جعبه سیاه ماجرای مکفارلین ناگشوده رفت
3101 بازدید
محسن کنگرلو، مشاور امنیتی نخست وزیر و یکی از چهرههای کلیدی ماجرای مکفارلین (ایران کنترا)، بعد از یک دوره بیماری درگذشت. او مبتلا به سرطان ریه بود. محسن کنگرلو هنگامی که درگذشت بازنشسته وزارت کشور بود. او بهتازگی از رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد در مقطع ارشد فارغالتحصیل شده بود.
شروع ماجرای مکفارلین در واقع با محسن کنگرلو آغاز میشود. اوست که با ارتباط با منوچهر قربانیفر، دلال اسلحه، زمینههای بعدی ماجرایی را رقم میزند که در تاریخ معاصر به مکفارلین یا ایرانکنترا معروف میشود. کنگرلو پنج سال پیش برای نخستین بار در دو گفتوگو برخی از ناگفتههایش از ماجرای مکفارلین را شرح داد.
اگرچه طرح برخی مسائل را هم به صلاح نمیدید و معتقد بود هنوز تاریخ روایتش فرانرسیده است. قرار بود خاطراتش را کامل در کتابی بنویسد و آنجا همه ماجرا را شرح دهد. محسن کنگرلو شخصیتی صاف و صمیمی داشت. برخلاف آنچه تصور میشد یک معاون امنیتی سابق باید پیچیده باشد و پیچیده رفتار کند، سکناتش هیچ نشانی از پیچیدگی نداشت.
گفتوگویش با «شرق» هم بعد از اصرارهای فراوان و جلب اعتمادش میسر شد که سرآغاز سلسله گفتوگوهایی بود که بعدا دیگرانی هم سراغش رفتند. محسن کنگرلو با تأسیس گروه فجر اسلام و بعد هم با پیوستن به گروه توحیدی صف، روابطی مخفی با انقلابیونی از جمله شهید آیتالله بهشتی و آیتالله هاشمیرفسنجانی برقرار کرد و به مبارزه با رژیم شاه پرداخت.
در پایهگذاری سپاه هم نقش داشت و بعدا به عنوان مشاور امنیتی نخستوزیر و سپس مشاور امنیتی و اطلاعاتی آیتالله هاشمیرفسنجانی نقش ایفا کرد. در دهه 60 و در روزگاری که هر کسی از روابطش برای خرید اسلحه در دوران جنگ استفاده میکرد، او هم از طریق وزیر بازرگانی زمان شاه به منوچهر قربانیفر وصل شد.
کنگرلو گفته بود: «آقای هاشمی نماینده امام و از مسئولان جنگ بودند و من از طرف آقای موسوی اختیار داشتم که به آقای هاشمی هم گزارش بدهم. من به ایشان گزارش عملکرد میدادم و به من اعتماد داشتند. البته همان زمان هم من با پشتیبانی وزارت اطلاعات و وزارت خارجه عمل میکردم».
کنگرلو معتقد بود در آن زمان تقریبا همه خودشان، خودشان را مسئول میدانستند: «اگرچه که برای خرید تسلیحات، وزارت دفاع مسئول بود با این حال، هر کس در هر جا که میتوانست کمک میکرد. عوامل اطلاعاتی درخارج از کشور هم داشتیم. عاملهای حزباللهی و غیرحزباللهی داشتیم. این عوامل کمک زیادی به جنگ و جبهه کردند. خیلیها زمان شاه مسئولیت داشته و تمایل زیادی به همکاری با جمهوری اسلامی در رابطه با جنگ داشتند. توقعی هم نداشتند؛ از وزیر زمان شاه تا درباری و ساواکی. مثلا آقای دکتر مهدوی، وزیر بازرگانی پیشین، تحلیلهای اقتصادی میداد و پیشبینیهایش اکثرا درست از آب درمیآمد».
او درباره آشناییاش با منوچهر قربانیفر گفته بود: «یک ایرانی در پاریس زندگی میکرد و به دلایلی نمیتوانست به ایران بازگردد. من با او آشنا بودم و او نیز از موقعیت من در ایران آگاه بود. قربانیفر را به من معرفی کرد. من البته پس از رعایت احتیاطهای امنیتی و اطلاعاتی لازم با قربانیفر از طریق همین فرد مربوط شدم». در خاطرات هاشمی رفسنجانی آمده است: «... عصر آقای کنگرلو، مشاور نخستوزیر، آمد و راجع به آوردن موشک تاو توسط «قربانیفر» و آوردن پیام از «بوش» و معاون رئیسجمهور آمریکا گزارش داد... .
ماجرای مکفارلین محسن کنگرلو
عصر آقای کنگرلو آمد و گزارش مذاکره با آمریکاییها را داد [آمریکاییها] اطلاعات چندان مهمی ندادهاند و خواستار آمدن به ایران بهطور سری برای بررسی نیازهای جنگی ما بودند... «کنگرلو» اطلاع داد واسطه آمریکاییها فردا به تهران میآید... آقای «کنگرلو» آمد و از پذیرفتن آمریکاییها در خصوص تحویل قطعات «هاگ» در مقابل کمک به آزادی گروگانهایشان در لبنان خبر داد...».
کنگرلو معتقد بود آمدن آمریکاییها یا همان هیئت مکفارلین و اولیور نورث به ایران به این دلیل بود که: «آمریکاییها در وهله اول با آمدنشان میخواستند بگویند که ما حسن نیت داریم. به هر حال انتخابات آمریکا نزدیک بود و جمهوریخواهان میخواستند بر دموکراتها پیروز شوند. تصور میکردند اگر به هر شکلی مسئله گروگانها را بهسرعت حل کنند پیروزیشان تضمینشده است. به نظرم اگر عجله نمیکردند و کمی صبر میکردند، مشکلشان یعنی آزادی گروگانها حل میشد. چند موضوع باعث شد کار خراب شود؛ یکی خود شخصیت «مکفارلین» بود که فرد عجول، عصبانی و کمصبری بود. اگر «اولیور نورث»، مسئول هیئت بود، شاید قضیه طور دیگری میشد. «نورث» آدم بسیار صبور و عمیق و مسلطی بود.
دوم اینکه پیش خودشان فکر میکردند با آمدنشان؛ حسن نیت نشان دادهاند و میتوانند بگویند دیگر از این بهتر نمیشود که ما میآییم تهران در حکم گروگان شما میمانیم تا شما همه گروگانها را بهسرعت آزاد کنید و تا ما به تعهد خود عمل نکردهایم، شما نگذارید از تهران خارج شویم. در نتیجه هم ما در انتخابات موفق شویم، هم کاری میکنیم که شما جنگ را ببرید. اما ما به آنها اعتماد نداشتیم، چون ممکن بود آنها به قول و قرارشان پایبند نمانند. از سویی گروگانها که دست ما نبود اما قرار بود واسطه خیر شویم».
روزنامه شرق پنج شنبه هشتم اسفند 1398
نظرات