26 شهریور 1392
ماجرای اولین زن اعدامی تاریخ ایران
«حسادتها و بدرفتاریهای شوهرم باعث شد تا من اقدام به ربودن دو دخترش و قتل آنان بکنم. انگیزه من از این قتلها انتقامجویی بود.» اینها جملات اولیه زنی است که به قصد انتقامجویی دختران هوویش را کشت و به عنوان اولین زن ایرانی در دادگاه محاکمه و پس از صدور حکم از سوی ۵ قاضی اعدام شد.
داستان «ایران شریفینیا» نخستین زن محکوم شده در دادگاه کیفری «ایران» با ربودن دو دختر ۵ و ۱۰ ساله هوویش آغاز شد. اوایل مهرماه سال ۱۳۴۹ بود که خبر دزدیده شدن فاطمه ۵ ساله و زهره ۱۰ ساله از سوی هووی مادرشان تیتر اول روزنامههای زمان خودش شد. تا قبل از پیدا شدن جسد فاطمه در یکی از نهرهای کرج، موضوع تنها یک انتقامگیری خانوادگی از جنس زنانه بود اما بعد از پیدا شدن جسد پتوپیچ فاطمه و وقوع یک قتل سنگدلانه تلاشها برای پیدا کردن «ایران» جدی شد.
چاپ عکس «ایران شریفی» در روزنامهها تلاشی بود برای کشف رد زنی که پلیس نتوانسته بود سرنخی از او به دست آورد. علاوه بر تاثر مرگ فاطمه ۵ ساله هر روز بر نگرانیها بابت سرنوشت دختر دیگر، یعنی زهره ۱۰ ساله افزوده میشد. ۵۰ روز پس از کشف جسد فاطمه، مخفیگاه «ایران شریفی» که خانه یکی از بستگانش بود لو رفت. عاقبت «ایران شریفی» در یک محاصره بیسابقه پلیس در خیابان خراسان تهران در حالی که قصد فرار داشت دستگیر شد.
این زن حرف نمیزند
«انتقام» و «حسادت» ترجیعبند حرفهای «ایران» برای توضیح انگیزهاش برای این کار بود. «ایران» در بازجوییها گفت: «من ۲ بار شوهر کردم. شوهر اولم ماشاالله خان بود. زندگی خوبی داشتیم تا اینکه سر و کله رمضان پیدا شد. رمضان دوست شوهرم بود. بعد از مدتی رفت و آمد گفت که به من علاقهمند شده است. فشار رمضان بر ماشاالله خان و ناسازگاری من در زندگی با او باعث شد که شوهرم من را طلاق دهد. پس از گذشت مدتی با رمضان ازدواج کردم و ای کاش که نمیکردم. تا قبل از ازدواج، رمضان به من وعده وعید داد که خوشبختم میکند و زن اولش را طلاق میدهد. اما من گول خورده بودم و او به هیچ کدام از قولهایش عمل نکرد. من هم برای انتقام گرفتن از او و زن اولش دخترهایش را دزدیدم...» همه این حرفها شاید توجیهی بود برای اعمال «ایران» اما هیچ یک از جملات نشانی از این نداشت تا بگوید که زهره کجاست و چه میکند. «ایران» پس از انتقال به شهربانی برای بازجویی عاقبت مُهر سکوتش را شکست و درباره قتل فاطمه گفت: «فاطمه را من نکشتم. او خودش مرد. چند روز بعد از بردن آنها فاطمه مریض شد و تب کرد. تبش آن قدر بالا بود که جانش را گرفت. من هم چون ترسیده بودم و نمیخواستم لو بروم جسدش را داخل آب انداختم. بعد از ترس آنکه رمضان من را پیدا نکند با زهره به بندر انزلی رفتیم.»
از اینجا به بعد مسیر تحقیقات برای پیدا کردن ردی از زهره به بندر انزلی کشیده شد. تحقیقات محلی ثابت کرد که «ایران» و زهره بعد از رسیدن به بندر انزلی در یک خانه اجارهای چند روزی زندگی کردهاند و این بازجویی از صاحبخانه بود که ردی از زهره نشان داد. مرد صاحبخانه گفت: «آن روز دیدم که «ایران» به همراه یک دختر به دنبال جایی برای ماندن است. او به من گفت که از دست شوهرش به همراه دخترش فرار کردهاند به خاطر همین از من خواست تا جایی برای ماندن به آنها بدهم من هم قبول کردم. چند روز بعد دوستم که عکس «ایران» را در روزنامه دیده بود او را شناخت. وقتی برای جواب کردن «ایران» به خانه رفتم دیدم که دخترش در خانه نیست. به او گفتم که میدانم او واقعا چه کسی است و زهره دختر واقعی او نیست. «ایران» اول گریه کرد اما بعد عصبانی شد و به من گفت که زهره را کشته و در یک چاهی همان حوالی انداخته است. من را هم تهدید کرد که چیزی نگویم چون که پایم به خاطر پناه دادن به آنها گیر است.»
از اینجا به بعد گفتههای ضد و نقیض «ایران» دیگر کمکی به او نمیکرد. تنها کاری که او میتوانست انجام دهد نشان دادن چاهی بود که زهره را در آن انداخته بود. کمی آن طرفتر از خانهای که «ایران» در آن زندگی میکرد چاهی بود که زهره در آن غرق شده بود. ۵۰۰ متر آن جلوتر از جایی که چاه بود جسد زهره در عمق نیم متری زمین کشف شد.
شکستگی مچ دست زهره نشان از آن داشت که او هنگام سقوط در چاه دستش شکسته و به خاطر خفگی جان خود را از دست داده بود. پیدا شدن جسد زهره لبهای «ایران» را باز میکند. او به سختی از میان هق هق گریههایش درباره چگونه کشتن زهره گفت: «بعد از مرگ فاطمه عذاب وجدان یک لحظه هم من را رها نمیکرد. بعد از اینکه فهمیدم عکسم در روزنامه چاپ شده و پلیس به دنبال من است تصمیم گرفتم خودم و زهره را هم بکشم. زهره، من را دوست داشت و به من اعتماد کرده بود به خاطر همین هر کاری از او میخواستم انجام میداد. آن روز هم او را به کنار چاه بردم و داخل چاه انداختم اما نتوانستم خودم را به داخل چاه پرت کنم. وقتی مرد صاحبخانه فهمید که زهره را کشتهام به من کمک کرد جنازه را از چاه بیرون بیاوریم و دفن کنیم.»
همه در برابر قانون برابرند
دستگیری «ایران» و اعترافات او موجی به راه انداخت که تا قبل از آن بیسابقه بود. تجمع مردمی که خواستار برخورد قانونی با «ایران» بودند موجب شد تا «ایران» به عنوان اولین زن در محاکم قضایی حاضر و محاکمه شود. شهریور سال ۱۳۵۰ اولین جلسه دادگاه محاکمه جنجالی «ایران شریفینیا» بود. «ایران» در جلسات محاکمه حرف تازهای برای گفتن نداشت جز آنکه ابراز پشیمانی کند. او روز دادگاه گفت: «مقصر اصلی رمضان، پدر زهره و فاطمه است که من را وادار به این کار کرد. من زنی سفاک و سنگدل نبودم و فقط قصدم این بود که رمضان طعم جدایی از بچههایش را بچشد.» تا قبل از آن هیچ زنی در «ایران» حکم اعدام دریافت نکرده بود و همین باعث شد تا دکتر ضیاءالدین صفینیا، رئیس شعبه چهارم دادگاه عالی جنایی تهران در اظهارنظری عنوان کند: «در حالی که زن و مرد هر دو در همه شئون اجتماعی از حقوق مساوی برخوردار هستند پس در اجرای حکم اعدام نیز نباید میان آنان تفاوتی باشد. تنها موردی که به عنوان استثنا در ماده ۴۶ قانون مجازات عمومی مطرح شده این است که زن نباید اعدام شود مگر اینکه حکم دادگاه برای ارتکاب قتل عمد باشد که «ایران شریفینیا» دو فقره قتل عمد مرتکب شده است.» با توجه به محتویات پرونده ۵ قاضی حکم اعدام «ایران شریفینیا» را صادر کردند. پس از صدور حکم اعدام تلاشهای زیادی شد تا «ایران» بخشیده شود اما با نتیجه نگرفتن هیچ یک از آنها عاقبت «ایران» در اواخر تیرماه سال ۵۱ اعدام شد و بر طبق وصیت خودش جسدش در قم دفن شد.
روزنامه قانون