27 اسفند 1386
شجاعت مردم
منبع گزارش نموده است که:
1 ـ در ساعت 2314 مورخه 24/2/2537 از مقابل سینما شهر فرنگ با یکی از دوستانم به قصد رفتن به منزل واقع در خیابان وحید سوار یک خودرو پیکان فیروزهای که رانندگی آن را مردی با مشخصات زیر به عهده داشت سوار شدیم و بعد از سوار شدن راننده چنین اظهار داشت: شما حتما با هم دوست هستید و خدمت میکنید ولی خواب هستید که ببینید اطراف اصفهان مردانی چون آیتالله شمس آبادی و گلپایگانی و مرد خیر و خداپرستی چون خمینی برخاستهاند معلوم است که شما اهل دین نیستید هم اکنون در تهران پسران جوانی هستند که در راه دین شهید میشوند آن وقت شما این چیزها را نمیدانید و صبر کنید ان شأالله چند وقت دیگه حکومت اسلامی میشود، بزار آقای خمینی جهاد کند آن وقت وضع مملکت را خواهید دید که دیگر جوانها وقت خود را برای مشروب فروشیها و... نخواهند گذرانید من فقط دلم میخواهد لااقل دوستانتان را مطلع کنید و بگوئید تا حکومت اسلامی نباشد ما آسایش نداریم و خوشبختانه تمام نظامیها مطلب را خوب میدانند. 2 ـ موقع پیاده شدن از اتومبیل نامبرده خواستم غیر محسوس شماره خودرو نامبرده را یادداشت کنم راننده از ماشین پیاده شد و گفت بیا خودم بهت بگویم من که ترس ندارم شما هم فکر نکن که من سازمانی هستم و مجدداً خداحافظی کرد و من به علت این که شماره اتومبیل وی پاک شده بود نتوانستم یادداشت کنم شماره اول آن از چپ عدد 3 بود.
1 ـ در ساعت 2314 مورخه 24/2/2537 از مقابل سینما شهر فرنگ با یکی از دوستانم به قصد رفتن به منزل واقع در خیابان وحید سوار یک خودرو پیکان فیروزهای که رانندگی آن را مردی با مشخصات زیر به عهده داشت سوار شدیم و بعد از سوار شدن راننده چنین اظهار داشت: شما حتما با هم دوست هستید و خدمت میکنید ولی خواب هستید که ببینید اطراف اصفهان مردانی چون آیتالله شمس آبادی و گلپایگانی و مرد خیر و خداپرستی چون خمینی برخاستهاند معلوم است که شما اهل دین نیستید هم اکنون در تهران پسران جوانی هستند که در راه دین شهید میشوند آن وقت شما این چیزها را نمیدانید و صبر کنید ان شأالله چند وقت دیگه حکومت اسلامی میشود، بزار آقای خمینی جهاد کند آن وقت وضع مملکت را خواهید دید که دیگر جوانها وقت خود را برای مشروب فروشیها و... نخواهند گذرانید من فقط دلم میخواهد لااقل دوستانتان را مطلع کنید و بگوئید تا حکومت اسلامی نباشد ما آسایش نداریم و خوشبختانه تمام نظامیها مطلب را خوب میدانند. 2 ـ موقع پیاده شدن از اتومبیل نامبرده خواستم غیر محسوس شماره خودرو نامبرده را یادداشت کنم راننده از ماشین پیاده شد و گفت بیا خودم بهت بگویم من که ترس ندارم شما هم فکر نکن که من سازمانی هستم و مجدداً خداحافظی کرد و من به علت این که شماره اتومبیل وی پاک شده بود نتوانستم یادداشت کنم شماره اول آن از چپ عدد 3 بود.