دولت قاچاق


غلامرضا گلى زواره
2372 بازدید

به محض آنکه به دستور رضاخان ، سرتیپ مرتضى خان یزدان پناه به ریاست حکومت نظامى تهران منصوب شد، در آغاز عده اى از افراد سرشناس را که حامى جدى مدرس بودند، دستگیر کردند، افراد مشهور محلات که در تشییع جنازه پرشور عشقى شرکت داشتند، گرفتار شدند به طورى که طى چند روز زندان شهربانى مملو از طرفداران مدرس و افراد مخالف رضاخان و انسانهاى آزاده گردید.
در زندان شکنجه و انواع آزار و اذیت را نسبت به افراد اعمال نمودند. عده اى را با باتوم و شلاق بقدرى زده بودند که آثار ضربان و صدمات تا چند روز بر بدنشان باقى بود (حتى پس از رهایى از زندان ) گروهى از مشاهیر و افراد فعال از قبیل نویسندگان و روزنامه نویسان را به کلات نادرى و دیگر نقاط خراسان تبعید نمودند.
مردم عادى اگر کوچکترین آشنایى و ا رتباطى با مدرس و طرفداران او داشتند توقیف و دستگیر مى شدند.و یک نفر را بدلیل آنکه نام مدرس را به احترام و با عزت برده بود آنقدر زدند که بر اثر صدمات وارده فوت نمود. شخص دیگرى را که چاپخانه دستى داشت و آگهى دعوت مدرس را از مردم براى شرکت در تشییع جنازه عشقى چاپ کرده بود، حین بازجویى چنان مورد ضرب و شتم و شکنجه هاى وحشتناک قرار داد که جان خویش ‍ را از دست داد. حتى کودکان و نوجوانان را براى گرفتن اقرار به حبس برده و شلاق مى زدند.
جراید اقلیت توقیف شدند و مدیران در تحصن مجلس بودند. شهید مدرس که از این رفتارها به خشم آمده بود و لحظه اى آرام و قرار نداشت تصمیم گرفت در مجلس علیه حکومت نظامى صحبت کند ولى به او اجازه ندادند تا اینکه قرار شد افراد طرفدار مدرس در جلسات مجلس شرکت کرده و در روز دوم مرداد 1303 به ملک الشعراى بهار از سوى رئیس مجلس ‍ اجازه داده شد که پشت تریبون رفته و مطالبى را بیان کند. وى در سخنان خود به حبس ها، آزارها، شکنجه ها، اشاره کرد و از اینکه تمام صدمات متوجه طرفداران مدرس است انتقاد نمود و بر اینکه سانسور تنها نسبت به مطبوعات حامیان مدرس اعمال مى شود اعتراض کرد. در مذاکرات این روز که بین مخالف و موافق با لحنى تند و خشن صورت گرفت ، مدرس فریاد زد: اینجا جاى قانون اساسى است ... این جلسه مشروطه است ، هر کس ‍ عقیده اش مخالف قانون اساسى است باید چشمش کور شود از در برود بیرون . وقتى یکى از طرفداران رضاخان از دولت وى دفاع کرد. مدرس  گفت : دولت اکثریت ندارد. قاچاق است .
در جواب وى سید یعقوب (حامى رضاخان ) گفت : از حدود نزاکت خارج نشوید. مدرس با حالت برافروختگى گفت : آن کس که چهارصد نفر را اینجا سرنیزه مى زند از حدود نزاکت خارج نمى شود؟ مدرس چندین نوبت اجازه مى گیرد تا پیرامون حکومت نظامى صحبت کند اما رئیس مجلس به او اجازه نمى دهد، سرانجام تحت عنوان : ((ابراز تاءسف از قتل واقع شده )) صحبت نموده و در نهایت به حکومت نظامى اشاره مى کند ولى به ایشان اخطار مى کنند دراین باره سخنى نگوید. ایشان پاسخ مى دهد:
((اطاعت مى کنم ولى عقیده ام این است که تا حکومت نظامى به مجلس ‍ نیاید و در مجلس مورد بحث واقع نشود نباید در خارج ترتیب اثرى به او داده شود.)) و به این ترتیب با ذکر یک جمله همه آن چیزى که باید گفته شود را گفت .


کتاب داستانهاى مدرس