نامة سر جان مکنیل به سیدمحمدباقر شفتی (حجتالاسلام) و جواب ایشان
1518 بازدید
شفتی کیست؟
سیدمحمدباقر به سال 1175ق. در روستای چرزه از توابع طارم علیا در 60 کیلومتری شفت و در یک خانوادة روحانی از طبقة متوسط به دنیا آمد. تا 7 سالگی در چرزه ساکن بود. وی به سال 1182ق به همراه پدر و مادر به شفت مهاجرت کرد.[0] محمدباقر تا سال 1192ق. در شفت به تحصیل مقدمات دروس حوزوی پرداخت. از استادان این دورة تحصیل وی اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما از روی قرائن میتوان اولین معلم وی را پدر روحانیاش دانست. محمدباقر بعد از کسب مقدمات، جهت تحصیل علوم حوزوی روانة عتبات عالیات شد؛ زیرا این مقطع از تاریخ ایران یعنی دورة هرج و مرج بعد از مرگ کریمخان زند محیطی نبود که علما بتوانند در آن به درس و بحث بپردازند و اکثراً به عتبات مهاجرت میکردند و به تبع آنها، شاگردان و طلاب نیز برای فراگیری علوم حوزوی روانة عتبات میشدند. در هشت سالی که محمدباقر در عتبات بود، در کربلا به درس محمدباقر بهبهانی مشهور به وحید پیوست و از درس علامه سیدعلی صاحب ریاض نیز استفاده کرد.[1]
شفتی بعد از بازگشت به ایران در سال 1204ق. در قم محضر میرزاابوالقاسم قمی را به مدت 6 ماه درک کرد و در کاشان به درس ملامهدی نراقی حاضر شد.[2] در اعیانالشیعه در مورد استادان شفتی آمده: «فقید امام رئیسی [شفتی] به خاطر طلب دانش از اصفهان به سوی عراق مهاجرت کرد. در نجف از بحرالعلوم طباطبایی و در کربلا از صاحب ریاض و در کاظمین از صاحب فصول کسب علم کرد و در بازگشتش به ایران و عبور از قم از صاحب قوانینالاصول کسب فیض کرد.»[3] حجتالاسلام شفتی بعد از کسب علوم حوزوی از محضر استادان حوزههای مختلف، در سال 1216 یا 1217ق به اصفهان وارد شد و در مدرسة چهارباغ سکونت گزید و به تدریس پرداخت ولی به دستور میرزامحمدرضا مدرس خاتونآبادی متولی مدرسه از مدرسه اخراج شد.[4] سید حجتالاسلام در بدو ورود به اصفهان بسیار فقیر بود به طوری که غیر از یک جلد کتاب و سفره نان، چیزی نداشت.[5] فقر شفتی در بدو ورود به اصفهان- با توجه به تمکن مالی که بعداً کسب میکند- نشان میدهد وی ثروتش را از این زمان به بعد به دست آورده است. شفتی بعد از اخراج از مدرسه چهارباغ، خانهای در محلة قبله دعا خرید و تا آخر عمر در آن خانه بسر برد. وی در بعد از ظهر روز یکشنبه دوم ربیعالاول 1260ق درگذشت.[6]
سیدمحمدباقر شفتی یکی از علمای قدرتمند و بانفوذ زمان فتحعلی شاه و محمدشاه قاجار بود.
حجتالاسلام از آن دسته از عالمان دین بود که معتقد بودند حکومت خاص امام مهدی(عج) است و بعد از غیبت آن حضرت، ادارة جامعه در دایرة وظایف آنان است. لذا بر عدم مشروعیت حکومت قاجارها تأکید و با گفتار و رفتار خود این عدم مشروعیت را به آنان گوشزد میکرد. در سفری که فتحعلی شاه به اصفهان داشت از وی خواست چیزی از او طلب کند. شفتی اظهار داشت احتیاج به چیزی ندارد و به اصرار شاه سرانجام از او خواست نقارهخانة دولتی را -که نشانة دولت و پادشاهی است- در اصفهان تعطیل کند و شاه از این تقاضا خشمگین شد. شفتی با این تقاضا اساس دولت و سلطنت فتحعلیشاه را زیر سئوال برد.[7]
اجرای حدود شرعی به دست شفتی نیز بیانگر نحوة تفکر او در ادارة امور جامعه است و در این زمینه وقتی با اعتراض حکومت مواجه میشد که چرا احکام را خود اجرا میکند، بیتوجهی میکرد و در جواب میگفت اجرای احکام خدا را نمیتوان با این عناوین به تأخیر انداخت که «حکم مجتهد به شما برسد یا نرسد، شما دستور اجرای آن را بدهید یا ندهید، پس از آن مأمورین حکومتی این حکم را اجرا کنند یا نکنند.»[8]
شفتی خود عملاً حدود را اجرا میکرد و مجرمی را بدون کیفر شرعی رها نمیکرد؛ حتی چندین مرتبه برای این کار با مشکلاتی روبرو شد اما دستبردار نبود. «روزی سید هنگامی که تازه به اصفهان آمده بود هنگام نهی از منکر عدهای که مشغول لهو و لعب بودند دچار گرفتاری میشود و اشرار او را حبس میکنند و کمی بعد با واسطة میرمحمدحسین خاتونآبادی امام جمعة اصفهان آزاد میشود.»[9] تنکابنی مؤلف قصصالعلما یکی از موارد اجرای حدود شرعی استاد خود را چنین بیان میکند: شفتی روزی بر در دکان نانوایی از شاگرد نانوا میشنود که امر خلافی را انجام داده که حکم آن طبق موازین شرع، قصاص نفس بوده است. «شفتی از شاگرد نانوا میپرسد که تو چنین نکردهای و آن شاگرد تأکید میکند که خود او در کمال هوشیاری و بیداری چنین عملی را انجام داده است و وقتی شفتی برای سومین بار از او اقرار میگیرد به خانه رفته شمشیر خود را برمیدارد و به دکان آمده و حد شرعی را بر او جاری میکند. مأمورین حاکم، شفتی را دستگیر میکنند و علت قتل را از او جویا میشوند که وی جواب میدهد که مجتهد بودم و در حضور من سه بار اعتراف به معصیت کرد و من حکم شرع را در مورد او اجرا کردم. در مورد اجتهاد شفتی از سیدمحمد کربلایی معروف به مجاهد سئوال میکنند که پس از تأیید اجتهاد توسط مجاهد، شفتی آزاد میشود.»[10]
در روضاتالجنات در مورد افرادی که بدست شفتی قصاص شدهاند آمده است: «بلغ ما قتله – رحمةالله - فی سبیل ربه تبارک و تعالی من الجناة او الجفاد او الزناة او المحاربین او اللاطین ضمن ریاسته لدین ثمانین او تسعین و قیل ماة و عشرین اقلبهم مدفونین فیالمقبرة الواقعه به باب داره المعروفه به قبلة الدعا.»[11] همچنین مدرس تبریزی در ریحانةالادب آورده: «کسانی که به حکم شرع مقدس اسلامی بدست خود او یا به حکم او کشته شدهاند هشتاد یا نود یا صدوبیست تن میباشند.»[12] جابری انصاری در تاریخ اصفهان در زمینه آرامش حاصل از اجرای حدود شرعی بهوسیله شفتی مینویسد:
پیش از ورود آن عالم ربانی به اسپهان از اشرار و الوار و لوطیگری محشری برپا بود. حکومت و سلطنت را وقعی نمیگذاشتند. چنان که گویند حاجهاشمخان لنبانی اگر دختری را از درب خانه او برای داماد میبردند، میفرستاد پرده بکارت او را برداشته، بعد به خانه شوهر میفرستادند. خونهای ناحق ریخته میشد که ضعف اعضای دولت، قصاص نتوانستند. هرج و مرج، شهر و آن نواحی را فراگرفته. آن مؤمن غیور [شفتی] برای تکلیف الهی و حیات بشری بعضی را که قتل عمد نموده، نزد او آوردندی پس از ثبوت شرعی و اقرار قاتل توبه داده و قصاص فرموده و ایالتی امن شده و حفظ خون و مال و ناموس برقرار و گواه این سخن: الوار اصفهان پس از رحلت آن بزرگوار [گستاخ شده] تا جایی که میرزاتقی نائینی وزیر را شب در خانهاش رفته کشتند و پدرش با منصب انشای خاص محمدشاه، قصاص نتوانست در یک هزارودویستوشصتوسه.[13]
رابطه محمدشاه و شفتی
محمدشاه قاجار بعد از رسیدن به سلطنت به مخالفت با شفتی پرداخت. دلیل مخالفت و برخورد محمدشاه با شفتی عبارت است از:
1. پناهنده شدن مخالفان شاه به شفتی و حمایت وی از آنان. عبدالله خان امینالدوله فرزند حاج محمدحسینخان صدر یکی از مخالفان شاه و پناهندگان به شفتی است. وی از ابتدا با ولایتعهدی و سپس پادشاهی محمدشاه مخالف و موافق پادشاهی حسینعلیمیرزا فرمانفرما بود. امینالدوله پس از تاجگذاری محمدشاه به خانة شفتی پناهنده شد. قائممقام در نامهای به شفتی دو راه برای پایان دادن به پناهندگی امینالدوله پیشنهاد کرد: «بالجمله باز آنچه در باب مصلحت حکومت و آسودگی او به خاطر میرسد همین است که به خدمت ما در طهران یا به طاعت خدا در عتبات بپردازد.»[14] و از شفتی میخواهد او را از نزد خود براند ولی وی نمیپذیرد و به حمایت از امینالدوله ادامه می دهد تا اینکه سرانجام در زمان صدارت حاجمیرزا آقاسی به عتبات میرود.
2. از دلایل دیگر مخالفت محمدشاه، دارایی و نفوذ شفتی در منطقة مرکزی ایران به ویژه اصفهان بود و هرگاه موقعیتی برای شاه فراهم میشد پول کلانی از شفتی میگرفت. تنکابنی در ذیل مسافرت سال 1257ق. محمد شاه به اصفهان مینویسد: «محمدشاه به اصفهان آمد و زیاده از سی هزار تومان به آن جناب [شفتی] ضرر وارد آمد».[15]
3. علت دیگر مخالفت محمدشاه این بود که شفتی حدود را خود اجرا میکرد. زیرا محاکم شرع در دوره قاجار قدرت چندانی نداشتند و داروغه یا کدخدا آرای صادر شده از محاکم شرع را باید اجرا میکرد و پرداخت رشوه میتوانست اجرای هر حکمی را لغو کند.[16] شفتی نیز برای جلوگیری از این کار احکام را خود صادر و اجرا میکرد و این عمل واکنش منفی حکومت را برمیانگیخت.
تحلیلی بر نامه سر جان مکنیل به شفتی و جواب او
شفتی نماد برجسته و مشخص قدرت علما در دورة قاجار محسوب میشد. گسترش قدرت طبقهای که خواه ناخواه با حاکمیت سیاسی مشکلاتی پیدا میکرد؛ زیرا نه سلاطین قاجار به عنوان فرمانروایان کشور و نه علمای دین به عنوان سرچشمة مشروعیت حاضر به تسلیم در مقابل یکدیگر نبودند. این کشاکش درونی تا زمانی ادامه مییافت که کشور با مسئله حاد خارجی روبرو نشود. علما در شرایطی که خطر استعمارگران و قدرتهای بیگانه وجود داشت، از سلاطین قاجار حمایت میکردند.[17] شفتی از زمره روحانیونی است که در عین آن که حکومت محمدشاه قاجار را مشروع نمیدانست و با اقدامات خود این امر را به شاه گوشزد میکرد، اما موقعی که پای منافع کشور در برابر تهاجم و تسلط بیگانگان به میان میآمد از شاه حمایت میکرد.
افزایش قدرت سیاسی علما در دورة فتحعلی شاه و محمدشاه به گونهای بود که گاهی نمایندگان دول سیاسی خارجی علما را واسطه پیشبرد کار خود و سفارش آنها را مؤثر میدانستند و لذا به علما التجاء میجستند. یکی از این موارد، نامة مکنیل، وزیرمختار انگلیس در تهران، به حجتالاسلام شفتی در جریان جنگ اول هرات است.[18] نامه نوشتن مکنیل به شفتی در چارچوب استفادة انگلیسیها از تمامی امکانات موجود برای بازگشت محمدشاه از هرات صورت گرفت. شفتی نیز چون جزء متنفذان محلی به حساب میآمد استفاده از او برای فشار به شاه در جهت اهداف انگلستان قابل توجیه است.[19] در این زمینه هم رقابتی بین محمدشاه و مکنیل در استفاده از قدرت علما در این جنگ وجود دارد. شاه از علما خواست از سیاست وی حمایت کنند و شیعیان هرات را از ستم نجات دهند. «دولت از حاجی ابراهیم از مجتهدین اصفهان خواست حکم جهاد علیه سنیهای هرات صادر کند».[20] در سال 1837م. با نزدیک شدن قطع رابطة دولتین ایران و انگلیس، محمدشاه سعی کرد پشتیبانی علما را جلب نماید و از علما درخواست حکم جهاد علیه کفار انگلیسی کرد.[21] علما هم این موضوع را به شفتی که مقتدرترین مرجع شیعیان در آن زمان بود ارجاع دادند.
مکنیل وزیرمختار انگلیس در واکنش به اقدام شاه و جلب حمایت علما در سال 1253ق نامهای از زنجان به شفتی در اصفهان نوشت. شفتی نامة مکنیل را در صبح روز یکشنبه 12 جمادیالثانی1254ق. در مسجد سید اصفهان دریافت کرد و هشت روز بعد در روز دوشنبه 20 جمادیالثانی 1254ق. جواب آن را تهیه کرد و برای مکنیل فرستاد. شفتی در نامة خود مسائل مطروحة مکنیل را تک تک پاسخ گفت. او در این نامه، لشکرکشی محمد شاه به هرات را با دلایل عقلی و فقهی تأیید نمود و از اقدام شاه ایران حمایت کرد.
در این نامه، مکنیل علت خروج خود را از ایران لشکرکشی شاه به هرات برخلاف معاهدة فیمابین ذکر کرده است. وی همچنین وانمود کرد در اردوی شاه به او بیحرمتی و اهانت شده است.
شفتی در جواب نامة مکنیل ابتدا شرحی از حملة محمدشاه به هرات را بیان کرده و از دلایل این حمله مینویسد:
قرنی است اهالی ترکستان بر بندگان خالق جهان از اهل خراسان اشد ظلم و عدوان مینمودند... رجال و نساء و صبایا و اطفال برخی را میکشتند و بقیه السیف را در کمال شدت و اذیت با مال و اموال اسیر کرده دستگیر نموده با جمیع اموال برده...[22]
شفتی همچنین در مورد هرات مینویسد:
... در این اوقات ظلم و تعدی را در هرات بر بندگان خالق جهان ازحد گذرانیدهاند، حتی آن که بندگان خدا را در دیگ جوشانیده و بعضی را شقه کرده و به انواع سیاستةای دیگر هلاک کردند و اموال آنها را متصرف شده، اهل و عیالشان را فروختند...[23]
شفتی دفع این ظلم را از سوی محمدشاه عین عدالت میداند. «باین احوال و اوضاع عقل قاضی و حاکم است افعال صادر شده از آنها محض ظلم... و دفع آنها بر آمدن عین عدل بلکه کمال عدل است.»[24] در هرات، طبقة حکام و نظامیان، پیرو مذهب سنی، و کشاورزان و پیشهوران شیعه بودند و ظلم سنیهای هرات به شیعیان یکی از دلایل حمله محمدشاه به هرات بود. شفتی از مکنیل به صورت استفهام انکاری میپرسد که اگر این موارد در کشور شما روی میداد چگونه برخورد میکردید. «... هرگاه در سرحدات ممالک دولت بهیه [انگلستان]، امثال این مفاسد روی دهد به هیچ قسم از خود راضی به تکاهل و به تسامح نمیکردند و کمال اهتمام در رفع امثال این مفاسد میفرمایند و چنین نیست که ما از قواعد دولت بهیه اطلاع نداشته باشیم.»[25]
شفتی به دفاع از لشکرکشی محمدشاه پرداخته، مینویسد: «از عمل امنای دولت علّیه، نظر به این که مقتضای عدل و انصاف است ...دولت بهیه باید این عمل را مدح و وصف کنند نه اینکه کاره [= ناراضی] باشد.» وی بعد از دفاع از عمل دولت ایران در حمله به هرات این کار را به هیچوجه خلاف معاهده فیمابین نمیداند.
وی همچنین در مورد ادعای بیحرمتی افراد اردوی شاه نسبت به مکنیل، افراد اردوی شاه را به چند دسته تقسیم میکند و بیحرمتی فردی از افراد اردو را ناشی از بیحرمتی شاه نسبت به مکنیل نمیداند و در ادامه مینویسد: «از شخص که بیحرمتی صادر شد دخلی به رجال دولت ندارد، چه در رکاب همایون و اردوی میمون اشخاص متفاوتالمراتب میباشند» و از وزیرمختار میخواهد که چون فرد خطاکار از افراد دونپایة اردوی شاه بوده اغماض کند و آن را ناشی از عمل دولت نداند. در توضیح این حادثه باید گفت مکنیل، قاصد سفارت انگلیس به نام علیمحمد بیک را به مشهد فرستاده بود تا در آنجا منتظر مقامات هراتی بماند و در مشهد نامهها را به آنها بدهد. اما علیمحمد بیک شخصاً و برخلاف سفارش مکنیل عازم هرات شد و در راه توسط قشون ایران به اتهام جاسوسی بازداشت شد و در جریان بازجویی به او بیاحترامی شد و نامهها بدست ایرانیان افتاد. پس از آن که حاجی میرزاآقاسی متوجه شد او قاصد سفیر انگلیس است او را آزاد کرد و نامهها را هم باز نشده به او پس داد.[26] اما همین عمل بهانه به دست مکنیل داد تا اردوی شاه را ترک کند. مکنیل از دست حاجیمیرزاآقاسی هم دل پرخونی داشت. لذا خواهان عذرخواهی رسمی حاجی شد که در ابتدا حاجی نپذیرفت. حاجیمیرزاآقاسی هم از مکنیل دل پر خونی داشت و حتی در جایی ذکر کرده بود که اگر مکنیل از دخالت در هرات دست نکشد مردم را برخواهد انگیخت تا او را مانند گریبایدوف بکشند.[27]
مکنیل در ادامة نامه، خدمات خود را به دولت ایران یادآور شده و از اینکه شاه به حرف او مبنی بر عقبنشینی از هرات توجه نکرده اظهار نارضایتی میکند. متعاقباً شفتی جواب میدهد خواهش او مبنی بر عقبنشینی از هرات با توجه به سابقة خدمات او و قبول این امر از سوی شاه ممکن نیست و دلیل این امر را هم هزینههای فراوان صرف شده برای جنگ میداند. «... صحیح بود امنای دولت با این خزائن که صرف کردند... معاودت کنند.»[28] جالب است که شفتی که به طور اعتقادی و اصولی مشروعیتی برای محمدشاه قائل نبود، شاه را در مقابل بیگانه با القاب «سلطان والاشأن حفظه الله تعالی عن آفات الزمان» مینامد.
شفتی در مورد عدم پذیرش شرایط مکنیل از سوی محمدشاه مینویسد: «به ملاحظه اینکه قبول این امر منافی با قواعد سلطنت و متناقض با انتظام امر مملکت و خلاف مصلحت دولت مییافتهاند نکول میفرمودهاند.»[29] سپس با تأکید بیشتری مینویسد: «قبول نظر شما را نباید نشانه دوستی و احترام، و نکول را علامت مملکتداری و انتظام باید دانست».[30]
اشکال دیگری که مکنیل مطرح میکند این است که دولتمردان ایران دوستی و دشمنی با انگلستان را بیاهمیت میدانند. شفتی در جواب مینویسد چنین نیست «و... این توهم خیال ناشی از تطورات و اماراتیست که اظهار کرده بودید.»[31] شفتی در ادامة نامه ذکر میکند از آمدن چند کشتی انگلیسی به سواحل ایران خبر دارد ولی در پاسخ به مکنیل این عمل انگلستان را کم اهمیت دانسته و معتقد است منظور انگلستان جنگ نیست؛ زیرا قدرت جنگ را در شرایط کنونی ندارد. «...آمدن چند جهاز جنگی به بحر فارس [را] تأیید میکنیم لیکن اعتقاد نداریم منظور خصومت باشد چه از احوال دولت بهیه مطلعیم»[32]
نامة مکنیل در این قسمت لحنی توهینآمیز دارد و عدم قبول نظرش را ناشی از عدم استقامت مزاج و ایماء بر فتور رأی میداند و در ادامة نامه خطاب به شفتی میآورد:
در حین مراجعت از اردو خبر رسید و امنای دولت اعلام کرده بودند که جهازات جنگی دولت بهیه مأمور و وارد بحر فارس کردند که هرگاه امنای دولت علّیه ایران مطالب عدالتانه دولت را در این دوستی به عمل نیاورند به طریق دیگر مطالبه عمل آوردن مطالب بشود.
شفتی در پاسخ به این بخش از نامه مکنیل با لحن تندتری از جناب سر مینویسد:
مطالب عدالتانه کدام و چاره کار ایشان چیست و کدام خلل و فساد در امور مملکت یا سلطنت دولت بهیه رو خواهد کرد که ناچار به اقدام خصومت شوند، یا کدام خلل و فساد روی داده که ناچار باید به چاره کار خود بکوشند و مخاصمه و مجادله دولت علّیه را با اهالی سرحدات ترکستان چه مناسبت با ممالک دولت بهیه...[33]
مکنیل در قسمت دیگری از نامه با فراست تمام، جنگ احتمالی انگلستان را جنگ علیه دولت و نه رعایای ایران میداند و این طور وانمود میکند:
بعد از آنکه امنای دولت علّیه ایران، امنای دولت بهیه انگلیس را مضطر و لاعلاج کردند که بنای بیعدالتی و خصومت را گذارند با دولت علّیه ایران به هیچوجه متعرض و مزاحم اهل بلاد ایران نخواهند شد و در مقام عناد و دشمنی با جمیع اهل بلاد ایران برنخواهند آمد. امنای دولت بهیه را هر حرف و تکلیفی که در میان است با امنای دولت علّیه ایران خواهد بود و هیچگونه دخلی به رعایای این مملکت نخواهند داشت.[34]
مکنیل در پایان نامه با شیطنت انگلیسی خود مینویسد: «چون مراتب از لوازم بود مصدع احوال رحمت اشتمال آمد باقی قوام دین مبین و قواعد شرع متین به انوار و نقوی و آثار حکم و فتوی آن شریعت پناه مرتفع و معلی باد».[35] مکنیل با این بیان خود درصدد به دست آوردن فتوائی از شفتی مبنی بر عدم حضور مردم در جبهه هرات است و ذکر اینکه دولت انگلستان با مردم ایران دشمن نیست و در جنگ علیه مردم اقدامی نخواهد کرد.
شفتی در جواب این قسمت از نامه با زیرکی خاص روحانیت و درک اهداف مکنیل پاسخ میدهد: «مقصود شما از مطلع ساختن این خادم شریعت مطهره بر مطالب مرقومه محض مطلع ساختن نبوده و نیست بلکه مقاصدی در نظر گرفتهاید...»[36] و مکنیل را برای حل و فصل دعوای دو دولت به اولیای امور دولتی رجوع میدهد: «استحکام اساس مودت موقوف به رجوع به امنای دولت علّیه است.»[37]
مکنیل مطلع بود که محمدشاه درصدد بدست آوردن فتوائی از علما علیه انگلیسیهاست؛ لذا سعی داشت از طریق این نامه خشم مردم علیه انگلیس را به طرف سیاستهای شاه بکشاند و شاه را مقصر جلوه دهد و انتظار داشت شفتی پیغام او را به دیگر علما برساند و فتوائی جمعی از طرف علما بدست آورد، اما رفتار و پاسخ شفتی دور از انتظار او بود.[38] شفتی به مکنیل اطمینان داد نظرات خود را برای شاه مینویسد ولی تصمیم قطعی را بر عهده شاه میگذارد:
مطالبی که مصلحت دانیم معروض رأی بندگان ظل اللهی صانالله شوکته عنالتناهی و مکشوف ضمیر امنای دولت اسلام پناهی خواهیم داشت تا اشارت علّیه چه رود و رجال دولت علّیه چه نحو مصلحت دانند و چه مقرر فرمایند....[39]
لازم به ذکر است این نامه یکی از مجموعه اقداماتی است که انگلستان در جهت بر هم زدن قدرت حکومت محمدشاه با تضعیف اساس حکومت ایران و ایجاد بلواهای درونی در ساختار حکومت قاجار انجام داده است اما هشیاری روحانیت، توطئه شیطانی انگلیس را ناکام گذاشت. در نگاه روحانیت محمدشاه و امثال او البته «ظلمه» هستند؛ اما آنگاه که سر و کار با مکنیلها افتاده باشد، همان محمدشاه و امثال او «سلطان والاشأن حفظه الله عن الآفات الزمان» و «حضرت ظلاللهی صانالله شوکته عن التناهی» میشود. حجتالاسلام شفتی در نامه مورخه 12 جمادیالثانی 1254ق. از سیاست شاه ایران، به طور کامل پشتیبانی کرده است. محمدشاه هم نامه شفتی را تکثیر کرد و به همه ایالات فرستاد و این امر نشان میدهد از نامة شفتی رضایت داشته است.[40]
فهرست منابع و مآخذ
- اتحادیه، منصوره (1380). انفصال هرات (گوشهای از روابط خارجی ایران 1200-1280ق). تهران: سیامک و نشر تاریخ ایران.
- اقبال، عباس (1328، خرداد). علمای امامیه: شرح حال حجتالاسلام سیدمحمدباقر شفتی. مجلة یادگار، 5، (10)، شمارة پیاپی50، صص 43-28.
- الامین، محسن (1959). اعیانالشیعه. (حسنالامین، حققه و اخرجه). (الجزء الرابع والاربعون). بیروت: مطبعة الانصاف.
- الگار، حامد (1369). دین و دولت در ایران (نقش علما در دوره قاجاریه). (ابوالقاسم سری، مترجم). تهران: طوس.
- الموسوی الخوانساری الاصفهانی، محمدباقر (بیتا). روضاتالجنات فی احوالالعلماء والسادات. قم: مکتبة اسماعیلیه.
- تنکابنی، میرزامحمد (بی تا). قصص العلما. بی جا: انتشارات علمیة اسماعیلیه.
- جابری انصاری، حسن (1378). تاریخ اصفهان. (جمشید مظاهری، مصحح). اصفهان: مشعل.
- حبیبآبادی، محمدعلی (بی تا). مکارمالآثار. (ج 5). اصفهان: اداره کل فرهنگ و هنر اصفهان.
- زرگرینژاد، غلامحسین (1374). رسائل مشروطیت (هجده رساله و لایحه درباره مشروطیت). تهران: کویر.
- خانملک ساسانی، احمد (1352). سیاستگران دورة قاجاریه. تهران: هدایت، بابک.
- شریف رازی، محمد (1353). گنجینه دانشمندان. (ج 5). قم: چاپخانه پیروز.
- قمی، عباس (1327). فوائد الرضویه فی احوال علماء المذهب الجعفریه. تهران: کتابفروشی مرکزی.
- گزی، عبدالکریم (1371). تذکرة القبور. (ناصر باقری بیدهندی، کوششگر). قم: کتابخانة آیتالله مرعشی نجفی.
- مدرس تبریزی، محمدعلی (بی تا). ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه واللقب. (چ 2). تبریز: چاپخانة شفق.
- مهدوی، مصلحالدین (1368). بیانالمفاخر. اصفهان: انتشارات مسجد سید اصفهان.
پانوشتها
* دانشجوی دکترای تاریخ محلی، دانشگاه اصفهان.
[0]. مهدوی، 1368، ج 1، ص 25.
[1]. شریف رازی، 1353، ص 381.
[2]. مهدوی، 1348، ص 149.
[3]. الامین، 1959، الصفحه 111.
[4]. قمی، 1327، ص 428.
[5]. قمی، 1327، ص 428.
[6]. الموسوی، بیتا، الصفحه 104.
[7]. اقبال، 1328، ص 35.
[8]. مهدوی، 1368، ص 120.
[9]. معلم حبیبآبادی، بیتا، ص 959.
[10]. تنکابنی، بیتا، ص 137.
[11]. الموسوی، بیتا، الصفحه 101.
[12]. مدرس تبریزی، بیتا، ص 28.
[13]. جابری، 1378، صص 313-312.
[14]. اقبال، 1328، ص 37.
[15]. تنکابنی، بی تا، ص 167.
[16]. الگار، 1369، صص 36-37.
[17]. زرگرینژاد، 1374، ص 70 مدخل.
[18]. amanat, 1997, p 389.
[19]. farmanfarmaian, 2008, p112.
[20]. ellis to palmereston,I. O .62 به نقل از اتحادیه، 1380، ص 94.
[21]. mc neill to palmereston,I.O.58 به نقل از اتحادیه، 1380، ص 94.
[22]. خانملک ساسانی، 1352، صص 134-133.
[23]. خانملک ساسانی، 1352، ص 134.
[24]. خانملک ساسانی، 1352، ص 134.
[25]. خانملک ساسانی، 1352، ص 134.
[26]. اتحادیه، 1380، ص 87.
[27]. اتحادیه، 1380، ص 71.
[28]. خانملک ساسانی، 1352، ص 136.
[29]. خانملک ساسانی، 1352، ص 136.
[30]. خانملک ساسانی، 1352، ص 137.
[31]. خانملک ساسانی، 1352، ص 137.
[32]. خانملک ساسانی، 1352، ص 137.
[33]. خانملک ساسانی، 1352، ص 137.
[34]. خانملک ساسانی، 1352، ص 130.
[35]. خانملک ساسانی، 1352، ص 137.
[36]. خانملک ساسانی، 1352، ص 131.
[37]. خانملک ساسانی، 1352، ص 138.
[38]. farmanfarmaian,2008,pp112-114.
[39]. خانملک ساسانی، 1352، ص 139.
[40]. Conolly to palmereston,I.O.66 به نقل از اتحادیه، 1380، ص 94.
برگرفته از کتاب مجموعه سخنرانی، مقالات و میزگرد همایش ایران و استعمار انگلیس منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات