03 خرداد 1400
واکاوی رویه «جاسوسی» در تشکیلات منافقین
جاسوسی یکی از مسائل نهادینه شده در جریان هایی همچون سازمان منافقین به حساب می آید و در این راستا واکاوی چرایی این مسئله در بررسی موضوعات تاریی و امنیتی مهم به نظر می رسد.
آقای قاسم تبریزی پژوهشگر تاریخ درباره رویه جاسوسی در تشکیلات هایی که در تاریخ معاصر به سمت جاسوسی برای بیگانه رفته اند مطالب قابل تاملی را مطرح می کند که به شرح زیر می خوانید:
در تشکیلات های حزبی ،گروهی و سازمانی افراد اولین قضیه ای که با آن مواجهه اند اطاعت از تشکیلات است،چه آنهایی که با آرمانگرایی و اهداف ایدئولوژیکی وارد می شوند و چه کسانی که بعنوان فعالیت سیاسی حاضر می شوند،آنچه برای آنها مهم است اطاعت از سازمان است و این اطاعت علی رغم خواسته،تحلیل نگرش آنها باید عملی شود.
موضوع قابل ذکر دیگر گزارش نویسی و گزارش دهی است که در همه گروه ها وجود دارد،اوایل انقلاب ما شاهد این جمع آوری بودیم که از نهادها،مراکز و متن جامعه جمع آوری می شد که مختص منافقین نبود و شامل همه گروه ها می شد،حال آن تحقیقات به کجا می رفت؟چگونه استفاده می شد؟خود بحثی دیگر است.
در عین حال موفقیت، آرمان و آینده فرد در تشکیلات در پیروزی گروه و حزب دیده میشود و این در گروه ها یک اصل است.
رویه حزبی به دلیل انقطاع از نظامی که در آن حضور دارند اعضای حزب و گروه احساس می کنند اگر در این نظام حزبی بمانند، نظام قالب آنها را نابود می کند.
اعضای حزب توده از ابتدای 1320 خودشان را عضو خانواده سوسیالیسم می دانستند و آرمانشان سوسیالیسم و موفقیت شان را در تقویت آن می دیدند و به همین خاطر گزارشهایشان را به "کا گ ب" می دادند اگر چه ردههای بالا بعنوان جواسیس بودند اما در رده های پایین تحلیلی ایدئولوژیکی می کردند.
این تا بعد از انقلاب و رسیدن به افرادی همچون عطاریان و افضلی بصورت تشکیلاتی مشاهده شده است که از درون ارتش آن هم در زمان جنگ گزارش به حزب توده و از آن جا به اتحاد جماهیر شوروی می رفت.
حتی در کتاب "خانه دایی یوسف" خاطرات فتح الله زاده عضو سازمان چریک های فدایی خلق هم آمده که وقتی در سال 1362 به شوروی پناهنده شدیم آنجا "ک گ ب" به ما گفت که گزارشی از اردبیل به ما بدهید،وی به سرویس جاسوسی شوروی می گوید که ما نباید گزارش مملکتمان را به شما بدهیم و ما یک سازمان مستقل هستیم،آنها گفتند شخص رهبر شما به ما گزارش می دهد و همان وقت با فرخ نگهدار رئیس سازمان تماس گرفتند ،وی گفت که هر اطلاعاتی خواستند به "ک گ ب" بدهید و عین همین مسئله را هم کیانوری انجام داد و این وضع رهبران چپ است.
در احزابی مانند اراده ملی،حزب عدالت علی دشتی،حزب آریا و ... که وابسته به انگلیس بودند هم این رویه دیده می شود و بخشی از جواسیس انگلیس در این حزب ها فعال بودند.
سازمان مجاهدین خلق از ابتدا نیروهایش را عادت به گزارش نویسی داده بود،حتی در دوره قبل از انقلاب هم که برخی از اعضایشان در کارخانجات و ادارات می رفتند گزارش نویسی را بعنوان یک عادت به حساب می آوردند،این عادت به تدریج به حالت دستوری از بالای سازمان تعمیم می یابد.
لذا در دوران جنگ هم اینگونه تداعی کرده بودند که تنها راه نجات ،نظام آرمانی مجاهدین خلق است که می تواند افراد را حفظ کند و ما باید از تمامی مملکت اطلاعات کامل را داشته باشیم.
سازمان در عراق کنار حکومتی همتا و ضد امپریالیستی قرار گرفته است و آن توجیهی که برای فرد صورت می گیرد شکل خاصی را به نمایش می گذارد و با شعارهای دروغین چه سازمان و چه رژیم بعث خود را ضد امپریالیستی می نامند.
کسانی هم که از یک طرف منقطع می شدند به طرف دیگری متصل می شدند، احسان طبری در جایی عنوان می کند که من در سال 1348 از مارکسیسم و شوروی بریده بودم،ولی بخاطر ملاحظات حزبی، ملاحظات زندگی و اینکه کجا باید بروم، ابهاماتی بود که با آن مشکل داشتم، در واقع آنهایی هم که در ذهنشان خلجانی،شک و تردید بود و یا به وجود می آید بدون پناهگاه می مانند.
نجات حسینی در کتاب برفراز خلیج می نویسد که"می خواستم از سازمان جدا شود ولی به من اجازه نمی دادند و می گفتند که تو اسراری با خود داری،من تضمین دادم که هیچ مسئله ای را به جایی نگویم تا رهایم کنند"
مسئله جاسوسی شیوه ای است که به تدریج فرد را به آن سمت می برد،مگر اینکه افرادی مانند کیانوری که از اول آموزش را دیده و درسش را خوب پس می دهد،ولی رده های پایین سازمان با یک آموزش غیر مستقیم به مراحل بالا می رسند.
فرد ابتدا احساس جاسوسی نمی کند و تصورش این است که در حال گزارش دهی است،فرد طبق عادت گزارشش را می دهد و سرنوشت اش را هم با تشکیلات گره زده است.
وقتی شرح حال برخی از این جواسیس را می خوانیم ،شیوه ها روش ها و جذب برایشان عادی و آسان است.
علی اکبر درخشان که از سال 1320 تا 1357 برای "ک گ ب" جاسوسی می کرد همان فردی است که در قضیه فرقه دموکرات پادگان ها را تحویل پیشه وری می دهد و از تیمسار مقربی که در ستاد کل ارتش شاهنشاهی نزدیک 35 سال جاسوسی کرد هم کارهای مهم تری انجام داده است و تا روز آخر برای شوروی کار می کرد،مامور سفارت به درب خانه اش می آمد و از او گزارش می گرفت و می رفت که ساواک نهایتا از این طریق متوجه جاسوسی وی شد و سرلشکر درخشان دستگیر می شود.
فردی همچون عباس صابری در پاریس یک فرش فروشی داشت و اکثر رجال پهلوی نزد وی می رفتند که تا سال 1355 ساواک نفهید که وی عضو ک گ ب است.
وقتی جاسوسی به شکل فرقه ای در می آید عقل و علم و سوال دیگر تعطیل می شود،الان بعنوان مثال می شود از رهبر فرقه گنابادی ها سوال کرد که شما یک عنصر سیاسی عضو جبهه ملی و نهضت آزادی بوده ای،چطور الان خودت را از سیاست کنار کشیده ای و به سمت فرقه سازی جلو رفته ای؟وی اصلا در خودش نمی بیند که پاسخ دهد و این یک فاجعه درون گروه ها است.
انجمن اخوت به ظاهر تشکیلاتی درویشی و از مریدان صفی علیشاه هستند ولی مرکزیت لژ فراماسونری است.
با این را در حزب ایران شاهد هستیم،رهبری حزب شاهپور بختار از سال 1331 با سفارت آمریکا ارتباط داشته است و تا سال 1357 رسما اسنادش موجود است و با دربار همکاری دارد.
ولی حزب ایران ضد استبداد! ضد استعمار! ضد امپریالیسم! حتی نفر دوم آن ابوالفضل قاسمی منبع ساواک در جبهه ملی و حزب ایران بود که اسناش منتشر شده است.
شاهپور بختیار فراماسون بود و اما گویی این مسئله برای جبهه ملی و حزب ایران عادی به نظر می رسد.
فارس