01 مرداد 1393
جریانشناسی 30 تیر 1331
تمامی لحظات پیروزی و کامیابی ملت ایران بر پایه دو امر مشترک و همانند استوار شدهاند.
1ـ رهبری کاریزماتیک و ایدئولوژی قوی
2ـ حمایت تودههای مردمی
این دو عامل تاثیرگذار همچون سایر جنبشها و نهضتهای سیاسی ـ اجتماعی ملت ایران در واقعه قیام خونین 30 تیر 1331 نمود عینی یافت. نوشتار حاضر در پی واکاوی قیام 30 تیر 1331 و آنچه پیش و پس این قیام خونین روی داد، است. چرا که همواره تاریخ معاصر ایران با این سوال مواجه است که چه چیزی باعث شد قیام پیروزمندانه مردم ایران در 30 تیر پس از گذشت تنها 13 ماه با کودتای 28 مرداد سال 1332 براحتی شکست بخورد و مردمی که در روز 30 تیر در جهت نیل به هدف غائی خود از بذل جان نیز دریغ نداشتند در 28 مرداد نه تنها مقاومت نمیکنند بلکه استقبال هم میکنند، اتفاقی که به عینه در دوره مشروطه و کودتای سردار سپه در سال 1299 رخ داده بود.
پیرامون این موضوع پژوهشگران و مورخان هریک به فراخور حال و بعضا بر اساس حب و بغضها انگارههایی را مطرح میسازند که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
گروهی معتقدند مصدق هیچگاه مرد روزهای سخت و بحرانی نبوده، از این رو هر گاه در شرایط حساس و تنشزا قرار میگرفت به جای ایستادگی و مقاومت عطای کار را به لقایش میبخشید و با کنارهگیری و انزواطلبی به احمدآباد میرفت. از آن جمله میتوان به کنارهگیری او از نخستوزیری در 25 تیر 1331 اشاره کرد. پس از آنکه محمدرضا پهلوی با درخواست مصدق برای در اختیار گرفتن وزارت دفاع مخالفت کرد، وی براحتی عرصه را خالی کرد و استعفا داد.
جمعی اساسا به مصدق بدبین هستند و میگویند از آنجا که مصدق از خاندان اشرافی بود سعی در از بین بردن نهضت داشت؛ او که پس از استعفا و کنارهگیری از نخستوزیری در 25 تیر 1331 با فشار مردم و پیگیریهای مجدانه آیتالله کاشانی مجددا بر سریر قدرت تکیه زد و با در پیشگرفتن رویهای نامناسب باعث تعطیلی مجلس شورای ملی شد و با بیتوجهی به هشدار آیتالله کاشانی در 27 مرداد 1332 نسبت به کودتا، فضا را برای کودتاگران 28 مرداد مهیا و بدون هیچ مقاومتی تسلیم آنان شد.
گروهی از طرفداران دکتر مصدق نیز متقابلا معتقدند آیتالله کاشانی با عدم حمایت از دولت مصدق باعث شکست نهضت در 28 مرداد 1332 شد.
و بالاخره جماعتی نیز قائلند آیتالله کاشانی با پناهدادن به سپهبد زاهدی در مجلس هفدهم شورای ملی در پس پرده با کودتاگران همداستان شد و به تمام تلاشهای ضد استعماری خود پشت پا زد.
باید در نظر داشت که همواره یکی از علل شکست نهضتها و جنبشهای سیاسی و اجتماعی عدم تداوم حمایت پایههای اصلی آنها یعنی مردم است. آنجا که مردم از رهبرانشان حمایت کردند حماسه 30 تیر 1331 رقم خورد و با عدم حمایت توده مردم، نهضت با کودتای 28 مرداد 1332 دچار شکست شد.
قبل از نخستوزیری دکتر مصدق، استبداد داخلی دربار رضاخانی و پس از آن محمدرضا و استعمار و تهدیدات بیرونی انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی که چشم طمع بر ذخایر نفتی جنوب و شمال ایران دوخته بودند، موجب همگرایی نیروهای ملی و مذهبی شد و استقلال سیاسی و اقتصادی و رهایی از چنگال استعمار را یکصدا خواهان شدند. جنبش تنباکو و انقلاب مشروطه نشانگر آن بود که هرگاه جنبشها و نهضتها همراهی نیروهای مذهبی را در پس خود داشته باشند، تضمینکننده مشارکت و همیاری گسترده مردم در حمایت از آن است. البته این مشارکت تودهوار متفاوت از مشارکت مدنی و نظاممند است.
دورکهایم معتقد است، جامعه تودهای معمولا در جوامع در حال گذار از جامعه سنتی به مدرن پدید میآید. از دیدگاه دورکهایم، جامعه تودهای مظهر وضعیت بیهنجاری است. جنبش تودهای، بسیج و سازمان سیاسی گسترده، ویژگی اساسی جامعه تودهای است که در نتیجه بسیج سیاسی، طبقات پایین جامعه به درون حوزههای سیاسی راه پیدا میکنند و اساسا همبستگی تودهای نه علایق گروهی و صنفی بلکه روابط شخصی ایدئولوژیک است.1
جامعه تودهای نیز همواره دارای گرایشهای پوپولیستی است، تنها خواستههایی که به اراده تودهها نسبت داده میشود، مشروع به شمار میروند. در این جوامع، رهبران در قالب کاریزماتیک قرار گرفته و از اهمیت بسیاری برخوردارند، آنها میکوشند خود را آیینه تمامنمای آرزوهای تودهها نشان دهند. تودههای جمعیتی نیز خود به سادگی در معرض بسیج رهبران سیاسی قرار میگیرند.2
براساس آنچه آمد، رهبران نهضت ملی نیز که در حافظه تاریخی خود انقلاب مشروطه را به یاد داشتند از شیوه پوپولیستی مدد جستند و با فراخوان تودهها از ظرفیتهای جامعه آن روز ایران بهره بردند. افرادی همانند مهدی قصاب، مصطفی دیوانه، رمضان یخی و دیگرانی از این دست که هر کدام اعوان و انصاری داشتند و با حضور در متینگها فوجی از جمیعت را پدید میآوردند و با فریادهای مرده باد، زنده باد، نهضت را برای رسیدن به هدف غائی کمک و یاری میکردند.3
به نظر میرسد، اختلاف رهبران، نبود مشارکت قانونی و ریشهدار مردم و مهمتر از آن عدم تدوام این حمایت نتوانست نهضت ملی ایران را به سر منزل مقصود برساند، همچنان که این اتفاق در نظام مشروطه نیز افتاد. به گونهای که هرج و مرج ناشی از آن سرانجام منجر به کودتای 1299 رضاخانی با حمایت بیگانگان شد و جالبتر آنکه شرایط هرج و مرج ناشی از عدم قدرت مرکزی منجر به حمایت و استقبال روشنفکران متجدد از کودتا شد و ایجاد صلح و امنیت و ثباتی که رضا خان سردار سپه مدعی آن بود با حمایت بخشهایی از مردم نیز روبهرو شد، اتفاقی که در 28 مرداد 1332 نیز تکرار شد. البته نباید از این نکته بگذریم که همگرایی و واگرایی رهبران نهضت تاثیری حیاتی و سرنوشت ساز در حمایت توده از نهضت داشته و دارد.
تلاش دولت انگلستان و دربار ایران برای تصویب قرارداد الحاقی نفت باعث شد که اقلیت مجلس چهاردهم با آن مخالفت ورزند به گونهای که آیتالله کاشانی اعلامیه تندی علیه شرکت نفت انگلیس صادر کرد و عدهای از نمایندگان مجلس پانزدهم طرح لغو قرارداد را به مجلس تقدیم کردند. حادثه ترور شاه در 15 بهمن 1327 باعث سرکوب آزادیخواهان و تبعید آیتالله کاشانی شد. با تشکیل مجلس شانزدهم و راهیابی مصدق و کاشانی به مجلس و حمایت آیتاللهالعظمی بروجردی، مبارزات برای ملیشدن صنعت نفت وارد شرایط جدیدی شد. بر این اساس علما و مجتهدان بزرگی همچون آیاتعظام سیدمحمدتقی خوانساری، بهاءالدین محلاتی، عباسعلیشاهرودی، سید محمود روحانی قمی و کلباسی بر لزوم حمایت از آیتالله کاشانی تاکید کردند.4
آیتالله کاشانی و رهبران مذهبی و ملی دیگر، مردم را به حمایت از ملیشدن صنعت نفت فراخواندند. تودههای مردم که اتحاد و همبستگی رهبران ملی و مذهبی را برای استیفای حقوق پایمالشده ملت مشاهده کردند با تجمعات خود به حمایت از نهضت پرداختند و سرانجام لایحه ملیشدن صنعت نفت در 29 اسفند 1329 به تصویب رسید و در اردیبهشت 1330 مصدق از سوی اکثریت مجلس برای نخستوزیری پیشنهاد شد.
مصدق در موقعیت جدید، کانون توجه را از مجلس به خیابانها و تودههای مردم معطوف ساخت. همچنان که روزنامه اطلاعات نوشت، مصدق همواره به تظاهرات خیابانی متوسل میشد تا مخالفان را در فشار قرار دهد و در نتیجه مجلس را زیر نفوذ خود درآورد.5
رهبران نهضت در این دوره مصمم بودند اختلافات موجود را کنار بگذارند و مساله نفت و مبارزه با استعمار انگلیس را بر دیگر مسائل مقدم بدارند و بر این اساس، آیت الله کاشانی به مردم نیز اعلام کرد مادامی که جبهه ملی به مبارزه مقدس و ملی با انگلیس ادامه میدهد از مصدق حمایت خواهد کرد. در این دوران همگرایی رهبران نهضت که کلید موفقیت آنها بود، در اوج خود قرار داشت.
دولت انگلیس در مبارزه با ملی شدن صنعت نفت 3 اقدام انجام داد که در هر 3 مورد، پشتیبانی نیروهای مذهبی و مردمی از دولت مصدق بخوبی مشهود بود.
1ـ تهدید نظامی 2ـ طرح دعاوی حقوقی در شورای امنیت ملل متحد و دیوان دادگستری بینالمللی 3ـ تحریم اقتصادی
آیتالله کاشانی در مواجهه با تهدید نظامی انگلیس اعلام کرد که در این صورت حکم جهاد میدهد و در زمان تحریم اقتصادی و هنگامی که دکتر مصدق دست به انتشار اوراق قرضه ملی زد، خرید آنها از سوی مردم را یک واجب شرعی اعلام کرد.
مصدق حتی طرح اقتصاد بدون نفت را با محدودیت واردات، کاهش قیمت ریال، افزایش صادرات، کاهش هزینهها، افزایش مالیات، چاپ اسکناس بدون پشتوانه و انتشار اوراق قرضه ملی اجرا کرد. تمامی اقدامات دکتر مصدق با حمایت آیتالله کاشانی و به تبع آن با پشتوانه مردم صورت گرفت.
پس از آنکه مجلس هفدهم، رای اعتماد به مصدق داد و وی را مجددا به عنوان نخستوزیر انتخاب کرد، مصدق در شرایط حساس آن زمان و تنها به خاطر اختلاف با شاه در مورد تصدی سمت وزارت جنگ در 25 تیر 1331 بدون اطلاع آیتالله کاشانی و حتی جبهه ملی استعفا کرد و قوامالسلطنه جانشین وی شد. دربار و قوام با علم به اینکه کاشانی تنها کسی است که وضع موجود را تحمل نخواهد کرد و مانع رسیدن آنها به مطامعشان میشود سعی در تطمیع یا تهدید وی داشتند. قوام ابتدا از در مسالمت و دوستی وارد شد و علی امینی را با پیامی نزد وی فرستاد. دکتر شروین که در آن جلسه حضور داشت، این ملاقات را چنین روایت میکند:«آقای قوام گفتند که چون من نخستوزیر خواهم شد، آیتالله نظر خود را درباره کابینه اظهار نماید.» آیتالله کاشانی در جواب گفت: «بیسواد به قوام بگو تا دکتر مصدق هست هیچ کس نمیتواند نخستوزیر شود.» و هر چه دکتر امینی اصرار و پافشاری کرد به جایی نرسید. دکتر علی امینی مایوس و دست خالی بیرون رفت.6
قوامالسلطنه مجددا ارسنجانی را برای سازش نزد کاشانی فرستاد و اظهار کرد به شرط سکوت، قوام انتخاب 6 وزیرش را در اختیار آیتالله قرار دهد.7 اما مجددا جواب آیتالله کاشانی منفی بود و قاطعانه پیشنهاد قوامالسلطنه را رد کرد. شاه نیز علاء، وزیر دربار را نزد کاشانی فرستاد تا نخستوزیری قوام را بپذیرد. آیتالله کاشانی در پاسخ گفت: «به عرض اعلیحضرت برسانید اگر در بازگشت دولت مصدق تا فردا اقدام نفرمایند، دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد.»8
دربار و قوام پس از اینکه از آیتالله کاشانی مایوس و ناامید شدند، درصدد برآمدند راهی دیگر را در پیش بگیرند. ارسنجانی مشاور قوام در خاطرات روز 29 تیر ماه خود مینویسد که قوام گفت:«دستور دادم شهربانی سید ابوالقاسم کاشانی را توقیف کند... امروز او را توقیف خواهند کرد و شما خواهید دید که چه تاثیری در اوضاع میکند.»9
قوام در ارزیابی نقش آیتالله کاشانی راه را درست رفته بود اما در ارزیابی قدرت آیت الله کاشانی دچار اشتباه شد. قوام به خیال خام خود که با یک اولتیماتوم قادر به جداکردن دین از سیاست و منزویساختن آیتالله کاشانی است با توپ و تشر به میدان گام گذاشت و در بیانیهای گفت:«کشتیبان را سیاستی دگر آمد» اما بنا به نوشته پروفسور ذبیح «سیاست قوام در زمینه دورکردن روحانیون از سیاست در آن مرحله زمانی از تحولات ایران، به نوبه خود در ایجاد قیام خونین 30 تیر موثر بود و به عمر کابینه چند روزه قوام پایان داد.»10
پس از 5 روز تظاهرات عمومی و خیزش مردم در 30 تیر، دربار ایران عقبنشینی کرد و بار دیگر مصدق مامور تشکیل کابینه شد. در این میان پافشاری رهبران و همگرایی آنها و حمایت صادقانه توده مردم، باعث به وجود آمدن این پیروزی تاریخی شد. مصدق در پی پیروزیاش ضرباتی پشت سر هم نه فقط به شاه و ارتش بلکه بر اعیان و زمینداران و هر دو مجلس وارد آورد.11
مصدق، سلطنتطلبان را از کابینه اخراج کرد و وزارت جنگ را به عهده گرفت. تماس شاه را با دیپلماتهای بیگانه ممنوع ساخت و اشرف پهلوی را به خارج از کشور تبعید کرد. همچنین تاکید وی بر عدم دخالت آیتالله کاشانی در امور جاری و شنیدن زمزمههای جدایی دین از سیاست از طرف جناح متجدد جبهه ملی، همراهی جبهه مذهبی و سنتی را با نهضت دچار تردید ساخت.
مصدق که اینک دارای قدرت بیبدیلی شده بود از حامیان سنتی و قدیمی خود بتدریج کنارهگیری کرد و در حقیقت رویه مصدق بعد از قیام 30 تیر به طور کلی با رویه قبلیاش تغییر یافت. مصدق در تعقیب و مجازات عاملان جنایتهای 30 تیر با مسامحه رفتار کرد و مانع مجازات آنها شد. او حتی از احمد قوام آشکارا حمایت کرد که این رفتار با مخالفت شدید آیتالله کاشانی مواجه شد. چرا که ایشان خود را در قبال خانوادههای ستمدیده و داغدار جریان 30 تیر مسوول میدانست. همچنین انتصابات مصدق بحثبرانگیز بود. کسانی همچون سرتیپ دفتری به ریاست گارد گمرک، سرتیپ افشار طوس به ریاست شهربانی، سرلشکر وثوق به معاونت وزارت جنگ و رئیس ژاندارمری، دکتر امینی به وزارت اقتصاد ملی و بالاخره شاپور بختیار به معاونت وزارت کار انتخاب و انتصاب شدند که بعضا سوء پیشینه داشتند. مصدق که تا 6 ماه از مجلس اختیارات فوقالعاده درخواست کرده بود تا قوانین لازم را در حوزههای گوناگون وضع کند، بار دیگر خواهان تجدید اختیارات فوقالعاده به مدت 12 ماه شد و این هم باعث دلسردی همراهان قدیمی و ایجاد شکاف عمیق میان مصدق و آیتالله کاشانی و یاران جبهه ملی شد و در اوضاع و احوالی که مصدق یکهتازی میکرد و به گمان خود با تکیه بر مردم دیگر نیازی به مساعدت یاران سابق نمیدید، افسران سلطنتطلب با همراهی و مداخله نیروهای خارجی طرح کودتا را ریختند و در 28 مرداد 1332 براحتی نهضت ملی ایران را شکست دادند، چرا که مصدق با اتکای بر سیاستهای تودهای نتوانست تغییرات نهادمند منسجم و پایداری را فراهم آورد و با روند غیر دموکراتیکی که در پیش گرفته بود و همچنین با اختیارات فراقانونی و ناقض قوانین دموکراتیک باعث اختلاف در سطح راهبران و رهبران از یکدیگر شد تا طراحان کودتای 28مرداد براحتی جنبش مردمی را ناکام بگذارند.
پینوشت:
1ـ بشیریه، حسین؛ جامعهشناسی سیاسی، ص 256.
2ـ مظاهری، محمد مهدی و بخشایش اردستانی، احمد؛ درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی، ص 240.
3ـ کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور، سال اول، شماره دوم، تیر و مرداد ماه 1387.
4ـ بشیریه، حسین؛ جامعهشناسی سیاسی، ص 245.
5ـ آبراهامیان، یرواند؛ ترجمه گلمحمدی، احمد و فتاحی، محمدابراهیم، ایران بین دو انقلاب، ص 329.
6ـ شروین، محمود؛ دولت مستعجل، ص 134.
7ـ مکی، حسین؛ وقایع 30 تیر، ص201.
8ـ روحانیت و اسرار فاش نشده، سند شماره 40، ص 155.
9ـ ارسنجانی، حسن؛ یادداشتهای سیاسی در وقایع 30 تیر، ص 66.
10ـ ذبیح، سپهر؛ ایران در دوره دکتر مصدق، ص 80.
11ـ ایران بین دو انقلاب، ص 335.
جام جم آنلاین