29 اردیبهشت 1400
مسائل پیش روی تاریخ نگاری در ایران
مسائل مربوط به تاریخنگاری را میتوان در دو بخش کلی ارزیابی کرد:
1-بـخش ابـزاری یـا بیرونی؛مانند:امکان دسترسی به اسناد،دانش و توان مورخ در تتبعات تاریخی، امکانات معیشتی مورخ و فـراهم بودن امنیت و جمعیت خاطر او،توجه به توسعه و تعمیق گروههای آموزشی تاریخ در دانشگاهها،و...
2-بـخش کاربری یا درونی؛مـانند: سـازمانیافتگی ذهنی مورخ نسبت به اموری چون باورهای سیاسی و عقاید مذهبی،پیشداوریهای صنفی یا سلیقهای،حرکت در چارچوبهای علمی و دوری از قضاوت،وفاداری به یکی از مکاتب تاریخی،یا باورمندی به مشربی در فلسفه تاریخ،و...به سـخن دیگر،عوامل بیرونی یا درونی که میتوان آن را تعاملات جامعه و مورخ نیز دانست،امر تاریخنگاری را دچار مشکلات یا تسهیلاتی میکند که نتیجهاش در آفرینش منابع تاریخی نمود مییابد.
در مدح و ذمّ هریک از عوامل تـأثیرگذار یـادشده میتوانی سخن و قلم راند و در بایستگیهای بود و نبودشان،گفت و شنید. آشنایی-هرچند اجمالی-با کتابهای تاریخی پدید آمده در داخل و خارج از کشور،نمایانگر وجود نسبیت در آنهاست.صرف برخورداری از مجامع پژوهشی،توانمندیهای مـعیشتی،وجـود مراکز اسنادی و دستیابی آسان به آنها و شهره بودن به تولیدات علمی،موجب نشده که آفریدههای تاریخی یک جامعه در راستای جستوجوی حقایق تاریخی شناخته شود.از دیگر سو،محدودیت در بهرهمندی از اسـناد، فـراهم نبودن همه امکانات پژوهشی و وجود صافیهای سازمانی یا فکری باعث نشده که تولیدات تاریخی جامعهای دیگر مطلقا به دور از دریافت حقایق تاریخی جلوه کند.وجود این نسبیت ایجاب میکند،پیـش از آنـکه مـبدأ تولید منابع تاریخی (پژوهشکده، دانـشگاه، مـورخ،کـشور و...)را مناط ارزشگذاری بدانیم، کوششهای آن منبع را برای ارائه حقیقتها ملاک ارزشیابی قرار دهیم.
این موضوع ظاهرا امری بدیهی جلوه میکند،اما بسیار دیـده شـده اسـت که صرف وجود نام یک نویسنده یا نـاشر،یـا حتی کشوری خاص،برای یک کتاب تاریخی،اعتبارآفرینی میکند و نظر ناشران را برای ترجمه و نشر آن جلب مینماید.و از آنجا کـه مـراکز انـتشاراتی الزاما با نبض بازار هماهنگ هستند،این نتیجه به دسـت میآید که برخی از کتابهای تاریخی پیش از آنکه بر مبنای کیفیت مورد توجه قرار گیرند،بر اساس کمیت چـاپ و تـوزیع مـیشوند.حرکت در مسیر مخاطبیابی یکی از عوامل مهم در تولید کتاب است و گریز و گـزیری از آن نـیست.البته در مورد کتابهایی که در عرض جامعه قرار میگیرند و ابائی از به چالش کشاندن-برای نمونه-اخلاق عـمومی نـدارند،مـیشود با باید و نبایدها،معیارهایی را برای حوزه نشر تعریف کرد،اما در عرصه عـلومی کـه بـا تولید اندیشه-و در اینجا تاریخ-سروکار دارند،نمیتوان به ملاکی جز«نقد»دل بست.
به نـظر مـیرسد در حـیطه تاریخنگاری مبارزهای پنهان آغاز گشته است.ما آن را«جنگ اسناد» مینامیم. شاید این تـنها جـنگی باشد که بتوان با واژه«مبارک»از آن یاد کرد:رویارویی برای رسیدن به حـقیقت. البـته دسـتیابی به حقیقت شغل و بلکه شوق فرهیختگان است و این گروه کم شمار ظاهرا در این راه نـباید دچـار تنازعات مرسوم شوند،اما میدانیم که حقیقتسازی پا به پای حقیقتیابی خودنمایی میکند. اولی از مقوله تـبلیغات اسـت و دومـی از مقوله تبیینات.در این عرصه،نقد،که همانا یافتن و نشان دادن جایگاه واقعی هرفرد،جریان یا مـوضوعی اسـت،تنها میداندار ارزیابی منابع تاریخی است. توسعه نقد این توان را به جـامعه مـیبخشد کـه ملاک داوریهای خود را-فارغ از مبادی تولید-از کمیّت به سوی کیفیّت سوق دهد.
فصلنامه مطالعات تاریخی،شماره 6 ، بهار 1384،سخن نخست، صفحه 7 و 8