12 اردیبهشت 1393
جامعة اسلامى معلمین تهران
بنام خدا
برادر و همکار ارجمند در اجتماعى که شعلههاى فساد از هر گوشه و کنارى زبانه کشیده دامن پاک جوانان ما را مىسوزاند، و در محیطى که ارزشهاى اخلاقى کمترین موقعیت را دارا هستند، و بالاخره در جامعهاى که پایههاى ایمانى ریشههاى خود را از جان افراد اجتماع ما کنده و جاى خود را به بىبندوبارى و هرجومرج دادهاند به حکم: کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته عدهاى از معلمین و دبیران وزارت فرهنگ و استادان دانشگاه گرد هم جمع شده و با امید به خداوند متعال و همت برادران مسلمان دست به کار اقداماتى شدهاند که وظیفه دینى و وجدانى خود را انجام داده باشند و براى اجراى مقاصد خود در ابتدا جامعهاى به نام : «جامعه اسلامى معلمین» تشکیل دادهاند.
شما که شاهد این مصائب اجتماعى ناشى از بىدینى هستید، شما که از بىبندوبارى و هرج ومرج اخلاقى جوانان رنج مىبرید و شما که اجتماع دیگران را در باطل به چشم مىبینید و موفقیت آنان را ملاحظه مىکنید و بالاخره شما که مىخواهید اجتماع ما صورت و سیرت خدایى و اسلامى به خود بگیرد، خواهناخواه به طور فردى اقداماتى مىکنید، توجه دارید که تنها نیستید و خیلى از همکاران شما هستند که مثل شما فکر مىکنند و هر یک به تنهایى کوششهایى دارند و اگر چنانچه این کوششها در قالب اجتماعى ریخته شوند و طبق برنامه منظمى در سراسر کشور اعمال گردند، بهتر و زودتر به نتیجه خواهیم رسید. جامعه اسلامى معلمین تهران به فکر ایجاد این اتحاد و اجتماع است و به این جهت ضمن تقدیم اساسنامه و یک برگ عضویت دست همکارى به سوى شما معلم مسلمان و علاقهمند دراز کرده و امیدوار است با قبول عضویت و همکارى که متعاقب آن خواهید فرمود بتواند به هدفها و آمال خدایى خود برسد ـ باشد که همه ما مورد عفو و رحمت الهى واقع شویم. هیأت مدیره جامعه اسلامى معلمین تهران :
مرتضى مطهرى ـ احمد راد ـ احمد آرام ـ محمد بهفروزى1 ـ محمدعلى رجایى2 ـ سید مصطفى طباطبایى آدرس : تهران ـ نارمک. دبیرستان کمال ـ جامعه اسلامى معلمین ـ رجائى
1ـ مهندس بهفروزى، در سال 1311 ه. ش.، در تهران به دنیا آمد. به دلیل شراکت پدر وى با برادر بزرگ شهید رجائى در بازار، با آن شهید آشنائى یافت و کمى بعد در سال 1328، به خدمت نیروى هوائى با درجه گروهبانى درآمد. ایشان، در مراسم بازگشت آیتاللّه کاشانى به تهران و نیز، جلسات سخنرانى فدائیان اسلام در منزل آیتاللّه کاشانى شرکت و حضور مىیافت و در زمانى که در نیروى هوائى خدمت مىکرد، در محاکمات فدائیان اسلام، شرکت مىنمود. در سال 1332، در جلسات بحث و تفسیر قرآنى آیتاللّه طالقانى در مسجد هدایت، شرکت مىکرد و پس از جبهه ملّى دوم ـ که نهضت آزادى ایران تأسیس گردید ـ به اتّفاق شهید رجائى، به عضویّت آن درآمد و در جلسات سخنرانى مهندس مهدى بازرگان، شرکت مىجست. مهندس بهفروزى، با مدرک لیسانس و فوق لیسانس ریاضى از دانشگاه تهران، از سال 1340 در دبیرستان کمال مشغول تدریس گردید. وى، از سال 1346، به عنوان عضو هیئت علمى دانشکده فنّى دانشگاه تهران، به تدریس اشتغال داشت و ساواک، به دلیل حسّاسیّت زیاد نسبت به فعالیّتهاى سیاسى و مبارزاتى ایشان، از ادامه تحصیل وى در کشورهاى خارجى، با عنوان عنصر خطرناک، جلوگیرى نمود. مهندس بهفروزى، به اتّفاق شهید رجائى و برخى دیگر از دبیران دبیرستان کمال، جزو هیئت امناى دبستان رفاه بود و در آستانه ورود حضرت امام (ره) به ایران، در کمیته استقبال، فعالیّت داشت. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، علىرغم دعوت مکرّر شهید رجائى براى تصدّى مسؤولیّتهاى گوناگون، به خدمات فرهنگى خود به عنوان معلّم و استاد دانشگاه ادامه داد. از مهندس بهفروزى ـ که به دو زبان فرانسه و انگلیسى تسلّط دارد ـ دو اثر به نام جبر جدید (ترجمه) و اعداد مختلف در هندسه، منتشر شده است.
2ـ شهید محمّدعلى رجائى، در سال 1312، در قزوین متولّد شد. پدرش پیشهور بود و در بازار قزوین، به کسب خرازى اشتغال داشت. در چهار سالگى پدر را از دست داد. مخارج خانه را مادر با کار پنبهپاک کردن شبانهروزى، و برادرش تقبّل مىکردند. در سیزده سالگى، دوره ابتدائى را به پایان رساند. به دلیل فقر و ندارى، در بازار قزوین مشغول کار شد. پس از مدّتى، راهى تهران شد و به کار دستفروشى مشغول شد. فقر و فشار زندگى در تهران، خاصّه در منطقه کورهپز خانه، او را در هالهاى از غم و اندوه قرار داد. براى ادامه تحصیل، به نیروى هوائى رفت و گروهبان شد. با آغاز فعّالیت فدائیان اسلام، مجذوب شهید نوّاب صفوى گردید. در نهضت ملّى شدن نفت، فعّال گردید. در کلاسهاى شبانه «مرکز تعلیمات جامعه اسلامى»، به تحصیل ادامه داد. در سال 1332، دیپلم گرفت. پس از کودتاى 28 مرداد، به همراه چند تن از دوستانش، به نیروى زمینى تبعید شد. در سال 1334، استعفا نمود و در بیجار، معلّم گردید و خود، به تدریس و تکمیل زبان انگلیسى پرداخت. کار مطالعه را در تنهائى پیش گرفت. تنها مونسش در شهر بیجار، کتاب بود. پس از بازگشت به تهران، به دانشسراى عالى تربیت معلم راه یافت. در همین سالها بود که با مرحوم آیتاللّه سیّدمحمود طالقانى آشنا و به مجالس سخنرانى ایشان راه یافت. پس از پایان تحصیل، به استخدام آموزش و پرورش درآمد و مدّتى در خوانسار، مشغول تدریس شد. در آن شهر، جلسات تفسیر قرآن هفتگى گذاشت و تعدادى از معلّمان را جذب نمود. پس از بازگشت به تهران، فوقلیسانس را در رشته آمار گرفت. تدریس در مدرسه کمال را شروع و در سال 1341، ازدواج نمود. در اردیبهشت 1342 دستگیر شد. و پس از پنجاه روز، آزاد گردید و به تدریس در مدارس تهران پرداخت. در سال 1346، همکارى با جمعیّت مؤتلفه را آغاز و به سال 1350 مسافرت به فرانسه، ترکیه و سوریه نمود. در 1353، بار دیگر دستگیر و مورد شکنجههاى شدیدى قرار گرفت و تا سال 1357 در زندان بود. سال 1358، تصدّى کفالت وزارت آموزش و پرورش را عهدهدار شد. سپس به وزارت رسید. در سال 1359، به مجلس شوراى اسلامى راه یافت و به راى نمایندگان و حمایت مردم، به نخستوزیرى رسید. پس از آنکه مجلس، ابوالحسن بنىصدر را به دلیل بىکفایتى برکنار کرد، شهید رجائى به ریاست جمهورى رسید (1360) و در هشتم شهریور 1360، با توطئه سازمان منافقین و انفجار بمب در ساختمان نخستوزیرى، به همراه شهید حجّتالاسلام دکتر محمّدجواد باهنر (نخستوزیر)، به شهادت رسیدند. (شهید محمّدعلى رجائى به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسى اسناد تاریخى، تهران 1379)
برادر و همکار ارجمند در اجتماعى که شعلههاى فساد از هر گوشه و کنارى زبانه کشیده دامن پاک جوانان ما را مىسوزاند، و در محیطى که ارزشهاى اخلاقى کمترین موقعیت را دارا هستند، و بالاخره در جامعهاى که پایههاى ایمانى ریشههاى خود را از جان افراد اجتماع ما کنده و جاى خود را به بىبندوبارى و هرجومرج دادهاند به حکم: کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته عدهاى از معلمین و دبیران وزارت فرهنگ و استادان دانشگاه گرد هم جمع شده و با امید به خداوند متعال و همت برادران مسلمان دست به کار اقداماتى شدهاند که وظیفه دینى و وجدانى خود را انجام داده باشند و براى اجراى مقاصد خود در ابتدا جامعهاى به نام : «جامعه اسلامى معلمین» تشکیل دادهاند.
شما که شاهد این مصائب اجتماعى ناشى از بىدینى هستید، شما که از بىبندوبارى و هرج ومرج اخلاقى جوانان رنج مىبرید و شما که اجتماع دیگران را در باطل به چشم مىبینید و موفقیت آنان را ملاحظه مىکنید و بالاخره شما که مىخواهید اجتماع ما صورت و سیرت خدایى و اسلامى به خود بگیرد، خواهناخواه به طور فردى اقداماتى مىکنید، توجه دارید که تنها نیستید و خیلى از همکاران شما هستند که مثل شما فکر مىکنند و هر یک به تنهایى کوششهایى دارند و اگر چنانچه این کوششها در قالب اجتماعى ریخته شوند و طبق برنامه منظمى در سراسر کشور اعمال گردند، بهتر و زودتر به نتیجه خواهیم رسید. جامعه اسلامى معلمین تهران به فکر ایجاد این اتحاد و اجتماع است و به این جهت ضمن تقدیم اساسنامه و یک برگ عضویت دست همکارى به سوى شما معلم مسلمان و علاقهمند دراز کرده و امیدوار است با قبول عضویت و همکارى که متعاقب آن خواهید فرمود بتواند به هدفها و آمال خدایى خود برسد ـ باشد که همه ما مورد عفو و رحمت الهى واقع شویم. هیأت مدیره جامعه اسلامى معلمین تهران :
مرتضى مطهرى ـ احمد راد ـ احمد آرام ـ محمد بهفروزى1 ـ محمدعلى رجایى2 ـ سید مصطفى طباطبایى آدرس : تهران ـ نارمک. دبیرستان کمال ـ جامعه اسلامى معلمین ـ رجائى
1ـ مهندس بهفروزى، در سال 1311 ه. ش.، در تهران به دنیا آمد. به دلیل شراکت پدر وى با برادر بزرگ شهید رجائى در بازار، با آن شهید آشنائى یافت و کمى بعد در سال 1328، به خدمت نیروى هوائى با درجه گروهبانى درآمد. ایشان، در مراسم بازگشت آیتاللّه کاشانى به تهران و نیز، جلسات سخنرانى فدائیان اسلام در منزل آیتاللّه کاشانى شرکت و حضور مىیافت و در زمانى که در نیروى هوائى خدمت مىکرد، در محاکمات فدائیان اسلام، شرکت مىنمود. در سال 1332، در جلسات بحث و تفسیر قرآنى آیتاللّه طالقانى در مسجد هدایت، شرکت مىکرد و پس از جبهه ملّى دوم ـ که نهضت آزادى ایران تأسیس گردید ـ به اتّفاق شهید رجائى، به عضویّت آن درآمد و در جلسات سخنرانى مهندس مهدى بازرگان، شرکت مىجست. مهندس بهفروزى، با مدرک لیسانس و فوق لیسانس ریاضى از دانشگاه تهران، از سال 1340 در دبیرستان کمال مشغول تدریس گردید. وى، از سال 1346، به عنوان عضو هیئت علمى دانشکده فنّى دانشگاه تهران، به تدریس اشتغال داشت و ساواک، به دلیل حسّاسیّت زیاد نسبت به فعالیّتهاى سیاسى و مبارزاتى ایشان، از ادامه تحصیل وى در کشورهاى خارجى، با عنوان عنصر خطرناک، جلوگیرى نمود. مهندس بهفروزى، به اتّفاق شهید رجائى و برخى دیگر از دبیران دبیرستان کمال، جزو هیئت امناى دبستان رفاه بود و در آستانه ورود حضرت امام (ره) به ایران، در کمیته استقبال، فعالیّت داشت. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، علىرغم دعوت مکرّر شهید رجائى براى تصدّى مسؤولیّتهاى گوناگون، به خدمات فرهنگى خود به عنوان معلّم و استاد دانشگاه ادامه داد. از مهندس بهفروزى ـ که به دو زبان فرانسه و انگلیسى تسلّط دارد ـ دو اثر به نام جبر جدید (ترجمه) و اعداد مختلف در هندسه، منتشر شده است.
2ـ شهید محمّدعلى رجائى، در سال 1312، در قزوین متولّد شد. پدرش پیشهور بود و در بازار قزوین، به کسب خرازى اشتغال داشت. در چهار سالگى پدر را از دست داد. مخارج خانه را مادر با کار پنبهپاک کردن شبانهروزى، و برادرش تقبّل مىکردند. در سیزده سالگى، دوره ابتدائى را به پایان رساند. به دلیل فقر و ندارى، در بازار قزوین مشغول کار شد. پس از مدّتى، راهى تهران شد و به کار دستفروشى مشغول شد. فقر و فشار زندگى در تهران، خاصّه در منطقه کورهپز خانه، او را در هالهاى از غم و اندوه قرار داد. براى ادامه تحصیل، به نیروى هوائى رفت و گروهبان شد. با آغاز فعّالیت فدائیان اسلام، مجذوب شهید نوّاب صفوى گردید. در نهضت ملّى شدن نفت، فعّال گردید. در کلاسهاى شبانه «مرکز تعلیمات جامعه اسلامى»، به تحصیل ادامه داد. در سال 1332، دیپلم گرفت. پس از کودتاى 28 مرداد، به همراه چند تن از دوستانش، به نیروى زمینى تبعید شد. در سال 1334، استعفا نمود و در بیجار، معلّم گردید و خود، به تدریس و تکمیل زبان انگلیسى پرداخت. کار مطالعه را در تنهائى پیش گرفت. تنها مونسش در شهر بیجار، کتاب بود. پس از بازگشت به تهران، به دانشسراى عالى تربیت معلم راه یافت. در همین سالها بود که با مرحوم آیتاللّه سیّدمحمود طالقانى آشنا و به مجالس سخنرانى ایشان راه یافت. پس از پایان تحصیل، به استخدام آموزش و پرورش درآمد و مدّتى در خوانسار، مشغول تدریس شد. در آن شهر، جلسات تفسیر قرآن هفتگى گذاشت و تعدادى از معلّمان را جذب نمود. پس از بازگشت به تهران، فوقلیسانس را در رشته آمار گرفت. تدریس در مدرسه کمال را شروع و در سال 1341، ازدواج نمود. در اردیبهشت 1342 دستگیر شد. و پس از پنجاه روز، آزاد گردید و به تدریس در مدارس تهران پرداخت. در سال 1346، همکارى با جمعیّت مؤتلفه را آغاز و به سال 1350 مسافرت به فرانسه، ترکیه و سوریه نمود. در 1353، بار دیگر دستگیر و مورد شکنجههاى شدیدى قرار گرفت و تا سال 1357 در زندان بود. سال 1358، تصدّى کفالت وزارت آموزش و پرورش را عهدهدار شد. سپس به وزارت رسید. در سال 1359، به مجلس شوراى اسلامى راه یافت و به راى نمایندگان و حمایت مردم، به نخستوزیرى رسید. پس از آنکه مجلس، ابوالحسن بنىصدر را به دلیل بىکفایتى برکنار کرد، شهید رجائى به ریاست جمهورى رسید (1360) و در هشتم شهریور 1360، با توطئه سازمان منافقین و انفجار بمب در ساختمان نخستوزیرى، به همراه شهید حجّتالاسلام دکتر محمّدجواد باهنر (نخستوزیر)، به شهادت رسیدند. (شهید محمّدعلى رجائى به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسى اسناد تاریخى، تهران 1379)