06 شهریور 1400
آیا شیخ، از امین السلطان رشوه گرفت؟!
* سنگها و خدنگها
برخى از مخالفان شیخ ( فضل الله نوری )، وى را متهم به اخذ رشوه از امین السلطان (یا شاه و دیگران) کردهاند. اتهام شیخ به رشوهگیرى از اتابک امین السلطان، به اشکال گوناگون در نوشتة کسانى چون والتر اسمارت[1] (گزارشگر سفارت انگلیس در صدر مشروطه، دوست تقىزاده، و دخیل در کودتاى اسفند 1299)، حاج زین العابدین مراغهاى (مؤلف سیاحتنامة ابراهیم بیک)[2]، فرصت الدولة شیرازى[3]، محمدعلى تهرانى (کاتوزیان)[4]، احمد کسروى[5]، رحیم رضازادة ملک[6]، ملکزاده[7] و ژانت آفارى[8] تکرار شده است.
احمد کسروى، از جملة کسانى است که (به دلایلى که بر اهل نظر پوشیده نیست) بیش از دیگران در این عرصه تُرکتازى کردهاند. گفتار ذیل به بررسى و کالبد شکافى این شایعه (بر پایة اظهارات کسروى) مىپردازد و با این بررسى، طبعاً صحّت و سُقمِ کلامِ دیگر شایعه پردازان نیز معلوم مىگردد:
کسروى مدعى است که حاج شیخ فضلاللّه نورى هنگام تحصن در حضرت عبدالعظیم علیه السلام (11 جمادى الاول ـ 8 شعبان 1325 ق) از اتابک امین السلطان پول مىگرفت و لذا زمانى که اتابک به دست عناصر تندرو در برابر مجلس شورا ترور شد، شیخ نیز به تحصن خود پایان داد:
یک نتیجة دیگر کشته شدن اتابک، بازگشتن حاجى شیخ فضلاللّه و دیگران به خانههاى خودشان بود. زیرا پس از مرگ اتابک دانسته شد دررفتِ[9] آنان را در عبدالعظیم، اتابک از کیسة خود مىداد، و چون او کشته شد دیگر کسى پول نداد و پیشوایان دین با سختى روبرو شدند، و چارهاى جز آن نمىدیدند که دست از کشاکش بردارند و به تهران بازگردند. لیکن براى آن نیز به دستاویزى نیاز مىداشتند، وگرنه به یکبار بىآبرو گردیدندى. این بود باز دست به دامن دو سید [ طباطبایى و بهبهانى] زدند، و اینان چنین نهادند که صدرالعلما، داماد بهبهانى، یک پرسش نامهاى بسیج کند که در آن معنى مشروطه و آزادى، و اینکه آیا مجلس به «احکام شرع» نیز دست خواهد زد و یا تنها به کارهاى عرفى بس خواهد کرد، از مجلس بپرسد و از این سو مجلس یک پاسخى به دلخواه بست نشینان دهد و دو سید نیز آن را مُهر کنند، و این پرسش و پاسخ، دستاویزى براى بازگشتن بست نشینان به خانههاى خودشان باشد.
این یک مهربانى و دلسوزىِ نابجایى از دو سید در بارة حاجى شیخ فضلاللّه و همراهانش بود. به هر حال صدرالعلما به دستور رفتار کرده، یک پرسش نامهاى به نام علما آماده گردانید. مجلس نیز به همان دستور پاسخ داد. دو سید و آقا حسین رضوى هم در پاى آن جملههایى نوشتند و مُهر و دستینه نهادند، و این پرسش و پاسخ در نشست روز سه شنبه هجدهم شهریور (یکم شعبان) در مجلس خوانده شد، بى آنکه نامى از حاجى شیخ فضلاللّه یا دیگرى برده شود.
بست نشینان همان پاسخ را گرفتند، و در پاى آن حاجى شیخ فضلاللّه و سید احمد طباطبایى[10] و حاجى میرزا حسن [ آقا مجتهد تبریزى] نیز مهر نهادند و چنین وانمودند که مجلس درخواستهاى ما را پذیرفت و ما سخن خود را پیش بردیم، و همین را دستاویزى ساخته، روز سه شنبه بیست و پنجم شهریور (هشتم شعبان) به شهر بازگشتند...[11]
* تکذیب اتهام توسط برخى شاهدان عینى
مىدانیم که کسروى، خود، حوادث تهران در صدر مشروطه را درک نکرده و مطلب فوق را دهها سال پس از وقوع ماجرا، به استناد گفتة این و آن ـ و احیاناً با افزود و کاستهایى از خویش ـ نوشته است. و این در حالى است که پارههاى کلام وى، بعضاً در تضاد با اظهارات شاهدان عینى قرار دارد. براى نمونه، حسن اعظام قدسى (اعظام الوزاره)، شاهد و مطلع عصر واقعه که در جرگة مخالفان سیاسى شیخ نیز قرار داشته، با اشاره به تحصن شیخ در حضرت عبدالعظیم علیه السلام مىنویسد: «با قبول» شرایط شیخ مبنى بر رعایت جهات شرعى توسط مجلس، تحصن «خاتمه» یافت و «حاج شیخ فضلاللّه با احترامات شایسته وارد تهران» گردید[12]، و این با سختى و دشوارى وضعیت متحصنین (که کسروى تصویر کرده) چندان سازگارى ندارد.
شاهد عینى دیگر، مستوفى تفرشى، نیز شایعة بند و بست شیخ با دولت (امین السلطان) را با توجه به برخى قرائن (همچون صدور تلگراف از سوى دولت به بلاد ایران بر ضدّ مواضع و اظهارات شیخ) شایعهاى بىبنیاد مىشمارد. وى، در شرح حوادث مربوط به تحصن شیخ و یارانش در حضرت عبدالعظیم (ع)، ضمن اشاره به مخارج شیخ در پذیرایى از متحصنین، چنین مىنویسد:
...جماعتى از مردمان طهران... علناً مىگفتند که مخارجات شیخ فضلاللّه و همراهانش را دولت ماهى چندین هزار تومان مىدهد. مثل اینکه کراراً گفتند و مکرر در جراید ملى نوشتند که چندین هزار تومان پول در فلان شب به توسط فلان نوکر دولت براى مخارجات حاج شیخ از طرف دولت فرستاده شد و در فلان نقطه تسلیم کردند. ولکن این حرف قدرى سست و سبک به نظر مىرسد... زیرا که اگر این حرکت شیخ با تحریک دولت بود پس چرا ضدّ تلگراف شیخ را مخابره مىفرمودند. لااقل بایستى از طرف دولت تصویب از تلگراف شیخ شده باشد، نه تکذیب. چنانچه به واسطة همین تلگرافى که در تکذیب تلگراف شیخ به ولایات مخابره شد از اکثر ولایات جواب رسید که تلگراف شیخ، محلّ اعتنا نخواهد شد...[13]
به هر روى گفتار کسروى، از جهات مختلف، مخدوش و درخور ایراد مىنماید:
* نقوض دهگانه بر سخنان کسروى
1. چنانکه مىبینیم، کسروى براى اثبات اتهام، هیچ نوع سندى ارائه نمىکند. او مىگوید: «چنانکه پس از مرگ اتابک دانسته شد دررفتِ آنان را در عبدالعظیم اتابک از کیسة خود مىداد»، ولى معلوم نمىسازد که چگونه این نکته دانسته شد و بر چه کسانى و از چه راهى این راز مکشوف گردید؟!
2. شایعة کمک مالى امین السلطان به شیخ نورى در هنگام تحصن حضرت عبدالعظیم (ع) و پایان یافتن تحصن یادشده به علت قتل امین السلطان، على الاصول با شایعة پول گرفتن شیخ از محمدعلى شاه، در تعارض آشکار قرار دارد. چه، اگر شیخ از کمک شاه بهرهمند بود، دلیلى نداشت که به علت قتل امینالسلطان و به اصطلاح قطع کمکهاى وى، ناچار از پایان دادن به تحصن گردد! چون با خشک شدن جویبار کمکهاى صدراعظم، به زعم شایعه پردازان رودخانة کمک دربار، کشتزار متحصنین را سیراب مىساخت! بنابراین، ادعاى کسانى (چون کسروى) که شیخ را متهم به پول گرفتن از امین السلطان کرده و ختم تحصن را با مرگ اتابک مرتبط شمردهاند، به وسیلة ادعاى افراد دیگرى (همچون وَنِسا مارتین) که شیخ را متهم به رشوت ستانى از شاه و دربار شمرده و علت پایان یافتن تحصن شیخ را «کمرنگ شدن حمایتهاى دربار» از وى قلمداد کردهاند[14] نقض مىگردد[15]، و کسانى نیز که (همچون ملکزاده[16] و محمدعلى تهرانى[17]) هر دو شایعة موجود (پول گرفتن شیخ از شاه، و پول گرفتن همو از امین السلطان) را رونویسى و تکثیر کردهاند، نادانسته به نوعى تضاد و تناقض دچار شدهاند.
3. در تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام که در بحبوحة مشروطة اول روى داد، گذشته از شیخ فضلاللّه، شخصیتهاى بزرگى از علماى تهران و تبریز و شهرستانها حضور داشتند[18] که همچون حاجى میرزا حسن آقا مجتهد تبریزى، حاجى آخوند رستم آبادى، حاجى آقا احمد عراقى، سید على سادات اخوى و شیخ جعفر گلپایگانى ــ هریک در شهر و دیار خود داراى نفوذ و مریدان بسیار بودند و قاعدتاً بار همة مخارج خویش را، در آن شرایط خطیر و حسّاس، بر دوش شیخ نمىنهادند... ضمن اینکه، تاریخ از کمک مادى برخى کسان همچون مرحوم آیت اللّه حاج آقا محسن عراقى به شیخ یاد مىکند.[19]
بنابراین، این سخن کسروى، که با اشاره به متحصنین مىنویسد: «در رفتِ همه را حاجى شیخ فضلاللّه مىداد»[20]، قابل بحث و خدشه مىنماید.
4. قتل اتابک در شام 21 رجب 1325)[21] که به دست مشروطهخواهان تندرو و افراطى صورت گرفت، رُعبى مهیب در دلِ مخالفان مشروطه افکند[22] و کفّة قدرت را به سود عناصر تندرو سنگین کرد، چندانکه صنیع الدوله (رئیس وقت مجلس شورا و دوست اتابک) که مانعى بر سر راه تندروىها بود ناچار به استعفا شد و وثوق الدوله (نایب رئیس اول مجلس) نیز چند روزى خود را به تمارض زد. صنیع الدوله در استعفانامهاش نوشت: به من «علناً در معبرها بد گفتند، بلکه تهدید به قتلم کردند».[23] همچنین بسیارى از شاهزادگان و درباریان قاجار، از سر رغبت یا ریا، در برابر موج مشروطهخواهى سر تسلیم فرو آوردند. به نوشتة خود کسروى: «چون اتابک به دست عباس آقا کشته کردید و از جیب کشندة آن کارت بیرون آمد، بیشتر مردم چنین باور کردند که راستى را یک انجمنى از فداییان برپا است که براى کشتن بدخواهان مشروطه آماده مىباشد و عباس آقا چهل و یکم آنان مىبوده. این باور، دلهاى درباریان را پر از ترس مىگردانید و هر کس به زندگى خود بیم مىداشت آرزوى درآمدن به میان آزادى خواهان مىکرد. این بود سران ایشان با هم گفتگو کرده، راهى مىاندیشیدند که به میان آزادى خواهان درآیند».[24] حتى پس از قتل اتابک، مدیر روزنامة روح القدس، تیر عباس آقا را به ضربتُ علىٍّ فى یوم الخندق تشبیه» کرد![25]
درپى این امر بود که شاهزادگان و درباریان قاجار، سندى را امضا کردند که بستگى و سرسپردگى آنان به مشروطه را اعلام مىکرد و پس از آن نیز دست جمعى به عتبه بوسى مجلس رفتند (22 شعبان 1325).[26] مستشارالدوله (از وکلاى مجلس اول و دوستان امین السلطان) مىنویسد: دقایقى پس از خروج امین السلطان از مجلس، «ناگهان مخبرالسلطان نفس زنان و سراسیمه پلهها را به عجله بالا آمده گفت: اتابک را زدند! ناصرالملک [ و ]صنیع الدوله، مبهوت و بیمناک در همانجا ماندند. من با شتاب از پلهها پایین آمده طرفِ درِ بهارستان رفته در جلو حوضخانه مستوفى الممالک را دیدم که مبهوت و پریشان ایستاده بود... شب قتل اتابیک، در دم مجلس دو سه نفر گرفتار شده و در خود مجلس توقیف شده بودند. از فرداى آن شب، نظمیه، توقیف شدگان را از مجلس مىخواست که با استنطاقات و تحقیقات لازمه... قاتل یا قاتلین را دستگیر نماید. در مجلس از طرف بعضیها، از تسلیم آنها امتناع به عمل مىآمد. سؤال و جوابهاى این موضوع دو سه روز طول کشید. چون صنیع الدوله بعد از وقوع قتل اتابیک از ریاست مجلس استعفا داد و وثوق الدوله، نایب رئیس اول، مصلحت خود را در تمارض دید، لهذا حاج امین الضرب، نایب رئیس دوم، مجبور شد در این باب از مجلس رأى بگیرد. من با دو سه نفر دیگر از نمایندگان در اطاق دیگر براى مطلبى کمیسیون داشتیم و در آن مجلس حاضر نبودیم. در این ضمن، رئیس التجار، نمایندة خراسان، به در اطاقى که ما بودیم آمده به من گفت: مجلس در حال مفتضحانهاى مانده؛ جرئت نمىکند رأى بدهد و التماس کرد که من بروم و این سکوت را بشکنم. در جلسات دورة اول مجلس، نمایندگان چند صنف در اطراف سالون بزرگ مرتبة فوقانى مىنشستند و تماشاچیان در یک طرف سالون و جوانان پرحرارت در توى درگاهها ایستاده، نمایندگان را تحت رُعبِ انظارِ خشم آلود خود مىگرفتند. من از میان آنها راهى براى عبور خود باز کرده، داخل مجلس شده، در صف جلو نشسته، یک دو دقیقه به مطالعة وضع مجلس پرداختم. دیدم آقایان علما و نمایندگان، همه به جلو خود خم شده، با نگاه [ به] گلهاى قالى، سعى دارند روى خود را به تماشاچیان نشان ندهند تا مبادا رأى آنها از قیافهشان معلوم گردد و نایب رئیس اتصالاً زنگ زده، نمایندگان را به مذاکره و دادن رأى دعوت مىکرد...»! سپس توضیح مىدهد که چگونه براى نمایندگان سخن گفته و با دل دادن به آنها، گره از مشکل گشوده است.[27] احتشام السلطنه نیز، که پس از قتل اتابک به ریاست مجلس رسید، تصویرى بسیار گویا و عجیب از غربت اتابک پس از ترور و شکوه ختم قاتل وى (عباس آقا) به دست داده و وضعیّت اسفبار و دهشت انگیز تهران در روزهاى پس از ترور را تشریح کرده که حقیقتاً خواندنى و عبرت انگیز است.[28]
در چنان فضاى رعبانگیزى که اوضاع کاملاً به نفع مشروطهخواهان بود، چنانچه (به ادعاى کسروى) شیخ و همراهانش به کمکهاى امین السلطان متکى بودند، چرا و چگونه مجلس شورا به جاى آنکه «طلبهاى سوختة خود را از آنان وصول کند»، در برابر شیخ و یارانش سرِ تسلیم فرود آورد و، با پاسخ مثبت به پرسش نامهاى که مطابق با آمال متحصنین تنظیم شده بود، بر خواستهاى آنان مُهرِ تأیید زد و (طبق گفتة خود کسروى) به آنان «دستاویز» داد که مدّعى شوند «مجلس درخواستهاى ما را پذیرفت و ما سخن خود را پیش بردیم»؟![29]
عبارت ژانت آفارى، «بىوجهىِ» این به اصطلاح ارفاقِ سیدین در حق شیخ را در آن تاریخ، بیشتر نشان مىدهد:
قتل امین السلطان، مشروطه خواهان لیبرال و رادیکال را چه در درون مجلس و چه در بیرون براى مدتى تقویت کرد... نورى که از امین السلطان حمایت مالى و سیاسى دریافت مىکرد، به تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم پایان داد. طباطبایى و بهبهانى براى آنکه بازگشت نورى چندان خفتبار نباشد، اعلامیهاى را امضا کردند مبنى بر اینکه مجلس به مسائل عرفى خواهد پرداخت و نه امور شرعى. مشروطه یا مشروعه. البته عدة زیادى [ ؟] از این مصالحه و مماشات به خشم آمدند و آن را در آن شرایط غیر لازم دانستند. براى مدتى تقىزاده و همتایانش نفوذ بیشترى در مجلس کسب کردند، و در بیرون مجلس هم نفوذ مجاهدین بیشتر شد.[30]
5 . شیخ فضلاللّه نورى، در مبارزات خویش به روزگار مشروطه، از همدلى و حمایت جمع کثیرى از علما و مردم برخوردار بود، و این امر، در دوران تحصن وى در حضرت عبدالعظیم (ع)، پشتوانة مردمى نیرومندى را براى او تشکیل مىداد که تأثیر شایانى در پیشبرد دهداف اصلاحى وى و همرزمانش داشت.
کسروى، از جلسات مستمر شیخ نورى با ملامحمد آملى، مجتهد تبریزى، آخوند خمامى و نزدیک به هزار تن از علما و طلاب در تهران (پیش از شروع تحصن در حضرت عبدالعظیم علیه السلام) خبر مىدهند.[31] به یُمن همین نفوذ و محبوبیت گستردة اجتماعى، زمانى که شیخ، اصل پیشنهادى خود (نظارت مجتهدین بر مصوّات مجلس شورا) را مطرح ساخت، غالب نمایندگان با آن روى موافق نشان دادند. کسروى، در گزارشى که از مخالفت تقىزاده و یاران اندک شمارش با قرائت و تصویب اصل پیشنهادى شیخ در مجلس به دست مىدهد، صراحتاً به موافقت «بیشتر نمایندگان» (و بخش قابل ملاحظهاى از مردم تهران) با اصل یادشده اعتراف مىکند.[32] همو، قدرت و مقبولیت اجتماعى ـ دینىِ شیخ و یارانش را هنگام طرح اصلاحات شرعى در قانون اساسى، چنین ترسیم مىکند: «سست نهادى تهرانیان بار دیگر خود را نمودار مىساخت... اکنون انبوهى از آنان در برابر «شریعت خواهان» خاموش ایستاده و یا خود «شریعت خواهى» مىنمودند[33]... شورش آزادى خواهى در میان تودة تهران فرونشسته، پیشگامان سست گردیده، دو سید به کارى برنمىخواستند. علماى نجف از آن راه دور چگونگى را درنیافته به حاجى شیخ فضل اللّه خوش گمانى مىنمودند و با او همراهى نشان مىدادند».[34] خلاصه، متحصنین «میان مردم ارجى مىداشتند».[35]
این نفوذ و مقبولیت مردمى، پس از روشنگریهاى شیخ در ایام تحصن نه تنها کم نشد، بلکه بسیار هم افزایش یافت و در نهایت، حریف را به کرنش در برابر موج شریعت خواهى وادار ساخت.
حتى مخالفان شیخ اعتراف دارند که، «روز به روز بر عدة متحصنین حضرت عبدالعظیم افزوده مىگردید».[36] مسعود شهیدى (پسر نمایندة قزوین در مجلس شوراى صدر مشروطه، و عضو جناح مخالف شیخ فضلاللّه) در نامه به میرزا حسن رئیس المجاهدین (از سران مشروطهچیان تندرو قزوین) 10 روز پس از شروع تحصن شیخ فضلاللّه در حضرت عبدالعظیم (ع)، از حضور قریب به 1500 تن در پاى منبر شیخ در حضرت عبدالعظیم (ع) یاد مىکند:
از اخبارات تازة طهران بخواهید... عالى جناب حاجى شیخ فضلاللّه جماعتى را در دور خود جمع کرده و در حضرت عبدالعظیم مىباشند که من جمله جناب آقاى حاجى اخوند رستم آبادى و شیخ محمد آملى و آقاى آقا میرزا سید احمد طباطبایى و حاجى میرزا لطفاللّه و جماعت دیگرى، عنوان مىکنند که وضع حالیة مجلس منافى با شرع است، و خودم رفتم به حضرت عبدالعظیم و به خانة حضرات.
...حاجى شیخ فضل اللّه آمد و رفت بالاى منبر، بعد از شرح مفصلى گریه کردن از براى شریعت، اظهار کرد که ایها الناس گمان نکنید که من با مجلس ضدیت دارم. من خودم چهار هزار تومان از براى این کار[37] مایه گذاردم و جانم را بالاى این کار گذاشتم، ولى مىگویم چهار نفرند که اخلال در امر دین مىکنند، این چهار تن باید اخراج شوند و من هم امشب را به شما میهمان هستم [ و سپس به سوى عتبات مىروم]. قدرى مردمى که پاى منبرش بودند که تقریباً قریب هزار و پانصد مىشد، بعضى گریه کردند و زنهایى که پشت منبر نشسته بودند اظهار کردند که تمام، جانمان را قربان تو مىکنیم و نمىگذاریم تو از این شهر بروى...[38]
6 . در مقابل این موج نیرومند، جناح تندرو و سکولار (که عمدهترین دشمن شیخ و یاران وى محسوب مىشد) به رغم جنجالها و غوغاگریهاى خویش، سخت آسیبپذیر بود.
درواقع، یکى از علل مهمّ رویکرد جناح بهبهانى و طباطبایى به شیخ در دوران تحصن را، بایستى در روشنتر شدن تدریجىِ مقاصد سوء ضد اسلامىِ باند تقى زاده دانست که به نگرانى علما و متدینین مشروطه خواه از سرنوشت اسلام و احکام اسلامى زیر سلطة مشروطه چیان تندرو و سکولار به طور روزافزون دامن مىزد و بر اخطارها و هشدارهاى شیخ مُهر تأیید مىنهاد.
ردّ پاى نگرانى علما، و عقب نشینى تاکتیکى جناح تقى زاده را، مىتوان بخوبى حتى در گزارشهاى سفارت انگلیس در تهران در صدر مشروطه به لندن مشاهده کرد. والتر اسمارت، عضو فعال سفارت انگلیس در صدر مشروطه، در گزارشى که از مذاکرات مجلس شوراى اول پیرامون اصل پیشنهادى شیخ (نظارت مجتهدین بر مصوبات مجلس) به لندن مىدهد (16 ژوئیة 1907 م / 5 جمادى الثانى 1325 ق) ضمن اشاره به چالش سخت تقى زاده و یارانش با تصویب اصل مزبور در مجلس، نکتة جالبى را مىآورد:
ظاهراً سرنوشت مجلس بسته به تنازع بین آزادى خواهان و جامعة روحانیت مىباشد... آزادى خواهان مىدانند که دست کم تا چند سال نمىتوانند دشمن را به شیوهاى آشکار مورد حمله قرار دهند و به همین دلیل در دادن امتیاز به علما و احترام از آنان راه مبالغه پیمودند. بنابراین، اصل دوم متمم قانون اساسى به خاطر توافق با جامعة روحانیت به رغم مخالفتهاى نمایندگان تبریز به رهبرى تقى زاده... مورد توجه مجلس قرار گرفت، ولى رویدادها نشان داد که گنجانیدن آن اصل با دانایى و زیرکى قابل توجهى همراه بوده است. یعنى تصویب این مادّه در واقع یک اقدام مدبّرانة سیاسى بزرگى تشخیص داده شد. زیرا همین موضوع زیر پاى شیخ فضل اللّه را... خالى کرد.
بدیهى است به محض اینکه آزادى خواهان زمام امور را به دست گیرند، مسلَّم است که این مادّة کهنه پرستانه به طور دائم در حال تعلیق قرار خواهد گرفت.[39]
وزیر مختار انگلیس (اسپرینگ رایس) نیز در گزارشى که چندى پس از آن تاریخ، در ژانویة 1908 به لندن فرستاد، ضمن اشاره به تصمیم مجلس در عرفى ساختن دستگاه قضایى افزود: «مواردى پیش آمده که بدون تردید، نگرانى طبقة علما را از تعرض دمکراسى نسبت به امتیازات و قدرت آنان مىنماید... بى پروایى و عدم تمکینى که در مجلس نسبت به شخصیتهاى روحانى ابراز گردید، روشن مىدارد که مجلس در آن قضیه مصمم است...».[40] همو ماهها پیشتر از ارسال این گزارش، راجع به اعلام تساوى حقوق مسلمانان و غیر مسلمانان از سوى مجلس نوشته بود: «علماى بالنسبه روشن بین، ضعف خود را تمیز داده، پى بردهاند که پایان دورة سیادت و سرورى ایشان نزدیک مىشود».[41] نیز خاطر نشان ساخته بود که: روحانیان دریافتهاند که همین که مشروطه خواهان بر دربار محمدعلى شاه فائق آیند «طولى نمىکشد که نوبت ایشان هم برسد؛ یعنى سروران خود و مقام زبردست خویش را بشناسند... همراهى مجتهدان در جهت مقصد مردم، جدّى و صمیمانه نیست. اینکه به راه آن مقصد، تظاهر به پیشوایى مردم مىکنند، از ترس آن است که مردم آنان را مجبور به پیروى از خود نسازند».[42] فریدن آدمیت، پس از نقل گزارشهاى فوق، بقاى «اعتبار» علما در سالهاى پس از مشروطه، و روى آوردن مجدد مردم به «تکیه گاه روحانیت» را، «نشانهاى» از «شکست نخبگان» مشروطه «در ایفاى مسئولیت روشنفکرى» مىشمارد.[43]
7. اسناد و مدارک تاریخى، تحصن معترضانة شیخ و یارانش در حضرت عبدالعظیم (ع) را، به طور نسبى، حرکتى موفق و پیروز نشان مىدهد.
دکتر رضوانى معتقد است: انتشار اولین شماره از لوایح متحصنین «در میان مشروطه خواهان ولولهاى افکند... و از این به بعد، قسمت عمدة نیروى» آنان «صرف پاسخ گویى به نوشتههاى مرحوم شیخ شد و با اینکه مشروطهخواهان سعى داشتند نسبت به متحصنین حضرت عبدالعظیم[ ع] بىاعتنایى نشان دهند، اما از خلال مقالاتى که در جراید آن عهد به چاپ رسیده، وحشت و اضطراب مشروطه خواهان هویدا است... به هر صورت، روزنامة شیخ فضلاللّه چنان هلهله و ولوله و آشوبى برپا کرد که مزیدى بر آن متصوّر نیست».[44] دکتر تندرکیا با اشاره به خطابه و منبر مستمرّ شیخ در حضرت عبدالعظیم (ع) مىافزاید: «این عمل حاج شیخ اثر فوق العادهاى در تمام نقاط مملکت بخشید و یک نهضت حقیقى و قوى به وجود آورد، به طورى که موجب هراس مخالفین گردید».[45]
کسروى، تحصن شیخ و یارانش در حضرت عبدالعظیم (ع) را «پیش آمد بزرگى در تاریخ مشروطه» مىشمارد که «دنبالة بسیارى پیدا کرد» و هرچند در آغاز تأثیر چندانى نگذاشت، اما «سرانجام... هنایش [ = تأثیر ]خود را کرد و دستههاى بزرگى از مردم و از همان مشروطه خواهان پیروى کردند و با مشروطه و مجلس به دشمنى پرداختند». سپس با اشاره به تحصن جمعى از شریعت خواهان (به رهبرى شیخ زین الدین زنجانى و سید اکبر شاه) سه ماه پیش از تحصن شیخ نورى در همان حضرت عبدالعظیم (ع) مىافزاید: «آنان» یعنى زنجانى و یارانش «را در میان مردم ارجى نمىبود و کارى از پیش نمىتوانستند برد. ولى این دسته» یعنى نورى و همفکرانش «میان مردم ارجى مىداشتند، و آنگاه دولت از اینان پشتیبانى مىنمود [ کذا]. از این رو بیم آسیب و زیان» به مشروطة وارداتى «مىرفت».[46]
در تأیید اظهارات فوق، مىتوان شواهد بسیارى از اظهارات سران مشروطه و نیز جراید آن زمان ارائه نمود. یحیى دولت آبادى (از عیون مشروطهخواهان و مخالفان شیخ) خاطر نشان مىسازد که: «کم کم روزنامة شیخ فضلاللّه بعضى از مقدسین کسبه را متزلزل مىسازد و نزدیک است قسمهاى به قرآن او را در مخالف بودن مشروطه با اسلام باور نمایند. این است که در بازار بعضى از مستبدین به عنوان دیندارى از او حمایت مىکنند و بعضى در صدد هستند پولى به بازاریان بدهند که بازار بسته شود مردم تعطیل عمومى کرده به حضرت عبدالعظیم بروند و به شیخ مساعدت نمایند...».[47] شرف الدوله (وکیل تندرو تبریز در مجلس اول) کمتر از یک هفته پس از شروع تحصن شیخ مىنویسد: «روز به روز کثرت و افراد جمعیت شیخ فضل اللّه و حاجى میرزا حسن آقا زیاد مىشود».[48] در مورد جراید نیز نمونهوار تنها به روزنامة نداى وطن اشاره مىکنیم که مدیر آن، مجدالاسلام کرمانى، از مخالفان سرسخت شیخ به شمار مىرفت و این امر، به وضوح از مندرجات روزنامة مزبور و نیز کتاب خود مجدالاسلام بر مىآید. اما همین روزنامه، خبر ختم تحصن شیخ و یاران وى در حضرت عبدالعظیم علیه السلام را بسیار محترمانه و حتى جانبدارانه درج کرده است.[49]
افزون بر این همه، بررسى مذاکرات مجلس شورا در طول دوران تحصن، کاملاً نشان از پریشانى و اضطراب نمایندگان و فقدان جرئت تصمیم گیرى و قاطعیت آنان (و نیز دولت) در برخورد منفى و سرکوبگرانه با متحصنین دارد. تا جایى که خود نمایندگان به یکدیگر اعتراض مىکنند چرا یک روز تصمیم به برخورد مىگیرند و یک روز جا مىزنند و حتى تقىزاده مواضعى متضاد در پیش مىگیرد![50]
تلقى جناح شیخ فضلاللّه نیز از سیر جریانات، مثبت بود: محرّر شیخ در نامه به فرزند وى (آقا ضیاءالدین نورى) در نجف مىنویسد: «بحمداللّه تعالى امور خیلى پیشرفت کرده و حقانیت و بىغرضى حجهًْ الاسلام [ شیخ فضلاللّه ]روحى فداه بر همه کس معلوم و مشهود گردیده، مخالفین و معاندین که مىگویند (کلمهًْ حقٍّ یُرادُ بِهَا الباطل) در این ایام به واسطة نشر لوایح و مطبوعات زاویة مقدسه که مردم بیدار شدهاند، خیلى در هیجان آمدهاند...».[51]
افشاگریهاى شیخ در تحصن، چنانکه دیدیم، به سرعت زمینة بیدارى مردم را فراهم ساخت. علاوه بر این، تلگراف شیخ و یارانش به شهرهاى مختلف در ایام تحصن، در نقاط مختلف کشور نظیر زنجان (به رهبرى ملا قربانعلى)، سبزوار (حاج میرزا حسین علوى) و اراک (حاج آقا محسن عراقى)[52] و نیز تا حدودى شهرهاى یزد (شیخ جعفر سبزوارى)[53]، قم[54] و اصفهان[55]، موجى از اعتراض بر ضدّ روند جارى مشروطه برپا ساخت. نوشتة شیخ نورى مورخ 7 ربیع الثانى 1325 قمرى (حاوىِ پیش نویس اصل دوم متمم)[56]، همزمان با تحصن شیخ و یارانش در حضرت عبدالعظیم علیه السلام، در روزنامة انجمن مقدس ملى اصفهان (که زیر نظر دو روحانى بزرگ و پرنفوذ اصفهان: آقا نجفى و حاج آقا نوراللّه اصفهانى، اداره مىشد) درج گردید[57] و افزون بر این، علماى اصفهان در تلگرافى به مجلس، ضمن انتقاد از توهین افراد و جراید به علماى متحصن در حضرت عبدالعظیم (ع)، از درج اصل پیشنهادى شیخ مبنى بر نظارت فقها بر مجلس (بدون هیچ گونه دخل و تصرف) در متمم قانون اساسى رسماً حمایت کردند.[58]
چنانکه صاحب عروه، مرجع معتبر و پرنفوذ شیعى در نجف، نیز استغاثة متحصنین را بىپاسخ نگذاشت.[59] و این واکنشها و بازتابها، جناح سکولار را که تا آن زمان بى محابا پیش مىتازید، به عقب نشینىِ تاکتیکى واداشت. به نوشتة دکتر منصورة اتحادیه: تحصن شیخ در حضرت عبدالعظیم علیه السلام «تندروان را سخت ترسانْد؛ چون به شاه امکان مىداد که از این شکاف استفاده نماید. بنابراین سعى کردند که در روش خود نسبت به مسائل خیلى حسّاسِ مذهبى، تندروى نکنند. به خصوص سعى مىشد که تمامى اصلاحات را با قوانین اسلام توجیه کنند»[60] رفتن در پس نقاب تزویر و تداوم بخشیدن به شگردهاى پیشین در صورتى پیچیدهتر (عمدتاً از راه ایجاد تفرقه بین علما)، سیاست جدیدِ عناصر سکولار بود که مندرجات روزنامة صور اسرافیل، شمارههاى هفتم و هشتم به بعد، به روشنى گواه این امر است.[61]
گفتنى است که دو ماه پیش از تحصن شیخ در حضرت عبدالعظیم علیه السلام، سخن از امکان تجمع و تحصنِ جمعى از فقهاى متنفذ اصفهان و اراک و رشت و تبریز (نظیر آقا نجفى، حاج آقا محسن عراقى، ملا محمد خمامى و میرزا حسن آقا مجتهد) در قم بر سر زبانها افتاده و این امر، مشروطه خواهان را سخت نگران ساخته بود. (شیخ فضل اللّه نیز نخست قصد رفتن به عتبات را داشت[62]، اما در حضرت عبدالعظیم علیه السلام ماندگار شد). در چنین شرایطى، طبعاً تحصن شیخ و یارانش در حضرت عبدالعظیم علیه السلام، براى مشروطه چیان تندرو و سکولار سخت خطرناک ارزیابى مىشد. مستشارالدوله، وکیل تبریز، در 9 ربیع الاول 1325 از تهران به ثقهًْ الاسلام هشدار داد: «...مىترسم قم مرکزى باشد و از هرجا شاکى و ناموافقى به آنجا جمع شوند، خصوصاً که هنوز از کارهاىِ خلاف مصلحتِ حاجى خمامى رشتى و کمکش بحرالعلوم رشتى که محرّک بلواى رشت بوده و در صدد به هم زدن انجمن رشت و به دنبالة آن کلیّة انجمنهاى ایران بودند، و کارشان در مجلس به افتضاح کشید آسوده نشدهایم. تصمیم داریم حاجى خمامى را با احترام به رشت برگردانیم تا مبادا در قم با آقا نجفى و حاج محسن عراقى و شخص آذربایجانى[63] متفق شوند...».[64] روى همین امر بود که ملاّمحمد خمامى را به مجلس با سلام و صلوات به مجلس آوردند و سید عبداللّه بهبهانى در روز پنجشنبه 8 جمادى الاول 1325 (3 روز پیش از تحصن شیخ) در مجلس از وى چنین یاد کرد: «آقاى حاجى خمامى که یکى از علماى بزرگ و اول ساعى و مجاهد در پیشرفت اساس مشروطیت هستند».[65] وکیل التجار روز پنجشنبه 15 جمادى الاول (4 روز پس از شروع تحصن شیخ فضلاللّه) گفت: «اهالى گیلان وجود مقدس آقاى حاجى خمامى را خیلى مغتنم و محترم مىدانند». حاج سید عبدالحسین شهشهانى نیز در همان جلسه اظهار داشت: «بزرگى مقام ایشان را همة اهل ایران مىدانند و از اول هم کمال مسالمت و همراهى را [ با جنبش مشروطه ]داشتند».[66]
در واقع، برخلاف ادعاى کسروى، کرنش مجلسیان در برابر خواستة متحصنان و نیز اعلامیة محترمانة نداى وطن، ناشى از پیروزىِ «مقطعىِ» شیخ در مبارزات خویش، و و حاکى از توفیقى بود که آن بزرگمرد (به یمنِ روشنگریهاى کوبندة خویش در زمان تحصن) در تنویر و جلب افکار عمومى کسب کرده بود و هر توجیه دیگرى غیر از این، تحریف واقعیت تاریخ است. خود کسروى با اشاره به دسته بندى و تجمع شیخ بر ضدّ مشروطه چیان تندرو (پیش از تحصن مزبور) اعتراف جالبى دارد: «این دسته بندى آسیب بزرگى به مشروطه توانستى رسانید و آن را از بنیاد توانستى برانداخت، به ویژه با بستگى که میانة این دسته با سید کاظم یزدى در نجف مىبود و یک دست نیرومند نهانى، همگى اینان را به هم بسته مىداشت. با آن پابستگى که انبوه مردم به کیش مىداشتند و رشتة تقلید به گردنشان مىبود، هیچ گاه نشدى که با سخن و دلیل، آنان را از پیروى ملایان و دشمنى با مشروطه نگه داشت، و بىگمان از این دسته بندى، کار «شریعت خواهان» بالا رفتى و... چون در این هنگام، مشروطه ریشة چندان استوارى نمىداشت، به آسانى برافتادى و از میان رفتى».[67] نیز به گفتة او: انتشار لوایح متحصنین حضرت عبدالعظیم علیه السلام در جامعه «بى هنایش[68] نمىماند و در میان مردم گفتگوهایى پدید مىآورد. در شهرهاى دور، بدخواهان مشروطه آن را دستاویزى مىساختند». خُرده گیریهاى مذهبى و سیاسىِ نویسندگان لوایح از عملکرد مشروطه چیان، «کارگر توانستى بود». چه، مردم به این پندارها پابستگى مىداشتند و کیش شیعى پایهاش به این گونه باورها است... اگر پشتیبانىهاى آخوند خراسانى و حاجى شیخ مازندرانى از نجف نبودى، اینان مشروطه را برانداختى».[69]
تنها باید از کسروى پرسید: مگر چه مدت از آن تاریخ مىگذشت و چه تحولى رخ داده بود، که متحصنین «چاره اى جز آن نمىدیدند که دست از کشاکش بردارند و به تهران بازگردند» و براى این امر نیز «به دستاویزى نیاز مىداشتند، وگرنه به یکبار بى آبرو گردیدندى» و لذا «دست به دامن دو سید زدند و...»؟!
بازگشت شیخ از تحصن حضرت عبدالعظیم (ع)، بر خلاف ادعاى کسروى، آبرومندانه بود. میثاقى که توسط میر سید محمد بهبهانى (فرزند بزرگ سیدعبداللّه بهبهانى، و داماد شیخ فضلاللّه) براى تأمین دادن به شیخ نورى و همراهان او و بازگرداندن محترمانة ایشان به تهران نوشته شد، کاملاً گویاى پیروزى (نسبىِ) شیخ در این مرحله از مبارزات او بود:
آقایان تهران حاضر شوند براى اینکه به نوع احترام و تجلیلى مشرَّف شوند به زاویة مقدسة حضرت عبدالعظیم علیه السلام، و همانجا در مجلسى محلّى با قرآن مجید عقد اتحاد را بین خود محکم نمایند و به قرآن عظیم که حبلاللّه در بین الخالق و الخلق است قسم یاد نمایند که با استظهار و اتحاد و توافق با یکدیگر جدّ و جهد نمایند در حفظ اساس مقدّس شرع شریف، و مانع بشوند از اینکه در مجلس، قانونى مخالف با شریعت طاهره وضع شود و حتى الامکان در حفظ حدود یکدیگر کوشش نمایند و اتحاد را از دست ندهند و طورى بکنند با تدبیر حَسَن، به تدریج ایادىِ مخالفین و معاندینِ دینِ مبینْ مقطوع شود و مفاسدى که بروز کرده است رفع نمایند و آقاى شیخ را معاودت بدهند. الاحقر الداعى محمد الموسوى البهبهانى.[70]
صورت نوشتة مرحومان طباطبایى و بهبهانى نیز که در ذیل پاسخ به سؤال از مجلس شورا مرقوم گشته و به دستور مجلس در ورقهاى جداگانه (22 جمادى الاول 1325 ق) طبع شد، دقیقاً همین انفعال در برابر موج مشروعه خواهى را مىرساند.[71] چنانکه، تلقى اطرافیان شیخ فضلاللّه نیز از ختم تحصن و بازگشت متحصنین به تهران، پیروزى شیخ و دستیابى او به مقاصد خویش در آن برهه از تاریخ بود.
در نامهاى که محرّر حاجى شیخ فضلاللّه به پسر او در نجف در این باره نوشته چنین مىخوانیم:
بعد از اینکه به برکات امام عصر صلوات اللّه علیه دفعهًْ مقاصد اسلامى حضرت خداوندگار اعظم آقا ارواحنا فداه حاصل گردید و حضرات حجج و مجلس امضا نمودند، بعد از تحصیل این نوشته که هزار مرتبه زحمت تحصیل آن زیادتر بود از تحصیل نوشته و دستخط مشروطه گرفتن از شاه، دیگر رأى مبارک حضرت آقا ارواحنا فداه بر این قرار گرفت که با همة همراهان به شهر تشریف فرما شوند.[72]
8 . بررسى مناسبات شیخ و اتابک امین السلطان (از دوران ناصرالدین شاه تا بحبوحة مشروطه و تحصن وى در حضرت عبدالعظیم علیه السلام) به وضوح نشان مىدهد که شیخ و اتابک همواره با یکدیگر مخالف و درگیر بودهاند:
شیخ، در جنبش تحریم تنباکو، به عنوان چشم رهبر نهضت: میرزاى شیرازى، در پایتخت، در صف مقابل امین السلطان (صدراعظم عاقد رژى) قرار گرفت و به لغو قرارداد (که شکست سیاسى شاه و امین السلطان را دربر داشت) کمک داد؛ در زمان مظفرالدین شاه، جلودار قیام بر ضدّ صدارت امین السلطان گردید و به کمک برخى از علماى تهران و شهرستانها او را از مسند قدرت به زیر کشید؛ و در صدر مشروطیت نیز، در مکتوبات ایام تحصن در حضرت عبدالعظیم (ع) با تندى از امین السلطان سخن گفت و حتى به وى نسبت خیانت داد؛ و این امور به هیچ روى با شایعة «کمک مالى اتابک به شیخ در عصر مشروطیت» نمىسازد! در ضمیمة شمارة 2 پایان کتاب حاضر، ضمن بحثى گسترده پیرامون روابط و مناسبات شیخ و اتابک، مخالفت و درگیرى دیرین و مستمر آن دو را تا پایان عمر اتابک نشان دادهایم.
9. اساساً اتهام شیخ به همدستى با امین السلطان و پول گرفتن از وى براى ضدیت با مشروطه، بر این فرض یا شایعة نادرست مبتنى است که امینالسلطان در عصر مشروطیت، عزم مبارزه با مشروطه و مجلس، و نابود ساختن آنها را در سر داشته است.
جناح تندرو و سکولار مشروطیت (به سردمدارى تقىزاده، ملک المتکلمین، سید جمال واعظ اصفهانى، مدیر حبل المتین کلکته، یحیى میرزا اسکندرى، و اعضاى انجمن افراطى آذربایجان و دروازه قزوین و...) با تبلیغات گستردة خویش در جراید و انجمنها و مجلس، به امین السلطان نسبت مىداد که وى، هوادار روسها و مخالف مجلس و مشروطه است[73] و به همین اتهام نیز نهایتاً خون وى را در برابر مجلس بر زمین ریخت.[74] و این شایعات، در حالى بود که در همان زمان (به قول میرزا فضلعلى آقا، نمایندة فاضل و دانشمند تبریز در مجلس اول): سیدین طباطبایى و بهبهانى و نمایندگان مجلس، امینالسلطان «را مشروطه طلب و مجلس خواه مىدانسته و قتل او را مستند به اغراض مفسدین» مىشمردند.[75]
آرى، اتهام امین السلطان به ضدیت با اساس مشروطه، در همان زمان نیز مورد تردید جدّى قرار داشت و اکثریت اعضاى مجلس شورا و مشروطهخواهان برجستة داخل و خارج کشور نظیر صنیعالدوله، ممتازالدوله، سید عبداللّه بهبهانى، میرزا فضلعلى آقا، عباسقلى آدمیت، عبدالرحیم طالبوف، میرزا ملکم خان، مخبر السلطنه، نصرالملک هدایت، به جد معتقد بودند که شایعة مزبور (تصمیم امین السلطان به براندازى مشروطیت) تهمتى بیش نیست.[76] فریدون آدمیت، با استناد به گزارشهاى اعضاى سفارت انگلیس در ایران به لندن، نامههاى خصوصى امینالسلطان به ملکم، و گفتگوهاى همو با نمایندگان انگلیس در اروپا[77]، مىنویسد: «مفاد روشن و زباندار آن اسناد معتبر (خصوصى و رسمى) باطل مىکند عقیدة تبلیغگرانى را که از پیش ندا سر دادند که امین السلطان به داعیة زمامدارى براى برانداختن مجلس با محمدعلى شاه تبانى کرده و عازم ایران است. نقاد روشن اندیش، هرچه هم شکاک باشد، این افسانه را نمىپذیرد...».[78] انجمن تندرو آذربایجان، حتى صنیع الدوله (نخستین رئیس مجلس اول) را نیز به همدستى با اتابک علیه همان مجلس متهم مىساخت[79] که مسلماً اتهامى ناروا بود و صنیع الدوله، بىگمان از معتقدان به نظام مشروطیت بود، و البته تندرویهاى تقىزاده و یاران وى را به زیان مشروطة صحیح و واقعى مىانگاشت.
اتهام همدستى شیخ با امین السلطان، و پول ستاندن از وى در راه مخالفت با مشروطیت، بر فرض و شایعة ضدیت امین السلطان با مشروطه مبتنى است، و با سستى بنیان این اتهام، طبعاً آن اتهام نیز قابل قبول نخواهد بود.
10. قروض هنگفتى که شیخ پس از تحصن حضرت عبدالعظیم (ع) از خود بر جا گذارد، دلیلى دیگر بر عدم پول گرفتن او از امین السلطان و دیگران در آن ماجرا است. توضیح این مطلب در فصل آینده (شیخ و رشوهگیرى از محمدعلى شاه؟) خواهد آمد.
تِلکَ عَشرَهًْ کاملهًْ!
دلایل و ملاحظات ده گانة فوق، در کل، به نحوى تردیدناپذیر، نشان از دورى بلکه تضاد جدّى میان شیخ و امین السلطان در عصر مشروطه دارد، و بر این اساس، باید قاطعانه خاطر نشان ساخت که اتهام کسروى و دیگران به شیخ (مبنى بر پول گرفتن وى از امین السلطان در تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام یا پیش از آن) نسبتى مخدوش و تهمتى ناروا است و این اتهام، همچون دیگر شایعات تواریخ مشروطه نسبت به شیخ، برساختة دشمنان و مخالفان سیاسى او است.
[1]. اسمارت در یادداشت ژوئیة 1907 (مقارن با اوایل تحصن شیخ در حضرت عبدالعظیم علیه السلام) مىنویسد: «...شیخ فضلاللّه... با دریافت رشوه از دولت، مبارزة خود را علیه مجلس آغاز و نمایندگان را لامذهب نامید...» (تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ترجمة حسن معاصر، ص 379).
[2]. سیاحتنامة ابراهیم بیک، 2/299.
[3]. دیوان فرصت شیرازى، مقدمه، ص 111.
[4]. مشاهدات و تحلیل اجتماعى و سیاسى...، صص 724ـ 725.
[5]. تاریخ مشروطة ایران، ص 456.
[6]. چکیدة انقلاب...، ص 63 .
[7]. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، 3/570 .
[8]. انقلاب مشروطة ایران، ترجمة رضا رضایى، صص 153ـ154.
[9]. مخارج و هزینهها.
[10]. وى برادر سید محمد طباطبایى پیشواى مشهور مشروطه است.
[11]. تاریخ مشروطة ایران، کسروى، ص 456.
[12]. خاطرات من یا تاریخ صد سالة ایران، 1/197.
[13]. مکتوبات، اعلامیهها...ى شیخ شهید نورى، ترکمان، صص 227ـ230. نیز مىنویسد: «مهاجرت حاج شیخ را به حضرت عبدالعظیم هر کس گمانى دارد و تصورى مىکند. جمعى بر آنند که به اختیار خود رفته و قصدش ترویج شریعت غرّاى محمدى است لا غیر. جماعتى مىگویند که براى پیشرفت مقاصد باطنى خود و ریاست و پول، این حرکت را کرده است. جمعى بر آنند که از طرف دولت او را برانگیختهاند و دستور دادهاند و مخارج هم از طرف دولت به آنها داده مىشود. اما نگارنده، حرف اخیر را کلاًّ بىاصل مىداند، زیرا که اگر از طرف دولت عَلیّه بود، دولت حرکات و تلگراف شیخ را تکذیب نمىفرمود» همان: ص 237.
[14]. انقلاب مشروطیت، مجموعة مقالات، ترجمة پیمان متین، فصل دوم: حوادث و رخدادها، ونسا مارتین، ص 77.
[15]. مؤیّد این نقض، برخورد حاج سیاح محلاتى با موضوع است. وى، که در زمان تحصن شیخ در حضرت عبدالعظیم ع شخصاً با امین السلطان دیدار و گفتگو داشته و مىدانسته است امینالسلطان با شاه علیه مشروطه تبانى ندارد (ر.ک، خاطرات حاج سیاح، صص 582 ـ583 )، شایعة مربوط به حمایت امین السلطان از شیخ نورى را واگو نکرده، در عوض، به نقل شایعة کمک مالى شاه به شیخ پرداخته است: «از قرار معروف به قدر سى هزار تومان از محمد على شاه گرفته و این دستگاه را دایر کرده بودند» (خاطرات حاج سیاح، صص 581 ـ582 ). مخبرالسلطنه نیز (که با امین السلطان از نزدیک ارتباط داشته و از تغایر موضع وى با شیخ مطلع بوده) شیخ را تنها به «بست و بند با شاه» متهم ساخته است. ر.ک، خاطرات و خطرات، ص 204.
[16]. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، 3/526 ، 589 و 624 .
[17]. مشاهدات و تحلیل...، صص 724ـ 725 و نیز ص 731.
[18]. آن گونه که از اسناد مربوط به لیست مخارج متحصنین حضرت عبدالعظیم علیه السلام موجود در آلبوم اسناد آقا ضیاءالدین نورى «فرزند شیخ شهید» برمىآید، اشخاص زیر در تحصن مزبور همراه شیخ فضل اللّه نورى بوده (و در تأمین مخارج روزانة این تحصن، شرکت داشتهاند): 1. آخوند ملا محمد آملى 2. آقا جلال الدین بروجردى 3. آقا حسن کرمانشاهى 4. آقا زادة آقا سید على تبریزى 5 . احتشام پیشنماز 6 . اعتمادالعلماء بروجردى 7. امام الملائکه 8 . حاج آقا جمال کرمانشاهى 9. حاج سلطان المحدثین 10. حاج سید على شوشترى 11. حاج شیخ عبدالحسین خطیره 12. حاجى آخوند رستم آبادى 13. حاجى آقا احمد عراقى 14. حاجى آقا جعفر قمى 15. حاجى آقا علىاکبر بروجردى 16. حاجى سید جواد سلطان 17. حاجى سیدمهدى شوشترى 18. حاجى شیخ علىاکبر 19. حاجى عماد بروجردى 20. حاجى میرزا حسن آقا مجتهد تبریزى 21. حاجى میرزا محمدتقى 22. حاجى میرزا محمد قمى 23. درویش على مداح 24. سردار افغانى (شاید مرحوم حیدر على خان؟ سردار کابلى، فقیه و دانشمند ذوفنون و مشهور معاصر باشد که این اواخر در کرمانشاه اقامت داشت) 25. سلطان العلماء 26. سیدابوتراب بالا مجتهد تبریزى 27. سید احمد بهبهانى 28. سید احمد طباطبایى یزدى (پسر مرحوم صاحب عروه) 29. سید احمد طباطبایى (برادر سید محمد طباطبایى، پیشواى مشروطه) 30. سید حسن طالقانى 31. سید حسین سبط فخر32. سید حسین شوشترى 33. سید حسین قمى 34. سید حسین مولوى [ ؟] 35. سید على سادات اخوى 36. سید على شوشترى 37. سید على هروى 38. سید کاظم خلخالى 39. سید محسن قمى پیشنماز 40. سید محمدباقر ایروانى 41. سید محمدطاهر قاضى پیشنماز 42. سید مصطفى عرب پیشنماز 43. سید مهدى شوشترى 44. سید نوراللّه بروجردى 45. شریعتمدار سبزوارى 46. شریعتمدار نورى 47. شریعتمدار همدانى 48. شمس العلماء قزوینى 49. شیخ ابوطالب قائنى 50 . شیخ احمد رستم آبادى 51 . شیخ جعفر گلپایگانى 52 . شیخ جلال بروجردى پیشنماز 53 . شیخ جلال واعظ 54 . شیخ حسن قارى 55 . شیخ رضاى واعظ نورى 56 . شیخ عبدالصمد تویسرکانى 57 . شیخ على بابا مازندرانى 58 . شیخ على رئیس 59 . شیخ على لاهیجانى 60 . شیخ على وکیل پیشنماز 61 . شیخ محمدآقاى طالقانى پیشنماز 62 . شیخ محمدحسن اصفهانى 63 . شیخ محمدرضا نورى مدرّسى 64 . شیخ محمدصادق پیشنماز 65 . شیخ محمد وثوق التولیه 66 . شیخ هادى ملک آبادى 67 . صدر اردبیلى 68 . صدرالواعظین 69 . علم الهدى تبریزى 70. معتمدالشریعه 71. معظم العلماء دماوندى 72. معیّر الاسلام 73. میرزا ابوتراب تبریزى 74. میرزا حسن قزوینى 75. میرزا حسن قزوینى 76. میرزا حسین پیشنماز 77. میرزا عبداللّه نجفى 78. میرزا عبداللّه واعظ 79. میرزا علىاکبر نجفى 80 . میرزا على یزدى 81 . میرزا محمدعلى تویسرکانى 82 . میرزا محمد قمى 83 . میرزا محمود دماوندى 84 . میرزا مهدى مدار 85 . مؤیدالاسلام 86 . نظام العلماء خراسانى 87 . نظام العلماء مازندرانى. کلیشة اسناد مربوط به این امر، در صفحات بعد آمده است.
[19]. داستان آن را مرحوم حجهًْالاسلام فلسفى، واعظ مشهور، در خاطرات خود آورده است. ر.ک، خاطرات... حجهًْ الاسلام فلسفى، صص 363ـ364.
[20]. تاریخ مشروطة ایران، ص 376.
[21]. خاطرات و خطرات، مخبر السلطنه، ص 157.
[22]. خاطرات حاج سیاح، ص 584 . کسروى نیز مىنویسد: «کشتن اتابک... دلهاى درباریان را پر از بیم و ترس گردانید» تاریخ مشروطة ایران، ص 451.
[23]. سیاستگران دورة قاجار، خان ملک ساسانى، 2/317.
[24]. تاریخ مشروطة ایران، کسروى، ص 462. نیز ر.ک، خاطرات حاج سیاح، ص 584 .
[25]. خاطرات و خطرات، مخبر السلطنه، ص 160.
[26]. ر.ک، تاریخ مشروطة ایران، کسروى، صص 462ـ464؛ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ملکزاده، 3/496؛ خاطرات حاج سیاح، ص 584 .
[27]. خاطرات و اسناد مستشارالدولة صادق، مجموعة اول: یادداشتهاى تاریخى، به کوشش ایرج افشار، صص 37ـ 38.
[28]. ر.ک، خاطرات احتشام السلطنه، صص 580 ـ582 و 590 ـ592 .
[29]. علاوه، تحصن در حضرت عبدالعظیم علیه السلام، آخرین تحصن شیخ و یارانش نبود. آنها چندى بعد نیز در ذىقعدة 1325 با انگیزهاى مشابه، در مدرسة مروى تهران تحصن جستند و اتفاقاً از جهاتى وضعیتشان (به علت همراهى دولت با مشروطه چیان تندرو) سخت تر و ناگوارتر از دوران تحصن در حضرت عبدالعظیم علیه السلام بود، چندانکه گزمههاى دولتى آب را بر روى آنان بستند و فریادِ یا حسینِ آن جماعت را برآوردند (ر.ک، روزنامة خاطرات عینالسلطنه، 3/1887 و 1885. نیز: روزنامة خاطرات غلامعلى خان عزیزالسلطان...، 2/1091؛ خاطرات من...، اعظام الوزاره، 1/168). طبعاً اگر ادعاى کسروى درست باشد، آن جماعت نباید در چنان شرایط دشوارى مجدداً به تحصن بپردازند و مقاصد خویش را از این طریق دنبال کنند.
[30]. انقلاب مشروطة ایران، ترجمة رضا رضایى، صص 153ـ154.
[31]. تاریخ مشروطة ایران، کسروى، ص 360.
[32]. ر.ک، همان: ص 318، 322 و 370. گزارش سفارت انگلیس از مذاکرات مجلس شوراى اول در فاصلة 27 آوریل تا 21 مه 1907 برابر ربیع الاول و ربیع الثانى 1325 ق به لندن نیز گویاى همین مطلب است. گزارش مزبور، با اشاره به مناقشات نمایندگان در جلسة خصوصى مجلس (شنبه 18 مه) بر سر درج مادهاى مربوط به تساوى مسلمانان و غیر مسلمانان در حدود و حقوق در متمم قانون اساسى، و مخالفت شدید مجتهدان حاضر در مجلس با این امر، مىافزاید: «یکشنبه 19 مه [ 6 ربیع الثانى 1325] ـ در این جلسه مجتهدین شرکت نداشتند. پس از بحث دربارة مسائل مقدماتى، بار دیگر موضوع مواد متمم قانون اساسى مطرح شد. روش مجتهدین مورد انتقاد قرار گرفت و هواداران مجتهدین که اکثریت نیرومندى را تشکیل مىدهند کرسیهاى خود را ترک گفته و به عنوان اعتراض از مجلس خارج شدند. اندکى بعد به جلسه پایان داده شد، لیکن پس از متقاعد ساختن نمایندگان هوادار مجتهدین و بازگردانیدن آنها جلسه از سر تشکیل شد» تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ترجمة حسن معاصر، ص 348.
[33]. تاریخ مشروطة ایران، ص 323.
[34]. همان: ص 325.
[35]. همان: ص 376.
[36]. مشاهدات و تحلیل...، محمدعلى تهرانى، ص 730.
[37]. یعنى، مجاهده براى تأسیس مشروطیت و مجلس ـ ع. منذر.
[38]. قزوین در انقلاب مشروطیت...، مهدى نورمحمدى، ص 296.
[39]. تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ترجمة حسن معاصر، صص 378ـ379.
[40]. گزارش سالانة سفارت انگلیس در ایران به وزارت امور خارجة لندن، مورخ 29 ژانویة 1908 / 24 ذى حجة 1325 ق، به قلم سر اسپرینگ رایس و جانشین او: چارلز مارلینگ، نقل از: ایدئولوژى نهضت مشروطیت ایران، آدمیت، 1/422.
[41]. گزارش سر اسپرینگ رایس به ادوارد گرى وزیر امور خارجة لندن، 23 مه 1907 / 10 ربیع الثانى 1325 ق ایدئولوژى نهضت مشروطیت ایران، آدمیت، 1/422.
[42]. گزارش سر اسپرینگ رایس به گرى، 24 آوریل 1907 / 10 ربیع الاول 1325 ایدئولوژى نهضت مشروطیت ایران، 1/422.
[43]. ایدئولوژى نهضت مشروطیت، 1/422ـ423.
[44]. روزنامة شیخ فضلاللّه نورى، مندرج در: مجلة تاریخ، نشریة دانشکدة ادبیات و علوم انسانى، ش 2، جلد 1، 1356 ش، صص 159ـ164.
[45]. نهیب جنبش ادبى ـ شاهین، ص 276.
[46]. تاریخ مشروطة ایران، صص 275ـ276. اسپرینگ رایس نیز در گزارش به لندن 18 ژوئیة 1907 برابر 7 جمادىالثانى 1325 به «مظفریت» نسبى شیخ اعتراف مىکند (کتاب آبى، 1/ 71).
[47]. حیات یحیى، 2/131.
[48]. روزنامة خاطرات شرف الدوله، ص 108.
[49]. ر.ک، لوایح آقا شیخ فضلاللّه نورى، هما رضوانى، صص 21ـ22.
[50]. براى مذاکرات مزبور ر.ک، مکتوبات، اعلامیههاى... شیخ شهید فضلاللّه نورى، گردآورى محمد ترکمان، ص 109 به بعد.
[51]. تاریخ مشروطة ایران، کسروى، ص 431.
[52]. ر.ک، مکتوبات، اعلامیهها...، محمد ترکمان، 2/113ـ123؛ تاریخ مشروطة ایران، کسروى، ص 380 و 381؛ مشاهدات و تحلیل...، محمدعلى تهرانى، ص 739.
[53]. ر.ک، مکتوبات، اعلامیهها...، ترکمان، صص 128ـ129.
[54]. همان: ص 128 و 130.
[55]. همان: صص 130ـ131.
[56]. براى متن نوشته ر.ک، روزنامة صبح صادق، سال 1، ش 48، 20 ربیعالثانى 1325 ق. طبق توضیح روزنامة یاد شده: نوشتة مزبور در 16 ربیع الثانى 1325 «در مجلس شوراى ملى با حضور حجج اسلامیه و عدة» قابل توجهى از وکلا و رئیس مجلس صنیع الدوله «نوشته شد که به» قانون اساسى «ملحق شود و اتفاق آراء بر این شد دیگر تغییرى داده نخواهد شد».
[57]. ر.ک، روزنامة انجمن مقدس ملى اصفهان، سال 1، ش 2، جمادى الاول 1325 ق.
[58]. براى سواد تلگراف علماى اصفهان به مجلس، ر.ک، تاریخ معاصر ایران، کتاب اول، زمستان 1372، ص 48.
[59]. تاریخ مشروطة ایران، کسروى، صص 381ـ382.
[60]. پیدایش و تحول احزاب سیاسى مشروطیت...، ص 109.
[61]. در شمارة 7 و 8 صور اسرافیل صص 4ـ 5، «مقالة یکى از مخدرات وطن دوست» علیه شیخ شهید درج شده و ضمن آن تلویحاً به تأثیر شگرف افشاگریهاى شیخ بر مردم اعتراف شده است. همچنین در سرمقالة صور اسرافیل (شمارة 9، 28 جمادىالثانى 1325 ق، صص 1ـ2) انزواى مدیر روزنامه کاملاً محسوس است.
[62]. روزنامة خاطرات... عزیزالسلطان...، 2/ 1055.
[63]. نصرتاللّه فتحى مقصود از شخص آذربایجانى را احتمالاً میرزا فضلعلى آقا یا میرزا حسن آقا مجتهد تبریز شمرده است که به نظر ما مجتهد تبریز احتمال بیشترى دارد.
[64]. زندگى نامة شهید نیکنام ثقهًْالاسلام، نصرتاللّه فتحى، صص 140ـ141.
[65]. مذاکرات مجلس شوراى ملى، دورة اول تقنینیه، پنجشنبه هشتم جمادى الاولى 1325 ق، ص 192.
[66]. همان: ص 195.
[67].تاریخ مشروطة ایران، صص 360ـ361.
[68]. هنایش: تأثیر.
[69]. تاریخ مشروطة ایران، صص 429ـ430 و نیز ص 431.
[70]. براى متن میثاق ر.ک، تاریخ معاصر ایران، کتاب ششم، پاییز 73، ص 255.
[71]. رسائل، اعلامیهها...، ترکمان، صص 386ـ 388.
[72]. تاریخ مشروطة ایران، کسروى، صص 457ـ 458. توفیق شیخ در افشاى ماهیت و اهداف ضدّ اسلامى جناح افراطى مشروطه، از چشم آنان دور نماند و همواره چونان عقدهاى در دل آنان سنگینى مىکرد، تا آنکه پس از فتح تهران، به فجیعترین وضع از وى انتقام گرفتند. بیراه نیست که بخش مهمّ سؤالات و استنطاقات از شیخ، حول و حوش تحصن حضرت عبدالعظیم علیه السلام، و چگونگى تأمین هزینة آن، دور مىزد. مدیر نظام نوابى که شاهد محاکمة شیخ توسط مشروطه خواهان بوده مىگوید: در حین محاکمه «مخصوصاً خیلى مىخواستند بدانند آقا مخارج حضرت عبدالعظیم را از کجا مىآورده. آقا هم یکى یکى قرضهاى خود را شمرد و آخر سر گفت دیگر نداشتم که خرج کنم، وگرنه باز هم در حضرت عبدالعظیم مىماندم» نهیب جنبش ادبى ـ شاهین، تندر کیا، ص 237.
[73]. براى نمونهاى از شبنامههاى این جناح بر ضد اتابک، ر.ک، زندگى سیاسى اتابک اعظم، مهراب امیرى، ص 436.
[74]. ر.ک، ایدئولوژى نهضت مشروطیت ایران، آدمیت، 2/174ـ 178.
[75]. بحران دمکراسى در مجلس اول...، به کوشش غلامحسین میرزا صالح، ص 107.
[76]. ر.ک، بحث آدمیت در ایدئولوژى نهضت مشروطیت ایران، 2/51 ـ64 ؛ زندگى سیاسى اتابک اعظم، مهراب امیرى، صص 427، 430ـ431، 434، 455؛ بحران دمکراسى در مجلس اول...، به کوشش غلامحسین میرزا صالح، صص 101ـ102؛ قاتل حقیقى امین السلطان، نصرالملک کمال هدایت، مندرج در: یادگار، سال 3، ش 6 و 7، بهمن و اسفند 1325، ص 120 و 122.
[77]. ر.ک، ایدئولوژى نهضت مشروطیت ایران، 2/53 به بعد.
[78]. همان: 2/ 55 .
[79]. بحران دمکراسى در مجلس اول...، به کوشش غلامحسین میرزا صالح، ص 102.
کالبدشکافى چند شایعه دربارة شیخ فضلاللّه نورى ، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر