16 اردیبهشت 1400
جنایات حزب دمکرات کردستان – زندان دولتو
|
حمله به پادگانهای نظامی و کاشت مین در سر راه نیروهای نظامی، ترور و ارعاب افراد بومی و غیر بومی، به آتش کشیدن امکانات دولتی و گرفتن مالیات از مردم، تجاوز به ناموس مردم و... از جمله اقدامات حزب دمکرات و دیگر احزاب در کردستان بود. جنایات حزب دمکرات و اشرار درکردستان به حدی وحشتناک و غمانگیز بود که امام خمینی (ره) از تاریخ 27/5/58 تا 16/6/58 یعنی طی 20 روز 24 حکم، پیام و سخنرانی مربوط به کردستان داشتند. طبق شرح حالی که به اختصار راجع به کردستان دادم بنده از ستاد مرکزی سپاه به اتفاق 77 نفر از پادگان ولیعصر در ماه مبارک رمضان در اواخر تابستان به کرمانشاه اعزام شدیم و در آزادسازی سنندج و سپس دیواندره و سقز با شهیدانی مانند محسن چریک، سلیم توری، صیاد شیرازی، بروجردی و ... همرزم بوده و پس از آزادسازی شهر سقز به همراه یکی از برادران ارتشی که برای نماز به مسجدی در سقز رفتیم اسیر شده و از آنجا با پای برهنه، گرسنه و تشنه تا 15 کیلومتر از کوهها عبور کردیم و سپس ما را به بوکان و در آنجا توسط مسئولین حزب دمکرات و سعید سلطانپور که عضو شورای مرکزی چریکهای فدایی خلق بودند محاکمه و در سحرگاه محکوم به اعدام شدیم که به دلیلی که هنوز هم نمیدانم اعدام صورت نگرفت و من به همراه این برادر ارتشی و سه نفر هموطن کُرد زبان به پادگان مهاباد اعزام شدیم و در مهاباد هم محاکمه شدیم و از آنجا ما را به شهرستان سردشت بردند. در سردشت بنده را به اتفاق شهید ترکان و شهید شیری محاکمه کردند و محکوم به اعدام شدیم که بنده و شهید علیپور که بعدها نماینده مردم سردشت در کردستان شدند و همچنین چهار شهید دیگر شهید ترکان و شهید شیری، ملکوندی و... به محل اعدام بردند که آن چهار شهید را اعدام کردند ولی بنده و شهید علیپور (که بعدها توسط عمال مزدور ضدانقلاب کردستان، در تهران ترور شد) را بعد از سردشت به روستاهای مختلف و عاقبت همراه سی نفر دیگر به زندان دولتو که در واقع یک طویله بود بردند. پس از نظافت طویله با یک پتوی نظامی و لباسهای خونین و قوطی کنسروی که ما در مسیر پیدا کردیم که بعدها همان ظرف غذا و هم ظرف ... ما شد، اسکان پیدا کردیم. تمامی امور زندانیان، توسط خود زندانیها صورت میپذیرفت، از بهداشت، درمان، البسه و کمکهای اولیه که طبق قانون ژنو برای اسرا الزامی میباشدف خبری نبود. روزانه یک قرص نان که در خود طویله طبخ میکردیم و با یک وعده غذا که از آب گوجه و بعضی مواقع هم گندم که بیشتر آن هم آلوده بود رفع گرسنگی مینمودیم و برای استحمام با یک حلب آب و آتشی که درست میکردیم هفتهای یکبار آن هم بدون صابون حمام میکردیم. باتوجه به اینکه در طویله بودیم از شپش و سایر حشرات موذی رنج میبردیم. از پزشک هم خبری نبود؛ وقتی شکنجه میشدیم زخمها تا مدت مدیدی حتی به عفونتهای شدید تبدیل میشد و تنها یک پزشک اسیر داشتیم به نام آقای دکتر سید مسعود خاتمی که او هم بدون امکانات مداوا میکرد. در زندان به هیچ وجه جا نبود و بعضی از اسرا در آخور طویله استراحت میکردند! ارتفاع سقف آنجا تنها 50 سانتیمتر بود و به قدری جا کم بود که اسرا نمیتوانستند حتی خود را جابه جا کنند. در ظرف دو ماه از 30 نفر اسیر به 120 نفر رسیدیم. رئیس زندان شخصی به نام کاک رسول بود که خود مدعی بود از سران بالای حزب دمکرات است و در زمان شاه زندانی سیاسی بوده است. بازجویی و شکنجه نمودن زندانیان توسط مزدوران حزب دمکرات و گروههای همچون منافقین، چریکهای فدایی خلق و ... صورت میگرفت. کار بازجویی، شکنجه و جمعآوری اطلاعات و اخبار از زندانیان به عهده آنان بود و این گروهها ارتباط داخلی و خارجی با حزب دمکرات داشتند. زندان دولتو نمونهای از یک زندان حتی عصر حجر هم نبود. شکنجههای قرون وسطایی و اعمال غیر انسانی بر جسم و شکنجههای روحی که حاکی از شقاوت این مزدوران بود. وادارکردن زندانیان به بیگاری آن هم با آن بدنهای ضعیف، شکنجه زندانی در آب رودخانه با دمای 20 درجه زیر صفر (که دو بار برای خود بنده اتفاق افتاد!)، آوردن چوب از جنگل، توهین به مقدسات دینی و فحشهای ناموسی، همه اینها که بیان شد نمونههای کوچکی بود که به ذهن حقیر آمده است. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در پایان شهریورماه 1359 اکثر گروههای سیاسی و حتی نظامی با یک چالش درونی و بیرونی مواجه شدند، بیشتر اعضای آنها می گفتند: حال که دشمن خارجی به کشور ما حمله کرده چرا بر علیه این دشمن نمیجنگیم؟ حتی اختلاف بین سران حزب دمکرات در این خصوص شدت گرفته و انشعاب صورت گرفت. چون آنها در مقابل افکار عمومی مردم و سایر نهضتهای آزادیبخش مورد سوال قرارگرفته بودند. حزب دمکرات گروه قاسملو با عراق هماهنگ شده بود و چون جایگاهی در ایران نداشتند و بیشتر به آن طرف مرز رفته بودند، راجع به زندانیان دلتتو که بیش از دو سال را در زندان سپری کرده بودند میبایست تصمیم بگیرند. لذا دارو دسته قاسملو با هماهنگی ارتش عراق زمینه یک فاجعه هولناک را توسط دیگر احزاب رقم زدند، ساعت 11 صبح روز پنج شنبه 17 اردیبهشت 1360 هواپیمای جنگی دشمن شروع به بمباران کرده و با فرود اولین بمب ساختمان طویله در دل کوه و قسمتی از آن هم که با سنگ و گل ساخته شده بود تخریب و موج انفجار تمامی زندانیان را فرا گرفت که همزمان فریادهای اللهاکبر و نالههای مجروحین شنیده میشد و از 200 زندانی 70 درصد آنان به شهادت رسیدند و مابقی مجروح و روانه عراق شدند و اسارت آن عده ادامه داشت تا اینکه عاقبت به آغوش وطن بازگشتند. یادمان شهدا و اسرا 17 اردیبهشت 1360 سالروز بمباران زندان دولتو همیشه باید در خاطره ها بماند و نسل به نسل تعریف شود تا جنایات این مدعیان به اصطلاح دمکرات و مردمی برای مردم بازگو شود. اکنون در کردستان غیور به یمن خون شهدا آرامش برقرار و کارهای سازندگی و توسعه با شتاب ادامه دارد.
|