بحرین چرا و چگونه از ایران جدا شد؟
3599 بازدید
اشـاره:
23 مرداد مصادف با سالروز از دست دادن بحرین از سوی محمدرضا پهلوی آخرین پادشاه ایرانست.در چنین روزی در سال 1350 یک سال و سه ماه پس از تصویب قطعنامه 287 شورای امنیت سازمان ملل در باره تعیین وضعیت بحرین ، از این مجمع الجزایر مهم که بر اساس مستندات تاریخی از زمان کوروش جزئی از خاک ایران بشمار می رفت، اعلام استقلال کرد و رژیم پهلوی نخستین حکومتی بود که این اعلام استقلال را به رسمیت شناخت! بدین ترتیب روندی که با میانداری دولت استعماری انگلیس از مدت ها پیش از آن آغاز شده بود به پایان رسید. محمد رضا شاه در کنفرانس مطبوعاتی هفدهم دی ماه 1347 خورشیدی در دهلی نو امکان دستیابی بحرین به استقلال را مطرح کرد و از آن پس ماجرای بحرین شکلی متفاوت به خود گرفت. جالب اینکه چند ماه پیش از آن اسدالله علم وزیردربار و یارگرمابه و گلستان شاه نیز با اعتراض به سفیر انگلیس خاطرنشان کرد: «ما هیچگاه نمیتوانیم چنین پیشنهادی را تصویب، و در برابر ملت ایران توجیه کنیم.» اما بعدها دیدم به راحتی از بخشی از ایران صرف نظر شد. در مطلب پیش رو به ابعاد مختلف این موضوع و چرایی این تصمیم مهم شاه و نقش مهم انگلیس در جدایی بحرین از ایران پرداخته شده است.
مقدمه:
تـا دویـست سال پیش،سرزمینهای وسیعی در دو سوی شرقی و غربی دریای خزر، در مشرق فلات ایران(افغانستان)و در خلیج فـارس،چون مجمع الجزایر بحرین به ایران تعلق داشت.هر یک از این سرزمینها بـه شکلهای گوناگون نظیر جـنگ،تـوطئه و دسیسه دولتهای خارجی،شورش و عصیانگری،قرارداد و معاهده دو جانبه یا چند جانبه و یا در نتیجه منازعهای سیاسی و حقوقی دراز مدت از پیکره ایران جدا گردیدهاند.پژوهش علمی درباره حوادث و رویدادهای منجر به جدایی هر یـک از بخشهای سرزمین ایران به معنا و مفهوم طرح ادعای ارضی نیست.نویسنده مقاله حاضر با اتکا و استناد به اسناد و نوشتههای تاریخی منتشر شده و سندهای منتشر نشده مضبوط در مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی مـیکوشد تـا سیر حوادثی را که در دوران حکومت پهلوی منجر به جدایی بحرین از ایران شد،مورد ارزیابی و بازکاوی قرار دهد.خاطرات و گفتههای دولتمردان دخیل یا ناظر بر آن رویدادها بخش دیگری از مستندات و مآخذ این تـحقیق اسـت.
پیشینه تاریخی
مجمع الجزایر بحرین مشتمل بر 33 جزیره سنگ آهکی با مساحتی بالغ بر 622 کیلومتر مربع که بزرگترین و اصلیترین آنها جزیره بحرین است.این جزایر در بخش جنوبی خلیج فـارس،در دهـانه خلیج سلوا،میان احسا در عربستان سعودی و قطر واقع شده است.
ریشه لفظ بحرین به درستی معلوم نیست.اما اینکه آن را تثنیه لفظ عربی بحر به معنای دریا دانستهاند، صحیح نـیست. چـراکـه این نام پیش از اسلام و حـتی در دوره اسـلامی تـا سدههای 7-6 هـ ق/13-12 م بر منطقه وسیعی از سواحل جنوبی خلیج فارس از بصره تا عمان گفته میشد.1
ایرانیان،نخستین دریانوردان مقتدری بودند که از حـدود سـال 500 قـبل از میلاد و به هنگام فرمانروایی داریوش اول و خشایار شاه از سـلسله هـخامنشی با تأسیس ناوگان دریایی بر سرتاسر آبهای خلیج فارس و دریای عمان حاکمیت یافتند.پس از تسلط اسکندر مقدونی بر ایران،سـه تـن از فـرماندهان نیروی دریایی او از بحرین دیدن کرده از آن به عنوان مرکز صید مـروارید نام بردهاند.2
بدون شک در دوره اشکانیان نیز بحرین به ایران تعلق داشته است.اردشیر،بنیانگذار حکومت ساسانی،پس از سـرکوب مـهاجمان عـرب،پسرش شاهپور را حاکم بحرین ساخت.3 شاهپور دوم ساسانی نیز تعرض اعراب بـیابانگرد بـه سواحل و جزایر خلیج فارس از جمله بحرین را به شدت درهم کوبید و بدان سبب به«ذو الاکتاف»مشهور گـشت.4
بـحرین جـزو اولین سرزمینهای ایرانی است که اسلام بدان جا راه یافت.به روایتی پس از آنـکه عـلاء بـن حضرمی فرستاده پیامبر اسلام(ص)،حاکم بحرین را به دین اسلام فراخواند، او مسلمان شد و پیمان صـلحی بـا فـرستاده رسول خدا امضاء کرد و به روایت دیگر در سالهای 9 یا 10 هـ ق گروهی از سکنه بحرین بـه مـدینه رفته اظهار مسلمانی کردند.5
بحرین در دوران خلافت خلفای راشدین از نظر اداری تابع مدینه بـود و والیـان مـستقلی از جانب خلفای اسلامی بدان سرزمین گسیل میشدند.در عصر اموی این ناحیه ضمیمه ولایت عـراق گـردید و موقعیت جزیرهای،آنجا را مبدل به پایگاهی برای خوارج شورشی کرد.در اوایل خلافت عـباسیان ایـن جـزیره به ایالت فارس ملحق شد و برای مدتی حکومت آنجا به خاندان ایرانی برمکی رسید.پس از آن سـالیان درازی مـأمن شورشیان قرمطی گشت.در سده پنجم هجری قمری آن ناحیه تحت سیطره سـلجوقیان قـرار گـرفت و با تشکیل حکومت محلی سلاجقه کرمان به تابعیت آن درآمد.در 628 هـ ق اتابک ابو بکر بن سـعد از سـلسله اتـابکان فارس در تلاش برای سلطه بر خلیج فارس،بحرین را نیز تصرف و به خـاک فـارس منضم کرد.در دوران ایلخانان مغول،آل مظفر و بعدا تیموریان نیز بحرین تابع حکمرانان فارس بود.اما در آغاز سـده 10 هــ ق پادشاهان محلی هرمز بر آن ناحیه چنگ انداختند.در 928 ق/1522 م پرتغالیها بحرین را پس از هرمز به اشـغال خـود درآوردند و تا هشتاد سال به اشغالگری ادامـه دادنـد.در ایـن دوران اداره امور محلی بحرین در تصدی خـاندان مـتنفذ و دیوانسالار ایرانی موسوم به«رؤسای فال»6قرار داشت.خاندان یاد شده نقش مـؤثری درامـور سیاسی و تجاری خلیج فارس ایـفا کـردند و چون پیـرو مـذهب تـشیع بودند سبب تقویت موقعیت شیعیان آن جـزیره گـردیدند.7
در 1010 ق/1601 م،اللّه وردیخان،سردار نامی صفوی،بحرین را از یوغ استعمار پرتغالیها -اسپانیاییها آزاد کرد و اقتدار حـکومت مـرکزی ایران دوباره بر تمام سواحل و جـزایر خلیج فارس برقرار شـد و تـا پایان حکومت صفوی(1134 ق)پابرجا مـاند.نـادر شاه افشار و کریم خان زند هم توانستند به رغم امتناع و کارشکنی دولتهای اروپایـی صـاحب ناوگان دریایی در خلیج فارس(هـلند،فـرانسه و انـگلستان)از کمک به ایـران،حـاکمیت خویش را بر جزایر و سـواحل آن حـفظ کنند.نزاع و کشمکشهای فرسایشی جانشینان کریم خان و سپس ستیزهای زیانبار آقا محمد خان قـاجار و لطـفعلی خان زند زمینه را برای تضعیف مـوقعیت سـیاسی و نظامی ایـران در سـرتاسر خـلیج فارس از دو سو فراهم آورد.از یـک سو انگلستان با شکست رقبای هلندی و فرانسوی خود،موقعیت برتری در خلیج فارس یافت و از سوی دیـگر قـبایل و طوایف عرب جرئت و جسارت تعرض بـه قـلمرو ایـران را یـافتند.انـگلیسیها در طول سدههای 19 و 20 مـیلادی از وجـود این قبایل به سود تحکیم نفوذ و سلطه استعماری خود بر خلیج فارس به غایت بهره بـردند.
در 1197 ق/1783 م،احـمد بـن محمد بن خلیفه،رئیس قبیله عتوبی8،بـا اسـتفاده از درگـیری لطـفعلی خـان زنـد و آقا محمد خان قاجار،نیروهای حاکم بوشهر را شکست داد و بر بحرین دست یافت.تداوم گرفتاری و دلمشغولیهای حکومتگران قاجار در برخوردهای سیاسی و نظامی با دولتهای روسیه و انگلستان و نیز مدعیان داخـلی تاج و تخت از یک سو،و فقدان کشتیهای جنگی و نیروی دریایی باعث تضعیف تسلط ایران بر سواحل، آبها و جزایر خلیج فارس گردید و فرصت تعرض و تجاوز را برای شیوخ قبایل عرب فراهم آورد.با ایـن حـال شیخ سلمان،پسر و جانشین شیخ احمد بن محمد بن خلیفه،از ترس یورش وهابیون و حاکم مسقط به بحرین،چندین بار به دربار قاجار و والی فارس تقرب و توسل جست و اظهار تـبعیت و تـعهد به پرداخت مالیات کرد9،اما حکومت سرگشته و ناتوان قاجار را توان و شاید هم اراده بر اعمال حاکمیت بر بحرین نبود.در برابر ضعف و فتور قاجاریان،انـگلستان فـزونخواه،مترصد و مصمم بود نفوذ و سـیطره خـود را بر خلیج فارس توسعه بخشد.انگلیسیها با نادیده گرفتن تمامیت ارضی ایران که خود در عهدنامههای متعدد با دولت قاجار بر آن تأکید کرده بودند و بـا تـمسک به شعار مبارزه بـا تـجارت برده و دزدی دریایی،قراردادهایی را با شیوخ عرب مسلط بر سواحل و جزایر خلیج فارس به امضا رساندند.در 1820 م/1235 م.شیخ سلمان،اولین قرارداد را با مأموران انگلیسی منعقد کرد.شیخ محمد بن خلیفه(حاکم بـحرین از 1258 تـا 1284 ق) بارها تابعیت خود را نسبت به حکومت ایران نشان داد و کمک نظامی خواست10؛اما عملا به خواسته او توجهی نشد و ناچار تن به معاهداتی با انگلستان داد که متضمن سلطه و سیطره بیشتر آن کشور بـود.11کـلنل لوئیس پلیـ12،کنسول انگلیس در بوشهر و هدایتکننده فعالیتهای سیاسی و نظامی آن کشور در خلیج فارس در 1285 ق شیخ محمد بن خلیفه را از بحرین فراری داد و در 1286 ق بـرادرزاده او شیخ عیسی را دستنشانده خود در بحرین کرد.در دوران حکومت او که تا 1341 ق/1302 ش به طـول انـجامید،بـحرین کاملا تحت الحمایه انگلستان قرار گرفت و مبانی حاکمیت و مالکیت ایران بر آن سرزمین به طور جدی متزلزل گـشت. اگـر چه در 1286 ق/1869 م به دنبال اعتراض دولت ایران، کلارندون13وزیر امور خارجه وقت انگلستان به طـور تـلویحی تـعلق بحرین به ایران را مورد تأیید قرار داد14و حتی سال بعد کلنل پلی از سمت خود معزول گشت؛امـا روند فزاینده دخالتهای انگلستان در بحرین ادامه یافت و انگلیسیها در سالهای 1297 ق/ 1880 م15و 1309 ق/1892 م از طریق دو معاهده دیـگر شیخ عیسی را ملزم کـردند بـدون اجازه آنها با هیچ دولت دیگری قرارداد نبندد و به هیچ کشوری حق تأسیس نمایندگی سیاسی ندهد.انگلستان در 1906 م در پاسخ به اعتراض دیگری از جانب حکومت ایران، برای اولین بار رسما منکر هرگونه حق حـاکمیت و مالکیت ایران بر بحرین شد.16در همان زمان مأمورین انگلیس بنا به اغراض سیاسی به شیوخ عرب دستنشانده خود در خلیج فارس لقب صاحب دادند و شیخ بحرین را ملقب به«صاحب البحرین»ساختند.17 در اقـدامی دیـگر انگلستان کنسولگری خود را در بحرین تأسیس کرد و کنسول انگلیس علاوه بر مشاوره دادن به شیخ در امور حکومتی،رسیدگی به دعاوی اتباع خارجی مقیم آنجا را نیز به عهده گرفت.جنگ جهانی اول و حضور گـسترده نـظامیان انگلیسی در منطقه خلیج فارس،فرصت مناسبی برای تحکیم موقعیت انگلستان در منطقه بود.به مرور فشار و تضییقات عوامل شیخ بحرین و انگلیس بر سکنه ایرانی مقیم بحرین افزایش یافت و فریاد تـظلمخواهی آنـان بیدادرس ماند.18با این حال،گمرگ بندر عباس،یکی از ادارههای رسمی حکومت ایران تا 1300 ش،احتمالا به انگیزه دریافت حقوق گمرکی،هرجا که واردات یا صادرات به مقصد بحرین را ثبت مـیکرد،آنـجا را مـتعلق به انگلستان قلمداد میکرد و مـینوشت«بـحرین امـپراتوری بریتانیا».19سرگرد دیلی،نماینده سیاسی انگلیس در بحرین،از هیچ اقدامی برای دخالت در امور داخلی آنجا فروگذاری نمیکرد؛وی با سوء استفاده از درگیری خـونین مـیان ایـرانیان و اعراب هوادار ابن سعود(وهابیون)،شیخ عیسی را از حـکومت بـحرین برکنار و پسرش شیخ حمد،با وابستگی و اطاعتپذیری بیشتر نسبت به انگلیسیها را به جای او منصوب کرد.شیخ حمد به تـوصیه سـرگرد دیـلی نیروی نظامی و انتظامی بحرین را منحل و نیروی جدیدی که بخشی از آنـ را هندیها تشکیل میدادند،زیر نظر افسران انگلیسی به وجود آورد.همو در راستای کاهش نقش و مشارکت ایرانیان بحرین،سمتهای ریـاست شـهرداری و فـرماندهی پلیس را از آنان منتزع کرد.این سمتها پیش از آن همواره در تصدی ایرانیها بـود.در 25 فـروردین 1302 تعدادی از نمایندگان چهارمین دوره مجلس شورای ملی و از جمله آیت اللّه سید حسن مدرس ماده واحدهای را تقدیم مـجلس شـورای مـلی کردند که بر اساس آن یک کرسی نمایندگی مجلس شورای ملی به اهـالی بـحرین اخـتصاص مییافت.20اما این طرح هیچگاه در دستور کار مجلس قرار نگرفت.
همان سال سرپرسی لورن،وزیـر مـختار انـگلستان در تهران کوشید تا محمد مصدق السلطنه، وزیر امور خارجه ایران را متقاعد سازد تا حـکومت ایـران از ادعایش نسبت به بحرین صرف نظر کند.وی پاسخ داد دولتش به سبب احساسات شـدید نـاسیونالیستی ایـرانیان نمیتواند از ادعاهایش دست بردارد.21اما حاضر است این مسئله را به حکمیت بسپارد. انگلیسیها از جـواب وزیـر امور خارجه ایران نوعی انعطاف،سستی و بیارادگی دولتمردان ایرانی برای استیفای حقوق مـلی در قـضیه بـحرین را استنباط نمودند و به صراحت با پیشنهاد حکمیت مخالفت ورزیدند،چرا که لرد کرزن،وزیر امور خـارجه آن کـشور اعتقاد داشت پذیرش حکمیت اعتبار دولت او را نزد شیوخ و حکام وابسته در سواحل و جـزایر خـلیج فـارس مخدوش میسازد.دو سال بعد کرزن،طرح لورن دایر بر ارجاع مسئله به جامعه ملل را نیز رد کـرد و خـواستار مـکتوم ماندن موضوع گردید.22
استقبال گرم و پرشور ساکنان بحرین از فرمانده قشون جنوب ایـران کـه در اوایل سال 1303 ش به طور گذرا از بحرین عبور میکرد،نشان از آن داشت که آنان برخلاف صاحبمنصبان و دولتـمردان ایـرانی،بسیار مشتاق و علاقهمندند تا تحت تابعیت حکومت مرکزی ایران قرار داشته بـاشند.آنـها به کرات از عدم حضور نمایندگان حکومت مـرکزی در آنـ جـزیره ابراز ناخشنودی و شکوه کرده بودند.23دو ماه بـعد مـأموران انگلیسی به منظور نمایاندن قدرت و ابهت خویش به شیخ بحرین و زایل کردن هـرگونه خـیال نزدیکی با ایران از ذهن ویـ،چـند روزی از او در بوشهر پذیـرایی کـردند و تـأسیسات انگلیسی در آن شهر از قبیل کارخانههای چراغ بـرق و یـخسازی،تلگرافخانه،عمارت کلوپ و پادگان مملو از سربازان هندی را به رخ شیخ کشیدند.24
بـحرین در دوره رضـا شاه
در 1305 ش چارلز بلگریو25انگلیسی به سـمت مشاور شیخ بحرین و نـماینده تـام الاختیار انگلستان منصوب شد و مـدت 31 سـال بر بحرین امارت میکرد و تمام مسائل داخلی و خارجی آن جزیره را زیر نظر داشت.او ضـمن تـداوم سلطه انگلیس بر بحرین مـیکوشید تـا هـویت جدیدی در جهت مـنافع نـامشروع دولت خود برای منطقه خـلیج فـارس تحصیل کند. او در پیشبرد برنامه و هدفهایش بیپروا بود و از اعمال خشونت نیز ابا نداشت.
در 1306 ش/1927 م دولت انگلیس عـهدنامهای بـا این سعود،حاکم عربستان امضا کـرد کـه بر اسـاس یـک مـاده از آن،پادشاه حجاز متعهد مـیشد با سرزمینهای کویت،بحرین و سواحل عمان که پیمان و مناسبات ویژه با انگلستان دارند،روابط صـلح و دوسـتی برقرار نماید.26پیشتر در 1916 م نیز انگلیسیها در عـهدنامه دیـگری بـا ابـن سـعود،چنین مادهای را گـنجانده بـودند.27این بار حکومت ایران این ماده را تجاوز به تمامیت ارضی خود تلقی و یادداشت اعتراضآمیزی تسلیم انـگلستان کـرد و رونـوشت آن را به جامعه ملل فرستاد. در این یادداشت،ایـران بـا اقـامه دلایـل تـاریخی در صـدد اثبات مالکیت و حاکمیت خود بر مجمع الجزایر بحرین برآمد.در برابر چمبرلین،وزیر امور خارجه انگلستان در 18 ژانویه/28 1928 دی 1306،طی یادداشتی ضمن رد دعاوی و انکار مستندات ایران،ادعا کرد بحرین نـه از لحاظ جغرافیایی و نه نژادی هیچ پیوند و وابستگی به ایران ندارد.او با تکذیب گفتههای حکومت ایران مبنی بر تصدیق سیادت دولت ایران بر بحرین توسط مقامات انگلیسی در گذشته،تصریح کرد دولت انگلیس در یـک صـد سال گذشته با شیخ بحرین به عنوان حاکمی مستقل روابط برقرار و قرارداد امضا نموده است.چمبرلین در خاتمه یادداشتش یادآور شد دولت او برای ترقی و پیشرفت جزایر بحرین آن هم به طور مـسالمتآمیز سـعی و کوشش فراوانی به خرج داده!!و سزاوار نیست با تقاضاهای غیر مشروع همسایه،رونق و صفا از این سرزمین رخت بربندد.28پیش از تسلیم این یادداشت بـه دولت ایـران،نشریه انگلیسی تایمز در راستای هـدفهای اسـتعماری انگلستان،در شمارههای 29 دسامبر 1927 و 5 ژانویه 1928، ضمن اشاره به دعاوی ایران نسبت به بحرین آن را ادعای مخصوص و غیر قابل انتظاری، توصیف کرد و برای انحراف اذهان و کوچک و نـاچیز شـمردن دلایل و مستندات ایران بـه گـمانهزنی درباره علت طرح دعوا از سوی حکومت ایران پرداخت.نویسنده تایمز تشویق ایران از طرف شوروی و نیزعدم تمایل دولت انگلیس برای ایجاد یک خط تجاری هوایی در سواحل خلیج فارس را از جمله دلایلی بـرشمرد کـه به قول آن روزنامه،ایران ادعای حاکمیت بر بحرین را از قبر بیرون آورده است.29
وزارت امور خارجه ایران،با تأخیری طولانی در 2 اوت 1928/11 مرداد 1307 یادداشت دیگری را در پاسخ به یادداشت چمبرلین تسلیم دولت انگلستان نمود.در ابتدای ایـن یـادداشت ایران بـه یک اصل حقوق بین الملل توسل جست که بر مبنای آن:«خاکی که متعلق به یک مملکت مـستقل باشد،ممکن نیست از آن مملکت قانونا مجزا گردد،مگر آنکه حق مـالکیت بـه واسـطه یک سند رسمی مثل قرارداد به دولت دیگر واگذار شود یا الحاق آن قطعه و استقلال آن از طرف مملکتی کـه مـالک قانونی آن است رسما شناسایی شده باشد.»ایران که مطابق حقایق تاریخی،جزیره بـحرین را بـخشی از خـاک خود میدانست بر اساس این اصل اصرار میورزید هیچگاه از حق حاکمیت خود صرف نظر نـکرده یا آن را به دولت دیگری منتقل ننموده است؛شیوخ و حاکمان آن سرزمین را نیز هیچ وقـت مستقل نشناخته است.در ادامـه یـادداشت بر حاکمیت دائم و بلا انقطاع ایران بر بحرین به استثنای دوران اشغال پرتغالیها تصریح و بر عدم استقلال مشایخ عرب بحرینی حتی شیوخ عتوبی(خاندان خلیفه)و تبعیت و انقیاد آنان از حکومت مرکزی ایران با پرداخـت مالیات تأکید شده بود.با این حال طغیان و استقلالطلبی برخی از آنها را نتیجه تحریک و تشجیع دولت خارجی دانست.همچنین در این یادداشت قرارداد منعقده بین کاپیتن بروس و شاهزاده حسنعلی میرزا،حاکم فارس در 1822 م30و نـیز اظـهارات لرد کلارندون،وزیر امور خارجه انگلیس در 1869 م به عنوان گواهی بر تأیید استیلای ایران بر بحرین از سوی مقامات انگلیسی مورد استناد قرار گرفته ایرادات چمبرلین بر این مستندات پاسخ داده شده بود.در بـخش دیـگری از یادداشت،دولت ایران احتجاجات دولت انگلیس در انعقاد قرارداد با شیوخ بحرین را مردود دانست و اظهار داشت:نقض یکی از اصول حقوق بین الملل حقی برای نقضکننده ایجاد نمیکند؛چرا که از نظر ایـران،چـنین قراردادهایی فاقد اعتبار و ناقض اصول بین الملل است.31
دولت انگلستان در 18 فوریه 1929/29 بهمن 1307 در یادداشت دیگری به امضای چمبرلین،به تفصیل در مقام رد و انکار ادعاهای حکومت ایران برآمد و این بار حاکمیت ایران بـر بـحرین پیـش از دوران اشغال پرتغالیها(928 ق/1522 م)را مورد تردید قـرار داد و ادعـا کـرد ایران فقط در فاصله 1622 تا 1783 م بر این جزیره آن هم نه به صورت پیوسته و چالشناپذیر،حاکمیت داشته،در این دوره نتوانسته آشتی و رفاه را برای سـاکنان آن جـزیره فـراهم آورد و حتی از آن به عنوان دوره اشغال نام برده بـود.انـگلستان ادعا میکرد پس از آن تاریخ شیوخ عتوبی مستقل بوده،حکومت ایران در چهل سال اول حاکمیت آنان،هیچ اقدامی برای اعاده سیطره خـود بـر مـجرمین صورت ندادهاند و اگر شیوخ مذکور گهگاهی نشانههایی از تبعیت و انقیاد نـسبت به حکومت ایران از خود بروز دادهاند ناشی از ترس واجبار بوده است.در قسمت دیگری از یادداشت،انگلیسیها،توسل ایران بـه اصـلی در حـقوق بین الملل«که سرزمین متعلق به یک دولت مستقل را نمیتوان به گـونهای غـیر قانونی از آن جدا کرد»را انکار کردند و با تشکیک در این اصل آن را فاقد کاربرد جهانی و پذیرش بین المللی دانـستند و تـأکید کـردند که کشور و سرزمینهای استقلال یافته نیازی به رضایت کشور مالکیتزدایی شده نـدارند.هـمانطور کـه مردمان امریکای جنوبی برای کسب استقلال نیازی به رضایت اسپانیا(کشور مالکیتزدایی شده)نـداشتند؛32حـتی اگـر این اصل معتبر و کاربرد بین المللی داشته باشد،حاکمیت و مالکیت ایران بر بحرین بـرای انـگلستان اثبات نشده است.دولت انگلیس مجددا تأکید کرده بود از اظهارات کارندون در 1869 م چیزی را بـه نـفع دعـاوی ایران استنباط نمیکند و با یادآوری حاکمیت 140 ساله خاندان عتوبی بر بحرین،اصرار ورزید هـمیشه بـه عنوان حاکم مستقل با آنها قرارداد بسته است.جالب آنکه انگلیسیها در پایان یـادداشت خـود بـه شیوه همیشگی برای ملت و کشور ایران اشک تمساح ریختند و به دولتمردان ایران توصیه کردند مـنافع راسـتین آن کشور در حفظ مناسبات دوستانه با انگلستان و شناسایی استقلال بحرین و دست کشیدن از ادعـای کهنه؟!شـده کـنونی است.33لحن و ادبیات به کار رفته در این یادداشت مبین دست کم گرفتن و هیچ انگاشتن طـرف ایـرانی از سـوی کارگزاران دولت انگلستان است.
در مهر 1307 سفارت ایران در واشنگتن در اقدامی سئوالبرانگیز از وزارت امور خـارجه ایـالات متحده امریکا خواست هر نوع اطلاعات موجود درباره بحرین را به آن سفارتخانه ارسال کنند.امریکاییها اعلام کـردند بـه دلیل آنکه هیچگاه منافعی در آنجا نداشتهاند،اطلاعاتی راجع به آن جمعآوری نـکردهاند.34
امـا در دوره تبادل یادداشت میان ایران و انگلستان؛عبد الحـسین تـیمورتاش،وزیـر دربار رضا شاه با سر رابرت کـلایو،وزیـر مختار انگلیس در تهران به مذاکره پرداخت.مذاکرات درباره انعقاد توافقنامهای فراگیر دور میزد کـه تـمام اختلافات سیاسی،مالی،تجاری و ارضـی دو کـشور را مرتفع سـازد.مـسئله بـحرین مهمترین موضوع گفتگوها بود.در خلال هـمین مـذاکرات نشانههایی از نرمش و عقبنشینی ایران در قبال بحرین برای انگلیسیها آشکار شد.وزیر دربـار رضـا شاه،مذاکره مستقیم را بر ارجاع مـوضوع به جامعه ملل تـرجیح مـیداد.بر اساس یکی از گزارشهای مـحرمانه کـلایو به چمبرلین در 8 ژانویه 1929/18 دی 1307،تیمورتاش برای حل و فصل قضیه بحرین دو پیشنهاد ارائه داده بود:اول پذیرش رأی یـک دادگـاه بیطرف.دادگاهی که از سه قـاضی(یـکی بـه نمایندگی از ایران،دیـگری بـه نمایندگی از شیخ بحرین و سـومی یـک قاضی بیطرف مرضی الطرفین)تشکیل گردد.پیشنهاد دوم که برای وزیر مختار انگلستان حیرتانگیز مـینمود و بـرای پیشنهاد دهنده نیز مقبولیت بیشتری داشـت، از ایـن قرار بـود:انـگلستان حـق حاکمیت ایران بر بـحرین را تصدیق نماید،هم زمان ایران نیز حق مالکیت خود را به آن کشور بفروشد و دست خریدار را بـازگذارد تـا ملک خریداری شده را خود نگهدارد یـا بـه شـیخ بـحرین واگـذارد؛تیمورتاش ضمانت مـیکرد مـجلس شورای ملی و مطبوعات ایران از این طرح پشتیبانی کنند و تأکید میورزید کلمه فروش در این راه حل بـه مـنظور حـفظ حیثیت دولت ایران است تا دریافت مبلغ مـعینی.35چـمبرلین در پاسـخ کـلایو نـوشت هـیچ مدرکی بهتر از این اقرار که ما میخواهیم ملکی را از مالک اصلی آن بخریم،حق مالکیت ایران بر بحرین را ثابت نمیکند.وزیر امور خارجه انگلیس به سفیرش در تهران گـوشزد کرد که انگلستان هیچ سند کتبی دال بر تصدیق حاکمیت ایران بر بحرین و یا غرامت ارضی و مالی به عنوان مابه ازاء به دولت ایران نخواهد داد تا از ادعایش نسبت به بحرین دست بردارد.وی دولتـمردان ایـرانی را راهنمایی کرد برای توجیه ملت خود،اعلان نمایند جزیره با سعیدو(جزیره متعلق به ایران و غیر قابل مقایسه با بحرین)را پس گرفته است.چمبرلین حتی به کلایو دستور داد در تنظیم قـرارداد بـا ایران از به کار بردن جمله«ایران از حق مالکیت خویش بر بحرین صرف نظر میکند»خودداری ورزد،زیرا انگلستان هیچ حقی برای ایران قایل نـیست؛از ایـنرو باید نوشته شود«ایران از ادعـای مـالکیت بر بحرین دست برمیدارد».36بر همین اساس انگلستان سه پیشنویس درباره بحرین برای درج در پیماننامه با ایران ارائه کرد:پیشنویس الف:«اعلیحضرت شاه ایران موافقت مـیکند کـه ادعاهایی را که پیش از ایـن از سـوی ایران درباره حاکمیت بر جزیرههای بحرین پیش کشیده شدهاند رها شوند.»پیشنویس ب::«اعلی حضرت شاه ایران استقلال فرمانروایان بحرین و پیمان روابط ویژه ایشان را با دولت اعلی حضرت(پادشاه)بریتانیا شناسایی مـیکند.»پیـشنویس پ:«اعلی حضرت شاه ایران پیمان روابط ویژه موجود میان دولت اعلی حضرت[پادشاه]بریتانیا و فرمانروایان مستقل بحرین را شناسایی میکند.»37
تیمورتاش در عقبنشینی دیگری،پیشنهاد داد دولتهای ایران و انگلستان هر دو استقلال بحرین و حق حاکمیت شیخ حـاکم را بـه رسمیت بـشناسند و در عوض انگلستان چندین واحد شناور دریایی از قبیل شش فروند ناوچه توپدار 200 تنی و چهار فروند ناوچه توپدار 100 تـنی برای جلوگیری از قاچاق کالا از بحرین به ایران هدیه دهد.علاوه بـر آن تـمامی بـدهیهای دولت ایران به دولتهای انگلستان و هندوستان بخشوده گردد.38اگر چه وزیر مختار انگلیس در تهران نسبت به خـواستههای وزیـر دربار رضا شاه حسن نظر داشت؛اما وزارت امور خارجه انگلیس اعلام کرد،پیـشنهاد جـدید تـیمورتاش ارزش بررسی جدی ندارد و اصرار ورزید رکن اصلی دستیابی دو دولت به توافقنامهای همه جانبه،عدول بـیقید و شرط دولت ایران از هرگونه ادعا بر بخشهای عربنشین خلیج فارس است.39منظور آنـها مجمع الجزایر بحرین و حـتی جـزایر دیگری مثل ابو موسی،تنب کوچک و تنب بزرگ بود.انگلیسیها مغرور و گستاخ از عقبنشینیهای پیاپی دولتمردان ایرانی،حتی با حداقل خواسته حکومت ایران، یعنی انتصاب یک کنسول ایرانی در بحرین،نیز مخالفت ورزیـدند.هرچند این اقدام ایران به گونهای شناسایی استقلال شیخ بحرین تلقی میگردید؛اما مأموران انگلیسی که از مدتها پیش اقدامات ویژهای را با هدف تضعیف موقعیت و کاهش شمار ایرانیان مقیم بحرین تدارک دیـده بـودند،حضور یک دیپلمات ایرانی در آن جزیره را مغایر با سیاست پیش گفته تلقی کرده دستاویزی برای تقویت جایگاه ایرانیان آن سرزمین تصور مینمودند،پس تقاضای ناچیز حاکمان ایران را هم نپذیرفتند.40سیاستگران حیلهگر انـگلیسی بـه انگیزه مرعوب و منفعل ساختن دولتمردان ایرانی وانمود میکردند که حکومت ایران با رهاسازی ادعاهای بیاساس و بیارزش خود که مانع از برقراری روابط دوستانه و رضایتبخش با همسایگان خود و دولت انگلستان میشود،در راسـتای ظـفرمندی و کامیابی قرار میگیرد.41
به هر روی سماجت و انعطافناپذیری انگلستان به قطع گفتگوهای دو طرف انجامید.در خلال سالهای 1932-1931 م/1311-1310 ش مذاکرات پراکنده میان طرفین بینتیجه ماند. پس از آن حکومت ایران جز اعتراضهای سست که هیچگاه از مـرحله حـرف فـراتر نرفت، اقدام دیگری برای اعـاده حـاکمیت خـویش بر بحرین صورت نداد.در شهریور 1309 به سبب اقدام سندیکای انگلیسی در اخذ امتیاز اکتشاف و استخراج نفت بحرین،بار دیگر دولت ایران بـه دولت انـگلیس اعـتراض کرد42و نسخهای از اعتراضش را به جامعه ملل فرستاد.دو سـال بـعد نیز چاپ تمبری با سور شارژ بحرین،شکایت کتبی ایران را به دنبال داشت.43اما انگلیسیها نه تنها وقعی بـه ایـن اعـتراضها نمینهادند،بلکه دیگر از پاسخ گفتن به اینگونه اعتراضها هم طـفره میرفتند.
حکومت ایران که از گفتگوهای دو جانبه طرفی نمیبست،اجازه داد مقالههایی در موضوع بحرین در نشریههای ایران منتشر شود.در ماههای شـهریور و مـهر 1309 روزنـامهای ایران و شفق سرخ با درج مقالههایی درباره مسئله بحرین،استنادات و دلایل تـاریخی و حـقوق حاکمیت و مالکیت ایران بر مجمع الجزایر بحرین را برشمردند و سیاستهای انگلیس در انتزاع آن جزایر از تملک ایران را نکوهش و تـقبیح نـمودند.لحـن روزنامه شفق سرخ به مدیریت علی دشتی تند و گزندهتر بود و با انـتشار چـندین مـقاله ضد انگلیسی سیاستهای آن کشور در خلیج فارس و خاورمیانه را مورد حمله شدید قرار داد.در نتیجه اعتراض پیـاپی انـگلیسیها بـه آن نوشتهها44،روزنامههای ایرانی مجبور به سکوت شدند.
انگلستان در 1311 ش به حکومت ایران فشار آورد تا بـه بـحرینیهای دارای گذرنامه و روادید صادره از سوی شیخ بحرین یا کنسولگری انگلستان،اجازه ورود و خروج بـه ایـران دهـد.همچنین دولت ایران را از دادن اوراق تابعیت و گذرنامه ایرانی به سکنه مقیم بحرین بر حذر داشت.45افـزون بـر آن فشار و تضییقات مأمورین انگلیسی در بحرین و شیخ دست نشانده آنان بر ایرانیان رو به تـزاید نـهاد.از ابـتدای 1929 م شیخ حمد به توصیه انگلیسیان از ورود ایرانیان فاقد گذرنامه صادره از سوی کنسولگری انگلیس به بحرین جـلوگیری کـرد و به دستور عوامل انگلیسی کمپانی کشتیرانی نیز بحرینیهایی را که گذرنامه و روادید کـنسولگری انـگلستان را نـمیپذیرفتند،جا به جا نمیکردند.46کنسول انگلیس در بحرین نیز در اسفند 1311 تعدادی از بازرگانان ایرانی مقیم آن جزیره را بـه کـنسولگری جـلب و تهدید کرد از گردهمایی محدودشان دست بردارند.47در اقدامی دیگر و با هدف ایرانیزدایی از بـحرین،مـأمورین دولت انگلستان در 1316 ش زیر عنوان شیخ بحرین قانون تابعیت و قانون استملاک اموال اتباع خارجه را تدوین و تصویب کردند.بـه مـوجب این قوانین به آن دسته از سکنه بحرین که تابعیت شیخ دست نشانده را نـپذیرفته بـودند اخطار میشد ظرف مدت سه ماه تـمام امـوال غـیر منقول خود را به فروش رسانند و در صورت اسـتنکاف،امـوال آنها ضبط و توقیف خواهد شد.هم زمان،تسهیلات و مزایای ویژهای برای پذیرندگان تـابعیت شـیخ بحرین لحاظ شد.48بعدها قـانون مـذکور فقط نـسبت بـه ایـرانیها اعمال گشت و اتباع خارجی سایر دولتـها از شـمول آن مستثنا شدند.بدین ترتیب،سکنه ایرانی بحرین که حاضر به پذیرش تـابعیت بـیگانگان نبودند بارها عاجزانه و ملتسمانه و حتی بـا توسل به رضا شـاه،از حـکومت ایران خواستند تا مانع از تـضییع حـقوق سیاسی دولت ایران و پایمال گردیدن دارایی شخصی آنان در بحرین شوند.49اما پاسخ حکومتگران ایـرانی بـه استمداد مکرر اتباع خود در بـحرین، تـوصیه و سـفارش به صبر،مـتانت و بـردباری بود؛حتی دیگر از آن یـادداشتهای مـعترضانه سابق به انگلیس یا جامعه ملل هم خبری نبود.در حالی که املاک و دارایی مـشروع و قـانونی ایرانیان ساکن بحرین،توقیف یا بـه ثـمن بخس فـروخته مـیشد و خـود آنان به وضع رقـتبار و خشونتآمیزی حبس،تبعید یا اخراج میگردیدند و تنها مدرسه ایرانی نیز در خطر تعطیلی قرار گرفت.50
بـحرین در دوره مـحمد رضا شاه
در بهمن 1320 دولت ایران تسلیم خـواستههای سـر ریـدر بـولارد،سـفیر انگلستان در تهران شـد.او خـواستار لغو محدودیتهایی شده بود که پیش از این درباره مبادله تلگراف و بستههای پستی و نیز رفت و آمد بـه بـحرین اعـمال میگردید.این محدودیتها باید تا پایان جـنگ جـهانی دوم لغـو مـیشد.51در اول اسـفند هـمان سال شیخ حمد درگذشت و به صلاحدید دولت انگلیس،پسرش شیخ سلمان بر جای او نشست.در دهه 1320 ش نیز دادخواستهای متعددی از سوی اتباع ایرانی در تظلم از غصب املاک خود در بحرین و مـمانعت از مسافرت آنان بدانجا تسلیم مجلس شورای ملی و دولت ایران شد،52ولی فریادرسی نمییافتند.در آن زمان و به اقتضای فضای سیاسی ایران،بعضی احزاب و شخصیتهای سیاسی موضوع بحرین را دستاویزی برای نیل به اغـراض و مـطالع گروهی و شخصی خود قرار میدادند.عباس اسکندری،نماینده مجلس شورای ملی در دوره پانزدهم،چندین بار دولتهای وقت را به اتهام سستی و اهمال در قضیه بحرین استیضاح کرد؛53اما هیچ یک از این اسـتیضاحها بـه برکناری دولتهای وقت نینجامید.اگر چه موقعیت سیاسی و نظامی انگلستان پس از جنگ جهانی دوم ضعیف شده بود،اما حکومت ایران از آن فرصت برای استیفای حـقوق مـلی ایران در خلیج فارس و از جمله بـحرین بـهرهبرداری نکرد.دولت محمد مصدق نیز که در نتیجه جنبش ملی شدن صنعت نفت بر سر کار آمد مسئله بحرین را به سکوت برگزار کرد و در جریان ملی شـدن صـنعت نفت ایران هیچ اقـدامی بـرای تسری قانون ملی شدن نفت به نفت بحرین صورت نداد.برای اعضای جبهه ملی نیز سهمخواهی از نهضت و دستیابی به کرسی وکالت و صندلی وزارت به مراتب خوشایندتر از بازگرداندن بحرین به دامـان ایـران بود.تنها در آن میان آیت اللّه سید ابو القاسم کاشانی در خرداد 1330 با استناد بدان اصل جدایی ناپذیری بحرین از خاک ایران،خواستار ملی شدن نفت آن جزیره گردید؛54اما دولت دکتر مصدق از پیـشنهاد او پشـتیبانی نکرد.
در 1334 ش مـحافل خبری و روزنامههای اردن،عراق و بیت المقدس از روابط بازرگانی آشکار اسرائیل و بحرین پرده برداشتند.البته این مناسبات رو به تزاید بـدون اطلاع و پشتیبانی دولت انگلستان نبود و در حالی که کشورهای عرب،اسرائیل را تحریم اقـتصادی کـرده بـودند، قریب 250 بازرگان یهودی تجارت شیخ بحرین را عهدهدار شده،سیل کالاهای اسرائیلی از طریق آن جزیره روانه کشورهای عربی مـیشد. 55مـخالفت دولتهای عرب و فشار محافل ضد اسرائیلی،کشورهای اسلامی،شیخ بحرین را واداشت تا روابـط بـازرگانی بـا تلآویو را قطع نماید.56
در فاصله سالهای 1335-1332 ش/1956-1954 م موج مخالفت عمومی با سلطه خارجی و خفقان داخلی بحرین را فـراگرفت.مخالفان به رهبری کمیته اتحاد ملی،خواستارافزایش سطح آموزش و بهداشت،تأمین اجـتماعی بیشتر،استقرار نهادهای دمـکراتیک، مـشارکت مردم در اداره امور و کاهش وابستگی به انگلستان بودند.اوج مخالفت عمومی در تظاهرات گسترده علیه مسافرت سلوین لوید،وزیر امور خارجه انگلیس به بحرین در اسفند 1334 بروز یافت؛تظاهرکنندگان خواستار اخراج چارلز بلگریو مشاور انـگلیسی شیخ بحرین شدند.این تظاهرات با کشته شدن تعدادی از معترضان و تبعید رهبران جنبش به دستور بلگریو،سرکوب شد.اما چندی بعد مشاور انگلیسی شیخ نیز ناچار کناره گرفت.57با این حـال حـکومت ایران که هنوز از ادعای مالکیت و حاکمیت بر بحرین دست برنداشته بود و در برابر رویدادهای یاد شده کاملا سکوت اختیار کرد.در آبان 1336 با تصویب مجلس شورای ملی،بحرین استان چهاردهم ایران شـد.58هـمان سال شایعاتی درباره پیوستن شیخ بحرین به فدراسیون عراق و اردن و سپس تأسیس اتحادیهای با شرکت عربستان سعودی،کویت و بحرین در محافل خبری خارجی مطرح شد.59منوچهر اقبال نخستوزیر در پاسخ یکی از نـمایندگان مـجلس شورای ملی در خصوص شایعات مذکور گفت:«ما روابط سیاسی خود را با هر دولتی که سعی میکند پیمانی با بحرین ببندد تا ابد قطع خواهیم نمود.چه اینگونه اقدامات را روشـی خـصمانه نـسبت به خود شناخته و تجاوزی عـلیه حـق حـاکمیت خویش میدانیم و تا آخرین قطره خون خود با آن مبارزه خواهیم کرد.»60به نظر نمیرسد کسی در داخل و خارج از ایران سخنان نخستوزیر را جـدی گـرفته بـود.همان سال دولت عربستان سعودی با حمایت امـریکا و انـگلستان موافقتنامهای را برای اکتشاف و بهرهبرداری از منابع نفت خلیج فارس با حاکم بحرین امضا کرد.این بار نوبت علیقلی اردلان وزیر امـور خـارجه وقـت بود تا رجز بخواند و موافقتنامه پیش گفته را به منزله تـجاوز به حقوق ایران و غیر معتبر بداند.61شیخ بحرین نه تنها به تهدیدات حکومت ایران وقعی ننهاد،بلکه جـسارت ورزیـده و دسـتور داد ایرانیان فاقد پروانه اقامت از آن جزیره اخراج گردند.62مناسبات ایران با سـعودیها نـیز به سردی گرایید اما هیچگاه قطع نشد.مصوبه مجلس شورای ملی و گفتههای به ظاهر آتشین نـخستوزیر و وزیـر امـور خارجه ایران درباره بحرین،نه تنها دردی را دوا نکرد بلکه دستمایه تمسخر و تحقیر حـکومت و مـقامات دولتـی از سوی محافل سیاسی بین المللی و داخلی گردید.در مرداد 1340 سفیر شوروی در تهران،در سخنانی تحقیرآمیز خـطاب بـه وزیـر امور خارجه ایران میگوید:«مگر شما نمیگویید بحرین متعلق به ایران است.مگر بـحرین را یـکی از استانهای کشور خود نمیدانید،مگر برای بحرین در پارلمان نماینده در نظر نگرفتهاید.با ایـن تـرتیب ارتـش انگلستان63در خاک کشور شما چه میکند...»64در داخل نیز مردم،دولتمردان را به سبب توپ و تـشرهای خـشک و خالی درباره بحرین به استهزا گرفتند.65با این حال در زمستان 1340جاهطلبی چون تـیمور بـختیار،اولیـن رئیس ساواک،در صدد برآمد از نمد بحرین برای خویش کلاهی تدارک ببیند.روزنامههای هواخواه او مانند آژنـگ،تـهران مصور و آسیا اینگونه تبلیغ میکردند که اگر او نخستوزیر گردد،به بحرین لشـکر خـواهد کـشید و آن سرزمین را به ایران الحاق خواهد کرد.66
در 1341 ش بحرین به پایگاه اصلی نیروی دریایی و زمینی انگلستان در خـلیج فـارس مـبدل گشت.اواخر دهه 1960 م،هنگامی که دولت انگلیس تصمیم گرفت از خلیج فارس خارج شـود،طـرح تشکیل اتحادیهای متشکل از قطر،بحرین و هفت امیرنشین سواحل خلیج فارس(امارات متحده عربی)را ارائه کرد که ایـران بـا حضور بحرین در این اتحادیه مخالفت ورزید.
در فروردین 1347/آوریل 1968 شاه سفر خود بـه عـربستان سعودی را در اعتراض به استقبال پادشاه عربستان از شـیخ بـحرین بـه مثابه رئیس یک کشور،لغو کرد.67امـا سـردی روابط دولتهای ایران و عربستان سعودی زیاد طولانی نشد.همان سال دو طرف مذاکراتشان را بـه مـنظور حل اختلافات دیرینه در موضوع فـلات قـاره در خلیج فـارس آغـاز نـمودند.این گفتگوها در 24 اکتبر 1968/2 آبان 1347 به نـتیجه رسـید و موافقتنامهای متضمن پایان اختلافات،امضا گردید.چند روز پس از حصول توافق،شاه به طـور رسـمی از عربستان سعودی دیدن کرد.68
در 4 ژانویه 1969/14 دی 1347 شـاه در اظهار نظری غیره مـنتظره در دهـلی نو گفت اگر مردم بـحرین تـمایلی برای پیوستن به ایران نداشته باشند،دولت ایران درباره ادعای ارضی خود نـسبت بـه آن سرزمین پافشاری نخواهد کرد و خـواست سـاکنان را مـشروط بر آنکه مـورد شـناسایی بین المللی قرار گـیرد،مـیپذیرد.وقتی از او پرسیده شد آیا برگزاری همهپرسی مد نظر اوست،پاسخ داد نمیخواهد در این مرحله وارد جـزییات قـضیه گردد.69در منازعه طولانی ایران و انگلستان بـر سـر مالکیت و حـاکمیت مـجمع الجـزایر بحرین،این اولین بـار بود که بالاترین مقام رسمی ایران با صراحت اعلام میکرد که ایران از حقوق خود نـسبت بـه بحرین چشمپوشی میکند.اما نکته مـهم اعـلان انـصراف نـاگهانی و سـریع حکومت ایران از دعـاوی تـاریخی خود نسبت به بحرین،آن هم در آستانه خروج نیروهای انگلیسی از منطقه خلیج فارس است.امیر خسرو افـشار،قـائم مـقام وقت وزارت امور خارجه،که مسئول مذاکره بـا دولت انـگلستان و طـرف بـحرین،احـتمال داد کـه شاه بنا به توصیههای رئیس اینتلیجنت سرویس انگلیس در تهران،اینگونه سریع تسلیم گشت و تغییر موضع داد.70محمد رضا پهلوی در 24 دی 1348 در جمع کارکنان وزارت امور خارجه به توجیه تصمیم خـویش درباره بحرین پرداخت.او در آن جلسه با تأکید بر تسلط 150 ساله انگلستان بر بحرین گفت انگلیس این جزیره را به ایران پس نخواهد داد و من نمیتوانم چون دون کیشوت71رفتار کنم.او سپس ادامه داد برای ایفای نـقش قـدرت برتر و ایجاد ثبات و امنیت در خلیج فارس ناچار است از ادعای خود بر بحرین دست بردارد.72شاه به دنبال اظهاراتش در دهلی نو نسبت به بحرین،همواره بر پیشینه 150 ساله تسلط انـگلستان بـر آن جزیره و عدم اعمال قدرت و نفوذ ایران در آن سرزمین تأکید میورزید.هدفش از تکرار این موضوع آن بود تا گناه جدایی بحرین از پیکره ایران را به گردن حـکومت قـاجار اندازد.دیگر مسئولان رژیم نـیز بـه تأسی از شاه عین همین مطلب را تکرار میکردند.
استدلالهای محمد رضا شاه برای موافقت با استقلال بحرین چنین بود:«اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و بـه زبـان عربی سخن میگویند.بـه لحـاظ اقتصادی مجمع الجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند؛زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد.از نظر اهمیت استراتژیکی و سوق الجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هـرمز،آن جـزایر ارزشی ندارند.از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست و صراحتا میگوید:«من اهل این نیستم که به زور حضور لشکرم یک جایی را ضمیمه خاک خودم بکنم.»73 از خـاطرات امـیر اسد اللّه عـلم چنین برمیآید که بخشی از توجیهات شاه،حاصل القاهای وزیر دربار و محرم اسرارش باشد.علم میگوید:[به شـاه]عرض کردم اینکه بگوییم بحرین بنابر حقوق قانونی از آن ماست،ما را به جـایی نـمیرساند.اگـر آن را با زور بگیریم همیشه بازی بر دوشمان خواهد بود و موردی برای اختلاف دائمی با عربها میشود.از آن گذشته بـسیار هـم گران خواهد بود.زیرا منابع نفتی بحرین در حال خشک شدن است.»74
رژیم بـرای آمـادهسازی افـکار عمومی به روزنامهنگارانی همچون عباس مسعودی مدیر اطلاعات،مصطفی مصباحزاده مدیر کیهان،داریوش همایون نـاشر آیندگان،عباس شاهنده مدیر فرمان،کاظم مسعودی ناشر آژنگ و محمد حسین فریپور مـدیر صدای مردم،مأموریت داد تـا در مـقالههایی به کم اهمیت جلوه دادن بحرین از نظر استراتژیکی و اقتصادی با تأکید بر پایان یافتن منابع نفت آنجا بپردازند.75محور تبلیغی دیگر حکومت شاه،القای این مطلب بود که ایران هیچ چـارهای از پذیرش خواست سازمان ملل متحد ندارد.
با آغاز مذاکرات بین ایران و انگلستان و نیز مذاکرات میان نمایندگان دولت ایران و نمایندگان شیخ بحرین،برای اولین بار حکومت ایران پذیرفت که با فرستادگان شیخ بـحرین بـه عنوان حاکم مستقل آن جزیره وارد گفتگو گردد.عمده مطالب مذاکرات ایران و انگلستان درباره سرنوشت جزایر ابو موسی،تنب بزرگ و تنب کوچک متمرکز شد.رژیم ایران انتظار داشت در این فرصت در بـرابر صـرف نظر کردن از بحرین،حاکمیت خود بر جزایر یاد شده را تثبیت کند.گفتگوها با فرستادگان شیخ نیز بر محور نحوه اجرای همهپرسی در مورد الحاق بحرین به ایران یا کسب اسـتقلال دور مـیزد.
در 9 مارس 1970/18 اسفند 1348 در حالی که هنوز توافقی درباره جزایر سه گانه خلیج فارس حاصل نشده بود،دولت ایران از اوتانت،دبیر کل وقت سازمان ملل متحد خواست تا کوششهای خود را در امر تـشخیص خـواستههای واقـعی مردم بحرین برای پیوستن بـه ایـران یـا جدایی از آن به کار گیرد.چند روز بعد دولت انگلیس نیز موافقت خود را با پیشنهاد ایران به اطلاع دبیر کل سازمان ملل متحد رسـاند.
بـرای شـاه و سایر دولتمردان ایران،اجرای همهپرسی فقط دستاویزی مـناسب بـرای سرپوش نهادن بر ننگ و بد نامی از دست دادن بحرین تلقی میشد و نه چیزی بیشتر.و در اصل حربهای برای توجیه افکار عـمومی در سـطح داخـلی و بین المللی بود.با این حال نتیجه این همهپرسی از قـبل بر همگان روشن بود.زیرا در طول 150 سال سلطه انگلستان و شیوخ دست نشانده آن بر بحرین،ترکیب جمعیتی آن جـزیره آشـکارا بـه نفع اعراب عتوبی و وهابی و به ضرر ایرانیان تغییر یافت.از طرف دیـگر تـشریفات و ضوابط ظاهری همهپرسی نیز اصلا رعایت نگردید. ویتوریا وینسپر گویی سی یادری76نماینده دبیر کل سـازمان مـلل مـتحد در رأس هیئتی پنج نفره از 29 مارس تا 18 آوریل 1970/9 تا 29 فروردین 1349 از جمعیتها،باشگاهها و تعدادی از اشـخاص مـقیم بـحرین نظرخواهی کرد77و گزارش خود را تقدیم دبیر کل نمود.این گزارش تأکید داشت جمعیت ایـرانی بـسیار نـاچیزی که از سطح فرهنگ بالاتری برخوردارند،خواهان پیوستن به ایران هستند،اما قاطبه قریب بـه اتـفاق سکنه بحرین جویای تشکیل دولتی کاملا مستقل و عربی در آن جزیره میباشند.78در 30 آوریل 1970/11 اردیبهشت 1349 شـورای امـنیت سـازمان ملل متحد بر گزارش دبیر کل صحه نهاد.نماینده ایران در سازمان ملل متحد بـلا فـاصله پشتیبانی ایران را از گزارش اعلام کرد تا بر موجودیت کشور و دولت بحرین مهر تأیید زده بـاشد.عـلم نـیز میگوید گوینده خبر رادیوی ایران چنان با افتخار و غرور آن خبر را خواند که گویی هـم اکـنون بحرین را فتح کردهایم.79رژیم از واکنش عمومی در قبال پذیرش جدایی بحرین از ایران بـسیار نـگران بـود.در یکی از همان روزها بر اثر پیروزی تیم فوتبال ایران بر تیم فوتبال اسرائیل شادی و سـرور سـراسر شـهر تهران را فراگرفت.این در حالی بود که حکومت بیم آن داشت تا جشن شـادمانی بـه تظاهراتی عظیم درباره جدایی بحرین بینجامد.به گفته علم:«شاه شانس آورد که کسی از فرصت استفاده نـکرد تـا در مورد بحرین تظارات کند.»80
در 24 اردیبهشت 1349 دولت در گزارشی به مجلس شورای ملی،گزارش دبـیر کـل سازمان ملل متحده درباره بحرین را تأیید کـرد و از نـمایندگان خـواست آن را تصویب نمایند. به رغم مخالفت نمایندگان حـزب پان ایـرانیست در مجلس با گزارش دولت و چگونگی اجرای همهپرسی در بحرین،گزارش با 187 رأی موافق و چهار رأی مـخالف از تـصویب نمایندگان مجلس شورای ملی گـذشت.سـناتورها نیز جـملگی و بـدون هـیچگونه اعتراضی گزارش دولت را در سنا تصویب کردند.81
احـزاب و جـمعیتهای سیاسی آشکارا یا مخفیانه از طریق انتشار اعلامیه و شبنامهها82 مخالفت خود را با پذیـرش اسـتقلال و جدایی بحرین توسط رژیم ابراز داشـتند و آن را خیانتی جبرانناپذیر و نابخشودنی بـه کـشور برشمردند و اشخاصی نظیر داریوش فـروهر در نـتیجه این مخالفت به زندان افتادند.
در خرداد 1349 هیئت حسن نیت ایران به ریاست مـعاون سـیاسی وزارت امور خارجه به منامه رفـت و بـا شـیخ عیسی حاکم بـحرین و تـعدادی از مقامهای آن جزیره دیدار و گـفتگو کـرد. چندی بعد شیخ عیسی در رأس هیئتی به تهران آمد و با شاه ملاقات کرد.متعاقب آن اردشـیر زاهـدی وزیر امور خارجه راهی بحرین شـد و مـقدمات برقراری روابـط سـیاسی مـیان دو کشور را فراهم آورد.بدینگونه پس از یـک قرن و نیم مجادله،موجودیت بحرین به عنوان یک واحد سیاسی مستقل شناسایی گردیده و رسمیت یـافت.عـکس العمل نخستوزیر و وزیر امور خارجه وقـت ایـران در خـصوص حـل و فـصل ماجرای بحرین شـنیدنی و جـالب توجه است.امیر عباس هویدا در جلسه خصوصی و محرمانه کنگره حزب ایران نوین به تاریخ 16 اردیبهشت 1350 در پاسـخ بـه پرسـشی درباره بحرین گفت:«صحیح است ما قـدرت داشـتیم و نـیروی دریـایی و هـوایی مـا قوی بود،ولی ما طالب صلح هستیم و سادهتر بگویم بحرین دختر ما است،دختر بزرگ میشود و به خانه شوهر میرود،ولی به هر حال دختر ما است،نور چـشم ما است و فعلا به خانه شوهر است.ضمنا دیدیم در 150 سال گذشته که دیگران در آن دخالت داشتهاند وضعی به وجود آوردهاند و چون ما قصد نداشتیم به آنها بگوییم بروید،کار را به آن صـورت کـه گفتیم حل کردیم.باید بگویم که کشورهای دیگر قدرت دخالت در کشور ما را ندارند،ما رهبری خردمند داریم!»83گفتههای اردشیر زاهدی نیز در همین زمینه قابل تأملتر از سخنان رئیس اوست.وزیـر امـور خارجه در مصاحبه با خبرنگار مجله لایف در 11 بهمن 1349 میگوید: «بحرین در حدود 150 سال از ما دور بود و چون انگلیسیها گفتند از منطقه میروند و برای اینکه خطری ایجاد نـشود گـفتیم هرچه نظر اکثریت اهالی اسـت و هـرچه آنها تصمیم گرفتند برای ما هم قابل قبول است.مسئله به سازمان ملل مراجعه شد و ما نظر اکثریت را قبول کردیم.حل مسئله بحرین بـینظیر بـود و هیچ کشوری در هیچ نـقطه عـالم حاضر نیست یک اینچ صرف نظر کند.آنچه در مورد بحرین انجام دادیم صحیح بود و امروز بحرین به ما نزدیک است.»84
پانوشتها:
(1)-دایره المعارف بـزرگ اسـلامی،ج 11،بحرین،ص 401؛اسعدی،مرتضی،جهان اسلام،ج 1،تهران،مرکز نشر دانشگاهی،1366 ش،ص 364.
(2)-جهان اسلام،ج 1،ص 364.
(3)-گزیده اسناد خلیج فارس،ج 5،به کوشش مینا ظهیرنژاد ارشادی،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه،375 ش،ص 5.
(4)-همان.
(5)-دایـره المـعارف بزرگ اسـلامی،ج 11،ص 403
(6)-فال،دهی از توابع بندر گناوه در استان بوشهر.
(7)-دایره المعارف بزرگ اسلامی،ج 11،ص 408.
(8)-اعراب عتوبی ابتدا در صحرای نجد سـکونت داشتند.به سبب قحط سالی به کویت کوچیدند و در 180 ق از آنجا به زبـاره(قـطر)مـهاجرت کردند.
(9)-دایره المعارف بزرگ اسلامی،ج 11،ص 410.
(10)-گزیده اسناد خلیج فارس،ج 5،صص 89-88(سند شمـ 21).
(11)-همان،صص 11-9.
(12)- Colonel Lewis Pelly.
(13) -Lord Glarendon.
(14)-گزیده اسناد خـلیج فـارس،ج 1،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه،1368 ش، صص 120-119(سند شمـ 39).
(15)-همان،ج 5،ص 357(سـند شـمـ 98).
(16)-هـمان،ج 1،ص 151(سند شمـ 48).
(17)-همان،ج 1،ص 89(سند شمـ 4).
(18)-همان،ج 1،ص 26(سند شمـ 13)،و ص 36(سند شمـ 16).
(19)-همان،ج 1،ص 43(سند شمـ 18).
(20)-اسناد روحـانیت و مجلس(شمـ 2)،به کوشش منصوره تدینپور،زیر نظر غلامرضا فدایی عراقی،تهران، کـتابخانه،موزه و مرکز اسناد مـجلس شـورای اسلامی،1375 ش،صص 214-213.
(21)-زرگر،علی اصغر،تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضا شاه،ترجمه کاوه بیات،تهران،پروین- معین،1372 ش،ص 247.
(22)-همان،ص 248.
(23)-گزیده اسناد خلیج فارس،ج 1،ص 65(سند شمـ 24)،ص 58(سند شمـ 21).
(24)-همان،ج 1،ص 73(سند شـمـ 26).
(25) -Charles belgrave.
(26)-گزیده اسناد خلیج فارس،ج 1،ص 87(سند شمـ 32).
(27)-همان،ج 1،صص 78-77(سند شمـ 28).
(28)-همان،ج 1،صص 109-108(سند شمـ 37).
(29)-همان،ج 1،صص 88-87(سند شمـ 32).
(30)-در 12 ذی حجه 1237/30 اوت 1822 قراردادی میان سر ویلیام بروس مأمور سیاسی و مخصوص دولت انگلیس و حاکم فـارس مـنعقد گردید که در ماه دوم آن به صراحت بحرین جزو لا یتجزای ایران شناخته شده بود.هم دولت انگلستان و هم شاه قاجار به سبب آنکه این قرارداد بدون اجازه آنها بسته شده از تأیید آن خـودداری ورزیـدند.انگلیسیها لغو قرارداد را مستند حقانیت ادعای خود تلقی میکردند؛در حالی که از نظر دولت ایران آنچه اهمیت داشت اذعان و تصدیق نماینده دولت انگلستان به استیلای ایران بر بحرین بود و این مـسئله را کـه بروس بدون اجازه دولت مبتوع خویش اقدام به عقد قرارداد کرده و به همین دلیل آن قرارداد ملغی گردید نافی اذعان و اعتراف نماینده انگلستان به حق حاکمیت دولت ایران بر بحرین، تلقی نـمیکرد.
(31)-گـزیده اسـناد خلیج فارس،ج 1،صص 122-117(سند شـمـ 39).
(32)-شـگفت آنـکه دولت انگلیس که هنوز کشورها و سرزمینهای وسیعی در اقصی نقاط عالم از جمله هندوستان را در سیطره استعماری خود داشت و جنبشهای ضد استعماری و استقلالطلبانه را با خـشونت سـرکوب مـیکرد،به منظور تضییع حقوق تاریخی ایران در بحرین،خـود را مـدافع جنبشهای استقلالطلبانه مردم امریکای جنوبی نشان میداد و با قلب حقایق تاریخی،حاکمیت ایران را به سلطه استعماری اسپانیا بر کـشورهای امـریکای جـنوبی تشبیه مینمود.
(33)-بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،نامه سر آسـتین چمبرلین به هوهانس خان مساعد،18 فوریه 1929(سند شمـ 5).
(34)-گزیده اسناد خلیج فارس،ج 1،ص 136(سند شمـ 43).
(35)-صعود و سقوط تیمورتاش،(بـه حـکایت اسـناد محرمانه وزارت خارجه انگلیس)،با مقدمه،تعلیقات،توضیحات و حواشی از جواد شـیخ الاسـلامی،تهران،توس،1378 ش،ص 107(سند شمـ 10).
(36)-همان،صص 123-122(سند شمـ 43).
(37)-بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،پیشنویس گزینههای یـک مـاده در یـک پیماننامه با ایران درباره بحرین،بیتا(سند شمـ 21).
(38)-تاریخ روابط ایران و انـگلیس در دوره رضـا شاه،ص 254.
(39)-همان.
(40)-بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،نامه نماینده مقیم در خلیج فارس به نـماینده سـیاسی در بـحرین، 14 مارس 1929(سند شمـ 14)؛همان،نامه نماینده سیاسی بحرین سرهنگ سی.سی.ج.بارت به دسـتیار نـماینده سیاسی در خلیج فارس،7 آوریل 1929(سند شمـ 16).
(41)-بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،نامه وزارت خـارجه بـریتانیا بـه تهران،25 سپتامبر 1929(سند شمـ 24).
(42)-گزیده اسناد خلیج فارس،ج 1،ص 176(سند شمـ 56).
(43)-همان،ج 1،ص 205(سند شمـ 63).
(44)-بـایگانی مـؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،نامه سر آر.کلایو به ای.هندرسون،28 اکتبر 1930(سند شم 163).
(45)-گزیده اسـناد خـلیج فـارس،ج1،صص188-187(سند شمـ 59)و صص 193-191(سند شمـ 60).
(46)-همان،ج 1،ص 142(سند شمـ 46).
(47)-همان،ج 1،ص 218(سند شمـ 67).
(48)-ن.ک:اسناد ضمیمه:سـند شـمـ 1 و 2.
(49)-ن.ک:اسناد ضمیمه،سند شمـ 3،4 و 5.
(50)-گزیده اسناد خلیج فارس،ج 1،ص 231(سند شمـ 71)؛ن.ک:اسناد ضـمیمه،سـند شـمـ 6،7 و 8.
(51)-همان،ج 1،صص 257-256(سند شمـ 80).
(52)-همان،ج 3،تهران،دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه،1373 ش،صـص 39-38(سـند شـمـ 4)،صص 44-43(سند شمـ 5)و ص 76(شمـ 15).
(53)-ن.ک:نفت و بحرین یا عباس اسکندری در خدمت مجلس پانـزدهم،تـألیف و نگارش کمیسیون نشر وقایع سیاسی،ناشر حسن اقبالی،1331 ش؛گزارشهای محرمانه شهربانی(1326-1324 ش)،ج 1،به کوشش مجید تفرشی،مـحمود طـاهر احمدی،تهران،سازمان اسناد ملی ایران،1371 ش،ص 499.
(54)-گزیده اسناد خلیج فارس،ج 3،ص 83(سند شـمـ 17).
(55)-هـمان،ج 3،ص 97(سند شمـ 22)،ص 100(سند شمـ 23)و ص 103(سند شمـ 24).
(56)-هـمان،ج 3،ص 110(سـند شـمـ 26).
(57)-گزیده اسناد خلیج فارس،ج 3،صص 166-112(سند شـمـ 27 تـا 42)؛جهان اسلام،ج 1،صص 367-366؛ فاتح،مصطفی،پنجاه سال نفت ایران،تهران،پیام،1358 ش،ص 210.
(58)-دایره المـعارف بـزرگ اسلامی،ج 11،ص 411.
(59)-گزیده اسناد خلیج فـارس،ج 3،ص 174(سـند شمـ 45)،ص 180(سـند شـمـ 47)،ص 184(سـند شمـ 47).
(60)-همان،ج 3،ص 180(سند شمـ 47).
(61)-همان،ج 3،ص 195(سـند شـمـ 54).
(62)-همان،ج 3،ص 182(سند شمـ 48).
(63)-اشاره به استقرار نظامیان انگلیسی در مجمع الجزایر بحرین.
(64)-چـپ در ایـران به روایت اسناد ساواک،کتاب سـوم،عنکبوت سرخ،تهران،مـرکز بـررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات،1378 ش،ص 321.
(65)-هـمان،ص 322.
(66)-سـپهبد تیمور بختیار به روایت اسناد ساواک،ج 1،تهران،مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378 ش،صـص 49-47.
(67)-زنـدفر،فریدون،ایران و جهانی پرتلاطم،خـاطراتی از دورانـ خـدمت در وزارت امور خارجه 1359-1326، تـهران،شـیرازه،1379 ش،ص 63.
(68)-همان،ص 65.
(69)-همانجا.
(70)-خاطرات امـیر خـسرو افشار،تدوین دانشگاه هاروارد،بخش سوم،صص 17-16.
(71)-اشاره به شوالیه پیر داستان سر وانـتس کـه خیالپردازانه میکوشید تا قهرمانپروری کند.
(72)-ایـران و جـهانی پرتلاطم...،ص 69.
(73)-خـاطرات امـیر خـسرو افشار،صص 19-18.
(74)-علم،اسـد اللّه،گفتگوهای من با شاه(خاطرات محرمانه امیر اسد اللّه علم)،ج 1،زیر نظر عبد الرضا هوشنگ مـهدوی،تـهران،طرح نو،1371 ش،ص 201).
(75)-رزمجو،علی اکبر،حـزب پان ایـرانیست،تـهران،سـازمان اسـناد انقلاب اسلامی،1378 ش،ص 126.
(76)-Vitoria Winspeare Guiceiardi.
(77)-عـلم،اسـد اللّه،یادداشتهای علم،ج 2،ویرایش از علینقی عالیخانی،تهران،کتابسرا،1377 ش،ص 49.
(78)-ایران و جهانی پرتلاطم...،ص 74.
(79)-گفتگوهای من با شاه...،ج 1،ص 237.
(80)-همان،ج 1،صـص 226-225.
(81)-ایـران و جـهانی پرتلاطم...،ص 76.
(82)-ن.ک:اسناد ضمیمه،سند شمـ 9.
(83)-حزب ایـران نـوین بـه روایـت اسـناد سـاواک،ج 4،تهران،مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات،1384 ش، صص 97-96.
(84)-مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،آرشیو.
فصلنامه مطالعات تاریخی ،شماره 15 ، زمستان 1385 - صفحه 81
نظرات