06 تیر 1400

حجاب‌هاى نورانى و ظلمانى از دیدگاه امام خمینى (ره)


احمد عابدی

 موضوع سیر و سلوک، شناخت فاصله هاى بین انسان و خداى متعال و (حالات)، (درجات) (منزل ها) و (مقامات) و تلاش در کم نمودن آن فاصله است. براى این حرکت و سلوک معنوى اولین قدم، شناخت موانع و حجاب ها و راه خرق و عبور از آنها است. در اسفار چهارگانه عقلى و عرفانى نیز شناخت حجاب هاى نورانى و ظلمانى جایگاهى رفیع دارد. بلکه به طور کلى مى توان ادعا کرد تمام اخلاق و عرفان یا مقدمه براى رفع حجاب بین انسان و خدا است یا نتیجه و فروع آن است. مخصوصاً وقتى توجه شود که در دین هیچ مطلبى مهم تر از توحید نیست و شناخت حجاب ها و راه رفع و خرق حجب مقدمه وصول به توحید است. 1 بنابراین مى توان ادعا کرد که:
در علوم معنوى بحثى لازم و ضرورى تر از این مسئله وجود ندارد.
یکى از مهم ترین دغدغه هاى امام خمینى در طول حیات عارفانه خود نیز همین مسئله بوده است؛ به طورى که تقریباً در قدیمى ترین آثار مکتوب ایشان که در دست است مسئله حجاب بودن علوم و حتى عرفان را تذکر داده و انباشتن مفاهیم و اصطلاحات عرفانى را حجاب هاى ظلمانى دانسته و صرف کردن عمر در راه آنها را موجب هلاکت و خسران و محرومیت ابدى معرفى کرده است. 2 در آخرین ماه هاى عمر خود نیز از در حجاب بودن خود شکوه و گلایه دارد. 3 و در درس هاى اخلاق و فلسفه و عرفان و حتى در سخنرانى هاى عمومى و مکاتبات خود غالباً به مسئله حجاب هاى نورانى و ظلمانى توجه داده است. نگارنده تلاش دارد در این مقاله برخى از حجاب هاى نورانى و ظلمانى را از دیدگاه حضرت امام معرفى کرده و راه رفع حجاب ها نیز با تکیه بر کلمات ایشان بیان کند.
مقدمه
کلمه (حجاب) در اصل لغت به معناى پوششى است که مانع و حائل بین بیننده و آنچه مى خواهد ببیند باشد، و هر آنچه مانع چشم از دیدن باشد، حجاب نامیده مى شود و چون این کلمه مصدر است و به معنى اسم فاعل به کار رفته پس حجاب یعنى منع کردن، ولى به معنى منع کننده استعمال شده است. 4
در آیات شریفه قرآن ـ که تقریباً هشت مرتبه کلمه حجاب و مشتقات آن به کار رفته ـ و نیز در روایات زیادى کلمه (حجاب) به معنى آنچه مانع از دیدن یا فهمیدن چیز دیگر باشد، به کار رفته است.
کلماتى از قبیل (غطاء)، (قفل بر قلب)، ستر، اکنّه و طبع نیز مترادف با حجاب استعمال شده اند، ضمناَ (حجال) به معنى عروس نیز ـ چون غالباً عروس پرده نشین و داراى حجاب است که نگاه نامحرم به او نیفتد ـ معناى حجاب را مى فهماند. کشف، شهود، معاینه، ابصار و بصیرت نیز به عنوان ضد حجاب شناخته شده اند. مثلاً مى توان ادعا کرد: کسى که به کشف و شهود رسیده است حجاب نداشته و همه آنان که در حجاب اند از مشاهده جمال حق محرومند.
بردار حجاب از میان تا یابد -  راهى به رخ تو چشم بیگانه من
بردار حجاب تا جمالش بینى -  تا طلعت ذات بى مثالش بینى5
نجم الدین رازى در تعریف حجاب فرموده: (حجاب عبارت از موانعى است که دیده بنده بدان از جمال حضرت جلّت، محجوب و ممنوع است. 6 مرحوم سید علیخان کبیر نیز فرموده است:
حجاب ـ و جمع آن حجب ـ به معناى پوشش بوده و اصل آن جسمى است که مانع بین دو جسم دیگر باشد و در غیر معناى جسم نیز به کار رفته است؛ مثلاً گاهى گفته مى شود: ناتوانى حجابى است بین انسان و رسیدن به مقصود، یا معصیت حجاب بین عبد و پروردگارش مى باشد… و حقیقت حجاب بین انسان و خدا این است که: انسانِ سالک، مقامات و درجاتى دارد که هرکدام ـ قبل از رسیدن به خداى متعال ـ حجاب او هستند، و چون مقامات انسان بى نهایت است، مراتب حجاب ها نیز بى نهایت است. 7
تعداد حجاب ها
زان که هفتصد پرده دارد نور حق
پرده هاى نور دان چندین طبق8
تعداد حجاب ها غیر از بیان (انواع حجاب ها) است. در آینده انواع حجاب ها مورد اشاره قرار خواهد گرفت ولى اکنون به صورت اجمال و گذرا تعداد حجاب هاى بین انسان و خدا را ذکر مى کنیم.
درجات بین انسان و خداوند ـ که در سیر و سلوک مورد بحث قرار مى گیرند ـ ممکن است در یک درجه خلاصه شود،9 و ممکن است آنها را یازده درجه دانست،10 و احتمال دارد آنها را سى وشش درجه به حساب آورد،11 و احتمال دارد آنها را صد12 و بلکه هزار13 و بلکه بى نهایت دانست. 14 و این عددها هیچ تعارض و تهافتى با یکدیگر ندارند، زیرا تفاوت به اجمال و تفصیل و کلى و جزئى است. حجاب هاى بین انسان و خداوند نیز این گونه است و عدد خاصى ملاک نیست. به عنوان مثال:
الف. چون هر گناه کبیره اى یک حجاب است، پس حجاب هاى غلیظ ظلمانى بین انسان و خداوند هفتاد عدد است.
ب. و اگر هر شاغل و مانع از حق را در نظر بگیریم، تعداد حجاب ها بى نهایت است.
ج. اگر هر اسمى را یک حجاب بدانیم، هفتاد و دو حجابى وجود دارد که قابل خرق بوده و یک حجاب دیگر هست که قابل خرق نیست.
د. اگر هر اسم و صفتى را یک حجاب بدانیم، حجاب ها هزار عدد مى باشند.
هـ. اگر معصومین (ع) حجاب هاى حق متعال باشند، به تعداد آنان حجاب هاى نورانى وجود دارد، و اگر هرکدام از فرشتگان را حجاب بدانیم، عدد حجاب ها بى نهایت مى باشد.
و. اگر هرکدام از غیب و شهادت یا ملک و ملکوت یا نور و ظلمت را یک حجاب بدانیم، تعداد حجاب ها دو عدد است. از اینجاست که علت تفاوت روایات روشن مى گردد.
حدیث اول. شخصى از امیرالمؤمنین (ع) درباره (حجب) سؤال نمود، حضرت در پاسخ او فرمود: حجاب اول خود هفت حجاب است، حجاب دوم هفتاد حجاب است و بر هرکدام هفتاد هزار فرشته حاجب است. و حجاب هاى مختلفى چون سرادقات جلال و سرادقات کبریاء و سرادقات جبروت است. پس از آنها نور ابیض و پس از آن سرادق وحدانیت و پس از آن حجاب اعلى است. 15 سپس حضرت على (ع) مسیر برخى از این حجاب ها را نزدیک به پنج میلیارد سال بیان کرده است. 16
حدیث دوم. در احادیث معراج آمده است: (جبرئیل به پیامبر (ص) فرمود: بین خداوند و خلق نود هزار حجاب است. بین من و اسرافیل ـ که نزدیک ترین خلق به خداوند هستیم ـ چهار حجاب وجود دارد: حجاب نور، حجاب ظلمت، حجاب غمام، و حجابى از آب). 17
حدیث سوم. رسول خدا (ص) فرمود: (خداوند هفتادهزار حجاب از نور و ظلمت دارد). 18
در احادیث عددهاى دیگرى براى تعداد حجاب هاى بین خداوند و خلق، بین خداوند و پیامبر اکرم، بین خداوند و عرش، بین خداوند و فرشتگان بیان شده است. مثل: هفتاد حجاب19 هفت حجاب،20 هیجده حجاب،21 نود حجاب22 هیجده هزار و سیصد وشصت هزار23 حجاب، و بلکه بى نهایت.
آسان ترین و سالم ترین راه شاید آن باشد که این اعداد را کنایه از کثرت و زیادى حجاب ها دانسته و عدد دقیق آن را به خداى متعال و اهل بیت (ع) واگذار کنیم. گرچه از نظر عرفانى نیز بیان و شمارش دقیق آنها مشکل نخواهد بود. از نظر امام خمینى، تعداد حجاب ها را مى توان دو عدد به یک اعتبار و سه عدد به اعتبارى دیگر و چهار عدد به جهتى دیگر و هفت عدد از منظرى دیگر و بلکه هزاران عدد یا هفتاد هزار دانست. 25
ایشان مى فرماید:
انسان اعجوبه اى است داراى دو نشأه و دو عالَم: نشأه ظاهریه ملکیه دنیویه که آن بدن اوست، و نشأه باطنه غیبیه ملکوتیه که از عالم دیگر است، و نفس او که از عالم غیب و ملکوت است، داراى مقامات و درجاتى است که به طریق کلى گاهى تقسیم کرده اند آن را به هفت قسمت، و گاهى به چهار قسمت، و گاهى به سه قسمت و گاهى به دو قسمت و از براى هریک از مقامات و درجات آن جنودى است رحمانى و عقلانى و شیطانى و جهلانى. 26
به عقیده حضرت امام مى توان گفت انسان داراى دو بُعد ظاهر و باطن است و از جهتى داراى سه مقام ملک و برزخ و عقل است و از جهت مراتب عقل نظرى و عملى، هر کدام داراى چهار مرتبه (عقل هیولانى، عقل بالملکة، عقل بالفعل و عقل مستفاد) و نیز (تخلیه و تحلیه و تجلیه و فناء) است. و از جهتى دیگر انسان داراى هفت بُعد (طبع، نفس، قلب، روح، سرّ، خفى، اخفى) است و حجاب هاى سه یا چهار یا هفتگانه همین است. آنگونه که لباس ساتر و حجاب بدن است، بدن مادى ساتر بدن برزخى است و بدن برزخى ساتر نفس و نفس ساتر قلب، و قلب ساتر روح و روح ساتر سرّ و سرّ ساتر لطیفه خفیه است. 27
اقسام و انواع حجاب ها
ماده حجاب از مجرد است و شهادت حجاب بر غیب است، آن چنان که بسط حجاب از قبض و قبض بر بسط. هوشیارى حجاب مستى است و مستى حجاب هوشیارى، صحو حجاب محق است و محق حجاب صحو، روز حجاب شب است و شب حجاب روز، جود حجاب بخل است و بخل حجاب جود، خلوت حجاب جلوت است و جلوت حجاب خلوت است، هرکس با خلوت انس گیرد، جلوت را از دست مى دهد و هرکس جلوت را به دست گیرد، خلوت را از دست مى دهد و شاید یک معناى (من مات فقد قامت قیامته) این باشد که هرکس از جلوت بمیرد، خلوت او آشکار مى گردد.
در روایات انواع بسیار زیادى براى حجاب ها ذکر شده است مثل (حجاب هاى نورانى)، (حجاب هاى ظلمانى)، (حجاب عزت)، (حجاب عظمت)، (حجاب رعب)، (حجاب ملکوت)، (حجاب آب)، (حجاب آتش)، (حجاب کبریاء)، (حجاب جلال)، (حجاب شفاعت)، (حجاب قدرت)، (حجاب قدس)، (حجاب حیرت)، (حجاب غیب)، (حجاب سریانى، هندى، رومى، عبرى، عجمى، عربى)، (حجاب اعظم و حجاب اعلى)، در کتاب هاى عرفانى نیز از (حجب کیانیه)، (حجاب عزت) که مخصوص زنان است و (حجب عنایت) و شفقت بر خلق بحث شده و بین حجاب خداوند از خلق با حجاب خلق از خداوند تفاوت گذارده شده است. 28 ولى چون این اصطلاحات در کلمات حضرت امام خمینى کمتر به کار رفته ما نیز تنها به شرح و تفسیر حجاب هاى نورانى و ظلمانى که فراوان مورد تأکید ایشان بوده است مى پردازیم.
حجاب هاى ظلمانى
در حدیث معروفى آمده است که: (إنّ الله سبعین ألف حجاب من نور وظلمة) 29 خداى متعال هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت دارد. به مقتضاى این حدیث شریف عرفاى بزرگ به بحث از حجاب هاى نورانى و ظلمانى پرداخته تا پس از معرفى و شناخت این حجاب ها، به خرق و کنار زدن آنها اقدام نمایند.
چون کلمه هزار از نظر عرفا کنایه از کلى است، گویا که هر کلى هزار مصداق جزئى دارد و یک روز کلى نزد خداوند، هزار سال جزئى دنیوى نزد ما است. بنابراین اگر هفتاد حجاب نورانى و ظلمانى به عنوان حجاب هاى کلى ذکر شود، در واقع مصداق حدیث فوق بیان شده است.
حجاب هاى ظلمانى مصداق الظلم ظلمات یوم القیامه بوده که همان طور که کثرت حجاب از وحدت است و عوالم ظلمانى حجاب از عالم نور و قدس است این حجاب ها نیز انسان را محدود به مادیات و محسوسات نموده و از توجه به ملکوت عالم غافل مى سازند. به عبارت دیگر حجاب یا حسى است یا معنوى و حجاب حسى به لطیف و کثیف تقسیم مى شود. حجاب حسى لطیف آن است که ماوراء آن دیده مى شود و کثیف آن است که چشم به ماوراء آن نفوذ نمى کند و به عبارت دیگر حجاب یا نور محمدى است یا نور ابوجهلى، نور محمدى حجاب لطیف و جمیل و غیر مادى است و نور ابوجهلى حجاب کثیف و زشت و مادى است.
در اینجا برخى از حجاب هاى ظلمانى را براساس کلمات حضرت امام خمینى توضیح داده مى شود.

1. حجاب علم
شاید کسى تصور کند که حجاب بودن علم به جهت آن است که حائل و فاصله بین عالم و معلوم مى باشد، وقتى بین علم و عشق مقایسه شود روشن مى گردد که در عشق هیچ حجابى نبوده و اتصال و پیوند عاشق و معشوق، بلکه فناء و ذوب شدن عاشق در معشوق است، لذا مانع و پرده اى وجود ندارد، به خلاف عالم که همیشه با عینک علم نظر مى کند. البته علم عینک شفاف و لطیف بوده و به عبارت دیگر باید علم را جزء حجاب هاى نورانى دانست.
اما صحیح آن است که علم و استدلال و برهان حجاب هاى ظلمانى هستند، امام خمینى مى فرماید: (کثرت اشتغال به علوم برهانى سبب ظلمت و کدورت قلب است). 30 و در جاى دیگر فرموده: (دلیل، خود پرده است و تا پرده هست فاصله هست و تا فاصله هست وصل حاصل نمى شود). 31 کسى که در علوم دینى صرفاً مقدارى اصطلاحات و مفاهیم را فرا گرفته و تصور مى کند که بر اثر دانستن این اصطلاحات به مقام و درجه اى رسیده و خود را برتر از مردم مى داند، علم او حجاب ظلمانى بوده و مانع از رسیدن به خداى متعال مى باشد. حقیقتاً تفاوتى بین آنکه چند اصطلاح (مقدمه واجب) و (اجتماع امر و نهى) و (اصالة الوجود) و (اعیان ثابته) فرا گرفته و بین آنکه چند اصطلاح در زمین شناسى یا هواشناسى یا نجارى و آهنگرى مى داند، وجود ندارد و نباید یکى را بر دیگرى ترجیح داد. علمى ارزش است که علم دینى باشد، اما نباید فریب خورد و نام یک علم را علم دینى قرار داده و آن را مستمسک نموده، بلکه علم دینى آن است که اولاً هرچه انسان آن را بیشتر فرا مى گیرد زهد بیشتر در دنیا پیدا مى کند، و ثانیاً آن گونه که قرآن خبر داده است تمامى علما از خداوند ترس دارند، و چون کلمه (العلماء) جمع با الف و لام است مفید استغراق بوده و معنایش این است که تمامى علما از خداوند مى ترسند، پس اگر کسى در یک علمى ـ هر علمى که قابل تصور باشد ـ رشد نمود اما از خداوند ترسى نداشت، او در اصطلاح قرآن عالم نیست. چنین کسى نه تنها عالم نیست و به خداوند نزدیک نشده است، بلکه واقعاً علم او ظلمات بوده و سبب دورى از خداوند است.
حضرت امام مى فرماید:
اى طلبه مفاهیم، اى گمراه حقایق! قدرى تأمل کن ببین چه دارى از معارف؟ چه اثرى در خود از حق و صفاتش مى بینى؟ علم موسیقى و ایقاع شاید از علم تو دقیق تر باشد، هیئت و مکانیک و سایر علوم طبیعى و ریاضى در اصطلاحات و دقت با علم تو همدوش است، همان طور که آنها عرفان بالله نمى آورد، علم تو هم ـ تا محجوب به حجاب اصطلاحات و پرده مفاهیم و اعتبارات است ـ نه از او کیفیتى حاصل شود نه حال. بلکه در شریعت، علم علوم طبیعى و ریاضى از علوم شما بهتر است، زیرا که آنها نتیجه خود را مى دهد و از شما بى نتیجه یا به عکس نتیجه مى دهد! مهندس نتیجه هندسه را و زرگر نتیجه صنعت خود را مى برد، شما از نتیجه دنیایى باز مانده به نتیجه معارف هم نرسیدید. بلکه حجاب شما غلظتش بیشتر است. تا صحبت احدیت در پیش مى آید یک ظلمت بى انتهایى تصور مى کنید! و تا از حضرت اسماء و صفات سخنى مى شنوید یک کثرت لایتناهى در نظر مى آورید! پس راهى به حقایق و معارف از این اصطلاحات پیدا نشد و خود سرمایه افتخار و تکبر بر علماى حقّه گردید. معارفى که کدورت قلب را بیفزاید معارف نیست. واى بر معارفى که عاقبت امر صاحبش را وارث شیطان کند، کبر از اخلاق خاصه شیطان است. او به پدر تو آدم کبر کرد، مطرود درگاه شد، تو که به همه آدم و آدمزاده ها کبر مى کنى نیز مطرودی…. 32
آرى کسى که علم را به جمع کردن اقوال و کتب و نقد سخنان علماى بزرگ و در نتیجه اتلاف عمر در قیل و قال و جمع اصطلاحات و فخرفروشى بر دیگران مى داند، او در واقع در حجاب غلیظ و ظلمانى علم و اصطلاحات و مفاهیم قرار گرفته است. این گونه کلمات در آثار حضرت امام فراوان است. 33
ضمناً هدف این سخنان آن نیست که علم و دانش کلاً ترک شده و کنار نهاده شود، بلکه مقصود این است که تکیه و اعتماد بر این علوم صحیح نیست،34 و بلکه بدون ورود در حجاب، خرق آن ممکن نیست. و به گفته حافظ:
تکیه بر تقوى و دانش در طریقت کافرى است -  راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
غزالى فرموده: اگر شنیدى که علم حجاب است، آن را انکار مکن، زیرا کسى که راه جدل را مى پیماید علم او حجاب است. همچنین است کسى که علم باعث دل مشغولى او گردد و به خیالات و محسوسات روى مى آورد، اما کسى که از این پندار بیرون آید، علم حجاب وى نباشد. 35
باز امام خمینى مى فرماید: (هرچه این مفاهیم، در قلب سیاه و غیر مهذّب، انباشته گردد حجاب زیادتر مى شود، در نفسى که مهذّب نشده علم، حجاب ظلمانى است. (العلم هو الحجاب الاکبر) لذا شرّ عالِم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناک تر و بیشتر است. علم، نور است ولى در دل سیاه و قلب فاسد، دامنه ظلمت و سیاهى را گسترده تر مى سازد. علمى که انسان را به خدا نزدیک مى کند، در نفس دنیا طلب، باعث دورى بیشتر از درگاه ذى الجلال مى گردد. علم توحید هم اگر براى غیر خدا باشد از حجب ظلمانى است، چون اشتغال بما سوى الله است. اگر کسى قرآن کریم را با چهارده قرائت لماسوى الله بخواند جز حجاب و دورى از حق تعالى چیزى عاید او نمى شود…). 36 به هر حال درس خواندن لازم است ولى تحصیل این علوم مقدمه براى تهذیب نفس و تخلّق به اخلاق کریمه است، اما متأسفانه برخى افراد تا آخر عمر در مقدمه مانده و ذى المقدمه را فراموش کرده اند.
2. حجاب تقیّدات
هر چیزى که توجه به آن، انسان را از خداى متعال باز بدارد، حجاب ظلمانى است. تعیّنات جزو حجاب هاى نورانى بوده و تقیّدات از حجاب هاى ظلمانى به شمار مى روند. امام خمینى معتقد است که اولین چیزى که براى هر طلبه اى لازم است تهذیب و اصلاح نفس است. امور بسیارى وجود دارد که انسان را بیچاره کرده و از تهذیب و تحصیل باز مى گردد و او را مقیّد مى سازد، چه بسا براى برخى افراد، ریش و عمامه بزرگ حجاب شده و او را از تحصیل باز دارد. 37
صدرالمتألهین ـ برخى از این حجاب ها و راه برطرف کردن آنها را این گونه بیان کرده است: (در تهذیب نفس سالک باید با حجاب هاى درونى و بیرونى به مبارزه برخیزد. این حجاب ها عبارتند از:
1. حجاب مال که آن را مى توان با بخشش مال از میان برد.
2. حجاب مقام که آن را مى توان با دورى جستن از مناصب دنیوى نابود ساخت. تواضع و دورى از شهرت جویى نیز کمک به از میان بردن حجاب مقام مى کند.
3. حجاب تقلید که با مجاهده علمى صحیح و دورى از مجادله قابل اصلاح است.
4. حجاب معصیت که با دورى از گناه و توبه قابل درمان است. ) 38
وقتى انسان مورد توجه مردم قرار گرفت و مراجعات دینى و دنیوى مردم به کسى زیاد شد و صداى کفش از پشت سر شنیده شد، در این صورت بیشترین زمینه حجاب هاى ظلمانى پدید آمده است. خودبزرگ بینى و برتر دانستن خود نسبت به مردم از حجاب هاى غلیظ ظلمانى است که در این دنیا انسان را از کمال تحصیل علم و معرفت و تهذیب باز مى دارد و در آخرت او را به هلاکت ابدى وارد مى کند. (پرده عُجب و حجاب غلیظ خودپسندى مانع مى شود از آن که انسان بدى هاى خود را ببیند). 39
ما در اینجا برخى دیگر از حجاب هاى ظلمانى را ذکر مى کنیم، هرچند آنها را اصطلاحاً تحت عنوان (حجاب تقیّدات) نتوان قرار داد، ولى مقصود ما از عنوان (حجاب تقیدات) اشتغال به هرچه ماسوى الله است، مى باشد. توحید حقیقى اسقاط کردن اضافات و تقیّدات و تعیّنات است. و چون هرچه غیر خدا است مى تواند پاى بند انسان شده و او را محدود به عالم طبیعت و ماده کند، ما همه این حجاب هاى مادى را تحت عنوان حجاب تقیدات قرار مى دهیم.
(حجاب کبر). گاهى انسان کمالى را در خود توهم نماید و به سبب آن خود را برتر از دیگران پندارد، این حجاب انسان شده و او را از خداوند دور مى سازد. (مثلاً در علماى عرفان گاهى پدید آید کسى که خود را از اهل معارف و شهود داند و از اصحاب قلوب و سابقه حُسنى انگارد و بر دیگران لاف ترفّع و تعظّم زند، و حکما و فلاسفه را قشرى، و فقها و محدثین را ظاهربین و سایر مردم را چون بهائم داند و به همه بندگان خدا به نظر تحقیر و تعییر نگاه کند و بیچاره خود لاف از فناء فى الله و بقاء بالله زند و کوس تحقق کوبد، با آنکه معارف الهیه اقتضا مى کند، خوش بینى به موجودات را، و اگر شمّ معرفت الله کرده بود، به مظاهر جمال و جلال حق، تکبّر نمى کرد. چنان چه در مقام بیان و علم، خود او نیز تصریح به خلاف حالت خود کند، و این نیست جز آن که معارف به قلبش وارد نشده و بیچاره به مقام ایمان هم نرسیده، دم از عرفان مى زند و از عرفان خطى نداشته، از تحقق سخن مى راند). 40
حجاب کبر از حجاب هاى غلیظ عالم ماده و ظلمت است که موجب مى شود نه تنها انسان از خداى متعال و عالم لاهوت دور ماند بلکه او را حتى از ورود به عالم ملکوت نیز باز داشته بلکه از هر حرکت معنوى جلوگیرى مى کند. (خداوندا!، حجاب غلیظ و پرده هاى ضخیم خودپسندى، خودپرستى را پاره کن و ما را به مجلس قدس راه بده، و این دیو سیرتى و زشت خویى و درشت گویى و خودآرایى و کج نمایى را از ما برکنار نما)،41 (خداوندا ما اهل حجاب و ظلمتیم، اهل شرک و نفاق، ما خودخواه و خودپسندیم، تو حبّ دنیا را از دل ما بیرون کن). 42
(حجاب شهوت). یکى از خطرناک ترین حجاب هاى ظلمانى حجاب شهوت است، و بلکه مى توان ادعا کرد بزرگ ترین حجاب انسان حجاب شهوت است. نجم الدین رازى گوید: (شهوت کامل ترین صفت حیوانى است و بزرگ ترین حجاب از آن خیزد، و دیگر صفات حیوانى به خوش خوردن و خوش خفتن غلبه گرفت حجب زیاد شد و انس حضرت نقصان پذیرفت، چه به مقدار آنک از لذّات و شهوات حیوانى نفس آدمى ذوق مى یابد با آن انس مى گیرد و بدان مقدار، انس حق از دل او کم مى شود). 43
فرو رفتن در شهوات و انس به آنها نه تنها باعث مى گردد که اندک اندک به تکذیب آیات الهى روى آورد،44 بلکه قلب را وارونه و واژگون ساخته45 و در نتیجه نگرش انسان نسبت به خوبى ها و بدى ها عوض شده خوبى را بدى مى پندارد و زشتى را زیبایى تصور مى کند. امام خمینى مى فرماید: (اى عزیز اولیا را به خود قیاس مکن و قلوب انبیا و اهل معارف را گمان مکن مثل قلوب ما است. دل هاى ما غبار توجه به دنیا و مشتهیات آن را دارد، و آلودگى انغمار در شهوات نمى گذارد مرآت تجلیات حق شود و مورد جلوه محبوب گردد. البته با این خودبینى و خودخواهى و خودپرستى باید از تجلیات حق تعالى و جمال و جلال او چیزى نفهمیم بلکه کلمات اولیا و اهل معرفت را تکذیب کنیم و اگر در ظاهر نیز تکذیب نکنیم در قلوب تکذیب آنها نماییم…). 46
از حضرت رضا (ع) سؤال شد که چرا خداوند از خلق در حجاب است. فرمود: (حجاب از بسیارى گناهان مردم است). 47 پس هیچ حجاب ظلمانى جز گناه وجود ندارد البته باید به عرض عریض و گسترده گناه توجه داشت از خطیئه آدم تا خطیئه ابلیس بیش از آسمان تا زمین فاصله است.
سعدى حجاب نیست تو آیینه پاک دار -  زنگار خورده چون بنماید جمال دوست
تو را تا آیینه زنگار باشد -  حجاب دیدن دلدار باشد
(حجاب طبیعت)، توجه به هرچه غیر خداست حجاب بین انسان و خداى متعال مى باشد. ولى اگر توجه به عالم طبیعت و ماده باشد این حجاب ظلمانى است و اگر توجه به ملکوت و جبروت باشد این حجاب نورانى است. (اگر نفس توانست خود را از این قشر و حجاب طبیعت خلاص کند داراى بصیرت مى شود). 48 آنکس که در زندان طبیعت است داراى چشمى است که تنها ظاهرى از دنیاى مادى مى بیند اما کسى که از ظاهر دنیا به باطن آن روى آورد صاحب بصیرت مى شود و مى فهمد رؤیت خداوند یعنى چه امام خمینى پس از شکوه از کسانى که معارف بلند دین را حمل بر یک امور ظاهرى و مادى مى کنند مى فرماید: (افسوس که ما بیچاره ها گرفتار حجاب ظلمانى طبیعت و بسته هاى زنجیرهاى آمال و امانى، جز مطعومات و مشروبات و منکوحات و امثال اینها چیزى نمى فهمیم، و اگر صاحب نظرى یا صاحب دلى بخواهد پرده از این حجب را بردارد جز عمل بر غلط و خطا نکنیم و تا در چاه ظلمانى عالم ملک مسجونیم از معارف و مشاهدات اصحاب آن چیزى ادراک ننماییم). 49
در بحث از حجاب طبیعت و شواغل حسّى مى توان ادعا کرد که مراتب نازل وجود حجاب از مراتب عالى است و چون شیخ اشراق عالم ماده را ظلمت و فاقد نور مى داند، پس تمام عالم ماده حجاب ظلمانى به شمار مى رود، و هرکس انس به طبیعت دارد گرفتار چنین حجابى شده است، و به تعبیر بهتر مى توان گفت چون انسان در دامان و دل طبیعت به وجود مى آید و النفس جسمانیة الحدوث و طبیعت چون دایه و مادرى براى انسان است انس به طبیعت و دلبستگى و دلدادگى به آن همانند ازدواج با مادر است که نشانه نهایت پستى و زشتى است. به عبارت دیگر هرکس نظر استقلالى به عالم ماده داشته باشد، گرفتار بت پرستى و ثنویت شده و این عالم براى او حجاب ظلمانى است، ولى کسى که این جریان را آیه و ظلّ ببیند و نظر استقلالى به آن نکرده، بلکه عالم را ممکن الوجود و فقیر و محتاج به خداوند دانسته و با نگاه به عالم خداوند را ببیند این جهان براى چنین انسانى حجاب نورانى خواهد بود، با امکان دیدن دلدار نگاه به تصویر او در آینه خطاست. امام خمینى مى فرماید: (کلیه امور دنیوى اگر موجب توجه انسان به دنیا و غفلت از خداوند متعال شود باعث حجب ظلمانى مى شود، تمام عوالم اجسام حجاب هاى ظلمانى مى باشد، و اگر دنیا وسیله توجه به حق و رسیدن به دار آخرت ـ که دارالتشریف است ـ باشد حجاب هاى ظلمانى به حجب نورانى مبدّل مى گردد)،50 بلکه حضرت امام معتقدند آنکس که اخلاد الى الارض دارد او در پست ترین حجاب ظلمانى یا اسفل السافلین حجاب هاى ظلمانى یعنى عالم طبیعت و ماده قرار دارد. 51
یکى دیگر از حجاب هاى ظلمانى (حجاب وقوف) است. انسان هیچ گاه حد یقف ندارد، در هر مقام و درجه اى که باشد باز مقامات و درجات بیشترى روبه روى او قرار دارد. حتى کسى که به مقام فنا و بقاء بالله رسیده است تازه ابتداى حرکت در درجاتى است که هرگز در عبارت قابل بیان شدن نیست. اگر کسى تصور کرد که به برخى درجات و کمالات رسیده و این تصور واهى و خیال باطل رهزن او شده و او را از حرکت بازداشت این عدم حرکت و وقوف حجاب ظلمانى اوست. همچنان که وقوف با خلق حجاب از حق است و وقوف با حق حجاب از خلق است.
گاهى توجه به بى حجاب بودن نیز نوعى حجاب و مسبب دورى از خداوند است. وقتى بى حجابى مشغله قلبى و ذهنى عارف گردد خود این بى حجابى نوعى حجاب خواهد بود، به هر حال تا انسان خود را و یا بى حجابى خود و یا هرچه غیر خداست مى بیند گرفتار حجاب است وقتى بایزید گفت یاربّ متى أصلُ الیک= خدایا تا کى در آتش هجران تو بسوزم و کى مرا شربت وصال مى دهى؟ ندا آمد که: هنوز تویى تو همراه تست اگر مى خواهى به ما برسى دع نفسک وتعال خود را بر درگذار و درآى. 52
در برخى احادیث غفلت نیز جزء حجاب هاى ظلمانى شمرده شده و بلکه آن را منشأ و سرآغاز سایر حجاب ها ذکر کرده اند. (الغفلة سبب کلّ حجاب). 53
اگر غفلت سبب همه حجاب هاى ظلمانى است مى توان ادعا کرد که یاد خدا و رفع غفلت نیز باعث خرق همه حجاب هاى ظلمانى است: (اذا ذکر الله ارتفع کلّ حجاب) 54 یعنى هرگاه خداوند یاد شود و حضور قلبى به او باشد همه حجاب ها کنار مى روند. در مناجات شعبانیه نیز (حجاب سهو) ذکر شده است،55 یک معناى حجاب سهو آن است که اشتغال نفس به تدبیر بدن حجاب آن از صعود به ملکوت است،56 و احتمال دیگر آن است که چون اولین مرحله و اولین قدم در سیر و سلوک یقظه است تا کسى از خواب غفلت بیدار نشده و متوجه به عالم معنا و معنویت نگردیده از تمامى مسائل عرفانى و اخلاقى در حجاب خواهد بود. صدرالمتألهین در مقام معرفى حجاب هایى که مانع از انکشاف صور علمیه براى نفس انسان است، مى فرماید: (حجاب ها بر پنج قسم مى باشند):
1. ضعف قوه و استعداد و نقصان جوهرى انسان و بالقوه بودن او.
2. کدورت هاى گناهان و شهوات که گوهر انسانى را کدر نموده و همچون زنگار آینه مانع از ظهور حق مى گردند.
3. روى گردانى انسان از عالم حقایق به زندگى دنیوى. و توجه کامل به مباحث فروع دین و غفلت از معارف اصلى دین.
4. حجاب هایى که به واسطه تقلید و تعصب از ابتداى تولد همراه انسان بوده و موجب پذیرفتن اعتقادات باطل گردیده است. اینها همچون دیوار بین آینه و تصاویر، حجاب بین نفس انسان و فهمیدن حقایق مى گردند.
5. کوچ ننمودن از یک صورتى به صورتى دیگر و نرسیدن به هدف اصلى که همان مشاهده جمال یار است. نادانى نسبت به اصول معارف و عدم انتقال از صورتى به صورت دیگر باعث محرومیت است.
در میان این حجاب ها چیزى بدتر از اشتغال به غیر حق نیست و کار شیاطین این است که با چرخیدن به دور قلب مردم آنان را مشغول به غیر خداوند نموده و در نتیجه از نظر به ملکوت آنان را محروم مى کنند). 57
از دیگر مصداق هاى حجاب ظلمانى پشت پا زدن به علم فقه و کم اهمیت جلوه دادن آن است، توهم رسیدن به طریقت و حقیقت حجابى غلیظ است که برخى را از رعایت آداب ظاهرى شریعت و اهمیت فراوان آن غافل نموده است. این حجاب براى کسانى که در علوم عقلى و ذوقى کار مى کنند، از مهم ترین آفت ها است. دورى گزیدن از جامعه و امور مسلمانان و در نتیجه فکر جدایى دین از سیاست از دیگر حجاب هاى ظلمانى در دیدگاه حضرت امام است. و بالجمله هواى نفس و انانیت و (من) گفتن و بلکه هرچه موجب ضلالت است به نوعى از اقسام حجاب هاى ظلمانى است.
آنچه ذکر شد شمّه اى بود از حجاب هاى ظلمانى بین ما و ملکوت عالم، اگر توفیق و لطف الهى یارى کند و این هفتاد هزار حجاب را خرق کنیم تازه به ملکوت راه خواهیم یافت ولى از ملکوت تا جبروت و از جبروت تا لاهوت هزاران هزار حجابى وجود دارد که ما نه نام آنها را مى دانیم و نه امیدى به خرق آنها، گرچه فضل و رحمت الهى بى نهایت است. (خداوندا، بارالها، ما اهل معصیت و محجوبین از ساحت کبریا چه بگوییم، جز آنکه با لقلقه لسان عرض کنیم رجاء ما به مراحم تو است و امید و ثقه ما به فضل و مغفرت تو است و به جود و کرم آن ذات مقدس است). 58
حجاب هاى نورانى
(بارالها، این حجب نور که در لسان ائمه معصومین (ع) متداول است، چیست؟ این معدن عظمت و جلال و عزّ قدس و کمال چه چیزى است که غایت آن بزرگواران است، و ما تا آخر از فهم علمى آن هم محرومیم تا چه رسد به ذوق آن و شهود آن؟ خداوندا، ما که بندگان سیه روى سیه روزگاریم، جز خور و خواب و بغض و شهوت از چیز دیگر اطلاع نداریم و در فکر اطلاع هم نیستیم، تو خود نظر لطفى به ما کن و ما را از این خواب بیدار و از این مستى هشیار فرما). 59
در بحث از حجاب هاى ظلمانى سخن از آشکار و ظاهر بودن خداوند است و اینکه لازم انسان حجاب ها و پرده ها را کنار زند تا خدا را ملاقات کند، پس حجاب هاى ظلمانى باعث شده که خداوند از چشم مردم احتجاب یابد و چشم سر به محضر او راه نداشته باشد. اما در بحث از حجاب هاى نورانى سخن از باطن و سرّ و غیب بودن خداى متعال است یعنى کنه ذات مقدس هرگز قابل شناخت نیست و آن کنز مخفى نه تنها از چشم بلکه از بصیرت و قلب مردم نیز اکتناه و احتجاب داشته و او در دنیا و در آخرت براى همه حتى براى مقربان و کروبیان غیب مطلق و عماء محض است.
(حجاب نورانى) از واژه هاى رمزى عرفان است، و چون حجاب مانع از دیدن است و نور مکمل آن است باید گفت حجاب نورانى یا (نور سیاه) عبارتست از هر مرحله از مراحل سیر و سلوک روحانى که توقف سالک در آن مانع از صعود به مراحل بالا باشد. این مراحل عرفانى از یک جهت مثبت و از جهتى دیگر منفى خواهند بود، از جهتى نورند و از جهتى حجاب هستند. مثلاً هرکدام از صفات الهى براى عوام مردم مصداق اخلاق حمیده است، اما همان ها براى خواصّ حجاب نورانى هستند. به نظر خواصّ توجه کردن استقلالى به اسماء و صفات مانع از توجه به محبوب و مطلوب حقیقى است، توجه به آیات حجاب از توجه به ذى الآیه است. شاید بتوان ادعا کرد که غضب و شهوت و حب مال و جاه و غفلت و حرص و بلکه همه افراط ها و تفریط ها در قواى نفسانى مصداق حجاب هاى ظلمانى هستند و توجه به نماز و عبادت و حج و ذکر و همه اوصاف و فضائل اخلاقى مصداق حجاب هاى نورانى اند.
دیدیم نهان گیتى و اصل دو جهان
وز علت و معلول برگذشتیم آسان
آن نور سیه ز لا فقط برتر دان
زان نیز گذشتیم نه این ماند و نه آن
حجاب هاى ظلمانى (آیه لیلى) بوده و باید آنها را محو کرد زیرا سدّ راه و قطّا الطریق انسان هاى مرید هستند. ولى حجاب هاى نورانى (آیه نهارى) و مبصره بوده که حق را نشان مى دهند و سبب مشى و پیشرفت هستند (کلما اضاءلهم مشوا فیه واذا اظلم علیهم قاموا)،60 اما مهم براى ما آن است که نشان دهیم که حجاب هاى نورانى گرچه خداوند را نشان مى دهند، اما باید توجه داشت که (من وراء الحجاب) خدا را نشان مى دهند و هیچ گاه معاینه و بدون پرده حق را نمى توان ملاقات نمود زیرا او عروس همیشه پرده نشین غیب است و هیچ چشم دلى محرم دیدار او نیست او چنان سبحان و مقدس است که هیچ عقل و دلى آن طهارت و پاکى را ندارد که معاینه جمال و جلال آن قامت رعنا کند.
حجاب هاى نورانى در عین آنکه چون نور ظاهر و آشکار هستند و بلکه هرچه نور بیشتر باشد مرئى را بهتر نشان مى دهند اما وقتى نور بسیار زیاد شود مرئى قابل دیدن نخواهد بود. البته به جهت ضعف دیده ما نه به جهت ضعف مرئى. پس مى توان ادعا کرد که در همه جا نور رفع حجاب است اما در مورد خداى متعال نور خود حجاب بین انسان و خدا است.
تیمن به ذکر چند حدیث
براى ما انسان ها حجاب هایى وجود دارد که حائل بین انسان و ملکوت آسمان ها مى باشند. (حجبوا من السموات)،61 ولى ملائکه مقربین و رسول خدا و ائمه اطهار (ع) حجابى از آسمان نداشته بلکه آنان ملکوت و جبروت را پشت سر نهاده اما بین آنان و ذات مقدس الهى حجاب هایى وجود دارد: (إنّ بینى وبین الرب لسبعین حجاباً). 62
(بینه وبین الملائکة سبعون حجاباً)،63 و در جاى دیگر تعداد حجاب هاى بین حضرت رسول و ذات مقدس را نود حجاب نورانى دانسته است. 64
الف. (احتجب عن العقول کما احتجب عن الابصار، و عمّن فى السماء احتجابه کمن فى الارض) 65 خداوند از عقل مردم همان گونه حجاب دارد که از چشم مردم حجاب دارد،اگر چشم حجاب داشته و او را نمى بیند عقل نیز حجاب داشته و به محضر ربوبى راه ندارد، آسمانیان نیز همانند مردم روى زمین از خداوند حجاب دارند. و نه تنها این حجاب مانع بین مردم و عقل مردم و خداى متعال است بلکه بین آنان و غیب مکنون نیز حجاب وجود دارد: (حال دون غیبه المکنون حجب من الغیوب)،66 حجاب هاى غیبى پیش از رسیدن هرکس به آن درگاه مانع انسان ها مى گردند.
ب. (انّ بین الله وبین خلقه تسعین الف حجاب) 67 بین خداوند و خلق نودهزار حجاب وجود دارد. این حجاب ها بین خداوند و بین مخلوقات مادى است ولى رسول خدا از هفتاد هزار گذشته است. 68 البته هرکدام از این حجاب ها عرض گسترده اى داشته و به چندین حجاب دیگر تقسیم مى شود. 69
ج. در برخى روایات اسماى الهى و مخلوق نخستین و ملائکه و پیامبر (ص) به عنوان حجاب هاى خداوند ذکر شده اند. مثل:
(بالاسم الذى احتجبت به). 70
(محمد صلى الله علیه وآله حجاب الله). 71
(الامام حجاب الله وآیةاللّه). 72
(هم حجاب الله الاعظم). 73
(امر الله بعض الملائکة حتى یحجبوه). 74
(اول ما خلق الله حجبه). 75
(بنا احتجب عن خلقه). 76
(حجبتکم... بأسماء الله). 77
(هذا اسرافیل حاجب الرب). 78
در روایات اصطلاحات (حجاب اولى)، (ثانى)، (ثالث)، (رابع)، (خامس) و (حجاب اعلى)، (حجاب من نار)، (حجاب من ماء)، (حجاب من ریح)، (حجاب المجد)، (حجاب القدره)، (حجاب الغمام)، (حجاب رعب)، (حجاب شفاعت)، (حجاب هیبة)، (حجاب جلال)، (حجاب رفعت)، (حجاب عزت)، (حجاب کبریاء)، (حجاب الحمد)، (حجاب العظمه)، (حجاب جبروت)، (حجاب قدس)، (حجاب حیرت) و... آمده است. اکثر این حجاب ها و بلکه هیچ کدام از اینها را نگارنده حتى مفهوم آنها را نمى فهمد. معلوم نیست ما تا کى باید در این حجاب غفلت و جهل و ظلمت بمانیم اگر روزى خداوند لطف کند و این اصطلاحات را فراگیریم و از حجاب غفلت و جهل بگذریم تازه به حجاب غلیظ مفاهیم و اصطلاحات گرفتار مى شویم، گویا ارزش و استعداد ما بیشتر از آن نیست که غیر از حجاب ظلمانى از چیز دیگر باخبر شویم تا چه رسد به عملى یا خرق حجاب هاى نورانى. خداوندا، قلب ما در حجاب است، عقل ما در حجاب است، چشم ظاهر و بصیرت ما در حجاب است، محبوبا، شعله اى از آتش عشقت بفرست و نه تنها انانیت و هواى نفس بلکه انیعت و هستى ما را بسوزان شاید یک حجاب از هزاران هزار حجاب بین ما و ملکوت چیزى کم شود. آرى، تا خویش تنى به وصل جانان نرسى. 79
بگذر از خویش اگر عاشق دلباخته اى
که میان تو و او جز تو کسى حائل نیست80
ما در این ره حجاب خویشتنیم
ورنه روى تو در برابر ماست
بیان برخى از حجاب هاى نورانى
الف. (حجاب اسماء) اسماء بر دو قسم اند: برخى از آنها نور است، یعنى اسمائى که دلالت بر امور وجودى دارند و برخى دیگر اسمائى است که دلالت بر تنزیه دارند. این اسماء حجاب هایى هستند که اگر برطرف شوند احدیت ذات مقدس آشکار مى گردد، زیرا اسماء مرتبه واحدیت را نشان مى دهند و کنار رفتن آنها به معنى ظهور مرتبه احدیت است. وقتى احدیت ظهور یافت دیگر هیچ چیزى دیگرى وجود نخواهد داشت (کیست که با هستى اش نام هستى برد) وقتى چیزى موجود است که این اسماء موجود باشند، پس ممکنات وقتى وجود دارند که اسماء موجود باشند. ولى در مرتبه احدیت که اسم هاى خاص و متعین نیست اشیاء نیز وجود ندارند. 81 و شاید معنى این حدیث شریف که مى فرماید: خداوند هفتادهزار حجاب از نور و ظلمت دارد که اگر آنها کنار روند هرچه در برابر اوست سوخته و نابود مى شود همین باشد که در مرتبه احدیت هیچ موجودى وجود نخواهد داشت. و معناى (سبحات الوجه) احتمالاً انوار تنزیه است یعنى سلب آنچه که سزاوار مقام ذات مقدس نیست یعنى امور عدمیه. این سبحات وجه سبب نابودى همه موجودات دیگر امکانى است.
بنابراین اسماى الهى همه حجاب هایى هستند و به قدرى لطیف مى باشند که با وجود هفتادهزار حجاب نورانى در عین حال (او از رگ دل ـ نه رگ گردن ـ به ما نزدیک تر است. آرى غایت قرب حجاب است. همچنان که غایت بُعد نیز حجاب دیگرى است. امام خمینى معتقد است که: (هر تعیّنى حجاب است، و لذا اسم نیز حجاب است، خداوند هفتادهزار حجاب نور و ظلمت دارد، این حجاب ها هم حجاب هستند و هم ظهور حق. مثل واحد که محجوب در اعداد است و هم ظاهر به آنها است، مثل کلى طبیعى و لا بشرط که ظهورش در تعیّن متعیّنات است). 82
ب. (انسان کامل و حجاب هاى نورانى) آیا در کشف تام محمدى (ص) حجاب وجود دارد یا خیر؟ قبلاً در روایاتى که ذکر شد بین رسول خدا (ص) و خداى متعال نودهزار حجاب نورانى را ذکر کرده بود. ولى آیا این احادیث حجاب هاى یین مرتبه ناسوتى آن انسان کامل و ذات مقدس را بیان مى کند یا حتى مقام روحى و عقل اول آن حضرت که صادر نخستین و نفس رحمانى است نیز داراى حجاب است؟ روشن است که انسان کامل و در کشف تام محمدى بین او و واحدیت و بلکه احدیت و حتى مقام جمع حجابى وجود ندارد، اما باید بین او و مقام عماء حجاب نورانى اسم مستأثر را پذیرفت.
امام خمینى معتقد است: (در عالم مثال و بالاتر حجاب نیست اصلاً. و حجاب با ورود به عالم ماده حاصل مى شود. لذا در آن عوالم سعید و شقى مساوى هستند ولى اینجا حجاب هست. وقتى کسى به فناى تام برسد و وفاء به عهد کند ـ عهد به توحید حقیقى و ولایت کبرى ـ بقاء بالله پیدا مى کند. مقصود از خسران در آیه شریفه (ان الانسان لفى خسر) نیز همین حجاب هاى مادى است و کسى که ایمان به مقام ولایت مطلقه و به توحید بیاورد حجاب ندارد). 83
مقام جمع حجاب از مقام فرق است و مقام فرق حجاب از مقام جمع، مقام جمع یعنى معرفت ذات مقدس در مقام الوهیت و تجلّى ذات مقدس به اسماء و صفات. و مقام جمع الجمعى یعنى مقام فرق پس از جمع که ظهور صور اعیان موجودات در مرآة حق تعالى است. ولى امام خمینى جمع الجمع را در صورتى مى داند که مقام جمع،حجاب از مقام فرق نباشد و فرق حجاب از جمع نباشد، یعنى در کشف تام محمدى (ص) این حجاب وجود ندارد. 84
باید توجه داشت که مقصود امام خمینى از اینکه در عالم مثال و بالاتر حجاب وجود ندارد. این است که در ملکوت و جبروت حجاب ظلمانى و شواغل حسى وجود ندارد ولى حجاب هاى نورانى آنجا وجود دارند بلکه اصل و منبع حجاب هاى نورانى همان عالم مثال است.
انسان کامل در کشف تام حجاب ندارد،85 ولى عبادت او در حجاب اعلى و اعظم قرار دارد، امام خمینى مى فرماید: (هر عبادتى دائماً در حجاب اسماء و صفات است حتى عبادت انسان کامل، با این تفاوت که انسان کامل اسم اعظم (الله) را مى پرستد ولى دیگران به حسب مقام و درجه خود سایر اسماء را مى پرستند. عبادت در ابتداى سیر و سلوک محجوب به اسماء است و محجوب به اعیان). 86
به عبارت دیگر بین انسان کامل و اسم مبارک (الله) حجابى نیست، ولى بین او و مقام عماء یا (هو) هزاران حجاب نورانى وجود دارد. به گفته حاجى سبزوارى آنچنان که بین دال و یاء در (عبادى) حجابى نیست بین انسان گنه کار و رحمت خداوند حجابى وجود ندارد. 87 اما نبودن حجاب بین انسان و رحمت خداوند هرگز قابل مقایسه با نبودن حجاب بین او و (الله) نیست.
امام مى فرماید: (...در این حال بین روح مقدس سالک و حق حجابى جز اسماء و صفات نیست و از براى بعضى از ارباب سلوک ممکن است حجاب نورى اسمائى و صفاتى خرق گردد و به تجلیات ذاتى عینى نائل شود و خود را متعلق و متدلّى به ذات مقدس ببیند و در این مشاهده احاطه قیومى حق و فناى ذاتى خود را شهود کند، و بالعیان وجود خود و جمیع موجودات را ظلّ حق ببیند و چنانچه برهاناً بین حق و مخلوق اول که مجرد از جمیع مواد و علایق است حجابى نیست، بلکه بین مجردات مطلقاً حجاب نیست برهاناً، همین طور، این قلبى که در سعه و احاطه هم افق با موجودات مجرد شده بلکه قدم بر فرق آنها گذاشته حجابى نخواهد داشت...). 88
ج. دنیایى که وسیله رسیدن به آخرت باشد نیز یک نوع حجاب نورانى است. امام مى فرماید: (اگر دنیا وسیله توجه به حق و رسیدن به دار آخرت باشد حجاب هاى ظلمانى به حجب نورانى مبدّل مى گردد، و کمال انقطاع آن است که تمام حجب ظلمانى و نورانى پاره و کنار زده شود تا به مهمانسراى الهى که معدن عظمت است بتوان وارد گردید). 89
د. (حجاب احدیت) احدیت پرده عزتى است که هرگز کنار نمى رود و نباید کسى طمع در خرق این حجاب داشته باشد. البته این آخرین حجاب نیست بلکه پس از آن نیز حجاب هاى دیگر نورانى وجود دارد، اسم مستأثر حجابى نورانى است که همه نسبت به آن نامحرم بوده و غیرتش غیر در جهان نگذاشت.
هـ. (حجاب عشق) به نظر حضرت امام: (جمع بین شریعت و طریقت اقتضاء مى کرد که ابراهیم هم فرزند و هم قوچ را ذبح کند ولى شدت محبت ابراهیم و عشق او، حجاب او شد از جمع، و خواست فرزند را ذبح کند. پس شدت محبت و عشق مى تواند یکى از حجاب هاى نورانى باشد و حجاب است زیرا مانع جمع است). 90
و. برخى دیگر از حجاب هاى نورانى عبارتند از:
دیدن حجاب حجاب است، همچنان که توجه به بى حجابى نیز نوعى حجاب است، هرکدام از ملکوت، عرش، عبادت، جنّت، عقل، آیات و اسماء حسنى حجاب هایى هستند و امام خمینى در مورد آنها سخنانى دارد که به جهت طولانى شدن مقاله از ذکر آنها صرف نظر مى شود.

محجوبان
قبلاً ذکر کردیم که از نظر امام خمینى حجاب اکبر همان علوم رسمى و مفاهیم و اصطلاحات و غرق شدن در آنها است، علمى که ایمان نیاورد، علمى که افزایش آن تلازمى با افزایش خوف از خداوند نداشته باشد، چنین علمى حجاب اکبر و کثیف ترین حجاب است. در میان محجوبان نیز بیشترین ستر و پرده را چنین عالمى دارد و اوست که دورترین انسان از خداوند است.
به عقیده امام مجردات و ساکنان ملکوت و جبروت، محجوب نیستند. محجوب را باید در آنان که در این خراب آباد ناسوت دل خوش کرده اند، مشاهده نمود. برخى محجوب بالحق من الخلق اند. گروهى دیگر محجوب بالخلق عن الحق اند اینان مصداق (بل هم اضل) هستند. گروه سوم محجوب بالخلق عن الخلق مى باشند. کسى محجوب نیست که در کشف جامع باشد، حق را در خلق و خلق را در عین حق ببیند.
کشف حجاب
وقتى همه حجاب ها کنار رود آن را (معاینه) گویند. 91 صاحب مقام تلوین در حجاب است و آنکه به تمکین و جذبه رسیده و سالک مجذوب شده کشف حجاب دارد.
سالک کسى است که در مسیر ریاضت و مجاهده بوده و از آثار اسماء و صفات دلالت بر ذات مقدس و معرفت به آن یابد. مجذوب بالاتر از اوست؛ زیرا از کشف و شهود بهره مى برد و لذا پایان راه سالک آغاز راه مجذوب است. اگر سلوک منتهى به شهود گردد، یعنى سیر از خلق به حق باشد آن را سالک مجذوب گویند. اگر از اول و با عنایت الهى وصول به حق حاصل شد و در همان قدم اول به مقصد رسید و پس از آن به سلوک راه برگشت و راهى را که بدون مجاهده طى کرده بود، دوباره سلوک نمود، یعنى سیر از حق به خلق داشت چنین کسى را مجذوب سالک گویند. به عبارت دیگر سالک مجذوب کسى است که سلوکش مقدم بر جذبه باشد. مجذوب سالک کسى است که جذبه او بر سلوکش مقدم شده باشد. سالک غیر مجذوب آن است که در سلوک مانده و به جذبه نرسیده است. مجذوب غیر سالک آن است که در مقام جذبه مانده و به سلوک پس از جذبه نرسیده است. دو قسم اول صاحب مقام (تمکین) بوده و مى توانند مردم را دستگیرى کنند ولى دو قسم اخیر صاحب (تلوین) بوده و چون بین راه مانده اند شایسته هدایت کردن نیستند. 92
قبلاً اشاره شد که برخى حجاب ها همانند (احدیت) هرگز برداشته نمى شود. از دیدگاه امام خمینى راه هاى رفع حجاب عبارتند از:
1. ریاضت صحیح. 93
2. سجده بر تربت سیدالشهداء (ع).
3. قرآن خواندن.
4. انقطاع الى الله.
5. تقواى تام.
6. ذکر لا اله الاّ الله.
7. یقظه و تذکر محبوب.
(خدا مى داند در این رفع حجب چه کرامت هایى است که غایت آمال اولیاء و نهایت مقصد آنها همین رفع حجب بوده است). 94

پی نوشت ها
1. صحیفه امام، ج19، ص284؛ ج20، ص439.
2. همان، ج1، ص6، نامه به میرزا جواد همدانى در تاریخ 1314ش.
3. همان، ج21، ص274، اسفند، 1367ش.
4. مجمع البحرین، ج2، ص34.
5. دیوان امام، ص24.
6. مرصاد العباد، ص310.
7. ریاض السالکین، ج2، ص29، ذیل شرح دعاى سوم؛ تلخیص الریاض أو تحفة الطالبین، ج1، ص142.
8. مثنوى، دفتر دوم، ص132.
9. مثل اینکه (بینى و بینک انّى نیاز عنى/فارفع بلطفک انّى من البین).
10. مثل مقامات العارفین ابن سینا در کتاب (الاشارات والتنبیهات).
11. مثل کتاب اوصاف الاشراف.
12. مثل کتاب صد میدان.
13. در ابتداى (منازل السائرین، ص26 از ابوبکر کتانى نقل کرد، و خود خواجه عبدالله نیز دراین کتاب در واقع هزار درجه و به ظاهر صد درجه بیان کرده است.
14. ریاض السالکین، ج2، ص30.
15. شیخ صدوق، کتاب التوحید، ص278، ح3، باب38.
16. براى شرح و تفسیر کلمات این حدیث شریف و تأویل آن رجوع شود به (شرح توحید الصدوق)، ج3، ص587.
17. تفسیر الصافى، ج1، ص954.
18. ریاض السالکین، ج2، ص30.
19. ر. ک: بحارالانوار، ج58، ص44 و45؛ ج8، ص215.
20. همان، ج85، ص153.
21. همان، ج9، ص340؛ ج10، ص87؛ ج58، ص35.
22. همان، ج16، ص293؛ ج18، ص258.
23. مرصاد العباد.
24. ریاض السالکین، ج2، ص30.
25. شرح فصوص الحکم با تصحیح استاد آشتیانى، تعلیقه حضرت امام، ص555.
26. چهل حدیث، ص4.
27. ر. ک: آداب الصلاة، ص91؛ شواهد الربوبیه، ص207.
28. الفتوحات المکیه، باب350، ج5، ص312.
29. بحارالانوار، ج55، ص45.
30. چهل حدیث، ص544.
31. تقریرات فلسفه امام خمینى، ج1، ص354.
32. چهل حدیث، ص90، شرح حدیث چهارم.
33. صحیفه امام، ج20، ص439؛ ج1، ص6.
34. چهل حدیث، ص544.
35. کیمیاى سعادت، ج1، ص37.
36. جهاد اکبر، ص212.
37. همان، ص215.
38. عرفان و عارف نمایان، ترجمه کسرا صنام الجاهلیة، ص168؛ سیماى انسان کامل از دیدگاه مکاتب، ص263.
39. چهل حدیث، ص58، ذیل شرح حدیث سوم.
40. همان، ص70، ذیل شرح حدیث چهارم.
41. همان، ص66.
42. همان، ص71.
43. مرصاد العباد، ص91.
44. سوره روم، آیه 10.
45. اصول کافى، ج2، ص214.
46. مقاله امام خمینى در آخر (رساله لقاءالله)، ص257.
47. توحید صدوق، ص245؛ بحارالانوار، ج3، ص15.
48. تقریرات فلسفه امام خمینى، ج1، ص386.
49. مقاله امام خمینى در آخر (رساله لقاءالله)، ص256.
50. جهاد اکبر، ص244.
51. همان، ص245.
52. حافظ نامه، ج2، ص857.
53. بحارالانوار، ج70، ص110.
54. همان، ج70، ص55.
55. وحجیه سهوه عن عفوک.
56. شواهد الربوبیه، ص214.
57. همان، ص254.
58. چهل حدیث، ص225، شرح حدیث چهاردهم.
59. همان، ص432، شرح حدیث بیست وهفتم.
60. سوره بقره..
61. بحارالانوار، ج15، ص261، و در ج94، ص56 آمده است: (کان بینها وبین السماء سبعون حجاباً).
62. همان، ج58، ص44.
63. همان، ج58، ص44.
64. همان، ج59، ص251؛ ج16، ص293؛ ج18، ص258، در حدیث دیگرى آمده است: (ضرب الله بینى وبینه حجاباً من نور) همان، ج8، ص149.
65. تحف العقول، ص175.
66. اصول کافى، ج1، ص135.
67. بحارالانوار، ج18، ص427؛ ج58، ص42.
68. همان، ج18، ص398.
69. همان، ج58، ص39.
70. همان، ج87، ص12.
71. همان، ج23، ص102.
72. همان، ج25، ص169.
73. همان، ص172.
74. همان، ج61، ص53؛ ج85، ص256.
75. همان، ج36، ص342.
76. همان، ج15، ص10؛ ج26، ص291؛ ج57، ص192.
77. همان، ج94، ص375.
78. همان، ج16، ص292؛ ج59، ص251؛ ج16، ص292 و....
79. دیوان امام، ص6.
80. همان، ص156.
81. ر. ک: فتوحات مکیه، 9جلدى، ج3، ص164، باب73.
82. تعلیقه امام خمینى بر (شرح فصوص الحکم) با تصحیح استاد آشتیانى، ص555. و نیز رجوع شود به (تفسیر سوره حمد) ص79 که اسما و صفات را حجاب هاى نورانى دانسته است.
83. همان، ص609.
84. همان، ص583.
85. تفسیر سوره حمد، ص55.
86. تعلیقه امام خمینى بر (شرح فصوص الحکم) با تصحیح استاد آشتیانى، ص579.
87. شرح الاسماء الحسنى، ص218.
88. مقاله امام خمینى ذیل کتاب (رساله لقاءالله) ص254.
89. جهاد اکبر، ص244.
90. تعلیقه امام خمینى بر (شرح فصوص الحکم) با تصحیح استاد آشتیانى، ص618.
91. رسائل ابن عربى، ص44.
92. ر. ک: مشارق الدرارى، ص425.
93. تعلیقه امام خمینى بر (شرح فصوص الحکم) با تصحیح استاد آشتیانى، ص654.
94. چهل حدیث، ص432، شرح حدیث بیست وهفتم.  


ماهنامه آینه پژوهش / شماره 79