16 خرداد 1404

آنچه در روزهای چهاردهم تا هفدهم خرداد ۱۳۵۴ در قم گذشت‌


آنچه در روزهای چهاردهم تا هفدهم خرداد ۱۳۵۴ در قم گذشت‌

عصر‌ روز‌ ۱۴ خرداد ۱۳۵۴، طلاب حوزه علمیه قم به مناسبت سالگرد قیام خونین خرداد ۱۳۴۲ در‌ مجلس یادبودی شرکت کردند که در مدرسه فیضیه تشکیل شده بود. این مجلس‌، مبدّل به تظاهرات گردید‌ و شعارهایی‌ چون:«درود بر خمینی»، «خمینی، خمینی خدا نگهدار تو/ بمیرد، بمیرد دشمن خونخوار تو» در فضای مدرسه طنین افکند. مأموران ساواک و شهربانی، که‌ از قبل پیش‌بینی چنین واقعه‌ای را می‌نمودند و - چنان‌که بعدها معلوم‌ شد - از قبل در حال آماده‌باش بودند، بلافاصله مدرسه را محاصره کردند. طلاب، که قصد داشتند تظاهرات‌ را به خیابا‌ن‌ها بکشانند، با حمله مأموران مسلّح به باتوم همراه با‌ استفاده‌ از فشار قوی آب روبه‌‌رو شدند و نتوانستند از مدرسه خارج شوند. این عمل چندین بار تکرار شد. به هنگام اذان مغرب، طلاب نماز را به جماعت ادا کردند. معدودی‌ از‌ طلبه‌ها از مدرسه‌ بیرون رفتند ولی حدود چهار صد نفر برای ادامه تظاهرات در مدرسه ماندند. مأموران نیز حلقه‌ محاصره را تنگ‌تر نمودند. به مناسبت تصادف این شب با‌ شب‌ جمعه، علاوه بر ساکنان قم، جمع کثیری از مردم که از اطراف‌ و اکناف ایران برای زیارت حرم حضرت معصومه(س) به قم‌ آمده بودند، از نزدیک صحنه را نظاره می‌کردند. طلاب‌ با‌ حرارت‌ شعار می‌دادند. طلاب از دو‌ پنجره‌ مدرسه‌، که به طرف میدان آستانه باز می‌شود، و نیز از پشت‌بام مدرسه شعار می‌دادند؛ و مأموران هم مرتب در و پنجره مدرسه را به‌ آب‌ می‌بستند‌. تظاهرات ادامه یافت و هر لحظه بر تعداد جمعیت در‌ اطراف‌ مدرسه افزوده می‌شد. مأموران، که نتوانسته بودند با تهدید و ارعاب از نزدیک شدن مردم به صحنه جلوگیری کنند، به‌ منظور‌ متفرق‌ کردن مردم و ساکت نمودن طلاب، از گاز اشک‌آور استفاده کردند‌ و از گوشه جنوبی‌ فیضیه و نیز از پشت‌بام مسافرخانه، دو عدد گاز اشک‌آور به درون مدرسه پرتاب کردند. طلاب‌، در‌ ابتدا‌، به گمان اینکه نارنجک پرتاب شده، از محل انفجار دور شدند‌ ولی‌ پس از اینکه دریافتند آنچه که پرتاب شده گاز اشک‌آور است، با استفاده از آب حوض‌ بزرگی‌ که‌ در وسط مدرسه قرار دارد، اثر آن را خنثی نمودند. وزش شدید‌ باد‌ نیز‌ بدین امر کمک کرد و طلاب، بعد از چند دقیقه، دوباره تظاهرات را از سر‌ گرفتند‌. این‌ وضع تا نیمه‌های شب ادامه داشت.

بعد از نیمه‌شب، به‌جز چند نفر نگهبان، بقیه‌ طلاب‌ در مدرسه و حجره‌ها و صحن مدرسه‌ به استراحت پرداختند. قبل از روشن شدن هوا‌ و هم‌زمان‌ با‌ طلوع فجر، طلاب از خواب بیدار شدند و بعد از وضو و اذان دسته‌جمعی و نماز جماعت‌، تظاهرات‌ دوباره از سر گرفته شد. آن‌ روز زائران و اهالی قم با صدای «اللّه‌ اکبر‌» که‌ مرتب تکرار می‌شد، از خواب بیدار شدند. تظاهرات تا حوالی ساعت ۷ صبح ادامه داشت. یک‌ ساعت‌ بعد، پلیس به کسی اجازه ورود به مدرسه را نمی‌داد و چند نفری‌ هم‌ که‌‌ می‌خواستند از مدرسه خارج شوند، دستگیر شدند. از آن پس و در حوالی ساعت ۹، کم ‌کم‌ عبور‌ و مرور‌ به‌ حالت عادی درآمد و پاسبان‌ها، با حفظ آمادگی خود، کمی دورتر از در‌ مدرسه‌‌ موضع گرفتند. وجود چند ماشین پلیس و آتش‌نشانی، هـمه را متوجه وخامت اوضاع می‌کرد و این سؤال را‌ برای‌ تازه‌واردان به وجود می‌آورد که چه خبر است؟! در این‌ روز هرکس وارد‌ مدرسه‌ فیضیه می‌شد، صحن آن را پر از‌ پاره‌آجر‌ و چوب‌ می‌دید که از شب قبل به جا‌ مانده‌ بـود. هم‌چنین شعارهایی که به رنگ قرمز با خط درشت روی پارچه‌های سفید‌ نوشته‌ شده بـود و مقابل در ورودی‌، روی‌ دیوار کتابخانه‌، نصب‌ شده‌ بود. عکس امام خمینی(ره) که‌ روی‌ تابلو کتابخانه چسبانده شده بود، توجه هر بیننده و رهگذری را به خود جلب‌ می‌کرد‌. روی یکی از پارچه‌نوشته‌ها به‌ خط درشت نوشته شده‌ بود‌:«به یاد آریم آن ماه‌ محرم‌، نیمه خرداد، خروش خشم انسان‌های آزاده، خمینی و خمینی‌ها.» مأموران در آن شرایط جرأت‌ کندن‌ پارچه نوشته را پیدا نکردند‌.

آن‌ سال‌ برای طلاب، توأم‌ با‌ خشونت یا به نوعی‌ قهرآمیز‌ بود و مأموران هم مانند سال‌های قبل نمی‌توانستند بدون تجهیزات و اسلحه، برای دستگیری یا هر اقدام‌ دیگر‌ از جمله کندن پارچه نوشته‌ها و اعلامیه‌ها‌، وارد‌ مدرسه شوند‌. در‌ سال‌های‌ پیش، ساواکی‌ها همراه با‌ پاسبان‌های مسلّح وارد مدرسه می‌شدند. در غروب روز ۱۶ خرداد، جمع زیادی از طلاب و سایر‌ طبقات‌ مردم در مدرسه فیضیه اجتماع کردند‌. وضعیت‌ طلاب‌ جوان‌ حاکی‌ از تصمیم آنها‌ به‌ برپا داشتن تظاهرات بود. با غروب‌ خورشید روز جمعه ۱۶ خرداد، فریاد تکبیر و صلوات در فـضای‌ قم‌ - به‌ویژه‌ اطراف آستانه - طنین‌ افکند. ابتدا صدای «به‌ روان‌ پاک شهیدان‌ راه‌ فضیلت‌ ۱۵ خرداد صلوات» همه حاضران را یک‌‌صدا به فرستادن صلوات واداشت؛ و این کار چندین بار تکرار شد. آن‌‌گاه طلاب به گفتن تکبیر پرداختند و شعار «درود بر‌ خمینی» نیز چندین بار تکرار شد؛ و سپس به مدت چند دقیقه، ضمن‌ دادن شعار، به تظاهرات در صحن مدرسه پرداختند. با نزدیک شدن به وقت نماز مغرب، تظاهرکنندگان بـرای وضـو‌ متفرق‌ شدند اما از گوشه و کنار مدرسه گهگاه صدای صلوات و شعار به گوش می‌رسید. نماز جماعت برپا شد؛ و بعد از آن، هنگامی کـه آیت‌اللّه اراکی - پیش‌نماز - می‌خواست‌ مدرسه را‌ ترک‌ کـند، تظاهرکنندگان به دنبال وی صف بسته و با فریاد و شعار، ایشان را تا درِ مدرسه همراهی کردند؛ بعد از آن، با تجمع تظاهرکنندگان‌، جمعیت‌ به قصد برپایی تظاهرات‌ در‌ خیابان‌ها‌ و اطراف آستانه از مدرسه خارج شدند. طلایه جمعیت تا وسط میدان آستانه رسید که‌ ناگهان با حمله پلیس و فشار قوی آب روبه‌رو شد. تنها‌ اتومبیل‌ آتش‌نشانی قم که در‌ اختیار‌ مأموران قرار گرفته بود، با اتصال به شیر آب وسط پارک جلو میدان آستانه، تظاهرکنندگان را به آب‌ می‌بست. تظاهرکنندگان ناچار به طرف در مدرسه عقب‌نشینی کردند. رفته‌رفته بر تعداد‌ مأموران‌ افزوده‌ می‌شد و قدم‌به‌قدم به سوی مدرسه پیشروی می‌کردند. چندین بار کوشش‌ تظاهرکنندگان برای خروج از مدرسه تکرار شد که بـه عـلت فشار قوی آب، هر بار ناچار به‌ عقب‌نشینی می‌شدند. معبری که‌ مدرسه‌ را به‌ میدان آستانه وصل می‌کند، ۱۵ متر طول و ۱/۵ مترعرض دارد؛ این خود مانع بزرگی برای خروج انبوه‌ جمعیت بود و کار مأموران را آسان‌ می‌کرد. ماشین آب‌پاش درست مقابل‌ در‌ مدرسه‌ و این معبر قرار گرفته بود و بی‌وقفه با هدف‌ گرفتن در مدرسه، آب می‌پاشید؛ به طوری که آب ‌‌در داخل مدرسه جاری شده بود و بخش‌ وسیعی از حیاط را آب فرا گرفته بود‌. در‌ ساعات‌ اولیه شب تلاش برای بیرون رفتن از مدرسه نتیجه‌ای نداد. از طرفی مردم هر لحظه‌ به‌ در مدرسه نزدیک‌تر می‌شدند. خیابان‌های ارم، چهارمردان، آستانه و اراک از جمعیت موج‌ می‌زد‌. علاوه بر اهالی و زائران‌ بـه‌ علت موقعیت ویژه‌ای که قم دارد، هر ساعت صدها مسافر تهران - جنوب و تهران - غرب، با مشاهده وضع غیرعادی در قم، توقف می‌کردند. نزدیک به‌ ساعت ۱۰ شب، مأموران که با نیروهای‌ کمکی تقویت شده بودند، مردم را از محل تظاهرات‌ دور می‌کردند تا تحت تأثیر قرار نگیرند؛ چرا که فریادهای «خمینی، خمینی خدا نگهدار تو/ بمیرد، بمیرد دشمن خونخوارتو»، «درود بر‌ خمینی‌/ مرگ بر شاه»، «درود بر مجاهدین دین/ مرگ بر دشمنان دین»، و... حتی برای یک لحظه هم قطع نمی‌شد و مردم را به هیجان می‌آورد.

تظاهرکنندگان در حدود هفتصد نفر و بیشتر از‌ شب‌ قبل بودند. عده‌ای هم به تهیه آجر و چوب‌ پرداخته بودند و طلاب همگی چوب و آجر به دست گرفته بودند؛ چون پس از آنکه طلاب موفق‌ به خروج از مدرسه نشدند‌ و مأموران‌ حلقه محاصره ‌را تنگ‌تر کردند، احتمال حمله به مدرسه‌ بیشتر شده بود. در ساعت ۱۰ شب تلاش برای خروج از مدرسه به‌کلی متوقف شد. در مدرسه را از‌ داخل‌‌ بستند‌ و طلاب در داخل مدرسه فیضیه‌ و از‌ پشت‌‌بام آن و به‌ویژه از دو پنجره کوچک مشرف به‌ میدان آستانه شعار می‌دادند. یکی از طلاب، با استفاده از بلندگو، خطاب‌ بـه‌ جمعیت‌ چنین‌ گفت:«ملت! ما فرزندان شما هستیم. ما‌ برای‌ دفاع از اسلام و قرآن و برای استقلال و آزادی کشورمان‌ از یوغ استبداد آریامهر و استعمار امریکا و اسرائیل و احقاق حقوق رنجبران و ستمدیدگان‌ مبارزه‌‌ می‌کنیم‌. پاسبان‌ها! شما برادران مایید؛ هدف ما رژیم خونخوار پهلوی است‌ نه شما...» بلافاصله ماشین آتش‌نشانی و تلمبه‌های آب، پنجره‌ها را به آب بستند؛ ولی چند نفر مرتب از پنجره‌ها‌ شعار‌ می‌دادند‌ و فریاد «درود بر خمینی»، «حق بر باطل پیروز است»، «هرکس دستش‌‌ قرآن‌ است/ جایش کنج زندان است» و... یک لحظه قطع نمی‌شد. تظاهرکنندگان حداکثر استفاده‌ را از این موقعیت‌ کردند‌ و صدایشان‌ را به گوش هزاران نفر، می‌رساندند، که از گوشه و کنار ایران به‌ قم‌ آمده‌ بودند. چند بار مأموران، با استفاده از پشت‌بام اتاق‌های صحن کوچک حضرت معصومه‌(س) و مسافرخانه‌، کوشش‌ کردند به پشت‌بام مدرسه بروند و از نزدیک، داخل مدرسه را زیر نظر بگیرند‌؛ که‌ هر بار توسط «دیده‌بانان» طلاب زیر باران سنگ و آجر و فریادهای «مزدور! برو گم‌شو‌»، قرار‌ گرفته‌، مجبور به عقب‌نشینی می‌شدند. نزدیک نیمه‌های شب، تظاهرات به اوج خود رسیده بود و مردم‌ به‌ رغم باتوم پلیس - که‌ بی‌رحمانه به سر و صورتشان نواخته می‌شد - هیجان‌زده هر لحظه به‌ مدرسه‌ نزدیک‌تر‌ می‌شدند. علاوه بر دو مدرسه فیضیه و دارالشفاء، در مدرسه خان نیز طلاب مبادرت به‌ برپا‌ کردن‌ تظاهرات نموده بودند و مأموران نیز اقدام به پرتاب گاز اشک‌آور به‌ داخل‌ مدرسه‌ نمودند؛ که‌ یکی عمل نکرد و بقیه نیز بلافاصله با آب خنثی شد. طلاب در محل‌ انفجار‌ گاز‌ اشک‌آور آب‌ می‌ریختند و چشم‌های خود را نیز با آب می‌شستند. این حرکت‌ مأموران‌، تغییری در اوضاع بـه وجود نیاورد و تظاهرات تا ساعت ۱۲ شب هم‌چنان ادامه داشت. از ایـن‌ ساعت‌ به بعد، مدرسه کم‌ کم آرام شد و طلاب، به خاطر رعایت‌ حال مردم‌، دست‌ از تظاهرات کشیدند. با این‌همه، گهگاه فریادهایی ‌- به‌ انفراد ‌- و گاهی - به‌ اجتماع - از گوشه و کنار مدرسه‌ به‌ گوش می‌رسید، که از طرف جمعی دیگر پاسخ داده می‌شد. حوالی ساعت ۲ بعد‌ از‌ نیمه‌شب، مدرسه کاملاً آرام شد‌ و به‌جز‌ عده‌ای نگهبان‌ (از‌ میان‌‌ طلبه‌ها) اکثر طلاب به استراحت پرداختند‌. بدین‌ترتیب‌ این شب نیز به پایان خود نزدیک می‌شد. از ویژگی‌های این تظاهرات‌، هماهنگی‌ و اتحاد و صمیمیت و شهامت کم‌نظیر تظاهرکنندگان‌ بود‌؛ و همه‌چیز طبق برنامه‌ طراحی‌‌شده پیش می‌رفت. در این‌ شب‌، سخنرانی‌هایی نیز به منظور راهنمایی و تقویت روحیه تظاهرکنندگان ایراد شد.

در سپیده‌دم ۱۷‌ خرداد‌، طلاب بعد از نماز جماعت‌، فریادهای «مرگ‌ بر شاه» سر‌ دادند‌. در حالی که بر شمار‌ نیروهای‌ محاصره‌کننده افزوده شده بود، تظاهرات با حرارت و هیجان بیش‌ از پیش دوباره آغاز شد‌. مردم‌ با شنیدن فریادهای خشمگین تظاهرکنندگان، در‌ همان‌ صبح، در‌ اطراف‌ مدرسه‌ اجتماع نمودند. تظاهرات هم‌چنان‌ تا طلوع آفتاب ادامه داشت اما پس از آن، از شدت آن کاسته شد. طلاب‌ به‌ هدفشان رسیده بودند؛ آنها ضمن گرامی‌‌داشتن‌ خاطره‌ خونین‌‌ خرداد‌ ۱۳۴۲، با استفاده‌ از‌ حضور هزاران زائر، رژیم را با حرکت خود افشا نمودند و تا حدی‌ «نقاب از چهره ضد‌ مردمی‌ و ضد‌ اسلامی» آریامهر برداشتند؛ و تبلیغات اخیر رژیم را ‌- به‌ میزان‌‌ زیادی‌ - خنثی‌ کردند‌. تـصمیم بـر ایـن بود که حوالی ساعت ۸ درِ مدرسه باز شود و تظاهرکنندگان، با استفاده از کثرت جمعیتِ بیرون از مدرسه، بتوانند خارج شوند. مأموران، ضمن اینکه مانع ورود جمعیت‌ بیرون‌ به مدرسه و حتی نزدیک شدن ایشان به مدرسه می‌شدند، افراد درون مدرسه را تشویق به خروج‌ می‌نمودند؛ که معلوم بود هدف از این کار دستگیری بدون زحمت تظاهرکنندگان است‌. از‌ طرفی حلقه محاصره تنگ‌تر می‌شد، که چون با باز بودن دروازه احتمال حمله می‌رفت، بعد از ۱/۵ ساعت در مدرسه دوباره از داخل بسته شد. از ظواهر امر چنین برمی‌آمد‌ که‌ پلیس قـصد ندارد بدون دستگیری تظاهرکنندگان، دست از محاصره بکشد اما سعی دارد بدون حمله به‌ مدرسه و برخوردهای شدید احتمالی، آنان را با‌ حیله‌ در خارج از مدرسه دستگیر‌ کند‌. امکان‌ رهایی تظاهرکنندگان خیلی کم بـود. باز، تظاهرات با هیجان و شور فوق‌العاده‌ای آغاز شد. چوب و آجر، به مقدار زیاد، جمع‌آوری گردید. تظاهرکنندگان بـرای‌ اینکه‌ شناخته نشوند، با دستمال‌ و برگ‌ درختان، سر و صورتشان را پوشانده بودند؛ و ضمناً برای اینکه صدایشان بهتر به گوش مردم برسد، در پشـت‌بام مدرسه بـه سـردادن شعار مبادرت کردند. خیابان‌های اطراف حرم و مدرسه فیضیه، تا‌ جایی‌ که‌ از پشت‌بام در معرض دید قرار داشت، از جمعیت مـوج می‌زد. قسمت اعظم نیروهای پلیس را مردم بـه خود مشغول کرده بـودند؛ چرا که فشار برای نـزدیک شدن‌ به‌ مدرسه هر لحظه‌ بیشتر می‌شد. در این هنگام، طلاب مدرسه خان نیز شروع به تظاهرات نمودند، که با حمله پلیس‌‌ مواجه گشتند و مجبور به بستن در مدرسه شدند. تظاهرات کم‌کم بـه‌ میان‌ مردم‌ کشیده شد و مردم‌ بیشتر با ادای صلوات، طلاب را همراهی می‌کردند.

ساعت ۹ صبح، طلاب برای جلوگیری از ‌‌حمله‌ پلیس به مدرسه و اتمام حجت، به «آقایان» تلفن کردند و خاطرنشان ساختند کـه مدرسه‌ در‌ خطر‌ حمله پلیس است. اما آنان اقدام و پاسخ‌ مناسبی به درخواست طلاب ندادند. روایتی نزدیک، این‌ کنش و واکنش را چنین بیان می‌کند:«دراین‌ روز هلیکوپترهای رژیم برای بهتر شناسایی‌ کردن طلاب و همین‌طور ایجاد‌ رعب‌ و وحشت، بر فراز مدرسه ظاهر می‌شوند و نیروهای گارد جاویدان شاه نیز با لباس‌های مخصوص‌ و مسلّح به سلاح‌های‌ گرم و سرد، در اطراف فیضیه، دارالشفاء و حرم موضع می‌گیرند. طلاب‌ با مشاهده این صحنه‌ها‌ احساس می‌کنند که روز هفدهم با روزهای پانزدهم و شانزدهم خرداد فرق دارد و به احتمال قوی، نیروهای رژیم به مدرسه حمله خواهند کرد و کشتاری به راه خواهند انداخت. طلاب، پس از شور‌ و مـشورت‌ با همدیگر، بر آن می‌شوند که برای جلوگیری از قتل‌عام و اتمام حجت با علما و مراجع، از طریق تلفن دفتر مدرسه (که بر خلاف آب و برق، هـم‌چنان وصل بود) با‌ آقایان‌ تماس بگیرند و از آنان استمداد نمایند. طلاب با هر عالمی که به نظر شایسته می‌رسید - که می‌توانند کمک کنند - تماس می‌گیرند و به آنان می‌گویند که مدرسه ‌[در] محاصره است و اگر بـه‌ آن‌ حمله شود، قتل‌عام صورت خواهد گرفت. آنها از طلاب می‌پرسند:«راه‌حل پیشنهادی شما چیست؟» طلاب می‌گویند:«شما به طرف فیضیه حرکت کنید [و] به‌ همراه مردم و طلاب بیرون مدرسه، به داخل‌ مدرسه‌ بیایید‌ و با طلاب درآمیزید تا رژیم‌ نتواند‌ طلاب‌ داخل مدرسه را شناسایی و دستگیر کند.» حتی به خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران تلفن‌ زده می‌شود. جواب‌هایی که از تلفن‌های آقایان‌ شنیده می‌شود‌، عبارت‌ بودند‌ از:«پیشنهاد می‌کنیم‌ دیوار بین مسجد اعظم و فیضیه‌ را‌ خراب کنید و بریزید بـیرون؛ و مسئله خاتمه پیدا کند!»؛ «استخاره کردیم، خوب نیامد که با شما همکاری کنیم!»؛ «من حاضرم‌ به‌ تنهایی‌ راه بیفتم به‌ طرف فیضیه؛ هرچه بادا باد!»؛ «انگیزه شما از‌ این کارها چیست؟»(۱)

تا لحظه آخر، با وجود تلفن‌ها و تقاضاهای مکرر، هیچ‌کس دست به اقدامی نزد؛ حتی‌ «سرهنگ شهرستانی»(۲)، رئیس‌ شهربانی‌ قم نیز ‌قبل از حمله، تلفنی از آیت‌اللّه شریعتمداری‌ تقاضای‌ میانجی‌گری‌ کرد؛ که جواب رد شنید. هر لحظه بر شدت تظاهرات و تعداد جمعیت افزوده می‌شد و خشم طلاب، که‌ تظاهرات‌ را‌ از داخل به پشت‌بام مدرسه کشانده بودند و در معرض دید مردم‌ قرار‌ داشتند‌، دستپاچگی بیش‌ از پیش مأموران را سبب می‌شد. در این هنگام، پلیس برای تهدید‌ و ارعاب‌ تظاهرکنندگان‌ دست‌ به مانورهای مختلفی زد؛ از جمله هنگامی که طلاب ضمن راهپیمایی به سمت‌ شرق‌ مدرسه - که‌ مشرف بر میدان آستانه است - رسیده بودند، کماندوهای مسلّح به تفنگ‌ و کلاهخود‌ در ‌میدان‌ صف بسته و با سـلاح‌هایشان به سوی طلاب نشانه رفتند. این عمل، طلاب را‌ بیشتر‌ به خشم آورد و آنها نیز بر شدت تظاهرات‌شان افزودند؛ و در همین حال، مأموران‌ را‌ هدف‌ آجر قرار دادند. از جمله کارهایی که پلیس در فهرست مانورهایش قرار داشت، عکس‌برداری از‌ تظاهرکنندگان‌ بود. در روایتی مستند، این ترفند مأموران و فعل و انفعال پیامد آن شرح‌ داده‌ شده‌‌ است:«نیروهای دولتی به منظور شناسایی طلاب، در گلدسته‌های حرم و مسجد اعظم دوربین با لنزهای‌‌ قوی‌ نصب‌ می‌کند و از طلاب عکس‌برداری می‌نمایند. رئیس ساواک قم، در شب ۱۸ خرداد‌ ۵۴‌ در نامه‌ای به اداره سوم ساواک، ۶۶ قطعه عکس از صحنه تظاهرات طلاب را به جهت‌‌ تطبیق‌ با افراد دستگیرشده، به تهران ارسال می‌کند(۳). طلاب برای حفظ هویت‌ خود‌، مجبور‌ به پوشاندن سر و صورت با دستمال، برگ‌ درختان‌ و یا عبا می‌شوند. در این شرایط، عده‌ای از طلاب احساس می‌کنند که ممکن‌ اسـت‌ رژیم آنها را متهم به‌ داشتن‌‌ افکار چپی‌ بکند‌ و حرکت‌ طلاب را حرکت کمونیستی و غیر طلبگی‌ بخواند‌ و این حقیقت را که‌ این تظاهرات از سوی طلاب و فضلای حوزه علمیه‌ قم‌ به راه افتاده اسـت وارونه جلوه‌ دهد(هم‌چنان‌که بعد از‌ دستگیری‌، آنان را در مطبوعات «اخلالگر‌» و «مارکسیست‌ اسلامی» خواندند...)؛ لذا عده‌ای از طلاب بر آن می‌شوند که برای خنثی‌سازی تبلیغات‌ احتمالی‌ رژیم، با لباس کامل روحانی‌(عمامه‌، قبا‌ و عبا) در صف‌ اول‌ تظاهرکنندگان ظاهر شوند. و این‌ کار‌ انجام می‌شود و رژیم از آنان عکس می‌گیرد و در روزنامه‌های آن زمان منعکس می‌شود؛ ولی‌‌ باز‌ هم بر چسب «مارکسیست اسلامی» بر‌ آن‌ زده می‌شود‌.»(۴) کمبود‌ مواد‌ غذایی، مشکل دیگر محاصره‌شدگان‌ در مدرسه فیضیه بود که:«یکی از طلاب با بلندگوی دستی از مردم و طلاب اطراف‌ مدرسه‌ و حرم تقاضای کمک مادی و مواد خوراکی‌ می‌نماید‌؛ و طلاب‌ بیرون‌ و مردم‌، بی‌درنگ، از دریچه‌ای‌ که‌ رابط مسجد اعظم و فیضیه بود، قدری نان، پنیر، خرما و میوه برای طلاب می‌فرستند و بین آنها تقسیم‌ می‌شود‌. می‌گویند‌ مقدار زیادی نیز مواد خوراکی از سوی‌ مراجع‌ خصوصاً آیت‌‌اللّه‌ گلپایگانی‌ به مدرسه ارسال شده است.»(۵)

در ظهر ۱۷ خرداد ۵۴ دیگر برای کسی تردیدی باقی نمانده بود که رژیم قصد دارد به هر قیمتی طلاب مبارز را دستگیر‌ کند. طلاب نیز هم‌چنان مصمم به مقاومت تا آخرین لحظه بودند. یـکی از طـلاب، در سخنرانی کوتاهی اعلام کرد:«باید همه‌مان تا آخرین نفس مقاومت نماییم و به هیچ‌وجه آرام ‌[نگیریم‌] و بدون‌ زحمت‌ تسلیم دشمن نگردیم.» از این ساعت به بعد، حالت و وضعیت طلاب از یک سو، و مأموران از سوی دیگر، شکل تازه‌ای به خود گرفت. نیروهای‌ طرفین برای برخورد نهایی آماده‌ می‌شدند‌؛ در یک طرف مأموران سراپا مسلّح بودند و در طرف‌ دیگر طلابی که به رغم تبلیغات بعدی رژیم، به هیچ سلاحی مسلّح نبودند و فقط‌ در‌ دست‌ بعضی سنگ و چوب قرار‌ داشت‌. از موارد بارز و مسئله‌آفرین، بـرافراشتن پرچمی قـرمز بر فراز فیضیه بود. طلاب این پرچم را با ارتفاع - حدود - پنج متر، در بعداز‌ظهر‌ ۱۷ خرداد، روی گنبد‌ در‌ محل اتصال فیضیه و دارالشفاء قرار دادند:«موضوع پرچم قرمز از این قرار بود که برای طلاب این سؤال مطرح می‌شود که آیا می‌دانیم چرا بر فراز گنبد امام حسین ‌- علیه‌‌السلام - پرچم قرمز در اهتراز است؟ در پاسخ می‌گویند: واضح‌ است؛ معنایش این است که هنوز انتقام خون سیدالشهدا گرفته نشده است. در این زمان امام‌ خمینی هم قیامش در ادامه‌ قیام‌ امام حسین‌ - علیه‌السلام - اسـت و او هـم شهدایی را از جمله‌ شهدای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به اسلام تقدیم کرده است، که هنوز انتقامشان ستانده نشده است. مـا باید علم سرخی را بر فراز مدرسه‌ برافرازیم و نشان دهیم که ما نیز ادامه‌دهنده راه شهدا و امام‌ شهدای‌ ۱۵‌ خرداد‌ ۱۳۴۲ هستیم. یکی از طلبه‌های اصفهان، پارچه قرمزی را به طلاب فعال در قیام می‌دهد و آن را ‌‌نیز‌ بر فـراز گـنبدی که بین فیضیه و دارالشفاء قرار داشت، نصب می‌کنند. این‌ گنبد‌ در‌ آن زمان مرتفع‌ترین‌ جایی بود که می‌شد پرچم را نصب کرد؛ چرا که هنگامی که‌ باد مـی‌وزد، پرچم با زیبایی هرچه‌ تـمام‌تر بـه اهتراز درمی‌آید و از هر جای شهر‌ قابل رؤیت است...»(۶) پارچه‌ قرمز‌ رنگ بزرگ دیگری نیز روی دیوار مدرسه، در جهت رودخانه، نصب شـد کـه‌ روی آن با خط درشت، این جمله را نوشته بودند:«۱۵ خرداد سالروز قیام بزرگ امام خمینی را‌ گرامی می‌داریم».

حدود ساعت ۴ بعدازظهر، مأموران تقویت شده رژیم، با ضرب باتوم و قنداق تفنگ، مردم‌ را از اطراف مدرسه دور کردند و مدرسه فیضیه را همچون دژی جنگی محاصره نمودند‌. تمرکز‌ نـیروهای رژیم و تلاش مأموران بـرای دور کـردن هرچه بیشتر مردم از صحنه، حکایت از حمله‌ای قریب‌الوقوع می‌کرد. در این هنگام ناگهان کماندوها جلو مدرسه صف کشیدند. نیروهای گارد جاویدان‌، ساواک‌، شهربانی و - حتی - ژاندارمری قـم، در صحنه‌ای حضور داشـتند که بـه زودی مصافی نابرابر در آن رقم می‌خورد:«قبل از حمله، ابتدا «سرهنگ جودی» معاون انتظامی شهربانی قم، پشت دار‌الشفا‌ء رو به طلاب‌ می‌کند و می‌پرسد:«انگیزه شما ازاین کارها چیست؟ و دنبال چه هدف و مقصودی هستید؟ چرا پرچم قرمز زده‌اید؟ و چرا این پرچم را پایین نمی‌آورید؟» وی، پس از شنیدن جواب‌های محکم از سوی‌ طلاب‌، تهدید‌ به حمله می‌کند و طلاب نیز‌ با‌ سنگ‌ و چوب، که از قبل تهیه کرده بودند، حمله می‌کنند؛ و وی از صحنه می‌گریزد. سپس رئیـس شهربانی قم، «سرهنگ شهرستانی»، خطاب به‌ طلاب‌ مدرسه‌ فیضیه اعلام می‌کند:«طلاب محترم فیضیه! مسببین دستگیر‌ می‌شوند‌؛ بقیه باید داخل اتاق‌ها و حجرات خود بمانند؛ زیرا هیچ آسیبی به آنها نخواهد رسید.» طلاب، با توجه به عملکرد‌ نیروها‌ طی‌ چند روزگذشته، به این سخنان هیچ اعتمادی نمی‌کنند. پس‌ از سخنرانی وی، حمله گاردی‌ها آغاز می‌شود. حدود ساعت ۵ بعدازظهر روز ۱۷ خرداد ۵۴ کماندوها از‌ طریق‌ مسافرخانه‌های‌ اطراف حرم و فیضیه، به بام فیضیه می‌روند و از آنجا که‌ ورزیده‌ بودند‌، از بام فیضیه به راحتی به وسط حیاط می‌پرند و شروع به ضرب و جرح طلاب‌ می‌کنند. ضربه‌های‌ آنها‌ به‌ حـدی کاری بود که اکنون پس از گذشت ۳۰ سال از آن‌ حادثه‌، اثرات‌‌ آن بر تن طلاب باقی است. طلاب نیز مقداری سنگ و چوب که از قبل‌ تهیه‌ شده‌ بود، به دست‌ می‌گیرند و به سوی آنان حمله‌ور می‌شوند. اما چوب و سنگ در برابر‌ کماندوهای‌ قوی‌الجثه با وسایل پیشرفته (باتوم چوبی و الکتریکی) توان مقابله را نداشتند. در‌ نهایت‌ پس‌ از ۳۰ دقیقه‌ درگیری و ضرب و جرح و شتم طلاب، کماندوها آنان را دستگیر و تحویل نیروهای‌ شهربانی‌ قم‌ می‌دهند. مأمورین شهربانی مقابل هم به صف می‌ایستند و یک دالان مرگ گوشتی‌ تا‌ ماشین‌های‌‌ بیرون دارالشفاء درست می‌کنند و افراد دستگیرشده را از این دالان عبور می‌دهند؛ و غیر‌ از‌ کتک‌هایی که گاردی‌ها زده بودند، ایـن مأمورین عـصبی - که سه روز نتوانسته‌ بودند‌ وارد‌ مدرسه‌ شوند - کتک مفصلی به طلاب می‌زنند و آنها را مثل یک توپ به ایـن‌ ‌سـو‌ و آن‌ سو‌ حرکت می‌دهند؛ تا نهایتاً سوار بر ماشین نموده و به شهربانی قم منتقل‌ می‌کنند‌.»(۷)

دستگیرشدگان، که حدود ۲۷۰ نفر بودند، در زندان «نسوان» شهربانی قم، که حداکثر ظرفیت صد نفر‌ را‌ دارد، جای داده شدند. بازجویی آغاز شد. یکی از افسران‌ با‌ لحنی آرام گفت:«می‌دانم شما بی‌گناه هستید‌ و یک‌ مشت‌ بی‌وطن فریب‌تان داده‌اند؛ شما لطفاً با ما‌ همکاری‌ نمایید و محرکین را معرفی نمایید؛ خودتان مرخص هستید.» سپس بازجویی همراه با شکنجه‌ افراد‌ آغاز شد. «نیروهای شهربانی قم‌، آنان‌ را شکنجه‌ روحی‌ می‌دهند‌ و از آنان می‌خواهند که به امام‌ خمینی‌ توهین کنند و یا اینکه اعمال خلاف شأن طلبگی و شرع (رقص و...) انجام دهند‌.»(۸) مأموران‌ عکس‌هایی را که از جریان تظاهرات‌، از روی گلدسته‌های حرم‌ حضرت‌‌ معصومه(س)برداشته بودند، با افراد‌ تطبیق‌ دادند و عده‌ای را که هنگام تظاهرات سهل‌انگاری‌ کرده نقاب نزده بودند و همچنین برخی‌ از‌ نقابداران را شناسایی کردند. شکنجه‌ و بازجویی‌ مقدماتی‌ تا اواخر شب‌ ادامه‌ یافت. به علت تعداد‌ زیاد‌ دستگیرشدگان و کمی جا، هیچ‌کس نتوانست آن شـب بخوابد. در اواخر شب، شکنجه متوقف شد‌ و دوباره‌ ۸ صبح ۱۸ خرداد بازجویی همراه با‌ شکنجه‌ و پرونده‌سازی آغاز‌ گردید‌. بین‌ دستگیرشدگان، تعداد آنهایی که‌ شدیداً زخمی شده بودند و حالشان رو به وخامت می‌رفت، از یکصد نفر تجاوز می‌کرد‌. عصر‌ ۱۸ خرداد، «اسیران»را از قم‌ روانه‌ تهران‌ نمودند‌. در‌ هر اتوبوس ۱۲ نفر‌ ژاندارم‌ و پاسبان مسلّح به مسلسل و تفنگ و ۴۲ نفر زندانی جا داده شده بودند. نگهبانان از هیچ‌گونه‌ توهین‌ - از‌ قبیل‌ فـحش‌های وقـیحانه و ضرب و شتم و کندن ریش و انواع‌ آزارها‌ و اذیت‌ها‌ - خودداری‌ نکردند‌. از‌ قم تا تهران، که شش ساعت - یعنی از ۹ صبح تا ۳ بعدازظهر - طول‌ کشید، با وجود گرمای طاقت‌فرسا، نه تنها بـه افراد تحت مراقبت آب ندادند‌، بلکه پیوسته زیر ضربات باتوم و قنداق تفنگ قرارشان می‌دادند. «شکنجه روحی نیز به آنان می‌دهند؛ از جمله اینکه‌ می‌گویند به امام و مقدسات اسلامی توهین کنید و...»(۹) به تدریج اتوبوس‌ها به‌ دریاچه‌ حوض‌سلطان نزدیک و در آنجا متوقف می‌شوند؛ نیروهای‌ رژیم از شگرد ترساندن طلاب استفاده می‌کنند و به دستگیرشدگان می‌گویند:«کار شما دیگر تمام است و می‌خواهیم همه شما را در این‌ دریاچه‌ غرق کنیم.» طلاب آماده شهادت، شهادتین را بر زبان جاری می‌کنند ولی پس از اندکی، اتوبوس‌ها حرکت می‌کنند و طلبه‌ها متوجه می‌شوند که عوامل‌ شاه‌ قصد تخریب روحیه آنان را‌ دارند‌. طلاب دستگیرشده، پس از چندین ساعت و گذر از منطقه نظامی اوین، ساعت ۹ شب به‌ زندان می‌رسند. ابتدا طلاب را روی زمین پوشیده از‌ سنگریزه‌، بـه حالت سجده، خواباندند‌. اگر‌ کسی از جایش تکان و یا لب به اعتراض می‌گشود، با شلاق و باتوم بر سرش فرود می‌آمدند. این پذیرایی (شلاق و خواباندن روی سنگریزه) تا ساعت ۴/۳۰ بامداد ۱۹ خرداد ادامه یافت‌؛ سپس‌ دستگیرشدگان را بـه گروه‌های ۳۰-۲۵ نفره تقسیم و به اتاق‌های از پیش تعیین شده منتقل‌ کردند. عصر روز ۱۹ خرداد، بازجویی مقدماتی (نام، نام خانوادگی، محل سکونت، نقش فرد در‌ تظاهرات‌، عوامل محرک‌ و منبع تغذیه فکری و مالی طلاب» انجام شد. اگر کسی در پاسخ‌گویی به بازجوها کوتاهی می‌کرد، به محل‌ شکنجه روانه می‌شد. شکنجه‌های معمولی شامل آویزان کردن، سوزاندن پاها، شلاق‌، شوک‌ الکتریکی‌، کشیدن ناخن‌ها می‌شد که بعضاً همراه بـا شکنجه‌های روحی مثل عریان کردن زندانی و نواختن شلاق بر بدن ‌‌وی‌ در انظار دیگران بود.

پس از دو تا سه هفته بازجویی و شکنجه، عوامل‌ اصلی‌ حرکت‌ را شناسایی و پس از آن، زندانیان را به سه دسته تقسیم کردند:

الف- کسانی که‌ سن‌شان کمتر از هفده سال بود و یا اینکه خیلی پیر بودند، آزاد شدند‌.

ب- کسانی که بیشتر از‌ ۱۹‌-۱۸ سال داشتند و به درد سربازی می‌خوردند به شهرهای‌ شاهرود، بیرجند و کرمان اعزام شدند.

ج- کسانی که مدرکی از آنها به‌دست آمده یا در مورد ایشان اعترافاتی شده بود و در حرکت‌‌ نقش اساسی داشته‌اند، بـه حبس‌های چند ساله همراه با شکنجه‌های شاق محکوم شدند.(۱۰)

پس از انتقال زندانیان به سلول‌ها، در هر اتاق ۲۵ تا ۳۲ نفر را جای دادند. برای هر پنج نفر‌ یک‌ جام کوچک و یک قاشق داده بودند برای صرف غذا و چای و آب. عصر روز اول، بازجویی‌های مقدماتی آغاز شد و آن‌گاه سؤالاتی راجع بـه سکونت و نقش فرد در تظاهرات و هویت دیگر تظاهرکنندگان‌ و عوامل‌ «مخفی» و دوستان آنان مطرح شد. نوشتن‌ سؤال و جواب بر عهده خود فرد تحت بازجویی بود. بدین‌ترتیب تا نیمه‌های شـب بازجویی ادامه‌ داشت. صدای ضـجّه و ناله هم مرتب شنیده می‌شد‌، که‌ به علت یکنواخت بودنش، احتمال‌ می‌رفت که نوار باشد و برای تضعیف روحیه افراد، آن را پخـش کردند. موضوعی که بیش از هـمه، مأموران رژیم را عصبانی کرده بـود، بـرافراشتن‌ پرچم‌ از‌ جانب طلاب بـود. بازجویی اصلی‌ و اساسی‌ از‌ عصر روز دوم شروع شد؛ بدین‌سان که ۲۵ تا ۳۰ نفر را با چشمان بسته، بعد از عبور دادن از راهروهای‌ پر پیچ ‌و خم‌، وارد‌ راهرویی می‌کردند که پنج تـا شـش اتاق شکنجه‌ در‌ آن بـود. در انتهای راهرو باریک و تاریک، اتاق‌های بازجویی قرار داشت. در اتاق، چهار نفر بازجو از چهار زندانی‌ بازجویی‌ می‌کردند‌ و به مجرد اینکه فرد مورد بازجویی‌ به سؤالات آنان جواب‌ مورد نظرشان را نمی‌داد، بـه اصـطلاح خودشان، به «داخـل» روانـه‌شان‌ می‌کردند؛ بقیه را با سرهای پایین، رو به‌ دیوار‌، می‌نشاندند‌. گاهی یک نفر تا ۸ ساعت در اتاق‌ به انتظار می‌نشست. صدای‌ افراد‌ تحت شکنجه و فحش‌های بازجویان، اعصاب فرد منتظر را به‌ شدت خرد می‌کرد و این شکنجه روحی شدیدی‌ بود‌. صدای‌ ضجّه و ناله «یا امام زمان»، «یا اللّه» و... مرتب به گوش می‌رسید. موضوعاتی‌ که‌ بازجوها‌ بیشتر به آنها تأکید داشتند، اعتراف فردِ تحت بازجویی به شرکت‌ در تظاهرات‌ و شرکت‌ کسان‌ دیگر و نقش آنها و شناسایی افراد دیگری که در تظاهرات نقش رهبری و یا نقش مؤثری‌ داشتند‌، ارتباط با خارج و اینکه چقدر پول از خارج گرفته‌اند(!)، بود. شکنجه و بـازجویی بدین‌ منوال‌ ادامه‌ داشت. البته از روزهای پنجم به بعد، بر شدت شکنجه‌ افزودند و آلات شکنجه نیز‌ تنوع‌ پیدا کرد؛ مثلاً توسط باتوم برقی، دستبند قپانی و طوق برای سر و ته کـردن‌ زنـدانی‌، شکنجه‌ می‌دادند. گاهی فردی را جلو انظار دیگران کاملاً عریان می‌کردند و انواع اذیت‌ها و توهین‌ها را روا‌ می‌داشتند‌. تراشیدن ریش یا کندن آن و جلوگیری از نماز خواندن‌ نیز از دیگر‌ انواع‌ شکنجه‌ها‌ بود.

در میان جمع دستگیرشدگان، افراد زیر هجده‌سال کم نبودند؛ و یک دانشجو و دو کارگر‌ نیز‌ در‌ میان آنها دیده می‌شد. چهار نفر طلبه پاکستانی و دو طلبه افغانی نیز‌، که‌ در فیضیه زخمی شده‌ بودند، جزء زندانیان بودند، که بعد از شکنجه و بازجویی، از کشور رانده‌ شدند‌. گاهی مقاومت‌هایی روی می‌داد که در نوع خود بدیع بود؛ تا جایی‌ که‌ نوجوان ۱۳-۱۲ ساله‌ای‌ را شکنجه بسیار‌ کرده‌ از‌ او خواسته بودند که به امام خمینی‌(ره‌) اهانت کند. او از این کار امتناع‌ می‌کرد ولی پس از شکنجه فراوان‌، قبول‌ کرد که این کار را‌ انجام‌ دهد؛ لیکن‌ وقتی‌ همه‌ را جمع‌ کردند تا در جلو‌ آنها‌ به امام اهانت کند، او فریاد زد:«خمینی فرزند پیامبر است؛ او‌ فرزند‌ علی، حسین و مـوسی بن جعفر است‌. من چگونه به او‌ جسارت‌ کنم؟!» که در این لحظه تمام‌ زندانیان‌‌ متأثر شده شروع به گریه کردند. شکنجه‌گر نیز تحت تأثیر این صحنه‌ها، موقتا‌ً دست‌ از اصرارش برداشت. دوران شـکنجه‌ و بـازجویی‌ دوازده‌ روز به طول‌ انجامید‌. پس از این مدت‌، چنان‌که‌ پیش‌تر گفته شد، افرادی را آزاد و کسانی را به سربازی اعزام و جمعی را محکوم‌ ‌ ‌نمودند‌. در مدت‌ زندان، محل زندگی مجموعه‌ این‌ افراد، پس‌ از‌ تغییر‌ اسکان اولیه، سلول‌های معروف‌ به‌ «سلول‌های سبز» بود. این سلول‌ها در چند راهرو کوچک و کم‌عرض بود که در هر راهرو‌ هشت‌‌ سلول به مـساحت ۲*۱/۵ قرار داشت. در‌ هر سلول‌ سه‌ نفر‌ را‌ جای داده بودند‌. تعداد‌ زیادی‌ زندانی زن نیز هم‌زمان در همین مجموعه به سر می‌بردند. محکومیت‌ها بسیار طولانی و غیر قابل‌ تصور‌ بود‌ و هیچ‌گاه - تا آن زمان - سابقه نداشت که‌‌ محکومیت‌ شرکت‌ در‌ یک‌ تظاهرات‌، این‌قدر طولانی باشد؛ به طوری که حداقل چهار سال و حداکثر پانزده سال حکم داده بودند.

بازتاب واقعه در مطبوعات رژیم پهلوی

در تحلیل حوادث ۱۷-۱۵ خرداد ۱۳۵۴‌ قم، مطبوعات رژیم بدان‌گونه که انتظار می‌رفت‌ عمل کردند. با تیترهایی چون «اطلاعات تازه‌ای از نقابداران شورشی قم»، عکس‌هایی از تظاهرات دانشجویان حوزه علمیه قم را که ماسک بر چهره‌های‌ خود‌ زده و تغییر قیافه داده‌ بودند، منتشر ساختند؛ و بی‌آنکه از مناسبت ۱۵ خرداد نامی ببرند، مدعی شدند که در این‌ تظاهرات، «شعارهای کمونیستی» داده شده است:«[...] دستگیرشدگان شورش قم اعتراف‌ کرده‌اند‌ که نشریات مربوط بـه گروه‌های تروریست‌ خارجی را بین محصلین حوزه علمیه قم توزیع می‌کرده‌اند و برای مارکسیست‌های اسلامی تبلیغ‌ می‌کرده‌اند. آنها مخالف اصول‌ بنیادی‌ حزب رستاخیز ملت ایران هستند‌. افراد‌ دستگیرشده در روزهای ۱۵ و ۱۷ خردادماه، در جمع طلاب مدرسه فیضیه و دارالشفاء قم، به کسوت روحانی درآمده و به‌ منظور ایجاد تحریکات، مبادرت‌ به‌ دادن شعارهای ضد ملی‌ و میهنی‌ نموده و در مدارس علمیه قم‌ ایجاد اغتشاش و بی‌نظمی نمودند. افراد مزبور، ماسک به چهره زده بودند؛ ابتدا مبادرت بـه‌ شکستن در و پنجره مدارس نموده، و هنگامی که مأموران انتظامی درصدد‌ متفرق‌ کردن آنان‌ برآمدند، در خیابان‌های قم با چوب و چماق و سنگ به مأموران حمله کردند. آنها شعارهای‌ کمونیستی می‌دادند و پرچم قرمز در دست داشتند.»(۱۱)

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پانوشت‌ها:

۱- شیرخانی، علی، «فصل‌نامه ۱۵ خرداد»، ش ۲۵، صص ۴۴ و ۴۵.

۲- سرهنگ ناصر شهرستانی از چهره‌های منفور پلیس رژیم شاه بـود که سوابق دیرینه‌ای در سرکوب و آدم‌کشی‌ داشت‌. در دوران صدارت «شریف امامی»، در دوازدهم اردیبهشت ۱۳۴۰، ضمن تظاهرات فرهنگیان تهران، که در آن زمان سرگرد و رئیس کلانتری بهارستان بود، معلمی را به نام دکتر خانعلی به‌ ضربه‌ گلوله‌ کشت. در اثر فشار نیروهای‌ سیاسی‌ در‌ دوران‌ دولت «امینی» و «علم» بازداشت و در دادگاه نظامی به دو سال زندان محکوم شد. وی از ریاست کلانتری ۱۳ تهران (بازار‌ و منطقه‌ پامنار‌) به ریاست شهربانی قم رسید و فرماندهی سرکوب تظاهرات‌ ۱۷‌ خرداد ۵۴ را به عهده داشت.

۳- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده‌ خرداد‌ ۵۴ ساواک، ش ۳۹.

۴- شیرخانی، علی، «فصل‌نامه ۱۵ خرداد»، ش ۲۵، صص ۴۴ و ۴۵.

۵- همان.

۶- همان.

۷- همان، ص ۴۷.

۸- همان‌، ص ۴۸‌.

۹- همان‌.

۱۰- همان، صص ۴۸ و ۴۹، با اندکی تلخیص.

۱۱- روزنامه کیهان، ۵۴/۳/۲۸، ص ۲.

 

منبع: فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره ۶، صفحات ۱۵۸ تا ۱۸۷