10 شهریور 1396

از ریخت‌وپاش برای هنرمندان خارجی تا احضار هنرمندان داخلی به ساواک


از ریخت‌وپاش برای هنرمندان خارجی تا احضار هنرمندان داخلی به ساواک

جشن هنر شیراز، گردهم‌آیی بود که از تاریخ 1346 تا 1356 شمسی، در شیراز برگزار شد. یازده بار گردهم‌آیی به اصطلاح هنرمندان ایرانی و خارجی در خرابه‌های تخت جمشید و نقش رستم، تالارهای هنری شیراز و خانه‌های قدیمی و خیابان‌های شهر گل و بلبل. اقدامات به ظاهر هنردوستانه دولت پهلوی بخش مهمی از پروژه مدرنیزاسیونی بود که برنامه اصلی حاکمان ایران در این دوره بود. برنامه‌ای که یک سوی آن را صنعتی شدن شتابان و ادغام در اقتصاد جهانی تشکیل می‌داد و سوی دیگرش را دانشگاه‌ها و جشن‌های هنری و فرهنگی در دست گرفته بودند. با این حال، در میان همه این فعالیت‌های فرهنگی و هنری، پدیده جشن هنر شیراز هم سروصدای بیشتری پیدا کرد و هم با گذشت ایام، از اهمیت سیاسی هم برخوردار شد. گزارش‌های تفصیلی مشرق قصد دارد ابعاد مختلفی از این گردهم‌آیی تاریخی را به بررسی بگذارد.

چند نقد باقی‌مانده بر جشن هنر شیراز
در مقاله قبلی، پنج انتقاد بر جشن هنر شیراز را مطرح کردیم. از فاصله بعید جشن و سیاست‌های هنری رزیم پهلوی با مردم گفتیم و ادعاهای بزرگی که هیچگاه رنگ واقعیت به خود نگرفت. از ناکامی جشن در معرفی هنرملی و رسیدگی به امور هنرمندان بومی گفتیم و اشاراتی به علل و زمنه‌های برگزاری جشن‌ها کردیم. اکنون، در این مقاله هم به پنج نقد باقی مانده می‌پردازیم.

6. هزینه های بیهوده
شاید یکی از رایج‌ترین نقدها به جشن‌های هنر شیراز، هزینه‌های آن باشد. گروه‌ها و جناح‌های مختلفی چنین نقدی را به جشن هنر وارد کرده‌اند و حتی در میانشان، سرکردگان رژیم سابق هم دیده می‌شوند. مینو صمیمی معتقد است که سیاست‌های هنری و فرهنگی رژیم که به خلاقیت و مدیریت فرح پهلوی انجام می‌شد از بودجه‌های قابل توجهی برخوردار بوده است: «از سال 1973 –متعاقب افزایش درآمد کشور- هرساله بودجه هنگفتی در اختیار روسای سازمان‌های فرهنگی و هنری قرار گرفت تا برای رسیدن به هدف بلندپروازانه –ولی بی‌پایه- شهبانو و ایجاد «هویت جدید فرهنگی برای ایران» فعالیت‌های خود را هر چه بیشتر توسعه دهند، که آن‌ها نیز مبالغ کلانی از این بودجه را برای رواج هنر و فرهنگ غربی در کشور به مصرف می‌رساندند.» [1]
هوشنگ ابتهاج، از مسئولان رده اول رژیم پهلوی هم معتقد است که جشن هنر شیراز در عین صرف هزینه‌های فراوان نتیجه قابل توجهی به بار نیاورد:«جشن هنر شیراز با صرف هزینه‌های هنگفت و به ترتیبی که انجام شد، یعنی ارائه مبتذل‌ترین جوانب فرهنگ غرب، اجرای نمایشات مهمل و بی‌بند و بار و در مواردی قبیح توسط هنرپیشه‌های دست دوم خارجی به‌خصوص در ماه رمضان، اجرای موسیقی ناشناخته بی‌سر و ته و ناهنجار خارجی بر سر قبر حافظ بدون تردید اثر سوء در بر داشت و گذشته از آن برداشت مردم عادی از تمدن و فرهنگ غرب، دیدن و شنیدن همین گونه برنامه‌ها بود... این‌ها همه پل‌هایی بود برای رسیدن به «دروازه‌های تمدن بزرگ» که شاه نوید آن را به مردم ایران می‌داد و عاقبت شوم آن به چشم مشاهده شد.» [2]

آمار ملازمان ملکه و هزینه‌هایشان تنها در یکی از سفرها به شیراز

هر یک از سفرهای شهبانو به شیراز که عمدتا برای افتتاحیه و اختتامیه صورت می‌گرفت و همراه با مشایعت ملازمان و پادررکابان او بود، هزینه‌ایی را بر دوش نهادهای مختلف می‌گذاشت. در یک مورد سفر ملکه به شیراز، شانزده نفر از جمله شهرام پهلوی، خانم‌ها قطبی، علم، دیبا، نازعلم، نازی دیبا، الی آنتونیادیس (یونانی)، سمیعی و آقایان اقبال، نبیل، بهادری و یک آرایشگر او را همراهی کردند.[3] در سال 1346، به‌تنهایی 006/452/3 ریال هزینه سفر فرح پهلوی به شیراز بود. در یک فقره دیگر، «هزینه‌های پذیرایی در تشریف‌فرمایی علیاحضرت شهبانوی گرامی و ملتزمین رکاب در جشن هنر 1350 که بالغ بر 524075 ریال» برآورد شده بود به معضلی برای دستگاه‌ها تبدیل شد که برای جبران آن به همدیگر نامه‌ می‌نوشتند. [4]

درباره این هزینه‌ها، اسکندر دلدم از گفتگویی که میان او و مهندس عبدالله والا –نماینده مجلس شورای ملی و مدیرمسئول مجله تهران‌مصور- رخ داده نکات جالبی را نقل می‌کند. پس از آنکه کنسرت موسیقی «دمیس روسس»، خواننده یونانی‌الاصل فرانسوی در تهران شکست مالی خورد، دفتر فرح تمام هزینه‌ها آن را جبران کرد. دلدم علت این کار را از مهندس والا جویا می‌شود. والا در پاسخ می‌گوید: «فرح علاقه زیادی دارد که فرهنگ فرانسه را در ایران جا بیندازد و به خاطر سال‌ها اقامت در فرانسه با خلق و خوی فرانسوی‌اش انس گرفته و خود را سفیر فرهنگی فرانسه در ایران می‌داند.» [5]

نمونه‌های این هزینه‌های گزاف متعددند. یک نمونه آن تئاتر «هفت‌تپه» ویلسون آمریکایی است که برای ایجاد مقدمات آن، باید هفت تپه مصنوعی در بیابان‌های شیراز احداث می‌شد و رعد و برق و دیگر ملزومات نمایش تدارک دیده می‌شد. هزینه‌های این تئاتر –که بسیار هم مورد وهن تماشاگران قرار گرفت و اعتراضاتی را به دنبال داشت- حتی مدیران جشن را هم نگران کرده بود. فرخ غفاری درباره تئاتر هفت تپه و ویسلون می‌گوید: «وقتی که ویلسون را کشف کردیم و گفتیم بیا شیراز را ببین. او در سفر اول حافظیه را دید، چهل تن را دید و هفت را. از هفت تن سئوال کرد گفته شد که هفت تن جایی است که هفت تن از دراویش در آنجا خاک شده‌اند و از نظر مردم و دراویش محترم است. با اطلاعاتی که راجع به دراویش و صوفیگری به دست آورد تصمیم گرفت خودش تئاتری بنویسد... او هفت تپه ساخت تا هفت شب به عنوان صعود تئاتر را اجرا کند و مرحله به مرحله پیش برود و به مقصد برسد. برای شب آخر احتیاج به یک رعد و برق دارد. ما هم مقداری رنگ در اختیارش گذاشتیم که کوه‌ها را رنگ کند تا در ایجاد رعد و برق شکل دلخواه او به وجود بیاید. ولی برای تکمیل پروژه او احتیاج به مخارج بیشتری هست که معلوم نیست تا چه حد در اتجام آن موفق شود.» [6]

موریس بژار و گروهش به نماد شکم‌بارگی از بریز و بپاش‌های پهلوی در جشن مبدل شدند

نمونه دیگر این ولخرجی‌ها، عیش و عشرتی بود که به‌واسطه پول مردم ایران، هنرمندان آوانگارد و آماتور خارجی را بهره‌مند و مسرور می‌کرد. به گزارش کیهان، «با اینکه نوشابه گازدار برای رقاصان خطرناک است و ضرر دارد اما رقاصان آقای موریس بژار هر شب 400 کولای گازدار مختلف را مصرف می‌کنند. به هر حال گروه بژار هم توانسته‌اند به نوعی رکورد در شکم‌بارگی دست یابند حال در رقص نه، مهم نیست.» [7]
مجله فردوسی هم در مقاله‌ای طنزآمیز، با اشاره به گفتگویی از فرخ غفاری می‌نویسد: «آقای فرخ غفاری در مصاحبه با روزنامه اطلاعات فرموده بودند که «جشن هنر، صرفه‌جو و سهت‌گیر شده است» که مفهوم مخالفش از سخاوت و دست و دل بازی مسئولین این جشن در گذشته حکایت دارد.» [8]
همه این هزینه‌های مربوط به اصطلاح «سیاست‌های فرهنگی و هنری» در شرایطی انجام می‌شد که وضعیت اقتصادی و شاخص‌های زندگی در برخی نقاط کشور در شرایط خیلی بدی قرار داشت. مینو صمیمی در این باره حکایت تکان‌دهنده‌ای را نقل می‌کند: «جوانی که به عنوان سپاهی دانش در آن روستا خدمت می‌کرد در پاسخ سوال من راجع به حال و روز مردم روستا، با لحنی تمسخرآمیز گفت: «اینجا نه حمام دارد، نه بهداشت، و نه حتی جایی که بتواند کمک‌های اولیه پزشکی در اختیار روستاییان بگذارد. ولی در عوض –همانطور که می‌بینید- شعبه‌ای از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برایشان دایر کرده‌اند.» [9]

7. ترویج نگاه دکوری و مستشرقانه از ایران
یکی از افتخارات برگزارکنندگان جشن هنر شیراز، معرفی و انتقال هنرملی و فرهنگ ملی ایران بوده و هست. و برای این موضوع به برنامه‌هایی می‌بالند که به وسیله هنرمندان خارجی طراحی و اجرا شد و به اقتباس داستان‌ها و اساطیر ایرانی می‌پرداخت. اما این مساله کاملا برخلاف این ادعاها است. این برنامه‌های به‌اصلاح ایرانی که هنرمندان خارجی می‌ساختند، هیچگاه نمی‌توانست فرهنگ ناب ایرانی را نشان دهد. شاید اگر بخواهیم مقایسه کنیم، نگاه و رویکرد این هنرمندان به فرهنگ ایرانی، همان‌قدر اصالت داشت و درست بود که نگاه مستشرقان به فرهنگ ایرانی درست بوده است. نگاهی ظاهربینانه، سطحی و اتفاق بسیار غربی از فرهنگ ایرانی. به عنوان شاهد به تعدادی از این برنامه‌ها اشاره می‌کنیم.

تئاتر گلستان، از آثار پرمدعای جشن هنر بود که موریس بژار، هنرمند بلژیکی مورد علاقه فرح بود که قصد داشت «عرفان ایرانی» را به روی صحنه ببرد. بژار، خود در رابطه به عشق و علاقه‌اش به ایران و فرهنگ ایرانی می‌گوید: «سه سال پیش که در ایران بودم موسیقی فولکوریک شما مرا چنان تحت تاثیر قرار داد که تصمیم گرفتم براساس آن باله‌ای درست کنم.» [10] اما نتیجه چه شد؟ به گفته شخص بژار: «در یکی از قسمت‌های گلستان، درویشی در یک صحرای بی‌آب و علف گم می‌شود و به عالم خلسه فرو می‌رود. وقتی که سر بلند می‌کند مردم را دور و بر خود می‌بیند و با آن‌ها شروع به رقصیدن می‌کند. در این هنگام گلستانی از گل سرخ ظاهر می‌شود و بوی گلستان آنچنان صوفی را سرمست می‌کند که به پایکوبی می‌پردازد.» [11] چنین عرفان ایرانی کم‌نظیری سابقه نداشته است!

نویسنده اطلاعات هم که گویی تحت تاثیر این عرفان ناب ایرانی قرار گرفته این گونه از آن تمجید می‌کند: «برای نخستین بار چه زیبا و ظریف و دقیق، موسیقی ایرانی شکل جسمی می‌گیرد و حرکت ظاهری می‌یابد و به چهچهه خواننده و ضجه ساز، عرفانی‌ترین موسیقی جهان به صورت رقص آیینی تجسم می‌یابد.» یک تئاتر عرفانی، که دخترکان رقاص در آن نماد گل‌های شرقی هستند! [12]
نمایش دیگر، نمایش رستم و سهراب بود که گروهی هندی به اجرای آن پرداخت و آن قدر ایرانی و مطابق با فرهنگ ایرانی بود که صدای ساواک را هم در آورد! این هنرمندان علاقه‌مند به فرهنگ ایرانی، ممکن بود حتی البسه ایرانی هم بپوشند. مثلا؛ «از دیگر نکته‌های جالب، گیوه‌های سفیدی بود که ویلسون، کارگردان آمریکایی به پا داشت [و] او حتی گیوه‌هایش را در شب افتتاحیه نیز از پایش در نیاورده بود.» [13] اما همین جناب ویلسون، آثاری در جشن ارائه داد که خرد و کلان را از هنر مدرن بیزار کرد.
نویسنده روزنامه اطلاعات، به‌خوبی به این «عرفان‌بازی»ها پی برده بود و نمی‌توانست واکنش خود را مخفی کند. او می‌نویسد: « از عجایب روزگار آنکه چند نویسنده خارجی مقیم ایران هر سال از خوان جشن متنعم می‌شوند، داعیه صوفی‌گری و عرفان هم دارند، یعنی علاوه بر اینکه بلندگوی جشن در داخل و خارج‌اند و در نوشتن بروشور و کاتالوگ و بولتن شایستگی به‌سزایی از خود نشان می‌دهند. چنان هر برنامه ایرانی را به ریش عرفان می‌بندند که تو ایرانی که قضایا را با خون و پوستت حس می‌کنی از این همه تاکید و عرفان‌بازی به حیرت دچار می‌شوی. اما وقتی کارنامه حضرات صوفی‌مشرب را بررسی می‌کنی می‌بینی از تصدق سر این تظاهرات درویش‌مسلکانه به عرب و عجمی بند شده و در صدر خوان نشسته‌اند و به دوستان می‌گویند: بفرما.» [14]

8. آیا هنر ما به جهانیان معرفی شد؟

ادعای دیگری که گوش جهان را کر کرده این است که با جشن هنر شیراز همه دنیا به بزرگی و والایی هنر و فرهنگ ایرانی شیرفهم شد. چنانچه که در مقاله پیشین گذشت، فرح معتقد بود به‌زودی زود جشن هنر شیراز بزرگترین جشن هنری تاریخ خواهد شد.
اما خوب است ببینیم که این ادعاها چه اندازه واقعیت دارد. برای یافتن پاسخ، لازم نیست که به اقوال مخالفان داخلی جشن اعم از نویسندگان، صاحب‌نظران و علما رجوع کنیم. حتی ناظران خارجی هم می‌توانند به ما بگویند که ایا جشن هنر شیراز برایشان نکته‌ای در بر داشته است یا خیر. آیا جشن هنر را در حهان به عنوان بزرگترین فستیوال هنری تاریخ شناخته‌اند و هنر ایرانی را درک کرده‌اند یا خیر. در این جا به تحلیل برخی از نویسندگان خارجی اشاره می‌کنیم.

پارسونز سفیر وقت انگلیس، در این رابطه معتقد است: «آیا تشکیل فستیوال‌های بین‌المللی سالانه فرهنگی شیراز با نمایش‌های بی‌معنی و مبتذل آن، سودی برای ایران در بر داشت؟... به نظر من و دیپلمات‌های کشورهای غربی که از حضور در مراسم پذیرایی به مناسبت پایان کنگره زرتشتیان خودداری کردند این قبیل کارهای غیرضروری بیش از شکست بعضی از برنامه‌های اقتصادی افکار عمومی را جریحه‌دار می‌ساخت و بر نارضایی توده‌های مذهبی و رهبران آن‌ها می‌افزود.» [15]
اسکندر دلدم به نقل از کتاب یورش پول (money rush)  نوشته اندرو دانکن، روزنامه‌نگار انگلیسی می‌نویسد: «در ایران کارهایی انجام می‌شود که در اروپا غیرقابل تصور است. مثلا در فستیوال هنر شیراز نمایشنامه‌ای اجرا شده که حرکات و عملیات در آن بسیار جسورانه و در عین حال واقعی بوده است. داستان سربازی که از کشتن بچه‌ای صرف‌نظر می‌کند و در مقابل این گذشت به مادرش تجاوز می‌کند. در پایان همین نمایش، مردی در مقابل تماشاچیان ظاهر می‌شود و شلوار را پایین می‌کشد، لوله هفت‌تیر را در ...  و به این روش خودکشی می‌کند.» [16]
پروفسور جولیو کوگنی، یکی از حاضران در جشن هنر هم در اظهارنظری گفت: «برای ما اروپایی‌ها آنچه که از غرب به این فستیوال می‌آید تازگی ندارد، مهم عنصر فرهنگ شرقی این جشنواره است که متاسفانه روی آن تاکید و تبلیغی نشده است. وقتی من در اروپا با بسیاری از منتقدین بزرگ درباره این فستیوال صحبت می‌کردم هیچکدام متوجه اهمیت سهم هنر شرق در این فستیوال نبودند... بهتر است در این فستیوال توجه بیشتر و عمیقتری به عرضه موسیقی شرقی شود.» [17]
برای همین است که دلدم اعتقاد دارد: «از یکی دو سال اول برگزاری جشن هنر که بگذریم در سال‌های بعد محافل هنری جهان متوجه شدند که در جشن هنر شیراز آنچه که اصلا مطرح نیست همانا هنر» است. از این رو دیگر اصلا توجهی به آن نکردند و یا اگر گروه‌هایی را به عنوان نمایندگان هنری برای شرکت در جشن هنر شیراز فرستادند اغلب عده‌ای مطرب و بی‌هنر و سودجو می‌آمدند.» [18]
نکته جالب‌تر این است که دستکم در سال‌های نخستین جشن، برگزارکنندگان جشن هم توجه خاصی به فراهم کردن امکانات برای انعکاس برنامه‌ها نداشتند. در اسناد ساواک، از قول پرویز رائین نماینده خبرگزاری آسوشیتدپرس در ایران آمده است: «سازمان جشن هنر در سال جاری توجهی به خبرگزاری‌های خارجی در ایران ننمود و نماینده‌ها را از نظر مسائل مربوط به جشن بی‌خبر گذارد.تا جایی که من می‌دانم هیچ یک از نماینده‌ها، خبری در این مورد به مراکز خود که جنبه بین‌المللی دارند مخابره نکرده‌اند.» [19]

برخی رسانه‌های خارجی هم حتی دست به تحریم جشن یا انتقاد از آن می‌زدند. مثلا نشریه «نوول ابزرواتور» -البته با تحریک و سفارش اتحادیه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا از حضور در جشن و انعکاس آن خودداری کرد. [20] یا روزنامه neue hannoversche در مقاله‌ای با عنوان «بازیچه بزرگ شهبانو» به انتقاد از رویه‌های حاکم در جشن هنر پرداخت. [21]

9. آیا واقعا هنرمندان برجسته خارجی حضور داشتند؟
برگزارکنندگان جشن هنر، به‌شدت تلاش داشتند تا هنر آوانگارد را ترویج کنند. آنان که خود شدیدا تحت تاثیر این قسم ظهورات هنری مغرب زمین قرار داشتند می‌خواستند عموم هنرمندان و مردم ایران را نیز با آن‌ها آشنا کنند. فرخ غفاری در یکی از بیاناتش گفت: «جشن هنر با برنامه‌های کلاسیک کاری ندارد و دیگر به عقب بر نخواهد گشت. و آنچه خواهیم دید از دنیای مدرن خواهد بود....» [22] او پیش‌تر درباره فیلم‌های به نمایش درآمده در جشن اظهار داشته بود: «فیلم‌هایی را در این فستیوال خواهید دید که امکان دیدن آن را در سینمای بازار نخواهید داشت و کوشش شده است که این فیلم‌ها نشان‌دهنده آخرین تمایلات سینمای نو در جهان باشد.» [23]
فرخ غفاری از حامیان و مروجان هنر آوانگارد غربی در جشن هنر بود
یکی از واژه‌هایی که از جشن هنر شیراز وارد دایره واژگان اهل هنر ایران شد، «هنر آزمایشگاهی» بود. (شاید معادل واژه هنر تجربی باشد که امروزه به کار برده می‌شود.) روتوسکی، یکی از پرسروصداترین نمایندگان این تئاتر «آزمایشگاهی» بود. او در گفتگو با جواد مجابی، شاخصه‌های این هنر آزمایشگاهی را معرفی کرد: «برای من جالب نیست که با هیولایی هزار چشم به نام تماشاگر عام روبرو شوم. ما در جستجوی تماشاگر هستیم نه مردم.» [24] برای همین این کارگردان برای تماشای تئاترش از پذیرش تماشاگرانی با تعداد بیشتر از پنجاه نفر ممناعت به عمل می‌آورد. [25]
یکی دیگر از این صاحب‌نظران هنر فوق‌مدرن، کانتور لهستانی بود. او با افتخار اعلام می‌کرد که «برای من مساله هنر مطرح است. کار من تئاتر نیست، ضدتئاتر است و هدف از این ضدتئاتر گسترش اندیشه‌های هنری است. قصد من از کار تئاتر ارائه یک هنر نمایشی و یا یک ادعانامه نیست. برای من هنر در کل آن مطرح است.» کانتور می‌گوید: «تاکنون سبک‌های بسیاری را دنبال کرده و چون آن‌ها را پس از مدتی کهنه‌ یافته است دنبال یک سبک جدید را گرفته.» [26]
این آوانگاردیسم گاهی برای مخاطبان تعجب‌برانگیز و متناقض‌نما می‌شد. خبرنگار یکی از مطبوعات می‌نویسد: «بعد از میزگردی که درباره بروک [یکی از آوانگاردهای حاضر در جشن] تشکیل شد با خانمی که مهمان رسمی جشن هنر است و خود از مقامات فرهنگی است صحبت می‌کنیم. می‌گوید: نمی‌دانم این چه دنیایی است؟ شب می‌رویم نمایش، بازیگرها چیزی می‌خورند و به مردم تف می‌کنند ( در نمایش زارتان برادر تارزان، هنرپیشه‌ها مقداری میوه و خیار می‌خوردند و هرجا و هر وقت به هر کسی که دلشان می‌خواست تف می‌کردند). این هم از صبح که می‌آییم میزگرد به زور می‌خواهند به خوردمان بدهند که زبانی که تا به حال با آن تئاتر اجرا می‌شده ناقص است؛ بشتابید که ما زبان تازه‌ای اختراع کرده‌ایم!» [27]

تادائوس کانتور؛ از آوانگاردهای پرسروصدای جشن هنر

گاهی هم مخاطبان و حاشیه‌نگاران این قسم تظاهرات روشنفکری و فوق مدرن مجبور بودند از زبانی نرم‌تر و مطایبه‌آمیزتر استفاده کنند: «اصطلاحی داریم که فلانی خاکی است که متواضع و مردم‌جوش و اهل دل است. که فاصله خود را با مردم کم کرده است... بیشتر گردانندگان تئاترهای امسال خاکی هستند. کارشان کم کردن فاصله است بین ما تماشاگران و خودشان. (در تئاتر تارزان): آقا بفرمایید همینجا روی زمین، کف سالن... (در تئاتر آلیس و ...): آقا روی این جعبه میوه بنشینید... (درقوزآباد): آقا بیا باغ خسروی، وسط درخت‌ها، بنشین با هم حرف داریم. » [28]
این آوانگاردیسم به شکل مسخره‌ای به هنرمندان ایرانی هم سرایت کرده بود. در گزارش اطلاعات از نمایشگاه نقاشی سال 47 می‌خوانیم: «خود وزیری این‌ها را نقاشی نمی‌داند اما چرا آن را در نمایشگاه نقاشی به اکسپوزسیون می‌گذارد؟ شاید می‌خواهد موجب شگفتی خلق‌الله بشود که شده است. تابلوهای ناصر عصار که از پاریس رسیده بود هنوز به دیوار نصب نشده بود. تابلوها عموما رنگ تیره کثیفی داشتند. برای اولین بار بود که آثار این حضرات را ملاحظه می‌کردیم. تابلوهایی با یک رنگ مسلط و ابعادی بزرگ و نامناسب. به نظر می‌رسید که نمایش سخت گرفتار کمبود مضمون است که به صخره‌ای و درختی متوسل شده بود آن هم در شیوه ژاپنی که کمی لوس می‌نمود. به هر حال فضای تابلو حرام شده درست مثل وقت تماشاچیان محترم. البته برای کسانی که هنوز دبستان طبیعت‌پردازی آن هم در سطحی اولیه خود برایشان ارجی دارد از دیدن این تابلوها، حس بازگشت به دوران روستایی را در خود زنده می‌یافتند.» [29] نویسنده درباره نقاشی‌های معصومه سیحون، حسین زنده‌رودی و لیلی متین دفتری هم شبیه همین نظرات را دارد.
اما این هنرمندان، همگی هم آوانگارد نبودند. برخی از آن‌ها به‌شدت آماتور می‌زدند و با ذره‌بین برگزارکنندگان جشن پیدا شده بودند: «نمی‌دانم به چه علت سازمان جشن هنر به جای دعوت از خوانندگان طراز اول مملکت چند هنرمند درجه دو را که هیچکدام در نوع خود تکنواز یا خواننده پرباری نیستند به شیراز فراخوانده است... جا دارد کسانی که یک سال وقت دارند تا لااقل از لحاظ موسیقی ایرانی هنرمند یا خواننده‌ای را برای جشن هنر که برنامه‌های آن در سطح بین‌المللی عرضه می‌شود انتخاب نمایند.» [30]

اندی دوگروت یک بندباز مبتدی آمریکایی بود که به جشن هنر شیراز دعوت شده بود
یکی از این آماتورها که به‌شدت انتقادبرانگیز شد «اندی دوگروت» فرانسوی و نمایش‌ها و رقاصی‌های تک نفرهاش بوذد که در سرای مشیر شیراز برگزار می‌شد.  نویسنده‌ای درباره حرکات موزون و بندبازی‌های دوگروت می‌نویسد: «نفس عمل قبیح است که آدم را نیمه‌شب –به کمک تبلیغات- بکشانند به سرای مشیر در تاریکی و خاک و خل بنشینی که نمایشی، رقصی، چیزی ببینی و از اول تا آخر، چیزی ببینی که به لعنت خدا هم نمی‌آورد. نفس عمل قبیح است که پول بدهیم، کمکشان کنیم از هر خراب‌آبادی بیایند از نجابت و خوش‌باوری ما سوئ استفاده کنند دو ساعت هیچ و پوچ را به خورد آن‌ها بدهند... نفس عمل قبیح است که یک بابای فرنگی اسم بازی «چرخ چرخ عباسی» و چرخ خوردن زورخانه‌ای را بگذارد نمایش و رص، آن وقت در بدترین ساعت شب و روز به نحوی احمقانه به خورد آن‌هایی بدهد که از دوره چرخ چرخ عباسی‌شان مدتی گذشته است.» [31]

10. سانسور و ادعای آزادی
جشن هنر شیراز ادعای آزادی و سانسور نکردن داشت. سردمداران مخلوع رزیم شاهنشاهی، امروز هم هر کجا که می‌نشینند از آزادی از کف رفته مردم ایران صحبت می‌کنند و خود را آزادی‌خواهانی معرفی می‌کنند که به مردم بد معرفی شده‌اند. در ادامه به چند مورد نقض اشاره می‌کنیم تا درستی یا نادرستی این ادعا روشن شود:
در چند گزارش ساواک به‌صراحت از سانسور و کنترل امنیتی رژیم شاهنشاهی و حتی تعقیب‌های قانونی آن نسبت به هنرمندان جشن هنر شیراز سخن به میان آمده است. در یک نمونه درباره تئاتر «بنگاه تئاترال» ساخته علی نصیریان می‌خوانیم:

نزدیک بود علی نصیریان برای اجرای تئاتر «بنگاه تئاترال» به ساواک احضار شود.

«در جریان اجرای آن بازیگران اشعاری می‌خواندند و عبارت (نه این طرف باش نه آن طرف باش بزن به سیم آخر) را تکرار می‌کردند. در قسمت‌های دیگر این برنامه علی نصیریان مطالب مبتذل و مسخره‌ای ظاهرا از زبان دیالوگ نمایش و در معنی تند و انتقادآمیز از اوضاع و احوال حاوی کشور بر زبان می‌آورد مثل، (وعده‌های نافرجام اولیای امور – اطلاق اصناف و گرانی)... با توجه به این مراتب مجموعا ترتیب اجرای نمایشنامه به نحوی بود که متصدیان مربوط به تلویزیون ملی ناگزیر به قطع بقیه برنامه شدند... پیشنهاد می‌شود چنانچه تصویب فرمایند جهت بررسی‌های لازم روی نمایشنامه منظور، علی نصیریان برای ارائه اشعار نمایشنامه به ساواک احضار شود. [البته این پیشنهاد رد شد.] ضمنا به عرض می‌رساند در جریان جشن هنر سال گذشته نیز نمایشنامه دیگری تحت عنوان (بزک نمیز بهار میاد) به وسیله بیژن مفید روی صحنه آمد چون مربوط موضوع آن با مصالح سیاسی تطبیق نداشت در اجرای دستور سناریوی مربوط از سازمان رادیو تلویزیون ملی خواسته شد.»  [32]
نمونه دیگر پیرامون فستیوال سینماگران جوان آسیا است که در ذیل برنامه‌های سینمایی جشن هنر از اواسط دهه پنجاه برگزار می‌شد. نیروهای امنیتی رژیم محتوای این فیلم‌ها را به‌دقت زیر نظر داشتند: «خواهشمند است دستور فرمایند فیلم‌هایی را که سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران جهت شرکت در فستیوال سینماگران جوان آسیا و جشن هنر شیراز تهیه  و یا در نظر گرفته به طور غیرمحسوس و از طریق منابع مشخص در اسرع وقت اسامی و خلاصه‌ای از محتوای نامناسب فیلم‌های شرکت‌کننده را به این اداره ارسال دارند.» [33]


نتیجه‌گیری
طی دو مقاله اخیر، به ذکر ده نقطه ضعف جشن‌ هنر شیراز پرداختیم. به‌طور کلی این جشن‌ها، «شترگاوپلنگ»ی بود که قصد داشت همه چیز را در خود جمع کرده باشد. از هنر سنتی تا مدرن و بعضا فرامدرن، از هنر ایرانی و هنرهای صددرصد معارض بیگانه با فرهنگ ملی و از تئاتر سینما تا موسیقی و تعزیه و این اواخر حتی قصد داشتند روضه‌خوانی را هم به نمایش‌های جشن اضافه کنند. چنانچه در آغاز دو مقاله گفته شد، ایده جشن‌های هنر، ایده نو و دست‌نخورده‌ای بود که می‌شد بهتر و عاقلانه‌تر از آن بهره برد اما به هر ترتیب، سیاست‌های برگزارکنندگان جشن و بی‌توجهی‌های ملکه باعث شد روز به روز بر جدایی مردم از جشن، و نیز عادی‌شدن، پرهزینه‌شدن و خار در چشم شدن جشن افزوده شود. آنچه اهمیت دارد، افزون بر افزایش آگاهی‌ها از آنچه در تاریخ معاصر ایران رخ داده است، برای سیاست‌های فرهنگی امروزمان هم می‌توانیم از تجربه عبرت‌انگیز «جشن هنر شیراز» بهره‌های خوبی ببیریم که مبادا سیاست‌های فرهنگی جشن هنری، دوباره در مملکت تکرار شود.

پانوشت‌ها:
1. پشت پرده تخت طاووس؛ مینو صمیمی، چاپ هشتم، 1374، انتشارات اطلاعات، ص 188
2. خاطرات ابوالحسن ابتهاج؛ به کوشش علیرضا عروضی، چاپ اول، بهار 1371، انتشارات علمی، صص 560 و 561
3. جشن هنر شیراز به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، زمستان 1381، ص 136
4. همان، صص 180، 190 194 و 197
5. خاطرات من و فرح پهلوی؛ اسکندر دلدم، انتشارات به‌آفرین، چاپ سوم، ص 1050
6. اطلاعات، 14 شهریور 51
7. کیهان، 6شهریور 55
8. اسناد ساواک، ص 303
9. صمیمی، ص 154
10. اطلاعات، 7شهریور 52
11. همان
12. اطلاعات، 12 شهریور 52
13. اطلاعات، 26 مرداد 53
14. اطلاعات، 7 شهریور 55
15. پارسونز ص 49
16. دلدم، ص481 و 482
17. اطلاعات، 19 شهریور 52
18. دلدم، ص 480
19. اسناد ساواک، ص 204
20. همان، ص307
21. همان، ص 380
22. اطلاعات، 14 شهریور 51
23. کیهان، 21 شهریور 47
24. اطلاعات، 8 شهریور 49
25. اطلاعات، 7شهریور 49
26. کیهان، 21مرداد 53
27. اطلاعات، 11شهریور 50
28. اطلاعات، 13 شهریور 50
29. اطلاعات، 14 شهریور 1347
30. اطلاعات، 8شهریور 50
31. اطلاعات، 3 شهریور 54
32. اسناد ساواک، ص 246 و 247
33. اسناد ساواک، ص 267

 

منبع: مشرق