اسدالله بادامچیان: اوایل به آیت اعتماد نداشتیم- بقایی را آمریکایی میدانستیم
در تاریخ معاصر دو چهره را میتوان جزو چهرههای خاص تاریخی دانست. دو چهرهای که در یک مقطع زمانی با یکدیگر رفاقتی سخت داشتند؛ دکتر مظفر بقایی، حسن آیت. برای شناختن هرچه بیشتر حسن آیت نمیتوان مظفر بقایی را نادیده گرفت. بر همین اساس در ابتدا توضیح مختصری از بقایی بدهید که او که بود و چه نقشی در کودتای ۲۸ مرداد داشت؟
مظفر بقایی در جریان ملی شدن صنعت نفت در کنار مصدق و حسین مکی نقش تأثیرگذاری داشت. نشریه او هم در بین مردم بسیار مورد استقبال واقع شده بود. پیشنهاد سازمان نگهبانان آزادی او هم بسیار موثر بود. برای مثال شهید عراقی هم در خاطراتش به این مسأله اشاره کرده است که ما هم در این سازمان به مظفر بقایی کمک میکردیم که انتخابات در آن مقطع سالم باشد. ولی پس از اینکه مصدق نخستوزیر شد و وقایع بعد از آن پیش آمد، مظفر بقایی برای خیلیها مشکوک به نظر آمد. رفتار و گفتار و برنامههای بقایی طبیعی به نظر نمیآمد.
او پیش از این خودش را آدم مذهبی نشان نداده بود؟
نه، بقایی اصلاً چهره مذهبی نبود. تلاشی هم در این زمینه از خود نشان نمیداد. اگرچه در بالای نشریهاش مینوشت نصرمنالله و فتح القریب. برای جذب مذهبیها رفته بود سراغ آیتالله کاشانی در حالی که او یک روشنفکر انتلکتوئل بود. بقایی به هیچ عنوان اهل نماز و قیود دینی هم نبود ولی حقوقدان بود و مسایل حقوقی را به خوبی میدانست.
از همین جا مذهبیها به او شک کردند که چرا به آیتالله کاشانی ارادت پیدا کرد؟
بله. اما این تنها علت مشکوک شدن جریان مذهبی به بقایی نبود. ارتباطات او با شاه هم یکی دیگر از دلایل ایجاد شک و شبهه نسبت به شخصیت بقایی بود. اینکه او پیش از ملی شدن نفت با دکتر مصدق همراهی میکرد به ناگهان پس از کودتا با شاه مرتبط بود. البته نه ارتباط طرفدارانه. مسأله دیگر، اختلافانگیزی او بین مصدق و کاشانی بود. شیوههایی که او به کار میبرد مشخص بود که شیوههای طبیعی نیست. تیپهای مذهبی بر همین اساس به او مشکوک شدند.
از تیپهای مذهبی چه گروههایی منظورتان است؟
متدینین بازار مانند تیم شهید مهدی عراقی و جریانی که در وسط میدان مبارزه با شاه بود.
جبهه ملی و نهضت آزادی چطور؟
جبهه ملی که با بقایی دشمن بود. آنها وابسته به مصدق بودند و هرکسی که مصدق را قبول نداشت، جبهه ملی با او دشمنی میکرد.
تودهایها چطور؟
تودهایها هم علیه بقایی حرف میزدند و از اول دل خوشی از او نداشتند.
مؤتلفه از همان اول معتقد بود که بقایی عامل بیگانه است؟
بله، ما در بررسیهایمان به این نتیجه رسیده بودیم که بقایی آمریکایی است و ارتباطاتی هم با انگلیسیها دارد یعنی در واقع او یک مهره آمریکایی-انگلیسی بود. یادم میآید در زندان اوین بر سر بقایی بحثی با مرحوم آیتالله طالقانی و دکتر شیبانی داشتم. دکتر شیبانی و مرحوم طالقانی به شدت طرفدار دکتر مصدق بودند. من نظرم را درباره بقایی گفتم. آقای طالقانی گفتند که ما هم بقایی را قبول نداریم اما اینکه او را مزدور آمریکا بدانیم را قبول نداریم. آقای دکتر شیبانی هم با ناراحتی گفتند که بله، من هم اصلاً بقایی را قبول ندارم اما اینکه شما میگویید بقایی عامل آمریکایی است، سند میخواهد. در پاسخ گفتم من در حال حاضر در دستگاههای دولتی و حکومتی نیستم که سند بیاورم اما میفهمم که حرکات او از آدمی برمیخیزد که با آمریکا مرتبط است.
بقایی چگونه توانسته بود پایگاه قابل قبولی در بین جریان مذهبی پیدا کند؟ اینکه شما میگویید مذهبیها به او شک داشتند اما میبینیم که اطراف بقایی را مذهبیها پر کرده بودند.
بقایی برای خنثی کردن فضای شکی که در بین مذهبیها وجود داشت خودش را طرفدار آیتالله کاشانی نشان داد. رفتن بقایی، شمس قنات آبادی و میراشرافی خیلی به آیتالله کاشانی ضربه زد.
یعنی طرفداری از آیتالله کاشانی فضا را به نفع بقایی برگرداند؟
بله. اینها با این سیاست توانستند خودشان را در ظاهر در مسیر مذهبیها نشان دهند. البته پس از کودتای ۲۸ مرداد به دلیل مخالفتهای بقایی با دکتر مصدق، او از حکومت آسیبی ندید.
البته به نظر میرسد کودتای ۲۸ مرداد فرصت مناسبی برای بقایی فراهم کرد تا بتواند در غیاب دکتر مصدق که در تبعید بودند و خانهنشینی آیتالله کاشانی که پس از به قتل رسیدن پسرش به نوعی سیاست را رها کرده بودند، یک تشکیلات سیاسی با عنوان حزب زحمتکشان تأسیس کند و مذهبیهای طرفدار آیتالله کاشانی را دور خود جمع کند.
بله، مرگ مصطفی کاشانی، آیتالله را خسته کرد. البته ایشان را آنچنان تخریب کرده بودند که دیگر موقعیتی در جامعه نداشتند و زمینهای برای بازگشت آیتالله کاشانی به فضای سیاسی وجود نداشت.
بقایی چگونه توانسته بود در این فضا باقی بماند؟
بقایی اطراف آقای کاشانی باقی ماند. اما بعد از گذشت مدت زمان کوتاهی خودش را صاحب موقعیت دید. اگرچه در ظاهر رژیم پهلوی او را دستگیر و محاکمه کرد که بقایی در روز محاکمهاش به جای آنکه از خودش دفاع کند، ادعانامه بسیار تند و تیزی را علیه دکتر مصدق نوشت و قرائت کرد که موجب خشنودی رژیم شد. او حتی این ادعانامه را در جزوهای با عنوان چه کسی منحرف شد؛ بقایی یا مصدق منتشر کرد. بقایی با این کار به شاه خوش خدمتی کرد و همه فهمیدند که بقایی آمده تا باقیمانده نهضت ملی شدن نفت را با اقدامات ضد مصدقی از بین ببرد. مذهبیها دیگر به او اعتماد و اعتقادی نداشتند.
اما میبینیم که مذهبیها در جلسات منزل او شرکت میکردند و رفت و آمد داشتند.
بقایی پس از کودتا همچنان مدعی طرفداری از آیتالله کاشانی بود اگرچه دیگر ارتباطی با آقای کاشانی نداشت و همین مسأله باعث شد تا خودش را یک لیدر یا پیشوای سیاسی بداند. گعدههای سیاسی را روزهای جمعه در منزلش در سه راه امین حضور واقع در خیابان ری، کوچه گوته راه انداخت. بسیاری از طرفداران آیتالله کاشانی هم به این علت که ایشان دیگر فعال سیاسی نبود سراغ بقایی رفتند.
حسن آیت هم عضو همین تیپ مذهبیهایی بود که نشانی منزل بقایی را گرفتند و عضو حزب زحمتکشان شدند؟
بله. آقای آیت اول به آیتالله کاشانی ارادت داشت و از طریق ایشان با بقایی ارتباط گرفت. آیت در جلسات روز جمعه خانه بقایی شرکت میکرد تا اینکه پس از این رفت و آمدها علاقهای بین بقایی و آیت ایجاد شد. این داستان تا سال ۴۱ ادامه داشت تا اینکه نهضت امام آغاز شد و متدینین برای فعالیتهای سیاسی، پایگاهی پیدا کردند و از اطراف بقایی پراکنده شدند. بقایی هم کوشید که خودش را با روحانیت و امام نشان دهد ولی به علت مشکوک بودن، هرگز به بقایی فرصت نرسید.
پس دیداری بین بقایی و امام نبوده است. حتی به صورت محرمانه و غیر خبری؟
هرگز.
یعنی معتقدید بیانیه حمایتی بقایی و حزب زحمتکشان که امام را به عنوان مرجع تقلید این حزب معرفی میکرد هم یک بازی از سوی بقایی برای نگه داشتن پایگاه مذهبیها بود؟
بقایی با آن کار میخواست امام را یک آدم سیاسی جلوه دهد. تحلیل ما هم با توجه به سابقه او این بود که او بر علیه امام در حال توطئهچینی است. البته نبودن حزب زحمتکشان در وسط مبارزه هم باعث ریزش مذهبیها از حزب زحمتکشان و دکتر بقایی شد. توجیه حزب زحمتکشان این بود که ما مبارزات پارلمانی را قبول داریم که همین امر باعث جدایی خیلی از اعضای حزب زحمتکشان و پیوستنشان به نهضت امام شد.
چهرههای سرشناسی که از این حزب بریدند چه کسانی بودند؟
مرحوم غضنفر یمینی شریف، آقای فتوگرافی، سید محسن امیرحسینی. بقایی اما سیاست خود در حمایت از امام را ادامه داد. او در ماجرای کاپیتولاسیون یک بیانیه داد و آن را رد کرد. آقای جلالالدین فارسی یک جزوهای با عنوان دو نوع مخالفت با کاپیتولاسیون؛ مخالفت امام و مخالفت بقایی منتشر کرد که اهداف بقایی را از اعلام حمایت از امام در این داستان افشا کرد و ما این جزوه را توسط مؤتلفه تکثیر و توزیع کردیم.
آقای آیت در این ایام همچنان با مظفر بقایی رفت و آمد داشت یا اینکه او هم از حزب زحمتکشان برید؟
نه، ایشان هم از بقایی فاصله گرفت.
پس یک وقتهایی همچنان به جلسات منزل دکتر بقایی میرفته است؟
بله، دکتر آیت و بقایی با یکدیگر رفیق بودند و سلام و علیک داشتند. آقای آیت وقتی هم به جلسات منزل بقایی میرفت برای این بود که تحلیل حزب زحمتکشان و بقایی را داشته باشد چرا که دیگر تابع نظرات بقایی نبود. او خودش را صاحب نظرتر و بالاتر از بقایی میدانست. بر همین اساس عدهای دور آیت جمع شدند. البته ما در مؤتلفه هم آیت را نپذیرفتیم.
چرا؟
به این علت که او به بقایی علاقه داشت.
شما در مؤتلفه هیچگاه به رابطه آیت و بقایی مشکوک نشدید. مگر مدعی نیستید که از نظر شما بقایی آدم مشکوکی بود و عامل آمریکا و انگلیس بود، پس باید به آیت و رابطهاش با بقایی هم شک میکردید.
نه. داستان آیت با بقایی فرق میکرد. ما میدیدیم از همان اوایل که آیت داشت موقعیت پیدا میکرد ساواک تلاش بسیاری کرد تا جو جامعه را علیه او خراب کند. بر همین اساس برای او پروندهسازی کردند.
چه پروندهای؟
بر سر ماجرای بوسه معروف دختری که در سمنان، آیت را بوسید هیاهو کردند که آیت یکی از دانشجوهایش را بوسیده است. بنیصدر و دار و دستهاش هم اوایل انقلاب بر علیه دکتر آیت خیلی تلاش کردند از این مسأله استفاده کنند.
مؤتلفه در چه سالی با آیت ارتباط برقرار کرد؟
سال ۵۶، آقای آیت در آن مقطع یک گروه را در داخل ارتش سازماندهی میکرد. شهید نامجو، شهید کلاهدوز، آقای کتیبه که در حال حاضر هم هستند و تعداد دیگری از ارتشیها با آیت مرتبط شده بودند. آیت میکوشید تا جمعی را در ارتش بر علیه شاه آماده کند. البته خود آیت مدعی بود که این کار را از سال ۴۵ در ارتش دنبال میکرده است. عنوان تشکیلاتشان هم نظامی- سیاسی بود. ما هم از طریق برخی دوستان مؤتلفه که در ارتش بودند با آیت مرتبط شدیم. ارتباط رسمی مؤتلفه با آیت اما به نیمه دوم سال ۵۶ بازمیگردد.
چرا این قدر دیر رابطه بین مؤتلفه و آیت برقرار شد؟
دو دلیل داشت. یکی اینکه من تا همان مقطع در زندان بودم. اما عامل دیگر این بود که ما در مؤتلفه تا به کسی اعتماد کامل نمیکردیم او را نمیپذیرفتیم و تا آن مقطع اعتماد کامل به آیت نداشتیم. اما تا سال ۵۷ ارتباطمان با آیت بیشتر شد.
در همان مقطع زمانی گویا ایشان با آیتالله منتظری حشر و نشر زیادی داشتند.
آقای آیت، نجفآبادی بود و با آقای منتظری رفیق بود و دیدار و جلسه داشت. شهید محمد منتظری هم سال ۵۷ با آیت همراه بود. محمد منتظری باعث شد تا ارتباط ما با آیت بیشتر شود.
چرا آیت در کمیته استقبال از امام حضور نداشت؟
خیلیها بودند و ضرورتی نداشت تا ایشان مسوولیت اجرایی داشته باشد. اگرچه رفت و آمد داشت. اما آیت حزب و گروه نداشت.
یعنی رفتار آقای آیت، باندی بود؟
بله. یک جمعی دور ایشان بودند.
یعنی رابطه مرید و مرادی؟
نخیر. آن زمان این رسم بود که عدهای دور آدمهای خاص جمع میشدند.
آیت با سید مهدی هاشمی هم رفاقت داشت؟
آیت و هاشمی سلام و علیکی داشتند اما حساب آیت با دیگران جداست.
تیم آقای آیت چه کسانی بودند؟
با توجه به کارهایی که در ارتش انجام داده بود، عدهای از ارتشیها بودند. افراد دیگری مثل دکتر محمود کاشانی.
چرا ایشان با نخستوزیری بازرگان مخالفت میکند. جایی خواندم که وقتی امام آقای بازرگان را به عنوان نخستوزیر معرفی کردند آقای آیت میگوید که انقلاب عقیم شد.
یادم میآید که روز ۱۵ بهمن ۵۷ ساعت یک بعدازظهر بود که آیت به اقامتگاه امام آمد. خیلی ناراحت و عصبانی بود. گفت مگر امام نمیداند که بازرگان نه انقلاب را و نه ولایت را قبول ندارد. مگر امام نمیداند که بازرگان یک لیبرال است. مگر امام نمیداند که بازرگان انقلاب را قبول ندارد. هرچه او گفت، من گفتم بله امام میداند. با عصبانیت مضاعف گفت پس چرا ایشان قصد دارد تا بازرگان را به عنوان نخستوزیر معرفی کند. او با ناراحتی میگفت انقلاب پیروز شده و ایران یک رئیسجمهور انقلابی میخواهد. او میگفت که بازرگان، انقلاب را به بن بست میکشاند. گفتم امام این تصمیم را گرفته و کسی هم نمیتواند نظر ایشان را تغییر دهد. گفت یک وقت ملاقات به من بده تا امام را ببینم. گفتم که امام کارهایشان را کردهاند و الان هم خواب هستند. سالن هم برای انجام مراسم معارفه آقای بازرگان رأس ساعت سه آماده است. من هم نمیتوانم امام را از خواب بیدار کنم. آیت ماند که چه کار کند. با عصبانیت گفت که انتخاب بازرگان تقصیر آقای بهشتی است. ایشان امام را مجبور کرده تا بازرگان را انتخاب کند که من گفتم نه آقای بهشتی چنین آدمی است که بخواهد کسی را به امام تحمیل کند و نه امام شخصیتی است که کسی بتواند به ایشان، کسی را تحمیل کند. گفت تو چکار میکنی که گفتم کارها را برای انجام مراسم معارفه آقای بازرگان انجام میدهیم و شعار به نفع ایشان میسازم که عصبانی شد و رفت.
شعاری که ساختید چه بود؟
بازرگان، بازرگان نخستوزیر ایران، پیرو راه قرآن، پیر چریک ایران.
پس آقای آیت در راهپیمایی که در حمایت از آقای بازرگان برگزار شد شرکت نداشت؟
بله نیامد.
آقای آیت با پیشنهاد چه کسی وارد حزب جمهوری اسلامی شد؟
نمیدانم اما با اعضای حزب رفاقت داشت و در نهایت هم وارد شورای مرکزی حزب شد. در حزب هم آدم موثری بود.
عمده دلایلش برای مخالفت با مهندس موسوی در حزب چه بود؟
اولین بحثی که بین آیت و مهندس موسوی ایجاد شد سر مصدق بود. مهندس موسوی طرفدار دکتر مصدق بود و آیت، مصدق را قبول نداشت. از سوی دیگر آیت مخالف این بود که مهندس موسوی مدیر مسوول روزنامه جمهوری اسلامی باشد. آیت میگفت که مهندس موسوی طرفدار پیمان است و خط دکتر پیمان هم خط آمریکاست. البته غیر از مهندس موسوی افراد دیگری هم بودند که گوشه چشمی به دکتر پیمان داشتند. حتی یک بار او را به شورای مرکزی حزب دعوت کردیم که در نشریه «امت» که آقای پیمان منتشر میکرد مطلبی را نوشتند با این مضمون که این حزب ورشکسته با دعوت از رهبر حزب ما میخواهد آبروی از دست رفته خود را بازگرداند.
واکنش مهندس موسوی پس از انتشار این مطلب چه بود؟
جالب است. وقتی من به مهندس موسوی گفتم که مهندس، حتما همچنان آقای پیمان را یک متفکر اسلامشناس میدانی؟ ایشان در پاسخ گفت بله اما اسلامشناسی در خط شیطان. با این حال آیت با مهندس موسوی در روزنامه جمهوری اسلامی و واحد سیاسی حزب مشکل داشت. حزب هم برای اینکه مشکل را حل کند پنج نفر را که عبارت بودند از مرحوم سید رضا زوارهای، شهید اسلامی، دکتر محمود کاشانی، حسن آیت و خود مهندس موسوی به عنوان شورای نظارت حزب بر واحد سیاسی انتخاب کرد که آقای موسوی زیر بار این شورا نرفت. در همین گیرودار بود که روزنامه یک مطلبی را درباره آیتالله کاشانی منتشر کرد که آتش دعوای آیت و مهندس موسوی را بیشتر کرد.
یکی از شبهاتی که درباره شهید آیت مطرح شده است نقش و تأثیرگذاری ایشان در گنجاندن مقوله ولایت فقیه در قانون اساسی ایران است. میگویند با توجه به رابطه مرید و مرادی آیت با مظفر بقایی، بحث ولایت فقیه از طرف بقایی طراحی و از طریق آیت وارد قانون اساسی ایران شده است.
این حرف درستی نیست. آقای بقایی هرگز درباره ولایت فقیه حرفی نداشتند. ولایت فقیه سال ۴۱ مطرح شد. بقایی اصلاً عقلش به مقوله ولایت فقیه نمیرسید چه آنکه او مبدع ولایت فقیه باشد. اما آیت از جدیترین و موثرترین افراد درباره ولایت فقیه و حدود اختیارات ولی فقیه بود. بنیصدر مخالف ولایت فقیه بود. بعد هم گفته بود که حالا که همه اختیارات را به ولی فقیه دادهاید و این همه اختیار را از رئیسجمهور گرفتهاید چه خری میآید و رئیسجمهور میشود که آقای منتظری با خنده جوابش را داده بود و گفته بود که یک خری پیدا میشود که خودش رفت و اولین رئیسجمهور ایران شد. البته نقش آیت در بحث ولایت فقیه ادامه داشت و واگذاری فرماندهی کل قوا به ولی فقیه هم از اثرات اقدامات ایشان بود.
ماجرای نوار آیت چه بود؟
جریان بنیصدر و منافقین پس از تلاشهای آیت درباره ولایت فقیه و افزایش اختیارات ولی فقیه از او احساس خطر کردند و بر همین اساس پروژه نوار آیت را طراحی کردند. برای این کار هم یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به اسم خبرنگار و انجام مصاحبه با آیت قرار میگذارد و مصاحبه میگیرد. در این مصاحبه نظر آیت را درباره بنیصدر، استراتژی کلی حزب جمهوری، پیمان، مدنی، سید جوادی، متین دفتری و… میپرسد. مصاحبه که تمام میشود به سرعت فضاسازی میکنند که آیت گفته است که بنیصدر را باید سرنگون کرد و دولتش را باید ساقط کرد.
واقعاً این حرفها را زده بود؟
نخیر اما تیم بنیصدر هیاهو کرد که آیت این حرفها را زده است. آنها شروع کردند به اینکه آیت قصد کودتا علیه بنیصدر را دارد. روزنامه انقلاب اسلامی هم بلافاصله آن تیتر معروف کودتای آیت را زد. دار و دسته بنیصدر به سرعت جلوی در حزب آمدند و شعار دادند: آیت کودتاچی اعدام باید گردد و حزب چماق به دستان باید بره گورستان. تبلیغات و فضاسازی که کردند آنچنان قوی بود که آیت در کشور و فضای سیاسی، منزوی شد.
واکنش حزب به این مسأله چه بود؟
در حزب از آقای آیت پرسیده شد که شما این حرفها را زدهاید که ایشان گفت من اینطوری این حرفها را نزدهام. اینها بخشهایی از مصاحبه من را تحریف کردهاند. بعد هم ایشان در محل فعلی روزنامه رسالت یک کنفرانس مطبوعاتی گذاشت که داستان را جمع کند اما واقعاً سخت بود. بر همین اساس برای بنیصدر پیام فرستادیم که آقای آیت منکر ادعاهای شماست و باید نوار را به ما بدهی تا ببینیم آیت چه گفته است. بنیصدر قبول نمیکرد تا اینکه قرار شد آقای میرسلیم که وظیفه داشت تا رابطهاش را با بنیصدر خوب حفظ کند مأمور شد تا نوار را از بنیصدر بگیرد. در نهایت ایشان نوار را گرفت. نوار توسط شهید اجارهدار که منشی شورای مرکزی حزب بود پیاده شد. وقتی متن کامل مصاحبه آیت را در کنار متن مصاحبه منتشر شده او قرار دادیم مشخص شد که ادعای آیت صحت دارد و مصاحبه او تحریف شده است.
فضای سیاسی به نفع آیت برگشت؟
نه. اما به محض اینکه مشخص شد ماجرا چیست آقای دکتر محمود کاشانی گفت که کار بنیصدر تمام است. بنیصدر آمده و از قول آقای آیت دروغ ساخته، تحریف کرده و تهمت زده است. در نتیجه آقای بنیصدر تخلف کرده و آقای آیت هم مظلوم واقع شده است. بنابراین حق ایشان است که از رئیسجمهور شکایت کند. آقای بهشتی هم که رئیس دیوان عالی کشور هستند و آقای موسوی اردبیلی هم که دادستان کل کشور. کاشانی میگفت با توجه به این شرایط باید بنیصدر را به دادگاه فراخواند و محاکمهاش کرد. فرصت خوبی به واقع برای شکایت از بنیصدر به وجود آمد. حتی آن کسانی که در حزب آیت را قبول نداشتند مجبور شدند بگویند که این توطئهای بر علیه حزب بوده است. در همین گیرودار بود که آقای بهشتی فرمودند که شکایت حق قانونی آقای آیت است اما چون ماجرا درباره رئیسجمهور است بهتر است نظر امام را بدانیم. عدهای از اعضای شورای مرکزی حزب مانند آقای دکتر کاشانی عصبانی شدند که دلیلی ندارد این موضوع را به امام منتقل کنیم و مسأله را در میان بگذاریم. دیگر دوستان آقای آیت هم از این کلام آقای بهشتی ناراحت شدند. بحث در درون حزب شکل گرفت. یک عده موافق نظر آقای بهشتی بودند و طرفداران آقای آیت مخالف بودند. در نهایت آقای بهشتی گفتند که چون آقای آیت خودشان صاحب اله هستند باید نظر ایشان را هم داشته باشیم که شهید آیت گفت که اینکه آقایان میگویند شکایت حق قانونی من است درست است اما ما در این کشور مسالهای را با عنوان ولی فقیه عادل پذیرفتهایم و نمیشود که بدون نظر ایشان در این قضایا کاری کرد. ایشان در نهایت گفت که هرچه امام فرمودند، باید همان کار را بکنیم.
چه کسی موضوع را به امام منتقل کرد؟
خیلی بحث شد که چه کسی برود و ماجرا را بگوید که در نهایت آقای آیت گفت بهتر از آقای بهشتی کسی نیست. آقای بهشتی رفتند و با امام دیدار کردند. جلسه بعدی حزب وقتی ایشان آمدند گفتند که من همه مطلب را به امام گفتم. امام پس از حرفهای من فرمودند که شما اگر یک میثاق وحدتی با آقای بنیصدر داشته باشید خوب است. شهید بهشتی تعریف کرد که چند بار به امام گفته بود که امام ما برای میثاق وحدت نیامدهایم. ماجرا بر سر شکایت از رئیسجمهور است که امام برای بار پنجم به من گفتند شما یک میثاق وحدتی با آقای بنیصدر ببندید خوب است. آقای بهشتی در جمع اعضای شورای مرکزی حزب گفت که امام میخواهند بگویند که این کار را نکنید اما به این دلیل که شکایت حق قانونی آقای آیت بوده است اینچنین گفتهاند. نقل ماجرا وقتی از طرف آقای بهشتی تمام شد، سر و صدا شد و طرفداران و دوستان آقای آیت گفتند که معلوم است آقای بهشتی ماجرا را خیلی خوب برای امام باز نکردهاند و ما باید دوباره با امام دیدار داشته باشیم که من ناراحت شدم و گفتم کدام یک از شما بهتر از آقای بهشتی میتوانید حق مطلب را ادا کنید. مشخص است که امام نمیخواهند این کار انجام شود و باید میثاق وحدت را عملیاتی کنیم تا نظر امام تأمین شود. آیت هم نظرش همین بود و گفت که من شکایت نمیکنم.
طرح میثاق وحدت را چه کسی به بنیصدر گفت؟
قرار شد آقای میرسلیم این کار را انجام دهد. بنیصدر به دفتر حزب جمهوری دعوت شد که او نپذیرفت. او به ما پیغام داد که شما به باشگاه افسران بیایید که ما هم نپذیرفتیم. در نهایت جلسه در منزل شهید باهنر برگزار شد.
چه کسانی در این جلسه بودند؟
اعضای مرکزی حزب جمهوری و بنیصدر.
بنیصدر تنها آمد؟
چند نفری همراهش بودند اما خودش تنها داخل جلسه شد. او خیلی متکبر و متفرعن بود. داخل که آمد به هیچکس سلام نکرد. رفت بالای اتاق نشست و مثل همیشه در حالی که پایش درد نمیکرد، پایش را دراز کرد. یک نگاهی کرد دید آیت نیست. فکر کرد که ما آیت را نگفتهایم. داشت خیلی سرحال حرف میزد که ناگهان آیت وارد شد و یک راست رفت کنار بنیصدر نشست.
چه کسانی در این جلسه غیر از بنیصدر حرف زدند؟
آقای خامنهای ابتدا بحثی را مطرح کردند که کسی در این جلسه از گذشته حرفی نزند و ما میخواهیم نگاه به آینده داشته باشیم و اینکه چگونه میتوانیم به وحدت برسیم. آقای عسگراولادی هم یک بحث مفصلی را درباره اختلافات آیتالله کاشانی و دکتر مصدق و کودتای ۲۸ مرداد داشتند. البته آقای عسگراولادی خطاب به بنیصدر گفت که شما فکر نکنید که دیگران را میتوانید بکوبید و خودتان آسیبی نمیبینید، خودتان هم شکسته میشوید.
متن پیشنویس میثاق وحدت با بنیصدر را چه کسی نوشته بود؟
یادم نیست اما وقتی میثاق نامه را آوردند یکی از اعضای شورای مرکزی حزب که در جلسه بود شروع کرد بنیصدر را با القاب رئیسجمهور محترم، حضرت آقای بنیصدر و… خطاب کردن که شهید اسلامی بلند گفت ببینید این آقا چطوری… مالی میکند. فردای همان روز هم بنیصدر به این عضو شورای مرکزی حزب پیشنهاد یک پست دولتی داد که شهید بهشتی به این فرد گفتند شما باید تکلیفتان را مشخص کنید که با بنیصدر هستید یا با ما که آن آقا گفت نه، من با حزب هستم و رابطهاش را با بنیصدر قطع کرد.
پس میثاق نامه را بدون هیچ حاشیهای امضا کردید؟
نه. من دلم نیامد که بنیصدر خوشحال و خندان از جلسه بیرون برود. او این همه بر علیه حزب فضاسازی کرده بود. حالا آمده و میثاق وحدت را با ما امضا کرده بود. اینچنین بود که وقتی خواست از پلههای پایین برود گفتم آقای بنیصدر من با شما حرفی دارم. گفت: هان چیه. گفتم شما اولین رئیسجمهور ایران هستید، ما دلمان میخواهد که این چهار سال را شما به سلامت طی کنید اما با روندی که در پیش گرفتهاید بعید است که این اتفاق بیفتد و در نهایت شما میهمان شش ماه یا یک سال دیگر ما هستید. بنیصدر از این حرف من خیلی عصبانی شد. گفت اینکه میگویند حزب بداخلاق همین است. گفتم خوش اخلاق و یا بداخلاق راه شما درست نیست. من وظیفه داشتم که این مسأله را به شما بگویم که پیش خدا حجت داشته باشم که این موضوع را به شما گفتهام. دلیل دیگری هم که این حرف را به شما زدم این است که شاید برگردی که میدانم برنمیگردی و سوم اینکه وقتی داشتی میرفتی یادت بیفتد که این حرف را به تو زده بودیم. بنیصدر اوقاتش خیلی تلخ شد و با عصبانیت از پلهها پایین رفت و من خدا را شکر کردم که او نتوانست خوشحال از جلسه بیرون رود. تا اینکه در نهایت ماجرای ۱۴ اسفند و فرار بنیصدر اتفاق افتاد.
اما با رفتن بنیصدر مشکل درون حزب حل نشد. آیت همچنان با مهندس موسوی مشکل داشت.
بله، آقای آیت از همان ابتدا با مهندس موسوی مشکل داشت. اما عمده مخالفت ایشان را باید با وزارت خارجه مهندس موسوی دانست. درباره این مسأله هم در حزب خیلی بحث شد. حتی آقای بهشتی به آیت گفتند که این تصمیم حزب است مهندس موسوی وزیر خارجه باشد و شما نباید مخالفت کنید و سکوت کنید که آیت به آقای بهشتی گفته بود من میرحسین موسوی را وابسته به خط پیمان میدانم و خط پیمان، خط آمریکاست. در نتیجه من حجت شرعی ندارم که در مجلس به عنوان نماینده ملت برعلیه آقای موسوی حرفی نزنم و قطعاً با ایشان مخالفت خواهم کرد و شما هم هر طور صلاح میدانید در حزب با من برخورد کنید.
که ماجرای انفجار ۷ تیر اتفاق افتاد؟ آیت هم آن روز در دفتر حزب بود؟
بله، آیت هم بود. قرار بر این بود که آقایان زوارهای، ولایتی، میرسلیم و آیت درباره کاندیدای آینده ریاستجمهوری بحث کنند. رفتند طبقه دوم در دفتر من که حزب منفجر شد و در نهایت مباحث بعد از این انفجار هم ادامه داشت تا اینکه آیت به شهادت رسید.
آقای اسرافیلیان جایی مدعی شده است که شهید آیت یک سری اسناد را درباره مهندس موسوی جمعآوری کرده بوده که قرار بوده در مجلس مطرح کند. حتی همسر شهید آیت هم در مصاحبهای گفتند که شب قبل از شهادت، آیت مریض بود و من به او گفتم امروز به مجلس نرو که آیت گفت نه فردا باید حتماً در مجلس حضور داشته باشم چرا که تکلیف انقلاب مشخص میشود که صبح همان روز به شهادت میرسد. این اظهارنظر همسر شهید آیت و آقای اسرافیلیان به نحوی است که این نتیجه را به مخاطب القا میکند که مهندس موسوی و بنیصدر و منافقین بر سر نبودن آیت به اشتراک رسیده بودند. شما این اظهارنظرها را چقدر واقعی میدانید؟
بله، دیدهام این مطالب را اما واقعاً من هیچ اطلاعی از این موضوع ندارم و نمیتوانم درباره آن اظهارنظر کنم.
منابع پژوهشی آیت از کجا تأمین میشد؟ منابع ایشان روزنامهای بود یا دسترسی به اطلاعات خاص هم داشت؟
دسترسیهایش وسیع بود. هم روزنامهای و کتابی بود و هم اطلاعات ویژه و خاص. آیت همه چیز داشت.
ماهنامه مهرنامه، مرداد 1391
نظرات