بيست و سومين شماره فصلنامه مطالعات تاريخي ويژه زمستان 1378 با اندكي تأخير منتشر شد. با انتشار اين شماره، فصلنامه وارد ششمين سال زندگي خود شد. اما در اين شماره، ده مقاله پيش روي علاقهمندان است. نخستين آنها «نقش انگليس در مهاجرت يهوديان ايران به فلسطين ـ مطالعه موردي سال 1301 شمسي» نام دارد كه توسط هدايتالله بهبودي نگاشته شده است. امواج جنبشهاي صهيونيستي پس از اعلاميه بالفور در 1917 به سواحل ايران هم رسيد. اما قيموميت انگليس بر فلسطين در 1922 موضوع مهاجرت يهوديان ايراني به فلسطين را به يكي از موضوعات سياسي ـ اجتماعي ايران تبديل كرد. رشد صهيونيسم در ايران با ايجاد دو زمينه تقويت شد: 1. تأسيس سازمانها و گروههاي صهيونيستي؛ 2. انتشار جرايد صهيونيستي. در اين مقاله از هفده مؤسسه صهيونيستي در تهران و شهرستانها ياد شده كه تقريباً همه آنها در نقش آژانس يهود، مهاجرت يهوديان ايراني را به فلسطين تشويق ميكردند. همچنين از سه نشريه شالوم، هگئولا و هحييم نام برده شده كه در اين راه كوشا بودند. اين دو زمينه با عامل سوم كه تحت عنوان «روياروييهاي ساختگي» بيان شده، به مهاجرت يهوديان در سال 1301ش/1922م دامن زد. مقاله ميگويد كه اين درگيريها توسط عوامل سفارت انگليس رخ ميداد. اين ادعا نه از زبان نويسنده، بلكه از زبان يهوديان وقت بيان شده است. عكسالعمل دولت وقت ايران نسبت به اين موضوع، همچنين واكنش مجلس شوراي ملي، از ديگر موارد بررسي شده است.
دومين مقاله با نام «آيتالله سيدحسن مدرس» نوشته آقاي مجيد مظاهري است. نظام قانونگذاري ايران پس از مشروطه با يك نام پيش از ديگر اسامي آميخته است: سيدحسن مدرس. آيتالله مدرس تا زماني كه رضاشاه مانع از ورود او به هفتمين دوره مجلس شوراي ملي شد، در هر شش دوره اول قانونگذاري يا در شمار پنج مجتهد ناظر بر قوه مقننه بود و يا به نمايندگي از مردم روي كرسي مجلس حضور داشت. وي در اين دوره چه در رفتارهاي سياسي و چه در سخنان و اشارات خود، مجموعهاي از ديدگاهها و انديشهها به جا گذاشته كه در گذر زمان تبديل به فلسفه سياسي گرديد. استبدادزدايي، توسعه و نوگرايي، تاريخنگري، كاربرد واژگان سياسي (ملت، مملكت، جامعيت، موازنه عدمي) و بالاخره اعتقاد معروف او كه ديانت ما عين سياست، و سياست ما عين ديانت ما است، آويزه گوش و عمل سياستمداران آزاديخواه گرديد. بسياري معتقدند كه نظريات سياسي امام خميني در قانونگرايي، اهميت دادن به مجلس شورا و اعتباربخشي به رأي مردم، ناشي از تعلقات سياسي ايشان به آيتالله سيدحسن مدرس بوده است. راجع به شهيد مدرس كتابها و مقالات فراواني نگاشته شده است. و نيز تصوير او روي اسكناسها، مجسمهاش در ميدان بهارستان و امش روي پيشاني يكي از بزرگراههاي تهران از او شخصيتي آشنا براي مردم ايران ساخته است. اما بررسي ديدگاهها و آراء او همچنان ادامه دارد.
مقاله سوم «نقش كميته مليون هندي در شكلگيري كميته مليون ايراني برلين» است. اين مقاله را آقاي محمدباقر نوذري نوشته است. تشكيل كميته مليون هندي برلين در 1915م/1334ه ق را بايد در راستاي سياستهاي شرقي دولت آلمان در هنگام جنگ جهاني اول مورد بررسي و مداقه قرار داد. اين مقاله ميگويد نخستين و يا به عبارت ديگر، مهمترين هدف آلمانيها در شرق كه ساير تلاشهاي آنها را نيز تحتالشعاع قرار داد و به موازات آن به پيش برد، ايجاد شورش در هند و فراهم آوردن زمينههاي عيني حمله به اين كشور بود. بر اين اساس در همان روزهاي آغازين جنگ جهاني اول نطفه اين كميته شكل گرفته، تلاشهاي فراواني از سوي دولت آلمان به منظور تحقق اين هدف صورت يافت. از آنجايي كه اين كميته نقش اساسياي در شكلگيري «كميته مليون ايراني» داشت، اشارهاي گذرا به آنها لازم و ضروري است.
مقاله بعدي ترجمهاي از فصل اول كتاب از قاجار تا پهلوي: ايران، 1930ـ1919 نام دارد كه نويسنده آن دكتر محمدقلي مجد و مترجم محمد كريمي است. پيش از اين با آثاري از محمدقلي مجد آشنا شده بوديم. او از پژوهشگران حيطة تاريخ معاصر ايران به ويژه دوره پهلوي در آمريكاست كه بيشتر آثار خود در اين باره را با بهره از اسناد وزارت خارجه آمريكا تدوين كرده است. از آنجا كه اين اسناد تاكنون كمتر مورد استفاده محققين اين حوزه بوده، آثار وي از جذابيت خاصي برخوردار است. در اينجا به معرفي يكي ديگر از آثار تازه انتشار يافتة او درباره دوران انتقال سلطنت از قاجار به پهلوي و نقش اساسي انگلستان در به تخت نشاندن رضاشاه و تثبيت موقعيت او در اين مسند و سركوب مخالفان وي ميپردازيم كه يكي از حساسترين دورههاي تاريخ معاصر كشورمان است. از قاجار تا پهلوي: ايران، 1930ـ1919 در بهار سال گذشته توسط انتشارات دانشگاه آمريكا و در 462 صفحه منتشر شده است. فصل آغازين كتاب كه خود در واقع معرفي مطالب هر فصل كتاب است، در اينجا ترجمه شده و پيش روي شماست.
در پنجمين مقاله با نام «انتخابات و مجالس دهه 1320 از نگاه ادبيات سياسي منظوم» نگاشته آقاي مظفر شاهدي با ادبيات سياسي دهه بيست شمسي آشنا ميشويم. همراهي ادبيات با سياست، به ويژه شعر، پس از مشروطيت تبديل به پديدهاي نو و گسترده گرديد، به طوري كه از آن به ادبيات سياسي ياد ميكنند و گونهاي آشنا در نزد ايرانيان است. اگر در تاريخ معاصر بخواهيم نقطه آغازي براي همگرايي ادبيات و سياست (در واقع رخدادهايي اجتماعي) بيابيم، جنگهاي پردامنه ايران و روس در اوايل قرن سيزدهم را بايد ياد كنيم. در آن دوره هم ادبيات منظوم و هم نثر به ياري دفاع نظاميان ايران از سرزمينهاي شمال غربي آمدند. اين روند در آستانه مشروطيت، به ويژه پس از آن گسترش چشمگيري يافت و با شكسته شدن محدوديتهاي سياسي به همه عرصهها كشيده شد. با حاكميت دوره رضاشاهي و بسط ديكتاتوري و خشك شدن حلقومها، دوره فترت ادبيات سياسي نيز آغاز شد. اما خروج پهلوي اول از كشور و آزاديهاي پيش آمده در دهه 1320 بار ديگر اين پديده چهره نشان داد. مجلس دوره سيزدهم كه نمايندگان آن در دوره اختناق بر كرسيهاي نمايندگي نشسته بودند، مورد نقد و حتي انتقام قرار گرفت. اين روند در دورههاي بعدي مجلس (چهاردهم تا شانزدهم) عليه تقلبهاي انتخاباتي و وكلاي فرمايشي ادامه يافت و تيغ تيز شعر همچنان بر گلوي اين گروه از نمايندگان فشار وارد كرد. مقاله حاضر در تشريح اين موضوع، به ذكر نمونههايي از شعر سياسي در چهار دوره از قانونگذاري دهه 1320 پرداخته است.
«امام خميني در سالهاي قبل از وقوع انقلاب: 1962ـ1902» نام مقاله بعدي است كه دكتر حامد الگار نوشته و خانم عادله حاجيميرزايي آن را ترجمه كرده است. اين مقاله بر آن است كه بگويد رهبري امام خميني در سالهاي 57ـ1356/79ـ1978 يك پديده ناگهاني نبوده، بلكه 15 سال كار بيوقفه سياسي، عقيدتي و سازماندهي را پشت سر خود داشت. و نيز زماني كه امام در سال 1341/1962 فعاليتهاي سياسي خود را علني كرد، در پيشينه آن چهار دهه مشاركت نزديك از طريق نهاد ديني در تحقيق، تدريس و تأليف وجود داشته است. حامد الگار نويسنده اين مقاله عقيده دارد كه سه دوره مهم در زندگي امام خميني بوده كه مجموعة پيوستهاي را پديد ميآورد: دهههاي شكل گيري روحاني و سياسي؛ مبارزه طولاني عليه رژيم پهلوي؛ و سالهاي جمهوري نوپاي اسلامي. او مينويسد با اين كه نميتوان هيچ انقلابي را ناشي از تلاش يك فرد دانست، با اين حال ميتوان استدلال كرد كه بدون نقش هدايتگر و راهبردي امام خميني، انقلاب ايران به وقوع نميپيوست. بنابراين كسب اطلاع از سالهاي پرورش و باليدن امام تا سال 1341/1962 ميتواند به درك ما از وقايع انقلاب و چگونگي پيروزي آن ياري كند. با اين مقدمه، نويسنده مقاله زندگي، پيشينه، تأليفات، گرايشها و عملكرد سياسي امام خميني را از ابتدا تا اوايل دهه چهل شمسي/ شصت ميلادي مورد توجه قرار ميدهد.
اما هفتمين مقاله با نام «روايت روحاني مبارز دزفول، عبدالحسين سبحاني» نوشته آقاي غلامرضا دركتانيان است. در ناحيه خوزستان ايران گروههاي مسلح قابلتوجهي توسط جوانان مذهبي پديد آمد. اين گروهها با اين كه پراكنده و گاه بيخبر از هم بودند، در نهايت پيش از پيروزي انقلاب اسلامي با يكديگر متحد شده و گروه «منصورون» را تشكيل دادند. يكي از گروههاي مسلح پيشرو در شهر دزفول استان خوزستان و به رهبري يك روحاني جوان به نام عبدالحسين سبحاني تشكيل شد. او فعاليت خود را از مساجد شهر و جذب جوانان علاقهمند به يادگيري علوم قرآني آغاز كرد و با شكلدهي انجمنهايي كار خود را در مبارزه با حكومت پهلوي گسترش داد. نويسنده اين مقاله دوره مبارزه عبدالحسين سبحاني را با استناد به مصاحبههاي خود با اعضاء و افرادي كه در گروه ياد شده بودند، و نيز اسنادي كه در بايگاني ساواك نگاهداري ميشد فراهم كرده است. سبحاني پس از دستگيري، شكنجههاي زيادي شد و در نهايت در سوم مهر 1351 به شهادت رسيد. شهادت او ديگر اعضاء بازمانده را به ادامه مبارزه ترغيب كرد تا جايي كه پس از اتحاد با ديگر گروههاي فعال مذهبي، هر چه بيشتر در سقوط نظام شاهنشاهي كوشيدند.
«مقدمهاي بر طرحهاي انتقادي ـ هجايي سال 1357» نوشته محمدرفيع ضيايي مقاله بعدي فصلنامه است. «كاريكاتورها، كارتونها، طرحها و تصويرهايي كه در مقطع خاصي از جريانات اجتماعي و خيزشهاي سياسي به طور غيررسمي خلق و انتشار مييابند، جزيي از فرهنگ مبارزاتي مردم هر كشور است. اين نمونه آثار را به طور كلي ميتوان در گونة طرحهاي انتقادي ـ هجايي و يا بعضاً طنز قرار داد و اگر شيوه اجرا كارتون و يا كاريكاتور باشد ميشود آن را كارتونهاي هجايي ناميد. تأكيد بر روي واژه هجايي به اين جهت است كه معمولاً بار هجوآميز بودن اين آثار بيشتر از بار فكاهي و يا طنزآميز بودن آن است.» آن چه خوانديد بند اول آغاز مقاله است كه كاريكاتوريست مشهور ايراني محمدرفيع ضيايي نوشته است. در طول سال 1357 در كنار اعلاميهها و شبنامههايي كه عليه حكومت پهلوي منتشر ميشد، تعدادي طرح يا كاريكاتور نيز توزيع شدند كه هرگز صاحبان آن شناخته نشدند. اين طرحها بنابر خصلت آن دوران كه با خيزش مردم ايران براي به زير كشيدن حكومت شاهنشاهي همراه بود، كشيده ميشدند. توضيحات هنري و جامعهشناسي اين طرحها توسط نويسنده داده شده است. محمدرفيع ضيايي يكي از كاريكاتوريستهاي نشريه گلآقا بود.
«مروري بر كتاب كودتاي نوژه (كودتاي شبكه نقاب)» نوشته پژمان پورجباري واپسين مقاله تأليفي اين شماره از فصلنامه است. كودتاي نوژه نام كتابي است كه مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي آن را منتشر كرده است. اين كتاب كودتاي شبكه نقاب را كه در زبان مردم به كودتاي نوژه معروف شده است، بازكاوي ميكند و ابعاد آن را نمايان ميسازد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي مجموعهاي از حوادث و رخدادها با حمايت قدرتهاي بيروني و عوامل دروني آنها براي به شكست كشاندن انقلاب شكل گرفت. كودتاي نوژه يكي از مهمترين آنها بود. اين كودتا درست ميان دو تحول بزرگ رخ داد: تسخير سفارت آمريكا و بروز جنگ تحميلي. كودتاي شبكه نقاب كه در 18 تيرماه 1359 كشف و خنثي شد، بسيار وسيعتر و پيچيدهتر از كودتاي 28 مرداد 1332 طراحي شده بود. مقاله حاضر به معرفي كتاب و در واقع بازشناسي كودتاي نوژه ميپردازد. كتاب، اول بار در سال 1367 شمسي چاپ شد. در چاپ چهارم آن به سال 1384 مجموعه خاطرات حجتالاسلام ريشهري كه در زمان حادثه رئيس دادگاههاي انقلاب اسلامي ارتش بود به آن افزوده شد. اين كتاب تنها منبع مستند و دست اول در خصوص كودتاي ياد شده است.
طبق معمول «سندهاي بدون شرح» آخرين بخش از فصلنامه است. براي اين شماره از فصلنامه مطالعات تاريخي يك سند از وقايع فلسطين كه تصويرگر برخي از رخدادهاي نيمه دوم سال 1326/8ـ1947 است، انتخاب كردهايم. كنسولگري دولت وقت ايران در فلسطين و شرق اردن اين گزارش را به وزارت امور خارجه فرستاده است. برخوردهاي خونين بين اعراب و يهوديان، بمبگذاريها و درگيريهاي مسلحانه ظاهر آن چيزي است كه در گزارش ياد شده ملاحظه ميشود، اما سركنسول ايران به نكتهاي اشاره ميكند كه در واقع باطن اين روياروييها را روشن مينمايد. او مينويسد: «يهوديان غربي كه از اروپا آمدهاند مسبب همه آشوبها هستند. آنها تعليمات نظامي و سازمان هدف دارند و اعضاي هيأت دولت آتي يهود را در فلسطين تشكيل ميدهند.»