی ها و داوری های مخدوش و ناصحیح در باره چیستی و چگونگی رهبری انقلاب اسلامی شده است.
تابعیت آمریکایی دکتر یزدی
از ابتدای شروع به کار دولت موقت مهندس بازرگان، اطلاعاتی نه چندان دقیق نیز درباره پاسپورت آمریکایی دکتر ابراهیم یزدی در مطبوعات آن زمان، طرح و نقل میشد، ولی در آنها استناد معتبر داخلی وجود نداشت. بعدها آشکار شد که در گزارشهای ساواک نیز تابعیت آمریکایی یزدی ثبت شده است. در اسناد لانه جاسوسی هم به تابعیت آمریکایی یزدی تصریحاتی وجود دارد. روزنامه نیویورک تایمز در شماره مورخ 11 مارس 1979 مطابق با بیستم اسفند 1357 در گزارشی نوشت: « به گفته مقامات آمریکا دکتر یزدی یک شهروند آمریکایی است... دکتر یزدی یک متخصص داروشناسی بالینی... به مدت 10 سال در هیوستون به تحصیل و تدریس پزشکی اشتغال داشت، شهروندی آمریکایی را کسب کرده بود... سارا یزدی یکی از شش فرزند وی که در ایالات متحده باقی مانده اند، طی مصاحبهای در این هفته، گفت که پدر 47 سالهاش یک شهروند آمریکایی باقی مانده است با وجود اینکه در دولت [موقت] کنونی ایران دارای مقام رسمی شده است... مقامات وزارت امور خارجه آمریکا میگویند که به علت نقش دکتر یزدی در دولت ایران، تمایلی به سخن گفتن درباره تابعیت آمریکایی وی ندارند. آنان گفتند که همچنین بعضی همکاران دیگر دولت [موقت] شهروند آمریکایی هستند.»
نشریه ایران تایمز چاپ واشنگتن به تاریخ 30 مارس 1979 مطابق با 10 فروردین 1358، با همسر و فرزندان دکتر یزدی که آن زمان هنوز در آمریکا به سر میبردند، مصاحبه نمود و در این باره نکات دیگری را انتشار داد. این نشریه با تأکید بر اینکه دو فرزند پسر، چهار دختر و همسر دکتر یزدی شهروند آمریکایی هستند و از سال 1961(1339) در آن کشور اقامت دارند، به نقل از همسر دکتر یزدی نوشت که وی با ابراز ناراحتی و اعتراض به مطالب منتشره در نیویورک تایمز و ایران تایمز، گفته بود «علاقهای ندارم در این باره صحبت کنم. این یک موضوع شخصی است.»
بر طبق اسناد منتشره در ویکیلیکس، آن زمان داخل وزارت امور خارجه آمریکا درباره وضعیت تداوم تابعیت آمریکایی دکتر یزدی مکاتباتی انجام شده است که نهایتاً در تاریخ 20 سپتامبر 1979 (1358/6/29) رسماً اعلام میشود که: «وزیر امور خارجه ایران مجاز به حفظ شهروندی ایالات متحده است.»
لازم به ذکر است که با وجود انتشار متن برخی از اسناد محرمانه وزارت امورخارجه و سفارت آمریکا مربوط به سال 1979 درباره ایران، مشروح مکاتبات مربوط به تابعیت آمریکایی دکتر یزدی به رغم خروج از طبقه بندی محرمانه، هنوز تا سال 2017 در اسناد وزارت امور خارجه آمریکا یا حتی ویکی لیکس، قابل دسترسی نیست.
به سال1360، دکتر یزدی در جزوه منتشره نهضت آزادی، با اشاره به اولین ورودش در سال 1339 به آمریکا و اخذ اقامت دائم توسط دانشگاه و سپس استقرار در لبنان در اواخر دهه 1340، درباره «گذرنامه آمریکایی» خود چنین توضیح داده است: «گذرنامههای ایرانی دوستان ما در موقع مراجعه به سفارتخانهها برای تمدید مدت توقیف گردید و تهیه گذرنامه ضرورت حیاتی پیدا کرد... در زمان عبدالناصر توانستیم گذرنامه مصری بدست آوریم... پس از درگذشت ناصر، مقامات مصری از تمدید گذرنامه اینجانب خودداری کردند. در تحت چنین شرایطی تهیه گذرنامه آمریکایی تنها راهی بود که در برابر ما قرار داشت... اقدام گردید... با پیروزی انقلاب و مراجعت به میهن و قبول سمتهای رسمی در دولت انقلاب، در سفرهایی به کشورهای خارجی با گذرنامه سیاسی ایران... تابعیت آمریکا به موجب قوانین تابعیت اتباع خارجی، خود به خود لغو و منتفی و بلاموضوع گردیده است.»
اما در پرونده باقیمانده یزدی از ساواک، نه تنها سندی وجود ندارد که نشان دهد گذرنامه دکتر یزدی در زمان رژیم شاه توقیف شده باشد بلکه اسنادی وجود دارد که ثابت می کند در سال 1349 توسط کنسولگری ایران در شهر سانفرانسیسکو گذرنامه ابراهیم یزدی به شماره 821 -1116474 تمدید و صادر شده است.
اسناد نشان میدهد که وی با وجود داشتن گذرنامه ایرانی، گذرنامه آمریکایی گرفته بود و در پاسخ مزبور، با ذکر بیربط گذرنامه مصری در کنار گذرنامه «آمریکایی»، از پرداختن به علت حقیقی اخذ تابعیت آمریکا، که در بین مبارزین مسلمان خارج کشور کم سابقه بود، طفره رفته است. زیرا برای دکتر یزدی دارا بودن گرین کارد یا همان «اجازه اقامت دائم»، کفایت می کرد. به ویژه آ نکه اخذ تابعیت آمریکایی برای یک ایرانی مشتهر به مبارزه علیه رژیم شاه تحت الحمایه آمریکا، بسیار دشوار و گاه غیرممکن به نظر میرسید. زیرا اعطای «تابعیت»، مستلزم تأییدیه های سیاسی و امنیتی مختلفی بود که دولت آمریکا علی القاعده آنها را برای «مبارزین علیه رژیم آمریکایی شاه» صادر نمی کرد. البته قانونی هم برای لغو اتوماتیک یا خودبخود تابعیت آمریکایی نه در ایران و نه در ایالات متحده وجود ندارد، و ادعای آقای یزدی مبتنی بر آن، به کلی بی اساس و نادرست بود.
بنا به خبر منتشره توسط خبرگزاری یونایتدپرس به نقل از واشنگتن پست در سال 1360؛ ابراهیم یزدی در سال 1971 (50 – 1349)، تابعیت آمریکا را به دست آورده و آن را ترک نکرده است. و حتی دیوان عالی آمریکا در 17 می 1982 (1361/2/27) به اتفاق آراء در مقابل درخواست قانونی روزنامه واشنگتن پست برای دسترسی به اسناد تابعیت دکتر ابراهیم یزدی و دکتر علی بهزادنیا (عضو شورای مرکزی نهضت آزادی، معاون وزارت ارشاد ملّی در دولت موقت و رئیس سازمان هلال احمر در دوره بنی صدر)، مخالفت کرد. روزنامه مزبور ابتدا طبق قانون آزادی اطلاعات، از وزارت امور خارجه آمریکا درخواست بررسی اسناد فوق را نموده بود که پس از مخالفت وزارت خارجه، به دادگاه شکایت کرد. دیوان عالی آمریکا با ادعای اینکه افشای اسناد فوق زندگی دو فرد مزبور را در ایران به خطر خواهد انداخت، به نفع وزارت امور خارجه رأی داد.
روزنامه کیهان تحت مدیریت آقای سیدمحمد خاتمی به تاریخ 28 آبان 1360 در صفحه اول، تیتر درشتی به این خبر اختصاص داد و نوشت: «ادعای واشنگتن پست درباره تابعیت آمریکایی دکتر یزدی ». در سوتیتر همین صفحه اول چنین آمده بود: « «دکتر یزدی: هیچگونه اعتراضی به افشای اسناد وزارت خارجه آمریکا در مورد به اصطلاح تابعیت این کشور ندارم.» همچنین در خبر کوتاه مربوط به این تیتر، روزنامه کیهان نوشت: «دکتر یزدی در رابطه با این موضوع گفت: دشمنان اسلام کوشش میکنند که موج اخیر تبلیغات علیه جمهوری اسلامی را افزایش دهند و وانمود کنند که اوضاع آنقدر در ایران خراب است که انتشار یک داستان ساختگی میتواند زندگی یک نماینده مجلس را به خطر اندازد.»
دکتر یزدی که در آن زمان نماینده مجلس بود و به ترمیم و بهبود روابط شخصی خویش با جناحهایی در داخل حاکمیت پرداخته بود، در مورد عدم تهدید امنیت خود درست گفته بود، اما چیزی به نام «داستان ساختگی» تابعیت، وجود نداشت. همانگونه که واشنگتن پست نوشته بود، استمپل هم مینویسد: «یزدی هرگز از تابعیت خود از آمریکا صرفنظر نکرد و حتی امروز یک شهروند آمریکایی است.»
سه دهه بعد از گزارش واشنگتن پست، یزدی در خاطراتش نوشت که در سال 1962 (1340) «ویزای اقامت دائم خود و خانوادهاش» در آمریکا صادر شده و در سال 1351 درخواست گذرنامه آمریکایی داده و در سال 1972 (1353) برای اخذ آن اقدام کرده بود. یک بیانیه نهضت آزادی منتشره در سال 1363، نیز تأکید کرد: «تابعیت آقای دکتر یزدی از آمریکا پس از قبول مسئولیت در دولت موقت خود به خود منتفی شده».
دکتر ابراهیم یزدی در خاطرات خود که به سال 1393 ابتدا در خارج از کشور انتشار یافت، برای اولین بار از ادعای مکرّر خود و نهضت آزادی مبنی بر «لغو خودبخودی » دست برداشته و گفته که پس از دی ماه 57 گذرنامه آمریکاییاش را رسماً به سفارت آمریکا (در کجا؟) پس داده است: «تا سال 1351 فرصتی برای سفر به خارج از آمریکا نداشتم... نیازی هم به گذرنامه نداشتم... در این تاریخ با مشورت دوستانم، بر طبق قوانین مربوطه درخواست گذرنامه آمریکا را کردم... در سال 1972(1353) به دلیل نیاز مبرمی که به مسافرت به اروپا و خاورمیانه پیدا شده بود، اقدام کردم. در ژانویه 1979(دیماه 1357)، در سفر کوتاهی که از نوفللوشاتو(پاریس) به هیوستون داشتم، کنسولگری هیوستون گذرنامه ایرانی جدیدی برایم صادر کرد. از آن پس چون نیازی به گذرنامه آمریکا نداشتم، آن را رسماً به سفارت آمریکا پس دادم.»
لازم به ذکر است که در مورد اخذ «تابعیت » آمریکایی که یزدی از بردن نامش پرهیز کرده و فقط به ذکر کلمه «گذرنامه» اکتفا کرده، وی همانند موارد گذشته، تاریخها را متفاوت و غیردقیق بیان کرده است. اما دکتر یزدی که تصویر بسیاری از اسناد و مدارک خویش و دیگران را در کتابش منتشر ساخته، مشخصات و یا تصویر مدرک تحویل «رسمی» گذرنامه آمریکاییاش به سفارت را ارائه نداده است. البته علت اینکه چرا پس از سیسال، آقای یزدی روایت ماجرا را تغییر داده است و این داستان جدید را ساخته و پرداخته، چندان روشن نشده است.
در قوانین ایران، تابعیت دوگانه به رسمیت شناخته نمیشود و بنا بر ماده 989 قانون مدنی، دارندگان تابعیت خارجی حق اشتغال در مشاغل دولتی ندارند: «هر تبعه ایرانی که بدون رعایت مقررات قانونی بعد از تاریخ 1280 شمسی تابعیت خارجی تحصیل کرده باشد تابعیت خارجی او کأن لم یکن بوده و تبعه ایران شناخته میشود. ولی در عین حال ... از اشتغال به وزارت و معاونت وزارت و عضویت مجالس مقننه و انجمنهای ایالتی و ولایتی و بلدی و هرگونه مشاغل دولتی محروم خواهد بود.» این ماده قانونی تا سال 1395 تغییر نکرده و در جمهوری اسلامی تنفیذ و تأیید شده و از اعتبار قانونی برخوردار بوده است. در واقع مشروعیت قانونی تصدی مقام حکومتی توسط دکتر یزدی و افراد مشابه وی، با ممنوعیت قانونی صریح مواجه بوده است.
گفتنی است پایبندی به اصول قانون اساسی و سایر قوانین آمریکا، و سوگند وفاداری و خدمت به منافع دولت ایالات متحده، از شروط اصلی اخذ تابعیت آمریکاست. در بروشور رسمی بخش خدمات شهروندی و مهاجرت ایالات متحده تحت عنوان «راهنمای اخذ تابعیت»، که مراحل و چگونگی اقدام برای کسب شهروندی این کشور توضیح داده شده، مسئولیتهای اصلی هر فردی که به تابعیت آمریکا درمیآید مطابق متن سوگندنامه آن عبارت است از: «ترک تابعیت هر ملت یا حاکمیت دیگر و سوگند وفاداری به تابعیت ایالات متحده، پشتیبانی و حمایت از قانون اساسی و قوانین ایالات متحده، و خدمت به کشور آمریکا هر گاه که لازم باشد.»
ارتباط آمریکایی و امیرانتظام
در یک گزارش سفارت آمریکا در تهران مورخ 22 اسفند 57 «بزرگترین نقطه ضعف» دکتر یزدی برای نیل به قدرت سیاسی، با تعبیر «ارتباط آمریکایی» توصیف شده است.
ارتباط و آشنایی قدیمی وی از دهه سی شمسی با ریچارد کاتم و جرج کِیو، مأموران سازمان سیا، در اسناد منتشره ثبت شده است. در دوران اقامت در آمریکا نیز با برخی مقامات سیاسی دولت آمریکا روابط و مراوداتی داشته که به تعبیر خودش در جهت مبارزات سیاسی علیه رژیم شاه بوده است. در حالی که به گفته دکترسنجابی حتی دکتر مصدق هم با برقراری چنین روابطی با مقامات و مأموران دولت های خارجی توسط فعالان سیاسی فاقد مسئولیت رسمی و دولتی، مخالف بوده است.
ملاقات علنی کاتم با امام خمینی در پاریس با عنوان استاد دانشگاه پیتسبورگ، با وساطت دکتر ابراهیم یزدی ترتیب داده شد. یزدی در خاطرات خود تصریح کرده که: «من شخصاً کاتم را از مدتها قبل می شناختم.» به گزارش وبگاه بی بی سی، جرج کیو «مأمور کهنه کار سیا که به فارسی هم تسلط داشت... در دوران حکومت شاه سال ها به عنوان دیپلمات در تهران فعالیت داشت و بسیاری از مخالفان ملی گرای شاه را از نزدیک میشناخت... می گوید که وظیفه اش جمع آوری اطلاعات و زیر نظر گرفتن گروه بازرگان بود... او می افزاید: «[امیر] انتظام را خوب می شناختم. حسن نزیه را هم می شناختم. سال 1961(1339 شمسی) [ابراهیم] یزدی میخواست برای مطالعه پزشکی به آمریکا سفر کند، در میهمانی خداحافظی اش بودم.» کیو می گوید با ابراهیم یزدی به اندازه عباس امیرانتظام یا حسن نزیه، آشنا نبوده...»
هنری پرشت (پرکت) مسئول میز ایران در وزارت امور خارجه دولت کارتر، طی ماه های آخر منتهی به پیروزی انقلاب با دکتر ابراهیم یزدی نماینده نهضت آزادی در خارج، کانال ارتباطی ایجاد کرده بود. وی در این باره میگوید: «بعد از آن که [ابراهیم] یزدی را در واشنگتن ملاقات کردم [در 21 آذر 1357]، او به پاریس رفت و من شماره تلفنش را داشتم. بنابراین، یک کانال ارتباطی بین ما وجود داشت. من با او تماس میگرفتم و او نیز با من تماس داشت. اما، سفارت [آمریکا درفرانسه] نیز در این وسط نقش واسطه را داشت. وارن زیمرمن، کنسول سیاسی ما درآنجا [پاریس] بود. به وارن تلگراف میزدیم که برود یزدی را ببیند و با او صحبت کند و ببیند که او چه میگوید. بنابراین دو کانال ارتباطی [با یزدی] داشتیم. یکی رسمی از طریق وارن، که واقعا عالی کار میکرد، و دیگری غیررسمی از طریق تلفن منزلم.»
دکتر ابراهیم یزدی درباره تماس ها و ارتباطات آمریکایی ها برای ارسال پیام به امام خمینی در فرانسه، تأکید داشت که آن تماس ها با ابتکار آنها شروع شد. علت اقدام آمریکایی ها، همانگونه که دکتر یزدی نوشته است، آن بود که شواهد و علائم سقوط اجتناب ناپذیر رژیم شاه آشکار شده بود. به تعبیر وی، مذاکرات آمریکایی ها برای «تسلیم شدن به انقلاب ملت ایران» بود.
با آنکه دکتر یزدی به مواردی از مذاکرات خود با آمریکایی ها اشاره میکند، به جز پنج مورد که در نقش انتقال پیام بین نماینده دولت آمریکا و امام خمینی بوده است، در سایر موارد، هیچ اشاره و یا تصریحی ندارد که وی از طرف امام خمینی یا شورای انقلاب، مجوز و یا مأموریتی برای مذاکره با آمریکایی ها داشته است.البته این تماسها، از کشور آمریکا و مدتها قبل از سفر دکتر یزدی به فرانسه و پیش از تشکیل شورای انقلاب، آغاز شده بود و تا مدت ها بعد ادامه داشت. از جمله لازم به ذکر است که ملاقات آذرماه57 هنری پرشت )پرکت( به اتفاق رابرت هیرشمن و ماروین زونیس از مأموران و مشاوران سیا و دولت آمریکا با دکتر ابراهیم یزدی در رستوران دومینیک شهر واشنگتن انجام شد.در پایان این گفتگو طرفین توافق کردند که این ملاقات به منزله تماس رسمی بین امام خمینی و حکومت ایالات متحده محسوب نمیشود. یعنی دکتر یزدی، نماینده امام و ملاقات، رسمی نبوده است.
البته بسیاری از این روابط و جزئیات آنها را امام خمینی و یاران ایشان در شورای انقلاب اطلاع نداشتند و به علل زیادی از جمله مواضع علنی اسلامی و انقلابی دکتر یزدی و دوستانش، پس از پیروزی انقلاب، آنان در تشکیل دولت موقت نقش اساسی و محوری ایفا کردند که با استقبال آشکار و پنهان آمریکایی ها روبرو شد.
حجتالاسلام هاشمی به سال 82 در مصاحبهای تصریح کرد که آمریکاییها، «وقتی دولت مهندس بازرگان را تشکیل دادیم، کمی راضی شدند. فکر میکردند این روند، خوب است.»
جیمز بیل درکتاب مشهور خود به نام «شیر و عقاب»، در بارۀ توجه و تمرکز دولت آمریکا بر «میانه روهای» غربگرای دوران انقلاب و دولت موقت، چنین می نویسد: «آنها کسانی بودند که دیدگاههای لیبرالشان با فلسفه سیاسی آمریکا مطابقت داشت. چرا که از لحاظ فرهنگی و سیاسی با آنها احساس مشترک داشتند. بیشتر این افراد به زبان انگلیسی آشنا بوده و تحصیلات خود را در آمریکا و یا دست کم در اروپا گذرانده بودند. سوای سه نمونه روشن اولیه (بختیار، بازرگان، بنیصدر) بقیه آنها افرادی چون: عباس امیرانتظام، ابراهیم یزدی، صادق قطب زاده، هدایت الله متین دفتری، ناصر میناچی، حسن نزیه و شخصیت های قدیمی جبهه ملّی چون یدالله سحابی و کریم سنجابی بودند... ایالات متحده با این افراد رابطۀ مستقیم برقرار کرده بود...»
منصور رفیع زاده رییس نمایندگی ساواک در آمریکا و عضو سیا، در کتاب خود به نام «شاهد» که به سال 1366 درآمریکا منتشر ساخت و ترجمه آن، دی ماه سال 1376 در ایران عرضه شد، از قول سپهبد مقدم آخرین رییس ساواک چنین نقل کرده است: «اگر بختیار از عهده نخست وزیری برنیاید، بازرگان جایش را میگیرد. دست راست او، یعنی دکتر یزدی بین ما و آمریکا میانجیگری میکند.همان طور که میدانی او با سیا کار کرده است.» به ادعای رفیع زاده، مقدم دو روز پس از پیروزی انقلاب در تماس با او گفت که سیا در شورای انقلاب، «آدم» دارد: «دکتر ابراهیم یزدی و صادق قطب زاده». همچنین رفیع زاده بخشی از گفتگوی خود با شاه در بیمارستان کُرنل نیویورک را نقل کرده که قسمتی از آن در باره یزدی به این شرح بوده است:
شاه پرسید: «این دکتر یزدی کیست که می خواهد پرونده ها را بررسی نماید تا ببیند آیا من سرطان دارم یا نه؟ آیا او عامل سیا است؟»
جواب دادم: «این شایعه قوی است.»
ــ «او تماس نزدیکی با دولت آمریکا داشته است و با گذرنامه آمریکایی مسافرت مینماید. آیا او تبعه آمریکاست؟»
ــ «بله اعلیحضرت، طبق اسناد ما همین طور است.»
با آنکه دکتر یزدی در جایی مطالب کتاب مزبور را بی اساس و مغرضانه، توصیف کرده ولی هیچگاه نه در ایران و نه در آمریکا، رسماً ادعاهای آن را تکذیب نکرد. وی که با پاسپورت آمریکایی و ایرانی، از میانه دهه شصت به بعد بارها به آمریکا مسافرت کرد و گاهی اقامت های طولانی مدت در آن کشور داشت، علیه نویسنده و ناشر آمریکایی کتاب مزبور هیچگونه اقدام حقوقی و یا رسانهای نکرد. مدتی پس از انتشار این کتاب در ایران، در پاییز 1377 یزدی سفری به آمریکا داشت که طی آن در مهمترین و بانفوذترین نهاد غیر رسمی آن کشور یعنی «شورای روابط خارجی آمریکا» سخنرانی کرد. گفتنی است که تأسیس سازمان اطلاعات مرکزی(سیا)، حاصل یکی از طرح های این شورا بوده و همه رؤسا و برخی مقامات ارشد سازمان مزبور در کنار سایر گردانندگان حقیقی آمریکا، همواره در این شورا عضویت داشتهاند.
دکتر فرهاد بهبهانی از همفکران سیاسی مهندس بازرگان و مؤتلفین نهضت آزادی که در سال 69 بازداشت شد و در مصاحبهای به ارتباط با عوامل سیا در آمریکا اعتراف کرد، در کتابی که سال 82 برای تکذیب و توضیح و توجیه آن اظهارات منتشر ساخت، از جمله در باره دکتر یزدی چنین نوشت: «در جلسه بازجویی...از ماجرای نامه بهرامیان در باره دکتر یزدی سخن گفتم...که بهرامیان از تماس های دکتر یزدی با مقامات آمریکایی نوشته و مدعی شده بود که برخی سناتورها و روزنامه نگاران منتسب به سازمان سیا او را از دوستان خود نامیدهاند... و در پاسخ به این سؤال که از چه روی افراد از یک سو دکتر یزدی را وابسته به آمریکا و از سوی دیگر علاقمند به جمهوری اسلامی میدانند، نوشتم که افرادی که این نسبت را به دکتر یزدی میدهند، جمهوری اسلامی را چندان بی ارتباط با آمریکا نمی دانند و معتقدند دکتر یزدی از تماس ها و نفوذی که در آمریکا دارد به نفع جمهوری اسلامی استفاده میکند.» بهرام بهرامیان از دوستان دوران تحصیل بهبهانی در انگلستان، از مرتبطین قدیمی برخی رهبران نهضت آزادی بود که اسناد روابط اطلاعاتی وی با آمریکا از لانه جاسوسی به دست آمد، و سپس وی به آمریکا گریخت. اما ارتباط مکاتبهای و تماس های وی با داخل کشور همچنان ادامه داشت.
امیرانتظام به عنوان سخنگوی دولت موقت طی مصاحبه مطبوعاتی در فروردین 58 با اشاره به شایعات موجود درباره خود، دکتر یزدی، قطب زاده و بنی صدر، چنین گفت: «ما از زمانی که دانش آموز و در دبیرستان مشغول تحصیل بودیم در ملی شدن نفت مبارزه کردیم و سهم داشتیم. بعد از حکومت دکتر مصدق در نهضت مقاومت ملی و سپس در نهضت آزادی به رهبری مهدی بازرگان همکاری داشتیم. ما کسانی نیستیم که امروز به هم رسیده باشیم... بنده آمریکایی نیستم و دکتر یزدی عضو سیا نیست.»
مهندس عباس امیرانتظام در 28 آذر 58 به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی سیا و ارتباط پنهانی با آمریکا توسط دادستانی کل انقلاب بازداشت شد. در اسناد کشف شده لانه جاسوسی چندین برگ سند درباره امیرانتظام وجود دارد که مخلوطی از روابط دیپلماتیک و اطلاعاتی وی با آمریکایی ها را نشان میدهد. تیتر نخست بسیاری از روزنامه ها چنین بود: امیرانتظام به اتهام همکاری با «سیا» بازداشت شد. محاکمه علنی وی از روز 26 اسفند 1359 در دادگاه انقلاب اسلامی آغاز شد. دادگاه امیرانتظام از معدود دادگاه هایی بود که متن کامل آن را بسیاری از مطبوعات آن زمان منتشرکردند. این محاکمه مجموعا 17 جلسه به طول انجامید. مهندس بازرگان و برخی دیگر از اعضای دولت موقت مانند دکتر یدالله سحابی، دکتر احمد صدرحاج سیدجوادی، مهندس محمد توسلی و دکتر ابراهیم یزدی به حمایت از امیرانتظام در این دادگاه حضور یافتند و از او دفاع کردند.
در 21 خرداد 1360، متن حکم دادگاه انقلاب اسلامی درباره مهندس عباس امیرانتظام صادر گردید که طبق آن، نامبرده به جرم شرکت در توطئه انحلال مجلس خبرگان، انجام ملاقاتها و تماسهای سرّی با دشمنان انقلاب و دادن اطلاعات به آنها در مورد مسائل و مشکلات داخلی، فراری دادن سران فاسد رژیم شاه و مأموران سیاسی سفارت رژیم شاه در اسرائیل، به حبس ابد محکوم شد. روزنامه کیهان که تحت سرپرستی حجت الاسلام سید محمد خاتمی قرار داشت، خبر مزبور را با این تیتر منتشر کرد: «امیرانتظام به جرم جاسوسی برای آمریکا به حبس ابد محکوم شد.»
قبلاً هم متعاقب افشاگری دانشجویان پیرو خط امام و بازداشت امیرانتظام، روزنامه جمهوری اسلامی که به سردبیری مهندس میرحسین موسوی منتشر میشد در صفحه اول با تیتر بسیار درشت چنین نوشته بود: «امیرانتظام به جرم جاسوسی به نفع «سیا» دستگیر شد.»
با آن که تعابیر و لحن دانشجویان ارائه کننده چند سند اولیه درباره امیرانتظام، تند و تهاجمی بود اما آنان از عبارت «جاسوسی» استفاده نکرده بودند و از اینکه چنین تیتری در روزنامه جمهوری اسلامی به کار رفته بود، راضی نبودند. بعدها آیتالله دکتر بهشتی نیز فاش ساخت که ایشان نیز از این کار تندروانه انتقاد کرده بود.
اما روزنامه تحت مدیریت مهندس موسوی مجدداً به تکرار «اتهام» جاسوسی برای امیرانتظام ادامه داد و در سرمقاله شماره بعدی چنین تأکید کرد: «سزای کسانی که جاسوسی برای آمریکا میکنند نیز چیزی غیر از اعدام نمی تواند باشد.»
بعدها مهندس میرحسین موسوی در مصاحبهای، احساسات و دیدگاه خود درباره افشاگری علیه امیرانتظام را اینگونه توصیف نمود: «... خاطره آن شبی را نقل میکنم که اسناد لانه جاسوسی در رابطه با امیرانتظام افشا شد. واقعا احساس می کردم کوه سنگینی از روی دوش من برداشته شد... بعد از انقلاب ما شاهد یک چهرهای بودیم به عنوان سخنگوی دولت که یک سنجاق طلا روی کراوات خود میزد... آن سنجاق همیشه مانند یک تیغی بود که در چشمان من فرو میرفت... مسائل پشت پرده ای بود که درشورای انقلاب و این سو و آن سو شاهد و ناظر بودیم... افشا شدن این چهره به نظر من مقدمه ویرانی عظیمی [درجریان لیبرالها] بود که ما طبیعتاً پیشگویی آن را می کردیم و واقعا هم چنین شد. من هیچ موقع خوشحالی آن شب را فراموش نمی کنم...اینکه شروع شد به افشاگری این جریان [لیبرالها]، این امید را به ما می بخشید، با معجزاتی که در انقلاب دیدیم، این انقلاب تا آخر بتواند پیش برود و این جریان را جارو کند و چنین هم کرد.»
اما دکتر یزدی بارها و مکرراً به انحاء مختلف از امیرانتظام دفاع کرده و اورا بیگناه خوانده است. یکی از جرایم اثبات شده امیرانتظام، طراحی انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی بود که به رغم عدم امضای اولیه طرح مزبور در سال 58، دکتر یزدی در اردیبهشت 1360، به همراه ده تن ازکسانی که آن طرح را امضا کرده بودند طی اطلاعیه ای در دفاع از امیرانتظام با ذکر «مسئولیت مشترک وزرا» بر مسئولیت و موافقت حقوقی خود با آن توطئه کودتاگونه پای فشردند. طرح انحلال مجلس خبرگان که در جلسه ای با حضور «سران نهضت آزادی» ریخته شده بود، به قول امیرانتظام: «اگر این طرح، تصویب و از رادیوتلویزیون اعلام می شد، انقلاب دیگری بود در انقلاب.»
طی سالهای گذشته دکتر یزدی بارها در سخنان و مصاحبههای خود به طراحی ابرقدرتها برای نفوذ در بین مقامات ایران پسا انقلاب اشاره کرده والبته آدرس مصادیق آن را بیشتر در مخالفان خود و نهضت آزادی معرفی میکرد. از جمله در مصاحبهای به سال 1394، گفت: «دولتهای آمریکا، انگلیس و اسرائیل... قدرتهای شکستخورده از انقلاب، سه سناریو برای مقابله با انقلاب تدارک دیده بودند که به نظر من در دو مورد آن ناکام ماندند، اما در مورد سوم موفق شدند. اولین سناریو، بیثباتسازی... سناریوی دوم، حمله نظامی... اما سناریوی سوم، ورود نفوذیها به درون نهادهای نظام جدید بود. به نظرمی رسد که در این سناریو موفق شدند... بسیاری از اتفاقات دهههای ۶۰ و ۷۰ و بعد از آن زیر سر همین نفوذیهایی بوده است که داخل سیستم شدهاند. شما وقتی به اتفاقات غیرعادی و غیرطبیعی آن سالها نگاه میکنید متوجه میشوید که اکثر آنها زیر سر همین نفوذیها بوده است... به فهرست اسامی کسانی که در نهادهای مختلف نظام بودهاند و فرار کرده و به کشورهای خارجی پناهنده شدهاند و یا در سالهای اخیر به جرم جاسوسی برای موساد دستگیر و زندانی یا اعدام شدهاند، رجوع کنید.» البته آقای یزدی به این واقعیت نمیپرداخت که بخش عمدهای از این فهرست شامل اعضا، هوادران و مرتبطان نهضت آزادی و دوستان نزدیک آقای دکتر یزدی است. چه آنها که در نهضت آزادی خارج از یاران و دستیاران شخص وی بودهاند و چه آنان که با نهضت آزادی داخل و مؤتلفان آن سابقه ارتباط و همکاری زیاد داشتهاند، و چه خیل قابل توجهی از کسانی که از بدو روی کارآمدن دولت موقت و سالهای بعدی به حلقه سیاسی و فکری و محفلی دکتر یزدی پیوستهاند، و اکنون جمع کثیری از خواستاران براندازی جمهوری اسلامی در خارج کشور را تشکیل میدهند. البته، به باور بسیاری از پژوهشگران سیاسی و برخی مسئولان ارشد گذشته و حال کشور، آقای دکتر یزدی در صدر فهرست «مظنونین همیشگی» نفوذ آمریکایی در انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، قرار داشته است.
نشریه سازمان مجاهدین انقلاب در سال 1377 و در شرایطی که دکتر یزدی با دعوی ایفای نقش در پیروزی رییس جمهور دولت هفتم خود را شریک سیاسی آن دولت و سازمان مزبور معرفی میکرد، در مورد احتمال تماس نامشروع و پنهان با بیگانگان توسط گروه وی، چنین نوشت: «پرسیده بودیم که چگونه نهضت آزادی به عنوان یک حزب سیاسی خود را مجاز به تماس و مذاکره با ابرقدرتهای سلطهگر خارجی بر سر آینده ایران دیده است، و چه تضمینی وجود دارد که این مذاکرات و تماسها هماکنون در جریان نباشد؟... ما حق مذاکره با قدرتهای سلطهگر در باره آینده کشور را برای هیچ حزب و گروهی قائل نیستیم و همچنان منتنظر میمانیم تا نهضت آزادی به این سؤال مشخص پاسخ دهد چه تضمینی وجود دارد که این حزب در حال حاضر یا در آینده به چنین مذاکراتی اقدام نکند؟»
مرکز اسناد ساواک
طبق خاطرات دکتر یزدی، مهندس بازرگان، رسیدگی به ساختمان و اسناد ساواک و کارمندان آن را بر عهده وی واگذار کرده بود که تا زمان انتصاب به وزارت امور خارجه این کار را مستقیماً بر عهده داشت و تا مدتی بعد هم، بعضی افراد منصوب و مورد اعتماد وی کماکان دارای مسئولیت و اختیار در مرکز اسناد ساواک بودند. وی به سال 94 در مصاحبه ای چنین گفت: « چون ساواک به جهت اداری زیرمجموعه نخستوزیری بود، مهندس بازرگان سرپرستی آن را به ما واگذار کرد و من مسئولیت را به یک هیات ۵ نفره شامل آقایان مهندس عبدالعلی بازرگان، مجید حدادعادل، مهندس [باقر ] ذهبیون، مهندس هادی نژادحسینیان و [حسام الدین] انتظاری واگذار کردم... ساواک دارای چندین اداره بود که از مهمترین آنها ادارههای دوم و اداره هشتم بود که مربوط به ضد جاسوسی در داخل و خارج از کشور بود... هنوز همه مدیران ساواک از ایران بیرون نرفته بودند. تحقیق کردم یکی از این مدیران را که هنوز در ایران بود به نخستوزیری احضار کردم، به او اطمینان داده شد که منظور، بازداشتش نیست. آمد و به اتفاق او به ساختمان ساواک رفتیم. او اسناد بسیار مهمی را از فعالیت دو اداره هشتم و دوم به ما نشان داد... ساواک خیلی منظم و دقیق کار میکرده و همه چیز در ساواک با برنامه و دقیق اجرا میشده است. تمام فعالیتهایش مکتوب و اسناد آن در پروندهها و یا در کامپیوترها ذخیره میشده است... در ساواک بخشهای مختلفی وجود داشت و قطعاً با سیا و موساد در ارتباط بوده و توسط آمریکا و اسرائیل مجهز شده و آموزش دیده بودند.»
به گفته دکتر یزدی: «شورای مدیریت ساختمان و اسناد ساواک، از نخست وزیری به ساختمان مرکزی ساواک منتقل شد. اولین کار آن ها رسیدگی به وضعیت اسناد اداره سوم [امنیت داخلی] بود...یکی دیگر از اقدامات گروه سرپرستی ساختمان و اسناد ساواک، بررسی پرونده های محرمانه در اداره گذرنامه بود.»
وی در اواخر اسفند 58، طی مصاحبه ای گفت: «تمام مدارک و اسناد در اختیار من نیست. وقتی که مردم مراکز ساواک و جاهای دیگر را تسخیر کردند در دو هفته اول این مراکز در دسترس خیلی از افراد بوده بنابراین، مدارکی در منازل اشخاص و جاهای مختلف است و اخیراً دولت تصمیم گرفته و کمیتهای را مأمور کرده است که به تدریج این مدارک و اسناد را جمعآوری کند. بعضی از این اسناد از نظر امنیت مملکت مهم است و برخی از آن ها از نظر شناسایی و جهتگیری در پاکسازی سازمان ها مهم است.»
حجت الاسلام دکتر سید حمید روحانی رییس سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامی در باره نقش دکتر یزدی در خروج غیرقانونی اسناد ساواک، چنین نوشته است: «نخستین گروهی که به مرکز اسناد ساواک راه یافت، عناصری از جبهه ملی و نهضت آزادی بودند. طبق خبرهای تأییدشده و مورد اعتماد و گواهی شاهدان عینی، آقای دکتر یزدی اسناد و مدارک فراوانی را با کامیون و وانت بار از آن مرکز بیرون برده است.» گفتنی است که علاوه بر نقص و کاستی در پرونده های بسیاری افراد و گروه ها مانند نهضت آزادی و سران آن، بررسی های مسئولان ذیربط نشان می داد که بخش قابل توجهی از اسناد پرونده دکتر یزدی نیز موجود نیست، و متناسب با حضور 18 ساله وی در فعالیت های سیاسی خارج کشور و چند سال قبل از خروج وی از ایران، و مراقبت های متعارف ساواک در داخل و خارج، تعداد اسناد وی بسیار کمتر از حد معمول است و در باره خیلی از موارد مخفی و حتی فعالیت های علنی وی در خارج، هیچ گزارش و سندی در پرونده اش وجود ندارد. دکتر یزدی جایی تعریف کرده بود که مهندس هادی نژاد حسینیان (عضو شورای مرکزی نهضت آزادی خارج و منصوب دکتر یزدی در کمیته مدیریت ساختمان و اسناد ساواک) به وی اطلاع داده که پرونده اش در ساواک را بعد از مدت ها پیدا کرده و در گاوصندوق آنجا نگهداری میکرد.
دادگاه انقلاب، محاکمه هویدا
در 23 بهمن 57، دو گروه جداگانه از مقامات بازداشتی رژیم شاه در مصاحبة رادیوتلویزیونی و مطبوعاتی شرکت کردند که اداره کنندة هر دو مصاحبه، دکتر ابراهیم یزدی بود و گاه نیز با سؤالات شبیه بازجویی یا اظهارات خود، در روند گفتگوها مشارکت میکرد. یزدی در سمت معاون نخست وزیر در امور انقلاب، طی مصاحبه ای که سوم اسفند 57، انتشار یافت در بارة دادگاه های انقلاب و مجازات اعدام مقامات مجرم رژیم پهلوی، اینگونه اظهار داشت: «به موجب پیشنهاد شورای انقلاب اسلامی و دستور صریح رهبر انقلاب حضرت آیتالله العظمی امام خمینی ، دستور تأسیس دادگاه های فوق العاده انقلاب اسلامی را به دولت صادر فرموده اند و بر اساس امر امام، دادگاه های مخصوص تشکیل شده است تا به حساب جنایت ها، آدمکشی ها، خیانت ها و چپاول ها و غارتگریهایی که به دست عمال کثیف رژیم سابق انجام شده است ، رسیدگی نماید و بر طبق موازین قضاء شرع اسلام و مقررات اسلامی، آنها را به مجازات برساند. و همانطور که میدانید دو گروه از این جنایتکاران در دادگاه انقلابی محاکمه و به جزای اعمال خودشان رسیده اند.»
اواخر دهه هفتاد شمسی دکتر یزدی در باره شکل گیری دادگاه های انقلاب چنین نوشته است: «پایه های دادگاه های انقلاب در نخست وزیری ریخته شد.اولین آیین نامه و اساسنامه دادگاه انقلاب در معاونت نخست وزیری در امور انقلاب ریخته شد تا رسیدگی به ضد انقلاب قانونمند باشد. علاوه بر این مهندس بازرگان اصرار داشت که کار اصلی دادگاه انقلاب، نه معطوف به گذشته، بلکه به حال و آینده باشد و دادگاه «ضد انقلاب» بشود.»
لازم به ذکر است که از طرف مهندس بازرگان، سه حکم برای دادگاه انقلاب صادر شده بود: یکی به نام آقای سید رضا زواره ای از وکلای دادگستری به عنوان مسئول دادسرای انقلاب، یک حکم به نام آقای علی نراقی از قضات جوان دادگستری به عنوان حقوقدان دادگاه انقلاب و یک حکم هم به نام ابوالفضل حکیمی(عضو قدیمی نهضت آزادی و برادر رییس دفتر بازرگان) به عنوان مشاور دادسرای انقلاب (وی تا اول خرداد 58 در زندان قصر به کار مشغول بود). از سوی رهبر کبیر انقلاب نیز حجت الاسلام خلخالی در تاریخ 5 اسفند 57 با تأکید بر رعایت عدل و موازین شرعی به عنوان قاضی و حاکم شرع دادگاه انقلاب، منصوب شد. «عدالت و قاطعیت» آقای خلخالی به عنوان یک مجتهد مبارز و شجاع برای اغلب شاگردان و یاران امام محرز بود. و حتی آیت الله طالقانی در شورای انقلاب تصریح کرد که او را «عادل» میداند، و افرادی مانند مهندس سحابی هم به قاطعیت و درستی اقدامات وی در محاکمه سران رژیم شاه تصریح داشتند. البته در همان ابتدا انتقاداتی به شیوه و سرعت محاکمههای وی وارد شد و به سرعت دستورات و مقررات لازم از سوی امام و شورای انقلاب ابلاغ گردید. اما در مورد محاکمه سران مجرم و شناخته شده رژیم پهلوی، با توجه به شرایط حساس انقلاب و امکان وقوع کودتا و بازگشت رژیم پهلوی، و مطالبات مردم خشمگین و داغدیده برای مجازات سریع آنان، نوعی اجماع در افکار عمومی ایجاد شده بود.
به تعبیر حجت الاسلام حسن روحانی: «اقدامات انقلابی دادگاه انقلاب در روزهای اولیه پس از پیروزی انقلاب، باعث یأس قدرت های غربی و طرفداران رژیم گذشته و عامل بزرگی برای تثبیت انقلاب اسلامی بود.»
آیتالله طالقانی طی مصاحبه مطبوعاتی در 26 اسفند 57، دربارة دادگاههای انقلاب و مجازات اعدام مقامات مجرم رژیم شاه، به سؤال یک خبرنگار خارجی چنین پاسخ داد:
«در همة کشورهای انقلابی هزاران نفر در روزهای اول انقلاب، اعدام میشوند. اگر ما میخواستیم مانند همة کشورهای انقلابی عمل کنیم با عصبانیتی که مردم ما از عوامل رژیم سابق داشتند، باید روزی صد نفر را اعدام کنیم. از ابتدای سقوط رژیم تا به حال، من خیلی در این محاکمات وارد نیستم و نمیخواهم دخالت کنم، ولی در روزنامهها که میبینم و میخوانم اکثر اینها را که میشناسم دستشان به خون جوانان ما آلوده است و هزاران شهود عینی برای مجرمیت آنها در میان مردم موجود است.
[ در دادگاه انقلاب] احتیاج به آن طرز روش دادگاههای معمول، هیچ نیست. از جهت دیگر، کسی وکالت آنها را قبول نمیکند. حتی آن وکلای عادی و بیتفاوت نیز در خودشان احساس شرمندگی میکنند و قدرت دفاع ندارند... گفتههای اینها، دلایل جرم آنها، در روزنامهها منعکس میشود.
متأسفانه قریب یک دهه یا بیشتر است که در ایران در رژیم سابق، دائماً دادگاههای مخفی فعالیت داشته و دسته دسته میکشتند، و نه علل جرمش برای مردم معلوم بوده و نه هم شهود عینی در آن حضور داشتند. و از شما غربیها هم هیچوقت اعتراض ندیدیم، و حالا سر و صدا راه میاندازند. در کشورهای غربی، آنها که منافعشان به خطر افتاده، این را یک نقطه ضعفی برای ما کرده، مشغول تبلیغات در دستگاهها و رسانههای عمومیشان هستند.»
در ادامه، خبرنگار خارجی سؤال کرد چرا آنها را به مرگ محکوم میکنید و چرا به حبس ابد محکوم نمیشوند؟ آیتالله طالقانی در پاسخ گفت:
«در قانون اسلام، اساساً مسئله زندان و محکومیت زندان به صورتی که در دنیا معمول است نیست و اینها دلایلی دارد که من بارها گفتم و خواهم گفت... چون کسی که جانی و آدمکش باشد و مفسد در زمین و قابل اصلاح نباشد، در همة دنیا محکوم به مرگ است. بعضی از کشورهایی هم که قانون اعدام را ندارند به صورت دیگر مردم را میکشند. اسرائیل مثلاً مدعی است که قانون اعدام ندارد. فلسطینیها را در کوی و برزن و هر جا شکار میکنند، مردم بیگناه جنوب لبنان را زن و کودک و زارع و کاسب را زیر بمبها از بین میبرند، بدون اینکه گناهی داشته باشند. و یا [همانطور] آمریکای به اصطلاح آزادیخواه.
به عقیده شما، روی این اصل، همة آدمکشها آن هم نه آدمکش فردی بلکه آدمکش حرفهای، باید در زندانها پذیرایی بشوند و از نظر تغذیه و بهداشت و وسائل زندگی تأمین باشند. یک روز هم باز میآیند بیرون و کارهایشان را از سر بگیرند. آیا این درست است؟
بگویید اگر شما بودید با این جانیها چه کار میکردید؟ این همه جوانهای ما را از بین بردند، [شما خارجیها چرا] نَفَسها را حبس کردید؟ این همه جوانها را یککتاب[= بیحساب]، پی در پی حکم اعدام صادر میکردند. و یک عده از بهترین جوانهای ما هنوز مفقودالاثر هستند و معلوم نیست چه بلایی سرشان آمده. این اعمال، به دست همین کسانی که اعدام شدند صورت گرفت.»
دکتر یزدی که رسماً مسئولیت مستقیم در امور قضایی و دادگاه های انقلاب نداشت، به گفته خودش به دلیل اهمیت موضوع، محاکمه هویدا نخست وزیر 13 سال رژیم شاه را شخصاً پی گیری میکرد.گفتنی است که هویدا به قدری در افکار عمومی منفور بود و از مسئولین اصلی جنایات و خیانت های رژیم پهلوی شناخته میشد که در اواخر عمر رژیم پهلوی، به دستور شاه همراه تعداد دیگری از مقامات بدنام بازداشت و به زندان افتاده بود. و قرار بود برای آرام ساختن مردم، وی، ارتشبد نصیری رییس سازمان سرکوب و شکنجه (ساواک) و چند تن دیگر، در دولت بختیار محاکمه و مجازات شوند. زیرا شاه، فریبکارانه و برای نجات تاج و تخت خود پس از 37 سال استبداد و غارت و جنایت، طی نطقی در تلویزیون اعلام کرده بود که صدای انقلاب ملت ایران را شنیده و مطالبات مردم را قبول دارد. در واقع، جرایم هویدا و امثال نصیری به قدری آشکار و مبرهن بود که شاه میخواست آنها را سپر بلای خود و قربانی کند و همه مسئولیت جنایات خود و خاندانش را به گردن آنان بگذارد. پس از پیروزی انقلاب، مردم تنی چند از محبوسان مزبور از جمله هویدا و نصیری را قبل از آنکه موفق به فرار شوند، از داخل بازداشتگاه نظامی شاه، بیرون آورده و تحویل دادگاه انقلاب داده بودند.
به گفته دکتر یزدی : «وقتی هویدا را به مدرسه رفاه آوردند، بسیار آرام بود. به من گفت که حرفهای زیادی برای گفتن دارد و آماده است که بگوید و بنویسد. وقتی در مدرسه رفاه آمادگی خود را برای سخن گفتن ابراز کرد، به دستور من، او را در همان اتاقی که سایر زندانیان بودند، نبردند زیرا من نگران بودم که مخالفان و دشمنانش، به خصوص برخی از امرای ارتش، که در میان بازداشتشدگان بودند، او را شبانه سربه نیست کنند.»
حجت الاسلام خلخالی حاکم شرع دادگاه انقلاب درباره تلاش دکتر یزدی برای مداخله در محاکمه هویدا چنین گفته است: «[برای جلوگیری از محاکمه انقلابی هویدا] آقای بازرگان و یدالله سحابی و فرزند بازرگان [عبدالعلی] بی اندازه در این کار فعال بودند و آقای ابراهیم یزدی نیز فعال بود و بالاخره آنها کاری کردند که محاکمه هویدا به تاریخ بعد از برگزاری رفراندوم جمهوری اسلامی ایران در 12 فروردین به تأخیر افتد... متوجه توطئه شدم و دریافتم آنها با محاکمات قلابی و سرهمبندی شده میخواهند مثلاً دو سال آقای هویدا را در حلقوم ملت ایران با خیمه شب بازی نگه دارند و مدت محاکمات را به عناوین عدم تکمیل پرونده و عدم شهود معین و عدم صحت مزاج و غیروذلک ، طول بدهند تا شاید فرجی در کار باشد و یا اینکه وضعی پیش بیاید که هویدا جهت معالجه به خارج از کشور برود. و آنها روی این اصول پافشاری داشتند تا بالاخره هویدا را از چنگال عدالت بگیرند. و من که مسئولیت قانونی و شرعی دادگاههای انقلاب را بر دوش داشتم نمیتوانستم تن به این همه ذلت بدهم و در پیشگاه امام و ملت بزرگ ایران که این همه سیه روزی در طول سیزده سال صدارت هویدا کشیده، بی تفاوت بمانم.»
پس از ساعت ها باز جویی و محاکمه، در آخرین جلسه دادگاه علنی هویدا به تاریخ 18 فروردین 58 پس از پرسش های آقای خلخالی و سایر اعضای حقوقدان دادگاه، آقای حکیمی منصوب دولت موقت به عنوان نماینده دادستان خطاب به هویدا گفت: آقای نصیری معاون نخست وزیر بوده اند و شما هم نخست وزیر، بنا بر این تمام مسئولیت ها و کارهای نصیری به عهده شما هم می باشد. هویدا پاسخ داد: رؤسای ساواک را اعلیحضرت خودشان تعیین می کردند و مستقیم به خودشان گزارش می دادند. حکیمی گفت: آقای هویدا من قانع نشدم چون در قانون اساسی مشروطه شخص شاه از مسئولیت مبرا است و نمیبایستی در کارهای اجرائی دخالت نماید. او هم در جواب گفت: همه امور زیر نظر اعلیحضرت بوده است. عضو دادستانی منصوب مهندس بازرگان هم خطاب به وی تأکید کرد: این، گناه شما را بیشتر می کند، اشکال شما و ضعف شما باعث شده بود اعلیحضرت همه کاره مملکت بشود.
پس از اولین محاکه در اواخر اسفند 57، و پیش از آغاز نوبت دوم محاکمه علنی هویدا، چارلز ناس کاردار سفارت آمریکا در تهران به درخواست هنری پرشت (پرکت) مسئول میز ایران وزارت خارجه آمریکا، با دکتر یزدی ملاقات کرد و مراتب نگرانی دولت آمریکا از وضع هویدا را به وی اعلام کرد. به گفته ناس، یزدی به او اطمینان داد که «جان هویدا به هیچ روی در خطر نیست.» دکتر یزدی کل این ماجرا را که توسط پرشت و ناس اظهار شده، در خاطرات خود تکذیب کرده است. ولی هنگامی که خاطرات پرکت به سال 92 به وسیله سایت تاریخ ایرانی انتشار یافت، او مفاد آن را به رغم ارتباط نزدیک با گردانندگان سایت مزبور تکذیب نکرد. پرکت(پرشت) گفته بود: «گمانم روز شنبهای بود. به چارلی ناس زنگ زدم و گفتم: «ببین، یه کاری برای هویدا بکنین. نجاتش بدین.» برایش تلگراف مختصری فرستادم دربرگیرنده توصیههایی برای این کار. او رفت به دیدن یزدی. گفت «ما متوجهیم.» چارلی گفت: «اگه هویدا رو تیرباران کنین، توی ایالات متحده هیچ همدلیای با این کارتون نمیکنن، چون این آدم اونجا محبوبه.» یزدی هم جواب داد «ما تمام تلاشمون را میکنیم.» »
جالب توجه است که بر خلاف بعضی تلاش های پشت پرده برای مداخله در برخی محاکمههای سران رژیم شاه، و مخالفت با مجازات سریع آنها، مسئولان دولت موقت از جمله بازرگان و امیرانتظام و یزدی به علت اجماع عمومی و فضای انقلابی حاکم بر کشور در موضعگیری های رسانهای، از دادگاه انقلاب و اعدام ها حمایت می کردند. از جمله دکتر یزدی در تاریخ سوم اسفند 57 از محاکمه های انقلابی و مجازات امثال نصیری حمایت کرد و گفت: «دادرسی یک دادگاه ممکن است به دلیل مبرهن بودن جرم و وجود اعترافات و اسناد، یک ساعت طول بکشد، و دادگاهی دیگر ممکن است 24ساعت طول بکشد و یا یک دادگاه 24روز طول بکشد، فرق می کند. ضوابطی در قضای اسلامی وجود دارد که ما باید از آن ضوابط تبعیت بکنیم، و ما داریم از آن ضوابط تبعیت می کنیم.» بعد از اعدام هویدا و تعداد دیگری از سران نظامی رژیم شاه هم، دکتر یزدی در مصاحبه با بی بی سی به تاریخ 24 فروردین 58 چنین گفت: «غربی ها در باره اعدام عمال رژیم سابق حساسیت نشان می دهند اما اعمال این افراد را در مورد قتل هزاران نفر، در نظر نمی گیرند...این یک انقلاب است نه یک نمایش که مطابق میل شما [غربی ها] باشد...خودتان شاهد جنایات نازی های آلمان بوده اید ولی به شیوه ای که مردم، آن جنایتکاران را اعدام کردند شما اعتراضی نکردید، اما نمی دانم چرا حالا دلسوز مشتی جنایتکار شدید که در اینجا محاکمهشان می کنند.» ضمناً امیرانتظام سخنگوی دولت موقت اعلام کرده بود که از نظر دولت، «هویدا فردی خائن و مفسد فی الارض بود و باید تیرباران می شد.»
دکتر یزدی همچنین در 31 اردیبهشت 58 در باره محاکمه های دادگاه های انقلاب چنین اعلام نظر کرد: «یک انقلابی در کشور ما رخ داده، و در دوران انقلاب عناصری به عنوان جنایتکاران ضد انقلابی که در از بین بردن جان و مال و نفوس مردم دخالت مستقیم یا غیر مستقیم داشته اند دستگیر و مجازات شده اند. طبیعی است که پس از انقلاب باید به تخلفات و جنایت ها رسیدگی شود. این حق ملی ماست که بر اساس ضوابط و معیارهای انقلابی ایران به جرایم جنایتکاران رسیدگی کنیم... چگونه سنای آمریکا هنگامی که رژیم گذشته جوانان ما را بیپروا به خاک و خون میکشید سکوت کرد و نگفت که حقوق بشر در ایران نقض شده است. اما اکنون...از کسانی که بیش از 50 سال در این مملکت مرتکب جنایتهای بیشرمانهای شدهاند علناً و صریحاً پشتیبانی میکنند.» پیش از آن در 12 اردیبهشت 58، مهندس بازرگان چنین گفته بود: «[در غرب] تبلیغات مطبوعاتی گستردهای علیه جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. بهانۀ مطبوعات غربی، اعدامهای دادگاههای انقلاب است... آنچه برای ما ایرانیان قابل درک نیست، این احساسات و طرفداری است که مطبوعات غربی به سود خائنان و جنایتکاران کشور ما نشان میدهند. خائنان و جانیانی که به جابرانهترین و وحشیانهترین صورت، مدت 25 سال یا بیشتر در این کشور حکومت کردند. در عین حال اگر شمار اعدامهای دادگاههای انقلاب را که به 60 نفر هم نمیرسد با تعداد بیش از 100 هزار نفری که طی حکومت شاه کشته و یا شکنجه شدند مقایسه کنیم، توجیه رفتار مطبوعات غربی مشکلتر خواهد شد.»
سوم خرداد 58، آیتالله طالقانی نیز با حملات شدیدی به آمریکا و «شیاطین» نامیدن آمریکاییها، از مجازات اعدام مجرمان رژیم شاه این چنین حمایت کرد: «سنای آمریکا و صهیونیستهای آنجا.. دیدند که عواملشان برای خدمت به استعمار در حال از بین رفتن است، و اصل مطلب هم همین است، آنها برای کشتن و چگونگی کشتن کسی، دلسوزی نمیکنند. بلکه هدف آنها غارت مردم دنیا است. آنها سالها زحمت کشیدند کسی را مانند هویدا برای خود تربیت کردند، لذا در این مورد هم باید دلشان بسوزد. ولی آنها همان مردمی هستند که میلیونها نفر را در ویتنام و کامبوج زیر آتش بمب میانداختند و اسرائیل را نیز که هماکنون در حال کوبیدن مردم لبنان و فلسطین است نه تنها جلوگیری نمیکنند بلکه آنان را تشویق هم میکنند. اینها همان شیاطین دنیا هستند که بر اثر ضربهای که خوردهاند، ناله سر دادهاند.»
آیتالله منتظری نیز در 5 خرداد 58، همراه با حملة شدید به آمریکا از اعدامها چنین دفاع کرد: «در آن روزها که خانواده پهلوی و عمال آنها مردم بیپناه ایران را، از پیر و جوان و مرد و زن و کودک در خیابانها و مساجد به مسلسل میبستند..و در آن زمان که هزاران نفر از مردم شریف ایران در میان سیاهچالهای زندانهای ایران زیر شکنجههای قرون وسطایی قرار داشتند... نمایندگان سنای آمریکا این همه جنایتها را نادیده گرفته و از حکومت شاه جلاد حمایت میکردند. آری این همه انسانهای شریف و بیپناه که در فلسطین و لبنان سالهاست به وسیله حملههای وحشیانۀ اسرائیل عامل آمریکا، شهید میشوند گویا انسان نیستند و مشمول حقوق بشر نمیباشند. ولی امثال نصیری و هویدا و القانیان، با این همه جنایاتشان، مورد ترحم سنای آمریکا واقع شدهاند.»
دکتر یزدی به رغم مواضع علنی حمایت از دادگاه های انقلاب، از اواخر دهه هفتاد شمسی به بعد در گفتگوها و خاطرات خود بارها ادعا کرده که با دادگاه های انقلاب و نحوه اعدام ها مخالف بوده است. وی از جمله همچون بازرگان، گفته بود که یک علت مخالفتش با تسریع مجازات سران رژیم شاه این بود که «آن افراد اطلاعات فراوانی از درون حکومت شاه دارند، باید به آن ها فرصت داده شود تا اطلاعات خود را بیان کنند. برای نمونه از هویدا و صحبتی که او با من در مورد آمادگی اش برای سخن گفتن کرده بود، یاد کردم.»
در پاسخ به چنین دیدگاه هایی، حجت الاسلام حسن روحانی در دفاع از دادگاه انقلاب و مجازات سریع سران رژیم شاه در خاطرات خود چنین نوشته است: «دادگاه های انقلاب...نقش مهمی بر عهده داشتند.مهم ترین کار این دادگاهها اجرای عدالت در مورد سران جنایتکار رژیم [شاه] مانند نصیری رییس ساواک و قصابانی چون خسروداد، ناجی و امین افشار بود.ضد انقلاب وقتی آن برخوردهای قاطع را دیدند و متوجه شدند جمهوری اسلامی ایران با کسی شوخی ندارد، شمشیرهای آخته خود را غلاف کردند و عقب نشستند. البته امروز عده ای میگویند و مینویسند که بهتر بود سران رژیم را مدتی نگه میداشتیم و از آنها اطلاعات میگرفتیم و بعد به سزای اعمالشان میرساندیم، اما متوجه این نکته نیستند که اولاً اطلاعات آنها به درد ما نمی خورد، ثانیاً بر فرض که اطلاعات آنان حاوی نکات قابل ملاحظه ای بود، تثبیت حکومت اسلامی مهمتر از هر کار دیگری بود. گذشته از اینکه تعداد کسانی که دادگاه های انقلاب آنها را به اعدام محکوم کرد، بسیار محدود و در مقایسه با انقلاب دیگر کشورها بسیار اندک بود.»
حجتالاسلام سید محمد خاتمی هم به سال 60 خطاب به مهندس بازرگان، موضعگیری پنهان وی و دوستانش در باره هویدا را اینگونه یادآوری کرد: «آقای بازرگان از این که حتی در مجلس نمایندگان آزادی عقیده و بیان وجود ندارد سخت ابراز ناراحتی می کنند و راست هم هست، دیگر، گروهک های ملحد و منحرف و محارب نمی توانند آزادانه علیه نظام جمهوری اسلامی به لجن پراکنی بپردازند و زمینه براندازی را فراهم آورند. دیگر، نمی شود آزادانه به نهادهای انقلابی که بر ریشه خون هزاران شهید ایستاده اند تاخت و تاز نمود و دیگر آزادانه نمی توان اذهان مردم را مشوب نمود و آزادانه از اعدام رذل ترین سرسپردگان رژیم شاه چون هویدا برآشفت.»
دومین وزیرخارجه دولت موقت
به گزارش کاردار سفارت آمریکا در تهران: «مناسبات حسنه با ایالات متحده از اعتقادات شخصی نخست وزیر[بازرگان] است و هنگامی که دادن پست وزارت امور خارجه به یزدی مورد بحث بود نخست وزیر از یزدی درباره این نکته پرسیده بود تا اینکه اطمینان حاصل کرده بود که یزدی از مناسبات دوستانه با ایالات متحده پشتیبانی می کند.»
آیت الله طالقانی در جلسه 20 اردیبهشت 58 شورای انقلاب، تأکید کرد که : «دولت موقت نسبت به آمریکا، مستسبع [وحشت زده و از ترس خشکیده] است.» وی چندی پیش از آن با ذکر انتقاداتی در جلسه مورخ 6 اردیبهشت شورای مزبور، گفته بود: «نمی توانم نه از دولت و نه شخص مهندس بازرگان و نه شورای انقلاب، دفاع کنم.»
به سال 1359، در واکنش به دعاوی دکتر یزدی که از سیاست خارجی دولت موقت در مجلس اول دفاع کرد، حجت الاسلام مهدی کروبی نماینده الیگودرز، همزبان با سایر دوستانش در طیف پیرو خط امام، «از سیاست خارجی دولت موقت، انتقاد کرد و آن را سازشکارانه خواند.» اعتراض و انتقاد اصولی، این نبود که چرا دولت موقت با آمریکا قطع رابطه نکرد و یا اینکه چرا مواضع محکم و قاطع ضدامپریالیستی اتخاذ نکرد؛ چیزی که اصولاً در توان و قابلیت آن نبود و توقع هم نمی رفت. به زعم نیروهای مبارز پیرو امام و مردم انقلابی آن زمان، اعتراض و انتقاد به آن بود که دولت موقت برخلاف خط مشی امام، دست «دوستی» به سوی آمریکای دشمن ملت ایران، دراز کرده بود. به تعبیر حجت الاسلام سید احمد خمینی: «دولت موقت به لحاظ کج اندیشی و سیاست لیبرالی اش...معتقد به برداشتی که مردم از امام و خط امام داشتند نبود واعتقاد نداشتند که با آمریکا باید مبارزه کرد و بارها به خود من گفته بودند که...با آمریکا باید ساخت.»
دکتر یزدی به عنوان بیانگر تمایلات و مواضع دولت موقت، در حالی که بیش از سایر اعضای دولت به علت سوابقش در نهضت آزادی خارج کشور، از پیشینه جنایات آمریکا در ایران و جهان به خوبی مطلع بود، در گفتگو با مأمورین آمریکایی، از سوی دولت موقت- و به ناحق از جانب رهبری انقلاب- اظهار میکرد که «ایران میخواهد این روابط را بهبود بخشیده و گذشته را فراموش کند.» طبیعی و منطقی بود که پس از طرح عمومی مشابه این اظهارات و انتشار اسناد، برای بسیاری از مردم این سؤال طرح شود که آیا او از سوی ملت زجردیده ایران که بخش اعظم مفاسد و جنایات رژیم پهلوی را ناشی از دخالت و حمایت آمریکا میدانستند، این حق را داشت که بگوید: «گذشته گذشته است» و برخلاف خط امام و مسیر انقلاب اسلامی، «بهبود» روابط با دولتی را خواستار گردد که به مسئولیت خود در کودتای 28مرداد و تحکیم سلطه جنایتکاران رژیم پهلوی اعتراف و از آن عذرخواهی نکرده بود و هنوز به دشمنی خویش ادامه میداد؟
امیرانتظام یار قدیمی دکتر یزدی و سخنگوی دولت، در 19خرداد 58 اعلام کرد: «دولت ایران علاقمند است روابط حسنهاش را با آمریکا و دیگر کشورهای دنیا ادامه دهد.» و دکتر یزدی در تاریخ 26 خرداد58، در مورد روابط با آمریکا تأکید کرد که: «ما تمام کوشش خود را در جهت بهبود آن به کار خواهیم برد.»
گزارش یکی از مصاحبه های دکتر یزدی در یک سند سفارت آمریکا چنین است: «یزدی آنطور که در تهرانتایمز 23 ژوئن [1979] [=1358/4/2] منعکس شده شخصاً این مسئله را مطرح نموده که ایران نمیتواند به تنهایی به پیش برود.یزدی صریحاً به ادامه وابستگی به غرب اقرار کرد.» به دنبال این نوع گزارشهای سفارت آمریکا درباره یزدی و امیرانتظام، وزارت خارجه آمریکا به سفارت تهران، دستور قدردانی از آن دو نفر را صادر کرد: «هنگامی که شما یزدی یا امیرانتظام را ببینید خواهشمند است قدردانی ما را از اظهارات اخیر مفیدشان در تلویزیون راجع به روابط ایالات متحده و ایران ابراز دارید.»
گفتنی است وقتی که در اسفند1357 جیمز بیل به عنوان معاون مرکز پژوهشهای خاورمیانه دانشگاه تگزاس در میزگرد مجله تایم دکتر یزدی و مهندس امیرانتظام را از طرفداران آمریکا معرفی کرد، طی گزارشهایی از سفارت آمریکا در تهران، به مقامات دولت آمریکا هشدار داده شد که انتشار چنان مطالبی میتواند به یزدی و امیرانتظام صدمه وارد کند. سولیوان سفیر آمریکا به وزارت امور خارجه دولت متبوع چنین نوشت: «متأسفانه بیل، از یزدی و [امیر]انتظام که هر دو از افراد مهم دولت بازرگان هستند، اسم برد. در شرایط فعلی این عمل فقط میتواند به آنها صدمه بزند و ممکن است به این منجر شود که آنها گامی به جهت اثبات اینکه عامل آمریکا نیستند، بردارند.»
البته علاوه بر انگیزه رفع اتهام مزبور، دکتر یزدی به علت مواضع و دیدگاههای ناشی از فعالیت در نهضت آزادی خارج کشور، بیشتر از سایر اعضای نهضت و دولت موقت، درباره آمریکا نظرات متمایز و انقلابی نیز ابراز داشته است. وی در بیان شعارهای تند علیه امپریالیسم آمریکا، نه تنها کم نمیآورد، بلکه گاهی جلوتر و فراتر از دیگران، ظاهر میشد.
از جمله، به تاریخ 16شهریور1358، در کنفرانس جنبش غیر متعهدها در هاوانا، نطق دکتر یزدی وزیر خارجه دولت موقت، مشحون از مضامین و مواضع ضد امپریالیستی و آمریکاستیزانه بود: «تا آخرین لحظات رژیم پهلوی، آمریکا از ایران به عنوان یک دولت دستنشانده خود حمایت کرد... امروز امپریالیسم آمریکا به یکی از صادرکنندگان بزرگ اسلحه و تکنولوژی ظلم و ستم به کشورهای تحت استیلای خود...تبدیل شده است... در عصر ما امپریالیسم، تنفر و مقاومت بیسابقهای را در میان مردم دنیای تحت استیلای خود به وجود آورده است... مهمتر از سلطه ابرقدرتها در ابعاد سیاسی و اقتصادی، سلطه امپریالیسم و استعمار در ابعاد فرهنگیاش میباشد... ای برادر! تا زمانی که امپریالیسم، استعمار، صهیونیسم، سلطهطلبی، نژادپرستی و استثمار هست به جهادت ادمه بده.»
در مجمع عمومی سازمان ملل مورخ 12مهر1358 نیز دکتر یزدی گفت: «رژیم شاه و شخص وی خدمتگذار امپریالیسم و صهیونیسم بود... [پیروزی انقلاب] نتیجه نهایی بیش از یک سال تظاهرات و اعتصابات علیه رژیم پهلوی و امپریالیسم آمریکا بود... دولت موقت بازرگان تحت رهبری امام خمینی با افتخار، پیوستن ایران را به نیروهای ضد استعماری، ضد صهیونیستی، و ضد امپریالیستی اعلام کرده است... اختناق، سلطه، و میلیتاریسم کالای امپریالیسم است.» معالوصف، در عمل، دکتر یزدی با توجه به فضا و شرایط انقلابی کشور، به دشواری میکوشید روابط شکننده و بحرانی با آمریکا را «بهبود» بخشد.
روزنامه کیهان مورخ 15مهر58 به نقل از رادیو صدای آمریکا نوشت که دکتر یزدی طی مصاحبهای در نیویورک: «در باره روابط کنونی ایران و آمریکا اظهار داشت که در حال حاضر این روابط سرد است ولی کوشش میشود که در آینده نزدیکی این روابط، بهتر و نزدیکتر شود.»
هنری پرکت (پرشت) مدیر میز ایران در وزارت خارجه آمریکا، طی ملاقات با دکتر یزدی وزیر امورخارجه دولت بازرگان به تاریخ 30 مهر 58، ضمن آرزوی موفقیت برای دولت موقت، پیشرفت این دولت را موجب پیشرفت منافع آمریکا توصیف کرد: «ما آرزومندیم که دولت موقت ایران در کوشش های خود موفق باشد زیرا به همان اندازه که دولت موقت ایران نسبت به ثبات پیشرفت حاصل کند، منافع ما در ایران پیش میرود.»
به نوشته جیمز بیل، اما آمریکاییها فقط وعده میدادند و برای حمایت از دوستان خود، در عمل اقدام مفیدی انجام ندادند: «میانهروها با خشم و ناامیدی دائما به دیپلماتهای آمریکایی از رفتار غیردوستانه و کوتاهیهای سیاسی گله می کردند... در اوایل اکتبر 1979 (مهر 1358) عباس امیرانتظام، آمریکا را متهم ساخت که سخن دوستانه زیاد میگوید، ولی از رفتار دوستانه خبری نیست. در حقیقت [آمریکا] به بازی «صبر کن تا ببینیم» مشغول است، که در آینده بار دیگر در امور ایران [مستقیماً] دخالت کند... در یک گفتگوی طولانی در مورد روابط ایران و آمریکا، ابراهیم یزدی با صراحت کامل، در مقایسه با گذشته گفته بود: «آمریکا هیچگاه واقعاً از ما پشتیبانی نکرده است»... اینگونه اشتباهات در مناسبات سیاسی، به منافع آمریکا در ایران به گونهای جدی صدمه زد و در میان چیزهای دیگر، به از میان رفتن نیروهای میانهرو کمک کرد.»
گویی همان بلایی که ناشی از اعتماد و دلخوشی دولت دکتر مصدق به آمریکا بر سرش آمد، بر سر وارثان سیاسیاش در دولت موقت نیز آمد؛ آمریکا حتی به دوستان و علاقه مندان خودش نیز وفا نمیکرد، و هنگامی که منافعش ایجاب میکرد اشتیاق خود را به آنان، بیشتر به صورت وعده و وقتکُشی نشان میداد، و با عملکرد منفی و سوء رفتار ناشی از خوی سلطهگرانه، اسباب شرمندگی دلبستگان به نتایج دوستی با آمریکا را فراهم میساخت. زیرا در مرام دولتمردان آمریکا، دوستی و دلبستگی کافی نبود و فقط وابستگی و سرسپردگی محض خریدار داشت.
به رغم تجربه ناکام دکتریزدی در دولت موقت برای بهبود روابط با آمریکا، وی سال ها پس از خروج از مناصب حکومتی کماکان در هر فرصتی که مناسب می دید از ترغیب و تشویق به مذاکره با آمریکا خودداری نمی کرد. وی از میانه دهه هفتاد، به مبلغ پیگیر و خستگیناپذیر مذاکره و ارتباط با آمریکا تبدیل شده بود که میکوشید با بهرهگیری از غربگرایی آشکارشده برخی مقامات و جریانهای سیاسی داخل حاکمیت، به سهم خویش زمینه تحقق آرزوی دیرین خود را فراهم سازد. از جمله در بهمن 1378 اعلام کرد: «حزب ما با مذاکره مستقیم، رسمی و علنی با آمریکا برای رفع اختلافات، با رعایت منافع ملی موافق است.» و در فروردین 1379، پس از اظهار تأسف رقیق و دیپلماتیک مادلین آلبرایت وزیر خارجه دولت کلینتون نسبت به نقش آمریکا در کودتای 28 مرداد و حمایت از صدام در جنگ، دکتر یزدی طی مقالهای چنین نوشت: «خانم آلبرایت اگرچه ادامه تحریم اقتصادی ایران را تأیید نمود...آمادگی خود را برای رفع اختلاف...اعلام نموده است...استقبال خانم آلبرایت از تحولات سیاسی اخیر ایران...امری رایج و طبیعی است و دخالت در امور داخلی محسوب نمیشود... زمان مناسبی فرا رسیده است که ایران با استقبال از سخنان اخیر وزیر امور خارجه آمریکا، اصل گفتگوهای مستقیم، رسمی و علنی دیپلماتیک...را بپذیرد و آن را اعلام نماید.»
ضمناً دکتر یزدی که بارها مدعی شده که اغلب اقدامات مهم پس از انقلاب ناشی از تعلیم و تصمیم وی بوده است، در باره اولین کار خود در وزارت خارجه نوشته است: «پس از پیروزی انقلاب هنگامی که به وزارت خارجه منصوب شدم اولین گام، اعلام تصمیم دولت ایران در خروج ایران از عضویت در پیمان نظامی سنتو بود و همچنین پیمانهای نظامی دو جانبهای که در زمان شاه میان ایران و آمریکا منعقد شده بود، همه را لغو کردیم.»
حال آنکه، لغو عضویت ایران در سنتو قبلاً اواخر اسفند 1357 توسط دکتر سنجابی اولین وزیر خارجه دولت موقت، اعلام شده بود. در مورد سایر پیمانهای نظامی با آمریکا نیز، اسناد و مطالب منتشره نشان میدهد موضوع مزبور یک مطالبه انقلابی مردم و رهبران و گروههای مختلف سیاسی بوده و هرگز ناشی از ابتکار شخصی یا پیشنهاد فردی دکتر یزدی نبوده است. تاریخ مصوبه لغو مهمترین قرارداد دوجانبه با آمریکا در دولت موقت، 12آبان58 در آخرین روز قبل از سقوط دولت بازرگان، بود و نه اولین گام دکتر یزدی در هنگام انتصاب به وزارت خارجه.
همچنین دکتر یزدی در مورد ایده تأسیس جهاد سازندگی نیز ادعای خلاف واقع کرده است: «بعد از برگشت از کوبا، تجربه کوبا در بسیج جوانان و اعزام آنان به روستاها و مشارکت در بازسازی و نوسازی روستاهای کوبا را در جلساتی که روزهای جمعه با جمعی از جوانان انقلابی در دفتر نخستوزیری داشتیم مطرح ساختم. از درون این مباحث طرح جهاد سازندگی تهیه و به رهبر فقید انقلاب پیشنهاد شد که مورد تأیید ایشان قرار گرفت و بیانیه آن تهیه شد. با انتشار آن، جهاد سازندگی رسماً آغاز به کار کرد.» ولی سفر کوبای آقای یزدی در شهریور 58 انجام گرفت که سه ماه از زمان اعلام رسمی تأسیس جهاد سازندگی گذشته بود. تاریخ اعلام تشکیل جهاد سازندگی با پیام امام خمینی، 26 خرداد 58 است.
در 13 مرداد 1359 دکتر یزدی طی مصاحبه با روزنامه کیهان تحت مدیریت خود برخی رویکردها و اقدامات خود در دوران تصدی وزارت امور خارجه را اینگونه شرح داد: «من هرگز با صدور انقلاب مخالف نبودهام...اگر منظور از صدور انقلاب، انتقال تجارب انقلابی از ایران به سایر کشورها، و توسعه و گسترش فکر و اندیشة اصیل اسلامی، و کمک به مبارزین و مستضعفین سایر نقاط جهان است، نه تنها با چنین امری موافق هستم، بلکه آن را از ضروریات تفکر و اندیشة اسلامی میدانم و وظیفة هر مسلمانی. به دلیل همین اعتقاد، اولین بار بعد از پیروزی انقلاب، در زمان تصدی اینجانب در وزارت امور خارجه، ادارة نهضتهای آزادیبخش جهان به منظور جمعآوری اطلاعات در مورد نهضتهای آزادیبخش و شناخت آنها و تماس با آنها و کمک به آنها، به وجود آمد.»
آقای یزدی در باره انجام بزرگترین پاکسازی در بین وزارتخانهها به تعبیر خودش، چنین گفت: «در زمان تصدی اینجانب از 800 نفر کادر سیاسی وزارت امور خارجه حدود 402 نفر را بازنشسته یا منفصل از خدمت نمودم و این، بالاترین رقم پاکسازی در وزارتخانهها میباشد.»
یادآوری مواردی مانند دفاع از صدور انقلاب و یا پاکسازی از زبان خود دکتر یزدی، درستی و راستی بسیاری از ادعاها و ژستهای باب طبع اپوزیسیون را که بعدها از سوی وی و دوستانش اتخاذ شد، روشن و شفاف میساخت. اما آقای یزدی با توجه به فرصت طولانی 35ساله اخیر خود، با پرگویی و زیاده نویسی سعی میکرد، بسیاری از مواضع و عملکردهای گذشته خود را رتوش کند و چهره جدیدی از خویش بسازد که به کمک امپراتوری رسانهای اصلاحطلبان و دوستان داخل و خارج، تا حد زیادی در این کار موفق بود.
نظرات