09 شهریور 1397
بازخوانیِ ارتباط میان ارتش مدرنِ پهلوی اول و شهریور 1320؛ بخش نخست
کارآییِ ارتش رضاشاهی از منظر «هزینه و فایده»
هر پدیدهای به حکم عُقل، باید از منظر «هزینه و فایده» بررسی شود؛ اینکه برای پدیدهی مذکور، چقدر هزینه شده و قرار است متناسب با هزینه صرفشده، چقدر فایده و کارآیی داشته باشد. پدیده «ارتش مدرن» در دوران رضاشاه پهلوی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و در بررسی میزان توسعهی نظامیِ پهلوی اول، باید به همین رویکرد توجه نمود.
گروه تاریخ اندیشکده برهان/ محمد پوریان؛ هر پدیدهای به حکم عُقل، باید از منظر «هزینه و فایده» بررسی شود؛ اینکه برای پدیده مذکور، چقدر هزینه شده و قرار است متناسب با هزینه صرفشده، چقدر فایده و کارآیی داشته باشد.
پدیده «ارتش مدرن» در دوران رضاشاه پهلوی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و در بررسی میزان توسعه نظامیِ پهلوی اول، باید به همین رویکرد توجه شود؛ اینکه برای این ارتش چقدر هزینه شد و این ارتش، پس از صرفه هزینههای بسیار برای توسعه و ارتقای همهجانبهاش، در نهایت چقدر برای کشور ایران، مفیدبهفایده بود؟ توجه شود که منظور از هزینه در نوشتار حاضر، فقط هزینه مالی نبوده، بلکه هزینه از بسیاری جنبههای دیگر (همچون نیروی انسانی، وقت، سرمایه اجتماعی، زمین و...) نیز مدنظر است.
با این مقدمه، اکنون نگاهی اجمالی خواهد شد به برخی هزینههای مصروف برای اعتلای ارتش نوینِ رضاشاهی و سپس کارکردهای و فایدههایی که بر آن مترتب بوده است.
هزینههای ارتش رضاشاهی
همانگونه که اشاره شد، هزینههای مختلفی برای ارتقای ارتش نوین صرف شده بود که طبعاً یکی از مهترین آنها، هزینههای ریالی و ارزی بود. بودجه دفاعی سالانه ایران در فاصله سالهای 1304 تا 1320، به بیش از پنج برابر افزایش یافت؛[1] همچنین با پررنگ شدن حضور ژرمنها در عرصههای مختلف حاکمیتیِ ایران و مِنجمله در مراودات نظامی، قراردهای متعددی در زمینهی نظامی میان دو کشور منعقد گردید که به عنوان نمونه میتوان به قراردادهای خرید تسلیحات نظامی، تأسیس مدرسهی نظامی در ایران، ساخت کارخانهی مونتاژ وسایل نظامی و خرید تمام وسایل آن از آلمان و... اشاره کرد.[2]
علاوه بر هزینههای ریالی و ارزی، میتوان به هزینهی بالای نیروی انسانی در نظام ارتش جدید پهلوی نیز اشاره نمود. در همان فاصلهی میان سالهای 1304 تا 1320، شمار افراد بهکارگرفتهشده در نیروهای مسلح ایران، از پنج دیویزیون ـ که مجموعا 40هزار نفر را در بر میگرفت ـ به هجده دیویزیون (127هزار نفر) رسید.[3] همین افزایش چشمگیر در تعداد نیروی انسانی به انضمام وضعِ قانون جدید «خدمت نظام اجباری» در سال 1304 ـ که به موجب آن، طی اقدامی بیسابقه، کلیهی اتباع ذکور ایران، اعم از نفوس شهری و روستایی و ایلات و افراد ساکنِ خارج از کشور، از ابتدای سن 21سالگی موظف به خدمت سربازی بودند[4] ـ سبب شد تا شمار سربازان و نیز نیروهای رسمیِ ارتش، به طرز فزایندهای زیاد شود. این ازدیاد نیروهای کادری و وظیفه، طبعاً هزینهی نیروی انسانیِ هنگفتی را بر دوش کشور و ملت تحمیل میکرد.
از سوی دیگر، احداث پروژههایی نظیرِ تأسیس مدرسهی نظامی، ساخت کارخانهی مونتاژ وسایل نظامی و... نیازمند تخصیص زمینِ مناسب برای این کار بود که همین امر، لزوم صرف هزینه در حوزهی زمین و املاک را بیشازپیش مینمود. ناگفته نماند که تصاحبِ ناحق و نامشروعِ زمینهای بسیار از سوی شخص شاه یا دولت مدرنِ او، میتوانست کمکحال جدّی دولت برای کاهش هزینههایش در این حوزه باشد!
بدین ترتیب، رضاشاه با صرف هزینههایی هنگفت در حوزه پولی و ارزی، نیروی انسانی، وقت و استعداد نیروی جوان کشور، زمین و املاک و... توانست ارتشی به ظاهر توانمند و مقتدر فراهم نموده و آن را به عنوان مهمترین رکنِ نظام سیاسیاش، به داخل و خارج معرفی نماید.[5]
احداث پروژههایی نظیرِ تأسیس مدرسهی نظامی، ساخت کارخانهی مونتاژ وسایل نظامی و... نیازمند تخصیص زمینِ مناسب برای انجامش بود که همین امر، لزوم صرف هزینه در حوزه زمین و املاک را بیشازپیش مینمود. ناگفته نماند که تصاحبِ ناحق و نامشروعِ زمینهای بسیار از سوی شخص شاه یا دولت مدرنِ او، میتوانست کمکحال جدّی دولت برای کاهش هزینههایش در این حوزه باشد!
کارکردهای ارتش رضاشاهی
انتظار طبیعی هر کشوری از نیروهای مسلح و ارتش، «دفاع از مرزها و حفظ تمامیت ارضی کشور» است؛ به بیان دیگر، اولین و ابتداییترین وظیفهی ارتش هر کشوری، دفاع در برابر حملات خارجی و حفظِ جغرافیای سیاسیِ آن کشور است.
با بررسی اجمالی در خصوص اوضاع ایران در میانهی سالهای 1304 تا 1320، به نظر میرسد که کشور در این دوره، با تهدید خارجیِ جدّی مواجه نبوده است؛ از یکسو، پس از جنگ جهانی اول، امپراتوریِ عثمانی در سال 1919م دچار فروپاشی شده و دیگر به عنوان تهدیدی تاریخی برای مرزهای غربی ایران محسوب نمیشد و از سوی دیگر، نیروهای روسی، متأثر از انقلاب اکتبر 1917م، خاک ایران را ترک کرده بودند. در این میان، شاید تنها تهدید جدّی خارجی، حضور بریتانیا در ایران بود که آنان نیز در ادامهی اشغال ایران در جنگ جهانی اول، حدود 3سال و نیم ایران را در اشغال خود نگه داشتند و نهایتاً با ترتیب دادن کودتای اسفند 1299، رضاخان میرپنج را در ایران به نیابت از خود گماشته، خاک ایران را ترک کردند.[6] لذا از اوائل دههی 1300 تا آستانهی شهریور 1320، ایران عملاً با تهدید جدّی خارجی مواجه نبوده است. اکنون سؤالی که به ذهن متبادر میشود این است:
در نبود دشمن خارجیِ مهم، پس کارکرد چنین ارتشی با آن هزینههای هنگفت ـ که در بالا ذکر شد ـ چه میتوانسته باشد؟ آن هم ارتشی که مهمترین رکنِ نظام پادشاهی پهلوی اول را شکل میداد! پاسخ اینجاست که کارکرد این ارتش را باید در جاهایی به جز دفاع مرزی و حفظ تمامیت ارضی ایران جستجو کرد.
ارتش ایران در دورهی رضاشاه، اساساً ارتشی نبود که برای دفاع خارجی تربیت شده باشد. ارتش مذکور، بیشتر به یک ژاندارمری بزرگ تبدیل شده بود که به مثابه نیروی دفاعی در داخل مرزها عمل میکرد، بجای آنکه برای دفاع از مرزها یا بیرون از آن عمل کند. در شهریورماه 1320 که به ایران حمله شد، بر اساس آمار موجود، مجهّزترین و کارآزمودهترین لشکر ایران، لشکرِ یک بود که در تهران به سر میبرد. اما با حرکت از پایتخت به سمت مرزها، به تدریج تعداد نفرات کمتر، تجهیزاتْ قدیمیتر و سازماندهی ضعیفتر میشد. لشکر یکِ تهران دارای تجهیزات مجهزی بود که از لهستان و فرانسه خریداری شده و در تهران مستقر شده بود. همچنین، هواپیماها نیز در تهران و در پایگاه قلعهمرغی مستقر بودند؛ اما در مقابل هرچه که به سمت خراسان یا شمال کشور یا کرمانشاه میرفتیم، با فقدان منابع نظامی و مالی و نفرات مواجه میشدیم.[7]
بنابراین، کارکرد چنین ارتشی را اساساً باید در جاهایی به جز دفاع مرزی و حفظ تمامیت ارضی ایران جستجو کرد. اکنون به چند نمونه از این کارکردها اشاره خواهد شد:
ارتش ایران در دورهی رضاشاه، اساساً ارتشی نبود که برای دفاع خارجی تربیت شده باشد. ارتش مذکور، بیشتر به یک ژاندارمری بزرگ تبدیل شده بود که به مثابه نیروی دفاعی در داخل مرزها عمل میکرد
ارتش به مثابه اسکورتِ شاه!
یکی از کارکردهای اصلیِ چنین ارتشی، تأمین امنیت شخصِ شاه بود. در خاطرات سپهبد امیراحمدی (از یاران نزدیک رضاشاه از زمان کودتای 1299 تا دوره سلطنت وی) به این موضوع اشاره شده است که وی به نقل از سرهنگ شهاب مینویسد: «مملکت چه و قشون چه؟ سرتاسر ایران یعنی املاک اختصاصی شاه و قشون نیز به منزلهی اسکورت شاه میباشد!»[8]این اظهارات، ماهیتِ شخصمحورِ ارتش رضاشاهی را که هدفش، حفظ مقام سلطنت بود، به خوبی به تصویر میکشد.
استفاده از ارتش برای اجرای سیاست تختهقاپو کردن عشایر
یکی از کارکردهای مهم دیگرِ ارتش شاهی، نشان دادن تیغ تیزش به مخالفان محلی و داخلیِ ایران بود؛ با چنین رویکردی، کارکرد ارتش نوینِ پهلوی، بیشتر به یک نیروی منسجمِ انتظامیِ درونمرزی شبیه بود تا یک ارتش مقتدرِ متمرکز در مرزها. یکی از مجالهایی هم که رضاشاه این کارکرد را به خوبی به نمایش گذاشت، برخورد خشن او با ایلات و عشایر بود.
رضاخان در دوران سلطنت خود، علاوه بر سیاست تختهقاپو کردن (یکجانشینی اجباری) و خلع سلاح عشایر، به کشتار دستهجمعی عشایر و قتل و ترور سران ایلیاتی بهویژه بختیاریها و قشقاییها پرداخت. قتل 25 تن از دلیرترین سران قشقایی و بویراحمدی و ممسنی از آن جمله بود. روایت رفتارهای غیرانسانی و کشتارهای وحشیانهی ارتشِ رضاخانی در برخورد با عشایر، روایتی تلخ و دردآور است.[9]
سرکوب اقشار مختلف مردم با اهرم فشار ارتش
علاوه بر سرکوب عشایر و ایلات، زمینداران نیز از دخالت حکومت و ارتش مصون نبودند... با روی کار آمدن رضاشاه، موقعیت بسیاری از زمینداران بر اساس برخی قوانین مصوّب ـ از جمله قانون ثبت اسناد و املاک ـ تغییر کرده و نفوذ حکومت بر امور آنها بیشتر گردید. به عنوان مثال، مطابق با یکی از این قوانین، مالکیت املاک بر اساس قانون جدید ثبت املاک، در دفاتر ثبت میشد و قباله داشت؛ از این رو در عمل، شاه و ارتش میتوانستند املاک کشاورزی و غیرکشاورزی را مصادره کنند یا به زور با قیمت اسمی به خرید آنها بپردازند و ضمن تصاحب آن، قدرت زمینداران را نیز کاهش دهند. بدین ترتیب نهتنها این دو گروه، بلکه بسیاری از جنبشها و گروههای سیاسیِ مخالف حکومت همچون گروههای مذهبی و جنبشهایی چون واقعهی مسجد گوهرشاد نیز توسط ارتش سرکوب شدند. از اینرو ارتشی که قرار بود با هدف حفظ کشور تأسیس گردد، نهتنها در راستای حفظ کشور از گزند دشمنان به کار نرفت، بلکه حتی در شهریور 1320 نیز نتوانست موجبات بقای قدرت شخصِ شاه را فراهم نماید.[10]
یکی از کارکردهای مهم ارتش شاهی، نشان دادن تیغ تیزش به مخالفان محلی و داخلیِ ایران بود؛ با چنین رویکردی، کارکرد ارتش نوینِ پهلوی، بیشتر به یک نیروی منسجمِ انتظامیِ درونمرزی شبیه بود تا یک ارتش مقتدرِ متمرکز در مرزها. یکی از مجالهایی هم که رضاشاه این کارکرد ارتش را به خوبی به نمایش گذاشت، برخورد خشن او با ایلات و عشایر بود.
نتیجه گیری :
ارتشی که رکنِ رکینِ نظام شاهنشاهیِ رضاشاه را شکل میداد و حتی طبق برخی گزارشات تاریخی، حدود یکسوم بودجهی کشور را در خود بلعیده بود،[11] در نهایت و بعد از حدود 16 سال از آغاز حکومت رضاشاه، در نخستین و البته تنها تهدیدِ جدّیِ برون مرزیاش در مواجهه با نیروهای متفقین در 3 شهوریور 1320، ظرف تنها چندساعت از هم فرو پاشید و پس از آن، تنها 3 روز بعد، فرمان ترک مخاصمه، رسماً از سوی نخستوزیر به نیروهای مسلح اعلام شد و بدین ترتیب، ارتش مدرنِ رضاشاه، در تنها میدان نبردِ جدّی خود، فقط 3 روز تاب مقاوت آورد که شرح کاملتری از آن، در بخش دوم از این یادداشت، ارائه خواهد شد.
نهاد «ارتش»، ذاتاً نهادی نیست که به لحاظ اقتصادی، «تولیدی» باشد؛ بلکه نهادیست «مصرفی» و انتظار طبیعی از چنین نهادی این است که در قبالِ مصرفی بودنش، به وظیفهی ذاتی و طبیعیِ خود که همانا دفاع از کشور در مقابل حملات خارجی و حفظ تمامیت ارضی است، به نحو احسن جامهی عمل بپوشاند؛ در حالی که مشاهده میشود ارتش مدرنِ رضاشاهی، نه تنها در انجام این وظیفهی طبیعی خود مردود شد (در اشغال نظامیِ ایران در شهریور 1320)، بلکه تمام توان و همّت خود را برای کارکردهای دیگری چون تأمین امنیت شخصِ شاه، اجرای سیاست تختهقاپو کردن عشایر، سرکوب اقشار مختلف مردم با اهرم فشار ارتش و... مصروف داشت.
پینوشت ها
[1]یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، 1389، چاپ شانزدهم، ص169.
[2]فاطمه تفتیان، «نوسازی از نوع ژرمنی»، وبگاه اندیشکده برهان، قابل بازیابی در پیوند زیر:
http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=4276
[3]یرواند آبراهامیان، پیشین.
[4]محمد نیازی، «نظام خدمت اجباری و ملتسازی رضاخان»، وبگاه پیشینه.
[5]یرواند آبراهامیان، پیشین.
[6]محمدقلی مجد، قحطی بزرگ، ترجمه محمد کریمی، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1387، ص17.
[7]گفتوگوی وبگاه «دیپلماسی ایرانی» با دکتر محمود دلفانی، استاد دانشگاه در فرانسه و رئیس آموزشکده عالی روششناسی علوم انسانی در پاریس با عنوان «اشتباهات رضاشاه عامل اشغال ایران شد».
[8]سید مصطفی تقوی، «ارتش ایران در شهریور 1320»، وبگاه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
[9]الهه خانی، «رضاشاه با آزادی و آزادیخواهان چه کرد؟»، وبگاه اندیشکده برهان، قابل بازیابی در پیوند زیر:
http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=7617
[10]زهرا سعیدی، «چرا ارتش نتوانست در برابر متفقین بایستد؟»، وبگاه مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.
[11]جامی، گذشته چراغ راه آینده است، تهران: نشر ققنوس، 1393، چاپ یازدهم، ص86.
گروه تاریخ اندیشکده برهان