30 دی 1398
تصویری از شهید محمد بخارایی بعد از دستگیری
نخستین تصویر از شهید محمد بخارایی بعد از دستگیری، که در مطبوعات چاپ شد
«...[محمد]بخارایی را میآورند توی کلانتری بهارستان...[سپهبد]نصیری فوراً میآید کلانتری، رئیس شهربانی بود خب، می بیند یک جوان 19 ساله، 20 ساله خیلی هم تروتمیز و اصلاح کرده، می گوید اسمت چیست؟ می گوید اسم تو چیست؟ می گوید من رئیس شهربانی هستم. می گوید هر، معذرت میخواهم هر گُهی هستی برای خودت هستی. او هم ناراحت می شود، با آن تعلیمی که داشته میزند توی صورت بخارایی که پشت لبش میبُرد و خون میآید(که شب اول، کیهان عکس بخارایی را با همین خون پشت لب انداخته بود). [بخارایی] به او میگوید ناراحت نباش، همین امروز و فردا سراغ خود تو هم میآیند، غصهاش را نخور. [نصیری]میگوید بیاوریدش، راه می افتد و می رود. بخارایی را می آورند شهربانی....»
ناگفته ها؛ خاطرات شهید حاج مهدی عراقی(پاریس؛ پائیز 1357)؛ انتشارات رسا؛ 1370؛ صص 212 و 213
«...[محمد]بخارایی را میآورند توی کلانتری بهارستان...[سپهبد]نصیری فوراً میآید کلانتری، رئیس شهربانی بود خب، می بیند یک جوان 19 ساله، 20 ساله خیلی هم تروتمیز و اصلاح کرده، می گوید اسمت چیست؟ می گوید اسم تو چیست؟ می گوید من رئیس شهربانی هستم. می گوید هر، معذرت میخواهم هر گُهی هستی برای خودت هستی. او هم ناراحت می شود، با آن تعلیمی که داشته میزند توی صورت بخارایی که پشت لبش میبُرد و خون میآید(که شب اول، کیهان عکس بخارایی را با همین خون پشت لب انداخته بود). [بخارایی] به او میگوید ناراحت نباش، همین امروز و فردا سراغ خود تو هم میآیند، غصهاش را نخور. [نصیری]میگوید بیاوریدش، راه می افتد و می رود. بخارایی را می آورند شهربانی....»
ناگفته ها؛ خاطرات شهید حاج مهدی عراقی(پاریس؛ پائیز 1357)؛ انتشارات رسا؛ 1370؛ صص 212 و 213