شکست در ریگزارها
پنجم اردیبهشت ۵۹ در تاریخ معاصر نه تنها به عنوان روز “شکست عملیات دلتا” بلکه به عنوان قطع پنجه عقاب و در هم شکستن هیمنه نظامى آمریکا پس از فروریختن ابهت جهانى این کشور در حمله دانشجویان مسلمان خط امام به لانه جاسوسى آمریکا بود.
آمریکا پس از تسخیر سفارتش در تهران توسط دانشجویان مسلمان خط امام و به گروگان گرفته شدن جاسوسانى که در لباس دیپلمات مشغول توطئه و سازماندهى کودتا علیه انقلاب نوپاى اسلامى ایران بودند، نه تنها به بدترین شکل تحقیر شد بلکه اسناد دخالتهایش در ایران پنبه دیپلماسى آمریکایى را در سراسر جهان زد. بى شک بیابان طبس، بهترین راوى معجزهاى است که دل تاریخ را به لرزه در آورد. تفسیر آیه “و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین” را باید از کویر تفتیده طبس پرسید. بیابان خشک طبس، تبلور مرصاد الهى شد براى گرگهاى در کمین نشستهاى که راوى سیاه مرگ بودند. از بحثهاى مهم قرآنى که به جنبههاى ویژهاى از نصرت الهى اشاره دارد، امدادهاى غیبى است. اصولاً از نظر جهان بینى اسلامى، هستى و واقعیتهاى زندگى به مسایل مادى و طبیعى محدود نمى گردد، بلکه هستى به دو عالم غیب و شهود یا نهان و آشکار تقسیم مىشود. برخلاف آن که عالم طبیعت به وسیله زمان و مکان، حدودى پیدا مىکند و به قوه و استعداد، حرکت و تکامل بستگى دارد، عالم غیب منحصر به این ابعاد و محدودیتها نمى باشد و از واقعیتى مطلق منشامىگیرد. البته باید این حقیقت را هم دانست که تمامى موجودات به حمایت و امداد غیبى نیاز دارند و تدبیر امور جهان هستى در عالم غیب صورت مىگیرد. در زندگى بشرى به یک سلسله مددهاى غیبى برمىخوریم که موید لطف و عنایت الهى به یک اجتماع یا فرد خاصى است. بدیهى است که این حمایتهاى غیبى، گزاف و بدون قید و شرط و خارج از سنت الهى نمى باشد، بلکه بر اساس شایستگى ها، لیاقتها و فراهم بودن شرایط ویژه، آدمى مشمول الطاف مخفى پروردگار خویش قرار گرفته و خداوند او را در گرفتارىها، ظلمتها و شداید مدد مىنماید: “والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا” اگر به حوادث و جریانهاى انقلاب اسلامى نیک نظر افکنیم و با ژرف اندیشى مسایل آن را بازخوانى نماییم، به وضوح مشاهده مىکنیم که الطاف الهى، توطئه هایى را نابود کرده که هر کدام از آنها به تنهایى قادر بوده اند یک نظام اجتماعى و سیاسى را از بین ببرند؛ مثلاً موضوع نزاع داخلى و شورش ناحیهاى که در اوایل پیروزى انقلاب اسلامى از گوشه و کنار سرزمین اسلامى ایران شعلهور گردید، گاه از کردستان و در مواقعى از ترکمن صحرا، خوزستان، بلوچستان و آذربایجان سر بر مىآورد که اگر پشتیبانى خداوند از امت بپا خاسته ایران به رهبرى امام خمینى نبود، تضعیف و تحلیل نهضت اسلامى را به دنبال مىآورد. جریانهاى گوناگون فکرى ، حزبى و قومى به بهانههاى ملىگرایى، حمایت از مردم، جانبدارى از محرومان و ادعاى دموکراسى و آزادى که از سوى ابرقدرتهاى شرقى و غربى تغذیه فکرى و ارائه مىشدند، در پى آن بودند و هستند که مسیر اصیل اسلام ناب محمدى(ص) را که ستونهاى اصلى انقلاب اسلامى بر آن استوار گردیده، مخدوش یا منحرف کرده و به سوى ابرقدرتها بکشانند و شعار قرآنى انقلاب را که نه شرقى و نه غربى بوده از تاب و توان بیندازند که با حمایت الهى نقشههاى مزبور نقش بر آب گردید. مصداقى بر سوره فیل آنچه در طبس گذشت با تمامى زوایاى حرکت و انجام، مصداقى دیگر بر سوره فیل بود و پنجم اردیبهشت ۱۳۵۹ “یوم الفیل” دیگر و کارتر، مظهر استکبار جهانى و ابرههاى دیگر. بدین گونه عنایت، لطف و رحمت الهى بر مومنین گسترانیده شد.آنچه در این ماجرا گذشت نه یک واقعهاى ساده و زودگذر و فراموش شونده بود، آن چنان که عوامل نفاق داخلى کوشیدند تا خاموشش گذارند، بلکه تمثیل و تذکرى است ماندگار براى کسانى که با چشمان و دلهاى خویش جز آنچه هست هم مشاهده کرده و مىشنوند و اعتقاد دارند که تذکر دیگرى بود بر اثبات قدرت لایزال خداوندى و سستى عزم دشمنان خدا. آن شب هنگامى که مردم ایران در خواب به سر مىبردند، چندین هواپیما و بالگرد آمریکایى با آرم ارتش ایران، حمل نفرات و تجهیزات جنگى قصد داشتند در اطراف تهران بر زمین نشسته و چندین نقطه حساس و حیاتى را نابود کنند. راستى اگر خداوند تبارک و تعالى به انقلاب اسلامى، رهبر و مردم ایران عنایت ویژهاى نداشت، این تهاجم وسیع که از ماهها قبل تدارک دیده شده و به میزان قابل توجهى براى آن نیرو و وقت صرف شده بود، به این سادگى و با توفانى از شن خنثى نمىگردید. به راستى اگر آن دانههاى کوچک شن جلوى دید خلبان هواپیما را نمىگرفت و آن برخورد و آتش سوزى به وجود نمى آمد، چه کسى توانایى آن را داشت که از اجراى این نقشه شوم و گسترده جلوگیرى کند؟ چنین بود که شنهاى کوچک بیابان بر نشانههاى بزرگ قدرت مادى مستکبران فائق آمد و مسلمانان مشاهده کردند که خداوند با هواپیماهاى غول پیکر جنایت کاران چه کرد و چگونه کیدشان را تباه نمود و مزدورانشان را روسیاه ساخت. اگر استکبار جهانى در مقابل نظام اسلامى ایران ایستاده و با هزاران نیرنگ با انقلاب اسلامى مبارزه مىکند بى جهت نیست، زیرا هرگز بدینسان تحقیر نگردید و به این اندازه طبل رسوائیش نواخته نشده بود. آمریکا چنین در سر مىپرورانید که کسى را یاراى رویارویى با او نمىباشد، ولى با پیروزى انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى این بت موهوم، شکسته شد، به ویژه پس از منهدم گردیدن آمریکا در جریان حمله چتربازانش به ایران آن چنان ضربهاى خورد که به قول جیمى کارتر: “هنوز هر شب کابوس شکست طبس را مشاهده مىکنم”. شرح توطئه نافرجام در شامگاه چهارم اردیبهشت ۱۳۵۹ ه.ش هفت فروند هواپیماى غول پیکر نظامى سى ۱۳۰ و هشت فروند بالگرد نظامى مجهز آمریکایى مرزهاى هوایى نظامى جنوبى ایران را بدون کوچکترین مقاومتى پشت سر گذاشته و وارد حریم هوایى جمهورى اسلامى ایران مىگردند. یکى از پاسگاههاى مرزى عبور آنها را گزارش مىدهد، اما به دلایلى نامعلوم به آن گزارش ترتیب اثر داده نمىشود. هواپیماها و بالگردها پس از طى مسافتى بیش از هزار کیلومتر در حریم هوایى ایران بدون برخورد با هیچگونه مانعى جهت سوختگیرى و احتمالاً براى هماهنگى شروع عملیات در یک فرودگاه متروکه، که در جنگ جهانى دوم در نزدیک رباط خان طبس توسط قواى متفقین ساخته شده بود فرود مىآیند. توطئه گران مجهز به تمامى تجهیزات نظامى و حتى تانک، موتور سیکلتهاى پرقدرت سریع و سنگین (تریل) اتومبیل جیپ و سلاحهاى مختلف بودند. زمان فرود اندکى قبل از نیمه شب چهارم اردیبهشت بود. یک اتوبوس مسافربرى از کوره راه نزدیک عبور مىکند. با پنتاگون تماس گرفته شد که چه تصمیمى در مورد چهل سرنشین اتوبوس بگیرند، دستور داده شد که تمامى مسافران را بازداشت نموده و درون یک هواپیماى سى ۱۳۰ قرار داده و به طور موقت آنان را از ایران خارج سازند. یکى از ایرانیان گفت: آنها به ما گفتند که دوباره بر اتوبوس سوار مىشویم، یک آمریکایى اتوبوس ما را به نزدیک هواپیمایى راند. او به ما گفت: پیاده شویم و سوار هواپیما گردیم. حساس ترین لحظات ماموریت فرارسید. یکى از مسافران ایرانى گفت: ما در حال سوار شدن به داخل هواپیما بودیم که ناگهان مشاهده کردیم یکى از هواپیماها آتش گرفت. حقیقت مطلب این بود که یکى از هلیکوپترها در زمین از هواپیماى سى ۱۳۰ سوختگیرى کرده بود، از زمین بلند شد تا هلیکوپتر دیگرى جهت سوخت گیرى آماده شود، اما در این لحظه خلبان، بالگرد RH-S3Dرا به سرعت به سوى جلو راند. در این لحظه پروانه آن با بدنه هواپیما برخورد نمود و در همان موقع هر دو آتش گرفتند و هشت آمریکایى هلاک گردیدند. هم چنین قبل از آتش سوزى یک کامیون به طرف جاده مىآمد که رانندهاش پس از تیراندازى به سوى تانکر متوارى شد. ترافیک غیر منتظره در جادهاى کویرى و احتمال فاش شدن ماموریت، مرگ کماندوها و احتیاج فورى به رسانیدن زخمىها به بیمارستان، یک تصمیم بسیار دشوار را پیش مىکشید که آمریکایىها باید هر چه زودتر صحرا را ترک کنند. زمانى باقى نمانده بود تا بدنه هواپیما خنک شود و آنها اجساد را بیرون بکشند. در عوض، نجات دهندگان باید در مرحله اول خود را از این وضع مىرهانیدند. پس به سوى هواپیماى سى ۱۳۰ رفتند و سوار آن شدند و پا به فرار گذاشتند. یکى از کسانى که در این ماموریت نقش داشت، با حضور جیمى کارتر در مصاحبه مطبوعاتى پس از عملیات نافرجام نجات، جزئیات چندى از این ماموریت را فاش نمود، اما وزیر دفاع آمریکا هارولد براون سرى تر برخورد مىنمود و کمتر اطلاعات مىداد. حضور کارتر در یک مصاحبه مطبوعاتى، آن هم درست چند ساعت پس از فرار آمریکایىها از خاک ایران با چشمانى سرخ و ورم کرده حاکى از بىخوابى، خشم، ترس و ناامیدى نشان دهنده این موضوع بود که مىخواست به عوامل خود در درون ایران بفهماند که عملیات عقیم مانده و آنان را از ادامه برنامه بازدارد. نکته دیگر این که پس از آن از سوى “کارتر” و “هارولد براون” اعلام گردید که اسناد طبقه بندى شده و سرى در صحنه عملیات باقى مانده، بالگردها مورد حمله واقع شده و همراه با اسناد باقى مانده نابود گردیدند. بالگردها ماموریت داشتند تا کماندوها را به یک اردوگاه دومى بعد از سوختگیرى در محلى که مخفى گاه کوهستانى نام داشت و خارج از تهران بود منتقل سازند تا از ردگیرى رادارها و نیروهاى دفاعى ایران در امان باشند. برخى از افراد نجات توسط کامیون هایى به محوطه سفارت آمریکا در ایران (لانه جاسوسى) آورده مىشدند؛ هرچند که این وسائل نقلیه از کجا مىآمدند؟ مسئلهاى سرى بود. درست در زمانى که بالگردها بر فراز لانه جاسوسى پدیدار مىشدند، ماموران نجات قصد ناتوان نمودن ماموران محافظ را داشتند، سپس گروگانها و تیم مهاجم را به وعده گاهى که مشخص شده بود با هواپیما منتقل مىنمودند. روز جمعه پنجم اردیبهشت ۱۳۵۹ حدود ساعت ۱۲و نیم ظهر از تهران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى یزد خبرى مبنى بر وجود چند هواپیما و هلیکوپتر آمریکایى در فرودگاه متروکه حوالى طبس که مسافرین اتوبوسى را به گروگان گرفته اند، گزارش شد. در ساعت ۳ بعد از ظهر همان روز ازمرکز سپاه یزد پنج نفر به سرپرستى محمد منتظر قائم (فرمانده سپاه این ناحیه) عازم محل حادثه شدند، در حوالى محل حادثه آنان با تعدادى از پاسداران کمیته برخورد نمودند، عدهاى از افراد ژاندارمرى نیز در منطقه حضور داشتند، اما هیچ یک به محل هواپیما و هلیکوپتر نزدیک نشده بودند، زیرا در همان هنگام چند فانتوم در ارتفاع زیاد در حال پرواز بر فراز منطقه بودند. افراد ژاندارمرى منطقه به پاسداران اعزامى مىگویند: منطقه ناامن است و باید با مرکز تماس بگیرند. اگر فانتومها ایرانى هستند مشخص شود و مطلع گردند که منطقه را بمباران نکنند، زیرا نیروهاى ایرانى در آن جا هستند. اگرچه افراد ژاندارمرى محل را ترک نمودند، ولى پاسداران به بالگردها نزدیک شدند. در یک سوى جاده دو فروند و در سوى دیگر چهار فروند بالگرد قرار داشت که یکى از آنها در حال سوختن بود. از میان افراد اعزامى شهید محمد منتظر قائم و یک نفر دیگر به محل نزدیک تر شدندو مراقب مین گذارى احتمالى بودند تا به خودرو جیپ باقى مانده که حامل مقدارى اسلحه و مهمات بود رسیدند، آن را روشن نمودند و به کنار جاده آوردند، سپس به چند موتورسیکلت تریل که روى کیلومتر شمار آن کاملاً استتار شده بود رسیدند، در این بین متوجه توفان شنى که به آنها نزدیک مىشد گردیدند، از اولین بالگرد که گذشتند به وسایلى چون لباس و ماسک برخورد کرده و آنها را به کنار جاده انتقال دادند. سپس شهید محمد منتظر قائم و یکى از پاسداران با احتیاط داخل یکى از بالگرد شدند که داخل آن یک تیربار کالیبر ۵۰ سوار شده و روى سه پایه نوار فشنگ به آن وصل شده و کاملاً آماده شلیک بود. در گوشه دیگر حدود ۱۰ کیسه حاوى قطعات کالیبر ۵۰ سوار شده، چند جعبه فشنگ کالیبر ۵۰ تعدادى کیف مخصوص بى سیم صحرایى که پر از مواد منفجره آماده انفجار بود و یک کلاسور محتوى چند ورقه درجه بندى شده یافتند. هر کدام از آنها با مقدارى وسایل و اسلحه نیروى دریایى امریکا از بالگرد خارج شدند. در این هنگام توفان شن تمام شد و هوا کاملا صاف گردید. ناگهان سه یا چهار فانتوم از روى بالگردها عبور کردند، چرخى زده و به سوى آنها بازگشتند و با کالیبر ۵۰ به سمت بالگردى که دستگاه رادارى در آن روشن بود شلیک کردند. در یک لحظه آن بالگرد منهدم شد و از بین رفت. فانتومها که دور شدند دو پاسدار به سرعت حدود صد متر از آنها فاصله گرفتند و روى زمین دراز کشیدند، اما فانتومها همچنان در حال پرواز بودند و به سوى دو پاسدار و دیگر نیروهاى اعزامى از سپاه یزد که داخل جیپ کنار جاده بودند، تیراندازى مىنمودند. سرانجام در اثر انفجار یک راکت، محمد منتظر قائم فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامى یزد به شهادت رسید و دو تن دیگر زخمى گردیدند که به طبس انتقال یافتند. پیکر مطهر شهید منتظر قائم شب هنگام بر شنهاى کویر آمیخته با خون خویش باقى ماند و صبح گاهان براى بردن اولین شهید حمله نظامى مستقیم آمریکا به ایران، به سوى کویر آمدند و این در حالى بود که یک دستش قطع شده و پارههاى آهن راکت در قلبش فرو نشسته و به دیدار حق شتافته بود. اهداف و مقاصد این تهاجم ناکام از سوى تمامى خبرگزارىهاى جهان مخابره گردید که نیروهاى کماندویى آمریکایى با تجهیزات کامل نظامى براى نجات گروگانهاى لانه جاسوسى به سوى تهران رهسپار شدند، ولى به دلیل اشکال در برنامه، در کویر ایران متوقف شده و افراد باقى مانده فرار کردهاند اما در پس این حرکت چه قضایایى نهفته بود و آنها مىخواستند چه نقشهاى را عملى سازند؟ ساده اندیشى است اگر تصور کنیم که آنان صرفاً براى نجات ۵۲ گروگان آن همه بالگرد و هواپیما و سلاح و مهمات را به ایران انتقال داده بودند. آنان مىخواستند مراکز مهمى چون منزل امام خمینى، مراکز سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، مدرسه فیضیه، مقر ریاست جمهورى ، نخست وزیرى ، ستاد کمیته مرکزى ، انبارهاى مهمات ارتش را بمباران کنند. هم چنین شخصیتهاى مهم مملکتى را از بین برده ویک حکومت سوسیال دموکرات به سبک آمریکایى و به ریاست شاهپور بختیار به روى کار آورند. آنچه امام خمینى پس از شکست حمله نظامى آمریکا بیان فرمود، هم جواب این هدف واقعى آمریکا و هم پاسخى براى مطالب ادعایى مبنى بر نجات گروگان هاست: “کارتر گمان مىکند با دست زدن به این مانورهاى احمقانه، مىتواند ملت ایران را که براى آزادى و استقلال خویش و براى اسلام عزیز از هیچ فداکارى روگردان نیستند، از راه خودش که راه خدا و انسانیت است منصرف کند، کارتر باز احساس کرده با چه ملتى روبه روست و با چه مکتبى بازى مىکند. ملت ما ملت خون و مکتب ما جهاد است. کارتر باید بداند که اگر این گروه به مرکز جاسوسى آمریکا در تهران حمله کرده بودند اکنون هیچ یک از آنها و از پنجاه نفر جاسوس محبوس در لانه جاسوسى چیزى نبود و همه رهسپار جهنم شده بودند. کارتر باید بداند که حمله به ایران، حمله به تمام بلاد مسلمین است و مسلمین جهان در این امر بىتفاوت نیستند.” از آنجا که هدف آمریکا نابودى انقلاب را به همراه داشت، نیروهاى انقلاب و به ویژه امت مومن و مسلمان که به پیروى از رهبر خویش معابر و خیابانها را از فریاد “مرگ بر آمریکا” پر کرده بودند، بغض خود را علیه آمریکا افزودند. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که در آن زمان به درستى نمادى از مبارزات ضد استکبارى امت ایران شناخته مىشدند و قبل از آن بارها مورد تخطئه مخالفین اشغال لانه جاسوسى قرار گرفته بودند بار دیگر در سطح جامعه اسلامى و انقلابى مطرح شدند و همین امر به شدت گرفتن جو ضدامپریالیستى موجود در ایران فزونى داد. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، گروگان ها را به محلهاى متعدد در سراسر ایران انتقال داده و شور ضد آمریکایى را به تمامى نقاط کشور سرایت دادند. به این ترتیب سیاست هاى آمریکا در ایران به سختى شکست خورد. از سوى دیگر این عملیات آمریکا موجب منسجم تر شدن صفوف امت انقلابى و مسلمان ایران علیه استکبار گردید و یک بار دیگر خشم فزاینده ملت ایران علیه استکبار افزایش یافت. از جهت دیگر آمریکا براى تبلیغات رنگارنگ خود هیچ محملى نیافت و این از بزرگ ترین خسارتهایى بود که این حمله نظامى نصیب آمریکا کرد. از جانب دیگر آمریکا با دست زدن به این توطئه نافرجام، خود را بیش از گذشته در ایران اسلامى به عنوان استعمارگرى خونخوار و کینه توز مطرح کرد. هم چنین گروهکهاى مخالف جمهورى اسلامى که تا آن زمان خود را ضد امپریالیست مىخواندند و مقابله و مبارزه جمهورى اسلامى با آمریکا را یک حرکت ظاهرى معرفى مىکردند، بر اثر یورش نافرجام مذکور، تمامى رشتههاى خود را پنبه یافتند و تمامى تحلیلها و تفسیرهاى خود را مبنى بر این که ضد آمریکایى بودن ایران یک نمایش است بر باد رفته دیدند. از این رو به یک ورشکستگى سیاسى تمام و بى آبرویى مفرط دچار شدند. ستون پنجم نیز افشا گردید و اقدامات هم زمان گروهکها و نیز موضعگیرىهاى آنان پس از شکست طبس ماهیت آمریکایى آنان را آشکارتر ساخت. شکست عملیات در صحراى طبس براى دولتمردان آمریکایى به طور اخص و مردم جهان به طور اعم بسیار شگفت آور و غیر منتظره و برخلاف مسایل علمى و تکنیکى جلوه گر شد، زیرا دولت تجاوزگر آمریکا: ۱ـ در خصوص چنین ماموریتى متجاوز از پنج ماه تمام در صحراى آریزونا جایى که تقریباً داراى شرایط کویر ایران است تعلیمات پیچیده و فشردهاى را به کماندوهاى مخصوص خویش داده بود. ۲ ـ از پیچیده ترین تعلیمات و تکنیکهاى نظامى، اعم از تسلیحات دفاعى تا صنایع مدرن استفاده گردیده بود، زیرا بالگردهاى RH-S3D سیکورسکى از بهترین نوع هلیکوپترهاى مخصوص عملیات نجات در نظر گرفته شده بودند و قبلاً کارآیى بسیار خوب و درخشانى از خود نشان داده بودند. ۳ـ براساس گفتههاى مقامات رسمى پنتاگون، بودجه هنگفتى جهت این عملیات در نظر گرفته بودند. ۴ ـ تمامى گروهها و احتمالاً کسانى که در عملیات نجات موفقیتآمیز شرکت داشتند نقش موثرى در هماهنگى و سازماندهى این طرح عهدهدار بودند. ۵ ـ به کمک سازمان هواشناسى آمریکا وضع جوى ایران به خصوص منطقه فرود در صحراى طبس کاملاً مورد پیش بینى علمى واقع شده بود. به علت این که آن شب، مهتابى بود و احتمال وقوع طوفان معمولاً در این مواقع بعید به نظر مىرسید، ورود هر نوع جبهه هواى غیر مطلوب شگفتآور است. این جاست که فرمایش قرآن کریم دقیقاً تحقق عینى پیدا مىکند، آن جا که خداوند مىفرماید: “لا یزال الذین کفروا تصیبهم بما صنعوا قارعه” آنان که کفر ورزیدند به آنچه با دستهاى خود ساختهاند سرکوبى سختى پیوسته بر آنها خواهد رسید. پس از این اعجاز خداوندى آن چه برجاى ماند چیزى جز پیکره سوخته و سرافکندگى و اقرار شرم آلود به شکستى بزرگ از طرف دشمن و ایجاد اتحاد و حاکمیت توحید در بین امت اسلام و اعلام خدا صاحبى این ملت نبود. دشمن کوشید تا با ایجاد جو روانى حقیقت از دست رفته را باز یابد، ولى موثر واقع نشد و به لطف خداوند، مردم، پایدارتر و هوشیارتر شدند. به هر حال آنچه در طبس واقع شد، بدون شک مصداقى دیگر بر سوره فیل بود و ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ عامالفیل دیگر و “کارتر” نیز مظهر نظام سلطه جهانى، ابرههاى دیگر، و عنایت و لطف و مرحمت خداوندى بر مؤمنان گسترده. آنچه گذشت نه تنها یک واقعه ساده و زودگذر و فراموش شدنى نبود، بلکه تمثیلى است همیشگى و ماندنى براى کسانى که با چشم دل خویش جز آنچه هست مىبینند و تذکار دیگرى است بر اثبات قدرت فائقه و تامه الهى و بر وهن و سستى کید و مکر دشمنان خدا.
روزنامه جمهوری اسلامی 5/2/1389