06 خرداد 1393

هجوم سپاه ابرهه به تهران/ روایتی نو از نزاع تهران امروز با تهران سال‌های جنگ


هجوم سپاه ابرهه به تهران/ روایتی نو از نزاع تهران امروز با تهران سال‌های جنگ

شاید غرش آسمان که در تمام طول داستان هر چند سطر یکبار بیان شده است و ناخودآگاه سرها را به سمت آسمان بلند می‌کند، همان آواز ابابیل باشد، غرشی که انتظار می‌کشد تا سپاه ابرهه را نابود کند، سپاه ابرهه، تهران این روزها است که به گفته‌ حوا «با تهرانی که سپاه محمد ازش بیرون رفت خیلی فرق کرده».

داستان «آواز ابابیل» روایت چهار روز از زندگی حبیب ابریشم رزمنده‌ دفاع مقدس است که در عملیات کربلای پنج به علت مجروحیت دچار فراموشی می‌شود و حال به تهرانی برگشته است که هیچ شباهتی به روزهای جنگ ندارد و حبیب هیچ آشنایی در آن ندارد، همراه لحظه‌ به‌ لحظه‌اش در این چهار روز، حوا ماندگار است که اسم با مسمایی دارد. این زن ماندگار است، بر سر تمام آرمان‌هایش، آرمان‌های پدرش و آرمان‌های همسرش. حبیب ناباورانه همراه حوا در شهر می‌گردد تا خبری از گمشده‌اش لیلا پیدا کند، ولی نمی‌داند که گمشده‌ اصلی در این شهر پر هیاهو چیز دیگری است.

**تهران سال‌های جنگ و تهران سال 89

به هر جا که وارد می‌شود و با آدم‌هایی که برخورد می‌کند، متحیرتر می‌شود و با ناراحتی می‌گوید: «چه بلایی بر سر آدم‌های این شهر آمده است، چرا کسی اعتراضی نمی‌کند» حبیب از تهران زمان جنگ رفته است و وارد تهران سال هشتاد و نه شده است، برای یافتن لیلا(همسرش) آلبومی را ورق می‌زند که نماد آن‌روزهای تهران است، که پر است از عکس‌های سیاه‌پوش کردن خیابانها، ریسه‌کشی جوانها، عکس تشییع شهدا و پخت‌و‌پز زنها در حیاط و حالا در تهران هشتاد و نه بهت‌زده به عروس نیمه برهنه‌ای نگاه می‌کند که در ماشین عروس کنار مرد تنومند و سبیل کلفتی نشسته است که قرار است همسرش باشد.

روی پرده‌ی سینما تصویر درشت دو زن بازیگر را می‌بیند با لب‌های قرمز، دندان‌های سفید و گونه‌های سرخ، با مادری برخورد می‌کند که نگران روح نحیف فرزندش آتلانتیس است که چرا معلم با او درباره‌ قیامت حرف زده است، جوانی را می‌بیند که او را به علت دزدی کپسول گاز در شهر می‌چرخانند و همزمان تصویر شهرام جزایری که از زندان فرار کرده از تلویزیون پخش می‌شود.

حوا همراه چهار روزه‌ حبیب نماد سال‌های جنگ است، دل پاک، مذهبی، یادآور و مردم دوست. حوا می‌گوید: «چیزهایی که آن زمان نام تذکر داشتند امروزه به تحجر معروف شده‌اند، به نظر من انقلاب ایجاد کردن سهل‌تر از انقلاب نگه داشتن است». او زخم خورده‌ی این سال‌های بعد از جنگ است. حوا، همسر جانباز شیمیایی و موجی است که با افتخار از روزهای بودن با همسرش تعریف می‌کند و می‌گوید: «موجی یعنی عاشق، کاری به کار تعریف دادگاه و استدلال مردم ندارم، برای من موجی یعنی کسی که جنگ روحش رو زخمی کرده» حوا نگران حامد فرزندش است، فرزندی را که دوست دارد با آرمان‌های سال‌های جنگ تربیت شود ولی تهران امروز.... . حبیب از هم سنگرانش می‌پرسد، از محسن مخملباف که به فیلم توبه‌ نصوحش معروف بوده است ولی در سال هشتاد‌و‌نه پناهنده‌ی سیاسی و شهروند افتخاری فرانسه است و آخرین فیلم‌هایش «سکس و فلسفه» و «فریاد مورچه‌ها» است.

**لیلای قربانی

حبیب ناباورانه در شهر به این‌ سو و آن‌ سو می‌رود و دنبال لیلایی می‌گردد که قربانی پیشرفت و تغییر ذائقه‌ها و سلیقه‌ها شده است. غرش مدام آسمان بدون هیچ بارانی نشانه‌ ناراحتی آسمان از مردم این شهر است. شهری که تمام کوچه‌هایش قدمگاه شهدا است، شهری که برای اغلب آدم‌هایش جنگ تمام شده است و مسابقه‌ی پیشرفت و ندیدن دیگران آغاز شده است. اما توی همین شهر آدم‌هایی زندگی می‌کنند که هنوز جنگ برایشان ادامه دارد و بیمارستان ساسان پر است از یادگارانی که هنوز برای نفس کشیدن نیرو می‌خواهند و هنوز جنگ در خانه‌هایشان و در قلب همسر و فرزندان‌شان ادامه دارد و حبیب تحمل این شهر را ندارد.

آواز ابابیل روایت چهار روز زندگی است، چهار روزی که رویش‌ها و ریزش‌ها را به تصویر می‌کشد، ریزش‌هایی که دل سربازان واقعی این انقلاب را به درد آورده است، نادر یزدانی‌هایی که پس از قطعنامه دچار مرگ تدریجی شده‌اند، نادر می‌گوید: «قراره یه عده ذره‌ ذره شهید بشن بی‌اون که خونی ازشون بره»، اصغر اسکندری‌هایی که هنوز چفیه بر سر دارند و پایبند ارزش‌ها، اصغری که راننده‌ی تاکسی است و پول زندگی را با زحمت به‌دست می‌آورد ولی هنوز بر سر آرمان‌هایش مانده است. خیلی ها سرباز بودند، ولی باید دید که چه‌کسی سرباز مانده است و دست از تکلیفش بر نداشته است. آواز ابابیل روایت درد است.

این کتاب در 200 صفحه و 18 فصل به قلم مجید پور‌ولی‌کلشتری نگاشته شده است و توسط موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب به چاپ رسیده است.


فارس