24 تیر 1399
عـلی اصغرعابدزاده خراسانی مبلغ مجاهد
درآمد:
مرحوم حاج علی اصغر عابدزاده خراسانی یکی از مشهور ترین مداحان و مبلغان مذهبی در شهر مشهد طی دهه های 20 تا 50 خورشیدی محسوب می شد . او بدلیل اخلاصی که داشت توفیق یافت بانی ساخت بناهای متعددی برای تبلیغ دین در مشهد باشد. حاجی عابدزاده در سال 1327 ، انجمنی دینی به نام «انجمن پیروان قرآن» تأسیس کرد که طی سه دهه دارای شعبه هایی بسیار (ظاهرا با ۶۰ شعبه) شد. او سپس از سرمایه شخصی خود به ساختن بنای «مهدیه» (در محله خیابان علیای مشهد، کوچه شمالی باغ نادری) اقدام کرد. این بنا نخستین مهدیه در مشهد و ایران بشمار می رفت. او بعد از عمری خدمت در ترویج مبانی اعتقادی و دینی در ۲۴ تیرماه سال ۱۳۶۵ جان به جان آفرین تسلیم کرد . به همین مناسبت مقاله پژوهشی اقای محمد حسن صنعتی رادراینجا بازنشر کردیم که بهانه ای برای بزرگداشت مردی باشد که عمر پر برکت خود را در خدمت به ترویج اعتقادات اسلامی و ایجاد مراکز متعدد تبلیغی صرف کرد.
**********
مرحوم علی اصـغر عـابدزاده خـراسانی فرزند مرحوم زین العابدین چراغچی باشی آستانه بود؛ پدری اهل منبر که چون در آستانه مقدسه امـام رضا علیه السلام در مشهد خدمت چراغ داشت ملقب به چراغچی باشی در آستانه شـده بود.عابدزاده نام خـانوادگیاش را از نـام پدر-زین العابدین -گرفته است.1وی در طول سه دهه منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی با فعالیتی گسترده در حوزه تبلیغ دین و مشارکت در تحرکات سیاسی نیروهای متدین از رجال دینی برجسته و فعال خراسان به شمار مـیآمده است.2
علی اصغر در حدود چهار سالگی،پدر خود را از دست داد.دیگر فرزندان پدر نیز جز خواهر از دست رفتند.کودک با استعداد که در روز نخست ورود به مکتب خانه الفبا را فرا گفته بود،بعد از فوت پدر مکتب را رهـا کـرد تا با کار در سایه عمو و دایی در تأمین معاش خانه مسئولیت بر عهده گیرد.اما پس از بالیدن و بزرگ شدن خدمت سربازی را که پشت سر گذاشت،درس خود را ضمن کار از سر گرفت.«دوست نـداشتند درس را مـایه کسب قرار دهند.یعنی از ناحیه تحصیل3 پول بگیرند.دوست داشتند کاسب باشند.4»شغل اصلی مرحوم عابدزاده آیینه کاری بود.5
کارگاه ساخت این آیینهها که در بیان خانواده و دوستانش«کارخانه»نامیده مـیشد در مـهدیه قرار داشت.دختر مرحوم میگوید:«به یاد دارم که یک دفعه شخصی پرسید حاج آقا شما چرا آیینههای کوچک درست میکنید؟آیینههای جیبی یا کیفی دیگر کاربرد ندارد،درآمدزا نیست.
فرمودند مـن دوسـت نـدارم در آیینه معصیتی شود.مثلا آقـایان ریـش تـراشی کنند یا خانمها آرایش کنند. دوست دارم کوچک باشد که فقط در جانمازشان بگذارند.»6 محمد رضا حکیمی از این آیینهها به عنوان«آیینههای کـوچک جـیبی بـا قاب حلبی منقش که در گذشته مرسوم بود»یـاد مـیکند.7
عابدزاده با خانواده یک روحانی-مرحوم غروی-پیمان وصلت بست و با دختر آنان ازدواج کرد.دختر وی میگوید کـه پدر بـزرگم،یـعنی پدر مادرم،حاکم شرع بودند بهنام آقا شیخ محمد کبیر قـوچانی غروی.آن موقع مثل حالا دادگاه نبود و در مشهد قاضی القضات بودند.8در لباس،ساده میپوشیدند و در بند لباس نبودند.شـبهایی کـه بـه امور مهدیه باید میرسیدند و بیشتر وقتشان در مهدیه میگذشت وقتی نداشتند کـه لبـاسهایشان را عوض کنند.بیشتر هم لباسهایشان را قهوهای انتخاب میکردند.9اما در اخلاق و رفتار با خانواده و فرزندان بسیار مـراقب بـودند. از خـصوصیاتشان این بود که هیچ وقت تجسس و پرس و جو نمیکردند.مبادا که یک وقـت کـسی دروغ بـگوید و به پایشان نوشته شود.10هیچ موقع به ما دستور نمیدادند.میپرسیدند:این کار را انـجام میدهید؟اگر مـهمانی داشـتیم میپرسیدند مهمهان هست.غذا را میپزید؟فرزندانشان را«شما»خطاب میکردند و از گفتن «تو»پرهیز میکردند.رسمی و محترمانه صـحبت مـیکردند.اگر سؤالی میخواستند بکنند میگفتند:التفات فرمودید؟به طور مرتب و روزانه، حداقل،ساعتی را به خـواندن قـرآن اخـتصاص میدادند.در حلال و حرام بسیار پایبند و مراقب بودند.تا نمیداستند که چیزی حلال است نـمیخوردند.بـه دلیل همین دغدغه هم هدیهای از کسی قبول نمیکردند.11همیشه در حال تفکر بودند.بـیشتر هـم در فـکر و اندیشه خدمت به جامعه بودند.12
«علی اصغر زین العابدین چراغچی باشی آستانه معروف به عـابدزاده فـرزند زین العابدین معروف به ملاعابد»13پس از شهریور 1320 وارد حوزه علمیه مشهد شد و پس از تحصیل مـقدمات،بـه طـور عمده از محضر عالم آگاه و بزرگوار مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی کسب فیض کرد و به ایـن اسـتاد گـرانقدر ارادتی عمیق داشت.14وی عملا فعالیتهای مذهبی و تبلیغی را بر ماندن در حجره و طـی مـقامات عالیه علمی ترجیح داد.15
بنا سازی بهنام چهارده معصوم
گفته میشود در خردسالی و نوجوانی پس اندازی برای روز اعزام به خـدمت سـربازی کنار گذاشته بود.نان سربازخانه را نمیخورد چون نمیخواست نان دولت را بخورد.16با هـمین تـلقی چند سال بعد به این فکر افـتاد کـه بـهنام چهارده معصوم علیهم السلام چهارده بنا بـسازد کـه هم بتوان در آنها بخشی از دروس مدارس دولتی را آموزش داد و هم پایگاهی برای فعالیتهای مذهبی و تـبلیغی بـاشد.حاج علی اصغر عابدیان مـیگوید:«حـاج آقا عـابدزاده تـمام کـارهایی که میکردند ابتکاری بود؛از جمله چـهارده بـنا بهنام چهارده معصوم که اصلا در ذهن افراد نبود به ذهنش آمد کـه ایـن کارها را انجام دهد.آن قدر بـه احداث این بناها اعـتقاد داشـته که هرچه از عهده خودش بـر مـیآمده مضایقه نمیکرده. طراحی، معماری، عملگی،سرمایهگذاری.از هرچه درآمد «کارخانه»اش بوده خرج خانه بـرداشته مـیشده و بقیه صرف بناها میشده.»17
مـرحوم عـابدزاده اعـلام کرده بود:در صـورت اتـمام ساختمان این چهارده بـنا دو بـنای دیگر به نام «زینبیه» و«عباسیه»خواهد ساخت،اما عملا پس از ساختن«مهدیه»دربالا خیابان یـا خـیابان شیرازی به ساختن این بناها مـوفق شـد:«عسکریه»:،پایـین خـیابان (خـیابان نواب صفوی)،«نقویه»،خـیابان امام رضا(ع)،«جوادیه»،خیابان طبرسی، «کاظمیه»،بالا خیابان،کوچه زردی،«جعفریه».خیابان شهید شیرودی «بـاقریه»،خـیابان امام رضا(ع)،«سجادیه»،خیابان خواجه ربـیع،«حـسنیه»،بـازار سـرشور،«حـسینیه»،خیابان آزادی جنوبی،«فـاطمیه»،خـیابان نواب صفوی، «علویه»، خیابان مطهری جنوبی. 18«محمدیه»ساخته نشد چرا که به مرحوم اطلاع داده شد بـود کـه خـیّری دیگر اقدام به ساخت کرده و «رضویه»را بـه احـترام گـنبد و بـارگاه امـام رضـا(ع)در مشهد نساخت.
بناها-اعم از آنکه زمین هایشان واگذاری یا خریداری شده باشد-در مناطق کم تراکم احداث میشد تا بنای مزبور مزاحم همسایهها نباشد.بلکه همسایهها با طوع و رغـبت در جوار بنا برای خود منزلی احداث کنند و بنا باعث آبادی نقاط خلوت شود و افراد به خاطر بنا سکونت در آن نقطه را انتخاب کنند.«روزی که سجادیه را ساختند،در کوچه حسین باشی در خیابان خـواجه ربـیع،آنجا مسکونی نبود.علویه که در مطهری شمالی است زمین گندم بود زمانی که مکانش را خریداری کردند.»19
خاطرهای که محمد رضا حکیمی نقل میکند نشان میدهد که مرحوم عابدزاده در احـداث ایـن بناها چه شوقی داشته است:«روزی،هنگامی که بنای جوادیه20را در خیابان طبرسی میساخت برای خدا قوّتی به دیدارش رفتم.باران نمنم میبارید وهنوز سـقف هـیچ یک از اتاقها و سالنهای جوادیه سـاخته نـشده بود. تقریبا همه جا زیر باران بود و همه و خود حاجی مشغول کار بودند.دیدم صندوق چوبی قدیمی بزرگ هم بود برمیداشت و سری مـیزد.نـزدیک رفتم،دیدم داخل صـندوق،قـابلمهای بزرگ روی چراغ خوراکپزی قرار دارد.حاجی گفت:برای بنّاها و عملهها ناهار آماده میکنم و امروز آبگوشت میپزم که وقتی دست از کار کشیدند غذای آماده داشته باشند. این صندوق را هم تهیه کردهام کـه روزهـای بارانی کار پختن غذا و درست کردن چای برای بنّاها و عملهها مشکلی نباشد هر دو را در داخل همین صندوق درست میکنم...»21
دقت و دلسوزی مرحوم عابدزاده در تربیت دینی و رفاه نسبی دانشآموزان این بناهای مـذهبی و آمـوزشی،گاه از دقـت و دلسوزی خانوادهها نیز فراتر میرفت:«به بنای عسکریه رفتم.از مرحوم کربلایی رجب خیاط22پرسیدم حاجی کجاست؟گفت:در حوضخانه.زمـستان بود.از پلهها پایین رفتم.دیدن چند خمره رویی،روی چند چراغ پریـموس-از وسـایل پخـت و پز آن روزها -گذاشته و مشغول گرم کردن آب است.سلام کردم و گفتم:حاج آقا چکار میکنید؟گفت: بچههای کلاسهای عسکریه را23به طـهارت و وضـو عادت دادهایم .میترسم سرما و آب سرد باعث شود زمستان در طهارت نماز سستی کنند و بـرخی تـرک کـنند.در حدود 20 تا آفتابه رویی کوچک تمیز-یک سوم آفتابههای معمولی-هم در کنار دیوار چیده بـود.گفت:اینها را هم سفارش دادهام ساختهاند تا کار تطهیر و وضو و نماز بچهها آسـانتر باشد و موجب تنبلی و تـرک نـشود.»24
مهدیه
صمیمیت مرحوم عابدزاده با بنّاها زبانزد بود.روی همان خاکهای بنّایی با عمله و بنّاها سیبزمینی آبپز میخوردند.25خودشان هم به کار کردن خیلی علاقهمند بودند؛آن قدر در آفتاب کار میکردند که صـورتشان و دستهایشان هم رنگ عمامه سرشان شده بود یعنی کسی باور نمیکرد که حاج آقا سفید باشد مگر در ایام حج که ایشان را میدیدند،انگار این سر و دست مربوط به این بدن نـیست.
عـلاقه آن مرحوم به کارگران بویژه آنهایی که بیسواد مانده بودند و وضعیت فعلی آنها،گذشته همراه با سختی و کار و درس نخواندن ایشان را به خاطر ایشان میآورد-باعث شده بود تا کلاسهای مهدیه را شـبانه بـرگزار کنند تا کارگران و کاسبها روزها به کسب و کارشان برسند و شب درس بخوانند.26
مرحوم عابدزاده با سرمایه شخصی اقدام به ساخت بنای مهدیه در کوچه شمالی باغ نادری کرد؛27در حالی کـه بـه دلیل شرایط خاص اقتصادی مجبور بود در بخشی از مهدیه زندگی کند: در حیاط پشتی مهدیه زندگی میکردیم.حالت اندرونی و بیرونی و در داشتیم که به سالن باز میشد.28
ایده ساخت مهدیه در جوانی بـه ذهـنشان خـطور کرد:«این طور که مـن تـاریخ بـنای مهدیه را با سن پدرم مقایسه کردم میبینم ایشون حدود 29 یا سی ساله بودند که زمین مهدیه را خریدند و ساختند.»29و پس ازساخت مهدیه بـیش از گـذشته در انـدیشه آخرت بودند:«مهدیه را که ساختند سردایی هم جـلو پلهـها برای خودشان ساختند که الآن هم مقبرهشان همان جاست.من بچه بودم.به یاد دارم که نیمههای شب به آن سرداب مـیرفتند و مـقوایی زیـر پایشان میانداختند.شالی را که میبستند باز میکردند و دور گردنشان میانداختند و نـماز میخواندند تا نزدیکیهای صبح.»30
در این بنا شبها کلاسهای درس عربی دایر بود تا کسانی که میخواهند از ادبیات عرب و زبـان قـرآن کـریم آگاه شوند و روزها فرصتی ندارند شبها حاضر شوند و به تحصیل بـپردازند،کـه چنین هم بود و بسیاری در آنجا عربی آموختند.33
در بنای مهدیه مراسم مذهبی نیز برگزار میشد،از جمله مـجلس عـزاداری ایـام عاشورا- عصرها-که مردم بسیاری از طبقات مختلف در آن شرکت میکردند و بسیار بـاشکوه و بـا عـظمت برگزار میشد و خود حاجی عابدزاده که منبری و سخنوری توانا نیز بود به منبر مـیرفت و مـوعظه مـیکرد و گاه مرحوم مغفور حاج عبد الرضا غنیان34،از برجستهترین اعضای انجمن پیروان قرآن و از یاران نـزدیک حـاجی عابدزاده،با صوتی خوش و با وقاری خاص به خواندن مرثیه میپرداخت.شبهای شـنبه نـیز جـلسهای در مهدیه برپا بود که حاجی عابدزاده خود در آن جلسه سخنرانی مختصری میکرد.35
مشهورترین مـراسم مـذهبی که در بنای مهدیه برگزار میشد و آوازهای وسیع نیز داشت جشن باشکوه نیمه شـعبان بـود.اعـضای انجمن پیروان قرآن شاید بیش از یک ماه برای آمادهسازی مهدیه تلاش میکردند و این بنای بـزرگ را از دهـنه و سیع کوچه که به خیابان متصل بود تا انتهای مهدیه که مـسیری طـولانی بـود به صورتی مجلل و به سبک چراغانیهای سنتی و با طاق نصرت و انواع تزیینات میآراستند و با پخـش دعـوت نـامههایی زیبا،طبقات مختلف مردم به این جنش عظیم دعوت میشدند.پذیرایی در چـندین نـوبت-با کیفیت و بسیار محترمانه-انجام مییافت و از عصر و شب و به همین ترتیب تا چندین نوبت.در هر نـوبت طـبق دعوتنامههایی که توزیع شده بود یک صنف از مردم شرکت میکردند:فرهنگیان،دانـشآموزان دبـستانهاودبیرستانها،روحانیون،بازاریان،ارتشیان، کارمندان، ورزشکاران.ضـمن پذیـرایی،سـرودهای مذهبی بسیار زیبا توسط نوجوانان خوانده مـیشد.از جـمله مربیان این دانشآموزان سرودخوان دبیر فاضل و متعهد،شهید حسین آستانه پرست بود.36
در بـنای«مـهدیه»گاهگاه-در اوقات مناسب-اطعام نـیز مـیشد.همچینین گـاه بـه مـحرومان اعانههایی داده میشد.37شاید با هیمن مـلاحظه بـود که مرحوم به احداث بناهای خیریه در محلات مستضعف نشین تمایل نشان مـیداد. امـا این بناها از جمله مهدیه در کنار کـارکردهای مذهبی،کارکردهای سیاسی نـیز پیـدا میکرد. به هنگام آغاز نـهضت مـلی شدن صنعت نفت به رهبری مرحوم آیت اللّه کاشانی(م:1340 ش) و مرحوم دکتر محمد مصدق(م:1346 ش)،بـنای مـهدیه مرکز فعالیتهای بسیار گسترده و مـؤثر گـشت.ایـن نهضت در مشهد مـقدس بـه طور عمده از مسجد گـوهرشاد آغـاز شد و به وسیله روحانیون قوام یافت و سپس«جمعیتهای مؤتلفه اسلامی»تشکیل گردید و بسیاری از هـیئتهای مـذهبی و انجمنها و جمعیتها در این ائتلاف شرکت کـردند و بـنای مهدیه بـا درخـششی خـاص مرکز این نهضت بـزرگ در خراسان بود.38
چنان که گذشت در این بناها مجموعهای از فعالیتهای اجتماعی،خیریه،قرآنی،مذهبی، سیاسی و آمـوزشی تـوأمان صورت میگرفت.در همان حال که شـبها در مـهدیه کـلاسهایی بـرای بـزرگسالان دایر میشد،دورهـهای روزانـه آموزشی در بناهایی چون فاطمیه برای دختران و در عسکریه و حسینیه برای پسران دایر میشد.فرزندان مرحوم عابدزاده مـقطع ابـتدایی را در هـمین مراکز گذراندهاند:«ما خیلی سنّی نداشتیم.مـا هـم از شـروع فـاطمیه شـرکت کـردیم.برادرهایمان تحصیلات ابتداییشان را در مدرسه مرحوم پدرم در عسکریه و حسینیه تحصیل کردند.»39دروس این مدارس زیر نظر مرحوم عابدزاده اداره میشد.40گفته میشود که پنج هزار دانشآموز هم زمان در این مـدارس تحصیل میکردهاند.41در توضیح فعالیتهای فاطمیه،شعبه بانوان انجمن پیروان قرآن،فاطمه عابدزاده دختر علی اصغر عابدزاده میگوید:«گروهی بودند که واقعا با چادر و حجاب و اسلام اصلا آشنا نبودند.وقتی را بـه سـبک نوین تدریس میکنند و خانمی هستند [خانم رنجبر]که فرهنگی هستند و آنجا مکتب خانه نیست،قرآن را به سبک جدید تدریس میکنند خیلی جذب فاطمیه شدند،انگار قرآن از مکتب خانهها به مـدرسه کـشیده شد.اینها همه چادری شدند.دختران و بچههایشان را چادری کردند و در مشهد یک جهش پیدا شد.»42
انجمن پیروان قرآن
یکی از تشکلهایی که مرحوم علی اصـغر عـابدزاده تأسیس کرد،انجمن پیروان قـرآن بـود که در سالهای فعالیتش رونق زیادی داشت و شمار زیادی از جوانان علاقهمند به مسائلی سیاسی را به خود جذب کرده بود.43بنا به آنچه در سند مورخ 9/11/33 شـماره 15810/رکـن 2/وزارت دفاع ملی،ستاد لشکر 8 خراسان به رکن 2 تهران،ریاست ستاد ارتش آمده،انجمن پیروان قرآن در سال 1319 ش تأسیس شده است:«[عابدزاده]انجمن پیروان قرآن را تشکیل وامسال چهاردهمین سال تأسیس انجمن مذبور مـیباشد.» و گـفته شده است شروع جدی فعالیت این انجمن از حدود 1324 ش بوده است:«او فعالیتهایش را از سالهای 1322-1323 ابتدا از تشکیل دستههای سینهزنی شروع کرد.پس از مدتی برای ارتقای فعالیتهایش و متدین کردن جوانان،به تحصیل عربی پرداخت عـربی پرداخـت و بالاخره در سـال 1324 هـ.ش.انجمن پیروان قرآن را تأسیس نمود.»44محمد رضا حکیمی همین دوره را زمان تأسیس انجمنی دینی بهنام انجمن پیـروان قرآن میداند که تا حدود شصت شعبه45و بنابه سندی از اسناد سـاواک تـا حـدود نود شعبه گسترش یافت:«در حدود نود حوزه در نقاط مختلف شهر مشهد تشکیل و افراد هر حوزه هفتهای یـک شـب دور یکدیگر جمع و به خواندن روضه و موعظه وقت میگذارنند.»46رسول جعفریان؛ هم ردیف مـرحوم مـحمد تـقی شریعتی از چهره فعالی یاد میکند که فعالیتهایش بیشتر جنبه هیئتی داشته است:مرحوم علی اصـغر عابدزاده(1290-1365 ش)که انجمن پیروان قرآن را تأسیس کرد.مدارس و حسینیهها و دیگر مراکز مذهبی تـأسیس شده توسط وی اغلب تـا بـه امروز فعال هستند و در گوشه و کنار شهر مشهد تابلوی انجمن پیروان قرآن دیده میشود.47
فعالیتهایی که به همت اعضای این انجمن در مناسبتهای مذهبی و در بناهای خیریه منسوب به معصومین علیهم السلام انجام مـیشد،نقش تعیینکنندهای در تغییر فضای معنوی مشهد داشت.«هر سال دکور عوض میشد.اصلا مشهد بود و این بناها و این مراسم و این ایام.یک حال و هوای دیگری داشت.»48مرحوم عابدزاده در قالب همین نـجمن زنـجیرهای و ذیل هیئتهای مؤتلفه اسلامی علیه بهائیت نیز فعالیت میکرد.49در این بین روحیات مثبت و مردمداری مرحوم عابدزاده باعث میشد تا وی وجاهت و نفوذ رأی اجتماعی پیدا کند.به عنوان نمونه وی علاوه بـر آنـکه برای جوانان کلاسهای درس تا پنجمابتدایی ترتیب داده بود و به آنان خواندن و نوشتن و قرآن و دعا میآموخت،با استفاده از آشناییها و ارتباطاتش با اهل بازار و صنوف،جوانان را راهی بازار کار میکرد.50البـته اقـدامات وی مخالف هم داشت.در بیوگرافی-تنظیم شده در اداره یکم از اداره کل سوم ساواک-در خصوص عابدزاده،از کسانی یاد میشود که به شکلگیری جمعیتهای وابسته به عابدزاده-از جمله انجمن پیروان قرآن-خوشبین نـیستند و«بـا بـدبینی یاد میکنند.»:«یکی دو نفر از روحـانیون بـالاخص آیـت اللّه حاجی میرزا احمد خراسانی[کفایی]و چند تن اطرافیان ایشان.»51و این البته طبیعی به نظر میرسید؛چرا که در مشهد آن دسته از هیئتهای مذهبی کـه تـحت سـرپرستی حاج میرزا احمد کفایی[خراسانی]قرار نداشتند و از عملکرد آنان نـاراضی بـودند به تشکیل اجتماعاتی بهنام انجمن اهتمام ورزیدند.از میان این انجمنها،انجمن پیروان قرآن از وسعت و اهمیت بیشتری برخوردار بود و در دورهـای از فـعالیتهای سـیاسی(نهضت ملی نفت)ارتباط تنگاتنگی با کانون نشر حقایق اسـلامی داشت.این انجمن از جمعیتهای مذهبی بود که به صورت خودجوش و با همت آقای علی اصغر عابدزاد تأسیس گـردید.52
عـابدزاده و سـیاست
در 29 خرداد 1330 با بالا رفتن پرچم ایران در پالایشگاه نفت آبادان،هیئت مـدیره مـوقت شرکت ملی نفت ایران متشکل از پنج نفر به ریاست مهدی بازرگان وارد آبادان شد تا تشریفات خـلع یـد را انـجام دهند و اموال شرکت نفت را تحویل بگیرند.اما مقامات شرکت و در پی آن با مراجعه بـه دیـوان داوری بـین المللی لاهه،رأی آن را به نفع خود یعنی ابطال خلع ید تغییر داد.پیرو این اقـدام انـگلیس و رأی دیـوان لاهه،میتینگی از سوی جمعیتهای ملی-مذهبی مشهد از جمله کانون نشر حقایق اسلامی برگزار شـد.در ایـن میتینگ نطق افتتاحیه را محمد تقی شریعتی 53ایراد کرد.قرائت کلام اللّه مجید زیر نـظر عـابدزاده و سـپس سخنرانی حاج شیخ محمود حلبی انجام شد و در نهایت قطع نامهای چهارده مادهای به تـصویب حـضار رسید. مرحوم عابدزاده به نمایندگی از انجمن پیروان قرآن این قطع نامه را امضا کـرده اسـت:
1-تـنفر و انزجار شدید خود را از دخالت نابه جای دیوان لاهه و هر مقام خارجی در موضوع ملی شدن صـنعت نـفت که نشانه بارز اعمال حق حاکمیت ملی ما میباشد ابراز میداریم.
2-اسـتقامت و پایـداری شـجاعانه دولت جناب آقای محمد مصدق را در احقاق حق ملت ایران و کوتاه کردن دست بیگانگان،تمجید و تأکید مـینماییم.
3-بـه امـر پیشوای روحانی و محبوب مسلمانان جهان،حضرت آیت اللّه کاشانی برای جانبازی هر نـوع فـداکاری حاضر و آماده میباشیم.
4-ضمن اظهار تنفر از تبلبغات بیارزش رادیو لندن و بلندگوهای شرکت سابق نفت،مراتب امـتنان و تـشکر خود را از ملتهای آزاد جهان بویژه ملل اسلامی و شخصیتهایی که قیام مردانه ملت مـا را سـتوده و پشتیبانی کردهاند ابراز میداریم.54
رهبر جمهوری اسـلامی ایـران آیـت اللّه خامنهای مردمی بودن عابدزاده را عامل تبدیل شـدن ویـ به قطب عامه در نهضت ملی نفت میداند:«عابدزاده در جریان نهضت چون آدم مـردمداری بـود دست جمعآوری مردمیاش خیلی قـوی بـود.از شریعتی و حـلبی قـویتر بـود.بیشترین اجتماعات در مرکز تبلیغات ایشان انـجام مـیگرفت که بنایی بود بهنام مهدیه و آنجا اجتماعات عظیمی بود.یادم هست در جـریان خـلع ید انگلیس در مهدیه جمعیت کثیری جـمع شد.»55
تبلیغات مذهبی عـابدزاده هـم ساده بود.پیروانش تا زمـانی کـه آگاهی مذهبیشان از حدّ تعالیم وی فراتی نمیرفت همچنان در دستگاه او باقی میماندند.بیشتر این نـیروها از نـیروهای مخلص و سادهای بودند که پیـشتر در هـیئتهای مـذهبی به رهبری کـفایی فـعالیت میکردند.اما پس از مدتی سـرخورده شـده جذب خلوص و تدین عابدزاده میشدند.56
آیت اللّه خامنهای درباره عابدازده میگوید:حاجی عابدزاده مردی بـازاری بـود که تشکیلات تبلیغاتی بسیار وسیعی را در مـشهد بـه وجود آورده بـود.او بـسیار بـا همت،پر اراده و با جربزه بـود. مختصر سوادی شاید تا شرح لمعه داشت و مقداری عربی نیز میدانست.بیان خیلی خوبی داشـت و مـنبر میرفت.عامه مردم و عوام خیلی از او خـوششان مـیآمد.57امـا نـکته آن بـود که خلوص و دیـانت عـابدزاده به تنهایی پاسخگوی نیاز زمانه و علاقهمندانش نبود و شور و احساس خالصانه،خلا ایدئولوژی را پر نمیکرد.بنابراین پس از مدتی افـراد از انـجمن پیـروان قرآن و عابدزاده دور شده به جریانهای دیگر هـمچون کـانون نـشر حـقایق اسـلامی مـتمایل میشدند.وی تا مدتها-از ابتدا تا نهضت ملی نفت-اعضای خود را از ورود به کانون منع میکرد.با وجود این تعداد قابل ملاحظهای از اعضای اولیه کانون را افرادی تشکیل مـیدادند که قبل از آن در انجمن به فعالیت مشغول بودند.58
در آذرماه 1330 جمعیتهای مذهبی به این نتیجه رسیدند که باید با یکدیگر ائتلاف کنند.در پنجم آذر 1330 روزنامه خراسان در مقالهای با عنوان ائتلاف جمعیتهای مذهبی نـوید ایـن اتحاد را به مردم خراسان داد.این ائتلاف به کمک افرادی شکل میگرفت که با سه طیف مهم در جمعیتهای مذهبی یعنی کانون نشر حقایق اسلامی،انجمن پیروان قرآن و حوزه علمیه ارتـباط نـزدیک داشتند.در نتیجه این ائتلاف،سه شخصیت بارز در رأس قرار میگرفتند.آن سه به گفته آیت اللّه خامنهای،عابدزاده،حلبی و[محمد تقی]شریعتی نماینده سه قشر بازاری،روحـانی وروشـنفکر بودند.59
دراین عابدزاده ظاهری داشـت کـه معدل روحانیون و غیر روحانیون به نظر میآمد. طاهر احمدزاده60 میگوید:«حاجی عابدزاده نه مثل ما و نه مثل یک روحانی لباس میپوشید. اغلب او یک شـال سـبز61»به سر میبست و یـک قـبا و کفش معمولی میپوشید.به هنگام صحبت کردن با همان لحن و تیپ اصناف و با لهجه مشهدی معمولی صحبت میکرد.62او هم از حیث ظاهر و هم از نظر ارتباطات اجتماعی در سه راهی قرار داشت کـه سـه گروه روحانیت،بازار و استادان و معلمین از آن میگذشتند.شاید به همان دلیل هم،مدرسه نواب-پایگاه روحانیت-و کانون نشر حقایق اسلامی یا انجمن تبلیغات اسلامی63-پایگاه دانشگاهیان و روشنفکران-برای مرکزیت جمعیت مـؤتلفه مـشهد مناسب تـشخیص داده نشده اما همه مهدیه مرحوم عابدزاده را به این مرکزیت جمعیت مؤتلفه مشهد مناسب تشخیص داده نشد اما هـمه مهدیه مرحوم عابدزاده به این منظور برگزیدند.»
حیدررحیمپور ازغدی64در مـرور خـاطرات آن روزهـا میگوید:«شیخ محمود[حلبی]گفت مکان جمعیت مؤتلفه،مدرسه نواب باشد.کانون یک خرده روی آخوندها حساسیت داشت.انجمن تـبلیغات اسـلامی گفت جای ما[مکان ما]هر سه نپذیرفتیم.خیلی تئوریک شده بودند.ما فعالیت کـردیم و بـالاخره مـرکز مؤتلفه اسلامی را در مهدیه قرار دادیم.65اما این ائتلاف دیری نپایید.عابدزاده معتقد بود اگر مـصدق برود همه چیز از دست میرود و اگر بماند همه چیز میماند.محمد تقی شـریعتی نیز به مصدق گـرایش داشـت اما شیخ محمود حلبی به سمت آیت اللّه کاشانی گرایش یافت. کمکم جمعیت مؤتلفه به شکل صوری درآمد.»66
تا وقتی که این ائتلاف برقرار بود حرکتهای تعیینکنندهای در حمایت از نهضت ملی نفت تـرتیب مییافت.دیماه 1330:«یک راهپیمایی در حمایت از دولت به خاطر قطع رابطه با انگلستان تشکیل دادیم که حاجی عابدزاده سازماندهیاش را قبول کرد.آن زمان برق نبود.عابدزاده اعلام کرد که تمام کسبه شهر کـه بـه طور مستقیم و غیر مستقیم از طریق انجمنها و غیر انجمنهایی که این ائتلاف را به وجود آورده بودند و طرفدار نهضت ملی هم بودند مغازها را بعد از نماز ببندند و با چراغ توری به مهدیه بـیایند و کـسانی هم که در خانهها هستند با چراغ توری بیایند.جمعیت آمدند. یک مرتبه بالا خیابان یکپارچه چراغ شد.»67
محبوبیت عابدزاده-لااقل بین صنوف-تا آنجا پیش میرود که در عداد کـاندیداهای آنـان برای ورود به مجلس شورای ملی قرار میگیرد اما با ورود و ماندن در عرصه انتخابات دروه هفدهم موافقت نمیکند.68وی در تاریخ 20/10/133 سخنران 69میتینگی است که«درباره تعیین وکلای صالح که به درد دولت و مـلت خـواهند خـورد و مبارزه با وکلای تحمیلی و نـاصالح کـه مـنظور آنان جز جاهطلبی و اجرای مقاصد بیگانگان نمیباشد و توصیه برای خرید قرضه ملی»در صحن نو برگزار میشود:«قطعنامه میتینگ را مبنی بر پشـتیبانی ازدولت مـلی آقـای دکترمصدق و منویات آیت اللّه کاشانی و اجرای انتخابات آزاد و مـبارزه بـا وکلای قلابی و تحمیلی قرائت و میتینگ با نظم و آرامش خاتمه گرددید.»70وی یک بار دیگر همین نقش را در میتینگ مورخ 5/2/31 برعهده داشـت کـه از طـرف جمعیتهای مؤتلفه اسلامی در صحن نو برگزار شد:«آقای حاجی عـابدزاده مختصر بیاناتی درباره تعیین وکیل صالح نموده و میتینگ با دعا و آرامش خاتمه یافت.»71این حرکت برای انتخاب نـمایندگان صـالح و تـشکیل مجلس ملی و مردمی ادامه مییابد:«قبل از ظهر 12/2/1331 در میتینگ جمعیتهای مؤتلفه اسـلامی در صـحن[حاجی عابدزاده طی سخنانی میگوید:]اگر وکیل ملت انتخاب نشود ما عدّه با شناسنامه به تهران مـیرویم و در جـلو بـهارستان به گوش دنیا میرسانیم که وکلای ما اینها نمیباشند و تعطیل عمومی مـیخواهیم کـرد.»72
مـهدیه مرحوم عابدزاده نیز در آن روزها محل اجتماع مردمی نگران از تقلّب در برگزاری انتخابات مجلس اسـت:«در اجـتماع هـزار نفری مهدیه طبق گزارش واصله لیله 15/2/31 از ساعت 19 به تحریک یک وعده در حدود هزار نـفر از طـبقات مختلف در بنای مهدیه تجمع نموده و هر یک نسبت به وضع اخذ آرا و ورود دهاتیها در شـهر و تـقلبات مـتفذین سخنانی میگفتند.آقای حاجی عابدزاده مدیر انجمن پیروان قرآن مفاد سخنان آنان را به سـمع آقـای فرماندار رسانیده ایشان آنها را به نظم و آرامش دعوت و بیانات آنان را سوء تفاهم پنـداشته،بـیان داشـتند دهاتیها تا 6 کیلومتری شهر حق رأی دادن در شهر را دارند.»73
مأموران دولتی گویا با توجه بـه گـرایش کاندیداها مایل نبودهاند انتخابات برگزار شود و عابدزاده برای رأی دادن مردم تلاش میکرده اسـت:«آقـای حـاجی عابدزاده مدیر انجمن پیروان قرآن که از سران جمعیتهای مؤتلفه اسلامی میباشد به اتفاق چند نـفر در سـاعت 17 روز 14/2/31 بـه بازار بزرگ وارد شده کسبه بازار را واداربه بستن دکاکین خود و رفتن برای رأیـ دادنـ نموده، مشارالیه با اتومبیل در فلکه اطراف صحن مشغول میتینگ متفرق بنای داد و فریاد گذارده که دکاکین خـود را بـبندید و برای رأی دادن به حوزههای انتخاباتی مراجعه نمایید.سپس عده مزبور که تعطیل نـموده بـودند اجتماع به طوری که عبور وسائط نـقلیه قـطع شـده،و حالت تشنجی در جمعیت ایجاد و با نصایح لازم کـلانتر مـتفرق و دکاکین را باز و مشغول کسب شدند.»74
در آن چند ماه تلاشهای عابدزاده در حمایت از دولت مصدق ادامـه داشـت.در گزارش شماره 3566 به تاریخ 5/5/31-از سـوی مـعاون شهربانی خـراسان-چـنین آمـده:[عابدزاده]برای شب دوشنبه تمام سران جـمعیتها و اصـناف را دعوت نمود که[برای امضای طومار به طرفداری از دولت مصدق]در مهدیه مرکز انـجمن پیـروان قرآن تجمع نمایند.75این در حالی بـود که آن مرحوم در قوّت تـشخیص سـیاسیاش تردید داشت.»محمد رضا حـکیمی در خـاطرات آن روزها مینویسد:«من سر شب یکشنبه(شنبه شب)که فردا روز رفراندوم[و تظاهرات و اعـتراضهای عـمومی برای عزل قوام از نخست وزیـری]بود(تـابستان 1331)وارد مـهدیه شدم.من(مـتولد1314 ش.)در آن اوقـات هنوز خیلی جوان بـودم لیـکن وارد مسائل جامعه و دین و سیاست بودم.دیدم رفقای مختلف جمعاند و هر کدام گلهگله ایستاده مـشغول گـفتگو هستند و حاجی به نوعی مضطرب اسـت.گـفت:رفقا هـمه اصـرار دارنـد که من هم در ایـن رفراندوم و ساماندهی به آن شرکت کنم،نظر شما چیست؟گفتم:به این صورت که شما از من نظرخواهی مـیکنید کـه شرکت بکنم یا نه،و وضعیت هـم از حـساسیت خـاصی بـرخوردار اسـت باید مطالعه و فـکر بـیشتری بکنم.گفت:هنوز تا صبح وقت هست.شما الآن بروید و منابع لازم را از اشخاص و روزنامهها مورد استفاده قـرار دهـید و نـتیجه را به من اعلام کنید.گفتم: وعده،صـبح،اول آفـتاب.آن شـب رفـتم و بـعضی را دیـدم و مطالبی را در نفی و اثبات در روزنامههای مختلف زیر و رو کردم که تا نزدیک آفتاب به طول انجامید.لیکن به نتیجه مثبت رسیدم.نماز صبح راخواندم و روانه مهدیه شدم.تازه آفـتاب زده بود که رسیدم.حاجی از دور خندان رو به من آمد،گفت چه شد؟گفتم:شرکت کنید،هیچ محذوری ندارد بلکه لازم است.گفت:رفقا هم مرا قانع کردند و تردیدهایم از بین رفت و خوشحالم که شـما هـم به همین نتیجه رسیدهاید.»76
عابدزاده یکی-دو روز پس از آن که دولت سه-چهار روزه قوام سقوط میکند و مصدق دوباره به قدرت باز میگردد در تهران با دکتر مصدق و آیت اللّه کاشانی ملاقات میکند.وی کـه هـم زمان،با قیام سی تیر در تهران،روز یکشنبه همراه محمد تقی شریعتی و شیخ محمود حلبی در میدان شهدای مشهد سخنرانی کرده بود،77بلافاصله خود را بـه تـهران نهضت برساند؛و عصر روز 3/5/31 از تهران بـر مـیگشت«در حدود بیست اتوبوس از طرف جمعیتهای مؤتلفه اسلامی برای استقبال آقای حاجی عابدزاده بانی انجمن پیروان قرآن به خواجه اباصلت رفته ساعت 19 آقای عابدزاده وارد و بـه صـحن مطهر مشرف[شدند]آقای عابدزاده اظـهار کـردند که من جریان این استان را به حضور جناب آقای دکتر مصدق و آقای آیت اللّه کاشانی عرض کردم و آقای نخست وزیر وعده مساعدت به درخواستهای ما دادند.»78
حمایتهای عابدزاده از مصدق و کاشانی در حـالی صـورت میگرفت که پشتیبانی خود را از نیروهای نسبتا مستقلی چون مرحوم نواب صفوی که چندان با شیوههای سیاسی در مبارزه میانهای نداشته،مبارزه قهری و مسلحانه را کاراتر و ضرور میدانستند،آشکارا نشان میدادند. مثلا پس از آنـکه مـرحوم سید مـجتبی نواب صفوی رهبر فداییان اسلام در آخرین روزهای بهمن 1331 از زندان مرکز79آزاد میشود ساعت 12 ظهر روز 21/11/31 از طرف مبارزین اسلام کـه مرحوم عابدزاده نیز از رهبران آنان بود،به شکرانه این آزادی با صـدور آگـهی قـبلی در بنای مهدیه ششصد نفر اطعام میشوند.80
مرحوم نواب صفوی-پس از آزادی-با جمعی از یارانش به مشهد مشرف میشود و در جـلساتی بـرای سخنرانی و ملاقات با مردم در سالن مهدیه متعلق به انجمن پیروان قرآن مرحوم حـاجی عـابدزاده شـرکت میکند؛81در حالی که دستگاههای اطلاعاتی رژیم شاه به دقت او را زیر نظر داشتند:«طبق اطلاع واصـله روز سه شنبه هیجدهم فروردین آقای نواب صفوی رهبر فداییان اسلام به اتفاق عـدهای به طرف مشهد حـرکت[می]نماید و عـصر روز جمعه 25 رجب که مصادف با روز شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع)میباشد وارد خواهد شد و در این مورد از طرف مبارزین اسلام مشهد برای اطلاع عامه آگهی گردیده است و تشریفاتی هم برای او[در]بعضی قسمتهای مـذهبی به عمل خواهد آمد.»82بنا به گزارشها روز جمعه 21 فروردین 32:«حدود ساعت 1/2 17 آقای نواب صفوی وعدهای که در حدود سی نفر با کلاه پوستی بودند به خواجه اباصلت وارد،ابتدا آقایان حاجی عابدزاده بـانی مـهدیه و مدیر انجمن پیروان قرآن و سید عباس شجاع قصاب خیر مقدم گفته و آقای نواب صفوی ضمن تشکر از جمعیت اظهار نموده:انتظار ما از شما جوانان مبارز این است که همیشه پیشقدم بـوده تـا ما بتوانیم به نحوا حسن به مبارزات سرسخت خود ادامه دهیم.»83
نواب پس از زیارت از در فلکه شمالی خارج میشود و با ماشین به مهدیه عابدزاده میرود و پس از پذیرایی توسط مرحوم عابدزاده در سـالن مـهدیه دعوت عابدزاده را برای صرف شام میپذیرد و ساعت 30/9 به منزل وی میرود.84
متن اعلامیه بدون تاریخی که با توجه به اشاره به واقعه قتل افشار طوس رئیس شهربانی دولت مصدق85پس از 31 فـروردین 1332 صـادر شـده که با توجه به تـجلیل از خـاطره قـهرمانی انقلاب سیام تیر ممکن است در سالگرد واقعه یعنی 31 تیر 1332 صادر شده باشد و به امضای عابدزاده از طرف انجمن پیروان قرآن و چند تـن دیـگر رسـیده نشان میدهد که وی همچنان آماده حمایت توأمان از نـیروهای مـذهبی و نیروهای ملی است:«1-ما راه و روش شهداء سیام تیر را در حفظ و صیانت استقلال و حق حاکمیت ملی تأیید و ادامه خواهیم داد.2-حکومت ملی دکـتر مـصدق مـورد کمال پشتیبانی و حمایت صمیمانه مردم خراسان است و تا سر حـدّ جانبازی و فداکاری از آن نگهداری خواهد شد.3-اقدام شرافتمندانه و تاریخی نمایندگان شجاع فراکسیون نهضت ملی و سایر نمایندگان مستعفی مورد تـقدیر و حـقشناسی مـردم خراسان است.4-رفراندوم را درباره تأیید روش حکومت ملی دکتر مصدق و انحلال مـجلس شـورا که متأسفانه برای اقلیت در پناه مصونیت پارلمانی پایگاه ضد ملی شده است خواهانیم.5-[مجازات]مسببّین فاجعه سـیام تـیر86»و قـیام کنندگان علیه نهضت ملی و مسببین نهم اسفند87و قاتلین افشار طوس را هر چـه زودتـر خـواستاریم.
6-تسریع در اصلاح برنامههای فرهنگی و تعمیم تعالیم دینی در مدارس و تشیید اساس دیانت و مذهب جعفری در کـلیه شـئون مـملکتی و تکمیل برنامههای اقتصادی و تأمین حقوق کارگران و اصلاح دستگاه دادگستری و ضابطین عدلیه خواست منطقی مـاست.»88
سـاواک،مترصد عابدزاده
«نامبرده بهنام قرآن،حوزههای متعددی89دارد که مخارج زیادی میکند.معلوم نـیست ایـن شـخص با کمی بضاعت این همه مخارج را از کجا تأمین میکند.»90
جزییات گزارشهای تهیه شده تـوسط رکـن 2 رژیم در نیمه دوم سال 1333 نشان میدهد که گزارشهای در این ایام با دقت بیشتری تـهیه شـده اسـت:«در شب 16/7/33[عابدزاده]در یکی از حوزههای خود در حالی که در روی منبر در مورد دین اسلام صحبت میکرده اظهار داشـته اسـت که ریشه دین مبین اسلام در زمان اعلی حضرت فقید صدمه زیادی دیـده اسـت.از طـرفی مشارالیه [عابدزاده]با بودجه هنگفت91مشغول کار و کانون نشر حقایق نیز با او همکاری میکند.علیهذا دسـتور فـرمایید مـوضوع را جدا تحت تعقیب قرار داده و چگونگی را مبسوط به ستاد ارتش گزارش نمایند.»92
«مـشارالیه»کـه بودجه هنگفت در اختیار دارد عابدزاده است:«در مشهد با شغل آیینهسازی و خرید و فروش شیشه در سال 1319 دارای سرمایه شده و سـپس بـا خرید حلبهای خالی که پس از چندی قیمت حلبها ترقی کرده آنها[را]به قیمت بـیشتری فـروخته و یک ماشین حلببری تهیه و شروع به کـار نـموده و انـجمن پیروان قرآن را تشکیل و امسال چهاردهیمن سال تـأسیس انـجمن مزبور میباشد.»93
در این قبیل گزارشها پیشرفت پروژههای مذهبی عابدزاده نیز تعقیب شده اسـت:«تـا کنون [1333]سه ساختمان بهنام 1-مـهدیه مـرکز انجمن پیـروان قـرآن 2-بـنای عسکریه 3-جوادیه که قریب به اتـمام اسـت،بنا نموده است.»94
و نیز تعداد و هزینه تحصیل دانش آموزان:«قریب ششصد نـفر اطـفال از طبقات مختلف در مهدیه و عسکریه مشغول تـحصیل علوم قدیمه و جدیده مـیباشند و مـخارج آنها نیز از طرف کارمندان انـجمن [پیـروان قرآن]پرداخت میشود.»یا شیوههای تأمین هزینه برای احداث یا اداره:«در مورد ساختمانهای جوادیه و مـهدیه و عـسکریه چکهای هزار ریالی و ده هـزار ریـالی کـه شبیه به قـرضه مـلی میباشد تهیه و پیروان انـجمن کـه بیشتر آنها بازاریها و یا هرکس که مایل باشد گرفته و با وجوه جمعآوری شده بـنای مـذکور تاکنون ساخته شده است و به عـلاوه بـعضی از اولیاء دانـشجویان95 مـاهیانه در حـدود 150 ریال بهنام شهریه پرداخـت میکنند.»96
یکی-دو سال بعد دو خیّر نیشابوری با الگوبرداری از مهدیه مرحوم عابدزاده تصمیم به احداث مـهدیهای در نـیشابور میگیرند:«[عابدزاده]در روز 7/6/35 با دو نفر همراهان جـهت سـاختمان مـهدیهای در نـیشابور بـه شهرستان مزبور عـزیمت و بـه دنبال او قریب به دویست نفر از افراد جمعیت[پیروان قرآن]به نیشابور میروند.مشارالیه در منزل حاجی ذکایی سکونت و در مـسجد جـامع نـیشابور مجلس جشنی برپا مینماید.حاجی ذکائی و حـاجی مـعمارباشی هـریک،یـک قـطعه زمـین به منظور کمک به انجام هدف ساختمان مورد نظر اهدا مینمایند.»97
«رئیس دفترمخصوص شاهنشاهی»که از شیوههای تأمین بودجه عابدزاده سر در نمیآورد احتمال میدهد که«شاید از مـنابع خارجی وجوهی دریافت میکند.»98بویژه آنکه از عزم عابدزاده برای احداث حسینیهای در کربلا نیز باخبرند:«ساختمان حسینیهای نیز در کربلا شروع [کرده]که به باعث خرابی نقشه و تمام شدن اعتبار به تأخیر افـتاده اسـت.»99
سال 1336 رژیم مستأصل در برابر فعالیت زنجیرهای عابدزاده همراه با نفوذ در جامعه متدینین بویژه بازاریها تصمیم به تشکلتراشی در برابر عابدزاده و خنثی کردن اقدامات وی میگیرد.در گزارش 1-م مورخ 5/1/1336 به بختیار رئیـس سـاواک،مأمور این گونه کسب تکلیف میکند:«چون ماه رمضان نزدیک است و قطعا هم انجمن پیروان قرآن و سایر دستجات وابسته به آن فعالیتهایی خـواهند کـرد اگر قرار است و قطعا هـم انـجمن پیروان قرآن و سایر دستجات وابسته به آن فعالیتهایی خواهند کرد اگر قرار است ما هم مجالس روضهخوانی داشته باشیم اوامر ابلاغ خواهید فرمود زیرا در سـال گـذشته بنا به دستور آقـای رامـ مجلس روضه در سه محل تشکیل بوده است.»100وی که به اتفاق مزدوران همراهش وظیفه تضعیف تشکلهای عابدزاده را بر عهده داشته به دلیل نفوذ عابدزاده حتی میان رؤسای ادارات،در این گزارش اظـهار نـاکامی و یأس میکند:«هر چه این جانب و افراد گروه تبلیغات101»در سال برای تضعیف انجمن پیروان قرآن که [از]دستجات ضد درباری است زحمت میکشیم متأسفانه شرکت رؤسای ادارات آن را از بین میبرد.»
تخریب شخصیت
رژیـم بـه ناچار تـصمیم میگیرد شخصیت مرحوم عابدزاده را ترور و وی را از صحنه سیاسی حذف کند.از جمله اقدامات آنان،طرح حساب شدهای است کـه در آن حتی جزییات اجرایی نیز معین میشود:«چون این قبیل افراد بـا تـظاهر بـه فاصله گرفتن از مراجع دولتی و در پناه تظاهر به بازیهای ملّی دکان خود را رونق میدهند بدوا موجبات ملاقاتهای مـتوالی عـابدزاده(که تا کنون به کلی از انجام نظایر آن اجتناب ورزیده است)بار رئوس دولتی(بـه طـوری کـه جلب نظر اطرافیان او را نموده و آنها را مشکوک بسازد)فراهم گردد.»در این«اخذ تصمیم و اقداماتی که بـا حضور استاندار ورئیس اداره ساواک مشهد پیشبینی و انجام گردید»،مقرر میشود که وی به مـلاقات استاندار کشانده شود:«در نـتیجه اقـدامات معموله،مشارالیه یکشنبه 23/10 و پنجشنبه 27/10/[1335] شخصا دو نوبت به ملاقات استاندار به محل استانداری رفته و با تمهیدی که شده ملاقاتهای او با استاندار و رئیس شهربانی تکرار خواهد شد.»در پایان این طرح که نظر بـه عبارت«یک نسخه برای ساواک مشهد فرستاده شود که دنبال نمایند»احتمالا در تهران آماده شده،«نتیجه»گرفتهاند که: «چنانچه استاندار خراسان و ساواک مشهد با تدبیر و مهارت و ورزیدگی کامل،تمام مراحل طـرح مـزبور را به طور منظم و دقیق و طبیعی عمل نمایند پیشبینی میشود که نتیجه مطلوب و مورد نظر گرفته خواهد شد.»102
بنا به سندی دیگر،قرار بوده«موجباتی فراهم شود که اذهان مردم وی را مـربوط بـه دستگاههای دولتی دانسته و جیرهخوار دولت محسوب گردد.»بنا به طراحی ساواک قرار میشود:«از ماه رمضان استفاده کرده به وسیله وعاظ مطالبی درباره چگونگی تشکیلات این جمعیت[پیروان قرآن]و اینکه این پولهـای گـزاف از کجا و به چه وسیله فراهم میشود بیان و موجبات بدبینی و سوءظن مردم درباره این سازمان بیش از پیش فراهم گردد.»حتی پیشبینی میشود که«چنانچه مقدور باشد از طریق مقامات قضایی بـر عـلیه وی اعـلام جرم گردد.»
طرح ساواک کـامل بـود و در آنـ تکلیف دستگیری و شیوه در اختیار گرفتن اماکن تأسیس شده توسط عابدزاده نیز معلوم شده بود:«چنانچه نامبرده تحت عنوان خاصی یا بـه وسـیله اشـخاص به تهران دعوت شده و در مرکز موجبات بازداشت وی فـراهم گـردد اصلح است.»و در مورد اماکن، با توجه به دستیگری در تهران و بیخبر ماندن مردم و فعالین مذهبی و سیاسی:«بدون اینکه عکس العـملی از طـرف طـرفداران وی بشود به خوبی میتوان کلیه اماکن و محلهایی که متعلق بـه تشکیلات مزبور میباشد در اختیار گرفته و برای اینکه در انظار عموم این اقدام دولت مخالفت با مذهب تلقی نگردد بلافاصله ایـن مـحلها تـحویل سایر جمعیتهای مذهبی شده و مراسم سوگواردی و مذهبی انجام شده و در این مـحلها بـه وسیله وعاظ حقیقت امر برای مردم روشن گردد.در مورد مدرسه عسکریه این جمعیت که محصلین مـشغول تـحصیل هـستند عینا بدون اینکه تغییراتی در وضع آن داده شود در اختیار فرهنگ قرار گرفته و مـوجبات ادامـه تـحصیل محصلین طبق برنامه فرهنگی با رعایت قواعد مذهبی و تدریس زبان عربی و شرعیات فراهم گـردد.»103
از اسـناد چـنین بر میآید که فعالیتهای عابدزاده حتی شخص شاه را نیز نگران کرده بود؛چرا کـه در پی طـرح تخریب شخصیتی عابدزاده،این نامه به دفتر شاه میرسد:«به استحضار میرساند بـا بـررسیهایی کـه به عمل آمده اقداماتی در جریان است که پس از مدتی عملیات شخص یاد شده بالا بـه کـلی خنثی خواهد شد.رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور-سرلشکر بختیار.»104
طبق نقشه،عـابدزاده دسـتگیر مـیشود.در تابستان 1336 رهبری نهضت مقاومت ملی، جزوه مهمی درباره نفت و قراردادهای خائنانه جدیدی که شاه بـسته بـود منتشر ساخت. سحرگاهی،تنی چند از اعضای هسته اصلی نهضت مقاومت را در مشهد دسـتگیر کـردند. جـلال الدین فارسی از فعالین سیاسی آن سالها چند تن از دستگیر شدگان را چنین یاد میکند: «استاد محمد تـقی شـریعتی و یـگانه پسرشان-علی شریعتی که دانشجوی دانشکده ادبیات مشهد بود- مرحوم حاجی عـابدزاده مـؤسس انجمن پیروان قرآن که از محبوبیت بالایی در میان توده مردم برخوردار بود،...»105
عبد الرضا غنیان106در یادآوری خـاطرات آنـ روزها میگوید:نیروهای ساواک میخواستند از دیوار خانهاش بالا بروند ولی ضابطی(از مأموران سـاواک وقـت)گفته بود:خودم میگیرمش.صبح رفته بـود دم خـانهاش و در زده بـود رفته بود تو.حاجی برایش چایی آورده بـود. او هـم گفته بود حاجی آقا میخواهیم بزودی با هم برویم مسافرت.بغچهای چیزی لازم داریـ بـردار با هم برویم.حاجی هـم کـه فهمیده بـود هـمراش رفـت به ارتش.آن وقتها در مشهد زندان نـبود.
طـاهراحمدزاده میگوید:«ما خبردار شدیم عابدزاده را میآورند.آن طرف سالن بودیم.هوا سـرد بـود.برایش یک والور فرستادیم.والور را قبول نمیکرد.بـعد غذا برایش فرستادیم،قـبول نـمیکرد. داد زدیم به آن مأمور زنـدان گـفتیم:آقا بگو شخصی و حلال است بخورد.107»شخص یاد شده بالا به اتهام تـحریض مـردم به ارتکاب جنحه و جنایت بـر عـلیه مـصالح داخلی و خارجی کـشور در روز 6/9/1336 در مـشهد دستگیر و به مرکز اعـزام گـردیده است.»108
در پی دستگیری مرحوم عابدزاده،تلاشهایی از ناحیه علما و مذهبیون برای آزادی وی آغاز میشود که شـاخصتر از هـمه نامه حضرت آیت اللّه سید عبد اللّه شـیرازی(ره)است.ایـشان کـه در آنـ هنگام به نجف اشـرف مشرّف شده بود در نامهای به نخست وزیر وقت-حسین علا- مینویسند:«بر حسب اخبار عـدهای جـناب حاجی عابدزاده را از مشهد مقدس حرکت دادهاند و در طـهران مـحبوس یـا تـوقیفاند.خیلی عجیب اسـت.قـطع نظر از مقام دیانت امروزه این اشخاص که حافظ دیانت خود و سعی میکنند در حفظ عقائد و دیانت مـردم مـقابل ایـن سیل بنیان کن که متوجه عموم دیـانات و مـمالک اسـت بـاید اولیـاء امـور قدردانی از آنها نمایند بلکه مساعدت کنند نه عکس باشد.مأمول آنکه بزودی امر خلاصی ایشان را صادر فرمایید که رفع نگرانی حقیر و دیگران و موجب تشکر شود.»109
چند روز بـعد در یکی از گزارشهای رئیس اداره یکم کل ساواک چنین میآید:«با توجه به گزارش دکتر فروزین و نظریه بازجویی نامبرده و اوضاع و احوال متهم که شخصی است مطیع وحاضر است در هر نقطهای که تـعیین شـود زندگی کند به نظر این اداره بهتر است فعلا متهم مزبور با تبدیل قرار از زندان آزاد و در تهران تحت نظر سازمان قرار گیرد.»110و در 13/12/36: «علی اصغر چراغچی باشی مشهور به عابدزاده که از تـاریخ 7/9/36 طـبق قرار بازپرس شعبه 7 دادستانی ارتش بازداشت شده و روز 13/12/36 قرار بازداشت به قرار آزادی به قید التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران تبدیل گردیده است فـعلا در مـسافرخانه اعیان در بازارچه مروی[تهران] سکونت دارد.»البـته پس از مـذاکره با آرشام ساواک خراسان«مراجعت مجدد نامبرده را[به مشهد]فعلا مصلحت نمیدانند.»111
عابدزاده پس از آنکه شش ماه تحت کنترل ساواک در تهران میماند اجازه بازگشت به مـشهد مـییابد.تیمور بختیار رئیس سـازمان اطـلاعات و امنیت کشور در توضیحی برای شاه مینویسد: «مراجعت مشارالیه به مشهد در اجرای اوامر جهان مطاع ملوکانه بوده ولی اجازه تشکیل هیچگونه مجمعی به وی داده نشده است.»112و در ابلاغیهای برای توجیه عوامل ساواک در خصوص ورود عـابدزاده مـیآورد:«از پیشگاه مبارک ملوکانه استدعا شد اجازه فرمایند عابدزاده به مشهد برود.مراتب مورد تصویب ذات اقدس شاهانه قرار گرفت که نامبرده ابلاغ گردید.از لحاظ اینکه موقع ورود نامبرده به مشهد تظاهرات یـا اسـتقبالی نشود مـشارالیه روز 14 جاری با قطار عزیمت و در نیشابور پیاده شده وسیله اتوبوس بقیه راه را طی مینماید که در موقع شب بدون ایـنکه کسی مطلع گردد به مشهد وارد شود.ضمنا در مرکز مذاکره گردیده بـرای تـحبیب و اسـتفاده از وجود او به نفع مصالح کشور با وی نزدیک شوید.»113چنان که طراحی شده بود«عابدزاده شب شانزده جـاری بـه مشهد وارد[شد و]هیچگونه تظاهر و استقبالی صورت نگرفت.»114
فترت نسبی تا فوت
در مدتی کـه عـابدزاده دوره حبس را تحمل میکرد مؤسسات مربوط به وی خاصه مهدیه به همت شاگردانش به فعالیت خود ادامـه میداد.اما خبرهایی که از زندان میرسید به تدریج از نفوذ و وجاهت وی میکاست.حیدر رحـیمپور ازغدی میگوید:«به مـا گـفته بودند که عابدزاده در زندان خودش را باخته.»خود او-با بدبینی نسبت به همه و حتی شاید دوستان-گفته بود:«همه مال خودشان هستند.»در یکی از ملاقاتها به یکی از دوستانش گفته بود:«ما که رفـوزه رفتم.»115چنین به نظر میرسد که رژیم نیز به استفاده از ظرفیتهای او و تأثیرگذاریاش بر تحولات سیاسی-اجتماعی مرتبط با مذهبیون و بازاریها به نفع خود امیدوار بود.با آنکه در تاریخ 13/6/37 تیمور بختیار در نـامهای بـه شاه اعلام کرده بود که«اجازه تشکیل هیچگونه مجمعی به وی داده نشده است»در سند دیگری116به تاریخ 3/8/37 معلوم میشود که«[شاه]مقرر فرمودند معلوم فرمایند در ضمن مراجعت عابدزاده به مشهد اجازه تـشکیل مـجمع پیروان قرآن مجددا به مشارالیه داده شده است یا خیر.نتیجه را اعلام فرمایید تا به شرف عرض برسد.»این در حالی است که پیشتر ساواک مأمور شده بود«برای تحبیب و اسـتفاده از وجـود او به نفع مصالح کشور با وی نزدیک»شود.
از سویی«تیپهایی که او جذب کرده بود وقتی با مسائل دیگر آشنا میشدند توقعات دیگری داشتند که آن توقعات را عابدزاده نمیتوانست بـرآورده کـند،یـعنی سواد و معلومات اجتماعی، سیاسی و دیـنی عـمیق نـداشت و لذا بعدها که از جمعیتهای مؤتلفه کنار کشیدند بعضی از بهترین افرادی که اطراف آقای عابدزاده بودند از او کنار کشیدند،به خصوص بعد از موضعگیریهایی کـه ایـشان بـه دلایلی[بعد از دستگیری در سال 1336]انجام داد.»117محافظهکاری ذاتی وی، پس از دوره زنـدان تـشدید شد.بنا به اظهار فاطمه عابدزاده،دختر آن مرحوم،حتی فعالیتهای مذهبی و آموزشی وی که زمینه عمده تلاشش در دوره بیست سـاله 1337 تـا 1357 بـه نظر میرسد از سال 42 رو به افول گذاشت:«دولت مشکل تراشی میکرد.ایـشان هم خیلی دوست نداشتند پاپیچ دولت شوند و کارهای سیاسی و غیرقانونی دوست نداشتند.»118
بعید نیست که روی آوردن عابدزاده در محدوده زمـانی سـال 1337 تـا 1357 به فعالیت در مؤسسات خیریه مذهبی و آموزشی-که عمدتا هم توسط خـود او پایـهگذاری شده بود-مبتنی بر نوعی تغییر روش در فعالیت و مبارزه نیز باشد.او که تا پیش از سال 1337 توانسته بـود ذهـن شـخص اول رژیم یعنی محمد رضا پهلوی را مشغول خود کند و مسئله وی نیز باشد،دیـگر بـه ایـن نتیجه رسیده بود که«همه مال خودشان هستند.»وی چراغ مؤسسات مزبور را علیرغم همه مـانعتراشیهای دولت تـا حـدود سال 1355 روشن نگه داشت و کوشید در همه صحنههایی که اسلام نیازمند مدافع بود حاضر بـاشد.گـرچه این حضور به تشخیص گذشته و در سطح رهبری حرکتها در مشهد نمینمود اما در آن حد بـود کـه قـول مورد اشاره از آقای محمد رضا حکیمی در ابتدای این مقال را بتوان پذیرفت:حاج علی اصـغر عـابدزاده خراسانی-در فاصله سی سال از حدود سال 1327 ش.تا آغاز انقلاب که بیمار شد-از رجـال دیـنی بـرجسته و فعال خراسان است.
چنان که خانواده مرحوم عابدزاده میگوید تألمات شدیدوی در زلزله طبس و تلفات سـنگین آن و نـیز کشتارهای ایام انقلاب سبب بروز و تشدید ناراحتی قلبی در ایشان گردید؛«خیلی حـساس بـودند و رقـّت قلب داشتند.همین که میشنیدند کسی اتفاقی برایش افتاده بینهایت متأثر میشدند و همین اتفاقات سـبب سـکته ایـشان شد.»سکته اول دهم دیماه 57 پس از شنیدن خبرآتشسوزی در زندان زنان؛«در راهپیمایی بودند کـه ایـن خبر را بهشان میدهند.»و به روایتی: «پس از اطلاع از شهادت شماری از بانوان در روز دهم دیماه و له شدن پیکرهای آنان زیـر شـنی تانکها119و سکته دوم،دو ماه بعد همراه با زمین خوردن و شکسته شدن پا.»120
عـابدزاده حـافظه خود را از دست میدهد.121شکستگی پا و زخمهای کمر نـیز مـزید بـر علت میشوند تا وی مدتی در بیمارستان مـعلولین-مـحل نگهداری کم توانان جسمی و ذهنی-بستری شود.جسم ناتوان وی به مدت هشت سـال بـا نیمه جانی که از وی بـاقی مـانده زنده مـیماند امـا دیـگر عابدزاده از آن همه تلاش و تقلای سـالهای سـلامت جدا میماند.
مرحوم عابدزاده قبلا به طور شفاهی گفته بود:«اگر دولت وقـت مـانع نشد مرا همان جایی که [در سـرداب مهدیه]ساختهام دفن کنید.»پسـ از فـوت در سال 1365،مردم شهر مقدس مـشهد پیـکر او را با تشییعی شکوهمند به حرم مطهر میبرند و طواف میدهند و پس از ادای مراسم مذهبی جنازه را در بـنای مـهدیه[جنب باغ نادری]در قبری که سـالها پیـش در سـردابی،جلو ایوان رو بـه قـبله مهدیه برای خود آمـاده کـرده بوده(و گفته میشد شبها در آن به نماز و راز و نیاز میپرداخته) به خاک میسپارند.122
پانوشتها:
(1)-فاطمه عـابدزاده،دخـتر سوم مرحوم،در مصاحبه 22/3/1384.
(2)-ر.ک:حکیمی،محمد رضـا،عـقل سرخ،چ اول،قـم،دلیـل مـا،تابستان 1383،ص 188.
(3)-شهریه تحصیل و احـیانا حق تدریس.
(4)-فاطمه عابدزاده.
(5)-حاج علی اصغر عابدیان،از دوستان و همراهان بسیار نزدیک مرحوم در فعالیتهای دیـنی،در مـصاحبه 26/2/1384.
(6)-فاطمه عابدزاده.
(7)-عقل سرخ،ص 188.
(8)-«الآن هـم آیـت اللّه غـروی و پسـرانشان در هـمین امورند.البته بـیشتر در کـار سردفتری در تهران و مشهد بودند.»(فاطمه عابدزاده)
(9)-فاطمه و سکینه عابدزاده،22/3/1384
(10)-فاطمه عابدزاده.
(11)-سکینه عابدزاده،دختر اول مرحوم،22/3/84.
(12)-فـاطمه عـابدزاده.
(13)-بـیوگرافی تنظیم شده،در:پرونده انفرادی علی اصغر عـابدازده خـراسانی،مـضبوط در آرشـیو اسـناد مـؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی؛از این پس با نام«پرونده انفرادی»یاد خواهد شد.
(14)-عقل سرخ،ص 188.
(15)-«حاج علی اصغر عابدزاده را باید از نظر فعالیتهای دینی و اجتماعی و سیاسی و اخلاقی(نه در مقامات بـالای علمی و حضور در شناختهای مترقی زمانی)یکی از رجال بزرگ دینی و اجتماعی خراسان در نیمه اول قرن چهاردهم هجری دانست.»(عقل سرخ،ص 193).
(16)-فاطمه عابدزاده.
(17)-همان.
(18)-عقل سرخ،ص 192.البته همان طور که دختر مرحوم،فـاطمه عـابدزاده یادآور میشود«علویه»در مطهری شمالی احداث شده است.
(19)-فاطمه عابدزاده.
(20)-محمد رضا حکیمی در ادامه این قول،درمانگاه جواد الائمه امروز مشهد در نزدیکی جوادیه را شکل امروزی جوادیه میداند،در حالی کـه درمـانگاه را سالها بعد کسان دیگری ساختهاند.
(21)-عقل سرخ،ص 195
(22)-اغلب ملازم حاجی بود و بدون هرگونه ریا،کارهای محوله را انجام میداد.
(23)-در بنای عسکریه کلاسهای ابتدایی دایـر کـرده بود.
(24)-عقل سرخ،ص 193.
(25).سکینه عـابدزاده.
(26)-فـاطمه عابدزاده.
(27)-عقل سرخ،ص 188.
(28)-سکینه عابدزاده.
(29)-فاطمه عابدزاده.
(30)-«بعد به قدری که آنجا نماز خوانده بودند و شبها تا صبح بیدار بودند و پلههای سرداب را بستند تـا وقـتی که فوت کردند و قـبرشان[همان سـرداب]آماده بود.»(فاطمه عابدزاده).
(31)-عقل سرخ،ص 192.
(32)-سکینه عابدزاده.
(33)-عقل سرخ،صص 188 و 189.
(34)-متوفای 1370 شمسی،از شخصیتهای دینی محترم و متعهد مشهد مقدس و از منای آستان قدس رضوی پس از انقلاب اسلامی.
(35)-عقل سرخ،ص 189.
(36)-وی در نخستین سالهای پس از انقلاب[توسط عـوامل گـروه تروریستی سازمان مجاهدین خلق،مشهور به «منافقین»]به شهادت رسید.(عقل سرخ،صص 189 و 190).
(37)-عقل سرخ،ص 189.
(38)-آقای محمد رضا حکیمی،حاج شیخ محمود حلبی(م:1376 ش)،محمد تقی شریعتی(م:1368)و حاج علی اصغر عـابدزاده(م:1365 ش)را سـه رهبران ایـن ائتلاف اعلام میکند.(عقل سرخ،صص 190 و 191).
(39)-فاطمه عابدزاده.
(40)-حاج علی اصغر عابدیان.
(41)-فاطمه عابدزاده.
(42)-نگارنده در مقالهای دیـگر فعالیتهای فاطمیه مشهد را به تفضیل مورد بررسی قرار خواهد داد.
(43)-جعفریان،رسـول،جـریانها و سـازمانهای مذهبی-سیاسی ایران(از روی کار آمدن محمد رضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی)سالهای 1320-1357،چ تهران،مرکز اسـناد انـقلاب اسلامی-پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پاییز 1383،ص 106.
(44)-منصوری،پروین،تاریخ شفاهی کانون نشر حـقایق اسـلامی،چ اول،تـهران،مرکز اسناد انقلاب اسلامی،تابستان 1384،ص 59.به نقل از:مصاحبه با حیدر رحیمپور(4/10/1369)آرشیو مرکز انقلاب اسـلامی،بازیابی 18857.
(45)-عقل سرخ،ص 188.
(46)-پرونده انفرادی،بیوگرافی عابدزاده در اداره یکم از اداره کل سوم ساواک.
(47)-جریانها و سـازمانهای مذهبی-سیاسی ایران،ص 106.
(48)-فـاطمه عـابدزاده.
(49)-ر.ک:جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران،صص 370،371،537.(البته آقای رسول جعفریان در این فعالیت از چهرههایی چون شیخ محمود زاکریزاده(تولاّیی)مشهور به حلبی،از وعاظ مشهور خراسان بود و پس از شهریور 1320 از روحانیون سرشناس مشهد به حـساب میآمد.در جریان انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی و نیز در حمایت از آیت اللّه کاشانی در جریان نهضت ملی نفت کوشا بود.اما پس از کودتای 28 مرداد از سیاست کناره گرفت و انجمنی بهنام انجمن حجتیه را در مشهد تـأسیس کـرد.آیت اللّه حاج آقا مهدی نوغانی از علما و مدرسان معاصر مشهد است.وی در سال 1345 هـ.ق.در مشهد متولد شد و پس از خواندن دروس جدید،به تحصیل علوم دینی پرداخت و ادبیات را از آقای ادیب ثانی فرا گرفت.او از مـحضر آیـات به خصوص آیت اللّه میلانی استفاده کامل نمود و از مبانی اصول و فقه ایشان بهرهمند گردید.بعد از انقلاب از مدرسان بنام مشهد شد و به اقامه جماعت و تفسیر قرآن و بیان مبانی اعتقادی و دروس اخلاقی پرداخـت.(تـاریخ شفاهی کانون نشر حقایق اسلامی،صص 298 و 302).
(50)-ر.ک:تاریخ شفاهی کانون نشر حقایق اسلامی،ص 60.
(51)-پرونده انفرادی.
(52)-تاریخ شفاهی کانون نشر حقایق اسلامی،ص 58.
(53)-به سال 1286 هـ.ش در دهستان مزینان در خانوادهای روحانی متولد شـد.تـحصیلات مـقدماتی حوزوی را در مزینان نزد پدر و عمویش بـه اتـمام رسـانید.در هفده سالگی برای ادامه تحصیل به مشهد مهاجرت کرد و نزد اساتیدی چون شیخ محمد تقی ادیب نیشابوری،حاج میرزا احمد مـدرس،حـاج شـیخ هاشم قزوینی و حاج شیخ کاظم دامغانی مشغول بـه تـحصیل شد.پس از مدتی که مدارس قدیم به دستور رضا شاه برچیده شد،به منظور تربیت نسل جوان و تبلیغ اسـلام بـه فـعالیتهای فرهنگی پرداخت.به استخدام فرهنگ نیز درآمد و در مدارسی مانند ابـن یمین،فردوسی،شرافت و فیوضات به تدریس مشغول شد.پس از چندی،دانش آموزان تحت تأثیر تعلیمات و سخنان او قرار گرفتند و تـمایل خـود را بـه ایجاد کلاسهای خارج از مدرسه اظهار داشتند.این امر باعث شد تـا پایـههای کانون نشر حقایق اسلامی ریخته شود.در کنار فعالیتهای مذهبی-فرهنگی کانون،وی به فعالیتهای سیاسی نیز مـیپرداخت.او بـه حـمایت از نهضت ملی شدن نفت قبرخاست و پس از کودتا از گروههای سیاسی معارض نظام شاه نـیز حـمایت کـرد.در سال 1336 و نیز در سال 1352 دستگیر و زندانی شد.در سال 1342 به تهران مراجعت کرد و در حسینیه ارشاد بـه فـعالیتهای فـرهنگی-مذهبی ادامه داد و بالاخره با تربیت فرزندش علی شریعتی عقاید خود را به طور گستردهتری بـه نـسل بعدی منتقل نمود.تألیفاتی همچون تفسیر نوین،وحی و نبوت،خلافت و ولایت(ع)شاهد رسـالت مـهدی(عـج)موعود امم از او به جای مانده است.وی در فروردین 1366دارفانی را وداع گفت.(تاریخ شفاهی کانون نـشر حـقایق اسلام،صص 290 و 291).
(54)-تاریخ شفاهی کانون نشر حقایق اسلامی،صص 136 و 137.
(55)-همان.ص 140.
(56)-همان،ص 60.
(57)-همان،صـص 58 و 59.
(58)-هـمان،ص 61.
(59)-هـمان،صص 138 و 140.
(60)-طاهر احمدزاده هروی به سال 1300.ش در خانواده مذهبی اهل مشهد متولد شد.تحصیلات خود را تـا دیـپلم(در سال 1319)ادامه داد،اما با وجود استعداد و توصیه دبیران دبیرستان به علت مـشکلات خـانوادگی از ادامـه تحصیل محروم ماند.با آغاز جنگ جهانی دوم و آشنایی با محمد تقی شریعتی،مرحله نوینی در زنـدگی وی آغـاز شـد.همکاری وی در فعالیتهای فرهنگی کانون تا سال 1329 به طور مستمر ادامه داشت تـا ایـنکه نهضت ملی نفت آغاز شد و وی پس از کودتای 1332 به سازماندهی نهضت ملی خراسان پرداخت.در سال 1336 به همراه دیـگر اعـضای کانون نشر حقایق اسلامی به اتهام فعالیتهای نهضت مقاومت ملی دستگیر و بـا هـواپیما از مشهد به تهران فرستاده شد و به زنـدان قـزل قـلعه منتقل گردید.
احمدزاده در جریان چند دستگیری سـه سـال در زندان به سر برد.آخرین بار به دنبال فعالیتهای مستمر سیاسی،رژیم شـاه او را بـه اتهام این اقدامات در مهرماه 1350 بـه ده سـال زندان مـحکوم کـرد.هـمان سال در حالی که در زندان به سـر مـیبرد،دو تن از فرزندانش،مسعود و مجید(تئوریسین فداییان خلق)اعدام شدند.
احمدزاده سال 1357 پس از آزادی از زنـدان بـه سمت استانداری خراسان منصوب شد امـا در تلاطمهای سیاسی سال 1360 بـه اتـهام اقدامات ضد امنیتی دستگیر و بـه مـدت پنج سال(تا سال 1365)در زندان به سر برد و پس از آن به کشاورزی پرداخت.(تاریخ شـفاهی کـانون نشر حقایق اسلامی،صص 283 و 284.)
(61)-و مـعمولا شـیر قـهوهای،بنا به قـولی دیـگر.
(62)-تاریخ شفاهی کانون نـشر حـقایق اسلامی،ص 59.
(63)-جمعیتهای مذهبی فعال در دهه 1320 عموما رویکرد ایدئولوژیک به دین داشتند و تا حدودی از انـسجام و تـشکیلات منظم برخوردار بودند.اولین جمعیت از ایـن نـوع که در نـیمه اول دهـه 20 مـشغول به فعالیت شد انـجمن تبلیغات اسلامی نام داشت؛جمعیتی که با شیوهای نوین و تحت رهبری فردی غیر روحانی قـبل از تـأسیس کانون نشر حقایق اسلامی در مشهد بـه فـعالیت مـشغول شـد.انـجمن تبلیغات اسلامی شـعبهای از انـجمن مرکزی در تهران بود که به دست عنایت اللّه شهابپور تأسیس گردید.شهابپور جوانی تحصیل کرده و دارای علایق مـذهبی بـود.وی دکـترای حقوق داشت و به وکالت در دادگستری مشغول بـود.بـه زبـان فـرانسه مـسلط و بـه زبان آلمانی آشنایی مختصری داشت و فاقد اطلاعات اسلامی و حوزوی بود.از نظر تشکیلاتی بسیار جدی مینمود و در ایجاد تشکیلات منظم و قاعدهمند توانا بود.در انجمن جلسات هفتگی دایر بود و مـجلهای ماهیانه از سوی مرکز برای اعضا در سراسر کشور و حتی خارج از کشور فرستاده میشد.بین اعضا پیوند اخوت برقرار بود.اسم و آدرس کلیه اعضا در سراسر کشور در اختیار تکتک افراد قرار میگرفت تا در مـوقع لزوم قـبا یکدیگر ارتباط برقرار کنند.(تاریخ شفاهی کانون نشر حقایق اسلامی،ص 63).
(64)-حیدر رحیمپور ازغدی در سال 1311 هـ.ش در مشهد در خانوادهای کاملا مذهبی به دنیا آمد.در دوران نوجوانی جذب انجمن پیروان قرآن شد و بـه تـحصیل دروس حوزوی نزد مرحوم عابدزاده پرداخت.در سال 1329 هـ.ش با ایجاد جریانهای سیاسی در مشهد به همراه انجمن پیروان قرآن به حیطه گام نهاد.پس از مـدتی بـا کانون همراه بود.در حال حـاضر بـه شغل آزاد مشغول است و یکی از فرزندان ذکور وی[دکتر حسن رحیمپور ازغذی]از نویسندگان و متفکران مذهبی معاصر به حساب میآید.(تاریخ شفاهی کانون نشر حقایق اسلامی،ص 288.)
(65)-هـمان،ص 144.
(66)-هـمان،صص 170 و 171.
(67)-همان،صص 157 و 158،بـه نـقل از:طاهر احمدزاد.
(68)-ر.ک:همان،ص 313.
(69)-سخنران دیگر محمد تقی شریعتی است.
(70)-پرونده انفرادی،نامه 21/10/30-5758/1 کفیل شهربانی خراسان به فرماندهی لشکر 8 خراسان.
(71)-همان،نامه 7/2/31-1026/3 معاون شهربانی خراسان به فرماندهی لشکر 8 خراسان.
(72)-همان،نـامه 13/2/31-1026/3 مـعاون شهربانی خراسان به فرماندهی لشکر 8 خراسان.
(73)-همان،نامه 16/2/31-1091/1 کفیل شهربانی خراسان به فرماندهی لشکر 8 خراسان.
(74)-همان،نامه 17/2/31-1124/1 کفیل شهربانی خراسان به فرماندهی لشکر 8 خراسان.
(75)-پرونده انفرادی.
(76)-عقل سرخ،صص 196 و 197.
(77)-پرونـده انـفرادی،نامه 5/5/356631 مـعاون شهربانی خراسان به فرماندهی لشکر 8 خراسان.
(78)-در دوره نخست وزیری مصدق وی مدتی را در حبس گذرانده است.
(79)-در دوره نخست وزیری مـصدق وی مدتی را در حبس گذرانده است.
(80)-پرونده انفرادی،نامه 22/11/31-985/5 رئیس شهربانی خراسان بـه فـرماندهی لشـکر 8 خراسان.
(81)-فارسی،جلال الدین،زوایای تاریک،چ اول،دفتر ادبیات انقلاب اسلامی،تهران،بهار1373،ص 13.
(82)-پرونده انفرادی،نامه 17/1/32-480/1 رئیس شـهربانی خـراسان به استاندار خراسان.
(83)-همان،گزارش مورخ 21/1/32 رئیس شهربانی خراسان به اداره اطلاعات شـهربانی کـل کـشور.
(84)-همان،23/1/32.
(85)-ر.ک:عاقلی،باقر،شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران،چ اول،3 مجلد،تهران،گفتار-علم،پایـیز 1380،ج اول،صص 154-156.
(86)-قیام عمومی در تهران و شهرستانها به رهبری آیت اللّه کاشانی برای سرنگونی دولت قـوام و روی کار آوردن مجدد دولتـ مـصدق در سی تیر 1331 که به شهادت عده زیادی منجر شد.
(87)-علی الظاهر در نهم اسفند 31 شاه و ثریا پس از مذاکرهای چهار ساعته میان مصدق و شاه تصمیم به خروج از کشور میگیرند که با دخالت بـعضی چهرههای سیاسی و مذهبی منتفی میشود و تهدیداتی متوجه مصدق میگردد.بررسی ابعاد این واقعه و زوایا و پیچیدگیهایی که در پس این تظاهر نهفته،نیازمند مجال دیگری است.
(88)-پرونده انفرادی.
(89)-انجمن پیروان قرآن.
(90)-پرونده انـفرادی،نـامه 1/9/33-20288رکن 2 ستاد ارتش به فرماندهی لشکر 8 خراسان.
(91)-از محل کمک بازاریهای خیّر و متموّل.
(92)-پرونده انفرادی،نامه 1/9/33-20288 رکن 2 ستاد ارتش به فرماندهی لشکر 8 خراسان.
(93)-پرونده انفرادی،نامه 9/11/33-15810 رکن 2 ستاد لشکر 8 خراسان بـه ریـاست ستاد ارتش(رکن 2 تهران).
(94)-همان.
(95)-پرونده انفرادی.
(96)-همان.
(97)-پرونده انفرادی.
(98)-همان،8/6/35 نامه رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی به رکن 2 ارتش.
(99)-همان،گزارش 27/6/35-922/ض فرمانده سپاه 6 خاور به تیمسار ریاست ستاد ارتـش.
(100)-پرونـده انفرادی.
(101)-در جایی از این سندی وی«یک نفر از افراد مبارزین خراسان»معرفی شده است.
(102)-پرونده انفرای.
(103)-همان،نامه 21/1/36-116/ص ساواک خراسان به ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور.
(104)-همان،29/2/36-2093.
(105)-زوایای تاریک،ص 20.
(106)-فرزند حـسین،مـتولد 1301.اصـلیت او یزدی است.وی از فعالان مذهبی پیـروان قـرآن و مـدرسه نواب بود.پس از پیروزی انقلاب اسلامی،از طرف .تولیت آستان قدس به عضویت هیئت امنای آستان قدس رضوی انتخاب شد.(تاریخ شـفاهی کـانون نـشر حقایق اسلامی،ص 292).
(107)-تاریخ شفاهی کانون نشر حقایق اسـلامی،ص 203.
(108)-پرونـده انفرادی،نامه 7/9/1485336 رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور به دادستانی ارتش.
(109)-همان،5/11/36.
(110)-همان،23/11/36.
(111)-پرونده انفرادی.
(112)-همان،13/7/37.
(113)-همان،14/7/37.
(114)-همان،تلگرام آرشـام رئیـس سـاواک خراسان به ریاست ساواک،16/7/37.
(115)-تاریخ شفاهی کانون نشر حقایق اسـلامی،صص 203،204،207.
(116)-نامه رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی به بختیار رئیس ساواک،به شمار 513.
(117)-تاریخ شفاهی کانون نشر حقایق اسـلامی،ص ص 142 و 143،بـه نـقل از:احمدزاده،طاهر.
(118)-23/3/84.
(119)-عقل سرخ،ص 199.
(120)-سکینه عابدزاده،22/3/84.
(121)-عقل سرخ،ص 199.
(122)-همان.
فصلنامه مطالعات تاریخی،شماره 10 ، زمستان 1384 ،صفحه 117 تا 142