ایلات آذربایجان، از سقوط صفویه تا ظهور قاجاریه


فیروز منصوری
3300 بازدید

در پایان نیمه اول قرن دوازدهم هجری قمری، قبایل: افشار در ارومی، دنبلی در خوی، مقدم در مراغه، شقاقی در سراب، و شاهسونها در اردبیل و قراداغ (اهر)، صاحب جمعیت و قدرت بودند.

 
گرچه تاریخ‌نویسان دوران نادری، از شاهسونها به ندرت نام برده‌اند، ولی از نیروهای گِرد آمده از اهر و قراداغ، به کرّات یاد کرده‌اند.
 
کاظم سلطان در زمان نادرشاه به مقام خانی سرفراز، و به نام کاظم خان قراچه داغی قوریساولباشی نادرشاه گردید. 1
 
مجمل‌التواریخ مشعر بر این است که :
              نادرشاه در جنگ داغستان در منزل شکی، خان موصوف را بی‌سبب به تقصیری منسوب و در مقام مؤاخذه و بازخواست برآمده حقوق خدمات سابقه را فراموش و هر دو چشم او را از حدقه برآورده از بینائی عاطل ساخت. بعد از قتل نادرشاه، خان موصوف با وجود کوری، جمعیت موفور از ایلات آذربایجان و محالات قراچه داغ فراهم آورد و علم خودسری و استقلال افراشت. 2
 
پس ازمرگ نادرشاه، برادرزاده‌اش ابراهیمخان بر اریکه قدرت نشست و خودرا ابراهیم شاه نامید. او به قصد فتح تبریز، با امیراصلانخان بیگلربیگی آذربایجان پیکار کرد و پیروز شد. در این ماجرا جماعت شقاقی به انقیاد ابراهیمخان درآمدند و کاظم‌خان قراچهداغی هم تابع وی گردید. ذیقعده 1161هـ.ق 3
 
ابراهیم خان پس از کشتن پسرعموی دلیر نادرشاه امیراصلان خان، مهدی‌خان افشار را به بیگلربیگی آذربایجان منصوب و در تبریز مستقر نمود، خود به خراسان رفت. 4
 
مهدی‌خان با برادرش علیمرادخان در تبریز بدرفتاری کردند، از طرفی دشمنان قدیمی و خانوادگی وی هم مردم عامی را تحریک می‌کردند، سرانجام در شورشی مهدی‌خان را از پای درآوردند.
 
درآن زمان، آزادخان افغان در نواحی شهر زور بود، نقی‌خان افشار برادر مهدی‌خان هم حکومت ارومی را داشت، او به خونخواهی برخاسته از آزادخان افغان و شاهبازخان دنبلی حاکم خوی مدد خواست و بالاتفاق عازم تبریز شدند. شهر تبریز چهل شبانه‌روز در محاصره آنان قرار گرفت.
 
میرزارشید، در شرح این ماجرا نوشته است:
             چون رؤسای تبریز سابقآ با وسایل رسل و رسایل از کاظم خان قراچه‌داغی و پناه‌خان جوانشیر و احمدخان شاهسون و علی‌خان شقاقی استمداد نموده بودند. این جمله در این وقت با 14000 کس به معاونت اهل تبریز جلو ریز آمد.
 
در این جنگ نیروهای افشار و افغان، بر تبریزیان و شاهسونها فایق آمدند و آزادخان در تبریز بر مسند حکومت نشست و سپس بر تمام آذربایجان استیلا یافت، هـ. ق. 5
 
آزادخان بعد از آذربایجان، به ایروان لشکر کشید. اهالی شهر مزبور به کمک گرجیان قوای مهاجم را عقب راندند. آزادخان به تبریز برگشته وکیل و متصدی مالیات دیوانی تعیین کرد و حاکم جدید گماشت و خود به ارومی رفت. بنابه تحریر تاریخ افشار:
 
              آزادخان پس از شکست در جنگ ایروان، بنیاد بدسلوکی با رعایا نهاد و بیرون از مقاطعه‌ای که فضلعلی‌خان مرندی با اهالی تبریز کرده بود، زیادتی و اجحافات به ظهور می‌آورد. اهل تبریز از معاونت او نادم شده بر حاکم تبریز فضلعلی‌خان بشوریدند و میرزا نصیر وکیل مالیات را در آن غوغای عام به قتل رسانیدند. چون دانستند که آزادخان به مقام مؤاخذه و تنبیه شدید در خواهد آمد اسباب قلعه‌داری را فراهم آورده از کاظم خان قراچه‌داغی و پناه‌خان جوانشیر و جماعت شقاقی و شاهسون استمداد نمودند.
 
بعد از این واقعه، آزادخان با قوای مجهز به تبریز حمله برد و حومه و محلات را ویران ساخت، مدت پنجاه روز شهر را در محاصره قرار داد. تا اینکه رزم‌آوران و ایلات قراچه‌داغ و شاهسون و شقاقی به فرماندهی جوانشیر و پناه‌خان و کاظم خان از جانب کوه سرخاب به جانب شهر روان شدند و به کمک اهل تبریز آمدند. جنگ سخت میان آنان و قوای آزادخان درگرفت، سرانجام نیروهای افغان غالب آمده چهار هزار نفر از تبریزیان و امدادگران را به قتل رسانیدند. بعد از این پیروزی، آزادخان بیگلربیگی تبریز را به فتحعلی‌خان افشار تفویض کرد. رمضان 1164هـ.ق. 6
 
این دومین بار است که تبریزیان از ایلات و عشایر شاهسون و شقاقی دعوت و استمداد میکنند و آنان به کمک اهالی این شهر میآیند و پای انبوه جمعیتشان به پایتخت آذربایجان باز میشود.
 
در سال 1169هـ.ق، محمدحسن خان قاجار در گیلان آزادخان را شکست داد. در سال 1170هـ. ق محمدحسن خان از استرآباد به فتحعلی‌خان افشار و شاهبازخان دنبلی نامه نوشت و تقاضای همکاری کرد. امرای مزبور ترجیح می‌دادند که دست آزادخان افغان را از آذربایجان کوتاه نمایند، لذا به نامه محمدحسن خان پاسخ مساعد دادند. سردار قاجار پس از دریافت جواب نامه، از قزل آغاج مغان حرکت کرد و به یک منزلی تبریز رسید. اهالی تبریز با جمعیت موفور و شادی و سرور به استقبال شتافتند، خان قاجار روز عید نوروز به تبریز وارد شد.
 
مؤلف «گلشن مراد» می‌نویسد:
              کاظم خان قراچه‌داغی در مغان بدو پیوست و با هم به تبریز آمدند. محمدحسن‌خان بنه خود را به کاظم خان قراچه‌داغی سپرده با هفده هزار کس به شتاب به جانب ارومی رفت و شهر را در محاصره افکند. 7
 
در این اوان، آزادخان در عراق و فراهان بود، به محض وصول خبر محاصره، به سوی ارومی می‌شتافت. دنباله داستان را میرزارشید چنین به قلم آورده است:
 
              محمدحسن‌خان سه هزار کس از سوار و پیاده را به سرکردگی کاظم خان قراچه‌داغی در دور شهر گذاشته خود با لشکر آراسته به استقبال آزادخان رفت ..... درآن کرّوفر بعضی از صفوف لشکر نواب محمدحسن خان که گروه جوانشیر و ایلات قراچه‌داغ بودند طاقت مقاومت در مقابل حملات افغان و اکراد نیاورده، متفرق شدند، لاجرم خان قاجار با جوانان قاجاریه متمسک به حبل‌المتین سفینه‌النجات شده و زبان به کلمه‌ی ادرکنی یا ولی‌الله گشوده فراریان را برگردانیدند. و از نو، باز با دوهزار جرّار نایره جدال را اشتعال دادند. 8
 
از نوشته‌های مورخان در می‌یابیم که ایلات و عشایر شاهسون، علاوه بر تبریز، تا ارومیه هم پیش رفته و در محافظت شهرها و ادامه جنگها شرکت می‌کردند.
 
محمدحسن خان، با کمک مؤثر فتحعلی‌خان افشار و شاهبازخان دنبلی و کاظم خان قراچه‌داغی، بر آزادخان غالب آمد و پس از فرار آزادخان به کردستان، قلعه ارومی را گشود و شش ماه در آن شهر توقف نمود.
 
سردار قاجار سپس به کار آذربایجان پرداخت و فرزند ارشد خود محمدخان را در تبریز تمکن داد، و با 000/30 کس به قزوین رفت، تا در اصفهان و شیراز با قوای کریم خان زند درآویزد.
 
محمدحسن خان قاجار در جمادی‌الثانی 1172هـ. ق (فوریه 1759م) در استرآباد جان سپرد. در این تاریخ، فتحعلی‌خان افشار طایفه افغان را که از زمان آزادخان در شهرها مانده بودند با کمک افشارها و دنبلی‌ها، از بین بردند.
 
در سال 1174هـ.ق، آزادخان در بغداد بود، چون از مرگ محمدحسن خان قاجار آگاهی یافت نیرو فراهم آورد و قصد تبریز کرد. حاکم مراغه حاج علی محمدآقا مقدم با ایلات مقدم در بناب مانع پیشروی او شد، فتحعلی‌ خان افشار و نجفقلی‌ خان دنبلی هم از تبریز فرا رسیدند و در جنگ خونین نباب آزادخان شکست خورد و فرار کرد. در این پیکار هم علی‌خان شقاقی و کاظم خان قراچه‌داغی، از یاران رزم‌آور فتحعلی‌خان بودند.
 
در این سال پناه‌خان جوانشیر در قراباغ حکومت می‌کرد و به فرمان بیگلربیگی آذربایجان گردن نمی‌نهاد. فتحعلی‌خان افشار به قراباغ لشکر کشید و پسر او ابراهیم خلیل خان را به تبریز آورد و سپس به ارومی فرستاد. 9
 
آمدن کریم خان زند به آذربایجان
پس از مرگ محمدحسن خان قاجار و فرار آزادخان افغان از آذربایجان، کریم خان صحنه را خالی از رقیب دید و زمینه را برای بهره‌برداری مفید.
 
در اواخر سال 1775هـ. ق، کریم خان و قوای زند عازم آذربایجان شدند. قبل از ورود به تبریز، برای اینکه فتحعلی‌خان افشار را از امداد شاهسون و شقاقی محروم سازد و نیروهای او را تضعیف نماید، نخست به سراغ آنان رفت و سران طوایف مزبور را به اطاعت آورد، بعد به تصرف و تسخیر تبریز اقدام کرد. در این باره مؤلف «گیتی‌گشا» چنین می‌نگارد:
 
             ... چون طایفه شقاقی و شاهسون از وادی خدمت کناره کرده و در طریق خودسری مرحله نورد و بی‌خبر از دستبرد مردان مرد بوده، نخست جمعی از شیران بیشه شجاعت به رسم چپاول بر سر آن طایفه مخذول فرستاده، چندان اموال و اسباب و اغنام و دواب و سلاح و یراق بی‌حساب به تصرف بهادران ظفر انتساب به حیطه ضبط و اکتساب درآمد. 10
 
کریم خان پس از تصرف تبریز، با پناه‌خان جوانشیر که پسرش ابراهیم خلیل‌خان در زندان ارومی بود، مکاتبه کرد و او را همدست خود ساخت. از طرفی کاظم خان قراچه‌داغی را که به قول مؤلف گیتی‌گشا از اعیان امرای آن ولایت و ملاذ سپاهی و رعیت بود «مطیع و معاون خود کرده با سپاه گران به ارومی یورش برد. نیروهای مختلط زند و شاهسون پس از ماهها محاصره شهر و جنگهای خونین، در ماه شعبان 1176هـ. ق قلعه و شهر ارومی را به تصرف درآوردند. 11
 
کریم خان بعد از گرفتن تمام شهرهای آذربایجان، کاظم خان قراچه‌داغی و پناه‌خان جوانشیر، صادق‌خان و نصیرخان پسران علی‌خان شقاقی، و نظرعلی‌خان شاهسون را ملتزم رکاب نموده برای مقابله با زکی‌خان زند، در کمال شتاب روانه عراق نمود. 12
 
آذربایجان بعد از این تاریخ، تا مرگ کریم خان (صفر 1193هـ.) به صورت ایالتی وابسته و طرفدار آرام خاندان زند برجای ماند و آرامش نسبی داشت.
 
یک سال بعد از مرگ وکیل‌الرعایا، زمین لرزه ویرانگر سال 1194 تبریز، همه حوادث آذربایجان را تحت‌الشعاع قرار داد. در این اوقات علی مرادخان زند در فارس و آقا محمدخان قاجار در استرآباد و ذوالفقارخان افشار در خمسه و توابع گیلان و همدان، علم اقتدار برافراشته بودند.
حاکم اردبیل نظرعلی‌خان شاهسون با ابراهیم خلیل‌خان جوانشیر حاکم قراباغ، نسبت قرابت داشت. در سال 1195هـ. ق، نظرعلی‌خان با علی‌خان شقاقی که در گرمرود و سراب حکمرانی می‌کرد، متحد شدند و تبریز را به تصرف خود درآوردند. نجفقلی‌خان بیگلربیگی تبریز به خوی رفت و امامقلی‌خان افشار حاکم ارومیه را با خود متحد ساخته به سراب لشکر کشیدند. علی‌خان شقاقی به طارم خلخال فرار کرد. 13
 
در سال 1196هـ. ق، ابراهیم خلیل‌خان جوانشیر با طوایف قراباغ شهرهای خوی و سلماس را مورد حمله و تجاوز قرار داد. احمدخان دنبلی حاکم خوی از امامقلی‌خان بیگلربیگی ارومی مدد خواست و مهاجمین را از منطقه بیرون راند. در این سال امامقلی‌خان به نجفقلی‌خان بیگلربیگی تبریز نامه نوشت و او را دعوت به اتحاد بر علیه ابراهیم خلیل‌خان جوانشیر و نظرعلی‌خان شاهسون و علی‌خان شقاقی کرد که قبلا به تبریز حمله کرده بودند. ولی حاکم تبریز این دعوت را نپذیرفت. 14
 
در سالهای پایانی قرن دوازدهم هجری، نظرعلی‌خان حکومت اردبیل را داشت، علی‌خان شقاقی حاکم سراب بود و احمدخان مقدم فرمانروای مراغه، همین سران ایلات بزرگ و سرداران نامی آذربایجان، در کشمکش قدرت و غوغای حکومت نجفقلی‌خان دنبلی و امامقلی‌خان افشار، هر یک به جانبداری یکی از امرا برخاسته نفاق و دشمنی خانگی ایجاد می‌کردند. علیمرادخان زند و آقامحمدخان قاجار هم از کمین، پنهانی به اختلافات دامن می‌زدند، بدین منظور که در آذربایجان نیروهای محلی را تضعیف نمایند و از اتحاد باز دارند تا برای لشکرکشی آینده خود، جاده را هموار گردانند.
 
فوت نجفقلی‌خان دنبلی در سال 1198 هجری، و انتصاب خداوردی خان به بیگلربیگی تبریز، به صادق‌خان شقاقی فرزند علی‌خان فرصت داد که با ایلات و عشایر خود تبریز را مورد تاخت وتاز قرار دهد و اراده حکومت کند و با طوایف قدیمی آذربایجان (دنبلی و افشار) بیهوده خصومت ورزد.
 
صادق‌خان شقاقی حاکم جدید سراب و گرمرود که، تا سال 1205 بارها به تبریز لشکر کشید ولی هر بار با مقاومت قوای متحده دنبلی و افشار مواجه شد. در این سال بر تبریز استیلا یافت، هنوز از مقابله با دنبلی و افشار نیاسوده، به یورش طوایف قاجار گرفتار آمد. تاریخ گیتی‌گشا، درباره او شرحی بدین عبارات نگاشته است:
 
             ... ایل شقاقی از جمله ایلات مشهور آذربایجان و نشیمن ایشان در سراب و گرمرود من توابع دارالسلطنه تبریز، بعد از وفات خاقان علیین مکان وکیل، تا این زمان طوق فرمانبرداری احدی از ارباب شوکت و استیلا را بر گردن ننهاده و اکثر اوقات اذیت و اضرار آن طایفه به مترددین آن دیار می‌رسید. در این وقت صادق‌خان شقاقی سرکرده آنها نیز به دارالسلطنه تبریز استیلا یافته، خداوردی‌خان ولد نجفقلی‌خان دنبلی بیگلربیگی آن ولایت را مقتول و انواع ظلم و بیداد و اصناف جور و عناد درباره اهالی آنجا معمول می‌داشت، و همگی بیگلربگیان و حکام ولایت آذربایجان که هر یک در ظاهر صاحب اساسی ملوکانه و خداوند دستگاه خسروانه بودند. از بیدادش به جان و از فتنه و فسادش به امان آمده، از آنجا که با یکدیگر پیماینده طریق نفاق، و مشام خاطرشان از هم استشمام رایحه اتفاق ننموده، هیچ یک از آن امرای باوقار درصدد چاره کار و در مقام رفع اذیت و اضرار او برنمی‌آمدند.
 
              در این هنگام وکلای دولت آقامحمدخان چنگال شاهین همت را به اصطیاد مشارالیه تیز و توسن عزیمت را به جانب الوس او سبک‌خیز ساخته، صادق‌خان چون از ورود موکب جلال آقا محمدخان به نواحی طارم و خلخال اطلاع حاصل، و آن جناب را به تخریب بنیان جلال و هدم اساس قیل و قال خود بکلی مایل دید، و از اهالی تبریز نیز بنا به سوء رفتار خود بسیار متوحش و متزلزل بود، از دارالسلطنه مزبور با جمعی که داشت روی عزیمت به جانب سراب نهاد. جناب آقا محمدخان به انهای منهیان از ورود مشارالیه به محل مزبور مطلع گردید، با سواره سپاه پانزده فرسنگ را در یک شب و روز پیمود، وقتی به مقصد رسیدند که آن جماعت از تلاطم آن بحر پهناور مخبر و با خانوار خود به ولایت آذربایجان منتشر گردیده بودند. پس آن جناب قلعه سراب را موج سراب و نقش بر آب ساخته و از آنجا روانه اردبیل و طوالش گردید و سپس مراجعت به اردوی بااحتشام نمودند.
              در خلال آن حال عرایض متواتر از مصطفی‌قلی خان ولد کاظم خان قراجه‌داغی رسید، مشعر بر آن که: هر گاه موکب والا مرحله پیمای صوب قراچه‌داغ و اعلام جلالت انتما به جانب این دیار فلک‌سا گردد، این دولتخواه متعهد است که فتح ممالک آذربایجان به اسهل وجهی میسر و عروس این مملکت اولیای دولت را به نیکوترین صورتی در برابر آید. امنای آن سرکار چون مینای وجود امرای آن کشور را از صهبای پرخمار نفاق لبریز و جملگی را با یکدیگر در مقام ستیز و آویز دیدند، شمشیر جلادت را به افتتاح ابواب آن مملکت تیز و به جانب محل قراچه‌داغ تکاورانگیز و از راه اهر و مشکین غریو کوس عزیمت را به سوی چمن اشکنبر به جهت ستیز به ذروه سپهر هفتمین رسانیدند ... 15
 
در این چمن و محل بوده که آقامحمدخان قاجار امراء و حکام ولایات و رؤسای ایلات آذربایجان را مطیع و منقاد خود می‌سازد و احکام جدید صادر می‌نماید، و از این تاریخ به بعد آذربایجان جزو متصرفات قاجار به شمار آمد.
 
شاهسونها و شقاقیها با شصت هفتاد سال ابراز قدرت، بازوی توانا و اهرم امور نظامی حکومت آذربایجان بودند. آنان گاه یار و مددکار تبریزیان شدند و مأموریتهای نظامی در سایر شهرها انجام دادند، گاه تابعیت صاحب قدرتی را مصلحت دیده به نفع آسایش و امنیت منطقه تشخیص دادند، و گاه خود را قادر به اداره ایالت و حکومت دانستند و هوس استقلال و فرمانروایی کردند.
 
حضور ایلات مزبور در صحنه‌های سیاسی و نظامی آذربایجان و ازدیاد تماس و تسلط آنان، دایره مناسبات اجتماعی و روابط عمومی را بیشتر و وسیع‌تر ساخته، بالمآل رواج و انتشار زبان ترکی را هم میسر می‌ساخت و بیش از پیش راه می‌گشود. در حالی که، امور گله‌داری آنان نیز، در برقراری مناسبات اقتصادی و تماسهای اجتماعی نقش مهم و مؤثر داشت.
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
پی‌نوشتها
1. محمدکاظم. عالم‌آرای نادری، نسخه عکسی. اداره نشریات ادبیات خاور، مسکو 1962 ج2، ص23: ب.
2. گلستانه، ابوالحسن بن محمد امین. مجمل‌التواریخ، به سعی و اهتمام: مدرس رضوی، انتشارات کتابخانه ابن سینا، تهران، 1344، ص 188 .
3. میرزا رشید. تاریخ افشار ـ به تصحیح و اهتمام: پرویز شهریار افشار ـ محمود رامیان. تبریز، 1346 ص 101 گلستانه ـ همان مأخذ ـ ص 29 .
4. گلستانه: ـ ص 31، میرزا رشید: ص 108 .
5 . عبدالرزاق بیک دنبلی. تجربه‌الاحرار و تسلیه‌الابرار. به تصحیح و تحشیه: حسن قاضی طباطبائی ـ انتشارات مؤسسه تاریخ و فرهنگ ایران، تبریز 1349 ج 1 ص 490 ـ 493 میرزا رشید: ص 108 .
6. میرزا رشید. همان مأخذ؛ ص: 116 و 117 .
7. گلستانه. همان مأخذ؛ بخش تعلیقات: ص 471. میرزا رشید. ص 130 .
8 . میرزا رشید. همان مأخذ؛ ص: 131 .
9. میرزا رشید. همان مأخذ؛ ص 145 .
10. میرزا محمدصادق موسوی نامی. تاریخ گیتی‌گشا، با مقدمه سعید نفیسی ـ چاپ اقبال ـ تهران 1363 چاپ دوم ـ ص 98. میرزا رشید: ص 146 .
11. میرزا رشید. همان مأخذ، ص 148 .
12. میرزا رشید. همان مأخذ، ص 162 ـ تاریخ گیتی‌گشا، ص 114 .
13. میرزا رشید. همان مأخذ، ص 192، 195 .
14. میرزا رشید. همان مأخذ، ص 200 .
15. تاریخ گیتی‌گشا، صص 332 ـ 334.


موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران