بازنگری نقش بریتانیا در روی کار آوردن رضاخان
پژوهندگان مسایل ایران، مدّتها درباره موفقیّت کودتای 1921 در اندیشه بودهاند. بسیاری از ایرانیان، از همان آغاز بر این عقیده بودند که بریتانیاییها، پشت این کودتا بودهاند. بریتانیاییها هم به نوبه خود، هرگونه مداخلهای را انکار کردند. امّا اخیراً انتشار خاطرات روزانه فیلد مارشال سرادموند آیرونساید نشان داده است که بریتانیاییها، به نوعی با این قضیه ارتباط داشتهاند... یکی از مورخان وطن هم در این زمینه میگوید:
«وقتی به گذشته نگاه میکنیم، آشکارا میبینیم که هدف کودتا، رسیدن به راهحلّ بدیلی برای تحقّق روح قرارداد 1919 بود. یعنی استقرار نوعی ثبات سیاسی در ایران که منافع عمدة محلّی و منطقهای امپراتوری بریتانیا را به مخاطره نیندازد. به همین ترتیب آشکار است که بریتانیا، به نوعی، در شکلگیری کودتا، دخیل بوده است. هرچند بعید است که وزارت خارجة بریتانیا، خود، این فکر را پرورانده باشد. حقایق کامل مربوط به این موضوع، هنوز مشخّص نیست. امّا به طور قطع، فرمانده نیروهای محلّی بریتانیا، ژنرال آیرون ساید در شکلگیری کودتا، به طور مستقیم دخالت داشته است. براساس خاطرات مکتوب و شفاهی، در آغاز، افراد نظامی و غیرنظامی دیگری، غیر از کسانی که در نهایت کودتا را رهبری کردند نامزد انجام این کار بودند. گفته میشود که بسیاری از آنها، این پیشنهاد را رد کردند. به هرحال مسلّم است که رضاخان به وسیله آیرون ساید، انتخاب شد، زیرا آیرون ساید، مجذوب شخصیّت و سیاست نظامی او شده بود.»
به روشنی دیده میشود که هم نویسنده مقاله، ایرانشناسی برجسته! و هم کاتوزیان، که مسلماً خاطرات ژنرال آیرون ساید را در دست داشتهاند، از نقل بخش مربوطه، خودداری کرده و کوشیدهاند وزارت خارجه انگلستان را تبرئه کنند.
آیا خندهآور نیست که یک فرمانده نظامی، بدون دستور و تأئید مقامات مافوق خود، در کشوری حساس مانند ایران، تدارک یک کودتای نظامی را ببیند و سیّدضیاءالدین طباطبائی را که مستقیماً با وزارت خارجه انگلستان در ارتباط بوده است، از فلسطین به تهران بیاورد؟
آیا خندهآور نیست که ادّعا شود سرپرسی کاکس وزیر مختار بریتانیا در تهران که تنظیمکنندة قرارداد 1919 بود از این جریانات بیخبر بوده است؟
این کتاب در سال 1991 (1370) از سوی انتشارت دانشگاه کمبریج، منتشر شد و سال بعد (1371) ترجمه فارسی آن در ایران انتشار یافت. آیا این سؤال مطرح نمیشود که این عجله در ترجمه و نشر و تعریف و تمجید و تأکیدهای فراوانی که ناشرین از اهمیّت این کتاب و نویسندگان آن، به عمل آوردهاند، با چنین موضعگیریها و نمونههای دیگری که از این پس آورده خواهد شد، در رابطه نیست؟
ستایش از رضاخان و دشمنی او با نفوذ بریتانیا، نویسندگان بخش اوّل و سوّم کتاب را به آفریدن دروغهای شاخدار وادار کرده است. اکنون بد نیست که به چند نمونه دقت کنیم:
« او (رضاخان) در زمینه سیاست خارجی، همان اهدافی را دنبال کرد که پیشینیان مشروطهخواه او اتّخاذ کرده بودند.برقراری مناسبات حسنه با بریتانیا و روسیه، بیطرفی در سیاست جهانی و برقراری روابط دوستانه و نزدیک با یک قدرت ثالث تا به عنوان پارسنگی در مقابل بریتانیا و روسیّه مورد استفاده قرار گیرد. اولویّت در سیاست او،کاستن از میزان وابستگی ایران به دو قدرت و کم کردن و در نهایت از بین بردن نفوذ آنها در مسایل سیاسی ایران بود. وی این مقاصد را از طریق متعادل کردن مناسبات ایران با دو قدرت مزبور و قراردادن آنها مقابل یکدیگر انجام میداد... گرچه همواره خطر روسیّه را بزرگتر از بریتانیا میدانست امّا یکی از اقداماتش، تأیید پیمان دوستی ایران و شوروی (1921) بود. سرانجام هم در سال 1301 و در پاسخ به تمایل گسترده افکار عمومی، مجلس را به رد قرارداد 1919 ایران و انگلیس تشویق کرد.»
این ادّعای نویسنده، همان اندازه نادرست و بیپایه است که ادّعای رد شدن قرارداد ایران و شوروی در مجلس پانزدهم تحت رهبری دکتر مصدّق. کودتای 1299 را انگلیسیها برای جلوگیری از تصویب پیشنهاد دولت شوروی و به عنوان جانشین قرارداد 1919 ایران و انگلیس به راه انداختند. افکار عمومی مردم و نمایندگان مجلس شورای ملّی ایران، چنان هوادار پیشنهاد دولت شوروی و مخالف قرارداد 1919 بودکه هیچ نیرویی حتی قزّاقهای خونآشام رضاخان، نمیتوانست سدی در برابر تصویب اوّلی و رد کردن دوّمی به وجود آورد. اولی پیشنهاد دولت شوروی برای دوستی 1921 و دومی قرارداد ننگین 1919 وثوقالدوله. نه در سال 1300 و نه در سال 1301 رضاخان جای پای استواری در میدان سیاست ایران پیدا نکرده بود. هنوز احمدشاه قاجار، شاه ایران بود که از امضای قرارداد 1919 خودداری کرده بود. کودتای 1299 همانگونه که همایون کاتوزیان نوشته است، جانشینی برای قرارداد 1919 بود که دیگر قابل نگهداری نبود. دلیل روشن دیگر وابستگی رضاخان به انگلیسیها، فهرست نخستوزیران او پس از پادشاهی است. فروغی، جم، منصور... هم به استثنای آخرین آنها، دکتر متین دفتری، که سرسپرده آلمان نازی بود، همه از سرشناسترین سرسپردگان امپراتوری انگلستان در ایران بودند. نویسنده برای ضدانگلیسی نشان دادن رضاخان تا آنجا پیش رفته که کاری را که ارتباطی به رضاخان نداشته است، در شمار اقدامات او قرار میدهد و مینویسد:
«... به علاوه، او، مانند بسیاری از هممیهنانش، به این عقیده بود که ایجاد پیوندهای نزدیک با یک قدرت ثالث، اهرمی در اختیار ایران قرار خواهد داد که برای دفاع از تمامیّت ارضی و استقلال خود به آن نیاز دارد. لذا پیوسته تلاش میکرد که با ایالات متحده، پیوندهای نزدیکی برقرار نماید و این کشور را نسبت به ارزش حرمتی با ایران، متقاعد کند. و درست براساس همین سیاست بود که یک مشاور مالی آمریکایی به نام آ ـ سی ـ میلسپو، جهت تجدید سازمان امور اداری ایران، در سال 1301 به ایران میآید، رضاشاه امیدوار بود که به این ترتیب، مناسبات نزدیکی با ایالات متحده برقرار کند.»
همانگونه که در جای دیگری هم اشاره کردم، دعوت از میلسپو در سال 1301 و 1302 به هیچوجه به رضاخان که در آن زمان هنوز نخستوزیر هم نشده بود، ارتباط نداشت. دعوت دکتر میلسپو و نیز واگذاری امتیاز نفت پنج ایالت شمالی ایران را یکبار، در سال 1300، احمد قوام «قوامالسلطنه» مطرح کرد که پس از برکناری سیدضیاء، احمدشاه او رابه نخستوزیری منصوب کرده بود و بار دیگر خود او در سال 1302که دوباره نخستوزیر شد، این موضوع را دنبال کرد، بار اول، امتیاز نفت را به کمپانی «استاندارد اویل» و بار دیگر به شرکت نفتی سینکلر، که هر دو آمریکایی بودند واگذار کرد، هر دو قرارداد، در پی اعتراض دولت شوروی و انگلیس، عملی نشد امّا میلسپو، مدّتی در ایران ماند و چون موفقیّتی نیافت به خدمت اروپائیان درآمد. او، یکبار دیگر، در سال 1321 از سوی احمد قوام که به نخستوزیری رسیده بود، با اختیارات گستردهتر استخدام شد و با این استخدام کار واگذاری امتیاز نفت شمال ایران به شرکتهای آمریکایی و دعوت از مستشاران نظامی آمریکا برای اداره ارتش و ژاندارمری و شهربانی دنبال شد.
رضاخان در سال 1304، شاه شد ولی تا آنجا تحت نفوذ اربابان انگلیسی خود قرار داشت که امتیاز تحقیرآمیز کاپیتولاسیون را که روسیّه تزاری و بریتانیا از آن برخوردار بودند و اتّحاد شوروی با پیشنهاد قرارداد دوستی 1921 از این امتیاز صرفنظر کرده بود، تا سال 1928 لغو نکرد و در این سال مجبور شد تحت فشار افکار عمومی آنرا ملغی کند. نویسندگان از هیچگونه تلاشی برای وارونه جلوه دادن واقعیّات تاریخی و تبرئه امپریالیسم انگلستان، دست برنداشتهاند. مثلاً انعقاد پیمان سعدآباد که ساخته و پرداخته انگلیس برای مقابله با شوروی بود و همچنین وابستگی با دربار فاروق در مصر، که دستنشانده انگلیس بود را نیز از ابتکارات سیاسی مهم رضاخان دانسته و به توجیه آن پرداختهاند و نوشتهاند:
« رضاشاه، در برجسته کردن حضور ایران در خاورمیانه نیز تا حدود زیادی موفق بود. در دوران رونق انعقاد پیمانهای منطقهای، دولت او نیز برای ایجاد یک شبکه ائتلافی با همسایگان خود به سختی تلاش کرد که سرانجام در سال 1316 به انعقاد پیمان سعدآباد میان ایران، ترکیه، عراق و افغانستان انجامید. ازدواج ولیعهد، محمّدرضا، با شاهزاده خانم فوزیه، خواهر ملک فاروق، پادشاه مصر در سال 1317 نیز، تأثیر مشابهی داشت و خاندان پهلوی در محفل کوچک خاندانهای سلطنتی بینالمللی، پذیرفته شد(!!) »
نویسندگان، به این نکته مهمّ عملکرد رضاخان، کمترین اشارهای ندارند که او تربیت ولیعهد (محمّدرضا) را به انگلیسیها سپرد و آنها هم از همان روز اوّل ورودش به مدرسه اشرافی در سوئیس، جاسوس خود پرون را به عنوان راهنما، به او چسباندند. همه میدانند که پرون، تا پایان، نزدیکترین همدم و مشاور محمّدرضا بود. این شخص هم در دربار رضاخان و هم پس از آن در دربار محمّدرضا، پس از شاه، مقام اوّل را داشت و خواهران و برادران شاه، هم از او حساب میبردند.
در خاطرات ارتشبد فردوست، دربارة نقش این جاسوس انگلیسی، به اندازة کافی افشاگری شده است.
پی نوشت:
1. 1ـ مقصود از کودتای سوم اسفند 1299 رضاخان است.
2. 1ـ همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی دوره رضاشاه، ص 80 .
3. 1ـ همان، صص 168 ـ 169.
4. 1ـ همان، صص171 ـ 172.
5. 2ـ ذکر این نکته ضروری است که رضا شاه پس اعلام لغو کاپیتولاسیون در نامههای جداگانهای به سفارتخانههای بسیاری از دولتهای اروپایی، دولتهای متبوع آنها را از مقررات لغو کاپیتولاسیون مستثنی دانست.
گفتگو با تاریخ ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
نظرات