21 آذر 1399

10 بهمن 1399 گام بیستم ؛ هفته سوم آذر 1357


هدایت الله بهبودی

10 بهمن 1399 گام بیستم ؛ هفته سوم آذر 1357

آن چه در روزهای تاسوعا و عاشورا (۱۹ و ۲۰ آذر) روی داد، همانا یک همه پرسی ملی از مشروعیت نظام شاهنشاهی بود. اولین و آخرین نتیجه این حرکت، عدم مشروعیت رژیم پهلوی نزد عامه مردم بود. از این رو فردای روز عاشورا که مصادف با ۲۱ آذر بود، و در آن زمان روز نجات آذربایجان نامیده میشد، دولت با همه دستگاه های نظامی، انتظامی و امنیتی خود وارد میدان شد تا شاید مشروعیت از دست رفته خود را با راهپیماییها و تظاهرات دولتی جبران کند. دولت شاه برای ایجاد زمینه لازم، اقدام به جعل اطلاعیه هایی کرد که این حرکت دولتی خالی از پشتوانه مذهبی نباشد. در مشهد اطلاعیه ای را چاپ و توزیع کرد که در آن از قول آقای سیدحسن قمی آمده بود که او امام رضا(ع) را در خواب دیده و ایشان به آقای قمی توصیه کرده است که شاه را بیش از این اذیت نکنند. در شهر اصفهان هم اعلامیهای از قول آقای شریعتمداری چاپ گردید و با هلیکوپتر در آسمان این شهر پخش شد که محتوای اعلامیه نشانگر مشروعیت محمدرضا پهلوی بود. آقای قمی خیلی زود تکذیبیه نوشت و آقای شریعتمداری هم از وجود چنان اطلاعیه ای اظهار بی اطلاعی کرد. اگر تظاهرات روزهای تاسوعا و عاشورا با آرامش و کمترین هزینه جانی به عنوان همه پرسی ملی مردم ایران در رد نظام شاهنشاهی مطرح شد، تظاهرات دولتی روزهای ۲۱ و ۲۲ آذر با کشتارها و فجایعی همراه شد که منشأ حوادث بعدی گردید. در شهرهای اصفهان و نجفآباد زمانی که مردم مخالفت خود را با برپایی تظاهرات دولتی آشکار کردند، آتش سلاح نیروهای نظامی و انتظامی به روی مردم گشوده شد. سی تن در اصفهان شهید و مجروح شدند. اما فاجعه در نجف آباد عمیقتر بود. مردم نجفآباد برای توصیف آنچه در روزهای ۲۱ و ۲۲ آذر بر آنها رفت، حمله مغول را مثال زدند. وقتی آیت الله طالقانی هیأتی را برای بررسی حادثه نجف آباد بدان شهر فرستاد، غیر از آمار خرابیها و ۵۸ مغازه غارتشده، در بخش انسانی نتیجه آن بود که ۲۶ شهید و ۴۲ زخمی به جا مانده است. با این که در دو روز ۲۱ و ۲۲ آذر، هشت تن در شوشتر، پنج نفر در کاشان، همین تعداد در سبزوار و حداقل یازده نفر در شیراز - در شیراز مردم به دست بهاییان به شهادت رسیدند - اما حوادث خونبار اصفهان و نجف آباد، مبدائی شد تا روز ۲۷ آذر عزای عمومی در سراسر کشور اعلام شود.

دولت نظامی غلامرضا ازهاری نتوانست نتیجه دلخواه را از راهاندازی تظاهرات دولتی بگیرد؛ نتیجه عکس داد. بهتر است از قلم آنتونی پارسونز سفیر انگلستان در ایران - که آخرین روزهای مأموریت خود را میگذراند - این نتیجه واژگون خوانده شود:

... گروه به اصطلاح خودانگیخته ای از افراد طرفدار دولت در استانها به تظاهرات پرداختند... روستائیانی که با اتوبوس به شهر آورده بودند به خیابانها هجوم بردند. سربازان نیز به این گروه پیوسته بودند. پوسترهای آیت الله خمینی را که به درهای ادارات و مغازه ها نصب شده بود پاره میکردند و مردم را با سرنیزه مجبور میکردند که فریاد بزنند زنده باد شاه. گروههای مخالف دولت نیز به حرکت درآمدند و بین این دو گروه درگیری شدیدی روی داد که بسیار کشته ها از آن واقعه به جای ماند. ژنرال ازهاری از این واقعه به خشم آمد. او چند روز بعد به من گفت این درگیری همه آنچه را که در نتیجه خودداری ارتش در روز عاشورا بافته بودیم بر باد داد. این تظاهرات به طرفداری از شاه توسط فرماندهان نظامی محلی سازماندهی شده بود.» (غرور و سقوط، ۲۸۰)

روز بیست وسوم آذر شهربانی به همه واحدهای خود اطلاع داد، از مشارکت در تظاهرات دولتی و قرار دادن امکانات در اختیار این گروه از افراد امتناع کند. قرهباغی وزیر کشور هم به استاندارها ابلاغ کرد که به تظاهرات دولتی پایان دهند. بدین ترتیب، حرکتی که برای بازگرداندن مشروعیت به حکومت شاه آغاز شده بود به سلاحی علیه خود او تبدیل شد. چماق به دستان در این دوره زمانی (57/09/25-57/08/21) بار دیگر حادثه ای آفریدند که برای دولت رو به احتضار ارتشبد ازهاری گران تمام شد؛ و آن حمله به بیمارستان شاهرضا (امام رضا)ی مشهد بود. مهاجمان با ضرب و شتم بیماران کوچک و بزرگ، پزشکان و کشتن و زخمی کردن عدهای دیگر، غیر از تهییج مردم مشهد به اعتراضات تازه و تحصن علما در محل بیمارستان، موجب پیدایش موج تظاهرات و مخالفتهای دوباره ای - به ویژه از طرف جامعه پزشکان - علیه حکومت شاه شدند.


فصلنامه مطالعات تاریخی موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، ش 31