15 فروردین 1400
سوء قصد انگلیسیها به آیتالله شیخ مهدی خالصی در بوشهر
دشمنی انگلیس ها با پدرم [آیتالله شیخ مهدی خالصی] محدود به اعمال دسیسه و نیرنگ نشد. کینه و بغض و عداوت شدید آنان بر عقل و درایت شان غلبه کرد و آشکارا به کشتن وی شتافتند. کاری کردند که نظیرش را کمتر علنی کرده بودند.
انگلیس ها بیرحم ترین وحشیان زمین و درنده ترین درندگان اند. گوشت بشر خورده اند و خون بشر آشامیده اند. چنین زیسته و بالیده اند. چند بار در عراق قصد جان پدرم کردند و آخرین بار پیش از تبعیدش به او زهر خوراندند ولی طبیب حاذق، آقامیرزا علی شیرازی کاظمینی زود به دادش رسید، معالجه کرد و نجاتش داد. انگلیس ها هربار که قصد کشتن پدرم را داشتند، طبق عادتشان مخفیانه اقدام می کردند. ولی وقتی پدرم وارد بوشهر شد، دیگر مهار عقل از کف دادند و صبرشان به آخر رسید و کینه ای که از او به دل داشتند بر خویشتنداری شان چیره آمد. سر ویلسن، حاکم کل عراق در ایام نهضت عراقیان، پس از آن که قیام کنندگان را طرد کرد، رئیس شرکت نفت ایران و انگلیس شد. او پدرم را خوب می شناخت. روز ورود پدرم به بوشهر، وی نیز از آبادان به بوشهر آمد[1] و عهده دار قتل پدرم جلوی چشم مردم شد. این شیوه از یک انگلیسی انتظار نمی رفت ولی بغضی که در دل داشتند بر صبرشان چربیده بود و میل به کینه جویی، شکیب را از آنان گرفته بود. انگلیسها در واقع، دنشاوای نیز دست به قتل کودکان و زنان زده بودند. در عراق نیز چنین کرده بودند. در سودان، گرد کیچنر مغز سر رهبر سودان را خورده بود.
در بوشهر، مردی انگلیسی میان دهها هزار پیشواز کننده جای گرفت. وی در زمان جنگ جهانی [اول] عضو قشون انگلیس در عراق بوده و پس از جنگ به استخدام شرکت نفت در می آید. هنگام عبور اتومبیل حامل پدرم، او می دود به ماشین آویزان می شود و با سلاح کمری به سوی پدرم تیر خالی می کند ولی تیرش خطا می رود. مردم برسر او می ریزند و مهلت نمی دهند که جنایت خود را به انجام برساند. زیر دست و پای مردم بوده که سربازان قشون می ریزند و نجاتش می دهند. نمیدانم آیا این کار با اطلاع وزیر جنگ وقت (و شاه کنونی) بود یا رهاندن آن انگلیسی بر حسب عادت انجام شد.
سر ویلسن نامه ای برای من نوشت و از آن حادثه ابراز تأسف کرد و خبر داد که آن مرد را از شرکت نفت اخراج و به لندن تبعید کرده است. نوشته بود وی مست بوده و نمی فهمیده چه می کند.[2]
وقتی در تهران این خبر به ما رسید، شهر برآشفت و می رفت که حوادث مهمی رخ دهد. جمعی رفتند از سرپرسی لورن، سفیر انگلیس در تهران، انتقام بگیرند ولی مشیرالدوله رئیس الوزراء با مهارت و خبرگی مسأله را جمع کرد. به ما نیز خبر داد که پدرم آسیبی ندیده و آن مرد انگلیسی مست لایعقل بوده و قصدی از آن کار نداشته است. مردم آرام شدند و سرپرسی لورن جان به سلامت برد.
پینوشتها:
[1] آیة الله شیخ مهدی خالصی روز یکشنبه هفتم مهر ماه ۱۳۰۲ مطابق با ۱۸ صفر ۱۳۶۲ وارد بوشهر شد. | ٢. این واقعه سال ۱۹۰۹م در روستای دنشاوای مصر رخ داده و نظامیان انگلیسی به کشتار روستائیان مصری و سوزاندن
محصولات کشاورزی آنان پرداختند و شماری از اهالی را هم که به دفاع از همولایتی هایشان آمده بودند بازداشت و محاکمه کردند که برخی به اعدام و بقیه به حبس محکوم شدند. نک: اندیشه عرب در عصر لیبرالیسم، حورانی،
آلبرت، ترجمه على شمس، نامک، تهران، ۱۳۹۳، ص۲۳۳ ٣. بنابر خبری که معاضد السلطان کارگزار بنادر خلیج فارس امروز [۱۰ مهر /۱۳۰۲] به وزارت امور خارجه داد، شب گذشته یک نفر انگلیسی وابسته به کنسولگری آن کشور در بوشهر به هنگام بازگشت آیة الله محمدمهدی خالصی و حاکم بوشهر از مسجد دهدشتی به امیریه (محل اسکان آیةالله) به اتومبیل حامل آنها حمله وحشیانه کرد ... نک: روزشمار تاریخ معاصر ایران، همان، ج ۳، ص۳۵۱.
[2] نک: روزشمار تاریخ معاصر ایران، همان، ج ۳، ص۳۵۳
آه از این راه، خاطرات آیتالله شیخ محمد خالصیزاده، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ترجمه و بازپژوهشی علی شمس،1397، صص 250-248