02 اردیبهشت 1400

ابعاد سیاسی و اقتصادی بلوای نان در اوایل دهه ۱۳۲۰


نوشته استیفن ل. مک فارلند - ترجمه دکتر نادر میرسعیدی

ابعاد سیاسی و اقتصادی  بلوای نان در اوایل دهه ۱۳۲۰
اشاره: 
استیفن ل. مک فارلند، وقایع آن سال‌ها را در قالب بلوای نان که در آذر ۱۳۲۱ در تهران رخ داد، تحلیل کرده است. این نوشته که توسط دکتر نادر میرسعیدی ترجمه شده است، ابعاد سیاسی و اقتصادی اوایل دهه ۱۳۲۰ را بررسی کرده که با هم  می‌خوانیم. 
********
سربازان هیتلر در ۱۹۳۹ یورش خود برای تسخیر بخشی از اروپا را آغاز کردند و یک سال بعد جنگی فراگیر در دنیا به راه افتاد. پس‌لرزه‌های جنگ به سرعت اروپا را درنوردید و به آسیا نیز رسید. این سال‌ها مقارن با اوایل دهه ۱۳۲۰ در ایران بود و ایرانیان نیز به‌رغم اعلام بی‌طرفی، ناخواسته پیامدهای جنگ را تحمل می‌کردند. قوای متفقین در ایران خیمه زده و شریک آب و نان مردم ایران شدند.
صبح روز هشتم دسامبر ۱۹۴۲/ هفدهم آذر ۱۳۲۱ گروه کثیری از دانشجویان به منظور مطالبه جیره بیشتر نان و اقدام فوری در مورد مسائل بحرانی ایجاد شده از سوی دولتی بی‌کفایت و مجلس غیرفعال در خیابان‌های تهران به سمت ساختمان مجلس در میدان بهارستان به حرکت درآمدند. تماشاگران و گروه‌های سازمان‌یافته‌ای از جنوب تهران به آنها پیوستند و این عده به زودی به اجتماعی عظیم تبدیل شدند. قوای پلیس از میدان عقب نشست و تظاهرات به یک شورش تبدیل شد. جمعیت ساختمان مجلس را اشغال کرد و به طرف منطقه تجاری به راه افتاد و در طول مسیر شیشه‌ها و تابلوها را درهم شکست و مغازه‌ها را غارت کرد. در صبح روز نهم دسامبر/ هجدهم آذر، دانشجویان راهپیمایی دیگری را به سوی ساختمان مجلس ترتیب دادند، ولی این بار سربازان آنها را هدف آتش مسلسل‌ها قرار دادند و متفرق کردند؛ هرچند در نهم دسامبر/ هجدهم آذر مغازه‌های شهر بسته بودند، بعضی در ۱۰ دسامبر/ نوزدهم آذر و همه آنها در ١١ دسامبر/ بیستم آذر دوباره باز شدند. وضع به حال عادی بازگشته بود. ادعا شده است که در شورش نان بیش از ۲۰ نفر کشته، ۷۰۰ نفر زخمی و ۱۵۰ نفر دستگیر شدند و ۱۵۰ مغازه غارت و به آتش کشیده شد.

آشوب‌ها را ناشی از عوامل گوناگونی دانسته‌اند؛ این عوامل عبارت بودند از: کمبود مواد غذایی، نفرت از بیگانگان، احتکار مواد غذایی، کمبود محصول، سیاست‌های اشغالگرانه متفقین،‌ منازعه سیاسی، نارضایتی دانشجویان، تورم، ناامنی، ظاهر شدن دوباره لوطی‌ها یا چاقوکشان (آدمکشان خیابانی، سرکردگان اوباش) که بعد از سقوط رضاشاه قد علم کرده بودند، تحقیر ملی ناشی از هجوم سال ۱۹۴۱/۱۳۲۰ متفقین و فقدان مسوولیت اجتماعی در ایران. به نظر می‌رسید که قحطی در اصل، مساله‌ای ساختگی است؛ در حالی که گرسنگی طبقات پایین واقعیت داشت؛ در هر حال، شورش نان در هفدهم و هجدهم آذر ۱۳۲۱ تا حد زیادی ناشی از مداخله خارجی و فعالیت‌های سیاسی نخبگان بود. شورش اگرچه کوتاه‌مدت بود، بر سیر تاریخ ایران تاثیر گذاشت، روابط متفقین را بدتر کرد و به کشیده شدن بیشتر ایالات‌متحده در گرداب رخدادهای ایران کمک کرد؛ بنابراین شورش همچون آینه‌ای منعکس‌کننده مشکلات ایران در زمان جنگ بود؛ به علاوه‌ با وجود بررسی‌های تاریخی اندک، شورش‌ها می‌توانند در بررسی تاریخ از پایین مفید باشند. ناآرامی عمومی و اقتصاد سیاسی در حال تحول در هرجا که بتوان آنها را به آسانی تشخیص داد و مورد بررسی قرار داد، می‌توانند به آشکار شدن نارضایتی و ستیز نهفته‌ای که معمولا حکومت‌های استبدادی آنها را مخفی نگه می‌دارند، کمک کنند. شورش‌ها همچنین با آشکار کردن این امر که چگونه نخبگان ناآرامی عمومی اجتماعی و اقتصادی و نفرت از بیگانگان را در منازعات داخلی بر سر قدرت، به صورت اسلحه در اختیار می‌گیرند و به کار می‌برند، می‌توانند در نشان دادن تاریخ از بالا به کار روند. هجوم انگلیس و شوروی و اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ نیروهایی را آزاد کرد و جریان‌هایی را به کار انداخت که مستقیما به شورش نان منجر شدند. این هجوم، نظام استبدادی رضاشاه را از میان برد، ارتشی را که آن نظام برآن استوار بود مضمحل کرد، راه‌آهن و شبکه جاده‌ای را که پیشروی آینده متفقین به آنها وابسته بود به خدمت خود درآورد و فرد اصلی‌ای که تمامیت نظام حول او می‌چرخید، یعنی رضاشاه را به تبعید فرستاد. حکومت رضاشاه جای خود را به نظامی کثرت‌گراتر داد که در آن جانشین او، به عنوان شاه، تنها یکی از چند کانون متنوع قدرت بود که برای تفوق با هم رقابت می‌کردند و به علاوه، حمل‌و‌نقل متوقف شد، قیمت‌ها فوق‌العاده افزایش یافت، ذخایر مواد غذایی کم شد و متفقین در همه زمینه‌ها شروع به مداخله در امور ایران کردند.متفقین همچنین مسوول مستقیم کمبود گندم در ایران بودند. «ماده ٧» پیمان اتفاق که به اشغال، جنبه قانونی می‌داد قدرت‌های متفق را مکلف می‌ساخت که از مردم ایران در برابر «کمبودها و دشواری‌های» جنگ حمایت کنند، اما متفقین ساختار سیاسی و اقتصادی پیشین ایران را نابود کردند و موفق به ایجاد جایگزین‌هایی کارآمد نشدند. اشغالگران متفق مقادیر زیادی از مواد غذایی ایران را خریداری یا ضبط کردند. بیش از ۷۵۰۰۰ سرباز و مامور متفقین که در ایران در پادگان‌ها اسکان یافته بودند، فقط قسمتی از نیازهای غذایی و تدارکاتی خود را از خارج تامین می‌کردند. منبع عمده گندم تهران آذربایجان بود؛ با وجود این، ماموران شوروی ۵۰ درصد نیازهای غله خود را از آذربایجان تامین می‌کردند و از اسفند ۱۳۲۰ تا اسفند ۱۳۲۱ اجازه دادند که فقط ۳۰۰ تن از گندم آذربایجان به تهران حمل شود. به علاوه، سیاست‌های اشغالگرانه شوروی باعث شده که ۰۰۰/۲۰۰ ایرانی به تهران فرار کنند و جمعیت تهران و نیازهای غذایی آنها را افزایش دهد. متفقین شبکه راه‌آهن ایران را در اختیار خود گرفتند و با نیمی از کامیون‌های عمومی و تحت مالکیت خصوصی قرارداد بستند که به این طریق بیش از ۷۵ درصد شبکه توزیع مواد غذایی را در ایران در حین برداشت محصول سال ۱۳۲۰ از بین بردند. کامیون‌های باقیمانده در دست ایرانیان در اندک مدتی غیرقابل استفاده شدند؛ زیرا متفقین ورود قطعات یدکی، به خصوص لاستیک را محدود کردند. دو سازمان متفقین؛ یعنی شرکت تجاری ممالک متحد بریتانیا و مرکز ملزومات خاورمیانه نظارت بر تجارت خارجی ایران را در دست گرفتند و با در نظر گرفتن اولویت‌های متفقین و نه اولویت‌های ایرانیان به اداره آن پرداختند. مواد غذایی را تنها به حساب محموله‌های کمکی برای اتحاد شوروی که به نحو غیرقابل انکاری بیشترین نیازهای سوق الجیشی را داشت، می‌شد به ایران آورد. حمایت انگلیس از رهبران ایلی در جنوب و پشتیبانی شوروی از تجزیه‌طلبان شمال به ویژه حزب کمونیست «توده»، از شکل‌گیری دولتی قدرتمند در ایران که بتواند مانع آشوب سیاسی شود، جلوگیری کرد.

کمبود خوراک در تهران طی اواخر سال ۱۳۲۱ ناشی از هیچ گونه تنگنای سخت و عمومی نبود، بلکه به علت ناتوانی نظام حمل‌و‌نقل و توزیع بود. برداشت گندم تا تخمینا ۳۰ درصد در سال ۱۳۲۰ و ۱۸ درصد در سال ۱۳۲۱ کمتر از میزان پیش از جنگ تنزل یافت؛ در حالی که پیش از جنگ، ایران یک صادرکننده ویژه غله بود و در زمان‌های کمبود داخلی می‌توانست نیاز خود را تامین کند. تولید گوشت، میوه، سبزیجات و برنج نیز تنزل یافت؛ اما به میزانی کمتر. حضور متفقین تقاضا را افزایش داد، اما اگر همه عوامل دیگر به همان ترتیب باقیمانده بود قحطی پیش نمی‌آمد. سیاست‌های متفقین و بی‌کفایتی دولت ایران حمل غله را چنان دچار آشفتگی کرد که شهرهایی از قبیل تهران مجبور بودند روز‌به‌روز گذران کنند؛ در حالی که ذخیره‌ها در مناطق تولید‌کننده غله روی هم انباشته یا برای تامین نیازهای شوروی و انگلیس خریداری می‌شد. توزیع غله بستگی داشت به تعداد زیادی کامیون، یک نظام راه‌آهن ملی متشکل از یک خط آهنی واحد، حضور مسلط رضاشاه مستبد و انتقال آزادانه ذخایر در داخل ایران. در شهریور ۱۳۲۰ متفقین هر چهار عامل را کنار زده بودند.

کمبود خوراک در تهران به مسائل سیاسی نیز مربوط بود. رضاشاه در دهه ۱۳۱۰ دولت را مسوول آن چیزی ساخته بود که پیش از آن همیشه به عنوان مساله طبیعت شناخته می‌شد. شاه کوشید تا حصول غله و توزیع شهری را از طریق هفت مجموعه انبار غله و آسیاب در شهرهای بزرگ ایران متمرکز سازد؛ اما قبل از جنگ فقط انبار غله تهران با گنجایش ۰۰۰/۶۰ تن با ذخیره‌ای شش ماهه برای تهران پیش از جنگ، تکمیل شد. زمین‌داران مکلف بودند سهم خود را از هر برداشت محصول به بهای معینی پایین‌تر از قیمت‌های سایر کشورهای خاورمیانه به دولت بفروشند. این اصلاح،‌ منجر به ساماندهی ذخیره نان پایتخت شد و تا حدی آرامش شهری را تامین کرد؛ اما این امر همچنین مسلم ساخت که دولت مسوول هرگونه کمبود شناخته خواهد شد؛ بنابراین شورش‌های مربوط به نان دارای ماهیتی علنا سیاسی بود.


روزنامه دنیای اقتصاد - شماره 2148
https://psri.ir/?id=tfrbo6df