16 مهر 1393
کمک ولیعهد قاجار به «امور خیریه»!
«آرتور هاردینگ» دیپلمات انگلیسی در سالهای خدمت خود در وزارت امور خارجه کشورش مأموریتهایی در روسیه، ترکیه، مصر، هندوستان و ایران داشته است. او که در دوران مظفرالدین شاه وزیرمختار کشورش در تهران بود، در کتاب خود تحت عنوان «خاطرات سیاسی سر آرتور هاردینگ» خاطرهای از محمدعلی میرزا پسر بزرگ مظفرالدین شاه نقل کرده که خواندنی است. وی مینویسد:
شاهزاده محمدعلی میرزا مردی بود چاق و سنگین وزن که قیافهای گندمگون و چشمانی سیاه داشت. در ضمن نخستین ملاقاتم با وی (در تبریز) به این نتیجه رسیده بودم که این شاهزاده قاجار، جوانی است سنگدل و خشن که از حیث تربیت و شئون اکتسابی ابداً به پای پدر نمیرسد. اولین داستانی که درباره خوی و خصلت جبلی والاحضرت پس از ورودشان به تهران شنیدم این بود که شاهزاده در حین استحمام در کاخ سلطنتی، موقعی که وارد خزانة حمام میشده پایش لغزیده و به زمین خورده بود. با اینکه عوارض ناشی از این تصادف خیلی جزئی بوده و از یکی دو خراش مختصر تجاوز نمیکرده است، درباریان چاپلوس که فرصت را برای تقرب به این خورشید طالع سریر سلطنت مغتنم میدیدهاند فوراً شروع به جمعآوری صدقه به شکرانة دفع بلا از وجود والاحضرت کرده بودند و وجوه گردآوری شده قرار بود بعداً میان مساجد، تکایا و مستمندان پایتخت، توزیع شود. به قراری که از راویان موثق شنیدم، هر یک از اعضای دربار سلطنتی به فراخور امکان خود پولی به این صندوق اعانه پرداخت کرده بود، به طوری که مجموع پرداختیها سر به رقمی هنگفت میزد. هنگامی که صدقة درباریان را در خورجینی بزرگ به حضور نایبالسلطنه میآوردند تا از ایشان کسب تکلیف کنند که وجوه جمعآوری شده به کدام یک از مساجد یا بقاع متبرک باید فرستاده شود، یا اینکه اگر نظر شاهزاده بر این تعلق گرفته که همه آن پولها میان فقرا و مستمندان تقسیم شود نام و محل گیرندگان را شخصاً تعیین فرمایند، والاحضرت به محض دیدن خورجین ضخیم پول، تکلیف همگان را در جملهای کوتاه روشن و امر صادر میفرمایند که: «... شما کار نداشته باشید. همه این پولها را در اختیار من بگذارید تا خودم به نحو مقتضی ترتیبش را بدهم که در کجا باید مصرف بشود و مطمئن باشید که همه آنها در محلی که بیشترین احتیاج را به این وجوه دارد خرج خواهد شد...» و لااقل این مضمون روایتی بود که من شنیدم.
بنا به شایعاتی که در تهران رواج داشت، پس از آنکه خورجین را تمام و کمال تسلیم ولیعهد کرده بودند، دیگر کسی چیزی دربارهاش نشنید. اما اطرافیان والاحضرت متفقالقول بودند که معظمله خود را برای دریافت آن شکرانه مناسبتر و مستحقتر از همه تشخیص میداده، زیرا با آن حرص و ولع جبلی که خداوند در وجودش به ودیعه نهاده بود تقریباً امکان نداشت دیناری از آن پولها به «مصارف غیرلازم» برسد و مثلاً نصیب فقرا یا مستمندان تهران شود.
تجربة شخصی من از این شاهزاده قاجار، که به علت بیماری مزمن پدرش میبایست در آتیهای نزدیک وارث تاج و تخت ایران شود، چندان مطبوع و خوشآیند نبود.
خاطرات سیاسی «سر آرتور هاردینگ»، دکتر جواد شیخالاسلامی،انتشارات کیهان، صص 277-275.