02 بهمن 1399
خاطرهنویسی خونبار
از مشخصترین رویدادهای سال اول سلطنت رضاشاه، برخی اقدامات ستیزهجویانة داخلی در مخالفت با اقتدار وی بود. یکی از اقدامات خصمانة مربوط به روابط ایران و شوروی، شورش لهاکخان در اوایل بهار 1926/1305، در ایالت خراسان، در نواحی مرزی شوروی، بود. لهاکخان، افسر شورشی ارتش ایران ملقب به سالارجنگ، فرماندهی گروهی از نظامیان را به عهده گرفت که در وهلة اول پادگان مراوهتپه را، در مرز ایران و شوروی، به تصرف خود درآوردند. نظامیان شورشی به سوی بجنورد پیشروی کردند و در آنجا نیروهای محلی به آنان پیوستند. گزارش شده بود، عدهای از ترکمنهای خاک روسیه نیز همراه شورشیان بودند. همچنین شایع شد علاوه بر اینکه مدتها بود نظامیان شورشی حقوق و مواجب خود را دریافت نکرده بودند، کمکهای مادی و تبلیغات بولشویکی نیز در بروز این شورش موثر بوده است. این شورش تا بدان حد جدی بود که شاه خود وارد ماجرا شد و به آن پایان داد.(1)
چنان که اشاره شد، نخستین واکنش در قبال شورش لهاکخان، انتساب آن به تحریک و توطئه روسها بود، به ویژه آن که شورش، هم صبغة انقلابی داشت و هم در جوار مرزهای شوروی شکل گرفته بود.
در این میان، مقامات انگلیسی نیز، که از دیرباز تحولات این خطه را از نظر اهداف درازمدت روسها زیرنظر داشتند، در آغاز دست آنان را در کار دیدند، ولی به زودی، با توجه به گزارشهایی که از مدتها پیش در به هم ریختگی اوضاع نظامی و سیاسی خراسان دریافت شده بود، واقعیت آشکار شد. به نوشتة میجر فریزر، وابستة نظامی سفارت بریتانیا، هرچند نمیتوان تبلیغات آشوبطلبانة روسها یا نقش برخی از سازمانهای کمونیستی محلی ترکستان یا قفقاز را در این شورش نادیده گرفت، ولی به رغم نظر مقامات نظامی ایران، که روسها را مسئول بروز این شورش میدانستند، دلیل اصلی آن را باید در نارضایتی و تنفر نظامیان از افسران ارشد قشون جست و جو کرد.
از سوی دیگر، به نظر میرسد روسها نیز، همچون رقبای انگلیسی خود، از بروز حوادثی مانند شورش لهاکخان، غافلگیر شده بودند و واکنشهای متعارضی از خود نشان میدادند. اندکی پس از شورش پادگان مراوهتپه، آقابکف، افسر گ.پ.اُ (تشکیلات امنیتی شوروی)، دستور یافت برای ارزیابی گزارشهای ضد و نقیضی که درباره این ماجرا به مسکو میرسید، وارد عمل شود. از خاطرات وی چنین برمیآید که برخی از مقامات محلی شوروی در عشقآباد، با تأکید بر رنگ و بوی بولشویکمآبانة شورش، درخواست کرده بودند برای پشتیبانی از آن کمکهایی صورت گیرد. به اعتقاد آنان، دولت شوروی با حمایت نکردن از این قیام اشتباهی بزرگ مرتکب شد، زیرا افراد وابسته به این جنبش، به کمکهای دولت شوروی امید زیادی داشتند و به سبب همین اهمال در رساندن کمک، دولت شوروی در نظر شورشیان خوار و خفیف و از وجهة آن کاسته شد؛ البته این موضوع بازتاب ناگواری نیز در میان همة ملل مشرقزمین برجا میگذاشت.
با این حال، پیش از آنکه آقابکف بتواند بر اساس دستوراتی که به او داده بودند، از اهداف لهاکخان، موقعیت و میزان همراهی مردم منطقه با او و عدة دقیق نیروهای زیر فرمانش و بالاتر از همه نقش انگلیسیها در این شورش، گزارشی تهیه کند و به مسکو بفرستد، شورش نظامیان خراسان در هم شکست و مقامات مرزی روسیه ماندند با هفتصد تن از افراد لهاکخان که تقاضای پناهندگی کرده بودند. احتمالاً حتی اگر این نهضت دوام بیشتری مییافت و این گزارش به مسکو میرسید، باز هم در عملکرد شوروی تغییری داده نمیشد، زیرا در آن ایام سیاست خارجی شوروی حمایت از اقتدار پهلوی بود و از تشویق و تشجیع مخالفان دوری میکرد. در خلال شورش نیز روسها نه تنها عملاً کمکی نکردند، بلکه به لحاظ نظری نیز در مباحثی که در تفسیر و تعبیر این حرکت صورت گرفت، مخالفت کردند.
پاستوخف، رئیس بخش خاورمیانة کمیساریای امور خارجه شوروی، در مقالهای که در روزنامه ایزوستا (4 ژوئیه/13 تیر) چاپ شد، پس از گزارش وقایع سلماس و مراوهتپه، دست انگلیسیها را، که در میان واحدهای شورشی شدیداً فعالیت میکردند و برای تحریک و تفتین شعارهایی چون «مرگ بر دولت و برقرار باد قدرت شوروی» میدادند، در کار دید.
همچنین، در پی سفر تیمورتاش به مسکو، که اندک زمانی پس از سرکوب نهایی شورش و در آستانة توافقهای ایران و شوروی صورت گرفت، یورنیف، سفیر شوروی در تهران، که آن روزها در مسکو بود، در مصاحبهای در ایران، پس از ابراز امیدواری و اطمینان از رفع اختلافهای تجاری دو کشور، درباره شورش خراسان گفت: «شورشیان ایران که از مرز گذشته و وارد خاک شوروی شده بودند، خلع سلاح شدند و در سربازخانههایی ویژه در عشقآباد زیرنظر میباشند». وی در خاتمه بار دیگر اطمینان داد که روابط با ملل دوست همجوار شکل محکم و کاملاً روشنی به خود خواهد گرفت و دشمنان ایران و اتحاد جماهیر شوروی، موفق نخواهند شد تیرگی و کدورتی در این رابطه ایجاد کنند، زیرا رشتههای منافع حیاتی، ایران و اتحاد جماهیر شوروی را به هم مربوط و علاقهمند کرده است.(2)
«سرگئی یوویچ آقابکف» از ارامنة ترکستان، پس از خدمت در ارتش سرخ، از 1920 به سازمان چکا پیوست. پس از تبدیل سازمان چکا به گ.پ.اُ، آقابکف نیز همچنان به کار خود در این سازمان ادامه داد. او در مأموریتهای مختلفی، به افغانستان و ایران و ترکیه سفر کرد. آقابکف هنگامی که در ترکیه به انجام وظیفه اشتغال داشت، در ژانویة 1930 به فرانسه گریخت و در آغاز بخشی از خاطرات خود را در شمارههای 26 تا 30 اکتبر 1930/4 تا 8 آبان 1309 روزنامه لوماتن چاپ پاریس، منتشر کرد. سپس در سال بعد همة یادداشتهای خود را در کتابی به زبان فرانسوی منتشر کرد.(3) وزارت امور خارجه ایران نیز دو نسخه از این کتاب را تهیه کرد و در اختیار سرتیپ آیرم، رئیس کل نظمیه، گذاشت.(4)
انتشار کتاب آقابکف، در مجامع رسمی ایران تأثیر زیادی گذاشت و همه کسانی که به نحوی از آنان، در شرح مأموریتهای آقابکف در ایران، یاد شده بود، تحت پیگرد قرار گرفتند و در نتیجه، در حدود 250 نفر در تهران، 130 نفر در خراسان و 50 نفر در آذربایجان دستگیر شدند. پس از بازجویی از این عده، همه به جز 32 نفر آزاد شدند که از این عده پس از محاکمه در دادگاههای نظامی، 4 نفر اعدام و بقیه به زندانهای کمتر از 15 سال محکوم شدند.(5)
پینویسها
1- درباره لهاک خان نک: کاوه بیات، قیام نافرجام «شورش لهاک خان سالار جنگ»، تهران، انتشارات پروین، 1375.
2- همان، صص 52-48.
3- درباره آقابکف ن.ک: ژرژ سرگئی یوویچ آقابکف، خاطرات آقابکف، ترجمة حسین ابوترابیان، تهران، انتشارات پیام، 1357، مقدمة مترجم، ص 3.
4- اسناد وزارت امور خارجه، کارتن 20، پرونده 19، سال 1310، نامه نمرة 2792 سرتیپ آیرم به وزارت خارجه در 29 شهریور.
5- ژرژر سرگئی یوویچ آقابکف، پیشین، ص 5.
روابط ایران و شوروی در دوره رضاشاه،محمود طاهراحمدی، مرکز اسناد و دیپلماسی، تابستان 1384، صص 42-34