علامه طباطبایى - میزبان معرفت


احمد لقمانى
1286 بازدید

سپیده سیادت
روزهاى ماه ((ذیحجه )) 1321ق . یکى از پس از دیگرى مى گذشت و دلهاى شیفتگان بیت الله در هواى حرم الهى ((لبیک شوق )) سر مى داد. یاد عرفات و نام مشعر عطش دیدار به جانها داده بود.
ناگاه ((کعبه کرامت الهى )) زیبا چهره اى نورانى را در آغوش پدر و مادرى مهربان نهاد. گویى بار دیگر ((زمزم )) لطف خداوندى رخ نشان داده است .
آرى طفلى دیده به جهان گشود که نور سیادت بر سیماى بلورینش آینده اى روشن را خبر مى داد. نام او را ((محمد حسین )) نهادند و آن را به تبرک نام ((جد و فرزند)) مایه برکت شمردند. زیرا خاندان محمد حسین ، خانواده اى اصیل بود که هماره بیرق بزرگى در دست داشته و شهر تبریز لبریز از نام آنان بوده است .
((سراج الدین عبدالوهاب )) جد معروف اوست که با وساطت وى ، نبرد خونین دولت ایران عثمانى ، در سال 920 قمرى پایان یافت و ((مرحوم میرزا محمد تقى قاضى طباطبایى )) شخصیت دیگرى است که از قرنها پیش تا کنون شرافت و بزرگوارى را از آن خاندان بزرگ قاضى طباطبایى تبریز کرده است .
طفولیت و توفان حوادث
دوران کودکى ((محمد حسین )) با توفان حوادث و بلا همراه بود. بیش از پنج بهار از عمر عزیزش نگذشته بود که ما درس مهربان و با فضیلت را از دست داد. بغض غم و اندوه بى مادرى او را رها نکرده بود که گرد یتیمى بر وجودش سنگینى کرد و از دیدن روى پدر محروم شد. همراه با برادر کوچکتر خود تنها ماند اما هماره دست لطف خداوندى سایه بان مرحمتى بر سر او بود. مدت زیادى از تحصیل او نمى گذشت که علاوه بر قرآن مجید، کتابهاى گلستان ، بوستان ، اخلاق مصور، تاریخ معجم ، ارشادالحساب ، نصاب الصبیان و دیگر کتابهاى متداول در مدارس آن روز را فراگرفت .
صوف و نحو و معانى و بیان را نزد استاد خویش مرحوم شیخ محمد على سرابى آموخت و پس از آن با گامى بلند و همتى فراتر، سطوح عالى در فقه ، اصول ، فلسفه و کلام را در زادگاه خود نزد اساتید آن خطه تحصیل کرد. روح لطیف او، ذوقى هنرى به وى بخشیده بود دستمایه اى که با کمک آن توانست خوشنویسى را در اوان عمر خود از آقا میرزا على نقى بیاموزد.
با سپرى شدن ایام تلخ و ناکامى طفولیت ، شکوفه هاى رشد و تکامل بر شاخسار وجود سید محمد حسین نمایان شد. وى از سال 1297 ش . تا 1304 علوم بسیارى آموخت . در این مدت ، تمامى درسهاى مربوط به سطح را فراگرفت و با شور و شوق بسیارى کتابهاى مربوط به ادبیات ، فقه ، اصول ، کلام و معارف اسلامى را آموخت .
او خود از روزگار تحصیل خود چنین بازگو مى کند:
((در اوایل تحصیل که به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زیادى به ادامه تحصیل نداشتم و از این روى هر چه مى خواندم نمى فهمیدم ... پس از آن یک بار عنایت خدایى دامنگیرم شده ، عوضم کرد. در خود یک نوع شیفتگى و بى تابى نسبت به تحصیل کمال حس نمودم ؛ به طورى که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریبا هیجده سال کشید هرگز نسبت به تعلیم و تفکر، احساس خستگى و دلسردى نکردم و زشت و زیباى جهان را فراموش کردم ... در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگى ، به حداقل ضرورى قناعت نموده ، باقى را به مطالعه مى پرداختم بسیار مى شد - بویژه در بهار و تابستان - که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه مى گذراندم ...))
عشق و شور به تحصیل و تکامل استاد را بر آن داشت که از شهر خویش رو به سوى ، سیناى اسرار ((نجف اشرف )) هجرت کند. تا از شراب عشق على علیه السلام جامى نوشیده و طریق معرفت و راه رستگارى را بهتر و بیشتر بپیماید.
با اولین نگاه به قبه و بارگاه امیرالمؤ منین آخرین کلام خویش را زده و مى فرماید:
((یا على ! من براى ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده ام ولى نمى دانم چه روشى پیش گیرم .. از شما مى خواهم که در آنچه صلاح است ، مرا راهنمایى کنید)).
چند روزى نمى گذرد که نصرالله و یارى الهى به دست مولاى متقیان به سوى استاد مى آید. شخصیت وارسته اى چون حاج میرزا على آقا قاضى ((قدس سره )) به سراغ وى آمده و خطاب به او اینگونه مى گوید:
((کسى که به قصد تحصیل به نجف مى آید؛ خوب است علاوه بر تحصیل ، از فکر تهذیب خود غافل نماند.))
کیمیاى وجود مرحوم قاضى ، روح و روان استاد را دگرگون کرده و برنامه اى روشن و نورانى براى آینده او ترسیم مى کند. از آن روز کتابى دیگر از زندگى استاد فرزانه باز مى شود که صفحه آغازین آن با این جمله شروع مى گردد:
علم نبود غیر ((علم عاشقى ))
مابقى تلبیس ابلیس شقى
طلوع عشق و اندیشه
مفسر فرزانه مدت یازده سال در کنار مرقد نورآفرین امیرالمؤ منین علیه السلام کسب علم کرده وى خوشه چین زبر دست بود که بیشترین استفاده را از فرصت فراهم آمده نمود. فقه ، اصل ، فلسفه ، ریاضیات ، رجال را از محضر اساتیدى والامقام فراگرفت . بزرگانى چون : آیة الله نائینى ، سید ابوالحسن اصفهانى ، سید حسین بادکوبه اى ، سید ابوالقاسم خوانسارى ، حجت ، حاج میرزا على ایروانى و میرزا على اصغر ملکى .
سر سلسله اساتید ایشان مرحوم قاضى است . شخصیتى که (( سید محمد حسین )) را ((علامه )) کرد. جام وجود این انسان پاک را جرعه هاى حیات ابدى و معنویت جاودانه بخشید. مرحوم علامه پیرامون استاد خود مرحوم قاضى چنین مى فرماید:
((ما هر چه داریم ... از مرحوم قاضى داریم . چه آنچه را که در حال حیاتش ‍ از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم و چه طریقى که خودمان داریم و از مرحوم قاضى گرفته ایم )).
بازگشت به تبریز
دست تقدیر، رجعت فرزانه اندیشمند را رقم زد. پس از سالها اندوختن معارف ناب ، در سال 1314 ش . مجبور به بازگشت به زادگاه خویش گردید. دوران تلخ ‌کامى و غربت از مهد علم و دانش از این زمان شروع شد اما مدتى نگذشت که لطف خفى الهى خود را از سراپرده حکمت خداوندى نشان داد. کار تدریس و تحقیق شروع شد و اولین غنچه هاى ((المیزان )) با نمودى در ((بحارالانوار)) بر شاخسار علامه رویید.
هجرت به قم
دوران ده ساله اقامت علامه در تبریز همراه با تدریس و تاءلیف سپرى شد و فصلى جدید از حیات وى را فراهم کرد. تا اینکه ((فیض روح القدس )) بار دیگر مدد فرمود و با آمدن چنین آیه اى در استخاره ، علامه راهى قم گردید:
((هنالک الولایه لله الحق هو خیر ثوابا و خیر عقبا)).
(در آنجا، یارى به خداى حق تعلق دارد. اوست بهترین پاداش و بهترین فرجام )
و آن روز حوزه علمیه قم از ضربات سهمگین رضاخان رهایى یافته بود و با حضور آیات و مراجع بزرگوار چون آیة الله بروجردى انسجام بیشترى پیدا کرده بود، فرصتى طلایى فراهم آمده بود تا علامه طباطبایى ، نیازهاى جامعه را سنجیده و بر طبق آنها، برنامه اى منظم و کارآمد تنظیم کند. تفسیر و فلسفه درسهایى بود که - بر اساس احساس وظیفه علامه - شروع شد و تعجب بسیارى را برانگیخت چراکه تدریس تفسیر دانشى به دور از تحقیق تلقى مى شد اما پشتکار و اخلاص علامه کار را بدانجا رساند که ((المیزان )) حاصل سالهاى تلاش و تدریس گردید.
درس فلسفه نیز در آن عصر خوشنام نبود. از اینرو تلاشهاى بسیارى در تعطیل این درس انجام مى شد اما رفتار مؤ دبانه استاد و برخورد مهربانانه آیة الله العظمى بروجردى ابرهاى تیره سوء تفاهم ها را کنار زد و سعایتها را بى اثر نمود.
به هر روى تشکیل جلسات عمومى و خصوصى این عالم فرهیخته و حضور شاگردان اندیشمندى چون آیة الله مطهرى باعث نقد و بررسى فلسفه هاى غربى - خصوصا ماتریالیسم دیالکتیک - گردید و آثار و برکات جاودانه اى در تدوین کتب فلسفى به همراه خود آورد.
... هر روز که سپرى مى شد ابعاد علمى و چهره چشمگیر علامه بیشتر از گذشته نمایان مى شد. شعاع شخصیت این استاد فرزانه به داخل کشور محدود نگردید، بلکه اندیشمندان بسیارى را به سوى خویش کشاند و در تمام ابعاد اسلام به بحث و گفتگو با آنان منجر شد.
 این عظمت بدانجا انجامید که دولت آمریکا توسط شاه ایران از علامه دعوت رسمى کرد تا در دانشگاههاى آن کشور ((فلسفه شرق )) را تدریس نماید! روح بلند و بینش کم نظیر علامه دست رد به آنهمه اصرار زد. او زندگى محقرانه در قم و جلسات درس با طلاب و تربیت شاگردانى فاضل را بر تمامى ظواهر فریبا ترجیح مى داد.
یادگارهاى ماندگار
((انبوه دانش )) و ((کیمیاى ایمان )) علامه آثارى گرانبها و جاودانه بسان مشعلى فروزان فرا راه دانش پژهان آفرید کتابهایى چون :
1. تفسیرالمیزان
دائرة المعارفى از معارف و در بردارنده بحثهاى اعتقادى ، تاریخى ، فلسفى ، اجتماعى و... با تکیه بر قرآن کریم . اثرى سترگ که استاد شهید مطهرى 60 سال یا100 سال دیگر زمان درک عمق و ارزش این کتاب مى داند. این کتاب ثمرهاى کم نظیر از بیست سال تلاش شبانه روزى علامه است . نقطه آغازین این تاءلیف به برکت غور و ژرف نگرى در روایات بحارالانوار بود علامه سبک این تفسیر را از مرحوم قاضى آموخت و در قم عملى ساخت .
2. بدایة الحکمة
کتابى که یک دوره تدریس فشرده براى دوستداران علوم عقلى در قم و سپس دانشگاههاى کشور گردید.
3. نهایة الحکمة
این اثر براى تدریس فلسفه با توضیحى بیشتر، عمقى افزونتر و سطحى عالى تر تدوین شده است .
4. اصول فلسفه و روش رئالیسم
بینش علامه پیرامون نظرات مادیون و ماتریالیستها باعث فراهم آوردن این اثر گردید برکت این کتاب موجب هدایت بسیارى از جوانان مسلمان و نجات آنان از هلاکت کفر و الحاد شد. اثرى که پاورقیهاى استاد مطهرى عنایتى افزون بدان بخشیده است .
5. حاشیه بر کفایه
کتابى اصولى پیرامون قوانین استنباط است که بتازگى چاپ شده است .
6. شیعه در اسلام
دوره اى کامل از اعتقادات و معارف شیعه در این اثر نفیس به چشم مى خورد.
7. مجموعه مذاکرات با پروفسور هانرى کربن
او که محققى فرانسوى است پیرامون چگونگى شیعه و مباحث اعتقادى و... مذاکراتى با علامه داشته که در این کتاب وجود دارد.
8. خلاصه تعالیم اسلام
خلاصه آنچه هر مسلمان متعهد باید از آن آگاهى داشته و خود را بدان زینت دهد، در این اثر بیان شده است .
9. روابط اجتماعى در اسلام
انسان و اجتماعى و رشد اجتماعى او، پایه زندگى اجتماعى ، آزادى در اسلام و... مباحثى است که در این کتاب بدانها پرداخته شده است .
10. بررسیهاى اسلامى
مجموعه اى است زرین از مقالات استاد که بسان دائره المعارفى از معارف ناب اسلامى جمع آورى شده است .
11. آموزش دین
کتابى در قلم روان و مطالبى لازم و ضرورى است که براى دانش آموزان نوشته شده است .
12 و 13 و 14- رساله انسان قلب از دنیا، در دنیا و بعد از دنیا
این کتاب که اکنون با نام ((انسان از آغاز تا انجام )) ترجمه شده است مباحثى مفید از عوالم سه گانه ماده ، مثال و عقل مطرح کرده و پیرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبى بسیار مفید و لازم ارائه کرده است .
15 تا 41 . رساله هایى گوناگون درباره قوه و فعل ، صفات ، افعال الله ، وسائط، نحو، صرف ،... این مجموعه 26 رساله است که بنا به ضرورت و نیاز جامعه توسط علامه نگاشته شده است .
42. دیوان شعر فارسى
مجموعه اى از اشعار چشمگیر و عمیق علامه که طى سالیان متمادى سروده شده است .
43. سنن النبى
سیره و روش رسول الله صلى الله علیه و آله در بین مردم و همراه خانواده در این اثر به چشم مى خورد.
44. لب اللباب
مجموعه درسهاى اخلاق استاد که از سالهاى 1368 تا 1369 قمرى براى برخى از فضلاى حوزه قم بیان فرموده اند.
46. حاشیه بر اسفار
نظرات استاد فرزانه علامه طباطبایى بر اسفار در این کتاب جمع آورى شده است .
شاگردان
((هماى همت )) علامه ، باعث تربیت ((مه گونه هایى )) شده تا آنگاه که خورشید وجودش رخ در نقاب خاک مى کشد، اینان چون ماهتاب هدایت نورافشانى کنند.
شاگردان علامه ، دهها نفر از بزرگان و فرهیختگان کنونى در حوزه هاى علمیه مى باشند که به تنى چند از آنان اشاره مى شود. حضرات آیات و حجج اسلام :
1. شهید مرتضى مطهرى ، 2. شهید سید محمد حسینى بهشتى 3. امام موسى صدر 4. ناصر مکارم شیرازى 5. شهید محمد مفتح 6. شیخ عباس ‍ ایزدى 7. سید عبدالکریم موسوى اردبیلى 8. عزالدین زنجانى 9. محمد تقى مصباح یزدى 10. ابراهیم امینى 11. یحیى انصارى 12. سید جلال الدین آشتیانى 13. سید محمد باقر ابطحى 14. سید محمد على ابطحى 15. سید محمد حسین کاله زارى 16. حسین نورى همدانى 17. حسن حسن زاده آملى 18. سید مهدى روحانى 19. على احمدى میانجى 20. عبدالله جوادى آملى و...
جلوه هاى جاودانه
(داستانهایى از زندگانى علامه )
علامه طباطبایى این عالم سترگ و تابناک ، چهره اى الهى بود که با دو بال قرآن و عترت پرواز کرد. به بلنداى جاودانگى و ابدیت رسید و براى همیشه اسطوره اى شکوهمند گردید. در این فرصت برآنیم تا گوشته هایى از زندگى سراسر روشن او را یادآور شویم :
الف ) ارادت به اهلبیت علیه السلام
استاد هفته اى یک بار - حداقل - به حرم حضرت معصومه علیه السلام مشرف مى شد. پیاده مى رفت و در بین راه اگر پوسته پرتقال یا خیار و یا موز مى دید با ته عصا آن را از مسیر مردم کنار مى زد. در ایام تابستان غالبا به مشهد مقدس مشرف مى شد. شبها به حرم امام رضا علیه السلام رفته ، در بالاى سر مى نشست و با حال خضوع و خشوع به دعا و زیارت مى پرداخت . به پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه علیه السلام علاقه بسیارى داشت و با کمال ادب و احترام از آنها نام مى برد، در مجالس روضه خوانى شرکت مى کرد و براى مصایب اهل بیت شدیدا اشک مى ریخت )).
((علامه در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه علیه السلام افطار مى کرد. ابتدا پیاده به حرم مطهر مشرف مى شد، ضریح مقدس را مى بوسید سپس به خانه مى رفت این ویژگى اوست که مرا بشدت شیفته ایشان نموده است ))
((فعالیتهاى شبانه روزى علمى ، او را از توسل در عرض ادب به پیشگاه مقام رسالت و ولایت باز نمى داشت . ایشان موفقیت خویش را مرهون همین توسلات مى دانست . و آنچنان به سخنان معصومین احترام مى گذاشت که حتى در برابر روایات مرسل و ضعیف السند هم به احتمال این که از بیت عصمت صادر شده است . رفتار احتیاطآمیزى داشت . و بر عکس کوچکترین سوء ادب و کژاندیشى را نسبت به این دودمان پاک و مکتب پرافتخار تشیع قابل چشم پوشى نمى دانست ...))
((آن گاه که نام یکى از معصومین علیه السلام برده مى شد اظهار تواضع و ادب در سیماى ایشان مشهود مى شد و نسبت به امام زمان علیه السلام تجلیل خاصى داشته مقام و منزلت آنها و حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و حضرت صدیقه کبرى علیه السلام را فوق تصور مى دانستند. یک نحو خضوع و خشوع واقعى نسبت به آنها داشته و مقام و منزلت آنان را ملکوتى مى دانستند)).
ب ) شرح صدر علامه
یکى از شاگردان ایشان که مدت سى سال با استاد ماءنوس بوده ، پیرامون خصوصیات اخلاقى آن عالم فرزانه چنین نوشته است :
((علامه انسانى وارسته ، مهذب ، خوش اخلاق ، مهربان ، عفیف ، متواضع ، مخلص ، بى هوا و هوس ، صبور، بردبار، شیرین و خوش مجلس بود. من در حدود سى سال با استاد حشر و نشر داشتم ... به یاد ندارم که در طول این مدت حتى یک بار عصبانى شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند یا کوچکترین سخن تندى یا توهین آمیزى را بر زبان جارى سازد. خیلى آرام و متین درس مى گفت و هیچ گاه داد و فریاد نمى کرد، خیلى زود با افراد انس ‍ مى گرفت و صمیمى مى شد. با هر کس حتى کوچکترین فرد طلاب چنان انس مى گرفت که گویا از دوستان صمیمى اوست ... گاهى که به عنوان استاد مورد خطاب قرار مى گرفت مى فرمود: ((این تعبیر را دوست ندارم ما اینجا گرد آمده ایم تا با تعاون و همفکرى ، حقایق و معارف اسلامى را دریابیم )) استاد بزرگوار بسیار مؤ دب بود به سخنان دیگران خوب گوش مى داد، سخن کسى را قطع نمى کرد و اگر سخن حقى را مى شنید تصدیق مى کرد، از مباحثات جدلى گریزان بود ولى به سؤ الها، بدون خودنمایى پاسخ مى داد)).
یکى از شخصیتهاى مارکسیست با علامه به بحث و گفتگو نشسته بود و سرانجام موحد و مسلمان گردید هنگامى که یکى از دوستان او پیرامون مناظره و گفتگوى دوست خود با علامه پرسش کرد، وى شخصیت علامه را اینگونه بازگو مى کند:
((آقاى طباطبایى مرا موحد کرد. هشت ساعت ما با هم بحث کردیم . یک کمونیست را الهى و یک مارکسیست را موحد کرد او حرف توهین آمیز هر کافرى را مى شنید و نمى رنجید و پرخاش نمى کرد.))
ج ) آینه اخلاص
استاد جعفر سبحانى روحیات علامه را چنین توصیف مى کند:
((ما با این که با ایشان انس بیشترى داشتیم یک بار هم به خاطر نداریم که مطلبى را به عنوان تظاهر به علم یادآور شود یا سخن را سؤ ال نشده از پیش ‍ خود مطرح کند.))
هنگامى که یکى از علماى حوزه علمیه قم از تفسیر عظیم المیزان در حضور ایشان تعریف مى کند، علامه بانیم نگاهى به او مى فرماید:
((تعریف نکن که خوشم مى آید و ممکن است خلوص و قصد قربتم از بین برود))
و آنگاه که یکى از اساتید اندیشمند حوزه رساله امامت خود را براى نظریابى خدمت علامه مى دهد، ایشان پس از مطالعه مى فرماید:
((چرا دعاى شخصى کردید؟ (بارالها توفیق فهم آیات الهى را به اینجانب مرحمت بفرما) چرا در کنار سفره الهى دیگران را شرکت ندادى ... تا آنجایى که خودم را شناختم ، دعاى شخصى در حق خودم نکردم .))
د) تعبد و بندگى
استاد فرزانه ، مرحوم علامه از مرز مراعات واجبات و مستحبات پا فراتر گذارده و خود را مقید به ترک اولى کرده بود و همیشه ذکر الهى بر لب داشت و هیچگاه از توجه به پروردگار غافل نمى شد.
((اخلاق ایشان اخلاقى قرآنى بود، گویا اخلاقش ((قرآن )) بود. هر آیه اى که خداوند در قرآن نصب العین انسان کامل مى داند ما در حد انسانى که بتواند مبین و مفسر قرآن باشد در این مرد بزرگ مى یافتیم . مجلس ایشان ، مجلس ادب اسلام و خلق الهى بود و ترک اولى در ایشان کمتر اتفاق مى افتاد. نام کسى را به بدى نمى برد. بد کسى را نمى خواست وسعى مى کرد خیر و سعادت همگان را مسئلت کند)).
طهارت باطن استاد زبانزد خاص و عام بود. بسیارى از شبها را تا صبح به عبادت و بیتوته مى پرداخت . در ماه مبارک رمضان فاصله بین غروب آفتاب تا سحر را به تهجد ذکر مشغول بود.
ه‍) اخلاق علامه در منزل
دختر استاد چگونه برخورد پدر خود را با اطرافیان اینگونه بیان مى کند:
((اخلاق و رفتار ایشان در منزل ((محمدى )) بود. هرگز عصبانى نمى شدند و هیچ وقت صداى بند ایشان را در حرف زدن نشنیدیم . در عین ملایمت ، بسیار قاطع و استوار بودند و مقید به نماز اول وقت ، بیدارى شبهاى ماه رمضان ، قرائت قرآن با صداى بلند و نظم در کارها بودند. دست رد به سینه کسى نمى زدند و این به سبب عاطفه شدید و رقت قلب بسیار ایشان بود.
... بسیار کم حرف بودند، پرحرفى را موجب کمى حافظه مى دانستند. بسیار ساده صحبت مى کردند به طورى که گاهى آدم گمان مى کرد این یک فردى عادى و عامى است ... مى گفتند شخصیت را باید خدا بدهد و با چیزهاى دنیوى هرگز انسان شخصیت کسب نمى کند... آرام و صبور با مسائل برخورد مى کردند. با این که وقت زیادى نداشتند ولى طورى برنامه ریزى مى کردند که روزى یک ساعت بعد از ظهرها در کنار اعضاى خانواده باشند...
رفتارشان با مادرم بسیار احترام آمیز و دوستانه بود همیشه طورى رفتار مى کردند که گویى مشتاق دیدار مادرم هستند. ما هرگز بگومگو و اختلافى بین آن دو ندیدیم ... آن دو واقعا مانند دو دوست باهم بودند. در خانه اصلا مایل نبودند کارهاى شخصى شان را کس دیگرى انجام دهد... ایشان براى بچه ها مخصوصا دخترها ارزش بسیار قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفه هاى ارزنده اى مى دانستند. همیشه بچه ها را به راستگویى و آرامش دعوت مى کردند.
دوست داشتند آواى صوت قرآن در گوش بچه ها باشد. براى همین منظور قرآن را بلند مى خواندند و به مؤ دب بودن بچه اهمیت مى دادند و رفتار پدر و مادر را به بچه ها مؤ ثر مى دانستند. درباره مادرم مى فرمود: این زن بود که مرا به اینجا رساند. او شریک من بوده است و هر چه کتاب نوشته ام نصفش مال این خانم است .))
و) شناخت مقتضیات زمان و مکان
((توجه به جهان اطراف )) و بررسى ((وضعیت حال و آینده )) از نشانه هاى بارز استاد والامقام ، مرحوم علامه طباطبایى است ایشان در سالهاى دهه 20 و 30 نقش حساس در هدایت جامعه داشت . با هجوم شبهات دشمنان ، سلاح قلم بدست گرفته و کارى کارستان مى کرد. فلسفه مادى و افکار غربى را پوچ و بى مقدار جلوه داد و حساسیتهاى زمان را به کار گرفت . هدایت فوج و فوج جوانان کار کم نظیرى بود که ((علامه )) یاراى آن را داشت و به خوبى از عهده آن بر آمد. پس از رحلت آیة الله العظمى بروجردى (ره ) ((حکومت اسلامى )) موضوع درس وى گردید و مقالاتى در این زمینه نگاشت و در آنها توانایى حکومت اسلامى را در اداره جامعه و قدرت ولایت فقیه را اثبات کرد.
ز) همراه با امام (ره )، همگام با انقلاب
از دیر زمان ارادت و علاقه وافرى بین علامه و حضرت امام خمینى (رضوان الله علیهما) به چشم مى خورده است . چون هر دو از هوا و هوس ‍ به دور بودند نسبت به یکدیگر احترام مى گذاشتند ((رابطه دوستانه آن دو بزرگوار از قدیم برقرار و علامه نسبت به حضرت امام احترام قائل بود. نسبت به انقلاب نظر مساعد داشت و از مسائل سیاسى بااطلاع بود. وى نسبت به اوضاع جامعه بسیار ناراضى و از شاه و رژیم او منزجر بود.
یک بار به ایشان گفته شد که شاه تصمیم گرفته است دکتراى فلسفه به شما بدهند. ایشان خیلى ناراحت شدند و اعلام کردند به هیچ وجه تن به قبول چنین چیزى نخواهند داد... و در پایان از اصرار زیاد - رئیس دانشکده الهیات آن زمان - گفتند: ((من از شاه هیچ ترسى ندارم و حاضر به قبول دکترى نیستم ))
ح ) جلوه هاى هنرى و ادبى علامه
خط نستعلیق و شکسته علامه از بهترین و شیواترین انواع خط بود.گاهى استاد از روزهایى که با برادرش در تبریز در دامنه کوههاى اطراف از صبح تا به غروب به نوشتن خط مشغول بودند، یاد مى کرد. خط هایى که تعجب ایشان را بر مى انگیخت و یا سخن از زمانى مى کردند که علاقه بسیارى به نقاشى داشتند و تمام پول و وقت خود را صرف خرید کاغذ و نقاشى بر آنها مى نمودند.
از جمله جلوه هاى دیگر استاد؛ تجلى ایشان در آینه شعر است . اشعار بسیار ارزشمند و چشمگیرى که توسط علامه سروده شده و سرآمد گردیده است . ((مرا تنها برد)) و ((پیام نسیم )) و ((هنر عشق )) از جمله اشعار گرانسنگى است که از علامه باقى مانده است .
ارجعى الى ربک
... سرانجام پس از 81 سال و 18 روز بابرکت و زندگى پرتلاش ، روح پاک و الهى آن حکیم عارف و مفسر وارسته به دیار قدسى و ملکوت رهسپار شد.
آرى در 18 محرم 1402 قمرى (24 آبان 1360 شمسى ) غبار غم و بیرق ماتم در سراسر میهن اسلامى بر پا شد و دلهاى پاک اندیشمندان و بزرگان عرصه علم و دانش غرق اندوه گردید. حضرت امام خمینى قدس سره ضمن اظهار هم دردى ، با برپایى مجلس ختم براى مرحوم علامه این ضایعه اسفناک را تسلیت گفتند. و در پى آن دیگر مراجع و شخصیتهاى علمى ، مذهبى و اجتماعى چون آیة الله العظمى گلپایگانى قدس سره ، آیة الله خامنه اى و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در این ماتم جانکاه به سوگ نشسته و مراسم بسیارى بر پا کردند. شاگردان و دیگر ارادتمندان چشمه فیاض الهى با سرودن اشعارى پربها، غم اندوه خود را بیان نمودند. و دیگر اقشار مردم یاد و خاطره آن اسوه جاودانه و مردالهى را گرامى داشتند.
رحمت الهى و درجات خداوندى نصیب همیشه او باد.