29 بهمن 1397
به مناسبت 29 بهمن 1357 سالروز تشکیل حزب جمهوری اسلامی
امام با تحزب مخالف نبودند
انحلال حزب جمهوری اسلامی و تشکیل مجمع روحانیون
اشاره :
حجتالاسلام و المسلمین رسول منتجبنیا از آن دست سیاستمدارانی است که کارنامه پرسابقهای دارند. وی که نماینده سه دورهٔ اول مجلس شورای اسلامی و رئیس کمیسیون دفاع مجلس سوم بوده است، نمایندگی حضرت امام خمینی (س) در شهربانی و ریاست سازمان عقیدتی سیاسی شهربانی کل کشور و نمایندگی مقام معظم رهبری در انجمن اسلامی معلمان را در سابقه خود دارد و هم اکنون مدیر گروه فقه و اصول دانشگاه شاهد است.
حجتالاسلام والمسلمین رسول منتجبنیا از ابتدای انقلاب اسلامی و فعالیت سیاسیاش در نظام جمهوری اسلامی عضو و از فعالان سرشناس احزاب بوده است. وی با تاسیس حزب جمهوری اسلامی به عضویت شورای مرکزی آن درآمد و با شهادت آیت الله دکتر بهشتی ریاست شاخه روحانیون این حزب را برعهده گرفت، پس از آن با تأسیس مجمع روحانیون مبارز از موسسین آن بود و در دوره سوم فعالیتهای سیاسیاش نیز با تأسیس حزب اعتماد ملی قائم مقامی دبیرکل این حزب را برعهده گرفت. حجتالاسلام والمسلمین منتجب نیا در این گفتگو به پرسشهای پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران پیرامون روند فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی و مجمع روحانیون مبارز و جایگاه تحزب در اندیشههای حضرت امام (س) پرداخته است:
*******
چه زمینههای تاریخی و پیشینهای موجب شد تا امام در مورد مسئله حزب جمهوری اسلامی وارد شوند و حتی حکم به انحلال آن بدهند؟
حزب جمهوری اسلامی همزمان با پیروزی انقلاب شکل گرفت و توسط چهرههای شاخص انقلاب و نزدیکان امام تاسیس و با قوت و قدرت هم وارد صحنه شد. تا چند سال این حزب توانست نقش موثر و تعیین کنندهای را در بسیج مردم و تحقق آرمانهای انقلاب و مقابله با توطئههای داخلی و خارجی ایفا بکند. با فراخوان حزب جمعیتهای صدها هزار نفره در سطح کشور وارد صحنه میشدند و راهپیمایی میکردند با موضع گیریهای حزب در انتخابات در مواقع مختلف مردم تحت تاثیر قرار میگرفتند و در مجموع میشد چنین ادعا کرد که به عنوان یک تشکیلات غیردولتی حرف اول و آخر را میزد و لذا مورد اعتراض و مخالفت معترضان و دشمنان انقلاب و حتی قدرتهای استکباری نیز بود. حزب و سران آن را همواره مورد حمله و تهاجم قرار میدادند به خصوص که در رأس حزب شخصیتی مثل مرحوم آیتالله شهید دکتر بهشتی قرار داشت که انسانی کم نظیر بود و ویژگیهای منحصر به فردی را در خودش جمع کرده بود.
این حزب فعالیت خودش را ادامه داد اما بعد از چند سال که از آغاز فعالیتش گذشت رفته رفته افرادی که با آرمانهای حزب و انقلاب چندان تناسب نداشتند یا اعتقاد زیادی نداشتند در آن نفوذ کردند و رفته رفته حزب را از مسیر خودش خارج کردند. داستانهای مفصلی در این زمینه هست تنها به اجمال اشاره میکنم این انحراف با زاویه گرفتن از حضرت امام و خط امام آغاز شد و از مطرح کردن مسائلی که با افکار و اندیشههای امام هیچگونه مناسبتی نداشت قوت و شدت گرفت تا جایی که کم کم حضرت امام که در ابتدای کار حزب را حمایت و تقویت میکردند نسبت به آن ذهنیت منفی پیدا کردند و گهگاهی انتقاد میکردند. برای مثال یکی از اعضای شورای مرکزی حزب در سخنرانیهای متعددی علیه بیت امام صحبتهایی کرده، حرفهایی ناروایی در مورد حاج احمد آقا زده بود و امام نیز در یک سخنرانی بدون آنکه که از وی نام ببرند به این نوع برخورد اعتراض کردند و اشاره کردند کسانی که در محافل و مجالس علیه بیت من صحبت میکنند هدفشان من هستم والا احمد در اینجا کارهای نیست و فرمودند که: روی این اساس بوده است که احمد را بکوبند، احمد که کارهای نیست، روی این اساس بوده است که اینجا را سبک کنند با یک چنین مسائلی. خوب، نمیدانم وضع چی است، اشتباه بوده است چه بوده است؟ من مترقّبم که آقایان در امور با تفکر صحبت کنند. این طور نباشد که مثلاً فرض کنید در باطن ذاتشان یک چیزی باشد، یک ناراحتی باشد، آن وقت یک دفعه بگویند که احمد از [قول] خمینی دروغی آمده به ما نقل کرده. (صحیفه امام، ج۱۸، ص: ۲۸۹)
طبیعی است وقتی که یک فردی از اعضای موثر شورای مرکزی حزب این گونه با امام و بیت امام برخورد کند نشانه آغاز انحراف در یک جریان است. رفته رفته داشت این انحراف شدت میگرفت و امام هم با دقت این حرکتها را تحت نظر داشتند تا زمانی که احساس خطر کردند و ابتدا دستور دادند فعالیتهای حزب کمتر شود و پس از مدتی نیز به این مسأله قانع نشدند و در پاسخ نامهای دستور تعطیلی حزب جمهوری اسلامی را دادند.
امام اگر چنین تصمیمی را گرفتند به معنای این نبود که با دموکراسی و آزادی برای احزاب یا با طرح انتقاد و دیدگاههای مختلف در جامعه مخالف بودند بلکه به این علت بود که حزب با تکیه بر یاران امام و پشتیبانی و معاضدت امام وارد صحنه شده بود و مرکز قدرت را به دست گرفته بود اگر آن حزب آزاد بود و مسیر خودش را دنبال میکرد چه بسا انحرافاتی در جامعه و در انقلاب و نظام به وجود میآمد و به عبارت دیگر تحزب که ضامن دموکراسی و آزادی است و باید مردم را وارد صحنه بکند و طرفدار تکثر آراء و نظرات باشد، رفته رفته تبدیل میشد به یک قدرت استبدادی و جلوی هر گونه اظهارنظر و فعالیت سیاسی را میگرفت و همه را منحصر در خودش میکرد و امام نیز از این جهت احساس خطر کردند و برای شاهد مثال نیز میتوان به ممانعت و نهی حضرت امام برای معرفی نامزدهای سراسری انتخابات دور دوم مجلس شورای اسلامی از سوی حزب جمهوری اسلامی اشاره کرد که بسیار روشنگر است. با توجه به قدرت سازماندهی حزب در سراسر کشور و همکاری جامعه مدرسین و امثال اینها طبیعی بود که کاندیداهای حزب در سراسر کشور پیروز میشدند و میدانی برای سایر کاندیداها باقی نمیماند من خودم در ستاد انتخابات حزب جمهوری اسلامی بودم امام احساس کردند با این روند آزادی مردم رفته رفته محدود خواهد شد و یک قدرتی به جای مردم میخواهد تصمیم بگیرد و اینجا بود که آن تصمیم تاریخی را گرفتند و دستور دادند که: و اما مردم در سراسر کشور در انتخاب فرد مورد نظر خود آزادند؛ و احدی حق تحمیل خود یا کاندیداهای گروه یا گروهها را ندارد. هیچ مقامی و حزبی و گروهی و شخصی حق ندارد به دیگران که مخالف نظرشان هستند توهین کنند، یا خدای نخواسته افشاگری نمایند؛ گرچه همه حق تبلیغات صحیح برای خود یا کاندیداهای خود یا دیگران را دارند، و هیچ کس نمیتواند جلوگیری از این حق نماید. و البته لازم است تبلیغات موافق مقررات دولت باشد. و احدی شرعاً نمیتواند به کسی کورکورانه و بدون تحقیق رأی بدهد. و اگر در صلاحیت شخص یا اشخاصی تمام افراد و گروهها نظر موافق داشتند ولی رأی دهنده تشخیصش بر خلاف همه آنها بود، تبعیت از آنها صحیح نیست، و نزد خداوند مسئولیت دارد. (صحیفه امام، ج۱۸، ص۳۳۸)
این نشان میدهد که نگرانی امام به خاطر محدود کردن آزادی و حق انتخاب مردم توسط حزب جمهوری اسلامی و هر تشکیلات ذینفوذ دیگر بود که ایشان نگران شده بودند نه به خاطر اینکه امام با تحزب یا فعالیت سیاسی و بیان نقطه نظرات مختلف مخالف بودند بلکه ایشان از شکلگیری جریانی که برخی عناصر ارتجاعی در آن حضور داشتند و به نام امام و شهید بهشتی و بزرگان انقلاب و به کام افراد منحرف از این جریان در حال فعالیت بود موضع گرفتند. لذا امام تصمیمی به جا و منطقی گرفتند که به نفع مردم و آزادی آنان بود.
با توجه به اینکه انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز نیز در زمان جنگ صورت گرفت که نیاز به وحدت بیش از سایر برههها احساس میشود چه زمینههای تاریخی و اجتماعی منجر به این انشعاب شد؟
انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت در سال ۶۷ صورت گرفت. مقدمات آن در سال ۶۶ بود اما به طور رسمی سال ۶۷ صورت گرفت و حضرت امام نیز این مسئله را رسماً تایید کردند این اقدام با مشورت و کسب تکلیف از ایشان صورت گرفت. این واقعه تاریخی زمینهها، مقدمات و پیامهایی برای آیندگان دارد که باید به آنها پرداخت و توجه عمیق کرد.
جامعه روحانیت مبارز یک تشکل روحانی صنفی بوده است که از پیش از پیروزی انقلاب تشکیل شده بود و نقش موثری در انقلاب و مسائل معنوی و مبارزاتی جامعه به ویژه شهر تهران داشته است و در آن تردیدی نیست، منتها بعد از آنکه چند سال از پیروزی انقلاب گذشت به علت آنکه جامعه ما جامعه پویا و انقلابی و متحرکی بود و اقتضائاتی داشت که تشکل جامعه روحانیت قادر نبود به آن نیازها پاسخ مناسب بدهد. شخصیتهایی مثل شهید مطهری و شهید بهشتی و... دیگر حضور نداشتند و چهرههای خوبی که جامعه روحانیت را مدیریت میکردند در کنار خوبیهایی که داشتند دچار یک نوع نگرش و اندیشهای بودند که با جامعه روز ما چندان منطبق نبود، به خصوص با نسل جوان و نیروهای تحصیلکرده، دانشگاهی و فرهنگی که انتظارات تازهای داشتند.
جامعه روحانیت همان تفکر سنتی روحانیت را حفظ کرده بودند و نمیتوانستند خودشان را با جامعه آن روزها هماهنگ کنند. از سوی دیگر هم یک نوع دگم اندیشی و جزم اندیشی سیاسی بر جامعه روحانیت حاکم شده بود و در عین اینکه مدعی بوده و هست که این جامعه حزب سیاسی نیست ولی در همه دورهها و انتخاباتها به صورت کاملا حزبی عمل کرده است. در حالی که این سئوال مطرح است مگر یک حزب چه کاری میکند که جامعه روحانیت نمیکند؟ جامعه روحانیت مبارز در اغلب انتخاباتهای گذشته حضور داشته و در عرصه سیاسی وارد شده است. در دوره اصلاحات هر چند موضوع اخذ مجوز جامعه روحانیت مبارز به عنوان حزب سیاسی مطرح شد اما به نتیجه نرسید؛ الان که اصلاً انتظارش نمیرود که این موضوع حتی مطرح شود.
در آن زمان تشکیلات جامعه روحانیت دچار یک نوع یک بعدنگری و تنگ نظری شده بود و در انتخابات مجلس تلاش میکردند تنها نیروهایی را مورد حمایت قرار دهند که از یک جریان و جناح خاصی باشند یعنی از یک طرف میگفتند ما حزب نیستیم و متعلق به همه جامعهایم روحانیت متعلق به همه است ولی روز انتخابات کاندیداهایی را معرفی میکردند که کاملاً از یک دیدگاه خاص بودند به همین جهت با نیروهایی که انقلابی و به روز بودند زاویه پیدا کردند. در یکی از انتخاباتها آقایان وارد صحنه شدند و تلاش کردند برای تمام حوزههای انتخاباتی همراه با حزب جمهوری اسلامی کاندیدا بدهند. من خودم آن موقع در حزب بودم و در ستاد انتخابات حزب عضویت داشتم، جامعه روحانیت، حزب جمهوری اسلامی و جامعه محققین و مدرسین میخواستند برای تمامی حوزههای انتخابیه کشور کاندیدا بدهند و کاندیداهای مورد نظرشان کاملاً حساب شده از یک جناح خاص بودند. حضرت امام با آن بینش عمیقی که داشتند متوجه این خطر شدند، جالب این است که یکی از روزهایی که ما جلسه داشتیم مطلع شدیم که حضرت امام آن پیام تاریخی خودشان را دادند و تعیین کاندیدا در همه حوزهها توسط حزب جمهوری اسلامی و جامعه مدرسین را ممنوع کردند و همانجا ستاد حزب منحل شد و ستاد سراسری به ستاد تهران منتهی شد؛ جامعه روحانیت داشت به اینجا میرسید. یک حزبی که تنها نسبت به یک تفکر و جناح احساس مسئولیت میکرد و جناح دیگر را طرد میکرد و به دلیل آن دیدگاههای سنتی و قدیمی خودش از جامعه روشنفکری و دانشگاهی فاصله میگرفت. از طرف دیگر ضمن مخالفت با تحزب، در رابطه با مسائل سیاسی و موضع گیری سیاسی وارد یک فعالیت حزبی تمام عیار و بدون پروانه و مجوز شده بود. جریانی که جامعه روحانیت آن را نمایندگی میکرد و قیادت آن را بر عهده داشت یک جریان فکری و سیاسی بودند که در تقابل با حضرت امام بودند و نقطه نظرات حضرت امام را قبول نداشتند و در بعضی از موارد هم موضعگیری کرده بودند از جمله جریان بنیصدر، جریان ۹۹ نفر و ۸ نفر و موارد دیگر که شاهد بودیم آقایان از یک جریانی دفاع میکردند که آن جریان تبعیت محض از حضرت امام نداشت همه این عوامل دست به دست هم داد. در درون حزب جمهوری اسلامی هم باز اختلاف به وجود آمده بود و روز به روز در حال رشد و گسترش بود یک جریان راست یا جناح بازار و جریان دیگر تا حدی روشنفکر که آقای هاشمی، مهندس موسوی و فرزندان شهید بهشتی، آقای مسیح مهاجری، خود من و افراد دیگر که نگاهمان متفاوت بود.
چند ماه به انتخابات دوره سوم مجلس شورای اسلامی این شکاف به اندازهای گسترش پیدا کرد که بعضی از اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت در مخالفت با حذف برخی اشخاص شاخص از لیست جامعه روحانیت تهدید به استعفا کردند مثلاً آقای سید محمود دعایی را در لیست قرار نمیدادند یا اصرار داشتند آقای زوارهای را در لیست قرار دهند و از این موارد، مشخصاً آقای کروبی و موسوی خوئینیها و بعضی دیگر از آقایان اعلام کردند اگر لیست را تغییر ندهید ما انشعاب میکنیم و تشکل دیگری تشکیل میدهیم آقایان هم گوش ندادند و لیست را اصلاح نکردند. مثلاً میگفتند تفکر آقای دعایی را قبول نداریم چون ایشان یک رگه روشنفکری داشت و در مسائل اعتقادی و فرهنگی قدری بازتر فکر میکرد و جامه روحانیت هم که در یک مسیر و باند خاصی افتاده بود و فقط کاندیداهای خودشان را میپذیرفتند.
اینها بستر و زمینه انشعاب بود و چند نفر از آقایان خدمت حضرت امام رفتند تا از ایشان کسب تکلیف کنند که ما به این نتیجه رسیدهایم که جامعه ما یک تشکل روحانی جدیدی نیاز دارد که هم با طیف تحصیلکرده و دانشجو و جوان نزدیکتر باشد و بتواند به خواستهای آنها پاسخ بگوید و هم از نظر فکری تفکر دیگری مقابل آن تفکر باشد و جامعه یکدست نباشد که همه ناچار باشند در یک طیف بگنجند، آقایان کروبی و موسوی خوئینیها به اتفاق مرحوم حاج احمد آقا خدمت امام میرسند، آقایان میگفتند که زمانی که ما این دیدگاه را برای حضرت امام مطرح کردیم امام به شدت استقبال کردند و گفتند این کار را حتماً انجام دهید. بعد آقایان شروع میکنند اشکالهای کار را مطرح کردن که ممکن است از این کار تعبیر به اختلاف میان روحانیت شود امام فرموده بودند نه اختلاف نیست بروید فوراً انجام دهید. آقایان ادامه دادند که زمان جنگ است ممکن است هزینهای بر جامعه تحمیل شود، امام فرمودند بروید تشکیل بدهید هزینهاش را هم خودم پرداخت میکنم. تعبیر آقایان این بود که وقتی ما مطرح کردیم حالا امام رها نمیکردند و اصرار داشتند که این تشکیلات انجام شود. به هر حال از ۲۸ نفر از روحانیون مبارز دعوت به عمل آمد و اولین جلسه در منزل یکی از آقایان تشکیل شد، گزارش کسب تکلیف از حضرت امام و فرمایشات ایشان در جلسه داده شد وقتی نظرات حضرت امام مطرح شد همه استقبال کردند و آن جمع به عنوان اعضای اولین شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز قلمداد شده و کار از همان جا آغاز شد. این زمینههای به وجود آمدن مجمع روحانیون بود.
به نظر شما این شیوه استقبال و برخورد امام با این موضوع با توجه به محذوراتی که در ذهن خود شما نیز مطرح بوده چه علتی داشت؟
این اتفاق چند پیام مهم داشت، یک اینکه حضرت امام به شدت با یک قطبی شدن جامعه مخالف بودند و اجازه نمیدادند که یک دیدگاه و سلیقه حاکم بر جامعه و نظام شود و احساس کرده بودند که این تفکر که اشاره کردم درحال به دست گرفتن تمام مراکز قدرت است و به خصوص در رابطه با روحانیت درصدد است طوری وانمود کند که کل روحانیت در یک جناح خاصی است و همه جامعه نیز باید از آن تبعیت کنند. امام با این تفکر مخالف بودند یک پیام اجازه دادن و بلکه تاکید و تشویق امام به تأسیس مجمع روحانیون مبارز این است که در جامعهای که روحانیت نقش رهبری آن را برعهده داشت رقابت و تفاوت و تضارب آرا به وجود بیاید و یک قطبی و یکسونگری حاکم نباشد. پیام دوم این است که بر خلاف بعضی از علما که مخالف با تحزب در میان روحانیت بودند امام با این امر موافقت داشتند بعضی از علما جامعه روحانیت مخالف با تحزب در میان روحانیت بودند و شاید پافشاری آنهاست که موجب شده جامعه روحانیت مبارز تا کنون تقاضای صدور پروانه نکند. مجمع روحانیون مبارز به مجرد آنکه تاسیس شد با یک فاصله نه چندان طولانی نامهای با امضا اعضا به وزارت کشور ارسال شد و اساسنامه و مرامنامه تدوین و رسماً پروانه اخذ شد، ولی آقایان جامعه روحانیت حاضر نبودند، نه تنها حاضر نبودند بلکه با ورود روحانیت در احزاب مخالفت میکردند در حالی که در حزب جمهوری اسلامی نه تنها روحانیون زیادی عضو بودند شاخهای هم برای روحانیت بود و شهید بهشتی مسوول آن بود و پس از ایشان آیتالله خامنهای از من خواستند که مسوولیت شاخه روحانیت حزب را بر عهده بگیرم و بنده تا انحلال حزب مسوول آن بودم. همان زمان برخی از علمای تهران که در جامعه روحانیت بودند مخالفت و حمله میکردند که ورود روحانیت به حزب به صلاح کشور نیست و موجب اختلاف میشود؛ در حالی که امام به هیچ وجه مخالف نبودند که روحانی وارد مسایل حزبی شود و منششان نشان داده که معتقد بودند منافاتی با وجهه روحانیت ندارد. پیام سومی که در این رویداد بود اختلاف از دیدگاه حضرت امام بود.
قبل و بعد از تشکیل مجمع روحانیون مبارز این دیدگاه وجود داشت که اگر در جامعه روحانیت انشعاب و تعدد و تکثری ایجاد شود به معنای اختلاف است لذا وقتی آن جلسه تشکیل شد و حضرت امام با تشکیل مجمع موافقت فرمودند و در مقابل برخی انتقادها گفته بودند این تشکیلات باید تقویت شود و هیچ اشکالی ندارد. بعد از اینکه مجمع روحانیون مبارز در آستانه دوره سوم انتخابات مجلس برای انتخابات لیست ارائه داد اکثریت کاندیداهای مجمع روحانیون موفق شدند وارد مجلس شوند. وقتی جلسه فراکسیون مجمع روحانیون در مجلس تشکیل شد من محاسبه کردم دیدم بیش از ۱۵۰ نفر از کاندیداهای ما رأی آورده بودند و این موفقیت بزرگی بود. بعد از انتخابات مخالفت و فضاسازی علیه مجمع روحانیون افزایش پیدا کرد به خصوص که احساس کردند این تشکیلات جدید یک رقیب جدی است و در گام اول پیروزی به دست آورده است به همین علت ما به عنوان اعضای مجمع روحانیون مبارز نامهای را خدمت حضرت امام نوشتیم و سیر قضایا را بیان کردیم و در نهایت رسیدیم به اینکه بعضی از بزرگان مطرح میکنند که وجود مجمع روحانیون مبارز موجب انشقاق و اختلاف بین روحانیت شیعه شده است ما خاضعانه از شما در خواست میکنیم که اگر حضرتعالی به این نتیجه رسیدید دستور بفرمایید ما منحل میکنیم و کمافی السابق به برنامهها ادامه میدهیم. نامه با این مضمون بود:
[بسم الله الرحمن الرحیم.
محضر مبارک رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت آیت اللَّه العظمی امام خمینی- ادام اللَّه ظله الوارف علی رؤوس المسلمین..
... احتراماً، معروض میدارد: در فضای مبارک آزادی اظهار نظر و بیان عقیده که یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی است و در سایه حکومت جمهوری اسلامی ایران و در شرایط کنونی کشور و بویژه با توجه به تأکیدات مکرر آن حضرت در جهت لزوم حضور در صحنه و خصوصاً با توجه به وظیفه خطیر روحانیون کشور در ارشاد و روشنگری جامعه انقلابی و دخالت صحیح در مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی و تقویت نظام مقدس اسلامی، اینجانبان امضاکنندگان ذیل لازم دانستیم که با همکاری و تبادل نظر با یکدیگر در قالب تشکل و نظم جدید به فعالیتهای خود در مسائل سیاسی و غیرسیاسی که در سرنوشت انقلاب و کشور تأثیر فراوان و قطعی دارد، سامان دهیم...
لزوماً به استحضار میرساند که قبل از هر اقدامی در این باب تلاش فراوانی توسط بعضی از برادران ما برای نزدیک کردن نقطه نظرات در چهارچوب اصول و موازین مورد قبول با دیگر روحانیون محترمی که سالها با آنان فعالیت مشترک داشتند، صورت گرفت که متأسفانه به علت پافشاری آن آقایان بر روی مسائل و مواردی که آنها را بر خلاف مصلحت و موازین تشخیص میدادیم، به نتیجه نرسید لذا به نظر رسید که جمع ما در تشکل جدید بیشتر و بهتر میتواند خدمتگزار انقلاب اسلامی باشد.
اما از آنجا که ممکن بود از این انشعاب و ایجاد تشکل و نظم جدید شائبه اختلاف و تفرقه به بعضی اذهان راه پیدا کند و برخی افراد ناآگاه آن را وسیلهای برای تبلیغ علیه وحدت که همواره مورد توصیه و تأکید آن حضرت بوده است، قرار دهند. لازم دیدیم که موضوع را به استحضار حضرتعالی برسانیم تا چنانچه مصلحت ندانستید اقدامی صورت نپذیرد که از طریق برادر بزرگوار حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمدآقا از موافقت و رضایت خاطر مبارک اطلاع حاصل نمودیم و سپس برای انعکاس این موافقت و رضایت در وسایل ارتباط جمعی مجدداً کسب اجازه گردید که آن را نیز اجازه فرمودید و مطلب توسط رسانهها اعلام گردید. بار دیگر برای اطمینان بیشتر از رضایت حضرتعالی در مورد انتخابات دوره سوم مجلس شورای اسلامی کسب اجازه شد که نظر موافق نسبت به فعالیت این جمع در ضمن توصیه بر اینکه برای غیر تهران نامزد معرفی نکنید، عنایت فرمودید. پس از طی مراحلی که گذشت این جمع با نام «روحانیون مبارز تهران» اقدامات خود را آغاز کرد و نسبت به انتخابات نیز لیستی از نامزدهای تهران تهیه و به اطلاع مردم شریف تهران رسانید. اکنون با این تجربه موفق و با این اعتقاد که ایجاد تشکل جدید «روحانیون مبارز تهران» از جهات مختلف خصوصاً در جهت حفظ آزادی اظهار عقیده برای سایر اقشار مردم مفید و لازم بوده است، در ادامه فعالیتهای دیگر خود خصوصاً اقدامات قولی و عملی در تبیین و ابلاغ محتوای پیامهای آن امام بزرگوار به قشرهای مختلف بویژه اقشار مستضعف که در شأن و وظیفه روحانیون است. و از آن جمله حفظ و تحکیم هرچه بیشتر پیوند مابین دو قشر عظیم روحانی و دانشگاهی که آن نیز از دستاوردهای رهبری آن حضرت و این انقلاب شکوهمند است. مستدعی است نسبت به آنچه معروض گردید چنانچه صلاح میدانید نظر مبارک را مرقوم فرمایید. در اینجا لازم میدانیم از صدور دستور کمک مالی ماهانه که قبل از برگزاری انتخابات از اعلام آن در رسانهها خودداری نمودیم، تشکر و سپاسگزاری نماییم.
در خاتمه پیروزی نهایی رزمندگان اسلام و شکست قطعی دشمن بعثی- صهیونیستی و نابودی صدام و سایر دشمنان اسلام، خصوصا امریکای جهانخوار و طول عمر و سلامت آن امام عزیز و بزرگوار را از خداوند متعال مسئلت مینماییم. صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸
حضرت امام در حاشیه در بالای این نامه این جملات را نوشتند:
بسمه تعالی
حضرات حجج اسلام، روحانیون مبارز تهران- دامت افاضاتهم.
سیر قضیه به همین صورتی است که در نامه آوردهاید، انشعاب از تشکیلاتی برای اظهار عقیده مستقل، و ایجاد تشکیلات جدید، به معنای اختلاف نیست.
اختلاف در آن موقعی است که خدای ناکرده هرکس برای پیشبرد نظرات خود به دیگری پرخاش کند که بحمداللَّه، با شناختی که من از روحانیون دست اندرکار انقلاب دارم، چنین کاری صورت نخواهد گرفت. من به شما و همه کسانی که دلشان برای اسلام عزیز میتپد دعا میکنم، و توفیق آقایان را از خداوند متعال خواستارم. والسلام علیکم و رحمة اللَّه..
۶۷/۱/۲۵- روح اللَّه الموسوی الخمینی.
صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸
امام به صراحت در این نامه نشان دادند که اختلاف به معنای رقابت سیاسی نیست و رقابت سیاسی به معنای اختلاف نیست و وجود تشکلهای مختلف به معنای اختلاف نیست و امام نه تنها موافق با تکثیر و تعدد احزاب و تشکلها هستند و رقابت را میپسندند اصلاً این را باعث اختلاف هم نمیدانند و وحدت را که امام به آن معتقدند به معنای تک صدایی و تک حزبی بودن جامعه نیست بلکه به معنای این است که افراد نفسانیتشان را کنار بگذارند و قدرت طلب نباشند و دیگران را حذف نکنند. این هم پیام سوم که اقدام انقلابی امام در برداشت.
امام در همین برهه انتخابات موضعگیری در مورد اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی داشتند که در اذهان همه مردم و جناحهای سیاسی تعبیر به حمایت از تشکل تازه تأسیس مجمع روحانیون شد آیا این رویه امام از موضع رهبری نظام به نوعی دفاع از یک جناح و طرد جناح دیگر نبود؟
به نظر من این مسأله خیلی جالب بود که بین مردم مشخص شده بود که دو نوع تفکر وجود دارد و دو نوع قرائت از اسلام وجود دارد. این بین جامعه جا افتاده بود. به خصوص که مجمع هم تشکیل شده بود و اعضای آن هم اکثراً جوان بودند و دارای نگرشی جدید که با دانشگاه و فرهنگ ارتباط داشتند وبا جوانان و دانشجویان ارتباط داشتند، سخنران و نویسنده بودند یک فکر جدید و نوینی در جامعه به صورت متشکل به وجود آمده بود. دوران تبلیغات انتخابات شد. زمان بسیار مهم است زمانی که ما ثبت نام کرده بودیم برای تبلیغات انتخابات بنده در شیراز کاندیدا بودم و بقیه در تهران و جاهای مختلف و همه هم در حال بررسی بودند که بین این دو فکر کدام را انتخاب کنند. آیا یک تفکر جدید را و یا همان تفکر سنتی قدیم را. امام پیام را در همین روزها دادند و خطاب به مردم کردند. نگفتند عربستان یا عراق و کویت و یا جاهای دیگر، گفتند خطاب به مردم که شمایی که میخواهید بین کاندیدها بهترینها را انتخاب کنید توجه داشته باشید که دو نوع اسلام وجود دارد، یک اسلام ناب محمدی (ص) و یک اسلام آمریکایی و مشخصات اسلام ناب محمدی و اسلام امریکایی را هم در همان پیام کوتاه بیان کردند و تأکید کردند که مردم به کسانی رأی بدهید که طرفدار اسلام ناب محمدی باشند نه آنهایی که طرفدار اسلام آمریکاییاند. پیام امام منطبق بود بر جامعه، برخی خواستند این را به خارج از مرز منتقل کنند و بگویند منظور امام مثلاً اسلام عربستان بود در حالی که امام به مردم خطاب کردند که اسلام ناب را انتخاب کنید و آقایانی که این را به خودشان چسباندند و خریدند بیدلیل نبود و بیراهه نرفتند. چون امام میخواستند یک نگرش را تایید کند و یک نگرش را رد کند و مردم هم پیام امام را خوب گرفتند با اینکه مجمع یک تشکل جدید بود و امکانات کمی داشتیم، دفاتری نداشتیم و فقط یک بیانیه داده بودیم و یک دفتر مرکزی نیمبندی ایجاد کرده بودیم و تشکلهای زیادی هم نداشتیم و در مقابل جامعه روحانیت و جامعه مدرسین و موتلفه و جامعههای اسلامی دانشگاه و بازار و... بودند ما توانستیم با لطف پروردگار و بچههای انجمنهای اسلامی دانشگاهها، دفتر تحکیم و بعضی از تشکلهای دیگر مثل شاخه خط امامی سازمان مجاهدین انقلاب توانستیم این موفقیت را بدست آوریم.
در مورد طرد و تأیید یک جناح خاص نیز اگر امام چنین دیدگاهی داشتند میتوانستند راساً وارد شوند. امام هر کاری که میخواستند انجام دهند با آن قدرت و نفوذ و محبوبیتی که داشتند میتوانستند انجام دهند منتهی امام یک ویژگیهایی داشتند که امام شدند و بیخود امام نشدند، یکی از خصوصیاتشان این بود که تحمل بسیار و سعهصدر فوقالعادهای داشتند و علیرغم اینکه بینش موافقشان کاملاً مشخص بود و روی آنها پافشاری میکردند و مواضع و اعتقاد و بینش ایشان نسبت به اسلام و مسایل سیاسی و اجتماعی روشن بود در عین حال نسبت به بینش مقابل کاملاً پدرانه و بیطرفانه برخورد میکردند. ما که در مجلس و خارج از مجلس به عنوان جریان خط امام مطرح بودیم امام به همان نسبت به ما عنایت و توجه میکردند که به جریان مقابل ما توجه داشتند هرچند آن جریان نسبت به شخص امام هم یک موضع مخالفی داشت. امام خوب میدانستند که آن جریان نسبت به ایشان آن تبعیت و اعتقاد مثل ما ندارند عملاً هم نشان دادند و تاریخ هم از این موارد پر است که در مجلس و خارج از مجلس حرفهایی زدند و از اینها امام کاملاً مطلع بودند ولی در عین حال نسبت به آنها مثل یک پدر که نسبت به فرزندانش میخواهد تساوی و توازن را حفظ کند رفتار میکردند. ما وقتی میرفتیم خدمت حضرت امام یا بیت حضرت امام با مرحوم حاج احمد آقا جلسه داشتیم خیلی وقتها که با جمع دوستان وارد میشدیم میدیدیم که آنجا جمعی از طیف مقابل هم قبل از ما بودند و یا بعد از ما میرسیدند و آنها هم مثل ما مورد توجه بودند و بیت امام بیت همه بود.
خدا رحمت کند مرحوم حاج احمد آقا را ایشان گاهی به ما خطاب میکرد و میگفتند که خط امام مشخص است و مشخص است که شما جزو دوستان امام هستید و امام نسبت به شما عنایت دارد و ما هم به شما علاقهمندیم ولی من فرزند امام هستم و این هم خانه امام است ما حق نداریم به هیچ وجه نسبت به طیفی که بیشتر میپسندیدم موضعگیری کنیم. هر که اینجا میآید باید اینجا را خانه خود و امام را پدر خودش بداند و من هم که خدمتگزار امام هستم باید خدمتگزار همه باشم. ما هم از حاج احمد آقا چنین انتظاری نداشتیم ولی ایشان با تاکید میگفتند و میگفتند به هرحال من که مثلاً این دوستان را بدرقه میکنم یا دعوت میکنم به دلیل این است که ما وظیفهمان است و امام این تحمل و سعهصدر را داشتند. وانگهی امام به شدت با حذف افراد و جناحهای درون انقلاب به بهانههای مختلف مخالف بودند. هرگاه احساس میکردند که یک جریانی دارد چنان قدرت میگیرد که میخواهد جریان رقیباش را حذف کند امام به کمک حزب ضعیف میشناختند و کمکشان میکردند. این مدتی که حضرت امام بعد از پیروزی انقلاب حیات پربرکت داشتند شاهد است که این توازن در برخورد را کاملاً حفظ کردند و اجازه ندادند هیچ جریانی حذف شوند. حتی آن جریانهایی که عرض کردم دهن کجیها کردند و حرفهایی زدند و کافی بود که به خاطر یک موردش امام با آنها برخورد کند ولی حداکثر یک هشدار و یا یک تذکر میدادند و یا نامهای مینوشتند اما اینکه یک جریانی را حذف کنند به هیچ وجه نبود. حتی افراد را هم حذف نمیکردند. آقایی که مسئولیت داشت و نماینده و نایب رئیس مجلس بود به خاطر مواضعی که داشت مردم رفتند و برخورد کردند و تریبون را از جلویش کشیدند و اهانت کردند، در نهایت رأی نیاورد امام برای اینکه شخصیت او بازسازی شود و خرد نشود، او را شورای نگهبان بردند و پست بالاتری به ایشان دادند. آن آقایی که در شورای نگهبان بود یا جای دیگر بود مواضعی را اتخاذ کرده بود که به شدت امام خود او و مواضعاش را محکوم کردند و انتقاد کردند و نامه نوشتند ولی حاضر نشدند او را اخراج کنند، اصلاً سیاست امام بر اخراج و حذف نبود، سیاست و استراتژی امام جذب و زیر پوشش گرفتن بود امام چتر را آنقدر گسترش داده بودند که احدی از ملت از چتر محبت و عنایت امام خارج نباشد. خط امامی، خط بازار و حتی بالاتر التقاطیها و منافقین، چریکهایی فدایی اکثریت و اقلیت تا زمانی که دست به اسلحه نبردند و در برابر نظام نایستادند امام آنها را به عنوان یک شهروند میپذیرفتند. امام بارها به آنها گفتند اسلحه را کنار بگذارید و کار سیاسی کنید. «آزادی آری، توطئه نه» این سیاست امام بود. خود شخص بنده یک آقای بزرگواری در نهادی مسئولیتی داشت با برخی از مسئولین درگیر بود و اختلافات بالا گرفت، امام به این نتیجه رسیده بودند که این قضیه را حل کنند و آن آقا را کنار بگذارند، حکمی که امام برای من صادر کردند اول چند سطر از آن آقا تعریف و تمجید کردند شاید بیشتر از اینکه از من تعریف کنند از او تعریف کردند و به من هم خطاب کردند که تو هم مثل او خدمتگزار باش. امام اینقدر بزرگواری و کرامت داشتند همه را فرزند خود میدانستند هیچ کس را غریبه نمیدانستند و هیچ کس را حذف نمیکردند همه را جذب میکردند.
تشکیل مجمع روحانیون را امام به عنوان یک ضرورت مدنظر داشتند نه به عنوان انتقامگیری یا حذف کردن یک جمع خاص. امام به این نتیجه رسیده بودند که جامعه روحانیت یک مجموعهای را میتواند نمایندگی کند و ارتباط داشته باشد ما یک مجموعه دیگری را و هر دو باید باشیم لذا آنها را حذف نکردند و با کمک مادی و معنوی تقویت هم کردند و تا آخرین لحظه حیاتشان نگاه علیالسویهای به این دو داشتند.
با این تفاصیل دیدگاه کلی امام را نسبت به مسئله تحزب چگونه میبینید؟
حضرت امام با تحزب مخالف نبودند و در عین چتر عنایت گستردهای که نسبت به همه داشتند موید وجود تشکیلاتها و احزاب گوناگون بودند و احزاب و گروهها را تایید میکردند. امام حتی در حزب جمهوری اسلامی اجازه صرف بخشی از وجوهات که مربوط به تبلیغ اسلامی بود را داده بودند. ایشان با اصل تحزب مخالف نبودند بلکه موافق بودند اصلاً تعدد و تکثر احزاب با منش امام هم مطابقتر بود. امام میخواستند یک جامعه پویا و زنده و متحرکی وجود داشته باشد و نظرات مطرح شود و رقابت و تبادل نظر و تضارب افکار در آن جامعه باشد. ایشان احساس میکردند این تشکلها بهترین ابزار برای رسیدن به این هدف است لذا نزدیکترین یاران امام در احزاب و تشکلها بودند و چه آقایانی که در حزب جمهوری اسلامی و چه آنهایی که در مجمع روحانیون مبارز و جامعه روحانیت بودند همه را امام با دیدگاههای مختلفشان قبول داشتند. بنابراین امام اصل تحزب را قبول داشتند منتها در دیدگاههایشان هم مکرر گفتهاند که حزب نباید به صورت هدف در بیاید و حزب محوری پیش بیاید بلکه حزب ابزار و وسیله برای رسیدن به اهداف متعالی و مقدس است. اگر حزب تبدیل به هدف شود سر از شرک در میآورد و انسان از اهداف مقدس باز میماند.
از دید قانون اساسی هم که میثاق ملی بود و امام هم آن را توشیح فرمودند و مردم هم به آن رای دادند و بزرگان امت در خبرگان قانون اساسی نظر دادند و تصویب کردند به صراحت اصل ۲۶ قانون اساسی در رابطه با احزاب و تشکلهای سیاسی و صنفی نظر داده و نظام را موظف کرده است که حمایت کند. علاوه بر آن، چه در جامعه دینی و چه غیر دینی و چه جامعهای که رأسش ولایت فقیه است و امتش به معنای قرآنی آن حزب الله هستند در این جامعه نیز تحزب ضروری است. زیرا تحزب به معنای آن است که گروههای همفکر و هم سلیقه یکدیگر را پیدا بکنند و همراه یکدیگر شوند و از نظام مجوز فعالیت سیاسی دریافت کنند و این فعالیت سیاسی جمعی را در قالب یک سازمان محقق کنند که هدفش جذب افراد، آموزش و ایجاد انگیزه و شور و شوق و تحرک سیاسی در میان مردم است. این احزاب بهترین وسیله برای ایجاد تحرک و زنده نگهداشتن جامعه و حضور مردم در تعیین سرنوشت خودشان است. اگر حزب نباشد چند حالت پیدا میشود یا مردم بیتفاوت میشوند و از صحنه سیاسی کنار میروند و نظام پشتوانه مردمی را از دست میدهد و مردم احیاناً اگر تقابلی با نظام نداشته باشند حداقل دیگر احساس تعهد هم نمیکنند حالت دیگر این است که مردم به صورت انفرادی وارد صحنه سیاسی میشوند که به رقابت و فعالیت و تحرک نمیانجامد بلکه موجب تشتت و هرج و مرج میشود چون بدون مشاور و سازمانی، افراد وارد شدهاند و نظرات پخته نیست. در حالت سوم جمعهای کوچک و بزرگ تشکیل میشوند بدون پروانه حزبی و شروع به فعالیت میکنند در باندها و محافل و زیرزمینی که منجر به فسادهای اقتصادی و اعتقادی میشود که شاهد آن هستیم و یا گروهکها و خانههای تیمی رشد میکند و یک دفعه نظام چشمش را باز میکند میبیند با تعداد زیادی گروهک مخفی و زیرزمینی مواجه است. حالت دیگر نیز حاکمیت تک حزبی است که در واقع به معنای نفی تحزب است تحزب به این معناست که فرد بگردد و نظر نزدیک به خودش را پیدا کند و این امر همانگونه که عرض کردم هم با منش امام منافات دارد و هم فواید و هدف از تحزب را از بین میبرد و به ضد آن تبدیل میشود.
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران