نعمت الله نصیری
ارتشبد "نعمتالله نصیری" که 13 سال ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور ـ ساواک ـ را به عهده داشت، در مرداد 1289ش. در «سمنان» متولد شد. پدرش "محمد نصیری"(عمید الملک) و مادرش "زرین تاج خانم" نام داشت. نصیری پس از تحصیلات مقدماتی، در سال 1311ش. وارد دانشکده افسری شد و در سال 1313 درجه ستوان دومی گرفت. او 10 سال اولیه خدمت خود را در دانشکده افسری گذراند. وی در این مدت با "محمدرضا...
نعمت الله نصیری در سال ۱۳۲۹ با درجه سرهنگی به فرمانده گارد سلطنتی منصوب شد. او در همین سمت در ۲۲ مرداد ۱۳۳۲ به دستور شاه مأمور ابلاغ دستور وی مبنی بر عزل مصدق از نخستوزیری و انتصاب فضلالله زاهدی به جای او شد، اما در شامگاه ۲۴ مرداد هنگام مراجعه به منزل مصدق به دستور سرتیپ ریاحی، رئیس ستاد وقت ارتش توقیف و زندانی شد و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آزاد گردید. او پس از بازگشت شاه به کشور به درجه...
روز 16 خرداد 1357 ارتشبد نعمت الله نصیری از ریاست ساواک برکنار و به سمت سفیر رژیم شاه در پاکستان منصوب شد. این برکناری و آن انتصاب بخشی از جابجائیها و عزل و نصب های هدفمندی است که در سال 1357 از سوی رژیم شاه با هدف مهار انقلاب و فرونشاندن اعتراضات مردمی صورت گرفت. در میان چهرههایی که در حکومت پهلوی دوم، مولد نارضایی مردم بودند نصیری یک شاخص محسوب می شد. او در راس ساواک مسئول بسیاری از جنایات علیه...
بعد از اعدام برخی از سران رژیم پهلوی از جمله نعمت الله نصیری(رئیس ساواک)، رضا ناجی(فرماندار نظامی اصفهان) خسروداد(فرمانده هوانیروز)، مهدی رحیمی(فرماندار نظامی تهران) در نیمه شب 25 بهمن 1357، جنازه های این افراد به سردخانه پزشکی قانونی کشور منتقل شد. اعدام این افراد در اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب با هدف خنثی کردن هرگونه احتمال کودتای نظامی در پشت بام مدرسه رفاه انجام شد، به خصوص آنکه ارتشبد...
نعمت الله نصیری در مرداد ماه سال 1289 در روستای سنگسر از توابع شهرستان سمنان متولد شد. پدرش محمد (عمید الممالک) و مادرش زرین تاج خانم نام داشت. پدرش در روستاهای سمنان «چارواداری» می کرد. نعمت الله و برادرش عنایت الله از فقر و استیصال، برای اشتغال، سمنان را ترک کردند و به تهران آمدند. نصیری در سال 1303در تهران، خانه شاگرد یک یهودی به نام سلیمان خان شد و در نزد ارباب یهودی خود، مقداری سواد...
نخستین تصویر از شهید محمد بخارایی بعد از دستگیری، که در مطبوعات چاپ شد «...[محمد]بخارایی را میآورند توی کلانتری بهارستان...[سپهبد]نصیری فوراً میآید کلانتری، رئیس شهربانی بود خب، می بیند یک جوان 19 ساله، 20 ساله خیلی هم تروتمیز و اصلاح کرده، می گوید اسمت چیست؟ می گوید اسم تو چیست؟ می گوید من رئیس شهربانی هستم. می گوید هر، معذرت میخواهم هر گُهی هستی برای خودت هستی. او هم ناراحت می شود، با آن تعلیمی که...