مرتضایی‌فر: امام تذکر داد مداحان حماسی بخوانند


مرتضایی‌فر: امام تذکر داد مداحان حماسی بخوانندمرتضایی‌فر در نمازجمعه‌ای به امامت آیت‌الله طالقانی

محمود مرتضایی‌فر را بیشتر با نام وزیر شعار می‌شناختند و برخی او را «بلال انقلاب» می‌نامیدند. در ماه مبارک رمضان سال 1313 در محله بازارچه حاجی غلامعلی در جنوب شهر تهران به دنیا آمده بود و ذی‌القعده 1392 در حالی که حسرت تکرار حضور همیشگی در حج را در سینه داشت، به دیار باقی شتافت. خونگرم و مردمی بود و هنگام روایت خاطرات، خنده شیرینی بر لبانش می‌نشست.  این گفتگو در واپسین روزهای تیرماه 1386 در ستاد نمازجمعه تهران با وی انجام شده است:

 

 

آقای مرتضایی‌فر چه شد که در نماز جمعه مشغول به فعالیت شدید؟

از کوچکی به مجری‌گری علاقه داشتم؛ کلاس چهارم بودم که به خاطر علاقه و استعدادم مسئولان مدرسه من را برای قرائت قرآن در صف انتخاب کردند. به قرآن علاقه‌مند بودم و در کلاس‌هایی شرکت می‌کردم. استاد قرآنم آقای شریفی بودند که مرا با تجوید و کلاس‌های قرائت آشنا کردند. بعدها در مجالسی که در مسجد هدایت و لاله‌زار تشکیل می‌شد، قبل از سخنرانی آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله مطهری و برخی دیگر از بزرگان، چند آیه قرآن می‌خواندم و گاه جلسه را اداره می‌کردم. این سابقه‌ای که آیت‌الله طالقانی از من در مجری‌گری سراغ داشتند، زمینه‌ساز حضورم به عنوان مجری نماز جمعه شد.

 

با آیت‌الله طالقانی چگونه آشنا شده بودید؟

مسجد هدایت مرکز فعالیت آیت‌الله طالقانی بود که امامت آن را نیز به عهده داشتند. معمولاً از مغازه که نزدیک مسجد بود می‌رفتم اذان می‌گفتم. آن موقع از بهترین قاریان قرآن بودم (با فروتنی می‌گویم البته الان نه) و در بهترین برنامه‌ها از من دعوت می‌کردند و از طرف آیت‌الله طالقانی دعوت به همکاری شدم.

 

چرا امام آیت‌الله طالقانی را به امامت جمعه تهران انتخاب کردند؟

آقای طالقانی یک روحانی مبارز و روشنفکر بود که سال‌ها زندان کشیده بود و مورد توجه امام و مردم بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی خدمت امام رفتند و عرض کردند: «الحمدلله حضرتعالی در رأس حکومت اسلامی هستید و جا دارد که نماز جمعه اقامه شود.» امام هم فرموده بودند: «از همین هفته خودتان بخوانید»، شفاهی فرمودند و حکم ندادند. ایشان هم چهارشنبه در مصاحبه‌ای به مردم اعلام فرمودند که این جمعه در دانشگاه تهران نماز جمعه برگزار می‌گردد.

در اینجا باید نکته‌ای را درباره مرحوم آیت‌الله طالقانی عرض کنم و آن این که نماز جمعه در ذهن و افکار آن بزرگوار جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده بود. حتی یکی از دلایل زندان رفتن ایشان در زمان طاغوت، به خاطر مطلبی بود که درباره نماز جمعه بیان کرده بودند. ظهر جمعه ماه مبارک رمضان بود و ایشان در آن سال ممنوع‌المنبر بودند. بعد از نماز فرمودند: «به من گفته‌اند که سخنرانی نکنم. من هم سخنرانی نمی‌کنم. گفته‌اند تفسیر هم نگویم. منبر هم نروم ما هم نمی‌رویم، ولی مسأله که می‌توانیم بگوییم. لذا گفتند چون امروز جمعه است، می‌خواهم مسأله نماز جمعه را بیان کنم.» ایشان از طرح این مسأله، یک هدف سیاسی را دنبال می‌کردند. سؤال خود را این‌طور مطرح کردند که علت چیست که در تمام جهان اسلام، نماز جمعه اقامه می‌شود، ولی شیعه نماز جمعه را اقامه نمی‌کند. حال آن‌که سوره‌ای به نام جمعه در قرآن آمده و تمام فرقه‌های اسلامی هم اقامه نماز جمعه دارند. ایشان در جمعه اول ماه رمضان این موضوع را مطرح کردند و پاسخ ایشان به همراه توضیحات مفصل، در سایر جمعه‌های ماه رمضان ادامه داشت تا این‌که در جمعه آخر ماه، علت اصلی را به این شکل مطرح کردند که اقامه نماز جمعه از نظر تشیع سه حالت دارد. اول این که امام معصوم حاضر و ظاهر باشند. خودشان امام جمعه می‌شوند و مردم هم اقتدا می‌کنند. دوم این که امام معصوم کسی را انتخاب کرده باشند و حالت سوم این است که اگر دو موضوع اول نبود، رئیس حکومت باید عادل باشد و او امام جمعه را تعیین کند. امام زمان(عج) که در غیبت هستند. طبعاً وقتی که ظاهر نیستند، کسی را هم انتخاب نکرده‌اند. رئیس حکومت هم عادل نیست به این علت است که ما نماز جمعه نداریم. به این شکل رسماً اعلام کردند که شاه عادل نیست، همان شب بود که به منزل ایشان ریختند و بازداشتشان کردند.

 

از حال و هوای اولین نماز جمعه بگویید.

روز چهارشنبه ۳ مرداد سال ۵۸، رادیو اعلام کرد، نماز جمعه تهران توسط آیت‌الله طالقانی در دانشگاه اقامه خواهد شد. جمعه صبح زود برای اقامه نماز به دانشگاه تهران رفتم. کسانی آنجا بودند که افکار التقاطی داشتند و اجازه نمی‌دادند من در آنجا تکبیر اقامه کنم. داماد آقای طالقانی به آن افراد گفتند اگر کسی غیر از مرتضایی‌فر برنامه را اجرا کند، آقای طالقانی ناراحت خواهند شد. نماز در زمین چمن بود و مردم خیلی زودتر آمده بودند و صفوف را تشکیل داده بودند. چون سخنرانی قبل از خطبه‌ها نبود، ابتدا قرآن خواندم و اذان گفتم. بعد آقای طالقانی خطبه‌ها را خیلی کوتاه خواندند. در خطبه‌ها اشاره‌ای به اهمیت نماز جمعه در اسلام و شرایط برگزاری آن نمودند. ماه مبارک رمضان بود و در میانه تابستان گرما بیداد می‌کرد و به همین جهت خطبه‌ها را خیلی سریع خواندند. فکر کرده بودم چه تعقیبی بعد از نماز بخوانم که هم با شرایط آن روز انقلاب هماهنگ باشد و هم وحدت‌آفرین باشد. یادم آمد حضرت رسول(ص) وقتی که با سپاه اسلام برای آزادی مکه حرکت کردند، پشت دروازه‌های مکه این دعا را خواندند: «لا اله الا الله، اله واحداً و نحن له مسلمون...» آن دعا را خواندم و خیلی هم بجا به نظر می‌آمد. گفتم دست‌ها را در دست یکدیگر می‌دهیم و دعای وحدت می‌خوانیم و خودم هم دعا را محکم می‌خواندم و با حرکات دست سعی می‌کردم به شور جمعیت اضافه کنم. اکنون نیز در تمام جهان اسلام هر کجا که می‌خواهند بگویند ما انقلابی هستیم، این دعا را می‌خوانند.

 

چرا دانشگاه تهران انتخاب شده بود؟

در دوران پیروزی انقلاب دانشگاه تهران مرکز بسیاری از تجمع‌ها بود، بسیاری از تظاهرات‌ها مثل ۱۳ آبان ۱۳۵۷ در مقابل آن برگزار شده بود و در مبارزات سیاسی انقلابیون مرکزیت یافته بود. عموم مردم نیز با آن آشنا بودند و به راحتی می‌توانستند به آنجا بیایند و از همه مهم‌تر نمادی از توجه بالای اسلام به بحث دانش بود.

 

اشاره‌ای کردید به التقاطیونی که در آن زمان اداره نماز جمعه را بر عهده داشتند، این امر برای شما مشکل‌آفرین نشد؟

بله در آن زمان برخی بودند که بعدها به منافقین پیوستند. اما من خودم آن سیاستی که امام نظر داشتند تنظیم می‌کردم چون آقای طالقانی به من اعتماد داشتند نتوانستند با من برخورد کنند. حتی سعی کردند چند منافق را کنارم قرار دهند که من مقاومت کردم و موفق نشدند.

 

بعد از ارتحال مرحوم طالقانی بافت اجراکنندگان نماز جمعه تغییر کرد، چه شد که شما ماندید؟

عده‌ای شیطنت‌هایی کردند ولی بزرگانی همچون شهیدان رجایی و باهنر و اسلامی سوابق سیاسی من را تأیید کردند و گفتند فرد دیگری نمی‌تواند نماز را اداره کند و مردم نیز ایشان را دوست دارند. با حمایت این بزرگواران حضور من به عنوان مجری ادامه یافت. البته من با برخی از یاران نزدیک امام در ارتباط بودم و از آن‌ها نظر می‌خواستم و راهنمایی می‌گرفتم.

 

مردم بیشتر شما را با نام وزیر شعار می‌شناسند. ماجرای این وزارت چیست؟

آیت‌الله توسلی یک بار مرا دیدند و فرمودند: «آقای مرتضایی‌فر خبر داری وزیر شعار شدی؟» گفتم: «چطور؟» گفتند: «دیروز امام از حاج احمدآقا حال شما را پرسیدند که حاج احمدآقا فرمودند: "وزیر شعار را می‌فرمایید؟" که امام خندیدند.» و از آنجا بود که این موضوع سراسری شد و به خاطر نفس گرم امام(ره)، بدون این‌که کسی تبلیغ کند، همه جا به من «وزیر شعار» می‌گویند.

 

یکی از برجسته‌ترین روزهای نماز جمعه روز انفجار بمبی در زمین چمن بود، از آن روز برایمان بگویید.

آخرین جمعه سال ۶۳ بود. روز پنج‌شنبه صدام اعلام کرده بود فردا نماز جمعه تهران را منفجر می‌کنیم و این بین مردم پیچیده بود. برخلاف معمول که جمعه آخر سال به علت گرفتاری‌های روزهای پایانی سال کمی خلوت‌تر است، جمعیت موج می‌زد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در حال ایراد خطبه‌ها بودند که انفجار صورت گرفت. موج و حرارت انفجار تا جایگاه هم رسید، ولی خوشبختانه به ایشان آسیبی نرسید. ایشان در عین حال اصرار داشتند که به صحبت خود ادامه دهند. من هم می‌ترسیدم مبادا حادثه ادامه داشته باشد و ایشان هدف سوءقصد قرار گیرند. از ایشان خواهش کردم اندکی به کنار جایگاه بیایند تا من مردم را به آرامش دعوت کنم. البته هدف دیگری هم داشتم. از قبل می‌دانستم که امام خمینی(ره) تمامی نمازهای جمعه تهران را به طور مستقیم از طریق رادیو گوش می‌کردند. اگر مشکلی هم بود تذکر می‌دادند، آن روز هم که این اتفاق افتاد، احساس کردم الآن امام(ره) گمان می‌کنند که حتماً برای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اتفاقی افتاده است. سریعاً در جایگاه قرار گرفتم و سه بار این جمله را بیان کردم که: «لطفاً توجه کنید رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران، هم‌اکنون به خطبه‌های عالمانه خود، ادامه می‌دهند.» این سخن علاوه بر این که آرامش را به نمازگزاران برگرداند، در واقع به امام(ره) هم این پیام را رساندم که آقا سالم هستند. چیزی که خیلی از آن روز برایم خیلی جالب است این بود که چنین حادثه‌ای، حتی در صدای آقا هم تأثیری بر جای نگذاشت و ایشان با صلابت همیشگی و با همان عظمت ادامه خطبه‌ها را ایراد کردند. به گونه‌ای که ظاهراً هیچ اتفاقی نیفتاده است. مردم هم از جای خود تکان نخوردند و نماز جمعه برگزار شد. در این حادثه ۱۴ نفر به شهادت رسیدند. بعدها خانواده‌شان گفتند برخی از آن‌ها صبح به بهشت زهرا رفته بودند و از مجروحان در بیمارستان عیادت کرده بودند و با غسل شهادت به نماز آمده بودند.

 

آقای مرتضایی‌فر! واقعاً چه حکمتی بود که در آن زمان، هر چقدر نماز جمعه‌ها و راهپیمایی‌های ما مورد تهدید بمباران و موشک‌باران دشمن قرار می‌گرفت، از دفعات قبل هم شلوغ‌تر می‌شد؟

مردم ما یک ویژگی مهمی دارند و آن این که به سرنوشت اسلام و انقلاب خیلی علاقه‌مندند. در جایی که ببینند خطر جدی است، برای حضور حماسی در صحنه، تردیدی به خود راه نمی‌دهند. در یکی از نمازهای جمعه که آقای هاشمی رفسنجانی اقامه نماز داشتند، پنج بار حمله شد که نماز جمعه را بزنند، رژیم صدام هم روز قبل بارها اعلام کرده بود که فردا نماز جمعه را خواهد زد. ولی گویا هیچ اتفاقی نیفتاده و مردم پرشورتر از گذشته در نماز حاضر شده بودند. مردم ما این گونه‌اند. اکنون هم اگر چنین احساسی داشته باشند، خواهند آمد، زیرا به دنبال اسلام و انقلابند. اگر احساس خطر کنند، به صحنه وارد می‌شوند.

 

حساسیت صدام بر روی نماز جمعه از چه جهت بود؟

نماز جمعه تریبون رسمی نظام بود و همه رسانه‌ها به آن توجه داشتند. ایجاد اختلال در آن برای رژیم بعثی یک موفقیت به حساب می‌آمد. از طرفی نماز جمعه موجب دلگرمی رزمندگان بود. هنگام جنگ تحمیلی زمین چمن دانشگاه مرکز حضور رزمندگان بود که از آنجا به جبهه‌ها می‌رفتند و کمک‌های مردمی بسیاری از جبهه‌ها جمع‌آوری می‌شد. این جریان تا پایان جنگ هم ادامه داشت.

 

گفتید امام به دقت نماز جمعه را گوش می‌دادند، هیچ‌گاه تذکری هم به شما یا دیگران دادند؟

بله، یک بار یکی از مداحان آمده بود و شعرهایی می‌خواند که ترحم‌برانگیز بود و از مردم گریه می‌گرفت. آقای توسلی تماس گرفتند که امام فرمودند: «ما مرد جنگیم و نگذارید این‌گونه اشعار خوانده شود.» تذکر دادند که مداحان باید اشعار حماسی بخوانند. به جز این مورد به یاد ندارم تذکری داده باشند.