زندگی و زمانه حجت الاسلام حاج شیخ احمد کافی

بنیانگذار مهدیه تهران


زندگی و زمانه حجت الاسلام حاج شیخ احمد کافی

مقدمه:

پیش از وقوع انقلاب اسلامی تلاش‌های بی‌وقفه روحانیت در کنار مردم و در مسیر ایجاد وحدت فکری و مشارکت مردمی و ارتقای سطح دانش و آگاهی عمومی موجب شد تا نهضت امام خمینی در عرصه‌های فکری، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و دینی نقش پیشرویی داشته باشد. حجت‌الاسلام کافی از جمله روحانیون تلاشگر و مبارزی بود که با روش‌های خود به طور مستقیم و غیرمستقیم از سیاست ضد دینی و ضد روحانی رژیم پهلوی به وضوح و با زبانی فصیح و بیانی شجاعانه سخن می‌گفت. اگرچه ایشان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی درگذشت و استقرار جمهوری اسلامی را ندید، اما با وجود ناراحتی‌ها و احضارهای مکرر از سوی ساواک، با حضوری پرشور به ارائه خدمات دینی، تبلیغی وارشادی پرداخت و لحظه‌ای در برابر مفاسد اجتماعی و بیداد زمانه سکوت نکرد.

*******

ولادت، تحصیلات و ازدواج

حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد ضیافتی کافی، واعظ برجسته و خطیب مبرز، اول خرداد ۱۳۱۵ شمسی در مشهد متولد شد. در برخی اسناد از وی با نام کافی خراسانی و کافی تهرانی نیز یاد شده است.[1] پدرش حاج میرزا محمد کافی تربیت یافته مکتب حسینی بود و پدربزرگش حضرت آیت‌الله میرزا احمد کافی امامی از علمای معروف یزد به شمار می‌رفت که پس از سفر به مشهد جهت زیارت، برای همیشه در این شهر اقامت کرد.  

شیخ احمد کافی فرزند دوم خانواده بود و در شش سالگی به دبستان ایمانی مشهد رفت و همزمان با تحصیل دروس جدید نزد پدربزرگش به فراگیری علوم اسلامی پرداخت و بعد از فراگیری مقدمات در سال ۱۳۲۷ وارد مدرسه علمیه نواب مشهد شد. وی در خاطرات خود به نحوه ورودش به حوزه علمیه اشاره کرده و تشویق و ترغیب برخی از روحانیون متنفذ حوزه را در ثبات قدم و خدمتگزاری‌اش به دین مؤثر دانسته است.

شیخ احمد از دوران کودکی در جمع خانواده به منبر می‌رفت، اما در نوجوانی مجالس هفتگی پدربزرگش که محفلی برای دیدار و مؤانست علمای مشهد بود فرصتی برای وی فراهم کرد که به منبر برود و استعدادش در این زمینه شکوفا شود. تشویق دیگران نیز علاقه او را به خطابه و وعظ بیشتر کرد به طوری که از ۱۵ سالگی با حضور در حرم امام رضا (ع) برای زائران حضرت، دعای کمیل می‌خواند و مرثیه‌سرایی می‌کرد.

سال ۱۳۳۳ شیخ احمد تصمیم گرفت تا برای ادامه تحصیلات دینی به همراه پدربزرگش آیت‌الله حاج میرزا احمد کافی راهی نجف شود. وی پس از اقامت در نجف وارد مدرسه آیت‌الله سیدکاظم یزدی معروف به مدرسه سید شد و در دوران ۵ ساله اقامتش در این شهر از محضر عالمان وارسته‌ای مانند آیات عظام سیدابوالقاسم خویی، سیدمحسن حکیم، سیدمحمود شاهرودی، حسین راستی کاشانی و شهید سیداسدالله مدنی بهره برد. وی همچنین از جمله طلابی بود که روزهای پنج شنبه جهت زیارت مرقد امام حسین (ع) فاصله نجف تا کربلا را از میان نخلستان‌ها با پای پیاده طی می‌کرد. او با برخی از استادانش رابطه نزدیک داشت. شهید آیت‌الله مدنی یکی از این اساتید بود که ارتباط تنگاتنگ آنان تا سال‌ها بعد نیز ادامه یافت.[2]

شیخ احمد به پیشنهاد این استاد خود در صحن حرم امام حسین (ع) دعای کمیل و ندبه قرائت می‌کرد. وی همچنین سال 1338 به توصیه ایشان به قصد وعظ و تبلیغ دین، نجف اشرف را به مقصد مشهد ترک گفت. در همین دوران با طاهره موسوی خراسانی خواهر آیت‌الله سیدحسین موسوی خراسانی (شاهرودی) ازدواج کرد و پس از آن برای ادامه تحصیلات دینی به قم رفت و در آن جا از محضر آیت‌الله شیخ محمد یزدی فیض برد. وی از سال 1342 به بعد به صورت جدی‌تر قدم در مسیر تبلیغ گذاشت و به صورت تخصصی به فراگیری وعظ و ارشاد پرداخت. مدتی نگذشت که آوازه منبرهای او شهرهای قم و مشهد را فراگرفت. مردم شهرهای مختلف از وی دعوت می‌کردند تا برای وعظ به شهرهای آنان سفر کند. او پس از مسافرت‌های متعدد تهران را برای اقامت دائم خود انتخاب کرد و در اواخر سال 1342 منزلی در محله قنات‌آباد تهران اجاره کرد. البته بعد از مدتی به منطقه امیریه نقل مکان کرد و تا زمان درگذشت در همان جا ساکن بود.

آغاز مبارزات سیاسی

سخنرانی یک از روش‌های مبارزاتی حجت‌الاسلام کافی به شمار می‌رفت. وی در جریان مخالفت امام خمینی با لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و به پیروی از ایشان، فعالیت‌های سیاسی خود را آغاز کرد. در نخستین گزارشی که ساواک از وی در تاریخ 14 / 12 / 1341 ثبت کرده، آمده است که شیخ احمد کافی در مراسم روضه‌ای که منزل آقای قمی برگزار شد بالای منبر رفته و به دولت و وزراء توهین کرده است.[3] همین گزارش باعث شد تا ساواک دستور بازداشت وی را صادر کند. 

البته پی‌نوشت ساواک در ذیل این گزارش نشان می‌دهد که در زمان وصول این خبر به ساواک، شیخ احمد در بازداشت به سر می‌برد، اما در خصوص علت بازداشت او و مدت آن سندی موجود نیست.

با این وجود چند روز بعد از این سخنرانی که همزمان با حمله نیروهای رژیم شاه به مدرسه فیضیه در فروردین 1342 بود، وی مجدد در منزل آیت‌الله سیدحسن قمی به منبر رفت و علیه شاه به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت: «تو چرا ای پادشاه اختیار خودت را به دست اجنبی داده‌ای یعنی به دست آمریکایی‌ها»[4]

به دنبال این اظهارات، اعضای کمیسیون امنیت استان خراسان تشکیل جلسه دادند و در این جلسه مقرر شد از آن جا که اظهارات غلامرضا واعظ طبسی و کافی بر منبر مضره شناخته شده، لذا دستور بازداشت آنان صادر شد. همچنین به موجب این دستور قرار شد تا همان شب شهربانی آنان را دستگیر کرده و به ساواک خراسان تحویل دهد.[5] با این وجود بنابر اسناد موجود، حجت‌الاسلام کافی پس از این سخنرانی و اطلاع از صدور دستور بازداشت، مدتی را به صورت مخفیانه زندگی کرد.[6]

فعالیت‌های سیاسی شیخ احمد کافی ادامه داشت تا ماجرای قیام 15 خرداد سال 1342 رخ داد. در پی این واقعه و دستگیری امام خمینی، وی به همراه آیت‌الله سیدمحمدهادی میلانی و برخی از علمای سایر شهرها در اعتراض به این موضوع به تهران مهاجرت کرد و حضور فعال داشت. وی همچنین در کنار جمعی از منبری‌های خراسان اعلامیه‌ای را در حمایت از قیام امام خمینی منتشر کرد.[7]

پس از این غائله، رژیم شاه در اواخر مهر 1342 انتخابات فرمایشی مجلس شورای ملی را برگزار کرد که این انتخابات نیز از سوی مراجع تقلید تحریم شد و مورد اعتراض قرار گرفت. حجت‌الاسلام کافی نیز در شمار معترضان قرار داشت و حتی در یکی از سخنرانی‌های خود در این زمان در باره این مساله، شرکت‌کنندگان در این انتخابات را افرادی دانست که با حضور پای صندوق‌های رأی، سرنوشت و ایمان خود را از دست خواهند داد و با انجام این کار اجر دنیوی و اخروی نیز نخواهند برد.[8]

مدتی بعد در 25 آذر 1342 حجت‌الاسلام کافی در مسجد گوهرشاد بالای منبر رفت و به واردات مشروبات الکلی و دایر کردن مراکز فساد و فحشا در یکی از شهرها اعتراض کرد و برای آیت‌الله میلانی دعای خیر و برای دشمنانش طلب نفرین نمود. این سخنان تند و انتقادی وی به مذاق رژیم خوش نیامد و عوامل حکومت این بار به بهانه مشمول خدمت سربازی بودن، وی و برخی دیگر از فضلای مشهد مانند حجت‌الاسلام سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد را به خدمت سربازی فرستادند.[9] ولی در همین ایام او از طریق یکی از آشنایان خود در ارتش از موضوع مطلع شد و به شاهرود رفت و مدتی در آن جا مخفی شد، اما بعد از مکاتبه با آیت‌الله میلانی در همان ایام مورد شناسایی ساواک قرار گرفت. البته این شناسایی منجر به دستگیری وی نشد. با این حال حجت‌الاسلام کافی دست از مبارزه بر نداشت و در سخنرانی‌های دیگر خود آشکارا از امام خمینی نام می‌برد و برای سلامتی ایشان دعا می‌کرد. 18 بهمن 1342 به دنبال یکی از همین سخنرانی‌ها توسط ساواک دستگیر و راهی زندان قزل قلعه شد.

 وی در زندان مورد بازجویی قرار گرفت و در طول بازجویی علی‌رغم تمامی فشارها با صراحت و شجاعت از امام یاد کرد. هشت روزی در بازداشت به سر برد و پس از این مدت ساواک بعد از اخذ تعهد او را آزاد کرد.

به دلیل تداوم سخنرانی‌های مرحوم کافی علیه رژیم و تشبیه شاه به فرعون، معرفی امام خمینی به عنوان نائب امام زمان (عج) و طلب دعا برای سلامتی و خلاصی امام از دست رژیم، انتقاد از حکومت به دلیل زندانی کردن روحانیون، اظهار خشنودی از ترور حسنعلی منصور و به کار بردن تعبیر حکومت ظالم و ستمگر در باره رژیم پهلوی، جملگی مواردی بودند که عوامل رژیم نمی‌توانستند به سادگی از آنها چشم‌پوشی کنند، لذا پس از سخنرانی وی در مسجد حضرتی در 2 اسفند 1343 وی مجدداً دستگیر و روانه زندان قزل قلعه شد.[10] قرار بازداشت موقت او به اتهام اقدام علیه امنیت داخلی توسط رئیس شعبه هفت بازپرسی دادستانی ارتش صادر شد و با وجود اعتراض حجت‌الاسلام کافی به دستور صادره،[11] شش روز بعد دادگاه عادی شماره سه اداره دادرسی ارتش، رأی صادره را تأیید کرد.[12] پس از آن دادگاه شماره دو دادرسی ارتش در حالی که بیش از چهار ماه از بازداشت وی گذشته بود، ایشان را به دو ماه حبس تأدیبی با احتساب مدت بازداشت قبلی محکوم کرد.[13]

اقدامات حجت‌الاسلام کافی پس از شهادت آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی در زندان ساواک (21 / 3 / 1349) نیز از جمله موضوعاتی بود که وی را مجدداً در کانون توجه ساواک قرار داد. از آن جا که آیت‌الله سعیدی از نامدارترین شاگردان امام خمینی بود و به جهت مبارزات سیاسی‌اش پیوسته تحت نظر ساواک قرار داشت و بارها توسط آنان دستگیر و ممنوع‌المنبر شده بود، لذا ساواک نسبت به انتشار خبر شهادت وی و انتشاردهندگان این خبر حساسیت بسیار داشت.

در این میان حجت‌الاسلام کافی با شنیدن خبر شهادت آیت‌الله سعیدی از پای ننشست و خبر شهادت وی را در یک ملاقات خصوصی در مدرسه برهان شهر ری منتشر کرد. پس از آن نیز بلافاصله راهی مشهد شد و ضمن اقامت در منزل پدر همسرش، آیت‌الله شاهرودی این خبر را به تمام افرادی که به دیدارش می‌آمدند ابلاغ کرد. وی در ادامه به همراه آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای و آیت‌الله عباس واعظ طبسی در درس آیات عظام آیت‌الله میلانی و میرزا جوادآقا تهرانی حاضر شد و با تحریک طلاب، خواستار تعطیلی درس آقایان در اعتراض به این قضیه شد. همین امر کافی بود که ساواک او را عامل انتشار خبر شهادت آیت‌الله سعیدی در مشهد بنامد و دستور دستگیری و تبعیدش به سراوان را صادر کند.[14]

بر همین اساس، وی در 8 تیر 1349 دستگیر و در روز یازدهم قرار بازداشت موقت او به اتهام اقدام علیه امنیت کشور و اهمیت بزه و تبانی صادر شد.[15] در طول بازداشت چندین بار مورد بازجویی قرار گرفت و اتهام وارده را انکار کرد و در نهایت مسئولان ساواک طی این بازجویی‌ها به این نتیجه رسیدند که از تبعید وی صرف نظر کرده[16] و با گرفتن تعهد و تذکرات شدید وی را به صورت موقت آزاد کنند، اما پرونده وی را همچنان مفتوح نگه دارند. بنابراین تصمیم، هجدهم همان ماه قرار بازداشت وی به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران تبدیل و 13 اسفند 1351 قرار منع پیگرد او صادر شد.[17]

البته تذکرات و تعهدی که به ساواک داده بود مانع از ادامه فعالیت‌هایش نشد و در عمده سخنرانی‌هایش به مخالفت با رژیم اشغالگر قدس پرداخت. آوازه این سخنرانی‌ها به گوش یوسف کهن، نماینده یهودیان در مجلس شورای ملی رسید و او با در دست داشتن نوار کاستی از سخنرانی‌های حجت‌الاسلام کافی به ساواک مراجعه کرد و خواستار رسیدگی آنان به این موضوع شد. به دنبال این شکایت، ساواک در نامه‌ای به وزارت کشور خواستار تشکیل کمیسیون امنیت اجتماعی و تبعید حجت‌الاسلام کافی به ایلام به اتهام اخلال در نظم عمومی شد. کمیسیون هم پس از تشکیل جلسه در 15 آذر 1354 در فرمانداری تهران به اتفاق آراء، حجت‌الاسلام کافی را به سه سال تبعید به ایلام محکوم کرد.[18] پس از ابلاغ این حکم بلافاصله وی دستگیر و در 21 همان ماه به شهربانی ایلام تحویل داده شد.[19]

ایشان در طول دوران تبعید هم، همچنان به فعالیت‌های خود ادامه داد و این بار در عرصه فرهنگی و عمرانی به مردم خدمت کرد. تأسیس حوزه علمیه در ایلام، تبدیل مشروب فروشی به کتابفروشی، احداث حمام و مدرسه دخترانه و ایراد سخنرانی و موعظه بخش‌های مختلف فعالیت وی را تشکیل می‌داد. همین فعالیت‌ها سبب شد تا مردم ایلام بیش از پیش نسبت به وی علاقه و ارادت پیدا کنند و در نمازهای جماعت وی شرکت کرده و پای منبر او بنشینند. ساواک که این امر را بر نمی‌تابید به وی دستور داد تا از سخنرانی و اقامه جماعت خودداری کند.[20]

از آن جا که فعالیت‌های حجت‌الاسلام کافی ادامه داشت، ساواک ایلام گزارش‌های متعددی از او به تهران ارسال کرد که منجر به صدور دستوری از سوی ساواک تهران شد. در این دستور آمده بود که به حجت‌الاسلام کافی تذکر داده شود و چنانچه این تذکرها مؤثر واقع نشد و وی به تحریک دیگران ادامه داد و اعمال خلاف انجام داد، تصمیمات شدیدتری در باره وی اتخاذ خواهد شد. با وجود این تنگناها به دلیل سرازیر شدن عده بسیاری از مردم شهرهای مختلف به ایلام برای دیدار با ایشان و تلاش برخی از علما مانند آیت‌الله سیداحمد خوانساری برای خلاصی وی از تبعید و نامه‌نگاری‌های متعدد خود او، سرانجام ساواک از ادامه تبعید او صرف نظر کرد و 29 آبان 1355 وی ایلام را ترک کرده و عازم تهران شد.

اقدامات مختلف ساواک

مجموعه فعالیت‌های حجت‌الاسلام کافی از شروع نهضت امام خمینی موجب شد تا همواره وی یکی از سوژه‌های دائمی و مهم ساواک محسوب شود و پیوسته تحت مراقبت باشد. از جمله اقداماتی که ساواک در طول فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی و عمرانی حجت‌الاسلام کافی انجام داد، کنترل دقیق جلسات وی بود. کنترل ساواک بر وی گاهی به حدی می‌رسید که تمام تماس‌های روزانه وی به صورت لحظه‌ای ثبت و گزارش می‌شد و از طریق شنود تلفنی جزئیات فعالیت‌های او زیرنظر قرار می‌گرفت. کنترل مکاتبات وی نیز از دیگر اقدامات ساواک بود و مکاتبات خصوصی او را هم، شامل می‌شد. نامه‌های ایشان به فرزند آیت‌الله میلانی [21]، آیت‌الله سیداحمد خوانساری  [22]و حاج میرزا احمد پورقدیری [23] از این دست مکاتبات بودند.

علاوه بر بازداشت‌های مکرر، وی بارها توسط ساواک و شهربانی احضار شد. اگرچه موضوع غالب این احضارها اخذ تعهد و دادن تذکر بود، اما به دلیل کثرت تعداد آن‌ها برای حجت‌الاسلام کافی به امری عادی تبدیل شده بود به طوری که پس از فاجعه 15 خرداد 1342 تا 1353، بیست بار احضار گردید و موضوعاتی مانند انتقاد از رژیم شاه، [24] انتقاد از وضعیت نابهنجار جامعه [25]، سخنرانی در مسجد چالوس [26]، سخنرانی علیه تأسیس سینما در قم [27]، سخنرانی علیه اسرائیل [28]، سخنرانی در حمایت از مراجع و امام خمینی[29] و سخنرانی علیه بهائیان [30] مهمترین دلایل رژیم برای احضار وی به شمار می‌رفت.

ممنوع‌المنبر کردن نیز از دیگر اقداماتی بود که ساواک در مقابل روحانیونی مانند وی به کار می‌بست تا بدین وسیله فعالیت‌های تبلیغی آنان را متوقف کند. حجت‌الاسلام کافی بیش از ده بار ممنوع‌المنبر شد. اولین‌بار در 30 آذر 1344 اداره سوم ساواک در نامه‌ای گزارش کرد:

«شیخ احمد کافی فرزند محمد از جمله وعاظ ناراحت بوده که به اتهام ایراد مطالب خلاف مصالح، دو مرتبه بازداشت و به شهربانی کشور اعلام شده از منبر رفتن وی جلوگیری شود. دستور فرمایید چنانچه به حوزه استحفاظی آن ساواک عزیمت کرد از طریق محل به همین نحو عمل کنند.» [31]

آخرین‌بار نیز سال 1355 نام وی در فهرست روحانیونی قرار گرفت که اجازه سخنرانی در ماه‌های محرم و صفر را نداشتند.[32] ساواک همچنین برای ممانعت از روشنگری روحانیون ممنوع‌المنبر اجازه خروج آنان را به خارج از کشور نمی‌داد، در این زمینه آنچه در اسناد وجود دارد این است که در مجموع، پنج مرتبه ساواک با خروج حجت‌الاسلام کافی جهت سفر به عربستان، عتبات عالیات و سوریه مخالفت کرده بود. [33]

علاوه بر تمامی این اقدامات، ساواک تلاش می‌کرد تا به هر طریق ممکن، وی را به همکاری با خود جلب کند. برای مثال در اواخر سال 1346 ساواک با صدور کارت راهنمای حجاج برای مرحوم کافی مخالفت کرد و بعداً با وساطت حجت‌الاسلام فلسفی قرار شد کارت وی صادر شود. اما در مصاحبه حضوری، ساواک از وی خواست تا در ازای صدور کارت برای او، با آنها همکاری کند. از آن جا که این سفر برای حجت‌الاسلام کافی بسیار مهم بود، به ناچار شرط آنان را پذیرفت، اما هرگز به آن عمل نکرد. گزارش ساواک در این زمینه گویای این مطلب است:

«نامبرده بالا تاکنون هیچگونه همکاری با ساواک ننموده است. مضافاً این که در مسافرت حج از طرف نماینده اعزامی ساواک از وی دعوت شد در مراسم نیایشی که برای سلامتی شاهنشاه آریامهر از طرف سرپرستی حجاج ترتیب داده شده بود، شرکت کند، لکن مشارالیه علی‌رغم تعهدات خود از قبول این امر نیز خودداری کرد.» [34]

با وجودی که ساواک از تمامی این ترفندها برای کنترل و توقف فعالیت‌های حجت‌الاسلام کافی بهره برد، اما وی که در سخنوری و خطابه زبانزد شده بود، نه تنها در داخل کشور بلکه در کشورهای مجاور نیز ارادتمندانی داشت که او را برای ایراد سخنرانی، روشنگری و آگاهی‌بخشی به افکار عمومی دعوت می‌کردند. کثرت دعوت از وی به حدی بود که در برخی ایام در یک روز، هشت بار بر منبر می‌رفت.[35] و تعداد شرکت‌کنندگان در سخنرانی‌های وی گاهی بالغ بر ۵۰ هزار نفر می‌شد.[36] حجت‌الاسلام مرحوم شیخ حسن کافی در باره کلام گرم و دلنشین وی که سبب جذب افرادی که تقیدی به شرع نداشتند می‌شد، گفت: «این مرحوم مغفور اثر عجیبی داشت. شاید صدها شراب خوار، رباخوار، گناهکار و... را این مرد به راه خدا آورده و توبه‌شان داد و به صراط مستقیم وادارشان کرد.» [37]

از جمله موضوعات سیاسی که حجت‌الاسلام کافی در سخنرانی‌های خود به آن‌ها می‌پرداخت، بحث مخالفت با اسرائیل و انتقاد از رژیم پهلوی به جهت حمایت از آنها و تحریک و تهییج مردم برای کمک به فلسطینیان بود. وی علاوه بر این موضوعات، به موارد دیگر نیز توجه داشت. یکی از این مسائل، لایحه حمایت از خانواده بود که اوایل سال 1343 توسط گروهی که به مراکز صهیونیستی وابسته بودند در حمایت از حقوق زنان مطرح شد. رژیم از طریق مطبوعات در این زمینه مانور بسیاری داد و با این که روحانیون مبارز همواره مخالفت خود را با آن ابراز کرده بودند و با آن که این لایحه مغایر با برخی اصول فقهی بود ولی لایحه مذکور در اسفند 1345 به مجلس شورای ملی راه یافت. حجت‌الاسلام کافی نیز از مخالفان این لایحه بود.

ذکر یاد و نام امام خمینی در سخنرانی‌ها از دیگر مواردی بود که ساواک نسبت به آن حساسیت داشت و روحانیونی مانند حجت‌الاسلام کافی نیز با وجود اطلاع از این حساسیت همچنان در بیاناتشان با صراحت و کنایه نام امام را زنده نگه می‌داشتند.

وی همچنین با لایحه اصلاحات ارضی نیز مخالف بود. گزارشگر ساواک پس از نقل اظهارات وی در مسجد قارونی پیشوای ورامین درخصوص این موضوع، اظهار نظر کرده است:

«... نظر شیخ مزبور از حلال و حرام، ضمن صحبت گفت: پنج خروار زمین می‌گیرید حساب دارد. نظرش به اصلاحات ارضی و تقسیم کار است که در پوشش به کشاورزان می‌فهماند که این زمین‌ها حرام است و نتیجه نیز این شده که عده‌ای تقسیم زمین را شرعی نمی‌دانند.» [38]

جشن‌های 2500 ساله هم از دیگر موضوعاتی بود که او در سخنرانی‌هایش به آن توجه داشت. انتقادات وی به این جریان چنان صریح و بی‌پرده بود که موجب شد ساواک نام او را در فهرست افرادی که به مناسبت این جشن‌ها باید تحت نظر و مراقبت باشند، قرار دهد.[39]

وی نسبت به مفاسد اجتماعی نیز موضع انتقادی داشت و در خلال سخنرانی‌هایش بدان اشاره می‌کرد. در واقع اعتراض به شیوع و گسترش فساد و فحشا در جامعه اهم سخنرانی‌های او را تشکیل می‌داد. وی رادیو تلویزیون را هم از عوامل اشاعه فحشا می‌دانست و با گردانندگان مطبوعات عصر پهلوی که با انتشار مطالب انحرافی درصدد دامن زدن به این جریان بودند، مخالفت می‌کرد. حجت‌الاسلام کافی همواره مردم را از رفتن به سینما به خاطر نمایش فیلم‌های مفسده انگیز منع می‌کرد، اما زمانی که به ساخت سینما در قم معترض شد، ساواک وی را بازداشت کرد. [40]

او همچنین زمامداران فاسد پهلوی را به معاویه و هارون‌الرشید تشبیه می‌کرد [41] و اقدامات نادرست آنان را محکوم می‌نمود و در این راستا گاهی انتقادات خود را متوجه مراکز دولتی نیز می‌کرد.[42]

وی پیرامون وجود فضای خفقان و اختناقی که توسط رژیم پهلوی در کشور ایجاد شده بود نیز روشنگری می‌کرد. این مورد در گزارش‌های ساواک بدین شرح آمده است:

«... نامبرده در باره سرگذشت امام صادق و ظلم و ستمی که منصور دوانقی نسبت به آن حضرت نموده است، صحبت کرد و گفت: حکومتها همیشه این طور بوده‌اند. در عصر کنونی بیشتر از آن موقع به وسیله استعمار به مردم ظلم و ستم می‌شود. اگر الان به زندان‌ها تشریف ببرید می‌بینید که چقدر افراد بی‌گناه در آن جا به سر می‌برند و همچنین عده زیادی کشته شده‌اند...» [43]

مبارزه با فرقه ضاله بهائیت نیز از دیگر محورهای سخنرانی ایشان بود. در واقع در این دوران، مراجع، علما و دیگر وعاظ نیز به صورت پیوسته مردم را نسبت به تفکر و اهداف این فرقه آگاه می کردند.

«... یهودی‌ها و بهائی‌ها مخالف دین اسلام هستند و طبق فتوای مجتهدین نباید از آنها جنس خریداری کرد. زیرا منافع یهودی‌ها به جیب اسرائیل می‌رود و گلوله می‌شود و به وسیله آن برادران دینی شما را می‌کشند و منافع بهائی‌ها هم صرف تبلیغ مسلک بهائیت می‌شود و علیه امام زمان خرج می‌شود. کارخانه جنرال استیل مال یهودی‌ها و کارخانه ارج هم متعلق به بهائی‌ها می‌باشد. اجناس این دو کارخانه را نخرید.» [44]

وهابی‌ها هم در این دوران در برخی استان‌ها مشغول فعالیت بودند و قسمتی از سخنرانی‌های ایشان در این باره بود.

«وضع مملکت خراب شده، کسی هم جرأت نمی‌کند حرف حسابی بزند، چون فوراً تحت تعقیب قرار خواهد گرفت. الان وهابی‌ها در ایران دارند علیه اسلام فعالیت می‌کنند. اگر من آزاد بودم می‌گفتم که آنها از کدام چشمه آب می‌خوردند. ولی فعلاً دهان ما بسته است و نمی‌توانیم حرفی بزنیم. شما هم می‌دانید من چه می‌گویم و می‌دانید که چرا آنها از مسلمان‌ها نمی‌ترسند و رئیس آنها کیست ولی دنیا این طور نخواهد ماند...» [45]

وی رمز موفقیت و پیروزی در مقابل سیاست‌ها و حرکت‌های دین‌ستیزانه رژیم را مقاومت و ایستادگی می‌دانست و در سخنرانی‌های خود مردم را به این راه تشویق می‌کرد.

اقدامات فرهنگی، عمرانی و خدماتی

حجت‌الاسلام کافی در مدت اقامت دائمی‌اش در تهران با جدیت به فعالیت‌های فرهنگی و عمرانی پرداخت. وی که در ابتدا جلسات وعظ و خطابه و مراسم دعای ندبه و کمیل را هر هفته به طور منظم در گوشه و کنار تهران و در منزل علاقمندان به صورت سیار برگزار می‌کرد، پس از مدتی منزل مسکونی خود را در محله امیریه به کانون این جلسات تبدیل کرد.[46] اما دیری نگذشت که به دلیل شمار بسیار شرکت‌کنندگان در این جلسات و پیگیری اهداف بلندمدت فرهنگی سال 1347 مهدیه تهران را در زمینی به مساحت 4000 متر با کمک مردم تأسیس کرد. این مهدیه در طول جلسات دعا و سخنرانی‌های وی میزبان خیل عظیمی از مردم بود. گاهی ازدحام جمعیت به حدی بود که مردم ساعت‌ها پشت درهای آن به انتظار می‌نشستند تا بتوانند در این جلسات شرکت کنند.

از دیگر فعالیت‌هایی که به واسطه تأسیس مهدیه تهران شکل گرفت، می‌توان به تأسیس صندوق قرض‌الحسنه مهدیه [47]، کمک‌های مالی مستمر به خانواده‌های بی‌بضاعت در قالب تهیه کفش و لباس و پرداخت وجوه نقدی و لوله کشی یکی از محلات فقیرنشین جنوب تهران [48]، ارائه خدمات درمانی و تأسیس داروخانه مهدیه [49]، تأسیس حوزه علمیه مهدیه و برپایی مراسم عمامه‌گذاری طلاب [50]، اسکان و پذیرایی بیش از دو هزار تن از ایرانیان رانده شده از عراق در مهدیه [51]، خریداری مشروب‌فروشی مجاور مهدیه و تبدیل آن به کتابخانه اسلامی[52] اشاره کرد.

همچنین وی علاوه بر این اقدامات، به احداث درمانگاه در برخی شهرستان‌ها مثل گرگان، دهلران، آران کاشان و...[53] ، ساخت و مرمت و تجدید بنای چندین مسجد [54]، ساختن بیش از بیست مهدیه در شهرهای مختلف، تأسیس حوزه علمیه در ایلام [55]، ساخت حمام در ایلام، ساوه، مهران و دهلران [56]، ساخت مدرسه دخترانه در ایلام [57]و تشکیل هیئت‌های مذهبی در شهرستان‌ها، جمع‌آوری کمک‌های نقدی و ارسال برای مردم زلزله‌زده خراسان در سال 1347 و خشکسالی‌زده سیستان و بلوچستان در سال 1350 [58]، تشکیل کلاس‌های آموزشی اصول عقاید برای جوانان دبیرستانی و دانشگاهی[59] و کمک مالی به شیعیان و سادات نخاوله عربستان  پرداخت. [60]

سایر فعالیت‌های سیاسی

وی علاوه بر این فعالیت‌ها در عرصه‌های دیگری که از قضا مورد توجه ساواک بود نیز حضور داشت. ترویج مرجعیت امام خمینی، دیدار با روحانیون تبعیدی، دیدار با زندانیان سیاسی و برگزاری مراسم ترحیم حاج آقا مصطفی خمینی از جمله اقدامات او به شمار می‌رفت.

وی در پاسخ به سوال افراد در خصوص این که از چه کسی تقلید می‌کند آنها را به امام خمینی ارجاع می‌داد [61] و با نصب عکس امام در منزل خود که محل رجوع افراد بسیاری بود، در این مسیر گام برمی‌داشت. [62] حتی زمانی که امام در نجف به سر می‌برد دو بار در سال‌های 1346 و 1355 به دیدار ایشان رفت.[63]

 حجت‌الاسلام کافی که خود روزی از تبعیدشدگان بود به دیدار روحانیون تبعیدی می رفت. آیت‌الله مکارم شیرازی و آیت‌الله سیدعلی غیوری که به ترتیب در چابهار[64] و سیرجان روزهای تبعید را سپری می‌کردند، از جمله این روحانیون بودند.

دیدار با زندانیان سیاسی نیز از دیگر برنامه‌های او محسوب می‌شد. ساواک در گزارش‌های خود به این مسأله اشاره کرده است:

«... ضمناً نامبردگان فوق، روزهای جمعه به وسیله آقای کافی به ملاقات آقایان مهندس بازرگان، شیخ انواری و طالقانی می‌روند.»[65]

برگزاری مجلس ترحیم برای فرزند امام خمینی پس از انتشار خبر شهادت ایشان در 11 آبان 1356 در مهدیه تهران از دیگر اقدامات او در عرصه سیاست بود.

اقدام دیگر او در عرصه سیاسی در آستانه انقلاب اسلامی صورت گرفت. در 17 دی 1356 مقاله توهین‌آمیزی به نام «استعمار سرخ و سیاه در ایران» به قلم احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات منتشر شد که شهر قم را ملتهب کرد. فردای روز انتشار مقاله، بازار و درس‌های حوزه تعطیل شدند و روز 19 دی مأموران رژیم، مردم معترض را که به خیابان‌ها آمده بودند به شهادت رساندند. حجت‌الاسلام کافی به همراه جمعی از وعاظ به نشانه اعتراض به این کشتار، از سخنرانی خودداری کردند. [66] اما با شعله‌ور شدن آتش خشم مردم، وی نیز فعالیت‌های خود را گسترش داد و در مجلس چهلم شهدای یزد و جهرم به ایراد سخنرانی پرداخت. سه روز بعد هم، مجدد در تکیه مهدیه سیرجان بالای منبر رفت و در باره امام خمینی سخنرانی کرد.[67] از آن جا که شدت انتقادات وی به رژیم در شب‌های بعدی سخنرانی بیشتر شد و ساواک در گزارش‌های خود به این مسأله با دقت بیشتری پرداخت. به همین خاطر زمانی که این گزارش‌ها به دست پرویز ثابتی، مدیر اداره کل سوم ساواک رسید، وی ذیل گزارش فعالیت‌های او، نوشت:

«اگر مطلب ضد رژیم بوده بازداشت و اگر تحریک‌آمیز بوده تبعید شود.»

اسناد ساواک نشان می‌دهد که حجت‌الاسلام کافی پس از این جریان به شاهین شهر اصفهان رفت و در آن جا نیز علیه حکومت پهلوی سخنرانی کرد. [68]

این وضعیت ادامه داشت تا این که نیمه شعبان 1357 رسید. از آن جا که نیمه شعبان آن سال، با روزهای پرشور حرکت‌های مردمی علیه حکومت همزمان شده بود و پیش از آن هم، بسیاری در غم از دست دادن عزیزانشان در مبارزه علیه حکومت بودند، لذا همه درصدد برآمدند تا در خصوص برگزاری جشن‌های اعیاد شعبانیه از امام خمینی کسب تکلیف کنند. امام نیز به سبب مصائبی که ملت را عزادار کرده بود در اعلامیه‌ای برگزاری این جشن‌ها را تحریم کرد. 

با این که مسئولان مهدیه تهران مثل هر سال، تدارک بسیاری برای برگزاری این جشن‌ها دیده بودند، اما به تبعیت از فرمان امام خمینی از برگزاری جشن خودداری کردند. این اقدام خشم رژیم پهلوی را برانگیخت. به دنبال بروز این موضوع در سی تیر 1357، حجت‌الاسلام کافی با فشار ساواک و به اجبار به سفری رفت که بازگشتی نداشت.

وی به همراه خانواده و راننده‌اش عازم مشهد بود که در سی کیلومتری قوچان اتومبیل آنها دچار سانحه شد و روح وی در جوار حق آرمید.

بستگان وی پس از اطلاع از این حادثه خود را به قوچان رساندند و پیکر وی را به مشهد بردند. با انعکاس این خبر در مطبوعات جمعیت بسیاری آماده تشییع شدند. بسیاری این سانحه را توطئه ساواک می‌دانستند. به همین خاطر صبح 31 تیر 1357 مراسم تشییع وی که از میدان فردوسی مشهد به طرف حرم امام رضا (ع) آغاز شده بود در اندک زمانی به تظاهراتی علیه رژیم تبدیل شد و به سبب تیراندازی عوامل رژیم، چند نفر کشته و زخمی شدند. با این وجود پیکر ایشان پس از طواف در حرم و اقامه نماز میت توسط آیت‌الله سیدعبدالله شیرازی برای آرام شدن جو مشهد، به تهران منتقل و با نظارت ساواک به پزشکی قانونی برده شد. ساواک و شهربانی به سرعت جلسه‌ای تشکیل دادند و با توجه به نگرانی استاندار خراسان در مورد بازگشت پیکر مرحوم به مشهد و ایجاد ناآرامی در شهر و حتی سرایت این ناآرامی‌ها به تهران، تصمیم گرفته شد تا بدون انجام هیچگونه تشریفاتی پیکر را در خواجه ربیع مشهد دفن کنند و تنها به خانواده وی اجازه داده شد تا در ساعت ۱۰ شب اول مرداد ۱۳۵۷ پیکر را بدون اطلاع هیچکس به مهدیه برده و مراسم مختصری برایش برگزار کنند. بلافاصله پس از مراسم نیز، پیکر مرحوم کافی به فرودگاه منتقل شده و به مشهد فرستاده و شبانه در خواجه ربیع دفن شد. از آن جا که ساواک از دزدیده شدن پیکر حجت‌الاسلام کافی بیم داشت، لذا تمام مراحل را با نظارت دقیق انجام داده و به خانواده وی تذکراتی مبنی بر عدم برگزاری هرگونه مراسمی در خواجه ربیع داد. با این وجود آیات عظام گلپایگانی، مرعشی نجفی و سیداحمد خوانساری با انتشار اعلامیه‌هایی ضمن عرض تسلیت به خانواده وی و مردم با آنان اظهار همدردی کردند.

اولین مجلس ختم نیز در حالی به دعوت آیت‌الله خوانساری در مسجد حاج سید عزیزالله تهران برگزار شد که شهر مشهد در غم فرو رفته بود. به دنبال این مجلس، مجالس دیگری نیز در قم، کرمانشاه، رشت، کاشان و اصفهان و دیگر شهرها برپا شد.

نماینده امام خمینی (ره) در وجوهات شرعیه

در سال‌های مبارزه حجت‌الاسلام کافی علیه رژیم پهلوی، امام خمینی در نامه‌هایی ایشان را نسبت به ترویج اسلام و تربیت نسل جوان تشویق می‌کردند و در مورد امور حسبیه و شرعیه نیز به وی اجازه و وکالت داده بودند. امام در یکی از نامه‌های خود به ایشان درخصوص وکالت امور حسبیه و شرعیه چنین مرقوم فرمودند:

‌‌«بسمه تعالی ‌

‌‌23 شهر رجب 91‌ [23 شهریور 1350]

‌‌خدمت جناب مستطاب عمادالاعلام و ثقه‌الاسلام آقای حاج شیخ احمد کافی ـ دامت‌‎ ‎‌افاضاته‌

‌‌مرقوم محترم واصل و از مطالبش مطلع شدم. راجع به ترویجات جنابعالی و اشتغال به‌‎ ‎‌تربیت طبقه جوان جناب حجت‌الاسلام آقای مدنی شرفی تذکر دادند از غیر ایشان هم‌ ‎‌شنیده بودم. در این زمان که اوضاع اسلام و مسلمین چنین است که ملاحظه می‌کنید‌‎ ‎‌ارزش خدمت‌های صادقانه در پیشگاه مقدس پروردگار عظیم بیش از عصور سابقه است.‌‎ ‎‌امید است خداوند تعالی بیش از پیش به جنابعالی توفیق خدمت به شرع مطاع دهد و‌‎ ‎‌خدمات شما منظور نظر ولی امر ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ بوده باشد. جنابعالی‌‎ ‎‌مجازید سهم سادات را تا حدود قلم‌های هزار تومانی یا به خود اشخاص اجازه دهید،‌‎ ‎‌بدهند یا خودتان به محال مقرره شرعیه برسانید؛ زائد بر آن را نصف به همان نحو و‌‎ ‎‌نصف دیگر را ایصال فرمایید برای اقامه حوزه‌های مهمه. از جنابعالی امید دعای خیر  ‎‌دارم.

والسلام علیکم ‌‌روح‌الله الموسوی الخمینی»[69]

آثار و تألیفات

از شیخ احمد کافی آثار نوشتاری بر جای نمانده است، اما بسیاری از سخنرانی‌های او بعدها منتشر شد. از جمله این آثار می‌توان به آخرالزمان به روایت معصومین (ع)، کلید نجات و ایمنی از فتنه‌های آخرالزمان، روضه‌های مرحوم کافی، لطیفه‌های چهارده معصوم، نجات یافتگان امام زمان (عج) و نغمه‌های فاطمیه اشاره کرد.

پی‌نوشت‌ها:

[1] . واعظ شهیر؛ حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383، بخش اسناد، اسناد مورخ ۴ / ۶ / ۴۳ و 25 / ۱۱ / ۴۵، صفحات 30 و 64. 

[2] . همان، اسناد مورخ ۶ / ۷ / ۴۷، ۲۵ / ۶ / ۴۸، ۱۰ / ۱۰ / ۵۱، صفحات  128، 199 و 347.

[3] . همان، سند مورخ 14 / ۱۲ / ۱۳۴۱، ص 1.

[4] . همان، سند مورخ ۲ / ۱ / ۱۳۴۲، ص 2.

[5] . همان.

[6] . همان، سند مورخ ۵ / ۱ / ۱۳۴۲، ص 6

[7] . اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج ۳، ص ۷۰.

[8] . واعظ شهیر؛ حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک، همان، سند مورخ 9 / 8 / ۱۳۴۲، ص 13.

[9] . همان، سند مورخ ۲۵ / ۹ / ۱۳۴۲، ص 19.

[10] . همان، سند مورخ ۳ / ۱۱ / ۱۳۴۳، ص 34.

[11] . همان، سند مورخ ۴ / ۱۱ / ۱۳۴۳، ص 35.

[12] . همان، سند مورخ ۱۳ / ۱۱ / ۱۳۴۳، ص 41.

[13] . همان، سند مورخ ۱۹ / ۱۱ / ۱۳۴۳، ص 49.

[14] . همان، اسناد مورخ ۶ / ۴ / ۴۹، ۱۴ / ۴ / ۴۹ و ۲۷ / ۳ / ۴۹، صفحات 251، 260، 244.

[15] . همان، سند مورخ ۱۱ / ۴ / ۱۳۴۹، ص 258.

[16] . همان.

[17] . همان، سند مورخ ۱۹ / ۱۲ / ۱۳۵۱، ص 356.

[18] . همان، سند مورخ ۱۱ / ۹ / ۱۳۵۴، ص 404.

[19] شهدای روحانیت در یک صد سال اخیر، علی ربانی خلخالی، ج اول، چاپ اول، 1361، ص ۲۸۱.

[20] واعظ شهیر؛ حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک، همان، سند مورخ ۱۶ / ۱۱ / ۱۳۵۴، ص 422.

[21] همان، سند مورخ ۹ / ۱۰ / ۱۳۴۲، پاورقی،  ص  19.

[22] همان، سند مورخ ۱۷ / ۱۰ / ۱۳۵۴، ص 429.

[23] همان، سند مورخ ۶ / ۱۰ / ۱۳۵۴، ص 415.

[24] همان، سند مورخ ۱ / ۹ / ۱۳۴۵، ص 55.

[25] همان، سند مورخ ۷ / ۳ / ۱۳۴۶، ص 80.

[26] همان، سند مورخ ۲۶ / ۷ / ۱۳۴۶، پاورقی، ص 105.

[27] همان، سند مورخ 3 / 7 / ۱۳۴۸، ص 204.

[28] همان، سند مورخ 15 / 5 / ۱۳۴۸، ص 192.

[29] همان، سند مورخ 22 / 11 / ۱۳۴۹، ص 289.

[30] همان، سند مورخ ۲۳ / ۵ / ۱۳۵۲، ص 367.

[31] همان.

[32] همان، سند مورخ ۲۱ / ۹ / 35، پاورقی، ص 436.

[33] همان، اسناد مورخ ۱۸ / ۸ / ۴۶، ۵ / ۴ / ۵۲، ۲۹ / 7 / 53، صفحات 109، 365، پاورقی 385، 439.

[34] همان، سند مورخ ۱۰ / ۲ / ۴۷، ص 116.

[35] همان، سند مورخ ۲۶ / ۸ / ۴۸، ص 220.

[36] همان، سند مورخ ۱۷ / ۷ / ۵۳، ص 385.

[37] زندگی‌نامه عاشق دلباخته امام زمان؛ حجت‌الاسلام و المسلمین شهید حاج شیخ احمد کافی خراسانی رحمه‌الله، محمدرضا معادیخواه، ناشر نسیم حیات، ۱۳۷۹، ص ۲۳۲.

[38] واعظ شهیر؛ حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک، همان، سند مورخ ۱۳ / ۱۰ / ۴۸، ص 226.

[39] همان، سند مورخ ۲۶ / ۴ / ۵۰، ص 295.

[40] همان، سند مورخ ۲۵ / ۶ / ۴۸، ص 199.

[41] همان، سند مورخ ۱۷ / ۱۰ / ۴۵، پاورقی، ص 59.

[42] همان، سند مورخ ۷ / ۹ / ۴۷، ص 139.

[43] همان، سند مورخ ۱۶ / ۹ / ۵۱، ص 345.

[44] همان، اسناد مورخ ۲۹ / ۹ / ۵۰، ۶ / ۷ / ۴۷، ۱۲ / ۹ / ۴۷، ۴ / ۶ / ۵۰، صفحات 326، 128، 140.

[45] همان، سند مورخ ۷ / ۸ / ۴۹، ص 282.

[46] همان، سند مورخ ۶ / ۱۱ / ۴۵، ص 63.

[47] زندگی‌نامه عاشق دلباخته امام زمان، همان، ص ۴۰.

[48] همان، ص ۳۸.

[49] همان، ص ۳۹.

[50] واعظ شهیر؛ حجت‌الاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک، همان، سند مورخ ۱۹ / ۱۲ / ۵۱، ص 356.

[51] همان، سند مورخ ۱۲ / ۱۰ / ۵۰، ص 328.

[52] همان، سند مورخ ۱۸ / ۲ / ۵۱، ص 336.

[53] همان، سند مورخ ۶ / ۷ / ۴۲، ص ۵۹.

[54] همان، ص ۲۳۳.

[55] همان

[56] همان.

[57] همان.

[58] همان، اسناد مورخ ۲۸ / ۳ / ۵۳ و ۱۴ / ۴ / ۵۰، صفحات 379 و 291.

[59] همان، اسناد مورخ ۱۰ / ۴ / ۴۹ و ۲۴ / ۴ / ۴۹، صفحات 254 و 269.

[60] همان، ص ۲۳۳.

[61] همان، سند مورخ ۱۹ / ۶ / ۵۳، ص 383.

[62] همان، سند مورخ ۱۵ / 5 / 48، ص 191.

[63] همان، سند مورخ ۲۵ / ۱ / ۴۷، ص  115.

[64] همان، سند مورخ ۱۰ / ۱۲ / 3۶، ص 447.

[65] همان، سند مورخ ۱۹ / ۱۰ / ۴۵، ص 61.

[66] همان، سند مورخ ۲۷ / ۱۰ / ۳۶ ، ص 446.

[67] همان، سند مورخ ۲۸ / ۲ / ۳۷، ص 451.

[68] همان، سند مورخ ۶ / ۳ / ۳۷، ص 454.

[69] صحیفه امام خمینی، تهران؛ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جلد 21، نامه مورخ 23 شهریور 1350، ص 603.


مرکز بررسی اسناد تاریخی