جریانهای حوزوی و انقلاب اسلامی


2636 بازدید

جریانهای حوزوی و انقلاب اسلامی

سیاست توحیدی زمانی است که حکومت در دست جبهه حق است و حکومت طاغوتی زمانی است که حکومت در دست جبهه طاغوت باشد. معمولا سیاست در دورره توحیدی تحت عناوین سیاست در اسلام نوشته میشود و از متون هم زیاد استفاده میشود.

 

آیت الله محمد علی گرامی در سال 1317 در قم بدنیا آمد و در حضرات آیات بروجری، امام خمینی، اراکی، میرزا هاشم آملی، شیخ مرتضی حائری و ستوده تحصیلات خود را تکمیل کرد و در سالهای اخیر رساله عملیه خود را نوشته و اعلام مرجعیت کرد. در یک روز زمستانی خادم آیت الله ما را به بیت آقا در خیابان ساحلی راهنمایی میکند. آیت الله مشغول پاسخ به استفتائات است اما با کمال حوصله و فارغ از محافظه کاری و مصلحت سنجی به سوالات ما درباره جریانهای حوزوی و انقلاب اسلامی پاسخ میدهد.

 

سوال :میزان دخالت و حضور علما و روحانیون در سیاست در طول تاریخ چگونه بوده است؟

منظور از سیاست همان تدبیر جامعه است، و از همان اول کیان تشیع و زمان پیامبر اسلام (ص) و ائمه طاهرین علیهم السلام این بزرگواران در سیاست دخالت میکردند مسائلی از قبیل جنگ، صلح و... از مواردی بود که مورد عنایت این بزرگوران بود. بعد از پیامبر (ص) بزرگترین مساله ای که مورد اختلاف قرار گرفت مساله خلافت بود که در منابع روایی و تاریخ این مساله مهم را میتوان  فراوان مشاهده کرد، مثلا در احتجاج طبرسی آمده است که اصحاب خاص پیامبر (ص) سخنرانی کردند و مسائلی را یادآور شدند، یعنی یک نوع مبارزه فرهنگی و سیاسی را انجام دادند اگر چه طرف مقابل این مسائل را نپذیرفت اما اصحاب خاص وظایف خود را انجام دادند.خلاصه اینکه از همان اول ورود در سیاست ورود داشتند. اگر ورود در مسائل سیاسی نبود که این همه زجر نمی کشیدند ابن ابی عُمیر را که میدانید اینقدر شکنجه شد که بارها از هوش رفت، علی بن یقطین و بعضی از اصحاب مستقیما به دستور ائمه در دستگاه حکومت وارد میشدند و برای حفظ کیان شیعه تلاش میکردند امام هم مراقب بود که اینها لو نروند و این فوق سیاست بود چرا که این افراد سیاست میکردند و ائمه مراقب تدابیر اینها بودند. سیاست معمولی همان تدبیر جامعه است و کاری که ائمه علیهم السلام انجام میدادند فوق سیاست بود.

 

سوال :حضور در سیاست در دوره غیبت

در دوره غیبت با توجه به زمینه های موجود در جامعه، شیعه وارد عرصه میشد و فعالیت هایی را انجام میداد البته باید توجه داشت که اولویت حفظ وضعیت علمی شیعه بود چرا که اگر وضعیت علمی حفظ نمی شد هیچگاه مسائل اجتماعی و سیاسی نمیتوانست مطرح شود. شیخ مفید در بغداد مختصر حوزه ای داشت و در راستای حفظ عقاید شیعه کوشش میکرد.  البته امام زمان عج نیز در دوره غیبت مراقب اینها بود حتما ماجرایی شیخ مفید را شنیده اید که  فتوای اشتباه میدهد و  بعد از اینکه متوجه اشتباه خود میشود تصمیم میگیرد دیگر فتوا ندهد. اما امام زمان (عج) به او پیغام میرساند که شما کارتان را انجام دهید و ما مراقب شما هستیم. و همین مساله میتواند تاییدی در اجماع لطفی باشد. شیخ طوسی بعد از شیخ مفید و سید مرتضی دنبال کار را گرفت و همه علما با توجه به وضعیت زمانه خود و وجود زمینه ها وارد مسائل جامعه و سیاست میشدند همه این تلاشها ورود در تدبیر مُدن شیعه است.

 

سوال :سیاست توحیدی و سیاست طاغوتی

سیاست توحیدی زمانی است که حکومت در دست جبهه حق است و حکومت طاغوتی زمانی است که حکومت در دست جبهه طاغوت باشد. معمولا سیاست در دورره توحیدی تحت عناوین سیاست در اسلام نوشته میشود و از متون هم زیاد استفاده میشود.  اما سیاست در دوره طاغوتی جزوه ای را من در این زمینه نوشته ام تحت عنوان سیستم سیاسی اسلام که در دوره طاغوت چگونه باید کیان اسلام را حفظ کرد که مساله تقیه و توریه در چنین وضعیتی مطرح میشود سفارشی که اهل بیت علیهم السلام نسبت به کمک و حفظ مومنین دارند که روایات متعددی داریم. در باب اطعمه و اشربه داریم که اگر شما مومنی را اطعام کنید به اندازه آزاد کردن بنده بقدر فئان ثواب دارد یا تعببرات دیگری داریم که میفرماید به اندازه افق ثواب دارد اینها بیشتر برای حفظ کیان مسلمین از طریق رفاقت و دوستی است همه اینها برای این است که شیعیان در امان بمانند. روایت مشهوری داریم که هارون رشید به علی بن یقطین بسیار شک کرده بود و حتی ممکن بود که او را بقتل برساند، امام موسی بن جعفر(ع) نامه ای به او نوشت و تاکید کرد که  از زمانی که این نامه را دریافت کردی وضو را به سبک عامه(اهل سنت) انجام بده و همین مساله باعث شد جان او حفظ شود. این همان فوق سیاست است سیاست برای حفظ سیاستمداران. این ورود ها بمعنای دخالت در سیاست بمعنای کلی بود.

 

سوال :سیاست بمعنای بدست گرفتن حکومت

اما سیاست بمعنای اینکه حکومت را در دست بگیرند اینگونه امکاناتی در اختیار نبوده است مگر بصورت بسیار مختصر، مثلا حکومت علویان در طبرستان، یا در دوره صفوبه زمانی که شاه طهماسب مدت طولانی به مسافرت میرود کار را به محقق کرکی واگذار میکند در دوره های بعدی امکان بدست گرفتن حکومت نبوده است، در دوره قاجار فتحعلی شاه از کاشف الغطاءاجازه میگیرد این رسم بوده است که از صاحب واقعی حکومت اجازه گرفته شود اینها همان ورود به سیاست بوده است. در دوره های بعدی هم کم و بیش این قضیه بوده است در دوره ناصرالدین شاه هم ملاعلی کنی به برخی از اقدامات اعتراض میکرد مثلا مشهور است که ناصرالدین شاه زمانی به شکار رفته بود اما یکباره دستور داد بسمت شهر حرکت  کنند وقتی علت را جویا شدند گفت اگر ملاعلی کنی دروازه  شهر را ببندند و ما را به شهر راه ندهد چه کنیم. این مساله قدرت علما را نشان میدهد که به همان مقدار قدرت و نفوذ در سیاست دخالت میکردند.

 

طبق خبرهای مشافهه ای ( شاید در جایی مکتوب نشده باشد) داریم که روزی ملاعلی کنی از الاغ پیاده میشود و الاغ را دم در میبندد گویا یک یهودی از آنجا میگذرد و الاغ رم میکند در شهر شایع میشود که یک یهودی الاغ ملا علی کنی را رم کرده است البته این را نمیگویند که ملا علی کنی روی الاغ سوار نبوده است همین مساله باعث نگرانی مردم میشود و بازار در اعتراض به این کارتعطیل میشود خلاصه اینکه به همین مقداری که قدرت داشتند ورود میکردند.

 

سوال :در مشروطه علما قصد بدست گرفتن حکومت را نداشتند

مثلا در دوره مشروطه صحبت این نبود که حکومت را در دست بگیرند بلکه بیشتر در راستای تایید حکومت بود و البته این نگاه از روی اعتقاد بود یعنی در اصل بدست گرفتن حکومت قدری تشکیک داشتند. این کاری که آقای علی اکبر ثبوت انجام داده است و کار محققانه ای هم هست مذاکراتی بین آخوند و نائینی وجود دارد و نائینی از آخوند میپرسد که چرا شما خودتان حکومت را بدست نمیگیرید که این دعواهای مشروطه و مشروعه پیش نیاید آخوند بیست و چند دلیل می آورد که ما نباید مستقیما حکومت را در دست بگیریم ایشان میفرماید که دون اثباته خرط غطاط گویا هم اشکالی در اصل بدست گرفتن حکومت دارد و هم اینکه گرفتن آن را نیز مصلحت نمیداند. آخوند بعد از این تلاشهایی که برای مشروطیت کرد. گویا  بعدها پشیمانی حاصل شد و حرکت کرد بسمت ایران که در راه مسموم شد و تمام شد.

 

اما در حکومت پهلوی رضاخان با حیله و مکر وارد شد و بمرور قدرت علما را محدود کرد و کار بجایی رسید که دیگر علما نمیتوانستند کاری انجام دهند خیلی تلاش کردند حاج شیخ عبدالکریم حائری را وارد کنند اما حاج شیخ میگفت که خیال نکنید اگر من یکی هم وارد بشم طوری خواهد شد ایشان میگفت من یکی مانده ام تا این سیر تاریخی را ادامه دهم و اگر من هم وارد شوم. من هم از بین خواهم رفت و این سیر قطع خواهد شد.

 

چهار جریان در میان علما:

1- بدست گرفتن مستقیم حکومت که بسیار نادر بوده است.

2-یک جریان اجازه دادن به حاکم بوده است که نمونه های آن زیاد است.

3- یک جریان هم گوشه نشینی در اعتراض به حکومت طاغوتی بوده است که این قدری بیشتر بوده است.

4- جریانی هم بود که کلا فعالیت برای بدست گرفتن حکومت را جایز نمیدانست.

 

 در دوره غیبت این سه گروه اول به عمل سیاسی معتقدند اما با توجه به وضعیت و شرابط جامعه عمل میکنند در دوره پهلوی نیز این سه گروه زیاد بودند و با این حکومت معارضه میکردند گاهی با حکومت بخاطر مصلحتی همراهی میکردند.  در قضیه میرزای شیرازی که واقعه تنباکو رخ داد چند کرور به انگلستان باید بدهد یعنی غرامت بخاطر فسخ قرارداد. بعد از این قضیه ناصرالدین شاه نامه ای به میرزا مینویسد و میگوید حالا که ما به حرف شما گوش کردیم و قرار داد را بهم زدیم حالا بیایید مملکت را خودتان اداره کنید میرزا جواب میدهد که کماکان شما شاه و ما رعیت اما اگر کار خلافی صورت بگیرد ما هستیم، در واقع حکومت را تهیدید میکند اما قصد تحویل گرفتن آن را ندارد. وقتی این ماجرا را آیت الله بروجردی شنیده بود گفته بود که میرزا عقل کرد و حکومت را نپذیرفت چرا که شش ماه طول نمیکشید که آبرویش میرفت. خب تشکیل حکومت واقعا مشکل است من یادم است زمانی بعد از تشکیل جمهوری اسلامی از خود امام شنیدم که میگفت ما هم نمیدانستیم که حکومت اینقدر سخت است. بنظر من گرفتن حکومت و استمرار آن بوسیله امام ره، باید بگویم که چیزی شبیه معجزه است. واقعش این مساله بسیار سخت است با این همه معارض در سراسر دنیا. شما توجه کنید مثلا در اروپا بعد از چند قرن دعوا بین حکومت و کلیسا به صلح رسیده اند حالا ببینند که یک عده آخوند ادعای حکومت دارند و کشوری را اداره میکنند خب طبیعی است که ممکن است آنها هم ادعاهایی داشته باشند. پس اکثر علما داعیه دخالت در سیاست داشتند اما مصلحت اجتماعی را در نظر داشتند اما خب قلیلی هم از علما بودند که در اصل قضیه اعتقادی به دخالت نداشتند.

 

سوال :برخی از علما در حوزه بودند که دخالت در سیاست را در دوران غیبت جایز نمیدانند و معتقدند باید امام زمان عج خود ظهور کند و حکومت تشکیل دهد این نگرش چه مقدار در بین علما جدید بوده است؟

 این طیف در حوزه ضعیف بودند و قدرت زیادی هم نداشتند تعداد آنها هم کم بود دیدگاه  اینها براساس تصورشان از برخی روایات است در ابواب امر و نهی و مبحث تقیه  که روایات متعددی داریم  که میگوید بیرقی که در دوران غیبت برپا شود به آخر نمیرسد. اینها  خود گروه اندکی اند مثلا آقایی بود الان فوت کرده است کتابی نوشت به عنوان رد حکومت اسلامی و  ولایت فقیه و اینکه درزمان غیبت کسی حق حکومت ندارد که قدری به ایشان فشار آمد وحرف خود را پس گرفت این گروه اندک بودند. اکثر علما  از روی مصلحت بود که نمیخواستند حکومت را بدست بگیرند. اتفاقا اینگونه روایات هم بیشتر براساس مصلحت است که هر رایتی که بلند شود در زمان غیبت قبل ازاینکه به قدرت برسد نابود میشود ممکن بود درابتدا موفق بشوند اما در واقع جوجه را آخر پاییز می شمارند. البته باید دید که مردم از نظر دینی درچه دوره ای بیشتر راه آمدند ومرحوم آخوند هم به آقای نائینی همین را میگوید که ما نمی توانیم عدالت مطلق را داشته باشیم ممکن است در مردم نارضایتی باشد که کم کم از دین وآخوند و روحانیت که حکومت را گرفته بدگویی شود و از دین زده شوند همه ی اینها منتهی میشود به اصل دین که ممکن است تضعیف شود.

آیت الله گرامی

کرنش برخی از شاهان در مقابل علما

نکته دیگر اینکه برخی از علما میگفتند که اگر قرار باشد که حکومت را بدست بیاوریم ممکن است خونریزی شود  مثلا شاه در مقابل مرحوم ایت الله بروجردی کرنش میکرد. البته جهت دیگری که وجود داشت این بود که معمولا سلاطین در مقابل علما کرنش میکردند همین مساله باعث شده بود که برخی از علما به این مقدار راضی باشند. بطور مثال یکبار به آیت الله بروجردی خیلی فشار آوردند که چرا خودتان حکومت را بدست نمیگیرید که ایشان فرمود میگویید که حکومت را از دست شاه بگیریم بفرض که گرفتیم به چه کسی بدهیم بعد اشاره میکنند به یک روحانی و میگویند این آدم همان دکتر اقبال است بعلاوه ریش و عمامه. دردوران آیت الله بروجردی ورود ایشان مستقیم نبود اغلب کناره گیری میکردند.

 

سوال :بنظر شما دیدگاه آنها اعتقادی بود یا دعوای منافع  یا چیزهای دیگر داشتند؟

نه تا آنجا که من میدانم کسانی که بخاطر منافع دعوا کنند در اقلیت بودند، ولی آنهایی که سرشان به تنشان می ارزید واهل قلم و علم بودند اواخر عمرشان بود و نگاهشان جنبه ی اعتقادی داشت، میگفتند خون مردم  پایمال میشود مثلا مرحوم حاج آقا مرتضی حائری، درعدالت ایشان احدی نمی توانست حرفی بزند وهمه ایشان را قبول دارند و ایشان هم از کسانی بود که بدست گرفتن حکومت را قبول نداشتند و به نظر می آمد حتی به اصل ولایت فقیه هم شبهه داشتند پس از تشکیل حکومت اسلامی، ایشان از مجلس خبرگان بیرون آمدند. روزی من از ایشان پرسیدم که کلمه ی مذهب حقه شما را ناراحت کرد و بیرون آمدید؟ چون این کلمه قبلا بود و الان نیست حتی بازاری ها هم اعتراض داشتند که چرا این کلمه را برداشتید. من از آقای منتظری هم پرسیدم که شما هم بودید که این کلمه مذهب حقه را برداشتند ایشان گفتند بله مذهب حقه برداشته شد اما مذهب شیعه جایگزین شد.  البته از برداشتن کلمه مذهب حقه آقای صافی، آقای حائری و آقای صدوقی و...ناراحت بودند. خود آقای صافی به من گفتند که عبدالعزیز رئیس سنی ها را دیدم و بوسیدم وگفتم  توکه خودت میدانی مذهب ما حق است و قبول کرد که در قانون اساسی مذهب حقه باشد اما آقای نایب رئیس مجلس طوری صحبت کرد که فقط صحبت اسلام و اصل تشیع مطرح شد صحبت چیز دیگری نبود. خلاصه من به آقای حائری گفتم که سر کلمه ی حقه ناراحتید وایشان درجواب گفتند نه درمورد  آن مسئله بحث هایی شد اما در مجلس ماندیم من با ولایت فقیه  که اینها مطرح میکنند مشکل دارم، عدالت اینها یعنی این که اگرکسی دو زن داشت ودیگری زن نداشت یکی از زنهای او را به این بدهیم. هوا و هوس وحب ریاست در اینها مطرح نبود من یقین دارم.

 

سوال : طبق تقسیم بندی که حضرتعالی دارید آقای گلیایگانی وحضرت امام و آقای مرعشی و آقای شریعتمداری هر یک از بزرگواران  درکدام جریانات قرار میگیرند؟

آیت الله گلیایگانی قبل از امام ولایت فقیه را مطرح کرد که درس ایشان را هم نوشتند و شاگرد ایشان آقای صابری همدانی  جزوه ی کوچکی که  حدود دویست صفحه میشد را منتشر کرده است. آقای مرعشی بیشتر بحثهای عبادی را مطرح میکرد و به این مسائل نرسید. اعلامیه های ایشان در تائید شخص امام خمینی ره بود گاهی هم از حکومت انتقاد میکرد. آقای اراکی امام را تائید میکردند اما  ازنظر فقهی ولایت فقیه را قبول نداشت واشکال فقهی داشت  برعکس اعتقادش راجع به نماز جمعه که دلیل قاطع فقهی داشت که حتما باید اقامه شود. آقای شریعتمداری را به یاد ندارم درس بیع را گفتند یا نه چون اجاره را گفت اما این مباحث بیشتر در بیع مطرح است. آقای شریعتمدار اعتقادی به این که شاه برود نداشت ایشان نظرشان این بود که مصلحت نیست حکومت را در دست بگیریم ما در زمانی که در تبعید بودیم یکی از دوستان  به ایشان گفتند که شما دم از قانون اساسی میزنید در حالی که آقای خمینی با امریکا و اساس مشکل دارد و ایشان ناراحت شدند وگفتند مرا بی دین مخوانید من اعتقاد به قیامت دارم اما میبینم که اینها حکومت را میگیرند و نمیتوانند اداره کنند و آبروی دین میرود این تعبیر ایشان بود من نمی خواهم بگویم که ایشان درست میگفت اما نسبت دادن به ایشان که ایشان به کجاها وصل بودند کاردرستی نبود و نزد خدا عوارض دارد. من همان موقع هم که ایشان در منزل تحت نظر بود به وزیر اطلاعات گفتم بهتر بود میگفتید ایشان پیرمرد است و از حضورش سوءاستفاده میشود نه این که بیاوریدش درتلویزیون استغفار کند.

 

سوال :مراجع تقلید نجف و مشهد

در نجف و مشهد مرجعیت مقتدری حضور داشت. مرحوم آقای میلانی در مشهد و مرحوم آقای حکیم و آقای خویی وآقای شاهرودی در نجف. مرحوم امام وقتی تبعید شد به عراق برای بازدید منزل آیت الله حکیم رفته بودند  امام در این جلسه شروع میکنند از وضع ایران صحبت کردن و اشاره به این که شما قیام کنید آقای حکیم میگویند امام حسن(ع) در مقابل معاویه صلح کرد امام فرمود شما در پانزده خرداد نبودید تا ببینید این ها بعد از دستگیری ما چه کردند اگرامام حسن (ع) یارو یاور داشت قیام میکرد و بعد آقای حکیم میگوید شما همچین مریدانی داشتید ما نداریم و امام مگویند شما قیام کنید و جلودار باشید من و همه ی مریدان پشت شمائیم به هرحال نجف موافق نبود حکومت دست ولایت فقیه باشد و مرحوم خویی ازنظر فقهی مشکل داشتند و تک تک روایات را آورده است و آنها را رد کرده است. به هرحال مرجعیت در نجف قوی بود اما آقای میلانی در مشهد ازحکومت مردم بر مردم میگفت  صحبت های  ایشان شبیه اعلامیه های نهضت آزادی و جبهه ی ملی بود شاه باید سلطنت نه حکومت.

 

سوال :آقایان حاج آقا رضا و حاج آقا ابوالفضل زنجانی چه نگاهی داشتند؟

 یک روز به منزل حاج آقا رضا دعوت داشتیم یادم است که برای افطار هم بود و گفتگوهایی انجام میشد دیدگاه ایشان به نظرات آقای میلانی و شریعتمداری نزدیک بود و به روش امام و مبارزین هم اعتقادی نداشتند آقایانی که با تئوری ولایت فقیه موافق نبودند به خاطر هوس ریاست نبود مگر چند صباح میتوانستند ریاست کنند که بخواهند آخرتشان را ضایع کنند. چند وقت بعداز انقلاب ازآقای حائری یرسیدم که حالتان چطور است گفتند چند وقت دیگر خوب میشوم یعنی میمیرم.

 

سوال :دیدگاه علامه طباطبایی  چه بود ایشان نظرشان تشکیل حکومت بود یانبود؟

بنظرم نگاه کلی ایشان به حکومت بود اگرکسی درالمیزان دقت کند شاید این بدست بیاید در بخشی که راجع به داستان داود و  طالوت بحث میکند.  البته آقای طباطبایی در مورد درگیریها محتاط بود و معتقد بود باید از درگیریهایی که به خون ریزی ختم میشود جلوگیری کرد. باید اشاره کنم که آقای طباطبایی در فشار بود، همین درمانگاه  قرآن و عترت که سابقا کتابخانه ی امام بود بعد ساواک به آنجا ریخت کتابها را از بین برد آقای طباطبایی به عنوان منزل آنجا را اجاره کرد یکی از آقایان که به نجف رفته بود گفته بود با زحماتی که علامه طباطبایی کشیده شده خوب است این خانه را به ایشان بدهید امام گفته بود هرچه سریعتر آقای طباطبایی خانه را تخلیه کنند که داماد امام آقای اعرابی  به من گفتند ما علت را نمیدانستیم و فکر کردیم چون بهای گزافی دارد پرداخت آن به یک پیرمرد وجه دینی ندارد چون ممکن بود بعد از ایشان بدست نااهل بیفتد. یسر ایشان میگفت وقتی وارد خانه شدم پدرم می لرزید و میگفت باید زود اینجا را تخلیه کنیم  از  طریق بنگاه خانه ی کوچکی پیدا کردیم و به آنجا منتقل شدیم. یک بار تلویزیون سخنانی از علامه را پخش کرد که جالب بود علامه گفت که آقای مطهری درسس امام میرفت اما بعد از مدتی درس امام را رها کرد و به درس ما آمد.

 

 

 

سوال :جریانهای موجود در حوزه علمیه امروز را چگونه میبینید آیا این جریانها تفاوتی با پیش از انقلاب داشته اند؟

بنظر من همان جریانهای قبل از انقلاب در حوزه علمیه امروز هم حضور دارند و این تقسیم بندی بهم نخورده است اگر چه کم و کیف آنها ممکن است فرق کرده باشد البته برخی ها معتقدند بعد از انقلاب ظواهر فساد از بین رفته است اما برخی هم معتقدند که نگاه مردم به روحانیت و مسائل اعتقادی تضعیف شده است. شاگردان آقای خویی معمولا از نگاه فقهی هنوز هم این مساله را قبول ندارد البته آنها ممکن است این روالی که مردم با رای خود حکومت ولایت فقیه را انتخاب کنند مشکلی ندارند اما آنها میگویند ادله ای نداریم که حتما باید یک فقیه حکومت را در دست بگیرد.


مرکز اسناد انقلاب اسلامی