اهداف پشت پرده قرارداد استعماری 1919 وثوقالدوله
- اگر کسی در کنه این قضیه غور و مطالعه میکرد و روح و منظور باطنی قرارداد را میشکافت، دو چیز را آناً میفهمید و استنباط میکرد و آن این بود که این قرارداد میخواهد استقلال مالی و نظامیمان را از دستمان بگیرد؛ چون اگر بنا باشد ایران مستقل بماند همه چیزش باید دست ایرانی باشد: حالش، مالش، حیثیتش، چهاش، چهاش، همه چیزش باید متعلق به ایران باشد. اما این قرارداد، یک دولت خارجی را در دو چیز مهم مملکت ما شریک میکرد: در پولش و در قوه نظامیاش...
- در آییننامه ارتقاء افسران ارتش، این ماده را گنجانده بودند که جز در موارد بسیار استثنایی، رتبه افسران ارشد ایرانی، از درجه سروانی (و حداکثر، سرگردی) بالاتر نخواهد رفت!
یکی از مظالم دولت «بریتانیای کبیر»، تلاش برای تحمیل قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله-کاکس بر ایران اسلامی بود که هدف از آن، سلطه بر مقدرات این سرزمین و استثمار ذخایر غنی و نیروهای انسانی آن در جهت پیشبرد اهداف شیطانی خویش بود.
ذیلاً، نخست نگاهی به قرارداد ۱۹۱۹، و اهداف پس پرده آن، افکنده و سپس اشعار آن بزرگمرد را در ربط با قرارداد و عاملان داخلی و خارجی آن، در حد ظرفیت این مقاله، مرور میکنیم.
در پایان جنگ جهانی اول، متفقین شاهد پیروزی را در آغوش کشیدند و عهدنامه صلح ورسای، جهان را میان فاتحین تقسیم کرد. استعمار انگلیس - که در این تقسیم، سهم پسری را به خود اختصاص داده بود - مست از باده غرور، فرصت را غنیمت شمرد و با بهرهگیری از خلأ انقراض سلسله تزاری و نیز شکست رقبای آلمانی و عثمانی، در مناطق گوناگون جهان به ویژه خاورمیانه عجولانه به انجام آمال دیرین برخاست. از آن جمله، در ایران، بر آن شد که با دست عوامل مرعوب یا مجذوب خویش در این سرزمین (و در رأس همه: وثوقالدوله؛ نخستوزیر وقت) تیر خلاص را به مغز ایران نیمه جان آن روز شلیک کند. آن جناح از حاکمیت بریتانیا (دار و دسته ادوارد براون و مستر لینچ) که در صدر مشروطه آغوش گرم سفارت را به روی آزادیخواهانِ ذوق زده و کم بصیرت گشوده - در ایام موسوم به استبداد صغیر، امثال تقیزاده را در لندن زیر بالهای نرم خویش جای داده و غوغای ایراندوستی! و عدالتخواهیاش! همواره به هوا بود - اینک نقاب از چهره برمیگرفت و نشان میداد که آن همه ژستهای فریبندهاش در مخالفت با قرارداد ۱۹۰۷ (تجزیه ایران به مناطق نفوذ روس و انگلیس) نه به خاطر دفاع از مصالح ایران، بلکه تنها بدان خاطر بوده است که میدید جناح مقابل یعنی طراحان قرارداد ۱۹۰۷ (= دار و دسته سرادوارد گری) ایران را «به تمامی» تقدیم انگلیس نکرده و سهمی از آن را (جهت ماسیدن سهم خود انگلیسیها) به روسهای تزاری واگذاردهاند!
عقد قرارداد ۱۹۱۹ وثوقالدوله - کاکس (که «اقتصاد»، «قشون» و «فرهنگ» ایران را، تیول مستشاران انگلیسی میخواست) در راستای اجرای همین سیاست استعماری، یعنی محو کامل آزادی و استقلال ایران بود.
ایران اسلامی، در طول جنگ جهانی، با تشکیل دولت ملی مهاجر در غرب ایران و ستیز با قشون روس و انگلیس در سراسر کشور، خواب خوش متفقین را در این سوی کره زمین برآشفته بود و اینک میبایستی به سختی کیفر مییافت!
طراح و مبتکر اصلی قرارداد ۱۹۱۹، لرد کرزن بود. وی که قبلاً دوره نایبالسلطنگی انگلیس در هند را - با تبختر و تحکم تمام - طی کرده بود، اینک در مقام کفیل و سپس وزیر خارجه انگلیس، ایران اسلامی شیعه را نیز، نسخه بدل هند میخواست!
پی. هاردی، مورخ انگلیسی معاصر، در کتاب مسلمانان هند بریتانیا، با اشاره به کرزن - که در فاصله سالهای ۱۹۰۵ - ۱۸۹۹ نایبالسلطنه هند بود - مینویسد: «کرزن در سال ۱۸۹۸ به هند آمد تا بر این کشور، چنان حکومت کند که گویا کشور بستههای کالا است و نه قلمرو انسانها.»۱۰
نویسندگان تاریخ نوین هند آوردهاند:
کرزن سیاست سرکوب کامل جنبش ملی و سیاست آشکار تبعیض نژادی را در هند دنبال میکرد. حکومت کرزن از کارفرمایان انگلیسی فعالانه حمایت مینمود و در کار صاحبان صنایع هند آشکارا اشکالتراشی میکرد.
در سال ۱۹۰۳ قانون ویژهای به تصویب رسید که اکتشاف و بهرهبرداری از ثروت طبیعی هند توسط انحصارهای بریتانیا را از هر جهت تسهیل میکرد.
کرزن از روشنفکران هندی نفرتی شدید به دل داشت. او حداقل درآمد مشمول مالیات را از پانصد روپیه در سال به صد روپیه تقلیل داد. این اقدام بر بخشهای وسیعی از طبقات به اصطلاح متوسط شهری ضربهای جدی وارد ساخت. در ۱۸۹۸ و مجدداً در ۱۹۰۴ دامنه دخالت قوانین مخفی مطبوعات علیه مطبوعات ملی هند گسترش یافت. نخستین اقدام نایبالسلطنه جدید، کاهش تعداد نمایندگان طبقات مرفه هند در شورای شهر کلکته بود. او برای این منظور اعضای شورای شهر را کاهش داد. در سال ۱۹۰۴ کرزن دست به اصلاح دانشگاهها زد؛ شهریه دانشگاهها به شدت افزایش پیدا کرد و تمام فعالیتهای دانشگاهها تحت نظارت دیوانسالاری استعماری بریتانیا قرار گرفت. مقامهای استعماری، امیدوار بودند که بدین وسیله بسیاری از طبقات متوسط هند را از دستیابی به آموزش عالی محروم سازند.
کرزن در مورد کنگره ملی هند گفته بود که قصد دارد آن را به طور مسالمتآمیز از میان بردارد. او هیچگاه برخورد تحقیرآمیز را به فرهنگ هند از کسی پنهان نمیکرد و در یکی از سخنرانیهای خود در دانشگاه کلکته، میراث عظیم فرهنگی هند را علناً به باد استهزا گرفت.
کرزن در عین حال که چنین سیاست داخلی مرتجعانهای را دنبال میکرد خود را برای تهاجم و ماجراجویی نظامی تازهای در آسیا آماده میساخت. او تجدید سازمان ارتش و پلیس را سرعت بخشید. ژنرال «کیچنر» سرکوبکننده بوئرها، به فرماندهی کل قوا منصوب شد و بودجه لشکرکشیها و هزینههای نظامی بسیار افزایش یافت. برای دستیابی ارتش به مرزهای شمال غربی هند، خطوط جدید راهآهن که اهمیت استراتژیک داشت، ایجاد شد. از طریق ایجاد یک استان در مرز شمال غربی هند، مناطق مرزی تفکیک و مشخص شدند تا بدین وسیله بریتانیا بر منطقه نظارت بیشتری پیدا کند و بتواند علیه مبارزه بیوقفه «پاتان» دست به تهاجم بزند.۱۱
و اینک، لرد کرزن، آمده بود تا به یاری همفکران قدیمی، پایههای سلطنت مطلقه بریتانیا را در قلب پرتپش خاورمیانه - ایران - نیز مستحکم سازد. در نامهای که در تاریخ ۲۱ ژانویه ۱۹۱۸ خطاب به یار و همکار بلکه دستپرورده دیرین خویش در ایام مسئولیت هند و خلیج فارس یعنی سرپرسی کاکس (عاقد انگلیسی قرارداد ۱۹۱۹) مینویسد، میخوانیم:
تو امروز،، در حکم پادشاه خلیج فارس هستی و مطمئن باش که پس از پایان جنگ، پایههای این قلمرو سلطنتی را که برای بریتانیای کبیر ایجاد کردهای مستحکم خواهیم ساخت و به هیچ قدرتی دیگر اجازه نخواهیم داد تا این سیادتی را که ثمره سعی و همت تو در این منطقه است از دستمان برباید...۱۲
مستر مونتاگو (وزیر وقت امور هندوستان در کابینه انگلیس)، در نامهای که در تاریخ ۶ ژانویه ۱۹۱۹، به لرد کرزن مینویسد، ضمن برشمردن دلایل مخالفت خویش با مفاد قرارداد، خاطرنشان میسازد:
... این نقشهای که در نظر دارید (و من واقعاً هیچ ضرورتی برایش نمیبینم) تنها نتیجهاش جریحهدار کردن احساسات ملی ایرانیان خواهد بود. چون لحن کلی بیاناتتان... نشان میدهد که شما مردم ایران را به چشم یک مشت کودک صغیر نگاه میکنید که احتیاج به قیمی دیکتاتور دارند و همیشه باید آمری بالای سرشان باشد...۱۳
یحیی دولتآبادی، در شرح رفتار تحکمآمیز «کاکس» - در روزگار سفارت در ایران - چنین آورده است که:
...دولت بریتانیا برای انجام مقصودی که در نظر داشت وزیرمختار خود را در تهران تغییر داد و جای او را به یک مأمور لشکری تندخوی سپرد. این شخص که کسوت نظامی خود را موقتاً از تن درآورده و لباس کشوری پوشیده بود، سرپرسی کاکس نام داشت و پس از رسیدن به تهران، درست مثل یک حاکم مقتدر نظامی که مأمور باشد ایران را مانند یکی از مستعمرات انگلیس اداره کند شروع به رتق و فتق امور کرد. وزیرمختار جدید، از پشت میز کارش در سفارت انگلیس، به تمام کارهای کشور مداخله میکرد و صریح و بیپروا به رجال ایرانی میگفت: حال که ما با شکست دادن آلمان و روسیه، توانستهایم استقلال شما را نجات دهیم، حرف زیادی را باید موقوف کنید و هر آنچه را که میگوییم بیکم و کاست به کار بندید.۱۴
افزون بر آنچه گفته شد، ذکر این نکته نیز، در افشای ماهیت پلید کرزن و وجهه و نظر حقیقی او و دستیاران مستعمرهچیاش نسبت به ملت ایران (و حتی نسبت به عناصر ایرانی خائن و عاقد قرارداد) جالب است که لرد کرزن - همان کرزنی که جهت ماساندن قرارداد (در مجلس ضیافتی که به افتخار نصرتالدوله - یکی از ارکان ثلاثه دولت قرارداد - تشکیل داده بود) اینچنین مزورانه دم از دوستی و صیمیت دیرینه با ملت ایران میزد که:
... من همیشه از دوستان مخلص و پابرجای ملت ایران بودهام و برای ملیت ایرانی احترامی عمیق قائلم. من این کشور را به چشم سرزمینی مینگرم که تاریخی معظم و گذشتهای افسانهآمیز دارد. و یکی از کشورهای معدود جهان اسلام است که استقلال خود را تاکنون حفظ کرده. و به همین دلیل معتقدم که نگاهداشتنش به همین شکل زنده و مستقل، نه تنها برای ما، بلکه برای تمام آسیا، مهم است. این را بیجهت نمیگویم زیرا کشور ایران و مردمانش را از نزدیک میشناسم و میدانم که آحاد این ملت به داشتن شخصیت انفرادی، روحیه ممتاز ملی مشهورند و به حفظ هویت تاریخی خود علاقهمند. نیروی ناشی از این خصیصهها آنچنان قوی است که شکست دادن و سرکوب کردن چنین ملتی غیرممکن است...۱۵
آری همو که ریاکارانه، دم از «احترام عمیق به ملت ایرانی» میزد، دو سال بعد که تیر قرارداد به سنگ خورد و مطامع دور و دراز خویش را نقش بر آب میدید، در دستورالعمل مفصل به سرپرسی لورن (وزیرمختار وقت انگلیس در تهران) چنین نوشت:
... این مردم (ایران) به هر قیمتی که شده است باید یاد بگیرند که بدون ما کاری نمیتوانند انجام دهند و راستش را بخواهی هیچ بدم نمیآید که سرشان به سنگ بخورد و متنبه شوند و قدر ما را بدانند. هر بدبختی و زیانی که نصیبشان بشود استحقاقش را دارند... هدف اصلی تو باید این باشد که بگردی و ایرانیان فهمیده، صاحب تمیز و میهنپرست[!] را پیدا کنی و ایران را به کمک آنها برای مقابله با خطراتی که تهدیدش میکنند، مجهز سازی.
مبادا اغفال شوی و خود را با عجله به آغوش اولین وزیری که به سراغت آمد بیندازی. وزراء و رجال معلومالحال ایران داخل آدم نیستند. این تولهسگها رسمشان این است که میآیند و استخوانی میربایند و میروند! اما هیچکدام اهمیت خاصی ندارند.
پر دل باش و قوت قلبت را از دست نده. کارها به مرور زمان اصلاح خواهد شد. اما در هر کاری که انجام میدهی فقط مواظب باش که هیچوقت سرت را در مقابل یک ایرانی خم نکنی. هرگز نگذار کسی بویی از این حقیقت ببرد که ما از وضع کنونی ایران آشفته و ناراحتیم. در قبال سیاستبازیهای رجال ایرانی، حد اعلای بیاعتنایی را نشان بده و یک روز که فرصت مناسبی به دستت آمد مشتی محکم به دماغ آن خائن، نصرتالدوله فیروز، بزن و یواش یواش نفوذ و شوکت از دست رفته بریتانیا را دوباره به سفارت برگردان...۱۶
عاقد ایرانی قرارداد، «وثوقالدوله» بود که نیایش: میرزا محمدخان قوامالدوله، در اوایل عصر ناصرالدین شاه، با سوء رفتار خویش، شهر مَروْ را به تاراج روسها داده و بدین جرم، در همان زمانها، به دستور شاه، رحیم کنکن وی را کلاه کاغذی بر سر، و وارونه بر پشت خر، در خیابانهای تهران گردانده بودند و شاعر وقت سرود:
آن قوامالدوله کاندر جنگ مرو داد بر باد افسر و دیهیم را...۱۷
اسماعیل رائین، وی را «مأمور تشکیل لژ ماسونی در خراسان و عامل شکست جنگ مرو و یکی از بنیانگذاران اولیه فراماسونری در ایران» خوانده است.۱۸
پدر وثوقالدوله، میرزا ابراهیم خان معتمدالسلطنه از کسانی است که در تظاهرات غربزدگی و بوالهوسی، شهره بود و رنود، در باب وی، درآورده بودند که:
ساق بالساق ابراهیم تازه قُرُم... ابراهیم۱۹
از یادداشتهای مستر شوستر آمریکایی معروف در کتاب اختناق ایران چنین برمیآید که وثوقالدوله و برادرش قوامالسلطنه (وزیر داخله) در کابینه صمصامالسلطنه بختیاری، از آن جهت به قبول اولتیماتوم [۱۹۱۹] روسها اصرار میورزیدند که پدرشان معتمدالسلطنه در پیشکاری دارایی آذربایجان، مورد تعقیب مستر شوستر بود و از او حساب دوران تصدیاش - که معروف بود استفادههای نامشروع کرده - مطالبه میشد.۲۰ شوستر در کتاب مزبور مینویسد: «معتمدالسلطنه، در پیشکاری آذربایجان حتی یک سانتیم پول نفرستاده بود و حال آنکه مالیات آذربایجان تقریباً یک میلیون تومان در سال بود.»
برادران وثوقالدوله: قوامالسلطنه (قهرمان! سی تیر) و معتمدالسلطنه (ممدوح! عشقی) نیز خالی از سوابق و لواحق مشعشع! نیستند.
و اما خود وثوقالدوله؛ او همان کسی است که در لحظات اعدام شیخ شهید نوری، همراه با حسینقلی خان نواب دو تذکرهای! نزد مرحوم عضدالملک (نخستین نایبالسلطنه احمدشاه) رفتند تا وی را - که مرید و حتی گفته میشد مقلد مرحوم شیخ بود - سرگرم و اغفال کرده و مانع از اقدام وی در جلوگیری از آن فاجعه بزرگ شوند.۲۱ در ماجرای اولتیماتوم ۱۹۱۱ روسها، از دولتمردانی بود که به ضرب و زور، مجلس دوم را - که رأی به ردّ اولتیماتوم روسها داده بود - بستند. در قضیه کشف حجاب رضاخانی، نیز، وثوقالدوله جزء «پیش قدمها» بود. مهدیقلی هدایت آورده است که از سوی رضاخان «امر صادر شد که از اول فروردین ۱۳۱۴ مردها کلاه فرنگی (لگنی) بر سر بگذارند و زنها چادر را ترک کنند. کلاه اجنبی، ملیت را از بین برد و برداشتن چادر، عفت را. پرده حجاب باقی بود. زنها لباس بلند پوشیدند و روسری را برافکندند و این، حجاب شرعی بود. پلیس دستور یافت روسری را از سر زنها بکشد. روسریها پاره شد و اگر ارزش داشت تصاحب، مدتی زد و خورد بین پلیس و زنها دوام داشت. بسیار زنها را شنیدم که از خانه بیرون نیامدند. امر شد مبرزین محل، مجالس ترتیب بدهند، زن و مرد محل را دعوت کنند که اختلاط عادی شود، وثوقالدوله از پیشقدمها بود. در کافه بلدیه [= شهرداری] شبنشینی مرتب شد.»۲۲
مشهور بود که وثوقالدوله، زمانی گفته بود: آذربایجان، عضو شقاقلوس شده است، آن را باید برید. زمانی که عینالدوله، وثوقالدوله و قوامالسلطنه و امینالملک را در ماه صفر ۱۳۳۶ق، وارد کابینه خود ساخت، مرحوم خیابانی و همرزمانش در تلگراف معترضانه به عینالدوله چنین آوردند:
... هنوز کلمه منحوسه «آذربایجان عضو شقاقلوس شده است آن را باید برید» که وثوقالدوله، رأس عناصر فاسده این کابینه در یک موقع تاریخی این مملکت از دهان مسموم خود در فضای ایران به یادگار گذاشته، در مسامع علاقهمندان آذربایجان طنینانداز است...
آذربایجان، بعد از خلاصی از تضییقات طاقتفرسای چندین ساله، دیگر مقدرات خود را به یک سیاست مبهم تسلیم نمیکند. امثال وثوقالدوله، قوامالسلطنه، امینالملک و اشخاص مشکوک الهویه را نمیتواند مسندنشین حریم آمال ملیه ببیند.۲۳
ریشه سرسنگینیها و تکرویهای امثال خیابانی در برابر دولت مرکزی را، از جمله بایستی در آثار منفی اینگونه سخنان تفرقهانگیز باز جست. عارف، شاعر مشهور، در همان اوقات، تصنیفی با این مقدمه گفته است که:
جن، برخی آذربایجان باد این مهد زرتشت، مهد امان باد
هر ناکسش کو عضو فلج گفت عضوش فلج باد، لالش زبان باد۲۴
این اتهام را، البته وثوقالدوله، خود بعدها در مجلس شورا صریحاً تکذیب کرد، اما به قول منشور گرگانی: وثوقالدوله «خیلی چیزهای واضح دیگر را نیز تکذیب کرده بود که صحت آنها بر همه مسلّم است.»۲۵ برای نمونه، وثوقالدوله در مجلس شورای ملی (دوره ششم) در نطق مفصلی که به اصطلاح در پاسخ به اشکالات و اعتراضات دکتر مصدق ایراد کرد، در باب رشوهای که بابت قرارداد گرفته بود گفت:
راجع به صدوسی هزار لیره، همین قدر میتوانم عرض کنم که اگر به آقای دکتر مصدق از این بابت چیزی رسیده است به بنده هم رسیده است و اگر معلوم شود من همچو وجهی گرفتهام علاوه بر آنکه برای غرامت به اضعاف آن حاضرم تمام اعتراضات آقای دکتر مصدق را بر خود وارد میدانم.!۲۶
در حالیکه، با توجه به اسناد محرمانه سفارت انگلیس راجع به قرارداد، مسئله ۱۴۷/۱۳۱ لیرهای که انگلیسیها به وثوقالدوله و دو رکن دیگر دولت قرارداد (صارمالدوله و نصرتالدوله) پرداخته و بعداً در زمان رضاخان رسماً مطالبه نموده و بازپس گرفتند، از مسلمات تاریخ است.۲۷ لافِ پرداخت غرامت به «اضعاف» آن (در صورت اثبات این اتهام) نیز، ادعای گزافی بود که همچون دروغهای دیگر، هرگز صورت وقوع نیافت.
چنین کسی، به قول لرد کرزن (در تلگراف ۲۳ ژوئن ۱۹۲۰ به نورمن، وزیرمختار وقت انگلیس در تهران) «بهترین نخستوزیری» بود که میتوانست مجری و «حافظ» قرارداد ایران و انگلیس باشد.۲۸ معالاسف، وثوقالدوله، برای انجام این خیانت، خطاهای مهم دیگری نیز همچون اعمال نفوذ در انتخابات مجلس چهارم (جهت تشکیل یک مجلس فرمایشی طرفدار قرارداد) مرتکب شد که خود نقشی مهم در انحطاط اخلاق سیاسی کشورمان داشت و پایه بسیاری از انحرافات بعدی گردید. مرحوم عشقی در «روزنامه قرن بیستم»، دیماه ۱۳۰۱ش، مینویسد:
اغلب متفکرین، بزرگترین گناه تاریخی «وثوقالدوله» را در دوره زمامداری، همانا عقد قرارداد ایران و انگلیس میدانند. این گوینده، برخلاف بزرگترین گناه وثوقالدوله را در الغای تقوی و محو ایمان سیاسی اذهان افراد جمعیتهای سیاسی میشمارم. به عبارت ساده بگویم، وثوقالدوله اغلب افراد احزاب سیاسی را «دله» کرد. وثوقالدوله نشان داد که با عقیده سیاسی میشود کاسبی کرد.
این جمله «هر کس پول داد باید برای او کار کرد» که امروز از اغلب افراد دستههای سیاسی شنیده میشود، نخستین الفبای فساد اخلاق سیاسی است که در دبستان خیانتآموزی وثوقالدوله تدریس گردید...۲۹
جالب آن است که وثوقالدوله - گذشته از رشوه کلانی که از بریتانیا گرفت - و البته در قیاس با «بزرگی» خیانت او، بسیار حقیر و ناچیز بود - نشان و حمایل مهم «باث» و لقب «سر» نیز از انگلیسیان میخواست! در اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا راجع به قرارداد ۱۹۱۹ به نامهای از لرد کرزن برمیخوریم که خاطرنشان میسازد: نصرتالدوله (وزیر خارجه دولت وثوقالدوله) در نامهای به مستر آلیفنت (رئیس بخش خاورمیانه در وزارت خارجه انگلیس) «اظهار امیدواری کرده است که به پاس قدردانی از زحمات فوقالعاده نخستوزیر ایران در تنظیم و امضاء قرارداد ایران و انگلیس، به جاست که نشانی از طرف دولت بریتانیا به معظمله داده شود. از آنجا که خدمات وثوقالدوله در این باره کاملاً محرز است، به شهریار متبوعمان (جرج پنجم) پیشنهاد کردهام که نشان و حمایل باث (G.C.B) به ایشان اعطا گردد.»۳۰
عقد قرارداد با انگلیس (آن هم به طور فضولی و در غیاب مجلس شورا) و سپس نیز اعمال نفوذ در جریان انتخابات (جهت تحمیل مجلسی که با یک قیام و قعود، طناب قرارداد را بر گردن استقلال ایران افکند) به راستی خیانتی بزرگ و نابخشودنی است.
هدف از قرارداد، به اعتقاد عموم مطلعان، سلطه انحصاری استعمار انگلیس بر شئون سیاسی - اقتصادی و نظامی (و نیز فرهنگی) این دیار بود. برخی از نویسندگان، به حق، قرارداد ۱۹۱۹ را حلقه واسطی بین قرارداد ۱۹۰۷ (تجزیه ایران به مناطق نفوذ روس و انگلیس) و استقرار رژیم دیکتاتوری رضاخانی دانستهاند که غرض استعمار، از اقدام به این هر سه، آن بود که «بالانحصار، نفت کشور ما را تصاحب نماید.»۳۱
شهید مدرس، از پیشوایان مبارزه با قرارداد، دلیل اصلی مخالفت خویش با عهدنامه مزبور را، در جلسه دهم آبان ۱۳۰۳ شمسی مجلس شورای ملی، اینچنین بیان داشته است:
... اگر کسی در کنه این قضیه غور و مطالعه میکرد و روح و منظور باطنی قرارداد را میشکافت، دو چیز را آناً میفهمید و استنباط میکرد و آن این بود که این قرارداد میخواهد استقلال مالی و نظامیمان را از دستمان بگیرد؛ چون اگر بنا باشد ایران مستقل بماند همه چیزش باید دست ایرانی باشد: حالش، مالش، حیثیتش، چهاش، چهاش، همه چیزش باید متعلق به ایران باشد. اما این قرارداد، یک دولت خارجی را در دو چیز مهم مملکت ما شریک میکرد: در پولش و در قوه نظامیاش؛و این دلیل عمده مخالفت من بود.۳۲
به عنوان شاهدی بر نظر استعماری بانیان قرارداد، بد نیست بدانیم که در آییننامه ارتقاء افسران ارتش، این ماده را گنجانده بودند که جز در موارد بسیار استثنایی، رتبه افسران ارشد ایرانی، از درجه سروانی (و حداکثر، سرگردی) بالاتر نخواهد رفت! (مادهای که به انتحار معترضانه سرهنگ فضلالله خان آق اِوْلی انجامید.)
قرارداد (سیاسی - نظامی) ۱۹۱۹ ضمناً یک ضمیمه مالی نیز مشهور به «قرارداد وام» داشت که بر اساس ماده اول آن «حکومت انگلستان» متعهد میشود «مبلغ دو میلیون لیره استرلینگ به عنوان وام [با بهره سالیانه هفت درصد] به دولت ایران» بپردازد. تا «صرف اصلاحات منظور در قرارداد اصلی [سیاسی - نظامی] گردد.» (مبلغ مزبور، به حساب پول آن روز ایران، شش میلیون تومان میشد.)
بر طبق همان ماده، وام مزبور، در اقساط و تاریخهای معینی که جزئیات آن را خود حکومت ایران پس از مشاوره با مستشار دارایی انگلیس تعیین میکرد، پرداخت میگردید. پیشنهاد نحوه دریافت این وام و محل مصرف آن به دولت ایران، توسط مستشار مزبور انجام میگرفت. محل تأدیه این وام، «کلیه درآمدها و عواید گمرکی کشور» بود و در صورتی که درآمدهای مذکور برای بازپرداخت اقساط وام کافی نبود، حکومت ایران بایستی کمبود آن را از محل درآمدهای دیگر کشور تأمین میکرد.۳۳
افزون بر این، در ماده ۴ قرارداد وام آمده بود که: «حکومت ایران حق دارد وام کنونی را، هر وقت که مایل شد، از محل وامهای دیگر که بعداً ممکن است از بریتانیای کبیر دریافت کند بپردازد.» وجود اینگونه تعابیر و جملات در قرارداد، در چشم وطنخواهان، دورنمایی از یک دور و تسلسل سیاه و باطل را تصویر میکرد که در فرجام آن، ایران اسلامی همچون مصر، دست و پا بسته در گرداب سلطه استعمار غرق میشد.
ظاهر قضیه آن بود که این همه پول، قرار بود خرج اصلاحات کشوری و لشکری گردد. اما جالب است بدانیم که از محل اعتبار این وام، حدود ۱۳۱ هزار لیره به ارکان ثلاثه کابینه قرارداد (وثوقالدوله، نصرتالدوله و صارمالدوله) پرداخت گشت. صارمالدوله (وزیر دارایی کابینه و از امضاکنندگان قرارداد) در ۹ اوت با دادن رسیدی، رسماً تصدیق کرد که: «حکومت ایران این مبلغ را به عنوان قسط اول وام دو میلیون لیره، قبول و دریافت آن را اعلام میدارد.»۳۴
این مورد لابد یکی از موارد «اصلاحات منظور در قرارداد» بود که البته پرداخت آن، بیشترین ضرورت و فوریت را نیز داشت! کاکس به کرزن مینویسد: «در قضیه مطالبه پول»، وزیر مالیه و خارجه کابینه قرارداد (صارمالدوله و نصرتالدوله) با اصرار و «پافشاری» خویش «حقیقتاً جانم را به لب آوردند.»۳۵
پانوشتها:
1- یاسمی، رشید، غلامرضا، ادبیات معاصر، صص ۱۱-۱۰.
2- آقا بزرگ تهرانی، نقباءالبشر، ۱/۸۳.
3- باستانی پاریزی، محمدابراهیم، تلاش آزادی، ص ۵۹۱.
4- مجله وحید (خاطرات)، دوره جدید، شم ۳، س ۹، ص ۱۰۷.
5- همان، ص ۱۰۸.
6- تیم: کاروانسرا، محل تجارت.
7- دیوان ادیب پیشاوری، تصحیح و مقدمه علی عبدالرسولی، چ ۲، سلسله نشریات «ما»، تهران، ۱۳۶۲، ص ۵۰.
8- محضر: گواهینامه و فتوانامه، ظاهراً اشاره به فتاوی و احکام جهاد مراجع بزرگ تقلید در ایران و عراق بر ضد استعمارگران روس و به ویژه بریتانیا دارد.
9- قیصرنامه، ادیب پیشاوری، مندرج در: کلیات دیوان ادیب پیشاوری، خط عبرت نائینی، نسخه خطی ۱۳۷۶۸، موجود در کتابخانه مجلس شورای اسلامی (بهارستان).
10- هادی، پیتر، مسلمانان هند بریتانیا، ترجمه حسن لاهوتی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی(ع)، ص ۲۰۳.
11- آنتونووا و...، تاریخ نوین هند، ترجمه پرویز علوی، نشر بینالملل، تهران، ۱۳۶۱، صص ۱۴۸ - ۱۴۷.
12- گریوز، فیلیپ، شرح حال کاکس، ص ۲۳۱ (نقل از: سیمای احمدشاه قاجار، دکتر شیخالاسلامی، نشر گفتار، تهران، ۱۳۶۸، ج ۱، ص ۱۵۰.
13- شرح حال کرزن، لرد رونالد شی، ۳/۲۱۶ - ۲۱۷ (نقل از: سیمای احمدشاه قاجار، همان، ص ۱۸۰).
14- دولتآبادی، یحیی، حیات یحیی، انتشارات عطار، تهران، ۱۳۶۱، ۴/۹۷ - ۹۸.
15- سیمای احمدشاه قاجار، ص ۲۹۲.
16- همان، ص ۲۹۳.
17- خاطرات مستر همفر، ترجمه علی کاظمی، تعلیقات آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی، چ سوم، بینا، بیتا، ص ۱۶۳.
18- رائین، اسماعیل، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۷، ۲/۴۳۶.
19- خاطرات مستر همفر، همان، ص ۱۶۴.
20- فخرایی، ابراهیم، گیلان در جنبش مشروطیت، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران، ۱۳۵۶، صص ۲۲۱ - ۲۲۰.
21- آیتالله حاج شیخ حسین لنکرانی در این باره، حرفها داشت که نقل آن فرصتی دیگر میطلبد.
22- هدایت، مهدیقلی، خاطرات و خطرات، انتشارات زوار، تهران، ۱۳۶۱، ص ۴۱۷.
23- داودی، مهدی، عینالدوله و رژیم مشروطه، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران، ۱۳۵۷، صص ۲۵۷ - ۲۵۶.
24- رهبران مشروطه، صفایی، ابراهیم، جزوه ۱۴: وثوقالدوله، ص ۱۷.
25- منشور گرگانی، م. ع، سیاست شوروی در ایران، ص ۱۴.
26- برای نطق دکتر مصدق و پاسخ وثوقالدوله ر.ک: زندگی سیاسی سلطان احمدشاه، حسین مکی، صص ۱۹۵ - ۱۹۴.
27- اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا درباره قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس، ترجمه دکتر شیخالاسلامی، ۱/۳۲۵ - ۳۲۷.
28- سیمای احمدشاه قاجار، همان، ۱/۴۰۶.
29- مشیر سلیمی، علیاکبر، کلیات مصور عشقی، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۷، ص ۱۰۸.
30- اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا درباره قرارداد ۱۹۱۹، ترجمه دکتر شیخالاسلامی، ج ۱، ص ۲۶۳، (بنا به توضیح مترجم محترم: نشان باث که صاحب آن عنوان شوالیه پیدا میکند (و بنابراین حق دارد با پیشنام «سر» خطاب شود) در سال ۱۷۲۵ میلادی به وجود آمد. تا سال ۱۸۴۷ فقط به فرماندهان و سرداران نظامی داده میشد ولی از این تاریخ «برجستگان غیرنظامی» نیز حق دریافت آن را پیدا کردند. از لحاظ اهمیت، فقط تالی نشان زانوبند است.) منشور گرگانی نیز در «سیاست شوروی در ایران» ص ۱۴ مینویسد: وثوقالدوله، پس از عقد قرارداد ۱۹۱۹ با انگلیسها، «به پاس آن خدمت به اخذ مدال حمام از طرف دولت انگلستان موفق شد و در همین حال برای معلم او سرپرسی کاکس نیز مدال سن ژرژ میشل فرستاده شد».
31- از نطق دکتر محمد مصدق در دیوان بینالمللی دادگستری لاهه، راجع به اثبات عدم صلاحیت دیوان مزبور جهت رسیدگی به موضوع ملی شدن صنعت نفت در ایران («مدافعات مصدق و رولن در دیوان بینالمللی لاهه»، ص ۵). در همین نطق آمده است که: انگلیس میخواست «با عقد قرارداد ۱۹۱۹ که عنان امور کشوری و لشگری را به دست افسران و کارشناسان انگلیسی میسپرد ایران را منحصراً در تحت اختیار و تسلط سیاسی و اقتصادی خود قرار دهد».
32- البته، سلطه انگلیس بر مالیه و قشون ایران، مقدمهای بر سیطره تمام عیار آن قدرت استعماری بر جمیع شئون این کشور (و از آن جمله: فرهنگ آن) بود. چنانکه به نوشته یحیی دولتآبادی، مستشار انگلیسی حاکم بر فرهنگ این سرزمین، قرار بود ادوارد براون مشهور باشد.
33- ر.ک: اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا درباره قرارداد ۱۹۱۹...، ۱/۲۹۵.
34- همان، ص ۴۷.
35- همان، ص ۴۷.
فصلنامه مطالعات تاریخی، سال پنجم، شماره بیستم، صص 69-78
نظرات