04 مرداد 1400

نقش و جایگاه انگلستان در شکل‌گیری و تداوم فرقه بهائیت در ایران (با تکیه بر عصر پهلوی)


محبوبه اسماعیلی

 نقش و جایگاه انگلستان در شکل‌گیری و تداوم فرقه بهائیت در ایران (با تکیه بر عصر پهلوی)

                                                                                                

مقدمه

عصر قاجار مقارن است با قرن نوزدهم، قرنی که مردم اروپا تحت‌تأثیر تحولات و تغییرات جدید، در آستانه توسعه و پیشرفت قرار گرفتند و انقلاب صنعتی را خلق کردند. در همین زمان، قاجارها در ایران به دلیل نظام بسته حکومتی این شرایط را خوب درک ننمودند. این نظام راه را برای ورود کشورهایی چون انگلستان هموار کرد که برای توسعه منافع خویش به دنبال نفوذ در خاورمیانه بودند. در این میان ایران اولین کشوری بود که توجه انگلیسیها را به خود جلب کرد، چرا که شرایط جغرافیای سیاسی این کشور شرایط مناسبی را برای انگلیسیها فراهم نمود. آنها در ایران با یک مانع جدی یعنی علمای شیعه روبه‌رو بودند که استعمارستیزی را در رأس سیاستهای خویش قرار داده بودند. انگلیسیها ترجیح می‌دادند بیشتر از سیاستهای پنهان استفاده کنند تا سیاستهای آشکار. کشمکشهای مذهبی علمای اخباری و اصولی شیعه، شرایط مناسبی برای آنها فراهم نمود. سیاست فرقه‌سازی را آنها از طریق همین تنشها ایجاد نمودند. فرقه بابیه با دیدگاه‌های اخباری در مقابل علمای اصولی شیعه ابتدا از روسها، سپس انگلیسیها استفاده کردند. هرچند در عصر ناصرالدین شاه سرسختانه با آنها مقابله شد و رهبر آنها، سید علی محمد باب به دستور امیرکبیر اعدام شد اما تداوم حرکت آنها از سوی بهاییت با چهره کاملاً متفاوت خود را نشان داد. انگلیسیها از سیاستهای پنهان آنها در ایران و خارج از ایران حمایت می‌کردند که در نهایت در عصر پهلوی به نتیجه رسید. اما چون آنها بر خلاف بابیه با چهره‌ای کاملاً ضدانگلیسی وارد عرصه سیاست شدند و آشکارا از سیاستهای رژیم پهلوی، سیاستهای انگلیسیها، امریکاییها و اسرائیل حمایت نمودند. در این دوره آنها به عنوان عاملان استعمار از سوی علما و مردم شناسایی شدند. در واقع می‌توان گفت یکی از عوامل مؤثر در شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران، حضور استعمار و عاملان آنها در ایران و حمایت رژیم پهلوی از آنها بود.

 

بررسی اوضاع سیاسی ایران در آستانه قرن نوزدهم

در قرن نوزدهم میلادی، انگلیسیها با تکیه بر انقلاب صنعتی، در آستانه توسعه و پیشرفت قرار گرفتند. توسعه تجارت، پیدایش طبقه نیرومند تجار و سرمایه‌دار، دستیابی به مواد خام و اولیه مورد نیاز صنایع به مقدار فراوان و ارزان، استفاده از نیروی کار بردگان، تکیه بر نیروی دریایی مجهز و پیشرفته و کارآمد، توسعه روزافزون اطلاعات علمی و فنی، پیشرفت و تحول در شیوه‌های کشاورزی و دامداری و برقراری آزادیهای سیاسی...[1] این کشور را در ردیف کشورهای مقتدری قرار داد که می‌توانست راه نفوذ به کشورهای ضعیف و توسعه نیافته را هموار سازد. هم زمان با این تحولات عظیم در انگلستان، ایران سیر قهقرایی را می‌پیمود. تداوم حکومت استبدادی و قاجاری نمودن ایران از عوامل مؤثری است که راه را برای استعمار ایران هموار نمود. از بررسی جایگاه و نقش فرمانروا در ایران عصر قاجار برمی‌آید که تمام تصمیم‌گیریها به ویژه در مورد امور خارجی کشور و عقد قراردادهای سیاسی و اقتصادی ارتباط مستقیمی با طرز تفکر، جهان بینی و آگاهی پادشاه از مسائل سیاسی و تحولات جهانی داشت. از متون تاریخی و اسناد و مدارک مربوط به دوره قاجار[2] نیز مشخص می‌شود که پادشاهان عصر قاجار، به ویژه فتحعلی شاه، محمد شاه و ناصرالدین شاه در حصارهای تنگ بینش استبدادی محصور بودند که شباهت زیادی به بینش رهبران ایلات و قبایل داشت و نسبت به تحولات بین‌المللی نیز اطلاعات بسیار ناچیزی داشتند.[3] شکست متعدد ایرانیها از روسها و تحمیل دو عهدنامه گلستان و ترکمانچای که منجر به از دست رفتن بخشهای وسیعی از سرزمین ایران شد،[4] در نتیجه همین تنگ نظریها (که ویژگی حکومت استبدادی است) بود. استبدادی بودن حکومت قاجارها، ساختار اقتصادی ایران را نیز در آستانه بحران قرار داد زیرا در این دوره ایران بیرون از مدار اقتصاد جهانی قرار داشت و به قبول نقشی حاشیه‌ای در معاملات اقتصادی تن داده بود. جان فوران، از جمله اندیشمندانی است که ضمن اشاره به مقاومت شکننده ایران در عرصه اقتصادی جهان از یک شیوه تولید سرمایه‌داری جدیدی سخن می‌گوید که پا به عرصه وجود نهاده بود[5] و ابتکار عمل را از قاجارها گرفته بود. از این جهت شیوه حکومت قاجارها، ایران را در آستانه وابستگی کامل قرار داد. از دیدگاه جان فوران، وابستگی جنبه‌های سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیکی دارد. قدرت نظامی این وابستگی را به ایران تحمیل کرد و سلطه اقتصادی به دنبال سلطه نظامی آمد[6] و سرانجام انگلستان به راحتی توانست ایران را در موضع انفعال قرار دهد. ورود انگلستان در واقع، برخورد دو تفکر سنت و مدرنیته بود که به دلیل ضعف قاجارها تفکر دوم، سلطه و استعمار را در ایران تسریع بخشید. از سوی دیگر ایران به دلیل شرایط ژئوپولیتیکی و استراتژیکی و دارا بودن مرز مشترک با هند، می‌توانست دروازه ورود رقبای انگلیس از جمله روسیه و فرانسه باشد. از این جهت انگلیسیها ایران را به عنوان پایگاهی نظامی در نظر گرفتند و با تحمیل قراردادهای مجمل در سال 1809م/1224ق و مفصل در سال 1812م/1227ق[7] نه تنها حضور خود را در ایران مستحکم نمودند بلکه موفق شدند با سلطه اقتصادی، امتیازهای فراوانی از ایرانیان بگیرند. از جمله امتیاز رویتر که بر اساس آن کلیه منابع طبیعی ایران به یک سرمایه‌‌دار یهودی واگذار شد.[8] حضور انگلیسیها در ایران با ایجاد مؤسسات و انجمن‌های فراماسونری تا اواخر دوره قاجار ادامه یافت و در دوران حکومت پهلوی نیز ایرانیان هم چنان از سلطه استعمار در رنج بودند.

 

بابی‌گری و بهایی‌گری حربه‌ای برای مقابله با علمای شیعه

ناکارآمدی نظام سیاسی قاجار، علمای شیعه را به عنوان کارآمدترین عنصر سیاسی و دینی، در مقابل انگلیسیها قرار داد. علمای شیعه در دوران پیشین، به دلیل وجود حکومتهای جائر بنی‌امیه و بنی عباس که عرصه را بر شیعیان تنگ می‌نمودند و همچنین در دوران حکومتهای سنی مذهبی ترک (غزنویان، سلجوقیان...) مجال و فرصت مقابله با آنها را نداشتند و ناگزیر برای تداوم حیات اجتماعی شیعیان، تنها زعامت و رهبری جامعه امامیه را در حل و فصل امور مذهبی بر عهده داشتند.[9] و حتی در مواردی به سفارش ائمه اطهار حاضر به همکاری با چنین حکومتهایی شدند. اما با رسمی شدن مذهب تشیع در عصر صفویه و حمایت گسترده آنها از علمای شیعه و دخالت دادن آنها در امر حکومت[10]، بسترهای مناسب برای فعالیت علما در عصر قاجار فراهم شد. آنها رادیکال‌ترین اندیشه‌های سیاسی خود را نه تنها برای مقابله با حکومت استبدادی قاجارها مطرح نمودند بلکه با تکیه بر دین برهانی و با ابزاری به نام اجتهاد، با هرگونه سلطه‌گری و سلطه‌پذیری به ستیز برخاستند و در جهان اسلام از جمله ایران، هادی جنبشهای ضداستعماری شدند. تحریم تنباکو که با فتوای میرزا رضا شیرازی صورت گرفت[11] و استبداد قاجار و استعمار انگلیس را مستأصل نمود، بیانگر نقش برجسته علما در این دوره بوده است. از سوی دیگر، در همین زمان با تحولی که در فقه شیعه صورت گرفت و موجب هماهنگی و دقت بیشتر در استخراجهای فقهای اصولی شد. این امر از اعتبار عمومی فقهای اخباری کاست که در رقابت علمی با اصولیون بودند. به نظر فقهای اصولی می‌توان از عقل در تفسیر وحی بهره برد؛ اما اخباریون به کارگیری عقل را به علت خطا‌پذیر بودن آن در تفسیر و تبیین وحی مجاز نمی‌دانستند.[12] در نتیجه همین اختلافات بود که مکتب شیخیه با ادعای داشتن ارتباط با امام معصوم راه را برای ظهور مکتب بابیه هموار نمود تا آنها نیز پا را فراتر نهاده و با جایگزین کردن شخصیت‌گرایی به جای شریعت‌گرایی، زمینه ایجاد فرقه‌های شبه دینی و الحادی و در نتیجه سوءاستفاده‌های استعمار انگلیس و حمایت از آنها را برای ضربه زدن به مذهب تشیع و علمای شیعه را فراهم سازد.

بابیه، سپس بهاییان که به پیروان مسلکهای استعماری شهرت دارند، در تهاجم به دین و هویت ملی، سه هدف را دنبال می‌کردند: 1. خارج کردن دین از حوزه اجتماعی و در رأس آن سیاست و حکومت 2. توجیه استعمار در کشور به عنوان یگانه عامل تجدد و ترقی 3. تثبیت نیروهای غربگرا در ارکان سیاستگذاری و تصمیم‌گیری کشور.[13]

در رأس این فرقه علی محمد شیرازی از شاگردان سید کاظم رشتی بود که با تکیه بر فلسفه مهدویت تشیع ابتدا خود را نماینده امام زمان خواند، سپس با ادعای مهدویت و حتی ادعای نوبت و نسخ دین اسلام[14]، شورشهای دامنه‌داری را در برخی از شهرهای ایران از جمله شیراز، اصفهان، زنجان، شاهرود و مازندران ایجاد نمود.[15] اندیشه‌های او، برگرفته از اندیشه شیخ احمد احسایی، رهبر فرقه شیخیه بود. این مذهب گونه‌ای از تشیع جدید است که در قرن دوازدهم هجری از مذهب شیعه اثناعشری منشعب شده است. شیخیه با این توجیه که امام غایب هم دارای دو جنبه یعنی حقیقت، صورت و حجاب است. جنبه حقیقت او، یعنی روح، همیشه ثابت است ولی صورت و حجاب او که همان جسم عنصری باشد، پیوسته در تغییر و دگرگونی است و از این رو، هر کسی که به مقام شیعی کامل برسد، می‌تواند محل حلول حقیقت و روح امام غایب باشد. یعنی می‌تواند جنیه حجاب و صورت او گردد[16]، زمینه را برای فعالیت بابیان فراهم نمودند. سید علی محمد شیرازی با تکیه بر مکتب شیخیه، تعالیم صوفیان، باطنیان و غلاه شیعه و با تأویل نادرست از آیات و احکام قرآن و تغییر و تبدیل قوانین و سنن اسلام[17]، عملاً در مقابل علمای شیعه قرار گرفت. ناصرالدین شاه در آغاز کوشید برای مقابله با علما از بابیها به عنوان سپر بلا استفاده کند.[18] که خواست کشورهایی چون، روسیه و انگلستان بود. آنها نیز برای مقابله با سیاستهای ضداستعماری علما، بهره‌برداریهای لازم را از بابیها نمودند و با دامن زدن به کشمکشهای دینی، راه را برای نفوذ هر چه بیشتر آنها در ایران فراهم نمودند. در میان این توطئه‌ها دوراندیشی و در نهایت فتوای علما به ثمر نشست و با قتل علی محمد باب (1850/1267ق) به فرمان امیرکبیر، اوضاع آرام‌تر شد. هر چند علی محمد باب بارها در مقابل علما توبه نموده بود[19]، اما همواره مترصد فرصت بود تا قدرتی به چنگ آورد. از این جهت بعد از مرگ او نیز که بابیان گمان می‌کردند به دستور ناصرالدین شاه بوده است، آرام ننشستند و نقشه قتل ناصرالدین شاه را ریختند.[20] و چون ناکام ماند، ناصرالدین شاه نیز در قتل و سرکوب بابیان شرکت نمود به طوری که بسیاری از آنها از جمله حسینعلی نوری (بهاءالله) و برادرش یحیی (صبح ازل) از ایران تبعید شدند. در واقع شکل‌گیری فرقه بهاییت از همین زمان بود. رهبران بهایی به عنوان سرسپردگان انگلیس در خارج از ایران، تلاشهای خود را معطوف به تبلیغ و ترویج این فرقه نمودند و در مقابله با علمای شیعه باز هم آرام ننشستند. سالها بعد از مرگ ناصرالدین شاه، عبدالبهاء، رهبر بهاییان، برای ستیز با برخی از احکام حماسی و تحرک بخش اسلام مثل جهاد، در الواح خود به انکار این مسئله پرداخت و مردم را به پراکندگی از طرف علما تشویق می‌کرد.[21] در ازای خوش‌خدمتی بهاییان، انگلیسیها به تضعیف علمای شیعه ادامه دادند تا راه را برای بهاییان به عنوان کارگزاران آنها در ایران هموار سازند.

 

انجمنهای فراماسونری و بهاییت

«مانکجی لیمجی هوشنگ‌ هاتریاد» از زردشتیان ایرانی تبعه هند که در زمان محمد شاه خدمات فراوانی به انگلیسیها کرده بود، دوباره به ایران آمد. او برای حمایت از بهاییان ایران با مستمسک قرار دادن نظام باستان‌گرایی کوشید با ایجاد تغییراتی در بین زرتشتیان، آنها را از تأثیرات بومی ـ ایرانی اسلامی دور سازد و آنها را به بهاییت متمایل سازد.[22] به دلیل شرایط نامناسبی که به دنبال اعدام علی محمد باب و تبعید بسیاری از رهبران بهایی برای آنان ایجاد شده بود، بهاییان ترجیح دادند با حضور در محافل مخفی، از شیوه براندازی نرم استفاده کنند. مانکجی که خود از بانیان این گونه محافل در ایران بود، از چنین ناراضیانی بهره می‌برد و بهاییان نیز در مقابل حکومت به حمایت چنین فردی نیاز داشتند. اکنون نیز بهاییان از مانکجی به نیکی یاد می‌کنند.[23]

مانکجی علاوه بر ترویج باستان‌گرایی و بهایی‌گری در ایجاد محافل فراماسونری شرکت نمود که نقش تعیین‌کننده‌ای در انحراف نهضت مشروطیت داشت، و با حمایت او بهاییان نیز وارد این انجمن شدند. هر چند منابع عصر قاجار به دلیل کوتاه بودن زمان فعالیت این انجمن که به دستور ناصرالدین شاه برچپده شد[24] و سری بودن فعالیت اعضای آن، در مورد بهاییان و حضور آنان در این انجمن سکوت کرده‌اند؛ اما به دلیل وجود اشتراکات فکری بین فراماسونرها و بهاییان، حضور آنها در این محافل بعید به نظر نمی‌رسد. فراماسونری یا انجمنهای مخفی که از سوی ایرانیان به عنوان «سلاح سری انگلیسیها» شهرت دارد در دوره ناصرالدین شاه فعالیت خود را آغاز نمود و کسانی چون، مانکجی و ملکم خان، محافظه‌کارانه این انجمن را به سوی اهداف انگلیسیها در ایران برده‌اند، از چهره‌هایی چون ملکم خان به نیکی یاد کرده‌اند.[25] با معرفی چنین اشخاصی به ذهن مخاطب خویش القا می‌کنند که ایرانیان خود مروج فراماسونری در کشورشان بوده‌اند و از اینکه ایرانیان این انجمن را سلاح سری انگلیسیها می‌دانند به عنوان یک افسانه یاد می‌کند[26] و نتیجه می‌گیرد که هیچ مدرک قانع‌کننده‌ای نیافته‌ایم که اعتقاد ایرانیها را نسبت به استفاده شیطانی انگلیسیها از فراماسونری تأیید کند. به اعتقاد او انگلیسیها کوشش چندانی برای جلب افراد به مجامع فراماسونری و وابسته ساختن لژهای ایرانی با مجامع فراماسونی خودشان به عمل نیاوردند و ابتکار عمل در این زمینه در دست ایرانیان بوده است.[27] در حالی که به گفته بسیاری از نویسندگان معاصر از جمله اسماعیل رائین از رابطه‌ای پرده برمی‌دارد که در سالهای بعد بین لژ بزرگ اسکاتلند و محافل فراماسونری ایران برقرار شد و دست کم ده لژ ایرانی (در دوره پهلوی) زیر نظر استادان اعظم اسکاتلند قرار داشتند. نیز در اسناد فراماسونری که از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی انتشار یافته است از هماهنگی آشکار و پنهان بعضی از اعضای فراماسونری با سیاستهای انگلیس در ایران سخن به میان رفته است.[28]

بر پایه اسناد انتشار یافته، تشکیل یک محفل ماسونی، تمهید مناسبی برای سازماندهی اجتماعی نیروهایی در چارچوب تشکیلاتی غیرنظامی بود که می‌توانست فرصتی مناسب برای تحکیم مناسبات استعماری در ایران ایجاد کند؛ مناسباتی که در مقاطع حساس تاریخی ضامن منافع استعماری در ایران بود.[29] بهاییان نیز به دلیل وجود اشتراکات فکری بین بهاییت و لژهای فراماسونری، بیشتر از سیاستهای آنها استقبال نمودند، داشتن خدای ناسوتی و ترکیبی (انسان + خدا) آزادی رعیت از قید احکام و اخلاق، داعیه حکومت جهانی و تفکرات جهان‌وطنی، ضدیت با اسلام و مسیحیت از جمله تفکرات مشترک آنان بود.[30] این گونه سیاستها، علمایی چون شیخ فضل‌الله را در مقابل بهاییان یعنی همان کارگزاران استعمار قرار داد. اصولاً یکی از دلایل مخالفت او با انقلاب مشروطه به دلیل حضور فعال بهاییان در عرصه سیاست و به چالش کشاندن دین اسلام و توهین علیه مقدسات دینی در مطبوعات بود.[31] از این جهت شیخ فضل‌الله نوری در لوایحی که منتشر نمود با اشاره به حذف آنها برای حفظ اسلام تأکید نمود که بهاییان مثل شیطان مشغول وسوسه و رهزنی و فریبندگی عوام اضل کالانعام هستند.[32] از این جهت یکی از شروط پذیرش مجلس از سوی ایشان اجرای احکام شرع درباره بابیها و بهاییت بود.[33] با تشکیل مجلس، در اصل بیستم متمم قانون اساسی، چاره‌ای برای جلوگیری از اشاعه افکار ضددینی و مذهبی اندیشیده شد و بر اساس این اصل، عامه مطبوعات غیر از کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین اسلام آزاد و ممیزی در آنها ممنوع شد. منظور از عبارت کتب ضلال، کتب و نشریاتی است که درباره مذاهب غیرحقه نوشته می‌شد و مراد از مواد مضره به دین مبین اسلام، نوشته‌هایی بود که دین اسلام را مستقیماً مورد حمله و یا تنقید و ایراد قرار می‌داد.[34] با تمام تلاشهایی که شیخ فضل‌الله نوری برای مشروعه نمودن انقلاب کرد اما این بهاییان بودند که با کمک انگلیسیها موفق شدند انقلاب مشروطیت را به انحراف بکشانند و شیخ فضل‌الله نوری و تفکراتش را به انزوا کشانند و با توطئه‌ای هماهنگ او را از سر راه خویش بردارند. نقش میرزا مهدی کاشی وزیر همایون، فرزند فرخان امین‌‌الدوله (عامل انعقاد معاهده پاریس که منجر به جدایی هرات از ایران شد[35]) از شخصیتهای معروف بهایی که در استبداد صغیر، علیه آزادی‌خواهان به حمایت از محمدعلی شاه برخاسته بود،[36] قابل توجه است. او در استحاله شخصیت ابراهیم زنجانی[37] از ماسونهای قدیمی و از اعضای هیأت مدیره دادگاه انقلاب که حکم اعدام شیخ فضل‌الله را صادر نمود،[38] نقش مؤثری داشت. انگلیسی‌ها نیز در دشمنی دیرینه خویش با مرجعیت شیعه از این حکم استقبال نمودند. در اسناد منتشر شده وزارت امور خارجه انگلیس کتاب آبی از شیخ فضل‌الله به عنوان مستبد دشمن مشروطیت که قابل ترحم نبوده است ذکر شده و از اعدام او اظهار خرسندی کرده‌اند.[39] انگلیسیها با کودتای 1299 با به قدرت رساندن رضاخان نفوذ خود را در ایران گسترش دادند و زمینه را برای نفوذ بهاییت در ایران هموار نمودند و آنها نیز با حکومت رضاخان همراه شدند. حبیب‌الله عین‌الملک، پدر هویدا، از جمله بهاییان بود که در این دوره به حمایت از رضاخان برخاست.[40] و به عنوان کارگزار وزارت امور خارجه به سوریه رفت و در جهت تحکیم فرقه بهاییت از هیچ کوششی دریغ نورزید. او آن چنان در تبلیغ این فرقه بی‌پروا بود که مردم شام خیال می‌کردند مذهب رسمی ایرانیان، بهایی است.[41] در دوره رضاخان آنها در جلسات و سخنان خود از رضاخان به نیکی یاد می‌کردند و سیاستهای ضد دینی و مقابله او با علما را ناشی از علاقه رضاخان به فرقه بهاییت می‌دانستند. سیاست کشف حجاب رضاخان که نشانگر مخالفت و ضدیت وی با یکی از اصول مسلم و حساس شریعت اسلام یعنی حجاب بود، بهاییان منطبق با قانون خود می‌دانستند.[42]

 

نفوذ بهاییان در دوران حکومت محمدرضا پهلوی

با کودتای آمریکایی 28 مرداد 1332، بهاییان علی‌رغم ادعای غیرسیاسی بودن خویش، هماهنگ با سیاستهای موردنظر رژیم در جهت تثبیت موقعیت خویش تلاش می‌نمودند. یکی از اهداف مهم آنان در این دوره، رسمیت بخشیدن به مسلک بهاییت در ایران بود. بیت‌العدل اعظم و محفل آنها تلاشهای زیادی کرد تا با ازدیاد نفرات از طریق تبلیغ و گسترش تشکیلات و دادن آمارهای غیرواقعی، به این هدف دست یابند.[43]

اگر بابیه با مستمسک قرار دادن نگرشهای دینی سعی در قدرت طلبی داشتند، بهاییان با نگرشهای غیردینی و فاصله گرفتن از هویت دینی و ملی و با ماهیتی کاملاً غربی در زمان رژیم پهلوی وارد عرصه سیاست شدند و انگلیسیها از بهاییان به عنوان نوماسیونها حمایت کردند. در عصر پهلوی نیز به دلیل نفوذ گسترده امریکاییها در ایران، انگلیسیها در رقابت با آنها انجمنها و لژهای فراماسونری را در شهرهای مختلف ایران گسترش دادند زیرا در عصر مشروطه انگلیسیها از طریق این انجمن‌ها به موفقیت‌های زیادی دست یافته بودند. در عصر پهلوی به دلیل فعالیت این انجمنها، انگلستان موفق شد بین سالهای 1332-1342 به تجدید و بازسازی روابط خود با ایران بپردازد و در رقابت با امریکا به پیشرفتهای فراوانی دست یابد. اسناد منتشر شده، خبر از تشکیل لژ بزرگ اسکاتلند می‌دهد که بسیاری از لژهای ایرانی از جمله سیزده لژ انگلیس را در ایران پوشش می‌داد.[44] بهاییان با ورود به این لژها، به آسانی بر حساس‌ترین نهادها و وزارتخانه‌های کشور مسلط می‌شوند. آنها در حرکتهای سیاسی خویش، مراکز آموزشی کشور را در خدمت خویش آوردند و با تکیه بر الگوهای مدیریت غربی، مراکز طر‌ح‌ریزی، تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی را بر عهده گرفتند. از دیدگاه فراماسونرها و بهاییان، برنامه‌ریزی آموزشی باید به گونه‌ای باشد که به ضرر بهاییان و فراماسونرها و به طور کلی غرب تمام نشود و به عبارت دیگر برای ایران، استقلال و خودکفایی به وجود نیاورد.[45] بهاییان عضو لژهای فراماسونری در رأس نظام آموزشی کشور، ریاست دانشگاهها و یا تدریس در کلاسهای درس بودند. ذبیح‌الله قربان، رئیس دانشگاه شیراز و عضو لژ حافظ، دکتر منوچهر تسلیمی، عضو لژ ابن سینا که بعدها به ریاست دانشگاه تبریز رسید و دکتر کامبیز قربان، استاد دانشگاه کشاورزی شیراز و عضو لژ حافظ[46] از جمله بهاییانی بودند که به ازای خوش‌خدمتی رهبران بهایی نسبت به انگلیسیها، در سیاستگذاریهای فرهنگی کشور نقش مهمی ایفا نمودند. در چنین شرایطی نظام آموزشی کشور نمی‌توانست از چارچوب تحمیلی خارج شود و در خدمت توسعه جامعه ایران قرار گیرد. بنابراین یکی از عوامل موفقیت بهاییان در ایران عصر پهلوی، پیوند آنها با فراماسونری و لژهایی است که از سوی انگلیسیها اداره می‌شد. در تحقیقات ساواک روشن شده بود که فراماسونری در حال تجدید سازمان است و هدف آن گسترش لایه‌‌های نفوذ در مراکز کلان تصمیم‌گیری است روشی که با روال سیاست‌گزاریهای استعماری انگلیس همخوانی دارد. زیرا برنامه انگلیسیها تجدید فعالیت جاسوسی، نظیر سازمانهای مختلف فراماسونری بود. آنها همیشه از عمال سیاسی و جاسوسی خود حمایت می‌کردند و بر اساس این اصل می‌توانستند افراد جدید و ناشناخته‌ای را جهت اجرای مقاصد سیاسی خود در سازمان‌های مختلف جلب نمایند.[47] با این حربه، امریکاییها نتوانستند از نفوذ انگلیسیها و کارگزاران و عاملان آنها در ایران جلوگیری کنند و از حضور ریشه‌‌دار و تاریخی آنها در ایران بکاهند. امضای قرارداد کنسرسیوم که به حل مسئله نفت انجامید، وجود شرکتهای انگلیسی، حمایت از درباریان و به قدرت رساندن آنها مثل حسین علاء و ورود ایران به پیمان سنتو که نفوذ انگلیسیها را در خاورمیانه گسترش می‌داد، تأسیس بانک ایران و انگلیس، عقد قراردادهای فرهنگی، تجاری و نفتی بین ایران و انگلیس[48] رهاورد سیاستگزاریهای پنهان فراماسونری در ایران بود. با نفوذ انگلیسیها در ایران، بهاییان شرایط را برای تحقق سیاستهای خویش مناسب دیدند و بیش از هر زمان دیگر برای جلب نظر رژیم پهلوی، هماهنگ با سیاستهای موردنظر آنها در جهت تثبیت موقعیت شاه، گامهای مؤثری برداشتند. تأیید انقلاب سفید، همکاری با ساواک، جلب حمایت دولتهای بزرگ از شاه و سلطنت او و عضویت در حزب رستاخیز قسمتی از مواضع سیاسی فرقه مزبور بود.[49] آنها به تدریج نفوذ خود را در دربار افزایش دادند به خصوص که شاه قدرت خود و خانواده‌اش را مدیون بهاییان می‌دانست زیرا او در 25 مرداد 1332 در حالی که سلطنتش در حال سقوط بود، پس از فرار شاه و بستگانش، یکی از عناصر بهایی در امریکا، به نام حبیب ثابت پاسال، با  تمامی امکانات از شاه و خانواده او پذیرایی کرد که این اقدام موجب نفوذ بیشتر بهاییان در حکومت می‌شد[50] و روز به روز اعتماد و توجهات رژیم به آنها بیشتر می‌شد و زمینه ترقی و پیشرفت روزافزون آنها را فراهم می‌نمود آن چنان که بهاییان خود لب به اعتراف گشودند که، در هر ادارة ایران و تمام وزارتخانه‌ها یک جاسوس داریم و هفته‌ای یک بار به طرح‌های تهیه شده به وسیله دولت به عرض شاهنشاه آریامهر می‌رسد گزارشهایی در زمینه طرح به محفلهای روحانی بهایی می‌رسد.[51] هر چند بین سالهای 44-1342 با قبضه کردن قدرت، توسط نیروهای طرفدار توسعه صنعتی به رهبری حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا، جنگ قدرت بین نخبگان سیاسی سنتی طرفدار انگلستان به نفع نخبگان سیاسی نوپای طرفدار ایالات متحده امریکا خاتمه یافته تلقی می‌شد اما این گونه چالشها و تنشها تأثیری در کاهش قدرت بهاییان در دربار نگذاشت بلکه در دسته‌بندیهای سیاسی، بهاییان نیز به سوی کسانی چون هویدا متمایل شدند که خود بهایی بودند. با کمک انگلیسیها زمینه‌های کسب قدرت و نفوذ در حکومت پهلوی برای بهاییان فراهم شد و با امریکاییها و هویدا در دربار و در رأس هرم قدرت قرار گرفتند و در دسته‌بندیهای سیاسی، دربار شاه را به سوی خویش متمایل ساختند. پیشرفت بهاییان در حکومت پهلوی زمانی به اوج خود رسید که امیرعباس هویدا به نخست‌وزیر شاه، کابینه خود را با حضور بسیاری از بهاییان تشکیل داد. او که در اسناد منتشر شده ساواک از سوی بهاییان به عنوان کدخدای کوچک بهاییان معروف بود[52] پدرش نیز در به قدرت رسیدن رضاخان نقش اساسی داشت و به همین دلیل محمدرضا شاه را وامدار هویدا و بهاییان نموده بود.[53] حسین فردوست در خاطرات خویش به نفوذ زایدالوصف فرقه ضاله بهاییت در تمام شئون مملکت در دوران هویدا اشاره می‌کند و آنجا که از طبیب مخصوص شاه به نام دکتر ایادی سخن می‌گوید، به تلاش این پزشک در قدرت بخشیدن به بهاییان می‌پردازد که در دوران هویدا، ایادی تا توانست وزیر بهایی وارد کابینه کرد و اینکه دکتر ایادی در ایران سلطنت می‌کرد و تمام ایرانیان رده بالا چه در ایران باشند و چه در خارج، خواهند پذیرفت که سلطان واقعی ایران، دکتر ایادی بود و در زمان حاکمیت او بهاییها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ایران بهایی بی‌کار وجود نداشت.[54] دکتر جواد منصوری در کتاب خویش، فهرستی از اسامی اشخاص نظامی و غیرنظامی که در سال 1339 تهیه شده، آورده است که نشان‌دهنده اشغال غالب پستهای اطلاعاتی، امنیتی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور توسط بهاییان است.[55] آنها با ایجاد تشکیلات گسترده و با برنامه‌ریزیهای دقیق و برپایی محافل بهایی سعی در تبلیغ فرقه خود در ایران می‌نمودند و نمایندگانی را به شهرهای مختلف ایران می‌فرستادند. مرکز این تشکیلات که به نام جریان نوماسونی در ایران معروف بود، در حیفا و در کنار حکومت اسرائیل است که با تلاش فراوان شوقی افندی از سوی صهیونیستها به رسمیت شناخته شده بود. در اداره این تشکیلات، از تفکرات صهیونیستی بسیار بهره‌برداری شده است و در انجمنهای فراماسونری یهودی که این تشکیلات را اداره می‌کردند، از مضامین و سروده‌هایی که در کتاب تورات توسط یهودیان خوانده می‌شد زیاد استفاده می‌نمودند.[56] این گونه پیوندهای نزدیک بین صهیونیستها و بهاییان راه را برای نفوذ هر چه بیشتر اسرائیل در ایران هموار نمود و سیاست رژیم پهلوی را به سوی صهیونیستها متمایل ساخت و ایران علی‌رغم تمام اعتراضات کشورهای اسلامی به عنوان تنها پایگاه صهیونیسم در خاورمیانه مطرح شد. هر چند با نفوذ امریکاییها در ایران از نفوذ انگلیسیها کاسته شد اما صهیونیسم که از فرقه‌های ساختگی انگلیسیها در مذهب یهودیت بود،[57] توانست با حمایت بهاییان وارد ایران شود و به عنوان مهره‌ای انگلیسی، کاهش قدرت آنها را در ایران جبران کنند.

 

عکس‌العمل روحانیت در مقابل بهاییان

از دوران قاجار تا اواخر دوران پهلوی، فرقه ضاله بهاییت همواره به عنوان عامل استعمار ایفای نقش نمود و به عنوان اهرم فشار در مقابل اسلام و روحانیت قرار گرفت. علما با شناختی که از ماهیت این فرقه و وابستگی آنها به استعمار داشتند به م مبارزه و مخالفت بر ضد آنان در اشکال مختلف پرداختند. کسانی چون شیخ فضل‌الله نوری، نواب صفوی وآیت‌الله بروجردی، حجت‌الاسلام فلسفی[58] سپس امام خمینی و شاگردان ایشان همواره بهاییان را دشمن مسلمین و عاملان استعمار می‌شناختند و خطر آنها را به مسلمین گوشزد می‌نمودند. بهاییان نیز که همانند بابیه با تفکرات التقاطی وارد عرصه سیاسی شده بودند، از یک سوی در نفوذ استعمار به کشور سهیم بودند و از سوی دیگر نقش موثری در مشروعیت بخشیدن به رژیم پهلوی ایفا می‌کردند؛ اما برخلاف بابیه که با تکیه زدن بر فلسفه تشیع و نظام مهدویت و با رویکردی دینی در مقابله با علما قرار گرفتند، بهاییان با تفکرات التقاطی متکی بر اندیشه‌های غیردینی، در انجمن‌های فراماسونری اهداف خود را در چهار جهت متمرکز کردند 1. در زمینه سیاسی، به لیبرالیسم و رفرمیسم 2. در زمینه اخلاقی، به رئیسم (اعتقاد به خداوند منهای باور داشتن به پیامبران و کتب آسمانی) و صهیونیسم 3. در زمینه فرهنگی، به کاسموپولیتیسم (جهان وطنی) 4. در زمینه اجتماعی، تعصب نورزیدن به ارزشهای مکتبی و اعتقاد به تساهل.[59] از جمله روحانیونی که در مقابل تفکرات التقاطی این فرقه، موضع‌گیری مناسبی کرد، استاد مطهری بودند که با تألیف کتب مختلف، قاطعانه در مقابل چنین اندیشه‌هایی ایستاد و با تکیه بر جریان فکری فقاهتی – ولایتی، اسلام ناب را در مقابل تفکرات التقاطی گروههایی چون بهاییت قرار داد. جریان فکری فقاهتی – ولایتی بر محور فعالیتهای فکری و فرهنگی استوار بود. این جریان، پارادایم جدیدی را عرضه کرد که مطابق آن، اجرای احکام الهی منوط به قبضه قدرت سیاسی و اعمال حاکمیت از سوی فقهای جامع‌الشرایط بود.[60] این جریان به عنوان مبتکر اندیشه انقلاب اسلامی، اندیشه‌های التقاطی را به چالش کشید و بهاییان را به عنوان پشتوانه رژیم پهلوی در تنگنا قرار داد و مبانی و اصول اندیشه‌های آنها را مردود و بی‌اعتبار ساخت. بیان این گونه اندیشه‌ها از سوی شاگردان امام خمینی، به دلیل تلاشهایی بود که از سوی رژیم شاه برای رسمیت بخشیدن به فرقه ضاله بهاییت، با طرح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1342 صورت گرفته بود.

سیاست اصلی شاه در این لایحه حمایت از بهاییت و صهیونیسم، برای اسلام‌زدایی و مقابله با علما بود به خصوص که با فوت مرجعیت شیعه، آیت‌الله بروجردی، خلاء بزرگی در تشکیلات روحانیت به چشم می‌خورد. نتیجه اجرای چنین لایحه‌ای، به حذف اسلام از قانون اساسی به منزله دین رسمی کشور، و تسلط اقلیتهای ضداسلامی چون بهاییت بر امور کشور و نابودی سنتهای اسلامی و حریم اخلاقی جامعه در تساوی حقوق زن و مرد می‌انجامید.[61] اما با حضور به موقع و موضع‌گیری هوشیارانه امام خمینی به عنوان مرجعیت شیعه، توطئه‌ها خنثی شد. امام با تلگرافها، اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های خویش، علما و مردم را در مقابله با صهیونیسم و بهاییت و رژیم پهلوی به صحنه کشاند. ایشان در یکی از سخنرانی‌های خویش فرمودند: این جانب حسب وظیفه شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می‌‌کنم. قرآن کریم و اسلام در خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد در قبضه صهیونیستها که در ایران در لباس بهایی ظاهر شدند، است و مدتی نخواهد گذشت که با این قدرت مرگبار، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود قبضه می‌کنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شئون ساقط می‌کنند. تلویزیون ایران، پایگاه جاسوسی یهود است و دولتها ناظر آن هستند و آن را تأیید می‌‌کنند. ملت مسلمان تا رفع این خطرها سکوت نمی‌کند و اگر کسی سکوت کند در پیشگاه خداوند قاهر مسئول و در این عالم محکوم به زوال است.[62] یکی از دلایل مهم مخالفت امام با این لایحه، وحدت بهاییات با صهیونیسم برای تثبیت قدرت رژیم پهلوی و تلاش آنها برای مقابله با اسلام و علما بود. در حالی که جهان اسلام در غم اشغال فلسطین توسط اسرائیل فرورفته و تمام تلاش خویش را برای کمک به مردم فلسطین به کار برده بود، بهاییان با حمایت از صهیونیسم تمام شرایط لازم را برای نفوذ آنها در ایران فراهم نمود. آنها به منزله عوامل اسرائیل با استفاده از تمامی امکانات دربار، ارتش و دولت در خدمت اسرائیل و بر ضد مسلمین بویژه ملت ایران بودند به طوری که سران ارتش و دولت شاه، سرسپرده و گوش به فرمان سازمان بهاییت و عوامل اسرائیل بودند و اعتنایی به مقامات ایران نداشتند.[63] و در حالی که ساواک از جمع‌آوری اعانات از سوی مردم برای فلسطینیان جلوگیری و آنها را ضبط می‌نمود و تظاهرات مردم ایران را علیه اسرائیل در هم می‌شکست،[64] دستگاههای تبلیغاتی و رسانه‌های گروهی ایران با کمک یهودیان در اختیار صهیونیسم بین‌الملل قرار گرفته بود و به نفع اشغالگران فلسطین و تجاوزکاران صهیونیستی فعالیت می‌‌کرد.[65]

این‌گونه سیاستهای ظالمانه، علما را در مقابله با رژیم پهلوی مصمم‌تر نمود و در این میان نوک حملات ایشان را متوجه بهاییان می‌کرد. روحانیونی چون سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد با تشکیل کانونهای بحث و انتقاد از بهاییت علیه اسرائیل نیز سخن گفتند.[66] ساواک نیز ضمن بازداشت علما، توقیف روزنامه‌ها، سرکوب تظاهرات و جلوگیری از جمع‌آوری اعانه برای مردم فلسطین؛ دست صهیونیستهای ایرانی را در جمع‌آوری اعانه و برگزاری مجالس شادی در کنیسه‌ها و فرستادن بودجه‌های کلان از ثروت و دسترنج ملت ایران برای صهیونیستها باز گذاشته بود.[67]

از دیگر عوامل مخالفت روحانیت با بهاییان، دشمنی گسترده این فرقه با شیعه و دشمنی با مسلمانان بود. یکی از سران فرقه مزبور در ماه محرم گفته بود عموم افراد بهایی باید سعی کنند از نزدیک شدن به این مسلمانان کثیف خودداری کنند. امیدوارم در آتیه نزدیک کمر مسلمانان را با فعالیت دائم و روزافزون خود بشکنیم و بهاییت را در ایران و جهان پیشرفت دهیم.[68] آنها در کنار این دشمنی درصدد گسترش فساد و فحشا در جامعه ایران برآمدند. زیرا آنها تعهدی به فرهنگ ملی و هویت دینی نداشتند و خود را مقید به رعایت اصول ملی خویش نیز نمی‌دانستند و نسبت به مردم خویش تعهدی نداشتند زیرا آنها همانند صهیونیستها تابع تفکر جهان وطنی (کاسموپولیتیسم) بودند. آنها با طرح تئوری انطباق و هم‌سازی با جوامع گوناگون با گریز از فرهنگ ملی بیشترین صدمات را به فرهنگ ایران زدند.[69] اسناد منتشر شده ساواک پرده از سیاستهای ضددینی این فرقه برمی‌دارد. در یکی از اسناد منتشر شده از فردی بهایی به نام سروان احمد نبیلی، افسر تیپ جام یاد میکند که به اشاعه و تبلیغ بهاییت در بین مردم و به ویژه افسران و درجه‌داران این تیپ، اقدام به ارتکاب فحشاء می‌نمود. و از تجارت قاچاق انسان و تحویل دختران ایرانی به شیخ حمدان، معاون نخست‌وزیر امارات، سخن به میان آمده است.[70] سخنرانیها، اعلامیه‌ها و تلگرافهای امام به علما و عکس‌العمل شدیداللحن ایشان در مقابل بهاییان، دانشجویان را نیز به چالش با رژیم پهلوی کشاند. آنها همواره از رهنمودها و راهنمایی‌های مستقیم و غیرمستقیم امام برخوردار بودند.

نامه یکی از دانشجویان دانشگاه پهلوی شیراز به امام در اعتراض به بهاییان بازگو کننده درجه ارتباط و یکدلی دانشجویان با امام است. در این نامه از بهاییان به عنوان مزدور و عامل استعمار و صهیونیسم یاد کرده و از حمایت رژیم پهلوی از آنها سخن رانده‌اند و با یادآوری باشگاه حافظ، به عنوان یکی از مراکز مهم فراماسونری و جاسوسی در ایران که به دست بهاییان اداره می‌شد، از سیاستهای خائنانه آنها پرده برمی‌دارد و به حضور گسترده بهاییان در حکومت پهلوی اشاره می‌کند. در بخشی از این نامه آمده است: کشوری که نخست‌وزیرش آقای عباس هویدا، وزیر جنگش آقای سپهبد صنیعی، وزیر بهداریش آقای شاهقلی، وزیر آب و برقش آقای روحانی و طبیب مخصوص شاهش آقای سپهبد ایادی، همه بهایی و از افراد وابسته به تشکیلات جاسوسی بهاییت و صهیونیسم می‌باشند؛ کشوری که خریدار واپس زده‌های اسرائیلی است و خلاصه در کشوری که پستها و مراکز حساس به وابستگان به صهیونیسم تقدیم می‌گردد و روز به روز رشته‌های مهم صنعتی و تأسیسات بزرگ کشاورزی به دست آنها سپرده می‌شود نه تنها این اقدام شاه (بخشیدن زمین به بهاییان شیراز برای ساختن احرامگاه) در شیراز بعید نیست بلکه باید انتظار آن را داشت که نقشه‌های بدتر از آن هم طراحی گردد و عامل پیشگان، موبه‌مو اجرا کنند.[71]

جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر نیز در سال 1349ش بهاییان را جاسوس اسرائیل در جهان معرفی کرد و دفتر دبیرکل العالم الاسلامیه در اسفند 1352 در مکه طی اعلامیه‌ای معامله با اسرائیل و بهاییان را تحریم و از کشورهای مسلمانان خواست تا فعالیتهای این فرقه را در کشورهای خود تحریم کنند.[72]

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بسیاری از بهاییان با سرخوردگی کامل از ایران خارج شدند و امروزه در کنار صهیونیسم و دشمنان انقلاب اسلامی، همواره در حال طرح و نقشه و توطئه علیه جمهوری اسلامی هستند.

 

نتیجه

استبداد همان پدیده‌ای که در طول تاریخ ایران، مسیر طبیعی خود را بدون هیچ مانعی طی نموده و ایرانیان نیز بدان خو کرده بودند، در عصر قاجار با پدیده‌ای دیگر به نام استعمار همراه شد و بستر مناسبی را برای ورود کشورهایی چون انگلستان فراهم نمود که به دنبال کسب منافع اقتصادی در خاورمیانه بودند، اما از همان آغاز، این دو پدیده با یک مانع جدی به نام علمای شیعه روبه‌رو شدند. علما در عصر قاجار برخلاف دوران قبل که در کنار حاکمیت قرار داشتند روز به روز از سلاطین قاجار فاصله گرفتند و قدرت استبداد و استعمار را به چالش و مبارزه کشاندند. انگلیسیها برای حفظ جایگاه خویش از هرگونه حربه برای ضربه زدن به علمای شیعه استفاده نمودند. مطالعه اسناد و مدارک این دوره نشان می‌دهد که انگلیسیها از تمام بحرانهای موجود در ایران به نفع خویش استفاده نمودند از جمله اختلاف بین علمای اخباری و علمای اصولی شیعه که از درون این اختلافات، فرق‌های بابیه و بهاییت بیرون آمدند. انگلیسیها با حمایت از این فرقه‌ها و تشویقشان به حضور در محافل ماسونی به حیات سیاسی خویش در ایران تا پایان حکومت پهلوی ادامه دادند؛ اما در این میان علمای شیعه نیز در این دوره فعال‌تر از گذشته نه تنها در مقابل استبداد و استعمار آگاهانه و هوشیارانه عمل کردند بلکه در مقابل سرسپردگان آنها نیز کوچکترین غفلتی از خود نشان ندادند. نتیجة چنین تلاشی نه تنها حذف استبداد و استعمار در ایران بود بلکه با پیروزی انقلاب اسلامی بهاییان نیز به آرزوی دیرینه خویش مبنی بر به رسمیت شناخته شدن فرقه بهاییت در ایران نرسیدند و رهبران آنها با ناکامی از ایران خارج شدند.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. راعی گلوجه، سجاد، قاجاریه، افغانستان و قراردادهای استعماری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1380، ص 18.

2. کرزن، جورج. ن، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، جلد دوم، تهران، شرکت علمی و فرهنگی، 1367، صص 327-326؛ ویلز، سفرنامه، ترجمه غلامحسین قراگوزلو، تهران 1368، صفحه 355-291-153؛ ناظم‌الاسلام، کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، ج 1، تهران، انتشارات آگاه، تهران، 1362، صص 105-99؛ کاتوزیان، تضاد دولت و ملت، ترجمه علیرضا طیب، تهران، نشر نی، 1384، ص 104-73.

3. قاجاریه، افغانستان و قراردادهای استعماری، ص 28.

4. برای اطلاع بیشتر ر.ک: هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1369، صص 236-232.

5. فوران، جان، مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، انتشارات خدمات فرهنگی رسا، 1380، ص 22.

6. همان، ص 223.

7. تاریخ روابط خارجی ایران، صص 223-218.

8. همان، ص 289.

9. برای اطلاع بیشتر ر.ک: کریمی زنجانی، محمد، امامیه و سیاست، تهران، انتشارات نی، 1380، ص 102.

10. لمبتون، آن. کی. اس، دولت و حکومت در اسلام، ترجمه سیدعباس صالحی و محمدمهدی فقیهی، تهران، انتشارت عروج، 1371، صص 436-427. همچنین ر.ک: جعفریان، رسول، صفویان در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج اول، قم، انتشارات پژوهشکده، حوزه و دانشگاه، 1379، صص 249-191.

11. ناظم‌الاسلام، کرمانی، صص 45-11.

12. زاهدانی، سیدسعید، بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 287.

13. نامدار، مظفر، استعمار و مسلکهای شبه دینی، مجله ایام تهران، شماره 29، 1382، ص 48.

14. فضایی، یوسف، تحقیق در تاریخ و عقاید شیخی‌گری، بهایی‌گری و کسروی گرایی، تهران، انتشارات آشیانه کتاب، 1381، صص 95-86.

15. برای بررسی این شورش‌ها، ر.ک: خورموجی، محمدجعفر، حقایق‌الاخبار ناصری، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، نشر نی، 1363، صص 59-58.

16. فضایی، همان منبع، ص 57.

17. فریدنی، مشایخ و شهیدی، عبدالحسین، دایره‌المعارف تشیع، ج سوم، تهران، نشر شهید سعید محتبی، تهران، 1375، ص 4.

18. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی، محمد‌ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، 1384، ص 23.

19. اعتضادالسلطنه، فتنه باب، با مقدمه عبدالحسین نوایی، تهران، نشر علم، 1377، ص 16.

20. افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهاییت، تهران، نشر مهر نام، 1382، ص 271.

21. به نقل از اخبار امری سال 1351 شمسی، ص 183، مظفر نامدار، مجله ایام، شماره 29، 1382، ص 49.

22. فقیه حقانی، موسی، مجله ایام، شماره 29، 1382، ص 18. همچنین برای حمایت از بهاییان از سوی انگلیسیها، ر.ک: سفرنامه ویلز، صص 205-203-198.

23. فقیه حقانی، موسی، مجله ایام، شماره بیست و نه، ص 19.

24. زیباکلام، سنت و مدرنیته، انتشارات روزنه، تهران، 1377، ص 271.

25. رایت، دنیس، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه کریم امامی، تهران، انتشارات نشر فروزان، 1385، ص 300.

26. همان منبع، ص 301.

27. همان منبع، ص 308.

28. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، اسناد فراماسونری در ایران، ج  اول، 1380، ص 34؛ همچنین ر.ک: فراماسونرها، روتارین‌ها و لاینزهای ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377.

29. همان منبع، ص 35.

30. میر، حسین، تشکیلات فراماسونری در ایران، تهران، انتشارات شرکت چاپ و انتشارات علمی، 1376، ص 207.

31. ذاکر حسین، عبدالرحیم، مطبوعات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1357، ص 65.

32. کسروی، احمد، تاریخ مشروطه، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1370، ص 420.

33. دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 121.

34. مطبوعات سیاسی ایران در عصر مشروطیت، ص 67.

35. فقیه حقانی، موسی، بهائیت و سرویس اطلاعاتی انگلستان، مجله ایام، شماره بیست و نه، تهران، 1386، ص 41.

36. ناظم‌الاسلام، کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 456.

37. مدنی، سیدمحمد، مجله ایام، ص 41.

38. بامداد، مهدی، شرح رجال ایران، ج 1، انتشارت زوار، تهران، 1378، ص 15.

39. رضازاده ملک،رحیم،  انقلاب مشروطه ایران (به روایت اسناد وزارت امور خارجه انگلیس (کتاب آبی)، انتشارات مازیار، تهران، 1377، صص 285-282.

40. امیرعباس هویدا به روایت اسناد، ج 2، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384، ص 10.

41. همان منبع، ص 319.

42. منصوری، جواد، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، تهران، ج 1، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 324.

43. همان، ص 319.

44. اسناد فراماسونری در ایران، ص 45.

45. طباطبایی، محمدحسین، نفوذ فراماسونری در مدیریت نهادهای فرهنگی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، صص 37-29.

46. همان، ص 113.

47. اسناد فراماسونری در ایران، ص 56.

48. ازغندی، علیرضا، روابط خارجی ایران، تهران، نشر قومس، 1384، ص 247.

49. تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ص 325.

50. همان، ص 326.

51. نفوذ فراماسونری در مدیریت نهادهای فرهنگی ایران، ص 114.

52. همان.

53. امیرعباس هویدا به روایت اسناد، ص 10.

54. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1369، صص 203-202.

55. تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 1، صص 6-1.

56. تاریخ جامعیت بهائیت، صص 658-657.

57. برای اطلاع از تلاش انگلیسیها در شکل‌گیری صهیونیسم، ر.ک: احمدی، حمید، ریشه‌های بحران در خاورمیانه، تهران، انتشارات مؤسسه کیهان، 1369، ص 17.

58. نهضت روحانیت ایران، ص 257.

59. تشکیلات فراماسونری در ایران، ص 35.

60. شفیعی‌فر، محمد، مبانی فکری انقلاب اسلامی، قم، دفتر نشر معارف، 1378، ص 325.

61. تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 1، ص 231؛ همچنین ر.ک: میلانی، محسن، شکل‌گیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، تهران، انتشارات نو، 1381، صص 108-107؛ عمید زنجانی، عباسعلی، انقلاب اسلامی ایران، قم، دفتر نشر معارف، 1381، صص 137-132.

62. آیت‌الله خمینی، روح‌الله، صحیفه نور، ج 1، تهران، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1361، ص 34.

63. تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 1، صص 332-331.

64. روحانی، حمید، نهضت امام خمینی، ج 2، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1364، ص 333.

65. همان، ص 234.

66. یاران امام به روایت ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1377، صص 217-216.

67. نهضت امام خمینی، ج 2، ص 245.

68. تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 1، ص 323.

69. همان، ص 320.

70. همان، ص 321.

71. نهضت امام خمینی، ج 2، ص 667.

72. تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 1، ص 329.


برگرفته از کتاب مجموعه سخنرانی، مقالات و میزگرد همایش ایران و استعمار انگلیس منتشره از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی