بيست و هفتمين شماره فصلنامه مطالعات تاريخي منتشر شد. در اين شماره در چارچوب فعاليتهاي فصلنامه به موضوعاتي از تاريخ معاصر با تأكيد بر دوره رضاخان پرداخته شده است.
بدون ترديد مرحله مهم صعود رضاخان به منصب رياستوزرائي و البته به دنبال آن ايجاد بلواي جمهوري، تقلبات گسترده در انتخابات مجلس پنجم بود، به طوري كه وقتي به اصطلاح اين انتخابات انجام شد، معلوم گرديد به جز تهران، قشون با انتخاباتي فرمايشي كساني را روانه مجلس كرده است كه موردنظر وزارت جنگ و شخص رضاخان بودهاند. اين انتخابات راه را براي به دست گرفتن سهل و آسان رياست وزرايي توسط رضاخان هموار كرد. به عبارتي وقتي قوه مقننه تحت سيطره قزاقان درآمد، تسلط بر قوه مجريه خود به خود در طالع آنها هويدا شد. امراي لشكر در اطراف و اكناف كشور شروع به مداخله در صندوقهاي رأي كردند، حتي از قبل معلوم بود چه كساني به عنوان نماينده وارد مجلس خواهند شد.
تقلب در انتخابات از مجلس پنجم به بعد رويه معمول كارگزاران رضاخان شد، تا جايي كه كار به جايي رسيد كه نمايندگان مجلس هفتم به بعد بدون استثنا ابتدا بايد رضايت دربار پهلوي را جلب ميكردند، آنگاه نام آنها را در فهرست نمايندگان آن دوره گنجانيده ميشد. همانطور كه بالاتر آمد، فرايند تقلب گسترده انتخاباتي از مجلس پنجم شروع شد. به جز حوزه انتخابيه تهران كه به واسطه رجلي مثل مدرس نميتوانست مورد دستبرد واقع گردد، در كليه حوزههاي ديگر كشور، تقلبات آشكار و نهاني به كارگرداني قزاقها صورت گرفت.
واپسين گام رضاخان براي تثبيت حكومت خويش، برگزاري انتخابات مجلس مؤسسان بود تا به شكلي ظاهراً قانوني قدرت را به وي منتقل سازد. طبق آئيننامهاي كه روزنامههاي آن زمان منتشر كردند، انتخابات مجلس مؤسسان مثل مجلس شوراي ملي بود.
انتخابات اين مجلس هم مثل مجلس پنجم كاملاً فرمايشي بود. قشون در انتخاب نمايندگان نه تنها اعمال نظر كردند بلكه بدون اينكه به واقع انتخابي صورت گرفته باشد، كساني را به عنوان منتخب مردم روانه تهران كردند. خيلي ساده گزارش ميشد.
مجلس مؤسسان از پانزدهم آذرماه تا بيست و دوم آن ماه (1304ش)، مشغول بحث و بررسي براي تغيير موادي از قانون اساسي بود. با تغيير مواد 36، 37 و 38 قانون اساسي، سلطنت را به رضاخان منتقل كرد.
در بيست و چهارم آذرماه آن سال مراسم تحليف به جاي آمد و روز بيست و پنجم آذرماه رضاخان رسماً با عنوان رضاشاه پهلوي بر تاج و تخت دست يافت.
ميلسپو و مستشاران مالي آمريكايي در ايران (1927-1922) برگرفته از كتاب Great Britain & Reza Shah نوشته دكتر محمدقلي مجد و ترجمه: مصطفي اميري. آرتور چستر ميلسپو (Aurthur Chester Millspaugh) در ايالت ميشيگان متولد شد. دوره دبيرستان را در شهر «آگوستا» در سال 1902 به پايان رساند. در سال 1908 درجه ليسانس از كالج «آليبون»، در سال 1910 درجه فوق ليسانس از دانشگاه ايلينويز و بالاخره در سال 1912 درجه دكتراي خود را در رشته «اقتصاد» از دانشگاه معروف «جان هاپكينز» دريافت داشت. بعداً در سال 1939 يك درجه دكتراي افتخاري حقوق نيز از طرف دانشگاه ايلينويز به او اعطا شد.
از سال 1912 به عنوان استاد علوم سياسي در كالج «ويت من» واشنگتن و از سال 1917 در سمت دانشيار علوم سياسي دانشگاه «جان هاپكينز» به كار پرداخت. در اواخر سال 1918 در وزارت خارجه آمريكا استخدام شد و به عنوان مشاور درجه چهارم در امور اقتصادي نفت مشغول به كار گرديد و در همين سمت بود كه براي بار اول در سال 1922 به استخدام دولت ايران درآمد.
ميلسپو اندكي پس از پايان دوره نخست خدمت خود در ايران در سال 1927م، از طرف وزارت امور خارجه آمريكا به سمت مشاور كل امور مالي هائيتي منصوب شد. فعاليت وي در هائيتي سه سال ادامه يافت. وي پس از پايان سال 1929م، به آمريكا و فعاليتهاي دانشگاهي بازگشت و در سال 1930 به تدريس در دانشگاه و همكاري با مؤسسه بروكينگز (Brookings Institute) واشنگتن پرداخت تا آنكه دوباره در فاصله سالهاي 1943 تا 1945 به ايران آمد و رياست كل دارايي ايران را به عهده گرفت و همانطور كه اشاره شد، درباره مأموريت ثانوي خود در ايران، كتاب آمريكاييها در ايران را نوشت و پس از بازگشت از ايران دوباره به همان شغل سابق در مؤسسه بروكينگز مشغول به كار شد.
ميلسپو در سال 1949م، بازنشسته شد و در پنج سال آخر زندگي رئيس شوراي نويسندگان (سردبيري) روزنامه «كالامازوگازت» را به عهده داشت. دكتر ميلسپو عصر روز 24 سپتامبر 1955 به علت سكته قلبي درگذشت و در شهر زادگاهش «آگوستا» در ايالت ميشيگان به خاك سپرده شد.
نقش نيروي دريايي و بايندر در اخراج انگليسها از هنگام و باسعيدو ، نوشته محمدعلي بهمني قاجار
ضرورت پايان دادن به حضور نظامي انگليسها در جزيره هنگام و بندر باسعيدو و جزيره قشم در سالهاي 1312 و 1307 خورشيدي منجر به مداخله نظامي نيروي دريايي ايران ميگردد. در سال 1307 نيروي دريايي ايران با دستور دولت مركزي به جزيره هنگام ميرود و با وجود مخالفت نظاميان انگليسي، حاكميت دولت مركزي را بر هنگام اعمال مينمايد. در سال 1312 نيز به دستور فرماندهي نيروي دريايي ايران يعني «غلامعلي بايندر» ناوپلنگ به بندر باسعيدو جزيره قشم رفته و با پائين آوردن پرچم انگلستان، پرچم ايران را در اين بندر به اهتزاز درميآورد. اين اقدام، هيجان گستردهاي در بحرين و ساحل جنوبي خليج فارس ايجاد ميكند، اما انگليسها نيز ساكت نمينشينند و اعتراضات گسترده و پياپي را عليه دولت ايران اقامه مينمايند. در اين ميان، رضاشاه و اركان حرب كل قشون نيز به سرزنش بايندر ميپردازند و وي را به دليل اقدام ابتكارياش در اخراج انگليسها تخطئه مي كنند. انگليسيها نيز از فرصت استفاده كرده و ضمن بازگشت به باسعيدو، تبليغات زيادي عليه نيروي دريايي ايران به راه مياندازند.
با اين حال مقاومت دستگاه سياست خارجي ايران منجر به خروج انگليسها از باسعيدو ميگردد ولي با تأكيدات رضاشاه، بايندر از ادامه سياست تعرضي نسبت به انگليسها دست برميدارد. بدين ترتيب با وجود آزادي باسعيدو، بخش ديگري از خاك ايران يعني: بحرين كماكان در اشغال نظامي انگليس باقي مانده و بايندر موفق به تداوم سياستهاي خويش نميگردد.
كودتاي تمام عيار انگليسي، نويسنده: كارل اييمير و شارين بلر برايزاك، ترجمه علي فتحعلي آشتياني.
«پادشاهسازان» كيستند؟ دو نويسنده به نامهاي كارل اييمير و شارين بلر برايزاك كوشيدهاند در كتابي كه به كوشش مشترك خود نگاشتهاند، به موضوع دخالتهاي سالوسانة امپراتوري بريتانيا و بعدها ايالات متحده آمريكا در نامگذاري و شكلگيري منطقه خاورميانه و نصب و عزل شخصيتهاي كودتاچي، وزيران، پادشاهان، سلاطين، سياستمداران، امراي ارتش و ... بپردازند و اين داستان پيچيده را از زبان راوياني همچون لارنس عربستان، گرترود بل، هري سن جان فيلبي، سر مارك سايكس (پدرخوانده اسرائيل)، اي. تي. ويلسون (خالق عراق)، مايز كوپلند (مأمور سازمان سيا)، پل ولفوويتز (ساكن پنتاگون) و چند شخصيت ديگر بيان كنند. در واقع، هدف نويسندگان اين بوده است تا چند و چون ظهور خاورميانه مدرن را در قالب زندگينامههاي چندانگليسي و آمريكايي روايت كنند. همه شخصيتهاي نامبرده در سطور بالا در به تخت نشاندن حاكمان در منطقهاي كه نامش نيز يك اختراع انگليسي – آمريكايي است، نقش اساسي و فعالي ايفا كردهاند. قابل ذكر است كه بريتانيا و ديگر كشورهاي استعمارگر اروپايي پيش از تيز كردن دندانهايشان براي بلعيدن اين منطقه، چند سال بود كه سيادت خود را در قارة سياه بر سياهپوستان تحميل كرده بودند و به مرور بعد از جرياناتي كه در مصر براي آنها اتفاق افتاد؛ و كانال سوئز به خواست «خديو توفيق» و به دست يك فرانسوي به نام فرديناند دولسپس كنده شد؛ و جنگي كه براي تصرف اين كانال بين انگليسيها و مصريها صورت گرفت، متوجه سرزمينهاي شرقي مصر شدند.
درباره نويسندگان اين كتاب بايد گفت كه كارل اييمير، از نيروهاي كادر نشريه نيويورك تايمز و واشنگتن پست است و مقالات متعددي در حوزه روابط خارجي نوشته است. شارين بلر برايزاك نيز قبلاً از مستندسازان شبكه خبري سيبياس آمريكا بوده و در نگارش كتاب «مقاومت در برابر هيتلر: مليدرد هارناك و اركستر سرخ» و «مسابقه سايهها: بازي بزرگ و مشابه امپراتوري در آسياي مركزي» با كارل مير همكاري داشته است.
كتاب «پادشاهسازان: اختراع خاورميانة مدرن» در دوازده فصل به همراه پيشگفتار و مؤخره تدوين و در سال 2008 توسط مؤسسه W.W.Norton&Company چاپ شده است.
فصل نهم اين كتاب به روايت روي كار آمدن رضاشاه در صحنه سياسي ايران و جلوس او بر تخت پادشاهي اختصاص دارد. اما نكته جالب توجه در اين فصل اين است كه راويان داستان و همچنين نويسندگان كتاب در نقش فرشتة نجات ظاهر شده و به زيركي خواستهاند نقش روسيه را در آلام وارده بر ملت ايران و شكست مشروطيت بزرگنمايي كنند. قضاوت با خوانندگان است.
آثار و پيامدهاي اجتماعي اشغال ايران در شهريور 1320، نوشته سمانه بايرامي.
اشغال ايران در شهريور 1320 آثار سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي گستردهاي با خود به همراه داشت كه بررسي همه آنها به پژوهش و تحقيقات متعددي نياز دارد. در اين نوشتار تنها به پارهاي از آثار اجتماعي اشغال ايران توسط متفقين پرداخته ميشود. سئوال اصلي اين پژوهش اين است كه اشغال ايران چه تأثيري بر اجتماع ايراني در سالها و دهههاي بعد داشته است؟ پاسخ اجمالي نگارنده به اين پرسش اين است كه اشغال ايران در شهريور 1320 آثار و پيامدهاي عميق و مستقيمي در جامعه و اجتماع ايراني بر جا گذاشته است. متفقين در شهريور 1320 به بهانه حضور مستشاران آلماني به ايران هجوم آوردند. اشغال ايران موجب گسيختن ساختارهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي شد. هجوم ارتشهاي متفقين به خاك ايران ناامني و نگراني گستردهاي را به وجود آورد و با فروپاشي ديكتاتوري رضاشاه غالب امور از دست دولت مركزي خارج شد.
در اين دوران مردم ايران روزگار بسيار تلخي را تجربه كردند. خوشحالي ناشي از سقوط ديكتاتوري رضاشاه ديري نپاييد و جايگزين اين شادي، غمي بزرگ شد. حضور نيروهاي خارجي، كمبود ارزاق، ناامني و قحطي بخش كوچكي از اين غم بزرگ بود. اشغال ايران داراي آثار و پيامدهاي اجتماعي متعددي است كه ميتوان آنها را به دو بخش بلندمدت و كوتاهمدت تقسيم كرد.
داستان تأسفبار يك صعود تبهكارانه (رضاخان؛ از كودتا تا سلطنت)؛ نوشته مظفر شاهدي، كودتايي كه در سوم اسفند 1299 با ورود حدود 2000 قزاق تحت فرماندهي رضاخان ميرپنج به تهران به وقوع پيوسته و سيدضياءالدين طباطبايي در رأس كابينة آن قرار گرفت، برآيند شكست پروژه قرارداد 1919 و به گواهي اسناد و منابع موجود طرحي كاملاً انگليسي بود. قرارداد 1919 كه اساساً با مخالفت عامه مردم كشور و ايستادگي علما و مجتهدان در تهران و ساير شهرهاي كشور با ناكامي روبرو شده بود، دولت بريتانيا را، كه سخت مصمم بود حضور و نفوذ و سلطه استعماري خود در ايران را تحكيم وتداوم بخشد، بر آن داشت اين هدف را با تشبث به طرحي ديگر، كه در عين حال كمتر شائبه دخالت آن كشور در امور داخلي ايران را به اذهان متبادر كند، به مورد اجرا بگذارد.
واقعة كودتاي سوم اسفند در درجة اول بزرگترين و بيسابقهترين ضربه را بر استقلال كشور وارد ساخت. دومين نتيجه و فرايند تأسفبار و البته بسيار بدفرجام كودتاي سوم اسفند تكوين، شكلگيري و استقرار نظام متمركز استبدادي و ديكتاتوري خشن نظامي در عرصه سياسي و اجتماعي ايران بود، كه آن هم هيچگاه در صدها سال تاريخ گذشته ايران قرينهاي نداشت.
روش خودكامانه، و البته ستمكارانه و زورگويانه، ولي غيرمتمركز حكومت و سياست طي دوران قبل از انقلاب مشروطيت هيچ شباهتي ولو موردي، با آن چه به دنبال وقوع كودتا و نهايتاً تأسيس سلسلة پهلوي (و به طور مشخص در دورة حكومت رضاشاه) در عرصه سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي و فرهنگي ايران بنيان نهاده شد، نداشت. و بايد به اين دو مقوله بند ديگري نيز افزود و آن بيهويتي سلسله پهلوي و فقدان ارتباطي منطقي ميان آن با فرهنگ ايراني – اسلامي گذشتة ايران و نيز پارامترها و مقتضيات دنياي مدرن بود، ضمن اين كه به رغم تمام مدعيات، رژيم پهلوي را هيچگاه قرابتي فكري، فرهنگي و سياسي با دنياي باستاني ايران نبود.
اسناد بدون شرح: در اين شماره سه سند بدون شرح آورده شده است. اولين سند گزارشي است از سفارت ايران در كابل پيرامون تاراج ميراث فرهنگي ايران مبني بر اينكه اروپائيهاي مقيم آنجا به قيمتهاي گزاف مشغول خريداري كتابهاي خطي مصور و قرآن شريف مذهب هستند. اين قرآنها پيش از اين در حمله مغولها به اصفهان به غارت رفته بود.
سند بعدي گزارشي است كه احمد فرامرزي از اوضاع بحرين فرستاده است. كه در بخشي از آن به تخريب آثار ايرانيت در آن ديار اشاره نموده، مينويسد: «قلعه ديوان كه در جنوب شهر منامه واقع و ميگويند كه از بناهاي نادرشاه است و قصر ييلاقي شيخ بوده خراب كرده...»
و مينويسد: «انگليسها براي بياثر ساختن ادعاي ايران نسبت به بحرين ميخواهند يك اهميتي به استقلال بحرين بدهند.»
و سند آخر فهرست اسامي افسران انگليسي ميباشد كه در خدمت ديويزيون قزاق بودهاند و درخواست تشويق براي آنها شده است.