استخدام رسمى در ساواک و بازگشت به ایران
آزمون پس از مدتها فعالیت پرثمر در ایستگاه ساواک آلمان غربى در خرداد 1338 به استخدام رسمى آن سازمان درمىآید که این امر نشاندهندٔاعتماد کامل سازمان و خصوصا بختیار و علوىکیا به اوست. وى از همین موقعیت استفاده کرده و پس از سالها دورى از ایران سرانجام توانست به کشور بازگردد و طى سفرهاى متعددى که به ایران داشت با بختیار و علوىکیا روابط محکم و نزدیکى برقرار سازد، روابطى که بعدا در ارتقاء مقامش دردسرهایى برایش ایجاد کرد.
آیرملو نیز در ایجاد این نزدیکى کمکهاى شایانتوجهى به آزمون کرد و این امر را تا آن حد ادامه داد که آزمون مجبور به چاپلوسى و اجابت بسیارى از خردهفرمایشها و کارهاى شخصى و غیرقانونى سران ساواک گردید. در این زمینه به دو نوشتة آیرملو به آزمون اشاره مىکنیم:
تو سعى کن تا مىتوانى خودت را به تیمسار علوىکیا نزدیک کن و حتىالمقدور تمام قدرت و توانایى خود را براى تیمسار مصرف نمایید زیرا به این وجود شریف هر چقدر خدمت خالصانه بکنى کم کردهاید... سرتیپ علوىکیا مرقوم فرموده بودند هر وقت وسایل تیمسار بزرگ [بختیار] را خواستم بفرستم توسط آقایانى که از طرف شرکت مأمور و فعلاً به مرکز منتقل شدهاند بفرستم. لذا من چمدان کتاب تو را ضمن ارسال هشت جعبه وسایل تیمسار بختیار و توسط شرکت هواپیمایى ایران از فرانکفورت به تهران فرستادم و لازم دانستم قبلاً تو را در جریان بگذارم و علت اینکه توسط تو فرستادهام خیلى روشن و واضح است زیرا اولاً موقعیتى بود که چمدان تو را بفرستم. و در ثانى بدینوسیله خواستم تو هم در خدمت به تیمسار بزرگ سهمى داشته باشى... (8 جعبه محتوى لوسترهاى کریستال مىباشد) تو فقط باید از این موضوع اطلاع داشته باشى... پس از اینکه شما لوسترهاى منظور را تحویل گرفتید مستقیما به منزل تیمسار ببرید و این بهترین طرق براى نزدیکى به تیمسار مىباشد و قطعا براى فرداى تو به درد مىخورد و من میل دارم با نزدیکترین طرق تو را به مقامات مربوطه معرفى نمایم و از نزدیک به سجایا و محاسن اخلاقى تو آشنا شوند.
بدینترتیب پاى آزمون براى کمک به سوءاستفادههاى بختیار و علوىکیا که با استفاده از موقعیت عالى خود به ثروتى کلان دست یافته بودند باز شد. آشکار شدن کامل نقش آزمون در ساواک و به پایان رسیدن توان فعالیتهاى سیاسى وى در آلمان غربى موجب آن شد که در اوایل سال 1340 بازگشت آزمون به ایران و اقامت دائمىاش در کشور حتمى گردد. ولى همراه با این مسئله مشکلات شخصى و خانوادگى آزمون نیز افزایش یافت. آزمون که در سال 1956 در آلمان شرقى با خانمى آلمانى به نام کارین هوفمایستر ازدواج کرده بود و از وى نیز صاحب فرزندى به نام مریم (کرنلیا) شده بود.همسر وى مخالف بازگشت به ایران بود. البته به نظر مىرسد اختلافات این دو با توجه به مسائل فرهنگى و شغلى آزمون از مدتها پیش شروع شده بود و مسئلة بازگشت به ایران بهانهاى بیش نبود.
خواهر آزمون به نام پریوش که با این دو از مدتها پیش در آلمان زندگى مىکرد و سعى داشت اختلاف بین آنها را حل کند در آخرین نامههایى که به برادرش مىفرستد از عدم اطمینان به پیدا شدن راهحل اختلاف میان آن دو اشاره مىکند و مىنویسد: «کارین یک دنیا اینجا گریه کرده که بله زندگى و جوانى خودش را براى تو داده. همان موقع که تو پول کمترى داشتهاى با تو خیلى خوشبختتر بوده ولى تو هیچوقت نسبت به او با حقیقت نبودى؛ هیچ وقت نمىدانسته که تو چقدر پول دارى، هیچ وقت نمىدانست که تو چکار مىکنى و خلاصه خیلى حرفها. البته مقدارى از آنها را هم مىشود که حق به طرف او داد.» آیرملو نیز در این جدایى نقش مؤثرى داشت و آزمون را که مىخواست به خاطر همسر و عدم رضایتش از اقامت در ایران به آلمان بازگردد منصرف گردانید به طورى که در نامهاى به آزمون مىنویسد: «در مورد کار تو، منوچهر جان، درست گوشات را باز کن و توجه داشته باش که چه مىنویسم... در هر حال، چون وضع تو را مىبینم که به چه عنوان و مراحلى را دارى طى مىکنى عین عقیدة خودم را مىگویم: آمدن تو به آلمان به هیچوجه صلاح نیست چرا؟ براى اینکه اولاً تو تازه در آن اداره مشغول کار شدى و اگر هم تیمسار عزیز مراجعت فرمایند سر و صدا راه مىاندازد و من هم دربارة تو با تیمسار صحبت کردم. تیمسار فرمودند که او تازه آمده و عملى نمىتوان کرد و باید راهحل دیگرى پیدا کرد.» البته آیرملو تمایل زیادى براى ماندن آزمون در ایران داشت چون به خاطر موفقیت و عملکرد خوب آزمون در آلمان و سطح سواد و تحصیلات دانشگاهیش چندان دور از ذهن نبود که در اندک زمانى، آزمون جایگزین آیرملو در این کشور شود. این رفتار و کردار آیرملو حتى موجبات شک و تردید آزمون را نیز فراهم کرده بود. آزمون در نامهاى از خواهرش نسبت به رفتار و کردار آیرملو به نظرخواهى مىپردازد. پریوش، ضمن تأیید بدگمانى آزمون، مىنویسد: «من مدتهاست که آقاى آیرملو را ندیدم و دو بار هم به ایشان تلفن کردم که منزل نبودند و برخلاف سابق که روزهاى یکشنبه بعضى اوقات به ما سرى مىزد مدتى است که اینجا نیامدند... از اینکه او شاید پشت سر تو حرفى زده [باشد] من خبرى ندارم. چون من آنقدر کار دارم که اصلاً حوصلة شنیدن این حرفها را ندارم. هر چه باشد او دوست توست و خیال کنم که تا به حال تو او را باید شناخته باشى... دیروز آیرملو فقط گفت که تو مىخواهى استعفا بدهى. اما البته او تو را نصیحت خواهد کرد چون البته به ضرر توست و دو هزار دکتر مثل تو در تهران آرزوى یک همچه شغلى را دارند و تو قدرش را نمىدانى.
آزمون خواسته یا ناخواسته مجبور به اقامت در ایران مىشود. همسرش نیز بعد از مدتها کشمکش در دادگاه از او جدا مىشود و تنها فرزندشان به حکم دادگاه به مادر سپرده مىشود. از این زمان به بعد، افقى تازه مقابل آزمون گشوده مىشود و راه پیشرفت و دسترسى به قدرت در برابر وى هموار مىگردد.
پی نوشت :
1. . اسناد شمارة نود و سه و نود وپنج از همین مجموعه اسناد.
2. . البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که آزمون در طى این اقامت چند ساله در آلمان غربى با کمک آیرملو و علوىکیا و چند تن از دوستانش در ایران و آلمان براى تحت پوشش قرار دادن فعالیتهاى امنیتى دست به فعالیتهاى تجارى نیز مىزدند، فعالیتهایى که از تأسیس یک رستوران آغاز شد و با سرمایهگذارى در معادن سرب و روى ایران و یا خرید و تأسیس کارخانه آجرپزى و کارخانة آهکسازى ادامه یافت.
1. Karin Hoffmeister
3. . مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند شمارة 53-32-3-111-آ.
4. . سند شمارة نود و هفت از همین مجموعه اسناد.
5. . مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، اسناد شمارة 55 و 54-32-3-111-آ.
برگرفته از کتاب پرونده ناتمام (مرورى بر زندگى و اسناد منوچهر آزمون ) به کوشش مختار حدیدى ـ جلال فرهمند منتشره از سوی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران