پاسخ پانزدهمين شماره فصلنامه مطالعات تاريخي منتشر شد. اين شماره مربوط به فصل زمستان 1385 است كه در زمان خود به دست خوانندگان وعلاقهمندان به تاريخ معاصر ايران ميرسد. در اين شماره نيز همچون شماره 13 ـ مربوط به فصل تابستان ـ مقالاتي چند در موضوع نهضت مشروطه درج شده است كه نخستين آنها به قلم دكتر محمد باغستاني با عنوان «همگراييها و واگراييهاي جريان فلسفي در ميان علماي شيعه با تأكيد بر نهضت مشروطه» نگاشته شده است. در اين مقاله كوشيده شده چگونگي اين موضوع در ميان علماي فلسفي انديش بررسي شود. نويسنده هر دو طيف روحانيان موافق و مخالف مشروطه را در زمرة علماي فلسفه خوانده و معتقد به آن ميداند، اما وجود مخالفان فلسفه را در ميان اين دوگروه نفي نميكند. اما نقش واقعي بر عهده معتقدان به فلسفه بوده است.
مقاله دوم «مشروعه در بوته نقد علماي مشروطه خواه» نام دارد كه غلامرضا جلالي آن را تأليف كرده است. «شورش سالارالدوله و نقش ايل كلهر» سومين مقالهاي است كه مرتبط با نهضت مشروطه تدوين شده است. نادر پروين در اين مقاله ايل كلهر را معرفي كرده و نقش آن را در شورشهاي سالارالدوله بررسي كرده. هر سه مقاله ياد شده به جهت واقع شدن در سال مشروطه در اين شماره درج شدهاند.
«بحرين چرا و چگونه از ايران جدا شد؟» اين پرسش عنوان مقاله چهارم فصلنامه است. عباس پرتويمقدم دانشجوي دوره دكتراي دانشگاه شهيد بهشتي با اسناد تازهاي كه مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي در اختيار ايشان قرار داده موضوع جدايي بحرين را، پس از يادكرد فراز و فرودهاي آن در دوره پهلوي اول و دوم تبيين كرده است.
درباره جامعه تعليمات اسلامي پيش از اين در فصلنامه مطالعات تاريخي مقالاتي درج گرديده بود، اما مقاله «جامعه تعليمات اسلامي و اسناد منتشر نشده آن» نوشته ابوالفتح مؤمن، تاريخ اين جامعه را در شهر همدان بررسي كرده است. عكس و اسناد منتشر نشده، ضميمه مقاله هستند.
ششمين مقاله «تشيع در عراق و مناسبات با ايران» نام دارد. رسول جعفريان پژوهشگر نام آشناي كشور در نخستين اثر تأليفي خود براي فصلنامه مطالعات تاريخي، تاريخ مرجعيت در عراق همراه با جامعه شيعيان آن منطقه را دستمايه تحقيق خود قرار داده و با توجه به نقش فراملي مرجعيت، روند سياسي اين موضوع را تا زمان حال عراق و نسبتي كه در هر دوره با كشور ايران داشته، مورد بررسي و واكاوي قرار داده است.
در ادامه سلسله مقالات «جاسوسان كا. گ. ب در ايران» اين بار براساس اسناد ساواك، هوشنگ منتصري، يكي ديگر از جاسوسان دستگاه امنيتي اتحاد جماهير شوروي به رشته قلم كشيده شده است. منتصري مناصبي چون رياست دانشگاه تبريز، و استانداري كرمان داشت و با اين كه در زماني از حزب توده جدا شد، اما رشته مناسبات خودرا با منشاء اين حزب يعني كشور شوروي نبريد تا جايي كه مأموران ضد جاسوسي ساواك نقش تازه او را در سال 1357 در قالب گزارشهاي سري ثبت و ضبط كردند.
واپسين مقاله اين شماره از فصلنامه مطالعات تاريخي «حزب رستاخيز، حزبي كه با دستان شاه ساخته و با دستان او برچيده شد» نام دارد و نويسنده آن حسين جعفريموحد است.
پايان بخش اين شماره همچون شمارههاي گذشته «سندهاي بدون شرح» است. اين چند سند نويافته از تقلبهاي حزب ايران نوين، در فرستادن نمايندگان خود به مجلس شوراي ملي در بيست و سومين دوره انتخابات ميگويد.