روایت یک فروپاشی
رمزگشایی از فروپاشی رژیم پهلوی به روایت مسئولان کلیدی وقت
2351 بازدید
رسول رئیس جعفری که درباره «چرایی سقوط سلسلهی پهلوی» در مؤسسه دین و اقتصاد سخن می گفت، پروژهی تاریخ شفاهی هاروارد را مبنای تحلیل خود دانست و گفت: دربارهی اتفاقاتی که منجر به سقوط سلسلهی پهلوی شد، هم نگرشها متفاوت است و هم کتابهای زیادی مثل «اقتصاد سیاسی» دکتر کاتوزیان یا «ایران بین دو انقلاب» آبراهامیان منتشر شدهاند. یکی از آخرین کتابهایی که چاپ شد کتاب مرحوم صابر بود. و من هفتهی پیش کتاب دیگری را دیدم که خاطرات سناتور علی دشتی بود.
وی گفت: البته کاری که من خواستم انجام دهم این بود که بر مبنای منبعی عمل کنم که روی آن بحثی وجود نداشته باشد. خودتان میدانید خیلی از کتابهایی که بعداً چه بصورت خاطره و چه بصورت تحلیلی چاپ شدند گروههای مختلف میگفتند سانسور شده یا حرفهایی تقطیع شده اند یا مثل بعضی از کتابهایی که در خیابان میبینید جعلی است و اصلاً چنین کتابهایی وجود نداشتند. بنابراین به مبنایی مراجعه کردم که تردیدی روی آن نباشد .
وی در ادامه گفت: پروژهی تاریخ شفاهی هاروارد یک پروژهی دانشگاهی بود که در سال 1359 در مرکز مطالعات خاورمیانهی دانشگاه هاروارد تعریف شد. آقای دکتر حبیب لاجوردی پروپزال ان را نوشت. آقای دکتر حبیب لاجوری از دانشگاه آکسفورد دکترای اقتصاد داشتند. بنای ایشان بر این بود که با رجال سیاسی اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی که در پنجاه سال گذشته از آن تاریخ در فعالیتها و اتفاقات ایران نقش داشتند مصاحبه کند. اتفاق خوبی که افتاده بود این که بعد از انقلاب غالب اینها در خارج ایران و در دسترس بودند و امکان مصاحبه داشتند. تیمی که با ایشان همکاری میکرد با بودجهی مختصر هفتصد و پنجاه هزار دلار در آن سال کار کردند. که پنجاه هزار دلار آن را بنیاد فورد داد، چهارصد هزار دلار را شرکتهای خصوصی و ایرانیهای مقیم امریکا و اروپا دادند و سیصد هزار دلار آن را هم سازمانی به اسم سازمان موقوفهی ملّی برای علوم انسانی داد. در مدت ده سال این پروژه را سازماندهی کردند و با 134 نفر مصاحبه شد. این 134 نفر طیف بسیار متنوعی را شامل میشوند از سلطان حمید میرزای قاجار پسر محمد حسن میرزای ولیعهد شروع میشود تا به آقای بنیصدر هم میرسد، به آقای حائری و پسر مرحوم حائری موسس حوزه علمیه قم که اولین سفیر ایران در امریکا بعد از انقلاب هستند میرسد. در این بین با تعداد بسیار زیادی از سیاستمداران و مدیران و کارگزاران دولت اول و دوم پهلوی مصاحبه میکند و زوایای بسیار عمدهای از تاریخ ایران را باز میکند.
وی ادامه داد: در مصاحبهای که با حمید میرزا قاجار دارد تمام اتفاقاتی که بعد از خروج خاندان سلطنتی قاجار از ایران اتفاق افتاده بود تا فوت احمدشاه و محمد میرزا و اتفاقاتی که در پیشنهاد برقراری مجدد سلطنت به قاجار شد را توضیح میدهد. خوشبختانه از این 134 مصاحبه حدود پانزده تا بیست مورد در ایران با ویراستاری آقای لاجوردی در انتشارات مختلف چاپ شدهاند و در دسترس هستند. و بیشتر آن اقتصادیها هستند. از خاطرات آقای ابتهاج گرفته که طولانیترین مصاحبه انجام گرفته با ایشان است، و با 44 مصاحبه در نهصد صفحه چاپ شده تا آقای مجیدی و آقای یگانه و... رسیده است. بخاطر همین من این مجموعه را انتخاب کردم.
وی گفت: یک ویژگی برتر تاریخ شفاهی هاروارد این است که برخلاف بسیاری از فعالیتهای پژوهشی ارزندهای که ممکن است در کشور انجام شود، محصول این پژوهش در روی سایت دانشگاه هاروارد بصورت PDF وجود دارد. فایل صوتی مصاحبه هم وجود دارد. آقای لاجوردی وابسته به خاندان بزرگ لاجوردی هست که صنایع بهشهر را داشتند بعد از اینکه تحصیلات ایشان تمام میشود، قبل از اینکه دکتری بگیرد به ایران میآید و در مجموعه صنایع بهشهر فعایت میکند و بعد مرکز مطالعات مدیریت را که فکر میکنم در دانشگاه امام صادق (ع) فعلی راه اندازی میکند و بعد انقلاب از ایران خارج میشود در دانشگاه هاروارد در رشتهی اقتصاد دکترای خود را میگیرد و تمام زندگی خود را روی پروژهی تاریخ شفاهی می گذارد. احتیاج مالی نداشت، وضع مالی بسیار خوبی داشت. متأسفانه ایشان ده سال پیش به دلیل سرطان فوت میکند. بخش عمدهای از مصاحبهها پیاده شده و در سایت هاروارد هستند، اجازهی نشر هم برای همه موجود است. اما در این حدّ هم در جامعهی علمی ما همّت اینکه فایلهای تایپ شدهی آماده را یک ویراستاری و مجدد چاپ کنند وجود ندارد و تنها نوزده تا بیست مورد چاپ شده است.
وی گفت: مصاحبه ها عمدتا در سال 60 تا 70 انجام گرفته است. و از منظر کارگزاران اصلی نظام پهلوی توضیح می دهند که چه اتفاقی افتاد که انقلاب شد؟ و چرا نتوانست نظم سیاسی موجود ادامه پیدا کند؟ من تلاش کردم کسانی را انتخاب کنم که جزو کارگزاران اقتصادی رژیم پهلوی بوده باشند. از این میان سه گروه را انتخاب کردم کسانی که در سازمان برنامه، بانک مرکزی، وزارت دارایی و اقتصاد ملّی وزیر یا معاون وزیر بودند. هشت نفر از 134 نفر انتخاب شدند. آقای آبادیان، آقای ابتهاج، آقای امینی، آقای سمیعی، آقای شریف امامی، آقای مجیدی، آقای مقدم و آقای یگانه، بعضی از آنها نخست وزیر بودند مانند آقای شریف امامی و آقای امینی. ولی دلیل انتخاب آنها این است که وزیر دارایی یا رئیس سازمان برنامه هم بودند. آقای امینی دورهای نخست وزیر بود ولی وزیر دارایی و وزیر اقتصاد هم بود. آقای شریف امامی سالها رئیس سازمان برنامه، پانزده سال سناتور و رئیس مجلس سنا، دو دوره نخست وزیر بود ولی دلیل انتخاب او همان سازمان برنامه بود. به این جمع میشد آقای فرمان فرماییان و آقای عالیخانی هم اضافه شود، اما آقای فرمان فرماییان با مجموعه تاریخ شفاهی هاروارد مصاحبه نداشت و خاطرات آقای عالیخانی هم با این مجموعه هنوز منتشر نشده و ایشان مصاحبه هایی با جاهای دیگر داشت و به دلیل اینکه من میخواستم منبع یکی باشد مجبور شدم از خاطرات دیگری که موجود هست استفاده نکنم.
این پژوهشگر اقتصاد درباره روش انتشار تاریخ شفاهی هاروارد گفت: قراردادی با فرد مصاحبه شونده مینوشتند زمان انتشار را ایشان تعیین میکرد. آقای عالیخانی و اردشیر زاهدی و چند نفر دیگر زمان انتشار را به بعد از مرگ خودشان موکول کرده بودند. آقای عالیخانی فوت کرد ولی هنوز مصاحبه آن منتشر نشده است. آقای زاهدی هنوز فوت نکرده است که مصاحبه آن منتشر شود. اگر کسی بخواهد از رفرنسهای دیگر استفاده کند کتاب خاطرات آقای عالیخانی کار جدیدی که روی تاریخ شفاهی کتابخانه ملّی انجام داد. اما من برای اینکه منابع یک دست باشد این هشت نفر را انتخاب کردم. مصاحبهی کسانی دیگر در سایت تاریخ شفاهی موجود بود به طور مثال آقای خردجو مدیر عامل بانک توسعهی صنعتی که میتوانست اضافه شود. آقای مهدوی وزیر کشاورزی و آقای نفیسی معاون وزیر کار هم میتوانست اضافه شود ولی من برای اینکه میخواستم منابع محدود شوند، فقط سه ضلع وزارت اقتصاد، سازمان برنامه و بانک مرکزی را انتخاب کردم که این هشت نفر انتخاب شدند.
رسول رئیس جعفری گفت: من عوامل فروپاشی نظام پهلوی را از مصاحبه ها استخراج کردم و برای اینکه تحلیل نکنم فقط متنها را میخوانم به دلیل اینکه خود خاطرات جذابیت دارند. توضیحات مختصری میدهم ولی به دلیل اینکه حدود 70 فیش از هشت نفر استخراج شده بود، سعی کردم از هر کدام دوتا از عواملی را که ذکر کردند انتخاب کنم. به طوری که اگر برای نمونه به بیانضباطی مالی اشاره شده سعی کردم، این موضوع را از قول کسی مورد بررسی قرار دهیم که مسوولیت بانک مرکزی را عهده دار بوده است.. شش نفر از این هشت نفر دکترای اقتصاد، حقوق و حسابداری دارند و به لحاظ کیفیت علمی و فردی در درجهی بالایی قرار دارند.
رئیس جعفری سپس به ارائه توضیحاتی درباره بهمن آبادیان پرداخت و گفت: وی اصالتاً زرتشتی هست. انجمن زرتشتیان ایران دست برادر و پسر عموی او بوده است. رستم آبادیان از اقوام نزدیک آقای آبادیان هست که چند سال پیش فوت کرد؛ رئیس انجمن زتشتیان بودند. ایشان در دورهای دبیرستان میخواند از ایران خارج میشود و به هند میرود تا در آنجا تحصیلات خود را ادامه دهد. در سال 1334 دکترای اقتصاد از دانشگاه بمبئی میگیرد. بعد از اینکه برمیگردد عضو گروه برنامهریزی سازمان برنامه و مدتی رئیس ادارهی بررسیهای اقتصادی بانک مرکزی میشود و معاون سازمان برنامه هم آخرین پست ایشان بود. ایشان در بهبوههی افزایش قیمت نفت از سال 49 تا 53 معاون سازمان برنامه بود. او گزارش فوق العادهای تهیه میکند. وی دو عامل اصلی را به عنوان عوامل فروپاشی نظام پهلوی از نگاه خود ذکر میکند که افزایش درآمدهای نفتی و بیانضباطیهای مالی و غفلت از توسعهی انسانی و تمرکز بر توسعهی فیزیکی است. همیشه یکی از دردسرها را سازمان برنامه این موضوع میدانست که نمیتوانست توازن بین درآمد و هزینه را برقرار کند.
رئیس جعفری سپس به قرائت عین سخنان رستم آبادیان درباره درآمدهای نفتی و بیانضباطی مالی پرداخت که در گفت و گو با تاریخ شفاهی پرداخت. وی میگوید:
با توجه به اینکه درآمد نفت ایران یک درآمد نفت 20 میلیارد دلاری در سال داشت و من حساب کردم خود این در عرض پنج سال صد میلیارد دلار یک برنامهای بود که هندوستان حدود 20 برابر ایران جمعیت داشت چنین برنامهای نداشت. در حالی که ایران باز با توجه به یک برنامهی بسیار بزرگ سازمان برنامه حقیقتاً نزدیک به ورشکستگی قرار گرفته بود. تمام شرکتهای مختلف دولت که 70 یا 80 درصد منابع سازمان برنامه به اینها داده میشد هیچ مسئولیتی نشان نمیدادند. هیچ حساب و کتاب صحیحی نداشتند و همان زمانی بود که انقلاب شروع شد. به هر حال مقامات ایرانی باید مسئولیت این را برعهده بگیرند. عدهای تحصیل کرده بودند تردیدی نیست میتوانستند بالأخره از چنین وضعی تا اندازهای جلوگیری کنند. به هر حال چیزی بود که یک سال قبل از انقلاب من مشاهده و حقیقتاً وحشت کردم. با توجه به اینکه با تمام منابع بسیار عظیمی که ایران در دست داشت نتوانستند به صورت صحیح منیج کنند و وضع کشور را به جایی رسانده بودند که کاملاً کنترل از دست بخش خصوصی رفته بود. با توجه به اینکه بانکها به طور غیر معقولی به هر کسی وام میدادند و هر کاری میخواستند انجام میدادند. بخش دولتیاش هم سازمان برنامه اصلاً مسئولیتی وجود نداشت. مخصوصاً با بخشهای مختلف مثلاً شهرسازی صحبت میکردیم. صحبت از میلیاردها دلار میشد بدون اینکه بدانند برای چه میخواهند این منابع را خرج کنند. یک حسی بود که حقیقاً هیچ کسی در ایران در کنترل نیست، درست یک سال قبل از انقلاب.
رئیس جعفری سپس به عامل دیگری اشاره کرد که آقای آبادیان بیش از بقیه به آن توجه میکند؛ غفلت از توسعهی انسانی و تمرکز بر توسعهی فیزیکی هست. وی میگوید: « درآمد نفت مستقیماً عاید دولت میشد در ایران بنگاههای دولتی بسیار توسعه پیدا کردند و این مهم بود مؤسسات بالأخره بر اساس روش صحیحی تشکیلات داده شوند و روی توسعهی منابع انسانی تأکید شود. اما این کار را انجام ندادند. نه تنها هیومن ریسورس بلکه اکانتینگ و مخصوصاً مسئلهی پروسرمنس... شما میدیدید حتی زمانی که مثلاً یک ژنراتور میخواستند بخرند به هیچ وجه به صورت یک مناقصهی رقابتی نبود. اینها میرفتند و معامله میکردند. یکی را به انگلستان میدادند، یکی را به جنرال مکانیک در آمریکا میدادند، یکی را به شوروی میدادند. روی باز سیاسی یا روی اینکه باز صحیح باشد به هیچ وجه نبود. و اینکه انتخابات مهندس مشاور یا کنتراتهایی که .... داده میشد هیچکدام برای یک چیز صحیحی نبود. البته سازمان برنامه تا اندازهای بررسی میکرد ولی تصمیم نهایی با سازمان برنامه نبود. این بود که یک بلبشویی به وجود آمد. البته نمیخواهم بگویم که فقط ایران با این مسائل مواجه بود، کشورهای دیگر هم بودند ولی با توجه به اینکه درآمد نفت ایران به سرعت افزایش پیدا کرد و اینها میخواستند به هر نحوی آن را خرج کنند اصلاً کنترل از دست رفت. پول تنها برای توسعهی اقتصادی کافی نیست. میبایست به موازات افزایش درآمد، افزایش درآمدی که از خارج مخصوصاً بصورت درآمد نفت میآمد خود کشور هم میبایست توسعهی تشکیلاتی دهد. از نظر نیروی انسانی افراد ماهر تربیت کند و... تأکید روی این مسائل نبود. مسائل این بود که یک سد بزرگ ساخته و ذوب آهنی آماده شود. چیزهایی که چشمگیر باشند عملی شوند. بدون اینکه تمدن بزرگ که آن زمان شاه مطرح میکرد میبایست ایرانیان خودشان تمدن بزرگ بدین معنا به عنوان ایرانی از نظر کالچر و تمدن میبایست تربیت میشدند در حالی که اینها بیشتر به صورت فیزیکال اَسِت بوجود آمدند.»
رسول رئیس جعفری درباره گفت و گوی آبادیان رئیس سازمان برنامه حکومت پهلوی با تاریخ شفاهی هاروارد گفت: این موضوع را خیلی برجسته نشان میدهد و مثالهای مختلفی میزند از اینکه به هیچ وجه سازمان برنامه از جایی به بعد در عمل هیچ تصمیمی نتوانست بگیرد و منابع مادی به سرعت هدر میرفت و تمرکز شاه بیشتر روی ظواهر توسعهی فیزیکی بود به تضادهای مختلفی که بوجود میآمد توجه نمیکرد. وی برای شاه گزارشی تهیه میکند که هنگامی که به بحثهای آقای مقدم برسیم، این موضوع را مطرح میکنم.
رئیس جعفری در ادامه به توضیح درباره فیش هایی که از سخنان ابولحسن ابتهاج در گفت و گو با تاریخ شفاهی هاروارد برداشته بود پرداخت و گفت: برجستهترین رئیس سازمان برنامه و شاید یکی از معروفترین افرادی است که من قید بعد از انقلاب را کمی با احتیاط درباره او به کار می برم. تقریباً برجستهترین رئیس سازمان برنامه قبل و بعد از انقلاب آقای ابوالحسن ابتهاج هست. ایشان یک عمر بلند 99 سالهای داشت و در سال 1377 فوت میکند. ایشان هفت سال رئیس بانک ملّی و چهار سال رئیس سازمان و برنامه بود. از سال 35 که ایشان رئیس سازمان برنامه بود به لحاظ ثبات اهمیت آن این هست که شش سال قبل از آقای ابتهاج سازمان برنامه 8 مدیر عامل عوض کرده بود و برنامهی اول توسعه اجرا شده بود که چهار سال از این منظر دورهی باثباتی تلقی میشود. بعد سازمان برنامه به خاطر اختلافی که با شاه بر سر عواید درآمدهای نفتی و هزینه کرد داشتند اختلاف پیدا میکنند. اختیارات سازمان برنامه محدود میشود و در اختیار نخست وزیر قرار میگیرد و ایشان استعفاء میدهد دستگیر و زندانی میشوند بعد از اینکه از زندان میآیند بانک خصوصی تشکیل میدهند و چند سال قبل از انقلاب بانک خصوصی را میفروشند و از کشور خارج میشوند. ایشان مفصّلترین مصاحبه را دارد؛ 44 ساعت مصاحبه کرد. 950 صفحه مصاحبهاش شده است. بحثهای مفصّلی از شروع دولت مدرن از دورهی رضاشاه تا جلوتر دارد. ایشان فیشهای زیادی داشت. عواملی که برمیشمارد یک مورد اتلاف منابع ملّی در پروژههای سرمایهگذاری بود که دو مثال از پروژههای زمان رضاشاه میزند مثل قند و شکری که در جایی زدند و سپس به اراک بردند به دلیل اینکه منطقهای که اول زده بودند چغندر نداشت. زمانی که سد دز را زدند متوجه شدند شبکهی آبیاری ندارد و مسئلهی جدّی داشت. یکی از مسائل را مصرف عایدات نفتی میداند و میگوید شاه حق نداشت اینها را خرج هزینههای نظامی کند، همان قدری که ایران نفت میبرد کشورهای دیگر خلیج فارس هم نفت میبردند و باید برای آن هزینه میکردند. انتقاد ناپذیری شاه، زوال سرمایهی اجتماعی، نظام انگیزشی فساد پرور در فرادستان، استبداد پروری ایرانیان، متروکه شدن قانون اساسی، ضعف نظام تصمیمگیری و حکمرانی، مبارزه با فساد دروغینی که شکل گرفته بود و خودکامگی شاه از مواردی است که او به آن اشاره می کند.
رئیس جعفری در ادامه به قرائت بخش هایی از سخنان ابتهاج پرداخت. او میگوید: «آنچه در ایران شد تشویق تمام صفات رذل و پست بود. همه بر علیه همدیگر جاسوسی کنند. همه نسبت به همدیگر حسود باشند. همه نسبت به یکدیگر دروغ بگویند. اینها راههای ترقی و تشویق بود. نتیجهاش چه شد؟ یک کبریت که روشن شد آن فضا منفجر شد برای اینکه ایمان نبود. چیزی نبود که مردم به آن معتقد شده باشند. ایمان نه ایمان ایدئولوژی، ایمان به کاری که میخواستند انجام دهند. تمام آنها چیز ظاهری بود به طوری که کمتر کسی در ایران باور میکرد که یک آدمی میتواند مصدر شغلی باشد که استفادهی مادی کند و نکند و آدم درستی باشد. بیشتر مردم ایران معتقد بودند که چنین چیزی امکان پذیر نیست که یک ایرانی میتواند روی پای خودش بایستد و متکی به قدرت خودش باشد. میگفتند حتماً یک قدرت خارجی هست. این عقیدهی عمومی شده بود و در نتیجهی همین ضعف، مردم ایران و تمام این صفات را که در این مدت متأسفانه تشویق کردیم با همین سازمان ساواک وزرا و سفرا عضو بودند. وظیفهی آنها جاسوسی بود. اگر انجام نمیدادند نمیتوانستند بمانند. نتیجهی تمام اینها این میشود که به مرور در نتیجهی 35 سال یک جامعهی فاسد، افراد و اشخاص بیایمان که معتقد به هیچ چیز نیستند.»
رئس جعفری گفت: ابتهاج در جای دیگر در دو بخش مختلف به عوامل سقوط اشاره میکند و میگوید: «دو عامل بود که باعث سقوط حکومت شاه شد. چگونه این گونه شد؟ پاسخ میدهد به عقیدهی من دو عامل مهم بود؛ یکی عدم مقاومت ایرانیها اخلاقاً در مقابل زور که یک نفر به خودش اجازه نمیدهد که به این آدم نظر غیر موافقی دهد. زمانی که کسی در چنین محیطی سالها زندگی میکند خیلی خیلی باید قوی الاراده باشد که تحت تأثیر قرار نگیرد. عامل دوم را باز میکند و بعد برای آن مثال میزند. عامل دوم که شاید مهمتر از اولی باشد حمایت دو دولت و قدرت بزرگ (انگلستان و امریکا) بود که آن زمان به شاه کارت بلانش یا اختیار نامحدود داده بودند تا شاه هر چه اسلحه میخواهد بدون گفتگو تحویل دهند. او می گوید: کشورهایی که از نفت خلیج فارس استفاده میکنند باید سهیم باشند. شاه حق نداشت تمام مخارج را به ملّت ایران تحمیل کند. ملّتی که عواقب تورم را احساس میکند. ملّتی که ترقی خارق العادهی عدهی قلیلی را میبیند که از هیچ رسیدهاند و صاحب همه چیز شدهاند و خودش بدبخت و بیچاره است. غالباً اتفاق میافتاد خودتان هم شاهد هستید سیب زمینی، پیاز، تخم مرغ، گوشت به تواتر پیدا نمیشد. ایرانی که باید تمام این چیزها را خودش به عمل بیاورد و صادرکنندهاش باشد؛ چرا؟ برای اینکه سیاست غلط داشتیم. کشاورزی ایران را گذاشتند و اصلاً داغان شد. با این بقول خودشان اصلاحات ارضی که پدر کشاورزی مملکت را درآورد. من خیال میکنم فقط و فقط شاه این کار را برای پیدا کردن وجهه در غرب بخصوص در امریکا انجام داد و الا این کار از اول تا آخر غلط بود نه اینکه من بخواهم از مالک دفاع کنم. مالکین ایران استحقاق این را داشتند که مالک بمانند اما راه اصلاح این نبود به زور بدست بدبختهایی دهند تا عدهای پولهایی هم که گرفتند رادیو، تلویزیون خریدند یا عیاشی کردند یا به سفر مکه رفتند یا بعضی از آنها به اروپا رفتند. کوچکترین قسمتی از این پولها شاید به مصرف واقعی رسیده باشد. چرا غلط بود؟ برای اینکه این کار صحیح هست یا نیست نبود. توجه به اینکه این کار صحیح هست یا نیست نبود، توجه به این است که چه اثری در دنیای خارج خواهد گذاشت و آنگاه خارجیها هم خودشان را گول میزدند که ما در این قسمت دنیا جزیرهای داریم که هیچ چیزی نمیتواند متزلزل کند و بنابراین کارت بلانش به او دادند. ایشان هم که این را حس کرد میتاخت و هر چه دلش میخواست انجام میداد. کسانی که مسئولیت اخلاقی داشتند، کوچکترین توجهای نداشتند برای اینکه برای آنها رفاه ملّت ایران مطرح نبود. در ایران یک نفر یک وقت شنید کسی استعفاء داده باشد و بگوید من دستوری که شاه داد انجام نمیدهم. یک نفر برای نمونه به من نشان دهید. مجلس از زمانی قدرتش از دست رفت که یک عدهی پفیوز در آنجا انتخاب و منصوب کردند. زمانی که من در سازمان برنامه بودم مجلس نسبتاً قدرتی داشت اما مع ذالک زمانی که شاه چیزی را میگفت همه اطاعت میکردند. مگر اینکه خلافش را اشاره کند. برای اینکه میدانستند انتخاب شدن آنها باز مربوط به این است که شاه موافق باشد یا نباشد. اگر شاه مخالف یک نفر بود انتخاب نمیشد.»
رئیس جعفری در ادامه توضیح داد، ابتهاج برای اینکه بگوید در فرادستان فساد گستردهای بود و چگونه انتخاب میشدند میگوید: «چه کسی وکیل میشد؟ بیشتر اشخاصی که با دربار وسیلهای داشتند.» یک نفر عبارات زشتی به کار میبرد که در خط اول میتوانید بخوانید. «اینجا دیگر مجبورم بگویم برای شاه جاکشی میکردند. مثل هوشنگ دولو که نمونهای از آنها بود. هوشند دولو نرخ داشت. به دربار زنگ میزد و بر اساس آن نرخ تعیین میکرد که چقدر کار را پیش ببرد.
رئیس جعفری گفت:در جای دیگری میگوید آنها که داخل مجلس میرفتند، کجا میرفتند؟ به وسیلهی وسایل مختلف... یکی به وسیلهی خواهرها، برادرها، برادر زادهها و... عدهی اینها کم نبودند. شرکتهای خارجی که میآمدند اول کاری که میکردند سراغ یکی از اینها میرفتند تا در هیئت مدیره بگنجانند تا بیمه شوند. سیتی بانک که یکی از بزرگترین و مشهورترین بانکهای دنیا و نمونه است پشت سر من نزدیک بود این کار را انجام دهد و دیگر با بنیاد پهلوی شریک شود. میدانستند بنیاد پهلوی یک مؤسسهی دزدی است. میدانستند که به معنی حقیقی فاندیشن نیست. چرا این کار را انجام میدادند؟ برای اینکه دلشان میخواست توسعه پیدا کنند. فساد خیلی گسترده شده بود و خود شاه فهمیده بود که فساد گسترده شده است. گفتند چه کاری انجام دهیم تا با فساد مبارزه کنیم؟ یک دستگاه بازرسی شاهنشاهی درست کردند تا با فساد مبارزه کند. درد اساسی ایران این بود که مردم احساس کنند اگر بخواهند در ایران ترقی کنند باید در دستگاههای مملکتی درست کار باشند و با نادرستی مبارزه شود. چند دفعه شروع به مبارزه با فساد کردند. مبارزه با فساد چه بود؟ یک مقدار هوچیگری در روزنامه بود و یک عده اشخاص بدبختی را دراز کردند. با این کار فساد درست میشود؟ نمیدانم شما بخاطر دارید یا دیدید آن صحنههای ننگین را که در تلویزیون نشان میدادند، معینیان رئیس این دستگاه بود. وزرا را به آنجا میآوردند و مینشستند. منقلب میشدند که اگر شما میخواهید اصلاح کنید این مسخره بازی چیست! این یک سن درست کرده بودند سنِ احمقانه هیچ کسی را گول نمیزدند. آنجا از فلان شاه گزارش میخواندند گزارش رسیده بود که یک مثلاً جارویی که خرید سر این جارو فلان تصمیم گرفته شد، دستور داده شد این مرتیکه را بردارند. [خیلی با عصبانیت میگوید] پشت گوششان در دربار شاهنشاهی پر از دزد بود. تمام وسایل دزدی، دلالیهای بزرگ در خود دستگاه شاهنشاهی میشد. یک نفر جرأت نداشت به خودش بگوید آقا اول اطراف خودت را درست و پاک کن و الا مردم را با این چیزها نمیتوان گول زد.
رئیس جعفری ادامه داد: توصیهی فردی من این است که خاطرات ابتهاج بخاطر اینکه خیلی در ساخت نهادهایی که در کشور به وجود آمد موثر بود و مبارزههایی برای جا انداختن سازمان برنامه و انضباط مالی کرد خواندنی است. فایل PDF هم روی سایت دانشگاه هاروارد هست. از آنجا هم میتوانید دانلود کنید. اگر فارسی هم «تاریخ شفاهی هاروارد» سرچ کنید میتوانید بیاورید.
وی گفت: شخص بعدی علی امینی هست. علی امینی دکترای اقتصاد حقوق از پاریس دارد. ایشان وزیر اقتصاد ملّی در کابینهی منصور و مصدق بود ولی در اواسط کار بیرون میآید. در کابینهی زاهدی وزیر دارایی میشود و مدت 8 ماه نخست وزیر ایران بود. داستان ژن خوب که داریم علی امینی تلویحا درباره آن توضیح می دهد و میگوید: «همیشه مشکل شاه با من این بود که پیغام میداد تو میخواهی شازده بازی کنی. به دلیل اینکه شازدهها را در دربار میچینی.» علی امینی پسر خانم فخرالدوله دختر مظفرالدین شاه بود و پدرش محسن خان امین الدوله و در زمان مشروطه پدر بزرگ او نخست وزیر ایران بود. خلاصه خاندان اصیلی داشت و خیلی آبش با شاه در یک جوی نمیرفت، شاه هم خیلی او را تحمل نمیکرد.
وی گفت: در تمام خاطرات هشت نفری که خواندم یکی از نقاط عطف تاریخ ایران تغییر امینی هست. همه میگویند بعد از امینی شاه در همه چیز دخالت جدّی میکرد. تا امینی بود مقاومت میشد اما از امینی به بعد شاه اقدامات انقلاب سفید را که میخواست انجام می داد، در این زمینه یکه تاز شد. علی امینی مصاحبهی کوتاهی دارد. فکر میکنم او شش نوار مصاحبه کرده ولی بیشتر از خودش و خاندانش گفته در جاهای دیگر سه عامل را بر سقوط بر میشمارد؛ یکی بیاعتقادی شاه به اصلاح ساختارها، گسیختگی ساختاری و عدم شایسته سالاری و خودکامگی شاه و دخالت در امور اجرایی . در داستان بیاعتقادی شاه به اصلاح ساختارها داستان جالبی میگوید: «قرار شد راه حلی برای برون رفت ایران از این مسئله که نزدیک انقلاب داشتیم یک حزبی درست کرده بودند و برنامهای به شاه داده بودند و گفتند امینی این را دیده است. من رفتم برای شاه توضیح دهم مادهی اول انتقال قدرت بود. شاه گفت: انتقال! پس من چه؟ گفتم شما که میخواهید شاه مشروطه بشوید. شاه مطابق قانون اساسی قدرت ندارد بنابراین باید قدرت را به مرحلهی انتقال واگذار کنیم تا صورت پیدا کند. امینی میگوید: دیدم اصلاً بقول بازرگان راست نمیگوید یعنی اکنون گرفتار شده است. بازرگان گفت: به محض اینکه از گرفتاری بیرون آمد همان میشود و دلیل بنده این بود که نمیتوان صد درصد این آقا را عوض کرد. باید به گونهای او را دور کرد تا از بحران بگذریم بعد ببینیم چه میشود. میدانستم که درست شدنی نیست.»
وی گفت: امینی دلیل دیگر را گسست ساختاری و عدم شایسته سالاری میداند و میگوید: «شما فکر میکنید مجلس همان مجلس رضاشاهی است! رضاشاه بالأخره اصولی را رعایت میکرد. از استاندار میپرسید پنج نفری که مردم میشناسند چه کسانی هستند آن را صورت دهید تا از بین آنها سه نفر را انتخاب کنند. بنابراین محلی بودند. اگر هم آزاد بود با پول یا نفوذ انتخاب میشدند. فرقی نمیکند، انتخاب میشدند. اما اخیراً فلان آدم از رشت و تبریز! آیا این تناسب دارد؟ یک اساسی دارد، در خود تهران مردم اصلاً نمیشناسند چه کسانی هستند. زمانی که به هم خورد همه جا به هم رفت بدین معنا در تمام سطوح به هم خورد. دادگستری تا مدتی که واقعاً کم و بیش مستقل بود بالأخره قاطی نوکرها شد. این گونه رأی بده، آن گونه رأی بده. تمام شالودهی کار به هم خورد. از دستگاه سابق قانون استخدامی داشتیم که اگر ناقص بود ولی اساسی داشت. دادگستری داشتیم که حدود قضات معین بود مطابق همان قانون اساسی که داشتیم. همهی اینها رفت بدین معنا شاه، قوهی مجریه، قوه قضائیه، قوه مقننه همه به هم ریختند و یکی شدند.»
رئیس جعفری گفت: کلاً ترتیبات نهادی موجود مستقر از بین رفت. در جایی امینی میگوید ایشان خیلی در امور اجرایی دخالت میکرد، یکی از مسائل عمدهای که همهی نخست وزیرها در مجلس داشتند این بود که طرف طرح را میآورد تا میخواست کسی بررسی کند میگفتند به عرض رسیده است. بعد میگوید: «یکی از مسائل این بود که اقلاً آنجا میرزا بنویسی نبود. گفتم بالأخره یک صورت مجلسی میخواهد بعلاوه شما اظهار نظر ایشان! آخر بدهید کسی دیگر آن را ببیند. من که اینجا آمدهام شاید مغرض باشم و مطلب را نفهمیدم. مطلب فنی بوده این را من موافقم چه چیزی شما موافق هستید؟ یک مجرای دیگر هم باشد. اولاً شما بیخود در این امر دخالت میکنید.» اینها را شاه نمیگوید، بعداً تعریف میکند. «اگر دخالت میکنید لااقل پخته شود. اگر این را گفتید که بعداً کتباً مینویسند نه اینکه به عرض رسید تصویب فرمودند. شاهدش کجاست؟ زمانی شما اصول را به هم میزنید. اخیراً دربارهی قند... آخر شما در کار قند و شکر چه کار دارید؟ اجازه دهید هیئتی اینها را حساب و کتاب کنند نه نخست وزیر ابلاغ کند فلان آدم که جای بنده بحث کرده شب یک چیزی به عرض رساندند که این گونه هست. این اصلاً غلط است. زمانی که غلط شد این شخص تا آخرش غلط میرود. بدبختی این بود که بیچاره اختیار از دستش در رفته بود. او با همه مشورت میکرد و بعد هم عمل نمیکرد.»
رئیس جعفری گفت بر اساس همین بحث یکی دیگر از کسانی که از تاریخ شفاهی هاروارد انتخاب کرده بودیم، آقای دکتر محمد مهدی سمیعی هست. ایشان دکترای حسابداری از لندن داشت و سال 1389 فوت کرد. سه ساعت با ایشان مصاحبه شد البته بیشتر دربارهی مسائل حزبی با ایشان مصاحبه شد. از مصاحبه معلوم است که بحث تمام نشده و ایشان نتوانسته به بحثهای اقتصادی برسد. ایشان دکترای حسابداری از لندن داشت و سال 51 در ایران مؤسس انجمن حسابداران خبره بود. رئیس بانک مرکزی و رئیس برنامه و بودجه بود. بسیار آدم متخصصی هست. نکتهی جالب در مورد ایشان این است که تا اوایل سال 58 در ایران پست داشت و گویا مدیر عامل یکی از بخشهای بانک کشاورزی بود. کارکنان بانک نزد امام میروند و میگویند: «ما این را تأیید میکنیم مسئلهای پیش نمیآید.» سال 58 از ایران خارج میشود. ایشان چهار عامل را برای فروپاشی نظام پهلوی ذکر میکند که بیاختیاری دولتها در برابر ارادهی شاه، بیتوجهی به نهادسازی و اصلاحات نهادی، تناقضات رفتاری شاه و دخالت شاه در امور اجرایی است. او می گوید: «یکی از بحثهایی که ما میکردیم این بود که شاه گفته بود حزب راه بینداز و احزاب را پیش ببرید. من کاری با احزاب کرده بودم که چقدر خوب است احزاب در ایران راه بیفتد و شکل بگیرد. مزایای آن را میگفتم. یکبار که خدمت اعلی حضرت رفته بودم برای اینکه بگویم میخواهیم حزب را راه بیندازیم توضیح دادم زمانی که حزب راه بیفتد نخست وزیر تعیین میشود و حزب برنامه میدهد و تمام فوایدی که از احزاب میدانیم. آخرش شاه به من گفت: خیال نکنید اگر شما بخواهید یک کسی را نخست وزیر کنید به او میگویید حتماً به حزب برو. اگر فردا لازم شد دست یک نفر را از پیاده رو بگیریم و بیاوریم نخست وزیر کنیم این کار را انجام میدهیم. نخست وزیری نمیتواند کاری کند. حداکثر این است که یک جادهای کم و بیش پهن است. حداکثر این است که از چپ جاده میتواند به راست جاده برود و از راست جاده به چپ جاده برود. هیچ وقت نمیتواند از جاده خارج شود. عین چیزی بود که شاه به من گفت.»
وی گفت دکتر سمیعی: از دخالت شاه در امور جاری خاطرهای تعریف میکند. او میگوید: «شاه میگفت این کار را انجام دهید و زمانی میگفت این کار را انجام دهید دیگر مشکل بود انجام ندهند. آنگاه برای بنده دربارهی مسائلی سعی میکرد نظرش را تحمیل کند که حقیقتاً یک رفتار بچگانه بود. مثلاً سر ارتفاع سد. آخر من نمیدانم اگر آدم پیش بزرگترین مختصصین سدسازی دنیا هم برود نمیتواند بگوید بین 196 متر با 199 متر ارتفاع چه تأثیر از این خواهد کرد؟ ولی منصور روحانی که وزیر آب و برق بود به نظرم سدسازی کار او بود. سر ارتفاع نمیدانم کدام سد بود در جلسهی شورای اقتصاد شاه سر سه متر ارتفاع منصور روحانی را اور رول کرد.» اینها به او گفته بودند باید 199 متر باشد. من رقمها را ندارم و نمیدانم. بخاطرم هست که سر 196 یا 199 اختلاف بود. «تفاوت سه متر اختلاف بود روحانی را اور رول کرد.» در ادامهی بحث حزب میگوید: «به نظر شما این آدم میتوانست تماشا کند که این چیزها از لای انگشتش در برود؟»
رسول رئیس جعفری در ادامه گفت: یکی از جذابترین آدمهای تاریخ شفاهی آقای جعفر شریف امامی هست. جعفر شریف امامی از خاندان روحانیت است. ایشان در آلمان و سوئد مهندسی راه خوانده بود. سال 1329 وزیر راه میشود. سال 36 تا 39 وزیر صنایع و معادن بود. از همان وزارت تا سال 40 نخست وزیر میشود. دو مورد از کشتارهای خیابانی قبل از انقلاب در دورهی اول و دوم آقای شریف امامی میافتد. در دورهی اول معلمان و فرهنگیان جلوی مجلس اعتصابی میکنند یک معلم کشته میشود که مفصّل توضیح میدهد و باعث استعفای او میشود. در دورهی دوم فاجعهی هفده شهریور در دورهی نخست وزیری شریف امامی اتفاق میافتد. از سال 42 تا 57 رئیس مجلس سنا بود. در اوایل سال 42 رئیس مجلس ملّی هم بود. در اصل رئیس قوهی مقننهی کشور محسوب میشد. پیچیدگی کار اینکه اسناد زیادی منتشر شده که ایشان رئیس لژ فراماسونری ایران بوده و از ایران خارج میشود. سال 1377 در سن 86 سالگی فوت میکند. جالب اینکه تمام دارایی و کتابخانه او را به شورای انقلاب میبخشند که اکنون در مؤسسهی مطالعات تاریخ معاصر موجود هست. ایشان کاراکتر جالب دارد. تقریباً از رجال باقیمانده از دورهی اول رضاشاه هست. ایشان پنج عامل را برمیشمارد: عامل ناکارآمدی هیئت دولت و نظام اجرایی کشور، بیانضباطی مالی، تضعیف مجلس، عدم شایسته سالاری در انتخاب نخست وزیر و هیئت وزیران و دخالت شاه در امور اجرایی کشور. به دلیل اینکه ایشان سابقهی طولانی مجلس داشت سه فیش از نگاهش به مجلس و تبیینی که از مجلس میکند را میخوانم. او می گوید:«میدانید آن وقت برای اینکه یک وزیر انتخاب شود شرایطی در کار بود. باید مراحلی را طی کند. همان گونه که من برای شما توضیح دادم از پایینترین مرحله پله پله بالا آمدم تا وزیر شدم. من رئیس اداره بودم مدیر کل شدم، معاون بودم بعد وزیر شدم. این اواخر از راه میرسیدند، مردی از دانشگاه آمده سه روز بعد وزیر بود. اصلاً این حرفها در بین نبود.» اما نقد شریف امامی به اینکه یکی از راه آمده و وزیر میشود چیست؟ او می گوید: «آن هم وزیری که اصلاً یک دور قانون اساسی را نخوانده بود. اکنون که سالهای سال گذشته از یکی از وزرا بپرسید میبینید که هیچ اطلاعی از قانون اساسی ندارند. همین طور از راه میرسیدند یک مرتبه وزیر میشدند. مسلّماً اگر نظر سوء هم نبود اصلاً امکان اینکه در آن فکر کنند هم نداشتند، به قوانین وارد نبودند ولی ما که با گرفتاریهای مجلس مواجه بودیم مجلس ایراداتی میگرفت و اقتداری داشت که درمیکرد. البته یک زمانی هم بود که زیاد مداخله میکردند و باید این را هم گفت که بودجههای دولت هیچ وقت بیشتر از یک دوازدهم تصویب نمیشد. برای بودجهی دولت بدبخت باید گدایی کند. یک دوازدهم را تصویب میکرد تا باز ماه دیگر فقط گرفتاری بود. حال اینکه اواخر بودجه را میآوردند چند روز به آخر سال مانده مثل آب در مجلس میگذراندند. سنا هم که میآمد میگفتند شما حق مشورت ندارید. طبق قانون اساسی حق تصویب ندارید فقط حق مشورت دارید. میگذراندند و میبردند روی آن عمل میکردند دیگر تمام میشد و میرفت.»
رئیس جعفری در ادامه توضیح داد: شریف امامی کسی هست که پانزده سال رئیس سنا بود. دوباره مثالهای دیگری میزند و در جایی میگوید نحوه انتخاب این گونه بود که خود شاه خیلیها را انتخاب میکرد یا نظر داشت و بعد میگوید: «خودمان میگفتیم آخر در شرایطی که خود ایشان میتوانستند نظر دهند که چه کسانی باشند یا چه کسانی نباشند آدم فکر میکرد اقلاً آنها که خودشان گفتند اینها باشند اقلاً اجازه داشته باشند نظر دهند. به مجلس اصلاً منتقدین را راه نمیدادند. یک خرده که میخواست تکانی بخورد خفهاش میکردند. میترسیدند از آن وضعی که پیش آمده بود و میترسیدند به همان صورت برگردد. همیشه هم میگفتند متأسفانه یک مقدارش اطرافیان و طبع خودشان موجب شد این وضع پیش آمد والا من فکر میکنم اگر اعلی حضرت این نکات را مراعات میکرد و در تمام تاریخ ایران فرصتی بهتر از اینکه برای ایشان پیش آمد نبود. با این همه پول، اقتدار، امنیت و ارتباطات خارجی و... ولی متأسفانه در اثر یک خبط اساسی که متکی به غرور بود همهاش از بین رفت.»
رئیس جعفری ادامه داد: شریف امامی درباره دورهای که خودش نخست وزیر بود میگوید یک روز اعلی حضرت بدون اینکه با من مذاکره کند مصاحبه کرد ما تصمیم گرفتهایم انتخابات را سریعتر انجام دهیم و من دیگر جلوی عمل انجام شده قرار گرفته بودم و نمیتوانستم کاری انجام دهم. برای انتخابات نظرم این بود که بایستی راه حلی پیدا کنیم.» میتوانید در این حرفها نظام استبداد پرور ببینید. «بایستی راه حلی پیدا کنیم که هم نتیجهی انتخابات طوری باشد که مردم بپسندند و خوب باشد و هم اعلی حضرت ناراحت نباشد.» در تمام طول مصاحبه به شاه احترام میگذارد. «بدین منظور من به اعلی حضرت پیشنهادی کردم از هر محلی که یک وکیل باید انتخاب شود چند نفر در محل در نظر گرفته شوند که بین مردم زمینه داشته باشند. ممکن است انتخاب شوند به اینها بگوییم خودشان به محل بروند و مبارزه کنند و کسی که انتخاب میشود واقعاً به رأی مردم انتخاب شود. به دلیل اینکه نگران بودند یک وقت تودهای و یا کسی که نامناسب هست انتخاب شود. می گوید: گفتم پنج تا شش نفر برای هر کرسی از کسانی که در محل هستند و اشکال ندارند خودشان با هم رقابت کنند و این موجب میشود نابابی در مجلس نیاید و هم اینکه مردم با وکیل تماس پیدا کنند و انتخاباتی به معنای واقعی انجام شود. البته نسبت به خیلی از جاها ما این روش را عمل کردیم ولی متأسفانه اعلی حضرت بعضی جاها را به وزیر دستور میداد که فلان کس بشود یا فلان کس نشود. گرفتاری فراهم میشد ولی نمیتوانستیم کاری انجام دهیم.»
رئیس جعفری ادامه داد: به این موضوع توجه کنید آنجا که ابتهاج گفت یک نفر پیدا نکردیم که استعفاء دهد. یکی از دلایلی که ذکر میکند دخالت شاه در امور اجرایی هست. ادبیات شریف امامی به گونهای است که هم ناراحت هست و هم میخواهد توجیه کند. فکر میکنم شریف امامی این مصاحبه را در سال 61 و 62 در 9 ساعت انجام داده است. خیلی برای او سخت است که جدّی انتقاد کند. میگوید: «آخر ملاحظه کنید اعلی حضرت سی و چند سال سلطنت کرد. تجربه پیدا کرده و افراد میشناخت و با تجربهی ممتدی که پیدا کرد به کارها آشنا شده بود ولی تردیدی نیست در خیلی از مسائل ایشان نمیتوانست صاحب نظر باشد ولی اخیراً کار به جایی رسیده بود که دیگر هیچ کس را قبول نداشت و نظر خود را صائبترین نظر میدانست. بدیهی است با تجربهی زیادی که داشت در خیلی از مسائل بهترین نظر را اتخاذ میکرد اما این گونه نبود که یک نفر به همهی مسائل به گونهای تسلط داشته باشد که همه چیز را بهتر از همه بداند. اینها دیگر زیاد معتقد به مشورت نبودند و اواخر اصلاً مشورت نمیکردند. کسی هم با ایشان مشورت میداد اگر آشنا نبود به اینکه به نحوی مشورت را بیان کند که قابل هضم و قابل قبول باشد اصلاً ناراحت میشد و نمیپذیرفت. اینها خیلی اسباب تأسف و تعجب هم بود برای اینکه ایشان این همه کار میکرد و زحمت میکشید و بیشتر برای اینکه اطمینان حاصل کند آنچه خودشان میخواهند به همان صورت که خواستند عملی شده و حال آنکه قدری بیشتر اختیار به اشخاصی که متصدی کار بودند میدادند آن وقت اگر خبطی میکردند از آنها بازخواست میکردند. کنارشان میگذاشتند حل میشد. به همین دلیل هم کنترل صحیح آنها روی کارها کم شد و تقریباً از بین رفت. کار به جایی رسیده بود که یک روزی سه تا چهار وزیر حتماً شرف یابی داشت.»
رئیس جعفری گفت: بقیه هم این را ذکر کردند و من میتوانم برگردم نشان دهم ولی نگفتم برای اینکه انتخاب کرده بودم اینجا بگویم. «مرحوم هویدا هم خوشش میآمد که اینها را پیش اعلی حضرت بفرستد تا اطمینان پیدا شود او هیچ نظری در کار ندارد. به این کار معتقد بود ولی کار به جایی رسید که از کارهای دیگرشان مانده بودند. دستور دادند وزرا دیگر شرفیابی مرتب ندارند مگر زمانی که لازم باشد آنها را بخواهند. این بود که خودشان دیگر نمیتوانستند تقاضا کنند مگر اواخر خودشان بخواهند. اما مع ذلک گاهی اوقات به کارهایی رسیدگی میکردند که یک مدیر کل باید رسیدگی کند نه حتی وزیر... حتی یک مدیر کل باید رسیدگی کند، این اندازه به جزئیات وارد میشدند. صرف وقت میکردند که البته صحیح نبود ولی متأسفانه عادت و روال کار روزانه شده بود.»
رئیس جعفری ادامه داد: عبدالمجید مجیدی دکترای حقوق اقتصاد داشت. آن زمان حقوق و اقتصاد یک رشته بودند. سال 31 دکترای حقوق و اقتصاد را از پاریس میگیرد. البته بعداً دکتری مدیریت میگیرد. ایشان سال 92 فوت میکند. این مصاحبهها سال 64 در هشت نوار با ایشان انجام شده است. سال 44 ایشان معاون نخست وزیر و رئیس دفتر بودجه بود. سال 47 تا 51 وزیر کار و امور اجتماعی بود. سال 51 تا 56 رئیس سازمان برنامه بود. سال 51 تا 56 اوج رشد درآمدهای نفتی و برنامهی پنجم توسعه است که خواهیم رسید. آخرین پست ایشان دبیرکل بنیاد فرح بود. بعد از انقلاب او زندان بود. مدتی مخفی و بعد از ایران خارج میشود. کتاب تاریخ شفاهی که حسین دهباشی در کتابخانهی ملّی درآوردند با ایشان هم مصاحبه کردند ولی سن او خیلی بالا بود. این مصاحبه برای می و اکتبر 1985 (اردیبهشت و مهر سال 64) با ایشان انجام شد. ایشان یکی از عوامل فروپاشی نظام پهلوی را زوال سرمایههای اجتماعی میداند. تضاد منافع دولت و ملّت، بیتوجهای شاه به نظام برنامهریزی، افزایش درآمد نفت و بیانضباطی مالی، فرار سرمایه در نتیجهی سیاستهای اقتصادی و ناکارآمدی نهادهای کشور از دیگر عوامل فروپاشی نظام پهلوی هستند. به دلیل اینکه ایشان رئیس سازمان برنامه بود برای ایشان قسمتهایی که دربارهی بیتوجهای شاه به نظام برنامهریزی را ذکر میکنم. اولین چیزی که ایشان میگوید این است که: « هنوز دورهی برنامهی سوم شروع نشده یک دفعه انقلاب سفید و یا انقلاب شاه و ملّت صورت گرفت که اصلاً هیچ چیزش در کادر برنامه نبود. پس اعلی حضرت که ظرف سه ماه تغییر عقیده نداد. سه ماه قبل تازه برنامه را تصویب کرده بودیم. پس این در فکرشان بود منتها اصلاً برنامهی سوم را کاملاً جدا از آن دیدها مطرح کردیم. نشان میدهد پس در برنامهی سوم هم بجز یک جلسه که به سازمان برنامه آمدند و اصول برنامهی سوم برای آن توضیح داده شد ایشان هم مقداری راهنمایی کلی فرمود تقریباً چیز دیگری وجود نداشت. اعلی حضرت از برنامهی چهارم بود که بیشتر وارد پروسس تهیهی برنامه و تفکر دربارهی آینده شد. در برنامهی سوم تقریباً میتوان گفت حتی اصلاً قبول هم نداشتند.» در جای دیگر مثال میزند و دوباره همین را موضوع را برجسته میکند و میگوید: «برنامهی سوم را شروع کنیم پنج ماه بعد از آن انقلاب ششم بهمن صورت گرفت و اعلام شش اصل انقلاب که اصلاحات ارضی عمدهترین آن بود. در یک مملکتی که میخواهد اصلاحات ارضی شود باید از شش ماه قبل از نظر بودجهای، برنامهریزی، تأمین اعتبارات و وسایل اجرایی آمادگی حاصل میشد. در حالی که برنامه تصویب شده بود یک دفعه به وسیله اصول شش گانهی انقلاب شش بهمن یک تغییر عمده در تمام شئون به وجود آمد که بعداً اصول خیلی خیلی زیادتر شد.» ایشان یکی از گرفتاریها را در سازمان برنامه ذکر میکند و میگوید: «وزارت جنگ مینوشت امسال ما برای مخارج این اندازه اعتبار احتیاج داریم و این هم به تصویب رسیده و منظور میکنیم. در مقابل عمل انجام شده قرار میگرفتیم.» راه حل مجیدی که دکترای اقتصاد دارد و سالها در سازمان بوده چیست؟ او میگوید: «در مقابل عمل انجام شده قرار میگرفتیم مگر اینکه با آنها صحبت کنیم و بگوییم کمی تعدیل کنید، نمیتوانیم جواب دهیم. حضور اعلی حضرت میرفتیم و ایشان تأیید میفرمود که این کار را انجام دهید. یک خرده دست به سرشان کنید و به گونهای زمان بندی کنید که قابل پرداخت باشد. یک مقدار تصمیمات گرفته میشد بدون اینکه ایمپلکیشن اثر مالیاش را دقیقاً سنجیده و در برنامه بودجه پیشبینی کرده باشیم. این مسئلهای دائمی بود و هیچ وقت سازمان برنامه از این گرفتاری خلاصی نیافت و نجات پیدا نکرد.»
رئیس جعفری گفت: ایشان وزیر کار بود. اینکه شاه به برنامه توجه نداشت و خودش رأساً تصمیم میگرفت، میگوید: «جلسهای بود که در حضور اعلی حضرت داشتیم و در آنجا مسائل کلی و شاید اقتصادی مطرح بود. زمانی که جلسه تمام شد اعلی حضرت فرمود من تصمیم گرفتهام که دو اصل به انقلاب اضافه کنم. شماره اش هم اصل هفدهم و هجدهم بود. یکی این بود که بایستی تأمین اجتماعی به همهی مردم تسرّی پیدا کند و حتی کشاورزان را هم شامل شود. تأمین به حساب تأمین اجتماعی بود. یکی دیگر هم دربارهی چیز بهداشتی یا سوشال سکیوریتی (بیمههای اجتماعی) بود که از نظر درمانی مثل اینکه گسترش پیدا شود. دقیقاً خاطرم نیست دو اصل بود که گفتند. از درب جلسهی شورای اقتصاد که بیرون میآمدیم رئیس دربار به من گفت: اعلی حضرت به من فرمود بروید آنجا شرفیاب بشوید. اعلی حضرت در اتاق پهلویی ایستاده بود و به من فرمود شما بروید و هم اکنون اعلام کنید این دو اصل به انقلاب اضافه شد و توضیحات هم بدهید. او در جلسه بود و همان جا فهمید. این آدم دکترای اقتصاد دارد و آدمی متشخص با پرستیژ و جزو اسطورههای نظام برنامهریزی هست. میگوید: «شاه به من گفت برو توضیحاتشان بده. من بیرون آمدم دم درب کاخ نیاوران مخبرین ایستاده بودند. با آنها مصاحبه کردند. به دلیل اینکه آنها میدانستند دلیل اینکه من را نگه داشتند لابد اوامر جدیدی دهند. برای آنها توضیح دادم که این دو اصل به انقلاب اضافه شد؛ یکی اصل تأمین بازنشستگی به همه است و دومی در زمینهی به حساب بیمههای تأمین اجتماعی است. یک بهرهگیری جدیدی است که کمکها و سیستمهای حمایتی کاملتری برقرار شود. در هر صورت مسئلهی سیستم بازنشستگی عمومی خیلی میبایست اکچلیتی دقیقی میشد. ایشان تصمیم گرفت و من هم اعلام کردم.»
رئیس جعفری گفت: نکتهی دیگری که اشاره میکند دربارهی این است که شاه به نظام برنامهریزی توجه نداشت، در خاطرات دوران سازمان برنامهاش میگوید: «هر کدام از وزارتخانهها ارتباط مستقیم داشتند. تمام مسائل را به عرض اعلی حضرت میرساندند. همهشان سعی کرده بودند به اعلی حضرت بگویند اگر پول به ما دهید میتوانیم اجرا کنیم. در سازمان برنامه گرفتاری ما چه بود؟ گرفتاری ما ایجاد تعادل و توازنی بود که اگر نتوانیم پایههای اصلی را حفظ و متعادل و هماهنگ کنیم ممکن است نتیجهی خیلی نامطلوب دربیاید. لذا ما هماهنگی و توازنی که میبایست بین سکتورها و بخشهای اقتصادی و اجتماعی وجود داشته باشد را با هم توجه میکردیم و یک نوع تعادل و توازنی از نظر مجموع اقتصاد مملکت که آن را عاملین طرحها و برنامهها نمیدیدند و به نظرشان میآمد که ما جلوی کار آنها را میگیریم.» ایشان دربارهی بیانضباطی مالی میگوید: «ببینید! مسئله این است همان گونه که قبلاً هم صحبت کردیم برخورد صحیح با مسئله وجود نداشت و سعی میشد راه حلها از طریقی پیدا شوند که خیلی قابل توجیه نبودند.» ایشان دربارهی دغدغههایی که با بقیهی دولت سر مسئلهی تورم و هزینههای دولت داشتند میگوید: «همین مسئلهی تورم قیمتها، بحثی داشتیم که خیلی هم ناراحتی و عصبانیت و... ایجاد میکرد این بود که من به عنوان مسئول سازمان برنامه میگفتم اگر شما میخواهید قیمتها بالا نروند جلوی تورم را بگیرید. بدین معنا دولت کمتر خرج کند. آنجایی است که دولت دیگر پول به بازار میریزد و در نتیجه قیمتها بالا میرود. واقعاً اگر شما نگران بالا رفتن قیمتها هستید دولت نباید این قدر پول به بازار بریزد. در نتیجه با آمار نشان میدادم که حجم به حساب مصرف عمومی و دولتی چقدر سریع رشد کرده و در نتیجه تولید و عرضه کردن کالاها و خدمات چقدر محدودیت داشته و در نتیجه چرا این قدر قیمتها بالا رفته و تورم ایجاد شده است. متأسفانه کسی این بحثها را گوش نمیداد و به دعوا و بغض و ناراحتی کشیده میشد. برای اینکه لازمهاش این بود جلوی بعضی از طرحهای عمرانی گرفته میشد یا اینکه بعضی بودجههای جاری وزارتخانهها میبایستی محدود میشد یا اینکه بعضی از برنامهها که دستگاههای دولتی داشتند باید مقداری تعدیل میکردند. به دلیل اینکه نمیخواستند انجام دهند در نتیجه دنبال راه حل دیگری میرفتند و میگفتند نخیر اینکه باز تئوری اقتصادی برای ما میگویی. میتوان رفت کسی که گران فروشی میکند گرفت و به زندان انداخت یا اجازه ندهیم مأموریت کنترل قیمت به مردم گران بفروشند.»
رئیس جعفری ادامه داد: وی در سه بخش مجزا به افزایش قیمت نفت اشاره میکند و اثراتی که روی سازمان برنامه داشت را توضیح می دهد و میگوید: «بعد از جریان افزایش شدید قیمت نفت که همهی نظمهایی که ظرف سالهای سال با زحمت نشسته بودیم برقرار کرده بودیم و ارتباطاتی به وجود آورده بودیم همه را به هم ریخت. علت اینکه یک دفعه پول سرشاری به مملکت ریخته شد و تمام نظمها را به هم ریخت. مسئله اینکه ما در سازمان برنامه گرفتاری... به دلیل اینکه همیشه با آقای اسفیاء صحبت میکردیم زمانی که قرار بود درآمد نفت بالا برود ما وحشت میکردیم. به دلیل اینکه همیشه بیش از آنچه عملاً درآمد اضافه میشد تعهدات اضافه میشد بدین معنا پیش از اینکه حتی اعلام شود قیمت چیست تعهدات و به حساب اعتبارات لازم تقاضا شده بود. لذا همیشه درگیر این بودیم که چگونه جواب تقاضاها را دهیم. لذا درست که درآمد اضافه میشد ولیکن همیشه ما بدهکار و عقب بودیم و فاصلهی به حساب اعتبارات طرحها، اعتبارات مورد درخواست با آنچه عملاً میتوانستیم جواب دهیم خیلی زیادتر بود و همیشه این مشکل را داشتیم.» مثال میزند و میگوید: «کل برنامهی پنجم قسمت اول سکتور دولتیاش در زمانی که من به سازمان برنامه رفتم هزار و 560 خردهای میلیارد ریال بود. برای تجدید نظر برنامه تقاضاهایی که به ما رسیده بود 4800 میلیارد ریال (تقریباً 3.5 برابر) شده بود. میدانید اصلاً غیر قابل تصوّر بود که یک برنامهای تا این حد بتواند توسعه پیدا کند و درست اجرا شود در ظرف مدت کوتاهی که برای ما باقی مانده بود.»
رئیس جعفری ادامه داد کتاب خاطرات آقای مجیدی در این باره بسیار خواندنی است از میان هشت نفر انتخاب شده البته من از همه بیشتر آقای غلامرضا مقدم را پسندیدم. ایشان دکترای اقتصاد از استنفورد داشت و سال 61 این مصاحبهها با ایشان انجام شده بود. در سال 39 معاون وزیر بازرگانی بود. در سال 39 تا 42 معاون بانک مرکزی بود. تقریباً جزو مؤسسین بانک مرکزی بود. سال 42 یک مدت از ایران خارج میشود. مشاور صندوق بینالمللی پول میشود و بعد دوباره سال 48 تا 52 به ایران برمیگردد قائم مقام و معاون سازمان برنامه میشود دوباره از ایران استعفاء میدهد و خارج میشود تا اواخر انقلاب از طرف صندوق بینالمللی پول برای کارها میآید. دقیقترین مصاحبهها به لحاظ اقتصادی برای ایشان هست. یکی از عواملی که برای فروپاشی نظام پهلوی ذکر میکند تضعیف قانون اساسی، انقلاب سفید و اصلاحات ارضی را عامل انقلاب میداند و میگوید: «زمانی که انقلاب سفید و اصلاحات ارضی شد مطمئن شدم جامعه فرومیپاشد. اما در پیشبینی به لحاظ زمانی اشتباه کردم و فکر میکردم زودتر از این حرفها انقلاب میشود.» بیتوجهای به هشدار کارشناسان، بیاعتقادی شاه به برنامهریزی، بیانضباطی مالی، ناکارآمدی دولت، بیتوجهای به اولویتهای اصلی کشور و بیتوجهای به سرمایهی انسانی و آموزش و پرورش از دیگر عوامل هستند. ایشان روایتی از جلسهی شورای اقتصاد ذکر میکند که من عین آن روایت را خواهم خواند اما قبل از آن فیش انقلاب سفید و اصلاحات ارضی را انتخاب کردم به دلیل اینکه ایشان توصیف خیلی خوبی از آن دارد. او میگوید: «برای اینکه من از ابتدا در شاه یک چیزی میدیدم که خیلی من را رنج میداد و آن بود که تمام اظهارات، بیانات و عملیاتش غیر واقعی و غیر صادقانه بود. هر کاری که انجام میداد جنبهی تظاهر و تزویر و عوام فریبی داشت. فساد ناشی از دور و اطرافیانش را از موقعی که در سازمان برنامه بودم میدیدم. تأسف آور بود که شاه یک برنامهی اصیل خیلی عالی را که اصلاحات ارضی بود چگونه منحرف کرد و در دست خودش گرفت و به هیچ تبدیل کرد. بدین معنا چیزی که او پیاده کرد افتضاح بود. چرا؟ برای اینکه یک نظام کشاورزی سابق که ارباب و رعیتی بود و در عین تمام عیبهایی که داشت و من شدیداً خودم با آن مخالف بودم ولی به هر حال یک نظامی بود که کار میکرد. بالأخره یک مالک هر قدر هم بد بود یک نقش اقتصادی مسلّمی را انجام میداد آن عبارت از نقش مدیریت و سرمایهگذاری در دهات بود. چاه میکند تا اندازهای نقش اعطاء کنندهی اعتبار کشاورزی و کشاورزان را ایفاء میکرد. بذر، کود و... میداد. زمانی مالک را برداشتی بایستی جانشین او یک دستگاهی میشد که به زارعین خدمات کشاورزی، کود شیمیایی، بذر و سایر کمکهای فنی را میداد. هیچکدام از این کارها را برای دهاتی که تقسیم شدند نکردند و زارعین بدبخت را به حال خودشان رها کردند. این امر باعث شد در عرض 10 یا 15 سال بعد اصلاحات ارضی وضع کشاورزی ایران شدیداً خراب شد. آن سیاستها و عملیات غلط که در وزارت اصلاحات ارضی در وزارت کشاورزی انجام شد به کلی کشاورزی ایران را منهدم کرد و در نتیجه قسمت عمدهی جمعیت روستانشین متوجه شهرها شد. ناراحتیهای اجتماعی و سیاسی که بعداً ایجاد شد مقداری زیادی مربوط به همین بود. زمانی که من اینها را میدیدم معتقد میشدم شاه در عملیات و کارهایش بخصوص در مسئلهی اصلاحات ارضی صداقت ندارد. این به اصطلاح انقلاب ششم بهمن و اصول انقلاب و... فقط یک تاکتیک سیاسی بود که مخالفین از جمله امینی و جبههی ملّی کمونیستها را خنثی کند و بعد هر کاری دلش میخواهد انجام دهد.» ایشان یک روایت دست اول از گزارش کارشناسی ارائه میکند که برای بودجه سال 51 و برنامهی پنجم آماده کردند. این گزارش توسط آقای آبادیان و کارشناسان سازمان برنامه آماده شده است. خیلی جالب است تمام داستان که یکبار در شورای برنامه و یکبار در شورای اقتصاد در حضور شاه این گزارش خوانده میشود تقریباً میتواند یک تابلوی مجسم از وضعیت اقتصادی کشور و بحرانهایی که پیشبینی میشد را ارائه دهد. ایشان میگوید: «به موازات تهیهی مقدمات برنامهی پنجم درگیریهای خیلی شدید با دولت و شاه در کار بود. این موقعی بود که شاه شروع به بالا بردن هزینههای نظامی از جمله خرید تسلیحات از خارج به میزان فوق العاده زیاد کرده بود و فشار مالی روی بودجهی دولت زیاد شده بود. دوباره همان فشارهای تورمی آخر دهه 1950 در اوایل دورهی 1970 نمایان میشد. درآمد نفت هم علیرغم اینکه افزایش یافته بود به سرعتی که شاه هزینههای دولت را توسعه میداد بالا نمیرفت. مجدداً یک کسر بودجه شدید بوجود آمده بود. وزن موازنهی ارزی کشور هم دچار کسری شده بود. درآمد ارزی کشور از صنعت نفت از حدود دویست میلیون دلار در سال 1959 به حدود دو میلیارد دلار رسیده بود ولی مع ذلک برای جبران کسری ارزی دولت مقادیر متنابهی وام از بانکهای خارجی میگرفت. در اواخر سال 1350 که بودجهی کل کشور برای سال 1351 در مراحل نهایی تهیه و تصویب بود کسر بودجهی عظیمی برای این سال و نیز دوران برنامهی پنجم در سال 52 تا 57، نمایانگر شده بود. همچنین عدم تعادلهای زیادی در اقتصاد کشور به سرعت نمایان شده بود. در اواخر سال 50 که بودجهی سال آیندهی کشور تهیه میشد. یک گزارش مقدماتی نیز از دور نمای وضع اقتصادی، مالی و اجتماعی کشور در دورهی برنامهی پنجم عمرانی کشور توسط همکاران ما در سازمان برنامه تهیه شد. این گزارش که مستند به یکسری ارقام و آمار و اطلاعات کامل بود تصویر بسیار بدی را از وضع اقتصادی و مالی و اجتماعی کشور در سالهای آینده ارائه میداد. هدف ما این بود که گزارش ابتدا در هیئت عالی برنامه که به ریاست نخست وزیر تشکیل میشد مطرح شود و بعداً در شورای اقتصاد در حضور شاه خوانده شود. دکتر آبادیان و چند نفر دیگر از متفکرین سازمان برنامه خیلی برای تهیهی این گزارش زحمت کشیده بودند. البته گزارش انتقادی بود و در آن برای اولین بار در یک گزارش دولتی آمده بود که اگر روندها و نابرابریها و عدم تعادلهای چند سال گذشته ادامه پیدا کند در چند سال دیگر مسلّماً یک انفجار اجتماعی و سیاسی در ایران به وجود خواهد آمد. در گزارش از اینکه طی دوران برنامهی سوم و چهارم به مسائل اجتماعی، آموزش و پرورش، بهداشت، درمان، رفاه روستایی و امثال آن توجه کافی مبذول نشده بود سخت انتقاد شده بود.
رئیس جعفری گفت: آقای مقدم نمای عمومی از این گزارش را ارائه می دهد و می گوید: «من خودم گزارش را به دقت خواندم و تغییرات مختصری هم در آن دادم. بعد گزارش را به هیئت عالی برنامه بردیم و در حضور نخست وزیر مطرح کردیم. زمانی که آنجا گزارش را مطرح کردیم آقای هویدا از لحن گزارش که خیلی انتقادی بود خوشش نیامد و گفت گزارش را اصلاً قبول ندارد به دلیل اینکه همهاش جنبهی منفی و انتقادی دارد و پیشرفتهای هنگفتی که مملکت در این سالها انجام داده نادیده گرفته است. گزارش بایستی به کلی اصلاح شود. در آن جلسه من چیزی نگفتم ولی بعد از جلسه با آقای هویدا گفتم ایراد شما به این گزارش چیست؟ کجای این گزارش غلط است بفرمایید اصلاح کنیم؟ ولی به صرف گفتن اینکه گزارش بدرد نمیخورد کمک نمیکند و موجب دلسردی کارشناسان سازمان برنامه میشود. هویدا گفت: شما این گزارش را دور بنداز و خودت یک گزارش خوبی که بتوان به اعلی حضرت ارائه داد تهیه کن. من مجدداً به ایشان گفتم قبلاً این گزارش را خواندهام و عقیده دارم گزارش بسیار خوبی است. قسمت عمدهای از مشکلات مملکت را مطرح میکند و این مشکلات بایستی مطرح شوند. ضمناً اضافه کردم کارشناسان سازمان برنامه نمیگویند وقایع ناگوار حتماً اتفاق خواهد افتاد. بلکه میگویند اگر روندهای نامطلوب فعلی ادامه پیدا کند وضع بد خواهد شد و منظورشان این است که چاره جویی کنیم تا این اتفاقات پیش نیایند. به هر حال هر قدر آقای هویدا اصرار کرد که من گزارش را تغییر دهم قبول نکردم و گفتم اگر ایرادهایی مشخصی هست و اگر آمار و ارقام گزارش غلط هست بفرمایید اصلاح کنم. بالأخره آقای هویدا اوقاتش تلخ شد و گزارش را پس داد و گفت: من این را در شورای اقتصاد مطرح نمیکنم. اگر میخواهی حضور اعلی حضرت بیا و خودت مطرح کن. گفتم من میآیم، مانعی ندارد. اگر شما بفرمایید من میآیم. گفت: خیلی خب!»
رئیس جعفری گفت: در اینجا بخش مهم داستان ارائهی گزارش در حضور اعلی حضرت است. شورای اقتصاد در تمام سالهای حکومت پهلوی به ریاست شاه بود. او میگوید: خبر دادند فلان روز جلسهی شورای اقتصاد است و گزارش مقدماتی برنامهی پنجم و بودجهی سال 51 کل کشور مطرح هست. من به جلسهای که در حضور شاه تشکیل میشد رفتم. شاه پرسید: دستور جلسهی امروز چیست؟ آقای هویدا گفت: گزارش مقدماتی برنامهی پنجم و بودجهی سال 1351 کل کشور مطرح است و اگر اجازه میفرمایید مقدم این گزارش را مطرح میکند. شاه گفت: خیلی خب! من شروع به خواندن گزارش کردم.» فکر میکنم در مستندات حتماً باید این باشد. پس از اینکه دو صفحه خواندم و به قسمتهای انتقادی گزارش رسیدم یک دفعه شاه گفت: اینها چیست! این مطالب چیست! باز اکونومیستهای ما دربارهی مملکت مطالب مزخرف را میگویند و تمام پیشرفتهای مملکت را نادیده میگیرند و بدبینی و یأس ایجاد میکنند. اصولاً چه کسی به شما گفته این چیزها را بنویسید؟ اینها چیست؟ گفت: اصلاً لازم نیست شما وارد این مسائل شوید و ما خودمان میدانیم چه کاری انجام دهیم. شما کمبودهای مالی دارید و در این گزارش به آن اشاره کردهاید مهم نیست. بله ما میدانیم کمبود مالی داریم ولی ما خودمان همهی اینها را درست میکنیم. درآمد نفت ما از حدود دو میلیارد دلار فعلی به زودی به پنج میلیارد دلار خواهد رسید و این تمام گرفتاریهای شما را حل میکند. من مراقب همه چیز هستم و شما فقط به کار خودتان مشغول باشید و به این کارها کاری نداشته باشید.» مقدم باید با این برخورد جا بزند اما میگوید: «گفتم اجازه بفرمایید بقیهی گزارش را به عرض برسانم. گفت: خیلی خب! من مجدداً شروع به خواندن گزارش کردم ولی دو صفحهی دیگر که خواندم شاه مجدداً گفت: اینها چیست! من که به شما گفتم کمبودهای مالی شما را تأمین میکنم لازم نیست شما نگران باشید.» اصل گزارش از اینجا به بعد است و نگاه مقدم اینجا مشخص میشود. میگوید: «من دیدم ایشان به نکات اصلی گزارش توجه نمیکند، همهاش صحبت از کمبود مالی میکند در صورتی که ما چیزهای دیگری میگوییم. میگوییم عدم تعادل در وضع اقتصادی و اجتماعی مملکت به وجود میآید ولی ایشان همهاش فقط صحبت از پول و درآمد بیشتر میکند. به من ایشان گفتم اگر شاهنشاه اجازه دهید مطلبی که میخواهم به عرض برسانم اینکه مسئلهی ما فقط پول نیست که با قرض کردن از خارج تأمین کنیم یا اینکه درآمد نفت افزایش پیدا کند. مسائل اساسی مطرح شده در گزارش مربوط به اولویتهای مملکتی است که باید در آن تغییر اساسی داده شود. داشتن منابع مالی اضافی به تنهایی کافی نیست در حال حاضر ما با فشار تورمی شدید که در اثر افزایش بیرویهی هزینههای غیر تولیدی دولتی ایجاد شده مواجه هستیم و این فشارها با فراهم شدن پول اضافه رفع نمیشود به دلیل اینکه ما با کمبود منابع حقیقی و نه فقط منابع مالی مواجه هستیم. ایشان میگوید: شاه گفت منظور از کمبود منابع حقیقی چیست؟ گفتم منظور اینکه در حال حاضر در کشور مواجه با کمبود سیمان هستیم. سالی حدود پنج میلیون تن سیمان تولید میکنیم ولی با پروژههای مختلف که دولت در دست گرفته در سال احتیاج به دوازده میلیون تن سیمان هست. شاه گفت: کمبود آن را وارد میکنیم. گفتم مسئله وارد کردن سیمان به این سادگی نیست، بنادر و شبکهی حمل و نقل کشور ظرفیت وارد کردن به حمل و نقل هفت میلیون سیمان در سال را ندارد و از این بابت دچار تنگناهای شدید هستیم. از بنادر بگذریم جادههای کشور کشش حمل این مقدار سیمان را ندارد. گفت: بنادر را توسعه میدهیم. گفتم مسئلهی توسعهی بنادر و جادهها چیزی نیست که یکساله انجام شود. از زمانی که بخواهیم مطالعهی طرح توسعهی بنادر را شروع کنیم تا زمانی که در عمل افزایش ظرفیت بندر تکمیل شود لااقل هفت سال وقت لازم دارد. بنابراین اینجا مواجه با یک سلسله تنگناهای شدید فیزیکی هستیم نمیتوان همه چیز را با صرف پول بیشتر از خارج وارد کرد. میتوان مقداری از کمبود فولاد را وارد کرد ولی باز گرفتاری محدودیت بنادر و جادهها را داریم. نیروی انسانی ماهر و نیمه ماهر نمیتوانیم از خارج بیاوریم. اصولاً برای همهی کارهای مملکت خارجی آورد. همین حالا هم مردم ناراحت هستند که تا این حد زیاد مشاورین و کارشناسان خارجی در ایران هست. بایستی آهستهتر برویم و آهنگ هزینههای دولتی را کم کنیم و علاوه بر این منابع خودمان را از مصارفی که اولویت کمتری دارند به سوی هزینههای با اولویت بیشتر منعطف کنیم.» مقدم در لفافه به نقطه ضعفی از شاه اشاره میکند که شاه میفهمد. مقدم میگوید: «شاه گفت مثلاً چه؟ بعد میگوید البته منظورم هزینههای سرسام آور نظامی بود. او هم میفهمید من چه میگویم ولی میخواست من را مجبور کند که هزینههای نظامی را ذکر کنم و بعداً به من حمله کند به دلیل اینکه نسبت به هزینههای نظامی خیلی حساسیت داشت. من گفتم ما به عنوان کارشناسان اقتصادی نمیتوانیم اظهار کنیم که اولویتهای مملکتی چه باید باشند. آن مقامات عالی سیاسی مملکت هستند که اولویتهای مملکت را تعیین میکنند ولی زمانی که تعیین کردند بایستی در داخل اولویتهای تعیین شده رعایت ظرفیت مالی و اقتصادی کشور را نمود. نباید اجازه داد بین تقاضای کل برای منابع ارزی آن اختلاف فاحش بوجود بیاورد. در اینجا ایشان بلند شد و گفت: این مهملات و تئوریها و حرفها قبول ندارم. شما اقتصاددانها نمیدانید چه میگویید. ما خوب میدانیم چه کار میکنیم و آیندهی درخشانی برای مملکت در پیش داریم. بهتر است شما این حرفها را کنار بگذارید و به کارهای اساسیتر برسید. بلند شد و رفت و جلسه ختم شد.»
رئیس جعفری گفت: در اینجا دو ماه به نوروز 1351 مانده است. مقدم فوق العاده است. من فیشی در آخر انتخاب کردم به دلیل اینکه خیلی قشنگ توضیح داده بود. ایشان یکی از عوامل سقوط سلسلهی پهلوی بیتوجهای به سرمایهی انسانی و آموزش و پرورش میداند. بعد با ترکیه مقایسه میکند و میگوید: «آن اولویت تامی که آتاتورک در ترکیه به باسواد کردن و آموزش مردم داد در ایران به هیچ وجه نشد. بدین معنا به سرمایهگذاری روی انسانها اهمیت کافی داده نشد. در طی پنجاه و چند سال دوران رژیم سلسلهی پهلوی یک افراط شدیدی روی سرمایهگذاری فیزیکال، ساختمانها و چیزهایی که فقط به چشم بخورد و نمایشی بود انجام گرفت. در سالهای آخر هم که ارتش به طور وحشتناکی منابع مملکت را جذب میکرد و جایی برای سرمایهگذاری برای آموزش و پرورش و رفاه و بهداشت و... باقی نمیگذاشت. ما به طور خیلی واضح میدیدیم که در روستاهای مملکت و در شهرها هم به آموزش و پرورش اعتبار کافی تخصیص داده نمیشد. در سالهای اخیر که جمعیت زیادی از روستاها به تهران و سایر شهرهای بزرگ هجوم آورده بودند در اول مهر مدارس باز میشد، برای بچههای دورهی ابتدایی جای کافی در دبستانها نبود. در اواخر مسئله به پارتی بازی و متوسل شدن به این و آن کشیده بود. مثلاً رانندهام که میخواست بچهاش را مدرسه بگذارد به من متوسل میشد به فلان مدرسه در فلان جای شهر دستور داده میشود بچهی او را قبول کنند. کلاسهای درس که باید کوچک باشد به بچهها برسند غالباً هشتاد و گاهی صد بچهی ابتدایی را در یک کلاس میریختند. در اواخر اغلب دبستانهای تهران شیفتی شده بود بدین معنا یک دبستان دو تا سه شیفت در روز داشت. معلمها مواجه با کار خیلی زیاد و حقوق کم بودند و این موجبات ناراحتی و عدم آسایش آنها را فراهم میکرد و در نتیجه خوب تدریس نمیکردند. به نظرم خیلی خیلی بیشتر بایستی به آموزش و پرورش اولویت داده میشد.» این قضاوت مقدم در نصف جمله است. «اگر قرار باشد انسان فقط به یکی از بزرگترین غفلتهای دوران پهلوی اشاره کند عدم توجه کافی به آموزش و پرورش است.»
رئیس جعفری در ادامه گفت: آخرین فیش از مقدم را میخوانم و سراغ آخرین نفر میرویم. «اولویتهای اصلی کشور دچار بیتوجهای شده بود. طی ده سال قبل از انقلاب 1357 بودجهی ارتش چندین برابر شد و در سالهای آخر به حدود ده تا دوازده میلیارد دلار در سال رسیده بود. بدین معنا چیزی در حدود 8 تا 9 درصد تولید ناخالص ملّی بود. اما بودجهای که به آموزش تخصیص داده میشد خیلی کمتر از اینها بود و شاید 10 درصد بودجهی ارتش و تسلیحات نمیشد. من اعتقاد دارم اگر ظرف پنجاه و چند سال رژیم پهلوی اولویت تام و تمام با آموزش و پرورش داده میشد و واقعاً اهتمام کافی برای تربیت و فهمیده کردن مردم به عمل میآمد فاجعهای که برای مملکت پیش آمد اتفاق نمیافتاد. بیسوادی و جهل زمینهی خوبی برای رشد، شیوع بازار عوام فریبان و ریاکاران و متعصبها فراهم کرد. البته منظور از آموزش و پرورش فقط داشتن کلاس و مدرسه نیست خود اجازه دادن به فعالیتهای سیاسی و آزادی مطبوعات، آزادی بیان و زبان خودش یک نوع آموزش سیاسی و اجتماعی است. اگر این نوع آموزشها اجازه داده میشد و رهبری سیاسی بوجود میآمد و چشم و گوش مردم باز میشد ممکن بود سرنوشت مملکت امروز طور دیگری باشد. به بهداشت عمومی توجه کافی نمیشد. بهداشت هم همان گونه بود. مسئله اینکه طبقات پایین مملکت محروم بودند از تمام تسهیلات درمانی عدهای محدود طبقهی متمول و مرفّه به اضافهی عدهای کارگرهای کارخانجات بزرگ یا کارمندان دستگاههای دولتی بودند که زیر چتر رفاهی دولت میآمدند ولی بقیهی مردم زیر پوشش درمانی نبودند به طور کلی نسبت به هزینههای رفاهی، درمانی و آموزش و پرورش توجه کافی نمیشد.
رئیس جعفری ادامه داد: آقای محمد یگانه آخرین نفری است که از مجموعه تاریخ شفاهی هاروارد انتخابش کرده ام. نشر ثالث کتاب ایشان را هم ترجمه کرد. ایشان هم 17 ساعت مصاحبه دارد. شما این هشت نفر را دیدید فکر کنید کل پروژه 134 نفر است و چه گنجینهی ارزشمند مغفولی وجود دارد که نه تنها کسی نمیخواند استفاده کردن به کنار باشد. آقای یگانه دکترای اقتصاد از دانشگاه کلمبیا دارد. اقتصاددانانی که از نظر شاه اراجیف میگفتند اینها هستند. دکترای اقتصاد استنفورد از دانشگاه کلمبیا، آکسفورد، حسابداری از دانشگاه لندن، دکترای حقوق اقتصاد از مدرسهی اقتصاد پاریس و دکترای اقتصاد از دانشگاه بمبئی هستند. از این هشت نفر هفت نفر مدرک دکتری حسابداری و مدیریت بود. ابتهاج و شریف امامی هم با یک عمر تجربه کسانی هستند که شاه میگوید این مهملات چه بود بافتند! شروع کار ایشان با استخدام در سازمان ملل بود. در سال 1949 تا 1964 یک مدت طولانی آنجا بود. آنجا با مقامات ایرانی آشنا میشود. از سال 1343 تا 1348 معاون وزیر اقتصاد میشود. از سال 1348 تا 1349 وزیر مسکن و آبادانی میشود. به خارج برمیگردد به صندوق بینالمللی پول میرود. در سال 51 رئیس بانک مرکزی میشود و در اوج رشد درآمدهای نفتی ایشان رئیس بانک مرکزی بود. در سال 56 تا 57 هم وزیر اقتصاد و دارایی بود. رئیس بانک مرکزی و وزیر اقتصاد، وزیر مسکن با تجربهی بینالمللی بیش از 10 یا 15 سال بود. نکتهی جالب آقای یگانه اینکه نسبت فامیلی نزدیکی با آیت الله ابوالفضل زنجانی از رهبران نهضت ملّی داشت. تعهد او به انقلاب این بود که بعد از انقلاب پاسخگوی بسیاری از سؤالات مقامات دولتی دربارهی پروندههای ایران بود و چند بار به نخست وزیر در دورهی جنگ نامه مینویسند و راهنماییهایی که به نظر ایشان میآمد انجام میداد. من نمیدانم سرنوشت این نامهها مطالعه میشد یا نمیشد ولی خودش میگوید من نامه مینوشتم و نکاتم را میگفتم. ایشان سه عامل را در فروپاشی نظام پهلوی ذکر میکند. خیلیهای دیگر عامل اول را ذکر میکند نقش هویدا در تضعیف دولت و استبداد شاه است. دومی بیتوجهای به گزارشهای کارشناسی و سومی بیتوجهای به اولویتهای اصلی کشور است.. او میگوید: «روزی پیش هویدا رفتم و به او گفتم ما این گرفتاریها را با این آقایان داریم شما به عنوان رئیس و نخست ممکن است جلسهای ترتیب دهید قضاوت کنید. اگر من ناحق میگویم و صحیح نیست از لحاظ سیاست شما، دولت و... بگویید که نه، به ایشان هم بگویید. ایشان در جواب گفت: آن عکسی که آنجا میبینی نخست وزیر ایشان است. من شفت کابینت هستم. شما بایستی مسائل خودتان را با ایشان مطرح کنید. من گفتم با قول شما به اینجا آمدهایم و مسئولیت قبول کردهایم. اینها هم مسائلی نبود که برود انسان نسبت به همکارش گرفتاریها ایجاد کنند و... مثالهای دیگری هم میزند. اما جالب است چند سال بعد از داستان مقدم یک چنین مسئلهای مشابهای را دوباره یگانه مطرح میکند و میگوید: «در حدود سال 1975 (سال 54) بعد از اجرای برنامههای عمرانی جدید و بالا رفتن هزینههای دولت که تورم زیاد شده بود.
رئیس جعفری گفت: توجه کنید در این سالها چقدر اشاره به تورم شد و آن را کنار افسانهای بگذارید که میگویند هویدا در دادگاه گفت پانزده سال قیمتها ثابت بود. او می گوید: با بالا رفتن هزینههای دولت که تورم زیاد شده بود و تب اقتصادی کشور را گرفته بود و هر روز مسئلهای خود را ظاهر میکرد من از طرف بانک مرکزی و بنا به مسئولیتی که در شورای اقتصاد داشتم در شورای عالی اقتصاد و عضو آنجا بودم گزارشی تهیه کردم. در شورای مقدماتی اقتصاد این را مطرح کردم که مسائل اقتصادی کشور از چه قرار هست و چه راه حلهایی برای حل این مسائل وجود دارد. به طور کلی در چند جمله میتوانم این پیشنهادات را بگویم مطالعاتی که ما کرده بودیم چهار سال بعد از مطالعات مقدم به این نتیجه رسیده بودیم که منشأ گرفتاریها از بخش دولتی است. از هزینههای بسیار زیاد که به وسیلهی بخش دولتی انجام میشود و تورم را تشدید میکند از آنجا بوجود میآید. فشاری که دولت به بخش خصوصی آورده و بازاریان کارخانجات و... که قیمتهای خودشان را پایین نگه دارند و سوء استفاده نکنند سیاستها به هیچ وجه نمیتوانند عملی شوند تا زمانی که تورم در اقتصاد کشور وجود دارد و تعادلی بین عرضه و تقاضا وجود ندارد. در این پیشنهادات نظر ما این بود که تعدیلاتی در بودجهی کل کشور لازم است و در عین حال هم بانک مرکزی به سیاستهای خودش دربارهی تهدید اعتبارات به بخش خصوصی ادامه دهد و چندین پیشنهاد دیگر... زمانی گزارش مطرح شد که گرفتاریهای ما کجاست و در شورای اقتصاد چه راههایی وجود دارد آقای نخست وزیر وقت امیر عباس هویدا گفت: دولت در حال پیشرفت سریع است و با هزینههای زیاد دولت گرفتاریهای تورم و... ایجاد میشوند و گرفتاریها از آنجا به وجود آمده است. با توجه به تجاربی که در گذشته داشتیم به نظر میرسد این هم یک آلارم است مثل گذشته داده میشود و نتیجهای که خواهیم گرفت اگر چنانچه صبور داشیم میگذرند و با سیاستی که دولت دارد مسئله حل خواهد شد. البته در این گزارش ما حتی پیشبینی کرده بودیم که تورم به چه ترتیبی بالا خواهد رفت و پیشبینی کرده بودیم ممکن است تا آخر سال از حدود 15 و 16 درصد فعلی به حدود 30 درصد برسد. در عرض شش ماه تورم دو برابر خواهد شد. بنابراین ایشان فکر کرد عملاً ممکن است آلارمی که میدهیم شاید بجا نباشد و بنابراین با اشاره به گذشته گفت همان سیاستهایی که داریم به آنها میتوانیم جلو برویم. زمانی که من جواب نامساعد آنها را شنیدم بلافاصله به ایشان گفتم جناب نخست وزیر وظیفهی من به عنوان یک عضو شورا این بود که مسائل را در حضورتان مطرح کنم و به دلیل اینکه از این لحاظ مسئولیت مشترک داریم و گرفتاریهایی که پیش آمده و روز به روز گرفتاریها تشدید خواهد شد. بنابراین من به وظیفهی خودم عمل کردم. حال مسئولیت با خود شما است. ایشان از حرف من ناراحت شد و با صدای بلند گفت: شما نمیتوانید از خودتان رفع مسئولیت کنید. در همان موقع کاغذها و گزارشهایی که داشتم جمع کردم صندلی خود را پس کشیدم که بدین معنا بود دیگر حاضر نیستم در مذاکرات شرکت کنم و از اینجا بیرون بروم استعفای خودم را خواهم داد. ایشان که این حس را کرد، من در حال استعفاء دادن هستم گفتند چرا به این ترتیب شما قهر میکنید؟ پیشنهادات شما هنوز رد نشده فقط بحث میکنیم و بایستی اینها را پیش شاهنشاه ببریم و به حضور ایشان مطرح کنیم و بدانیم چه میفرماید. حضور نخست وزیر و چند نفر دیگر پیش شاه رفتیم و مسئله را مطرح کردیم شاهنشاه به طور کلی تجزیه و تحلیلهای ما را قبول داشت و در عین حال پیشنهاداتی که داده بودیم هشت اقدامی که بانک مرکزی میتوانست در جهت بهبود اوضاع انجام دهد آنها را هم تأیید فرمود تا بانک مرکزی انجام دهد. ولی این اقدامات کافی نبود میبایست وزارت دارایی، سازمان برنامه و دستگاههای دیگر اقتصادی کشور هم کارهایی انجام دهند. نسبت به آنها که پیشنهاد مهمتری بود فرمود اینها مورد مطالعه و رسیدگی قرار بگیرند. نسبت به تورمی که گفته بودیم به چه میزانی خواهد رسید ایشان بلافاصله به نخست وزیر دستور داد ما دستور میدهیم دولت تورمی که اقتصاددانهای ما به این نتیجه رسیدند باید سعی کنند به صفر برسانند. شاهنشاه تصمیم خود را چندین بار در نطقهای خودشان اعلام فرمود تصمیم ما بر این است که اقتصاددانهای برجسته حسابها را کردهاند ولی ما میبایست سعی کنیم تورم صد درصد از بین برود. نتیجه دستورات این بود که فشار بیشتری به بخش خصوصی وارد شود و بازاریان و صاحبان دکاکین و... را در ملأ عام شلاق بزنند و موجب نارضایتیهای زیاد این طبقه شد. در صورتی اقدام اساسی که داشتیم بایستی تعادلی در عرضه و تقاضا در کشور بوجود بیاید و منشأ آن هم در بودجه دولت است. این به هیچ وجه عملی نشد و گرفتاریها ادامه پیدا کرد تا اینکه حکومت آقای هویدا کنار رفت و تورم نه تنها به صفر نرسید بلکه همان گونه پیشبینی کرده بودیم از هم گذشت و بیشتر شدت پیدا کرد.»
رئیس جعفری گفت در اینجا از قول یگانه یک روایت تلخ مربوط به آخرین روزهای حکومت شاه مطرح می کنم. او می گوید: روز بعد هفده شهریور که پس شاه شرفیاب میشدم برای گزارش میرفتم در آنجا وضع بسیار ناراحت کنندهای دیدم که ما معمولاً پیش شاه میرفتیم. ایشان سرپا گزارش را میخواستند و در توضیحاتی نظرات خود را میگفت یا اوامری صادر میکردند و هر شخص پانزده دقیقه تا نیم ساعت وقت داشتند صحبت کنند ولی این بار شاه دستور داد بنشینید. ایشان نشست و تمام فکر و ذکرش روی این مسائل هفده شهریور بود. چرا این وضع به وجود آمد؟ در مقابل کاخی که ساخته بودند کاملاً ریخته بود فکر میکرد که تمام کارگران، دهقانان، انتلکتوئلها، روشنفکران، بازاریها و... بعد از ترقیهای زیادی که مملکت کرده و زحماتی که ایشان کشیده همه پشتیبان هستند. اکنون چطور مردم آمدهاند و مرگ بر شاه میگویند و مخالف هستند؟ حالت بسیار ناراحت کنندهای که حتی دیگر از بغض نتوانستند حرف بزنند و شروع کردن از چشمشان...» آخرین خاطرهای که یگانه مطرح میکند. من به عنوان موضوع آخر خواستم این نگاه را از نگاه فردوسی طرح کنم که «سر تخت شاهان بپیچد سه کار/ نخستین ز بیدادگر شهریار» «دوم آنکه بیمایه را برکشد/ سه مرد هنرمند برتر کشد» «سه دیگر که در گنج خویشی کنند/ به دینار کوشد که بیشی کنند». من فقط روایت کردم و سعی کردم نه قضاوتی کرده باشم و نه چیز اضافهای از آن متن بگویم. اسلایدهای من تقریباً سه برابر چیزی بود که گفته شد ولی فرصت ارائه نبود. من اصل اسلاید را منتشر می کنم تا همهی دوستان بتوانند استفاده کنند و توصیه میکنم همه خاطرات تاریخ شفاهی را مطالعه کنند و اصل داستان که تحلیل چرایی این اتفاقات است از اینجا به بعد شروع میشود
موسسه مطالعات دین و اقتصاد
نظرات